از کوی تو فرشته به اکراه می رود

همچون نسیم صبح و سحرگاه می رود
هر کس میان صحن حرم راه می رود
 
از هرچه غصّه دارد و غم می شود رها
هر سائلی به خدمت این شاه می رود
 
وقتی فرشته های حرم بال می زنند
از سینه های شعله زده آه می رود
 
اینجا بهشت روی زمین فرشته هاست
از کوی تو فرشته به اکراه می رود
 
خورشید در طواف حرم، وه! چه دیدنی ست
هر شب به پای بوسی آن ماه می رود
 
بابُ الجَواد راه ورودی به قلب توست
حاجت رواست هر که از این راه می رود
 
فاطمه نانی زاد


[ چهارشنبه 8 بهمن 1393  ] [ 6:47 PM ] [ KuoroshSS ]

هر کس به کسی سپرده دل امّا من

 
 
من بر سر راه عشق زانو زده ام
در محفل انس ذکر یا هو زده ام
هر کس به کسی سپرده دل امّا من
دل در گرو ضامن آهو زده ام


[ چهارشنبه 8 بهمن 1393  ] [ 6:20 PM ] [ KuoroshSS ]

باد زانو می زند ..

باد زانو می زند .. گلدسته را بو می کند
دست هر آشفته ای را پیش تو رو می کند
 
در لباس خادمان مهربانت، صبح ها
صحن و ایوان طلا را آب و جارو می کند
 
می نشیند کُنج بستِ شیخ حُرّ عامِلی
یاد معصومیت آن بچه آهو می کند
 
تا اذان صبح .. مانند نگهبان درت
ذکر برمی دارد و .. آهسته یا هو می کند
 
خادمی می گفت: با چشم خودش دیده است باد
آن به آن مثلِ گلی گلدسته را بو می کند
 
چشم می دوزد به چشم زائران تشنه ات
دور سقاخانه و فواره هو هو می کند
 
بادِ عاشق با پرِ طاووسِ مخصوصِ حرم
صحن را آغشته از گلهای شب بو می کند
 
عطرِ نابی می وزد از کوچه باغ مرقدت
هرکه می آید حرم .. این عطر را بو می کند
 
مریم سقلاطونی


[ چهارشنبه 8 بهمن 1393  ] [ 4:31 PM ] [ KuoroshSS ]

عشوه ی معشوق و . . .

آن حریمی که در آن دلها کبوتر می شود
پر زدن تا محضر زهرا مُیسّر می شود
 
عشوه ی معشوق و ابراز نیاز عاشقان
به وصال عاشق و معشوق مُنجر می شود
 
این نسیم عفو از آب و هوای گنبد است
هر سحر کُلّ حرم از آن مُعطّر می شود
 
در کنار دست صاحب خانه منزل می کند
زائری که وارد صحن مُطهّر می شود
 
آب سقاخانه اینجا طعم کوثر می دهد
عطر و طعمش موجب ایمان کافر می شود
 
هر دلی اینجا توسّل کرد عرشی می شود
هر سری اینجا به خاک افتد سَرور می شود
 
با تمام غصّه ها هر طور می شد آمدم
گفتم از مشهد به بعد اوضاع بهتر می شود
 
مَن هُوَ یُعطِی الکَثِیرَ بِالقَلیل آقای ماست
پاسخ یک خواهش اینجا صد برابر می شود
 
خوش به حال زائری که بعدِ مشهد آمدن
دل پسند زاده ی موسی بن جعفر می شود
 
عطر و بوی کربلا دارد حریمت، این گدا
کی دوباره زائر مولای بی سر می شود
 
از حرم تا قتلگه، از قتلگه تا به حرم
این مسیر از اشک های فاطمه تر می شود
 
حسین قربانچه


[ چهارشنبه 8 بهمن 1393  ] [ 6:00 AM ] [ KuoroshSS ]

هرگز نمیرد آنکه دلش جلد مشهد است

باید غبار صحن تو را طوطیا کنند
«آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند»
 
هُو هُویِ باد نیست که پیچیده در رواق
خیل ملائکند رضا یا رضا کنند
 
بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد
ما شاعرت شدیم که ما را سوا کنند
 
هرگز نمیرد آنکه دلش جَلد مشهد است
حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند
 
هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت
او را به درد کرببلا مبتلا کنند
 
دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط
با یک نگاه گوشه ی چشمت دوا کنند
 
از آن حریم قدسی ات آقای مهربان
«آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند»
 
سید حسن رستگار


[ چهارشنبه 8 بهمن 1393  ] [ 5:52 AM ] [ KuoroshSS ]

لحظه ی رؤیایی دیدار

 
 
بند آمده در حسرتِ وصفِ تو زبان ها
این آتشِ عشق است که افتاده به جان ها
 
در حیرتِ چشم تو و ابرویِ تو مانند-
انگشت به دندان همه ی تیر و کمان ها
 
زانو زده در پایِ بزرگی تو انگار
الوند و دماوند و سهند و سبلان ها
 
بی تابم و بی تابی من شُهره ی شهر است
نگذار فروکش بکند این هیجان ها
 
آن قدر دلِ تنگِ مرا ضربِ خودت کن
تا گوشِ فَلک کر شود از این ضربان ها
 
من با تو غزل می شوم و شعرترینم
ای علّت بی چون و چرای فوران ها
 
تو کیستی ای عشق! که با نام تو سکه ست
بازار تمام شعرا مرثیه خوان ها
 
تا لحظه ی رؤیایی دیدار تو ای خوب
من خونِ به جوش آمده ام در شریان ها
 
ای کاش ببندی چمدان سفرت را
این جمعه بیفتد به تو چشم نگران ها
 
رضا نیکوکار


[ سه شنبه 7 بهمن 1393  ] [ 6:14 PM ] [ KuoroshSS ]

ستاره خندان

 

به گوش همنفسان آتشین سرودم من

فغانِ مرغ شبم یا نوایِ عودم من؟

 

مرا ز چشم قبولْ آسمان نمی‌افکنْد

اگر چو اشک ز روشندلان نبودم من

 

مخور فریب محبّت که دوستداران را

به روزگار سیه بختی آزمودم من

 

به باغبانی بی‌حاصلم بخند ای برق

که لاله کاشتم و خار و خس درودم من

 

نبود گوهر یکدانه‌ای در این دریا

وگرنه چون صدف آغوش می‌گشودم من

 

به آبروی قناعت قسم که روی نیاز

به خاک پای فرومایگان نسودم من

 

اگرچه رنگ شفق یافت دامنم از اشک

همان ستاره‌ی خندان لبم که بودم من

 

گیاهِ دشت جنون خرّم از من است «رهی»

که از سِرِشک روان رشک زنده رودم من

 

به یاد «فیضی» و گلبانگِ عاشقانه‌ی اوست

اگر ترانه‌ی مستانه‌ای سرودم من

 

رهی معیری



[ سه شنبه 7 بهمن 1393  ] [ 5:34 AM ] [ KuoroshSS ]

هو اللطیف

 
 
 
 
لطیفی که آوردَت از نیست هست
 
عجب گر بیفتی نگیردَت دست
 
 
سعدی


[ سه شنبه 7 بهمن 1393  ] [ 4:28 AM ] [ KuoroshSS ]

امید آخر دنیا خودت درستش کن

 
 
خراب کرده ام آقا خودت درستش کن
امید آخر دنیا خودت درستش کن
 
نمانده پشت سر من پلی که برگردم
خراب کرده ام آقا خودت درستش کن
 
ببین چگونه به هم خورده کار من ماندم
به حق حضرت زهرا خودت درستش کن
 
سفال توبه ی خود را شکسته ام از بس
ترک ترک شده امّا خودت درستش کن
 
اگرچه پیش تو در خلوت آبرویم رفت
برای محشر کبری خودت درستش کن
 
ثمر نداده درخت الهی العفوم
به پیش صاحب نجوا خودت درستش کن
 
شکسته بال و پر من ولی دلم تنگ است
سفر به کربُبَلا را خود درستش کن
 
موسی علیمردانی


[ سه شنبه 7 بهمن 1393  ] [ 3:40 AM ] [ KuoroshSS ]

مژده ای ناب تر از ناب به دنیا دادند

 

مژده ای ناب تر از ناب به دنیا دادند

خبر از آمدن لیلی دل ها دادند

 

چه مبارک سحری گشت و چه فرخنده شبی

رحمت واسعه را هدیه به زهرا دادند

 

حَسَنِ دوّم این خانه به دنیا آمد

شکر حق باز ولیعهد به مولا دادند

 

باز زهرا و علی معجزه کردند امروز

بین گهواره عجب معرکه ای جا دادند

 

او همان است که پای علمش روز ازل

آن همه معجزه را یاد مسیحا دادند

 

این چه عشقی ست که آرامش عالم را برد

این چه شوری ست خدا بر دل شیدا دادند

 

 

عالم پیر! نخور غم که جوانی آمد

ساقیا! باده بده عشق جهانی آمد

 

 

ای دل و دلبر و دلدار  سلام آقا جان

حضرت سید و سالار  سلام آقا جان

 

بوی سیب حرم کرب و بلا می آید

تا صدا می زنم هر بار سلام آقا جان

 

دل و دین همه را روی تو نه، نام تو برد

یوسف حیدر کرار سلام آقا جان

 

ای وفادارترین عشق! اباعبدالله!

بهترین مونس و غمخوار  سلام آقا جان

 

نا امید آمدم اما تو امیدم دادی

آی مهتاب شب تار  سلام آقا جان

 

ای رفیق غم و شادیِ منِ بیچاره

بهترین محرم اسرار  سلام آقا جان

 

 

کرمت سنگ صبور دل ما نوکرهاست

لطف تو بیشتر از لطف پدر مادرهاست

 

 

آتش عشق تو از عالم ذر روشن بود

دست هر کس که کسی بود بر این دامن بود

 

نه زمین بود نه لوح و نه قلم بود ولی

نام زیبای تو در عرش طنین افکن بود

 

چشم وا کردی و دادند به فطرس پر و بال

اولین کار تو  تقدیر عوض کردن بود

 

روز محشر چه جوابی به ابا الفضل دهد

آن که با گریه کن مجلس تو دشمن بود

 

وقت مردن مدد حضرت زهرا گیرد

دست آن بنده که مشهور به سینه زن بود

 

 

جاودانه است کسی که شده مست جامت

مرده آن است که یکبار نبرده نامت

 

 

تو شدی شاه و چه خوب است که رعیت هستیم

در کرم خانه ی تو صاب عزت هستیم

 

از خدا ما چه بخواهیم از این بالاتر

سالیانی ست که جاروکش هیئت هستیم

 

خوب و بد بودن ما ربط ندارد به کسی

هر چه هستیم سر سفره ی حضرت هستیم

 

می خورد غبطه به ما زاهد سجاده نشین

تا که با نام تو مشغول عبادت هستیم

 

روی ما هیچ دری بسته نگردد هرگز

تا که پشت در این بیت کرامت هستیم

 

کوله بار گنه از شانه ی ما بردارند

در همان ثانیه که زیر علامت هستیم

 

 

رحمت حضرت حق باد بر این چشمه ی نور

ما کجا این همه خیر، این همه عشق، این همه شور

 

 

هر نفس اهل مناجات صدایت کردند

عرشیان سجده به ایوان طلایت کردند

 

هر کجا تا که شنیدند بهشت، عشاقت

هوس علقمه و کرب و بلایت کردند

 

به خدا ظرفیت معجزه کردن دارند

آن جماعت که جوانی به فدایت کردند

 

سال ها پیش تر از آمدنت روی زمین

انبیا تک تکشان گریه برایت کردند

 

عرش هم کرب و بلا  گشته، ملائک از بس

گریه با فاطمه بر رأس جدایت کردند

 

نه شدی غسل و کفن، نه بدنت شد تشییع

تن بی سر، ته گودال رهایت کردند

 

 

یک تنه فاطمه شد گریه کن و سینه زنت

غسلت از خون گلو، خاک بیابان کفنت

 

 

محمدحسین رحیمیان


ادامه مطلب ندارد
[ یک شنبه 5 بهمن 1393  ] [ 7:06 PM ] [ KuoroshSS ]