عاقبت روزی به کویت باد می آرد مرا

 
بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرا
یکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا
 
از چه دریا آمدم با ابرِ بی پایان غم
کآسمان عمری ست تا یکریز می بارد مرا
 
آخرین پیمانه ی شبگیر این خُمخانه ام
تا کدامین مستِ دردآشام بگسارد مرا
 
گنج بی قدرم به دستِ روزگارِ مرده دوست
آنگهم داند که خود در خاک بسپارد مرا
 
گرچه مرگم پیش تر از فرصتِ دیدار توست
همچنان شوقِ وصالت زنده می دارد مرا
 
سینه ی صافی گرفتم پیش چشم روزگار
تا در این آیینه هر کس خود چه انگارد مرا
 
سایه گر خود در هوایت خاک گردد باک نیست
عاقبت روزی به کویت باد می آرد مرا
 
یاد آن فرزانه ی آزرده خاطر خوش که گفت:
"خامشی جُستم که حاسد مرده پندارد مرا"
 
هوشنگ ابتهاج (سایه)


[ جمعه 29 خرداد 1394  ] [ 4:15 PM ] [ KuoroshSS ]

در مصاف عشق اغلب عقل حیران می شود

 
از عیانیِ عنایت، عینِ اعیان  می شود
دستِ خالی هر که راهی خراسان می شود
 
از  کبوترهای  دست آموز گنبد  بشنوید
خوش به حال هر که بر این سفره مهمان می شود
 
ارزشِ یک عُمر دارد  ساعتی  در این حرم
در مصافِ عشق اغلب عقل حیران می شود
 
اشک  می ریزند بر گِرد ضریحش عاشقان
گاه  حتّی  بی دعای  نوح،  طوفان می شود
 
ارزش انگور گاهی کمتر از یاقوت نیست
ریگ  در دستان او لعلِ بدخشان  می شود
 
سرمه ی چشم ملائک بوده خاک پای او
صخره زیر گام او تخت سلیمان می شود
 
اقتدارِ  شاه   یعنی   گاه   تعدادِ  اسیر
بیش از گنجایش محدودِ زندان می شود
 
آنکه  می گیرد  شفا  سمتِ طبیبش  برنگشت!
خوش به حال آنکه دردش سخت درمان می شود
 
رفته رفته  سخت  خواهد  شد   دلِ  بی مرحمت
سینه ای که دست رد خورده ست سندان می شود
 
بی نفس می افتم از پا در میان خواب ها
هر کجا می بینم آهویی هراسان می شود
 
من پناه آورده ام امشب به تو، ای وای من ــ
آهویی  در خانه ی  صیّاد  پنهان  می شود
 
اصغر عظیمی مهر


[ چهارشنبه 27 خرداد 1394  ] [ 7:55 PM ] [ KuoroshSS ]

چهل شب زیر باران

 

چهل شب سوختم، آیینه باریدم،  دعا  کردم

دلی  با  اشک  شستم،  نذر دیدار خدا کردم

 

چهل شب  زیر باران خیس شد  پیراهن روحم

شدم شفاف و خود را پاک از رنگ و ریا کردم

 

چهل شب در چهل منزل به  دنبال  خودم  گشتم

خودم را، آن منِ گم کشته ی خود را صدا کردم

 

به  دنبال  صدایی  مهربان  از خویش  رفتم

جهت ها ناگهان گم گشت و رو بر ناکجا کردم

 

دلم از کوچه های  توبه  رفت  و با  خدا پیوست

من  او  را  بارها  هر چند  در دوزخ رها کردم

 

درونم جنگلی در شعله می پیچید، همچون نی

شراری  بر نوا  بخشیدم  و آتش  به  پا کردم

 

به  امیدی  که  دل  را  بر  ضریح  غربتش  بندم

غزل های غریبی نذر پابوس رضا (علیه السلام) کردم

 

 

جلال محمدی



[ چهارشنبه 27 خرداد 1394  ] [ 12:29 PM ] [ KuoroshSS ]

غزلِ بی پناهی

 
اگر باران نمی رویاند،  نامت،  در نگاه من
کجا حُرمت نگه می داشت آتش، بر گناه من
 
مرا کز کودکی چشم تهی دستی ست، مهمان کن
به  خوابی  نور بارانِ نگاهت،  پادشاه من!
 
دخیلِ غرفه های استجابت می شود عمری
به امید شفاعت،  دست های  بی پناه  من
 
به پابوسِ ضریح مهربانی هات می آیم
غریبی  می کند  امّا دلِ غرق  گناه  من
 
امیری کن، مگر بالا کند روزی سرِ خود را
دلِ حسرت نصیب و چشم های رو سیاه من
 
تمام شعرهایم نذرِ نامِ مادرت، شاید ــ
شود بر آستان بوسی درگاهت گواه من
 
سید ضیاء الدین شفیعی


[ چهارشنبه 27 خرداد 1394  ] [ 12:12 PM ] [ KuoroshSS ]

تو آسمان آبی و من یک کبوترم

 
 
دریای من! درون نگاهت شناورم
بر گنبدِ زلالِ ضریحت، کبوترم
 
می آمدم  کنارِ تو  ای  ناجیِ بزرگ!
هر وقت سقفِ فاجعه می ریخت بر سرم
 
شرمنده ام  که  این  همه  زخمِ کبود  را
هر روز و شب به محضر پاکت می آورم
 
کی می شود  همیشه صبورم!  بزرگ سبز!
یک  آسمان  ترانه  برایت  بیاورم
 
امشب دوباره رو به ضریحت نشسته ام
تو  آسمان  آبی  و  من  یک  کبوترم
 
فاطمه تفقدی


[ چهارشنبه 27 خرداد 1394  ] [ 11:58 AM ] [ KuoroshSS ]

دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود

 
دلی  که  پیش تو ره  یافت باز پس نرود
هوا گرفته ی عشق از پی هوس نرود
 
به بوی زلف تو دم می زنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک  نفس  نرود
 
چنان به داغ غمت خو گرفته مرغ دلم
که یاد باغ  بهشتش در این  قفس نرود
 
نثار  آهِ  سحر  می کنم  سِرشکِ نیاز
که دامنِ توأم ای گل ز دسترس نرود
 
دلا بسوز و به جان برفروز آتشِ عشق
کزین چراغِ تو دودی به چشم کس مرود
 
فغانِ بلبل طبعم به گلشن تو خوش است
که  کارِ دلبریِ گل  ز خار و خس نرود
 
دلی  که  نغمه ی ناقوس  مَعبَدِ  تو شنید
چو کودکان ز پی بانگ هر جرس نرود
 
بر آستان تو چون «سایه» سر نهم همه عمر
که هر که پیش تو ره یافت باز پس نرود
 
هوشنگ ابتهاج (سایه)


[ سه شنبه 26 خرداد 1394  ] [ 8:16 PM ] [ KuoroshSS ]

تو را من دوست می دارم . . .

 
 
ز دستم بر نمی خیزد  که  یک دم  بی تو بنشینم
به جز رویت نمی خواهم که روی هیچ کس بینم
 
من  اوّل  روز دانستم  که  با  شیرین در افتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
 
تو را من دوست می دارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم  اگر رخنه است در دینم
 
وگر  شمشیر  برگیری  سپر  پیشت   بیندازم
که بی شمشیر خود کُشتی به ساعدهای سیمینم
 
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
 
ز  اوّل  هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همی دارم که مسکینم
 
دلی  چون  شمع  می باید  که  بر جانم  ببخشاید
که جز وی کس نمی بینم که می سوزد به بالینم
 
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم  نمی آید
روا  داری  که  من  بلبل چو بوتیمار بنشینم
 
رقیب انگشت می خاید که سعدی چشم بر هم نِه
مترس ای باغبان از گل که  می بینم، نمی چینم
 
سعدی


[ دوشنبه 25 خرداد 1394  ] [ 11:17 PM ] [ KuoroshSS ]

خوشا آن کس . . .

 
 
 
خوشا آن کس که مهدی یار او شد
 
رفیق  و مشفق  و غمخوار او شد
 
اگر  صدها  گره  افتد  به  کارش
 
به  دست  او فرج  در کار او شد


[ یک شنبه 24 خرداد 1394  ] [ 9:35 PM ] [ KuoroshSS ]

آنچه باقی‌ست فقط خوبی‌هاست

 

زندگی دفتری از خاطره‌هاست

یک نفر در دلِ شب

یک نفر در دلِ خاک ...

 

یک نفر همسفرِ سختی‌ها

یک نفر همدم خوشبختی‌هاست ...

 

چشم تا باز کنیم عمرمان می‌گذرد

ما همه همسفر و همگذریم ...

 

آنچه باقی‌ست، فقط خوبی‌هاست.



[ شنبه 23 خرداد 1394  ] [ 12:42 PM ] [ KuoroshSS ]

از خیر قدر، قضا گذشته

 

از خیر قَدَر، قضا گذشته

کار دلم از دعا گذشته

 

شبهای بلند بی عبادت

در حسرت ربنا گذشته

 

سلطان شده روز بعد، هرکس

از کوی تو چون گدا گذشته

 

گیرم که گذشت آه از حال

حالا چه کنیم با گذشته

 

طوری ز خطای ما گذر کرد

ماندیم ندیده یا گذشته

 

تصمیم به توبه تا گرفتم

فرمود: گذشته ها گذشته

 

هرجا که رسید گریه کردیم

آب از سر چشم ما گذشته

 

در راه نجات امت خویش

از خون خودش خدا گذشته

 

میخی که رسیده از مدینه

از سینه ی کربلا گذشته

 

یک تیر به حلق اصغرت خورد

از حنجر او سه تا گذشته

 

وا شد دهن کمان و حرفش

از گوش هجا هجا گذشته

 

از روی تن تو یک نفر نه

یک لشکر بی حیا گذشته

 

عباس کجاست تا ببیند

بر خواهر او چه ها گذشته

 

 

ابوالفضل عصمت پرست


ادامه مطلب ندارد
[ جمعه 22 خرداد 1394  ] [ 6:25 PM ] [ KuoroshSS ]