اینک کبوترم به فدایت برادرم

 

آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست

مست مدام شیشه‌ی می در بغل شکست

یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست

فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست

 

پروانه‌ی رها شده از پیرهن شده است

او بی‌قرار لحظه‌ی فردا شدن شده است

 

بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس

بی‌تاب و بی‌قرار، سراسیمه چون جرس

سهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟

بگذار تا رها شوم از بند این قفس

 

جز دست خط یار به دستم بهانه نیست

خطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست

 

گویی سپرده‌اند به یعقوب، جامه را

پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را

می‌خواند از نگاه ترش آن چکامه را

هفت آسمان قریب به مضمون نامه را

 

این چند سطر را ننوشتم، گریستم

باشد برای آن لحظاتی که نیستم

 

آورده است نامه برایت، کبوترم

اینک کبوترم به فدایت، برادرم

دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم

جز پاره‌های دل چه دلیلی بیاورم

 

آهنگ واژه‌ها دل از او برد ناگهان

برگشت چند صفحه به ماقبل داستان

 

یادش به خیر، دست کریمانه‌ای که داشت

سر می‌گذاشتیم به آن شانه‌ای که داشت

یک شهر بود در صف پیمانه‌ای که داشت

همواره باز بود در خانه‌ای که داشت

 

هرچند خانه بود برایش صف مصاف

جز او کدام امام زره بسته در طواف

 

اینک دلم به یاد برادر گرفته است

شاعر از او بخوان که دلم پر گرفته است

آن شعر را که قیمت دیگر گرفته است

شعری که چشم حضرت مادر گرفته است

 

از تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد

وآن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد

 

اینک برو که در دل تنگت قرار نیست

خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست

راهی برای لشکر شب جز فرار نیست

پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست

 

مبهوت گام هاش، مقدس‌ترین ذوات

می‌رفت و رفتنش متشابه به محکمات

 

بغض عمو درون گلو بی‌صدا شکست

باران سنگ بود و سبو بی‌صدا شکست

او سنگ خورد سنگ، عمو بی‌صدا شکست

در ازدحام هلهله او .. بی‌صدا شکست

 

 

سید حمید‌رضا برقعی



[ یک شنبه 25 شهریور 1397  ] [ 6:36 AM ] [ KuoroshSS ]

پروانه را تحمل ماندن به خاک نیست

 

پروانه را تحمل ماندن به خاک نیست

مست تو را ز نیزه و شمشیر باک نیست

خیری ندیده هرکه برایت هلاک نیست

در عشق سن و سال که اصلا ملاک نیست

 

بوسیدی‌ام  شِکر شدن اثبات شد به من

از کُنیه‌ات پسر شدن اثبات شد به من

 

ای یازده بهار  پناهِ یتیمی‌ام

ماهِ تمامِ شامِ سیاهِ یتیمی‌ام

رحمی نما به ناله و آه یتیمی‌ام

آخر بگو که چیست گناه یتیمی‌ام

 

که قسمتم نشستن در خیمه‌ها شده

افسوس خوردن و غم بی‌انتها شده

 

حالا که ابریم من و در فکر بارشم

میل قِتال دارم و لبریز خواهشم

دستی بکش به روی سرم کن نوازشم

آخر به عمّه بهر چه کردی سفارشم؟!

 

* * * * *

 

خورشید تیره بود و هوا پرغبار بود

پشت سر تو عمه پریشان و زار بود

دور و بر تو نیزه و سرنیزه دار بود

زخم تنت یکی و دو تا نه، هزار بود

 

دیدم ز دور مرکبت افتاد بر زمین

مثل تن تو زینبت افتاد بر زمین

سلام الله علیها

دیگر زمان آمدنم بود آمدم

از غصّه‌ی تو سوختنم بود آمدم

هنگام مردتر شدنم بود آمدم

جای زره  لباس تنم بود آمدم

 

با دست خالی آمدم اکبر شوم تو را

پای برهنه قاسم دیگر شوم تو را

سلام الله علیهما

دستم سپر برای تو ای بی‌سپرترین

گردد فدای تو پسرت ای پدرترین

ای از عطش  بریده نفس  خون‌جگرترین

کن دیده باز روی من  ای محتضرترین

 

بوی حسن گرفت فضا روی سینه‌ات

وقتی که دوخت تیر مرا روی سینه‌ات

سلام الله علیه

 

سید پوریا هاشمی



[ شنبه 24 شهریور 1397  ] [ 6:33 AM ] [ KuoroshSS ]

چشم دارم که فتد گوشه‌ی چشمی به منش

 

خون خورم در غم آن طفل که جای لَبَنَش

ریخت دستِ ستمِ حرمله خون در دهنش

لعنة الله علیه

کودکی کآب ز سرچشمه‌ی وحدت می‌خورد

گشت از سوزِ عطش، آبْ سراپا بدنش

 

گر تن نوگل لیلا، نَبُوَد لاله‌ی سرخ

از چه آغشته به خون گشت چنین پیرهنش؟

 

غنچه‌ای از چمنِ زاده‌ی زهرا بشکفت

که شد از زخم سِنان چون گُل صد برگ، تنش

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

گلشنی ساخته در دشت بلا گشت، که بود

غنچه‌اش اصغر و گُل، قاسم و اکبر، سَمَنش

سلام الله علیهم

تشنه لب کشته شد آن شاه که با خنجر و تیر

گشت ببریده و شد دوخته بر تن کفنش

 

آنکه باشد نظرش داروی هر درد «سنا»

چشم دارم که فِتد گوشه‌ی چشمی به منش

 

 

استاد جلال الدین همایی (سنا)



[ جمعه 23 شهریور 1397  ] [ 6:05 AM ] [ KuoroshSS ]

هر گدا را کرم دست تو آقاش کند

 

هر کسی قطره بود ذکر تو دریاش کند

هرکه سرمست تو شد مِهر تو شیداش کند

 

گر گدایی کند عالَم ز همین خانه بس است

هر گدا را کرم دست تو آقاش کند

 

هر مریضی به شفاخانه‌ی تو روی آرد

یک نگاه تو طبیبانه مداواش کند

 

چه نیازی ست که عیسی به زمین برگردد

مرده را ذکر اباالفضل تو احیاش کند

علی نبینا و آله و علیه السلام

روز محشر به خداوند قسم مادر تو

در پی گریه کن توست که پیداش کند

 

هرکسی گریه کند بهر غمت روز جزا

برکت اشک تو همسایه‌ی زهراش کند

 

باز هنگام محرّم شده ای شاه غریب

پرچمت را بده جبریل که برپاش کند

 

جنّت حضرت حق خود به خودش زیبا نیست

روضه‌های تو قرار است که زیباش کند

 

 

مهدی صفی یاری



[ پنج شنبه 22 شهریور 1397  ] [ 6:33 AM ] [ KuoroshSS ]

آماده می‌شویم دو رکعت عزا کنیم

 

آماده می‌شویم دو رکعت عزا کنیم

حَیَّ عَلَی ٱلْعَزا، که قیامی به پا کنیم

 

قَدْ قامَتِ ٱلْعَزا که شنیدیم می‌رویم

تا حقِّ روضه‌های عزا را ادا کنیم

 

زیباترین وضوی محرّم که گریه است

باید که اشک را به نظر کیمیا کنیم

 

سجّاده، سنگِ صحن و؛ عبا، پیرهن سیاه

نیت برای غربت خون خدا کنیم

 

در این نماز عشق چه مستانه می‌شود

پشت سر امام زمان اقتدا کنیم

 

اینجا رکوع ما دم درب ورودی است

عرض ادب به ساحت کرب و بلا کنیم

 

اینجا قنوت ما به قناتی رسیده است

باید که سید الشهدا را صدا کنیم

 

حالا که حکم کرببلا را گرفته‌ایم

باید دعا به جانِ امامِ رضا کنیم

 

شرمنده، لفظ واژه‌ی «باید» زیاد شد

باید به عهدِ گفتنِ «باید»، وفا کنیم

 

 

امیرحسام یوسفی



[ چهارشنبه 21 شهریور 1397  ] [ 6:21 AM ] [ KuoroshSS ]

آقا سلام ماه محرّم شروع شد

 

آقا سلام بر غزلِ اشک ماتمت

بر مسجد و حسینیه و روضه و دمت

 

چندی گذشت در غم هجران اشک تو

پر می‌کشید دل به هوای محرّمت

 

آقا سلام  ماه محرم شروع شد

آمد بهار زخم دل ما و مرهمت

 

خون می‌شود دل همه عالم ز قصّه‌ی

آن لحظه‌های آخر و گودال و آن غمت

 

در بین روضه  غم دل من را گرفته بود

وقتی رسید روضه به انگشت و خاتمت

 

ما بین این همه غم و اشک و فراق و داغ

ای زینب آمدم که شوم یار و همدمت

 

زینب چقدر شکل جوان مادرت شدی

با صورت کبود و همان قامت خمت

 

 

وحید محمّدی



[ سه شنبه 20 شهریور 1397  ] [ 6:24 AM ] [ KuoroshSS ]

یا ربّ! ببخش ما را، یا ربّ! ببخش ما را

 

عمری تباه کردم عمرِ گران‌بها را

دیدم رهِ درست و رفتم ره خطا را

 

دشمن مرا صدا زد از دوست غافلم کرد

دنبال غیر رفتم گم کردم آشنا را

 

در سینه آه دارم درد گناه دارم

جز توبه نیست درمان این درد بی‌دوا را

 

هم مرگْ پیش پا وُ هم عمرْ رفته از دست

یا رب ببخش ما را، یا رب ببخش ما را

 

گیرم ز در برانی در پشت در بمانم

غیر از درِ تو دارم یا سیّدی کجا را؟

 

من برده‌ام همیشه کوه گناه بر دوش

تو کرده‌ای هماره با بنده‌ات مدارا

 

از خویش ناامیدم " لٰا تَقْنَطُوا " شنیدم

یأسِ مرا گرفتی دادی به من رجا را

 

هرکس ز پا در افتد بر دامنی زند چنگ

ای خاندانِ عصمت من دامنِ شما را

 

«میثم»، تمام عالم آرند سر به سجده

هرکس گرفته خاکی، تو خاکِ کربلا را

 

 

غلامرضا سازگار



[ پنج شنبه 15 شهریور 1397  ] [ 8:19 PM ] [ KuoroshSS ]

به همان مهدی غائب شه خوبان صلوات (اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم)

 

گر تو خواهی که بیابی ز جهان راه نجات

بر محمّد تو بگو از دل و از جان صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

هرچه خواهی تو طلب کن ز شهنشاه جهان

به علی حیدر صفدر شه خوبان صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

فاطمه باد شفیع خواهِ تو اندر محشر

به قد سرو همان ماه درخشان صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

یاد کن از جگر پاره‌ی پر خون حسن

به رخ انور آن سرو خرامان صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

هر کجا نوش کنی آب روان یاد نما

به لب خشک حسین شاه شهیدان صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

گر تو بیمار نخواهی شوی اندر بر خلق

به علی بن حسین عابد دانا صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

علم باقر برساند به تو از دین نبی

به همان باقر و آن علم فراوان صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

گر نشانی به خود از مذهب جعفر داری

به همان مذهب پاک از سر ایمان صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

دیدی آن گوشه‌ی زندان که به موسی چه گذشت

بر سر تربت آن مظهر ایمان صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

گر به دل هست تو را آرزوی قبر رضا

به غریب الغربا شاه خراسان صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

نور بارد ز سر گنبد پر نور تقی

به همان گنبد پر نور زرافشان صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

یاد بنما تو از آن قامت زیبای نقی

عسکری را تو به لعلِ لب خندان صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

گر تو هستی به جهان منتظر حجّت دین

به همان مهدی غائب شه خوبان صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 



[ سه شنبه 13 شهریور 1397  ] [ 8:22 PM ] [ KuoroshSS ]

آیا شود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند

 

هر شاعری ست در تب تضمین چشم تو

از بس سرودنی ست مضامین چشم تو

 

چشم جهان به مقدمت ای عشق روشن است

از اولین دقایق تکوین چشم تو

 

ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است

آقا کرشمه‌های نخستین چشم تو

 

از ابتدای خلقت عالَم، از آن ازل

من شیعه‌ام به مذهب و آئین چشم تو

 

می‌شد چه خوب نور خدا را نگاه کرد

از پشت پلکت، از پس پرچین چشم تو

 

امشب شُکوهِ خُلْدِ برین دیدنی شده

وقتی شده ست منظر و آئینه‌ چشم تو

 

گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب

امشب به لطف لهجه‌ی شیرین چشم تو

 

چشم تو آسمان سخا و کرامت است

آقا خوشا به حال مساکین چشم تو

 

حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است

در انتظار لحظه‌ی آمین چشم تو

 

 

آنان که خاک را به نظ کیمیا کنند

آیا شود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند

 

 

خوش عالمی‌ست عالم بٰابَ ٱلْحَوائِجی

با توست  نورِ اعظمِ باب الحوائجی

 

مِهر شماست حلقه‌ی وصل خدا و خلق

داری به دست، خاتمِ باب الحوائجی

 

در عرش و فرش واسطه‌ی فیض و رحمتی

بر دوش توست، پرچمِ باب الحوائجی

 

در آستانه‌ی تو کسی ناامید نیست

آقا برای ما همه باب الحوائجی

 

بی‌شک شفیع ماست نگاه رئوف تو

در رستخیزِ واهمه، باب الحوائجی

 

دیوانه‌ی سخای اَبَا ٱلْفَضلی توام

مانند ماهِ علقمه باب الحوائجی

 

 

صحن و سرات، غرق گل یاس می‌شود

وقتی که میهمان تو عبّاس می‌شود

سلام الله علیه

 

در ساحل سخاوت دریای کاظمین

مائیم و خاک پای مسیحای کاظمین

 

با دست‌های خالی از اینجا نمی‌رویم

ما سائلیم، سائلِ آقای کاظمین

 

رشک بهشتیان شده حال کسی که هست

گوشه نشین جَنَّةُ ٱلْأعلای کاظمین

 

نور الهی از همه جا موج می‌زند

توحیدی است بس که سراپای کاظمین

 

داریم در جوار حرم، حق آب و گل

خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین

 

 

ماریزه خوار صحن و سرای کریمه ایم

این افتخار ماست، گدای کریمه‌ایم

 

 

در سایه سار کوکب مُوسَی بْنِ جعفریم

ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

لطفش به گوشه گوشه‌ی ایران رسیده است

یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

هستی ماست نوکری اهل بیت او

ما خانه زاد زینبِ موسی بن جعفریم

سلام الله علیهم

قم آستانِ رحمتِ آل پیمبر است

در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

با مِهر و رأفتش دل ما را خریده است

ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

چشم امید اهل دو عالم به دست اوست

مات مرام و مَشْرَب موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

حتّی قفس براش مجال پرندگی ست

مدیون ذکر و یا ربِ موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته‌اش

دلخون ز شیون و تبِ موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

 

آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش

با دست بسته غرق سجود است حضرتش

 

 

از طعنه‌های دشمن نادان چه می‌کشید

بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید

 

در بند ظلم و کینه‌ی قوم ستمگری

تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید

 

خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود

در بین این قبیله‌ی عصیان چه می‌کشید

 

با پیکرش چه کرده تب تازیانه‌ها

با حالِ خسته، گوشه‌ی زندان چه می‌کشید

 

شکر خدا که دختر مظلومه‌اش ندید

بابای بی‌شکیب و پریشان چه می‌کشید

 

اما دلم گرفته ز اندوه دیگری

طفل سه ساله گوشه‌ی ویران چه می‌کشید

 

با دیدن سر پدرش در میان طشت

هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌کشید

 

وقتی که دید چشم کبودش در آن میان

خونین شده تلاوت قرآن چه می‌کشید

 

 

می‌گفت با لب پر از آهی که جان نداشت

ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت

 

 

یوسف رحیمی



[ شنبه 10 شهریور 1397  ] [ 12:38 PM ] [ KuoroshSS ]

ای که سر تا به پا صفایی تو

 

ای که سر تا به پا صفایی تو

گلِ گلزار مصطفایی تو

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

همه‌ی کائنات می‌دانند

هفتمین حجّت خدایی تو

 

چشمه‌ی جود و رحمت و کرمی

گوهر بحر کبریایی تو

 

مالک یک جهان دل  همه‌ای

بس که محبوب و دلربایی تو

 

ای طبیب دل همه یاران

که به درد همه دوایی تو

 

شاد شد از قُدُوم تو هستی

ای که غمخوار ماسِوایی تو

 

هر کسی دید چهره‌ات را گفت

آیتِ شمس و وَٱلضُّحائی تو

 

ای که آئینه‌ی پُر از نوری

کعبه‌ی عشق و حق نمایی تو

 

آمدم با بِضاعت مُزْجات

که فرستم به مقدمت صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

به خدا جز خدا گواهی نیست

که مرا جز تو تکیه‌گاهی نیست

 

ای پناه همه  پناهم بخش

که به غیر از درت  پناهی نیست

 

جز فروغ محبّت و کرمت

شب ما را دگر پگاهی نیست

 

گرچه در آستان احسانت

مثل من عبد روسیاهی نیست

 

به نگاه تو جان دهم ای دوست

در بساطم اگر که آهی نیست

 

گهِ میلادِ تو  مرا عیدی

بهتر از جلوه‌ی تو ماهی نیست

 

آگهم من که سوی قرب خدا

غیر راه تو هیچ راهی نیست

 

آمدم با بِضاعت مُزْجات

که فرستم به مقدمت صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

هرچه گویم به مدح تو کم است

عاجز از وصف و مدح تو قلم است

 

دیگر از حق چه نعمتی طلبم

که ولای تو بهترینْ نِعَم است

 

هر که مسکین آستان تو شد

نزد خلق و خدای محترم است

 

کار ما شد گدایی از درِ تو

عادت و خوی و خلق تو کرم است

 

گرچه دور از حریم تو هستیم

دل ما چون کبوتر حرم است

 

ای که دریای سینه‌ات زِ ازل

منبع علم و بینش و حِکَم است

 

جز خدا هر که مدح تو گوید

به خداوندی خدا که کم است

 

تو گل بوستان عشقی و من

که دلم همچو غنچه‌ی سر به هم است

 

آمدم با بِضاعت مُزْجات

که فرستم به مقدمت صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

 

سید هاشم وفایی



[ جمعه 9 شهریور 1397  ] [ 8:58 PM ] [ KuoroshSS ]