همدم آه

 
 

 
 
کیست که از دو چشم من در تو نگاه می کند
آینه ی دل مرا همدم آه می کند
 
شاهد سرمدی تویی وین دل سالخورد من
عشق هزار ساله را بر تو گواه می کند
 
ای مه و مهر روز و شب آینه دار حسن تو
حسن جمال خویش را در تو نگاه می کند
 
دل به امید مرهمی کز تو به خسته ای رسد
ناله به کوه می برد شِکوه به ماه می کند
 
باد خوشی که می وزد از سر موج باده ات
کوه گران غصه را چون پر کاه می کند
 
آن که به رسم کج روان سر ز خط تو می کشد
هر رقمی که می زند نامه سیاه می کند
 
مایه ی عیش و خوش دلی در غم اوست سایه جان
آنکه غمش نمی خورد عمر تباه می کند
 
هوشنگ ابتهاج (سایه)


[ پنج شنبه 21 خرداد 1394  ] [ 8:11 PM ] [ KuoroshSS ]

از این هوای خسته ی ابری دلم گرفت

 
 
حرفی بزن  سکوتِ دلم  را  تکان  بده
فرصت به عشق در دلِ بی همزبان بده
 
پر می کشم  به  وسعتی  از  بی کرانه ها
از این  قفس  به  بال  و  پرم  آسمان  بده
 
از گوشه های شرقی چشمان روشنت
اشراقم  از نهایتِ یک  کهکشان  بده
 
گل می دهم به بوی بهاری که می رسد
بغض  مرا  به  زخم  شکفتن  امان  بده
 
گفتی  شبی  شکسته  بیایم  به  دیدنت
یک شب مرا به خلوت خود آشیان بده
 
اوج بلوغ باور بغض شکسته را
بر قله های زخمی آتشفشان بده
 
تا  بشکفد  شکوه  شکفتن  به  باورم
یک پنجره به سمت نگاهت زمان بده
 
از این هوای خسته ی ابری دلم گرفت
خورشیدِ من بیا و خودت را نشان بده
 
سید محمدرضا هاشمی زاده


[ پنج شنبه 21 خرداد 1394  ] [ 1:19 PM ] [ KuoroshSS ]

حقّ ز چشم خوب مهرویان نگهدارد مرا

 

خامُشی جُستم که حاسد مُرده پندارد مرا

وز سَرِ رشگ و حسد کمتر بیازارد مرا

 

زنده در گورِ سکوتم من، مگر زین بیشتر

روزگارِ مُرده‌پرور خوار نشمارد مرا

 

مردمان از چشم بد ترسند و من از چشم خوب

حقّ ز چشم خوب مَهرویان نگهدارد مرا

 

مرگِ شاعر زندگی‌بخش خیال اوست کاش

این خموشی در شمار مردگان آرد مرا

 

سینه‌ام زآه پیاپی چاک شد، کو آن طبیب

کز تَشَفّیٖ مرهمی بر سینه بگذارد مرا

 

تا مگر تأثیر بخشد ناله‌های زارِ من

آرزوی مرگ، حالی بسته لب دارد مرا

 

شد امید از شش جهت مقطوع و نومیدی رسید

بو که نومیدی به دستِ مرگ بسپارد مرا

 

محمّد تقی بهار (مَلِکُ الشُّعراء)



[ چهارشنبه 20 خرداد 1394  ] [ 5:06 PM ] [ KuoroshSS ]

مولای من!

 
 
 
گفتی  شبی  شکسته  بیایم  به  دیدنت
 
مولای من!  شکسته تر از این نمی شود


[ چهارشنبه 20 خرداد 1394  ] [ 12:55 AM ] [ KuoroshSS ]

ضریح نورانی

 
 
کنون که آمده ام عشق را به مهمانی
دخیل بسته دلم بر ضریح نورانی
 
هلا اجابت سبز دعای خسته دلان
شود که جرعه ی عشقی مرا بنوشانی
 
به آب دیده بشویم غبار درگاهت
مگر که پرتوِ مِهری به ما بیفشانی
 
کبوتر دل ما میل پر زدن دارد
در آستان تو ای آسمان روحانی
 
سرشک دیده فشانم به شوق دیدارت
خوشم به یاد تو با این دو چشم بارانی
 
تویی رئوف، تویی مهربان، تویی جاوید
منم  فقیر ،  منم  ناتوان،  منم  فانی
 
شب است و شوق حضور تو در دلم جاری ست
الا که راز دلم را تو خوب می دانی
 
عباس براتی پور


[ چهارشنبه 20 خرداد 1394  ] [ 12:51 AM ] [ KuoroshSS ]

برات دوستی

 
 
از این دیار،  دیارِ صفا   کجا  بروم
گرفته انس به این جا دلم، کجا بروم
 
سراغ  کردم  و دیدم  درست آمده ام
کجا ز خانه ی این غریبِ آشنا بروم
 
نشسته  یاد  شما  در کنار خاطر من
چگونه  دل  بکنم  آخر از شما بروم
 
به بارگاه رضا علیه السلام آمدم  به  یاری بخت
رضا نمی دهم  از درگهِ  رضا علیه السلام  بروم
 
براتِ دوستیِ این امام،  حقّ من است
براتِ من  به  کفِ من  نهید  تا بروم
 
محمد جواد محبت


[ چهارشنبه 20 خرداد 1394  ] [ 12:44 AM ] [ KuoroshSS ]

بی‌حُبّ علی نفس کشیدن ممنوع

 
 
 
پا از رهِ عشق، پس‌کشیدن ممنوع
 
آهی ز سر هوس کشیدن ممنوع
 
بر سردر خانه‌ی دلِ خود بنویس
 
بی‌حُبِّ علی، نفَس کشیدن ممنوع
 
 
سیّد مجتبی شجاع


[ چهارشنبه 20 خرداد 1394  ] [ 12:32 AM ] [ KuoroshSS ]

برای آدمیت یک اشاره می خواهم

 
از آسمانِ شبت یک ستاره  می خواهم
برای درد دلم راه چاره  می خواهم
 
میان  خمره ی  چشمت  شراب  نوشیدم
از آن شراب نداری؟ .. دوباره  می خواهم
 
سر دو ابروی  تو این  دلم  مردد  شد
برای این دو دلی استخاره می خواهم
 
اگر که گوشه کنار دل شما جا هست
فقط کمی ز دلت را اجاره می خواهم
 
ببین  که  بار گناهم  خمیده ام  کرده
برای  آدمیت  یک اشاره می خواهم
 
میان  راهِ زیارت  مرا  بکُش  آقا
به خاطرت  سفرِ نیمه کاره  می خواهم
 
 
عبدالحسین مخلص آبادی


[ چهارشنبه 20 خرداد 1394  ] [ 12:26 AM ] [ KuoroshSS ]

من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی

 
من  بی دل  آمدم که تو دلدار من شوی
غمدیده  آمدم که تو غمخوار من شوی
 
شادم که در حریم تو افتاده بار من
آیا شود ز لطف، خریدار من شوی
 
خود را ز راه دور کشاندم به کوی تو
دلخسته  آمدم که  مدد کار من شوی
 
هر طور راحتی  بزن  امّا نمی‌روم
این بار  آمدم  که  فقط  یارِ من شوی
 
من  ورشکسته ی  گنهم  می شود  شبی
یوسف  شوی  و  گرمی بازار من شوی
 
عمرم  به باد  رفته  به  دادِ  دلم  برس
من آمدم  که  مونسِ من  یارِ من شوی
 
آقاییم  همیشه  ز  سلطانی  شماست
یک عمر نوکرم  که  تو سالار من شوی
 
خوانم میان صحن تو تا روضه‌ی حسین
گویا  که  از  وفا  تو  گرفتار من شوی
علیه السلام
پیچیده باز در حرم تو صدای من
دست شماست روزی کرب و بلای من
 
 
قاسم نعمتی


[ چهارشنبه 20 خرداد 1394  ] [ 12:20 AM ] [ KuoroshSS ]

غزل غربت

 
 
ای آستانِ قدسِ تو تنها  پناهِ من
بر خاک باد پیش تو رویِ سیاهِ من
 
می آید از درون ضریحت شمیم عشق
پیچیده در فضای حرم سوز و آه من
 
چشمم به چلچراغ حریم تو روشن است
ای چلچراغ چشم تو خورشید راه من
 
گلدسته ات منادی صوت اذان عشق
مأنوس با غروب و زوال و پگاه من
 
مِهر از  فروغ گنبدِ پاکت  گرفته  وام
شمسُ الشُّموس هستی و نامت گواهِ من
 
هر صبحدم به شوق  تو  بیدار می شوم
کافتد  به  بارگاهِ تو  لَختی  نگاهِ من
 
بوی بهشت  می رسد  از  بارگاه تو
بخشوده شد  درونِ بهشتت  گناهِ من
 
ای غربتِ مُجسمِ تاریخ  ای امام
ای خاکِ پای مرقدِ تو  بوسه گاه  من
 
 
سید عبدالله حسینی


[ چهارشنبه 20 خرداد 1394  ] [ 12:12 AM ] [ KuoroshSS ]