بدون ترک گنه انتظار بی‌معناست

 

بدونِ ترکِ گنه انتظار بی‌معناست

امیدِ دیدنِ روی نگار بی‌معناست

 

تمامِ زنده دلی‌ها ز اشکِ نیمه شب است

بدون فیضِ سَحَر درکِ یار بی‌معناست

 

دگر به دوریِ آقا  نموده‌ایم عادت

وگرنه بر دلِ مجنون، قرار بی‌معناست

 

خزانِ عُمر رسید و بهارِ ما نرسید

بدونِ تو گلِ نرگس بهار بی‌معناست

 

بهای زندگی ما رضایتِ یار است

وگرنه گردشِ لیل و نهار بی‌معناست

 

پیاله‌ام شده خالی  ولی یقین دارم

گلایه در حرمِ سفره‌دار بی‌معناست

 

سلام بر شهدایی که بی‌نشان رفتند

برای عاشقِ زهرا (سلام الله علیها) مزار بی‌معناست

 

قاسم نعمتی



[ جمعه 24 مهر 1394  ] [ 6:01 PM ] [ KuoroshSS ]

آقا بیا و غُصّه‌ی ما را تمام کن

 

لطف شماست اینکه گرفتار ماتمیم

در سایه‌ی نگاه شما زیر پرچمیم

 

گمراه می‌شدیم اگر چشمتان نبود

از رحمتِ شماست اگر سینه می‌زنیم

 

گفتی بیا و گریه برای غریب کن

گفتی که در حسینیه هم ناله‌ی همیم

 

سهمی ز اشک‌های شما رزق ما شده

دریا دلیم و زنده از این اشکِ نم نمیم

 

مادر مرا ز مِهر شما شیر داده است

مدیون روضه‌های نفس گیر مادریم

 

وقتی که آسمان و زمین گریه می‌کند

ما نیز خون جگر ز مصیبات اعظمیم

 

با لحن دلبرانه‌ی ناحیه خواندنت

تا لحظه‌ی ظهور شما زار می‌زنیم

 

آقا بیا و غُصّه‌ی ما را تمام کن

ما غُصّه‌دار زینب و آن قامتِ خمیم

 

در روزگار غیبتتان طبق امرتان

سربازهای گوش به فرمان رهبریم

 

دنیای غرب راه به جایی نمی‌برَد

وقتی که ما صحابه‌ی خورشیدِ مشرقیم

 

آقا چه می‌شود ز دعای تو بنگریم

زوّار کربلایی ماه محرمیم

 

مصطفی هاشمی‌نسب



[ جمعه 24 مهر 1394  ] [ 5:05 PM ] [ KuoroshSS ]

جز ماجرای عشق در مقتل ندیدم

 

باید بمیرم من برای تو، چرا نه؟

آقا غریبی کن، ولی با آشنا نه

 

ما روز و شب حاجت نگفتیم و گرفتیم

جایی ندیده چشم‌هامان که گدا نه

 

پشت در این خانه‌ایم و چشم بر راه

ما را بکُش امّا نگویی که  شما نه

 

جز ماجرای عشق در مَقتل ندیدم

تو یاد دادی تا بگویم  جز خدا نه

 

من بال‌هایم را به دست تو سپردم

من را ببر امّا به غیر از کربلا نه

 

بر سینه‌ی خود نام زینب (علیها السلام) را نوشتیم

گفتیم آری بر بلا،  بر ادّعا نه

 

زهرا حسینی گفت و ما آتش گرفتیم

بنویسمان  جز در صف دیوانه‌ها نه

 

یحیای ما را تشنه لب گودال بردند

آقا  کفن ای کاش بود  و  بوریا نه

 

***

در کربلا دیدم هنوز اشکِ رباب است

دیدم عروسِ فاطمه (علیها السلام) در آفتاب است

 

حسن لطفی



[ جمعه 24 مهر 1394  ] [ 2:35 PM ] [ KuoroshSS ]

باید از طایفه‌ی عشق اطاعت آموخت

 

گرچه در پای ظهور تو بُکا کافی نیست

روضه و اشک نباشد که دعا کافی نیست

 

روضه خوب است به ما ترکِ معاصی بدهد

درس تقوا بدهد  شور و نوا کافی نیست

 

باید این دغدغه‌ی روز و شب ما باشد

ساعتی سوختن از هجر شما کافی نیست

 

نرسد فرصتِ دیدار به پابندِ گناه

ابر باید برود حال و هوا کافی نیست

 

عذر و توجیه و بهانه  که بدردی نخورد

عاشق یار شدن جز به بها کافی نیست

 

توبه وقتی‌ست مؤثر که به همّت باشد

صِرْف خسته شدن از خَبْط و خطا کافی نیست

 

دردِ ما قلب سلیم است خدا می‌داند

حاجتِ دنیوی  و دستِ گدا  کافی نیست

 

باید از طایفه‌ی عشق اطاعت آموخت

زدن کوچه به نام شهدا کافی نیست

 

آخرش پیر شدم از غم دوری حرم

تا به کی دوری از کرببلا؟  کافی نیست؟

 

همه‌ی عُمر به جدّ تو اگر گریه کنم

خون ببارد ز دو چشمم، به خدا کافی نیست

 

***

گریه‌ی صبح و مساءت ز دلِ زینب بود

علّت اشکِ مُدام تو غم زینب بود

 

سید پوریا هاشمی



[ جمعه 24 مهر 1394  ] [ 1:23 PM ] [ KuoroshSS ]

بی‌تو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد

 

صبح، بی‌تو رنگ بعد ازظهر یک آدینه دارد

بی‌تو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد

 

بی‌تو می گویند تعطیل است کار عشقبازی

عشق امّا کی خبر از شنبه و آدینه دارد

 

جغد بر ویرانه می‌خواند به انکارِ تو، امّا

خاکِ این ویرانه‌ها بویی از آن گنجینه دارد

 

خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد

عشق با آزار، خویشاوندیِ دیرینه دارد

 

روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم

ای خوش آن دستی که رنگِ آبرو از پینه دارد

 

در هوای عاشقان پَر می‌کِشد با بی‌قراری

آن کبوتر چاهیِ زخمی که او در سینه دارد

 

ناگهان قفل بزرگِ تیرگی را می‌گشاید

آنکه در دستش کلیدِ شهرِ پُر آیینه دارد

 

قیصر امین پور



[ پنج شنبه 9 مهر 1394  ] [ 11:51 PM ] [ KuoroshSS ]

امانتدار کوثر

 

ای امانت‌دار کوثر، کی تو می‌آیی ز در؟

وی وصیِّ آلِ حیدر، کی تو می‌آیی ز در؟

 

مُصْحَفِ زهراست نزدت، تیغِ حیدر همچنین

وارثِ بابا و مادر، کی تو می‌آیی ز در؟

 

چشم امید تمام انبیا و اولیا

بر ظهور توست آخر، کی تو می‌آیی ز در؟

 

هستی از هستِ تو هستی یافت، ای هستِ خدا

وی همه هستِ پیمبر، کی تو می‌آیی ز در؟

 

دیدگانِ اشکبار شیعیان می‌خوانَدَت

کای به عالَم میر و رهبر، کی تو می‌آیی ز در؟

 

هر سحَر گوید مؤذّن با نوای تازه‌ای

مُجری احکامِ داور، کی تو می‌آیی ز در؟

 

کربلا، مکه، مدینه، کاظمین، مشهد، نجف

سامرا، گویند یکسر، کی تو می‌آیی ز در؟

 

روشنی بخشِ قلوبِ مؤمنین و مؤمنات

مُنجی دل‌های مُضْطَر، کی تو می‌آیی ز در؟

 

رضا پریمی



[ پنج شنبه 9 مهر 1394  ] [ 9:45 PM ] [ KuoroshSS ]

یا رب نظری کآن شاه از پرده بدر آید

 
یا رب ز غمش تا چند اشکم ز بصر آید
بنشسته سر راهش، شاید ز سفر آید
 
تا چند بنالم زار شب تا سحر از هجرش
کوکب شمرم هر شب، شاید که سحر آید
 
هر دم که رخش بینم خواهم دگرش دیدن
بازش نگرم شاید یک بار دگر آید
 
از دیده نهان اما اندر دل من جایش
او را طلبم هر شب شاید که ز در آید
 
با کس نتوانم گفت من راز درون خویش
کز دردِ غمِ هجرش دل را چه به سر آید
 
می سوزم و می سازم از درد فراق اما
تیر غم او بر دل افزون ز شمَر آید
 
«حیران» به فغان تا کی با مِحنت و غم همدم
یا رب نظری کآن شاه از پرده بدر آید
 
علاّمه میرجهانی


[ یک شنبه 4 مرداد 1394  ] [ 5:59 AM ] [ KuoroshSS ]

اللهم عجل لولیک الفرج

 
روز و شب فکر و خیالم شده آن یار کجاست؟
آن ذخیره گوهر عالم اسرار کجاست؟
 
آن سفر کرده چرا از سفرش باز نگشت؟
وآن که ما را به غمش کرده گرفتار کجاست؟
 
بی جمالش همه جا تیره بود تار بود؟
روشنی بخش جهان منبع انوار کجاست؟
 
داد مظلوم که باید بستاند ز ستم؟
یار مظلوم چه شد؟ دشمن کفّار کجاست؟
 
تشنه ی عدل بُوَد این بشر روی زمین
یادگارِ علی آن حیدرِ کرّار کجاست؟
 
کاظمین و نجف و کرب و بلا نیست مگر؟
سامرا هم نبُوَد؟ آن شه ابرار کجاست؟
 
جمکران، مشهد و قم است بقیع یا که حراء؟
بارالها! تو بگو آن گل بی خار کجاست؟
 
داغ وصلش به دل منتظران ماند که ماند
آن طبیبِ دل زار و تنِ بیمار کجاست؟
 
هرچه پرسید «کیان» هیچ جوابی نشنید
نشد آگه به خدا جایگه یار کجاست


[ یک شنبه 4 مرداد 1394  ] [ 4:58 AM ] [ KuoroshSS ]

دستِ دعا

 

از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را

آن کس که تو را دید نداند سر و پا را

 

تا باد صبا بوی تو را در چمن آرد

برداشته هر شاخ گلی دست دعا را

 

باشد همه شب نام خوشت ورد زبانم

اَصْبَحْتُ عَلی ذِکْرِکَ سِرّاً وَ جَهارا

 

گیرم که شکیبد دلِ ما، رحم تو چون شد؟

بردار نقاب از رخ و بنمای لقا را

 

در کوی تو دیگر به سرافرازی ما کیست؟

گر عشق کند خاک به راهت سر ما را

 

عمری‌ست «حزین» را کف امید فراز است

امید که محروم نسازند گدا را

 

 

حزین لاهیجی


ادامه مطلب ندارد
[ سه شنبه 30 تیر 1394  ] [ 6:05 AM ] [ KuoroshSS ]

گواه دل

 

ساغر از دست ظریف تو گناهی نَبُوَد

جز سر کوی تو ای دوست پناهی نبود

 

درِ امید ز هر سوی به رویم بسته است

جز درِ میکده،  امید به راهی نبود

 

آنکه از باده ی عشق تو لبی تازه نمود

مُلکِ هستی بَرِ چشمش پَرِ کاهی نبود

 

گر تو در حلقه ی رندان نظری ننمایی

به نگاهت، که در آن حلقه نگاهی نبود

 

جان فدای صنم باده فروشی که بَرَش

هستی و نیستی و بنده و شاهی نبود

 

نظری کن که نباشد چو تو صاحب نظری

به مریضی که در او جز غم و آهی نبود

 

عاشقم، عاشقِ دلسوخته از دوریِ یار

در کفم جز دلِ افسرده گواهی نبود

 

 

امام خمینی رحمة الله علیه


ادامه مطلب ندارد
[ دوشنبه 29 تیر 1394  ] [ 7:21 AM ] [ KuoroshSS ]