جز ماجرای عشق در مقتل ندیدم

 

باید بمیرم من برای تو، چرا نه؟

آقا غریبی کن، ولی با آشنا نه

 

ما روز و شب حاجت نگفتیم و گرفتیم

جایی ندیده چشم‌هامان که گدا نه

 

پشت در این خانه‌ایم و چشم بر راه

ما را بکُش امّا نگویی که  شما نه

 

جز ماجرای عشق در مَقتل ندیدم

تو یاد دادی تا بگویم  جز خدا نه

 

من بال‌هایم را به دست تو سپردم

من را ببر امّا به غیر از کربلا نه

 

بر سینه‌ی خود نام زینب (علیها السلام) را نوشتیم

گفتیم آری بر بلا،  بر ادّعا نه

 

زهرا حسینی گفت و ما آتش گرفتیم

بنویسمان  جز در صف دیوانه‌ها نه

 

یحیای ما را تشنه لب گودال بردند

آقا  کفن ای کاش بود  و  بوریا نه

 

***

در کربلا دیدم هنوز اشکِ رباب است

دیدم عروسِ فاطمه (علیها السلام) در آفتاب است

 

حسن لطفی



[ جمعه 24 مهر 1394  ] [ 2:35 PM ] [ KuoroshSS ]

باید از طایفه‌ی عشق اطاعت آموخت

 

گرچه در پای ظهور تو بُکا کافی نیست

روضه و اشک نباشد که دعا کافی نیست

 

روضه خوب است به ما ترکِ معاصی بدهد

درس تقوا بدهد  شور و نوا کافی نیست

 

باید این دغدغه‌ی روز و شب ما باشد

ساعتی سوختن از هجر شما کافی نیست

 

نرسد فرصتِ دیدار به پابندِ گناه

ابر باید برود حال و هوا کافی نیست

 

عذر و توجیه و بهانه  که بدردی نخورد

عاشق یار شدن جز به بها کافی نیست

 

توبه وقتی‌ست مؤثر که به همّت باشد

صِرْف خسته شدن از خَبْط و خطا کافی نیست

 

دردِ ما قلب سلیم است خدا می‌داند

حاجتِ دنیوی  و دستِ گدا  کافی نیست

 

باید از طایفه‌ی عشق اطاعت آموخت

زدن کوچه به نام شهدا کافی نیست

 

آخرش پیر شدم از غم دوری حرم

تا به کی دوری از کرببلا؟  کافی نیست؟

 

همه‌ی عُمر به جدّ تو اگر گریه کنم

خون ببارد ز دو چشمم، به خدا کافی نیست

 

***

گریه‌ی صبح و مساءت ز دلِ زینب بود

علّت اشکِ مُدام تو غم زینب بود

 

سید پوریا هاشمی



[ جمعه 24 مهر 1394  ] [ 1:23 PM ] [ KuoroshSS ]

عشق چو کار دل است، دیده‌ی دل باز کن

 

عقل کجا پی بَرَد شیوه‌ی سودای عشق

باز نیابی به عقل سِرِّ معمای عشق

 

عقل تو چون قطره‌ای ست مانده ز دریا جدا

چند کند قطره‌ای فهم ز دریای عشق

 

خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد

هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق

 

گر ز خود و هر دو کون پاک تبرّیٰ کنی

راست بُوَد آن زمان از تو توَلّای عشق

 

ور سر مویی ز تو با تو بماند به هم

خام بُوَد از تو خام پختن سودای عشق

 

عشق چو کارِ دل است دیده‌ی دل باز کن

جان عزیزان نگر مَستِ تماشای عشق

 

دوش درآمد به جان دمدمه‌ی عشق او

گفت اگر فانیی هست تو را جای عشق

 

جان چو قدم درنهاد تا که همی چشم زد

از بن و بیخش بکند قوَّت و غوغای عشق

 

چون اثر او نماند محو شد اجزای او

جای دل و جان گرفت جمله‌ی اجزای عشق

 

هست در این بادیه جمله‌ی جان‌ها چو ابر

قطره‌ی باران او درد و دریغای عشق

 

تا دل عطّار یافت پرتوِ این آفتاب

گشت ز عطّار سیر، رفت به صحرای عشق

 

عطّار



[ جمعه 24 مهر 1394  ] [ 9:22 AM ] [ KuoroshSS ]

در طلب

 

خوانْد مرا سوی دوست

نَفْخِه‌ی گُلبوی دوست

لعْلِ سخن گوی دوست

گفت چه خواهی ز دوست

 

گفتمش ای دوست، دوست

 

آن گُلِ باغ وجود

مظهر تقویٰ و جود

لب به تبسّم گشود

گفت مُرادت بگو

 

گفتمش ای دوست، دوست

 

آن صنم دلنواز

با دو جهان عِزّ و ناز

در به رُخم باز کرد

گفت چه بودت نیاز

 

گفتمش ای دوست، دوست

 

گفت در این بارگاه

از چه تو بردی پناه

سوی که داری نگاه

کیست تو را خِضْرِ راه؟

 

گفتمش ای دوست، دوست

 

گفت در این کارزار

طالبِ رخسارِ یار

سرخوشِ عشقِ نگار

کیست؟ بگو غم مدار

 

گفتمش ای دوست، دوست

 

گفت بگو کیستی

اهلِ دل ار نیستی

از چه چنین زیستی

در طلبِ کیستی

 

گفتمش ای دوست، دوست

 

گفت طلب کن ز دوست

آنچه تو را آرزوست

تا که به دستت سبوست

چون همه هستی ز اوست

 

گفتمش ای دوست، دوست

 

رفت چو یک سو حجاب

گشت عیان آفتاب

شد ز کفم صبر و تاب

خواست چو از من جواب

 

گفتمش ای دوست، دوست

 

مهرداد اَوِسْتا



[ چهارشنبه 22 مهر 1394  ] [ 6:30 PM ] [ KuoroshSS ]

کی با کبوتران حرم کربلا روم

 

 

حرفِ من حرفِ دلای بی کسه

یه امام رضا دارم واسم بسه

 

تا که این پنجره رو وا می کنم

تو رو تو قاب چشام جا می کنم

 

اوج گلدسته رو پیدا می کنم

گنبد زرد و تماشا می کنم

 

همه عاشقی من یک نفسه

یه امام رضا دارم واسم بسه



[ سه شنبه 21 مهر 1394  ] [ 9:17 PM ] [ KuoroshSS ]

غیر از غم معشوق در عالم خبری نیست

 

غیر از غم معشوق در عالم خبری نیست

جایی خبری نیست که از غم خبری نیست

 

پروانه پرش سوخت ولی آبرویش شد

ما هم دلمان سوخته، این کم خبری نیست

 

دنیا نتوانست ز ما گریه بگیرد

بین غم تو از غم عالم خبری نیست

 

من توبه نکردم مگر از راه توسّل

بی‌نام تو از توبه‌ی آدم خبری نیست

 

گفتند  درِ خانه‌ی غیرِ تو شلوغ است

گفتند ولی  رفتم و دیدم خبری نیست

 

رزقِ همه اینجاست و رزّاق هم اینجاست

وَالله، درِ خانه‌ی حاتم خبری نیست

 

گرمای گنه سوز حرم خورد به ما، پس ...

از سوختنِ بینِ جهنّم خبری نیست

 

از ناحیه‌ی توست عنایات خداوند

بی‌تو به خدا، پیش خدا هم خبری نیست

 

ده ماه همه منتظرِ ماهِ تو هستند

در سال بجز ماه مُحرّم خبری نیست

 

عمّامه نداری و عبا نیز نداری

ای وای که از پیرهنت هم خبری نیست

 

علی‌اکبر لطیفیان



[ سه شنبه 21 مهر 1394  ] [ 6:18 PM ] [ KuoroshSS ]

دوست ما را

 
 
 
 
گر مُخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی
 
دوست ما را وُ همه نعمتِ فردوس شما را
 
 
سعدی


[ یک شنبه 19 مهر 1394  ] [ 10:51 PM ] [ KuoroshSS ]

به زیبایی قسم

 
 
 
 
به زیبایی قسم از هر چه غیر از نامِ  تو سیرم
 
خدایا روحِ ایمان را مگیر از من که می‌میرم


[ پنج شنبه 16 مهر 1394  ] [ 12:07 AM ] [ KuoroshSS ]

بهارستان عترت

 

افتخار ما بُوَد نام نکویت یا حسین (علیه السلام)

آبروی ما بُوَد از آبرویت یا حسین (علیه السلام)

 

اشک چشم ما نثار تربت پاک تو باد

سرمه‌ی چشم ملائک خاک کویت یا حسین (علیه السلام)

 

خون هفتاد و دو ملّت را به جوش آورده است

سوز عشق و شور و حال و رنگ و بویت یا حسین (علیه السلام)

 

با نوای دلکش « یٰا لَیْتَنٰا کُنّٰا مَعَک »

قُدسیان را دیده‌ام در گفتگویت یا حسین (علیه السلام)

 

می‌رود اول سراغ لاله‌های پرپرت

هر پرستویی که می‌آید به سویت یا حسین (علیه السلام)

 

ای به دریای عطش آتش زده کو زینبت

کو در این صحرا امید و آرزویت یا حسین (علیه السلام)

 

می‌چکد بر خاک حسرت از حرم تا قتلگاه

قطره‌های اشک ما در جستجویت یا حسین (علیه السلام)

 

بوسه بر پایین پایت زلف اکبر می‌زند

ای بهارستان عترت پیش رویت یا حسین (علیه السلام)

 

هر دو عالم محو یک رکعت نماز عشق توست

ای سِرشک فاطمه (علیها السلام) آبِ وضویت یا حسین (علیه السلام)

 

ای که بخشیدی تو با انگشتری انگشتِ خود

دست خالی رد مکن ما را ز کویت یا حسین (علیه السلام)

 

ای گل خورشید تابان بر فراز نیزه‌ها

شد شفق یادآور خون گلویت یا حسین (علیه السلام)

 

استاد شفق



[ جمعه 10 مهر 1394  ] [ 6:57 PM ] [ KuoroshSS ]

کعبه‌ی امید

 

جز عشقِ تو ما کعبه‌ی امید نداریم

بی‌مِهرِ رُخت دیده‌ی خورشید نداریم

 

ما هیچ سر و کاری و هیچ الفت و انسی

با آن‌که ز داغ تو ننالید نداریم

 

با داغ تو بی‌زار ز شادی جهانیم

در ماهِ مُحرّم به خدا عید نداریم

 

ایمان به خداوند همین عشقِ حسین (علیه السلام) است

این یاور ما گشته و تردید نداریم

 

مست تو بنوشد به جَنان باده‌ی کوثر

ما دل که ز جام تو ننوشید نداریم

 

در محفل تو گرم تو هستیم ولی حیف

چشمی که جمال تو توان دید نداریم

 

قلبی که نسوزد ز غمت بی‌ضربان باد

چشمی که به یاد تو نبارید نداریم

 

ما غرق گناهیم و خجالت زده‌ی تو

وَالله  به کس  غیرِ تو امید نداریم

 

حاج ابراهیم قانع



[ جمعه 10 مهر 1394  ] [ 6:54 PM ] [ KuoroshSS ]