از هرچه غیر مدح تو گفتم گذشت کن

 

سخت است در حضور تو لب وا کند قلم

ای خنده‌ات رقیب رطب‌های خوبِ بم

 

نامت چهار گوشه‌ی عالم گرفته است

آوازه‌ی تو می زند از شش جهت قدم

 

اکسیژن حیات زمین، انقلاب کن

در کوچه‌های شهرِ گرفتارِ دود و دم

 

با گریه راه بُغض مرا شست و شو بده

عاری کن از دریچه‌ی دل گرد درد و غم

 

این خاک‌های خشک ترک خورده را ببین

ای آسمان به کالبد این زمین بدم

 

با من بگو نهایتِ کارم رسیدن است؟

یا انتظار، مرگِ مرا می‌زند رقم؟

 

از هرچه غیر مدح تو گفتم گذشت کن

ای عشق خطِ عفو بکش بر سَرِ قلم

 

احسان اکابری



[ پنج شنبه 4 تیر 1394  ] [ 3:37 AM ] [ KuoroshSS ]

در کون و مکان یار ببین یار و دگر هیچ

 
دل را به تمنّا ز تو دیدار و دگر هیچ
قانع به تماشاست ز گلزار و دگر هیچ
 
دارم ز تو امید که از بعدِ وفاتم
آئی به مزارم همه یک بار و دگر هیچ
 
بس ناوک دلدوز تو آمد به من ای گُل
خواهد دمد از تربت من خار و دگر هیچ
 
ای مرغ چه گویم که بگوئیش غرض فهم
حسرت زده بنشین لبِ دیوار و دگر هیچ
 
در لوحِ وجود از همه نقشی که نگارند
بینم الفِ قامتِ دلدار و دگر هیچ
 
بلبل به چمن خوش دل و قمری به سَرِ سرو
در هر دو جهان ما و غمِ یار و دگر هیچ
 
بی جاست مداوای طبیبان،  بچشانم ـ
یک شربت از آن لعلِ شکر بار و دگر هیچ
 
مِهر تو کجا وین دل چون ذرّه به تمثیل
تو یوسف و ما زالِ خریدار و دگر هیچ
 
پندی شنو از بنده و برخور ز خداوند
هرگز دلی از خویش میازار و دگر هیچ
 
گر هست هوایت که خوری آبِ حیاتی
بر باد ده این پرده ی پندار و دگر هیچ
 
اسرار اگر مَحرمِ اسرارِ نهانی
در کون و مکان یار ببین  یار و دگر هیچ
 
 
مُلّا هادی سبزواری ( اسرار)


[ یک شنبه 31 خرداد 1394  ] [ 10:57 PM ] [ KuoroshSS ]

حلقه آن در شدنم آرزوست

 

حلقه‌ی آن در شدنم آرزوست

بر در او سر زدنم آرزوست

 

چند به هر یاد پریشان شوم

خاک در او شدنم آرزوست

 

خاک درش بوده سرم سالها

باز هوای وطنم آرزوست

 

تا که به جان خدمت جانان کنم

دامن جان برزدنم آرزوست

 

بهر تماشای سراپای او

دیده سراپا شدنم آرزوست

 

دیده‌ام از فرقت او شد سفید

بویی از آن پیرهنم آرزوست

 

مرغ دلم در قفس تن بمرد

بال و پر جان زدنم آرزوست

 

بر در لب قفل خموشی زدم

سوی خموشان شدنم آرزوست

 

عشق مهل فیض که با جان رود

زندگی در کفنم آرزوست

 

 

ملا محسن فیض کاشانی


ادامه مطلب ندارد
[ شنبه 30 خرداد 1394  ] [ 10:46 PM ] [ KuoroshSS ]

خوشا آن کس . . .

 
 
 
خوشا آن کس که مهدی یار او شد
 
رفیق  و مشفق  و غمخوار او شد
 
اگر  صدها  گره  افتد  به  کارش
 
به  دست  او فرج  در کار او شد


[ یک شنبه 24 خرداد 1394  ] [ 9:35 PM ] [ KuoroshSS ]

از این هوای خسته ی ابری دلم گرفت

 
 
حرفی بزن  سکوتِ دلم  را  تکان  بده
فرصت به عشق در دلِ بی همزبان بده
 
پر می کشم  به  وسعتی  از  بی کرانه ها
از این  قفس  به  بال  و  پرم  آسمان  بده
 
از گوشه های شرقی چشمان روشنت
اشراقم  از نهایتِ یک  کهکشان  بده
 
گل می دهم به بوی بهاری که می رسد
بغض  مرا  به  زخم  شکفتن  امان  بده
 
گفتی  شبی  شکسته  بیایم  به  دیدنت
یک شب مرا به خلوت خود آشیان بده
 
اوج بلوغ باور بغض شکسته را
بر قله های زخمی آتشفشان بده
 
تا  بشکفد  شکوه  شکفتن  به  باورم
یک پنجره به سمت نگاهت زمان بده
 
از این هوای خسته ی ابری دلم گرفت
خورشیدِ من بیا و خودت را نشان بده
 
سید محمدرضا هاشمی زاده


[ پنج شنبه 21 خرداد 1394  ] [ 1:19 PM ] [ KuoroshSS ]

ما با همه گفتیم که تو صاحب مایی

 
 
زخمِ  دلِ  هجران  زدگان  را تو شفایی
دردِ  غمِ  بی نسخه ی  ما  را تو دوایی
 
عالم همه جا پُر شده از تیرگی محض
ما  گمشدگانیم  و  تو  مِصباحِ هُدایی
 
مگذار که با ما  همه  عالم  بستیزند
ما با همه گفتیم که تو صاحب مایی
 
سوگند به تنهاییِ تنهایِ مدینه
تنها تو فقط مُنتقمِ خونِ خدایی
 
تو وارثِ بازوی علمدارِ حسینی
تو  پاسخ  فریاد  تمام  شهدایی
 
با خون دل و اشک روان هر شب جمعه
با  مادر  خود  فاطمه  در  کربُبَلایی
 
ای کاش که یک لحظه به  چشم  همه عالم
زان گوشه ی شش گوشه، به ما رخ بنمایی
 
ما پیش تو بودیم ولی حیف نبودیم
تو  در  دل  مایی  و  ندانیم کجایی
 
گفتم که دعایی کنم از بهر ظهورت
دیدم تو دعایی، تو دعایی، تو دعایی
 
میثم همه گوش است که از خویش بگویی
کعبه  همه  چشم  است که در کعبه درآیی
 
غلامرضا سازگار (میثم)


[ سه شنبه 12 خرداد 1394  ] [ 7:32 PM ] [ KuoroshSS ]

یک نگاه تو طبیب دل بیمار من است

 
ای که دیدار تو رؤیای شبِ تارِ من است
یک  نگاهِ  تو  طبیبِ دلِ بیمارِ من است
 
گر به دادم نرسی می روم از دست، بیا
نامت آرامش این قلبِ گرفتار من است
 
همه جا بخشش و احسان و کرم کارِ تو است
کاسه  لیسی  درِ خانه ی  تو  کارِ من است
 
دانم ای دوست که  بی ارزشم  و  بی قیمت
ولی آخر چه کسی جز تو خریدارِ من است
 
بگذری گر شبی از گوشه ی سجّاده ی من
بنگری  آه  جگر سوز  فقط  یارِ من  است
 
کاش آید  سحری  که  تو  لیاقت  بدهی
بعدِ یک عمر، دگر نوبت دیدار من است
 
ای عزیزِ همه عالم  تو خودت  می دانی
کوله باری  زِ گنه  تحفه ی  بازار من است
 
پسر فاطمه  ما  سائلِ  درگاه   توایم
کرمی  کن  که  گدایان  سر راه  توایم
 
قاسم نعمتی


[ سه شنبه 12 خرداد 1394  ] [ 7:07 PM ] [ KuoroshSS ]

رخ بنما دین خدا زنده کن

 
 
ای  نفَسَت  خُلدِ بَرین  همه
نام تو سرچشمه ی دین همه
 
بوی بهشت از نفس پاک توست
دل همه سرگشته و شیدای توست
 
رخ بنما دین خدا زنده کن
دولت حق یکسره پاینده کن
 
غایب پیدا به ظهورت شتاب
بی تو جهان یکسره در التهاب
 
فخر دو عالم به جهان سروری
جانِ  علی   وارثِ  پیغمبری
 
بی تو دل و دین و جهان شد خراب
مهدی زهرا   به  ظهورت  شتاب
 
بازی با دین شده عینِ ثواب
خانقه و دِیر شده چون حباب
 
معنی  عدل  و علی  و  کوثری
جانِ حسین از همه خوبان سری
 
قائدِ اعظم  تو کجایی  کجا
پرچمِ عبّاسِ علی  مانده جا
 
خنده ز لب رفته  ز هجران تو
گل شده  پژمرده  و حیران تو
 
آخر این  دفتر  و  فصلُ الخطاب
جان به فدایت به ظهورت شتاب
 
محمود رحیم دل


[ سه شنبه 12 خرداد 1394  ] [ 2:14 PM ] [ KuoroshSS ]

و می دانم که حتما سر به ما هم می زنی آقا

 
 
خدا را شکر  بین  شهر ما از تو نشان  پیداست
کمی از پشتِ بامِ خانه ی ما،  جمکران  پیداست
 
اگر هر جای دنیایم  دلم  در یک  خیابان است
همیشه نیمه ی شعبان دلم در چهار مردان است
 
خیابانی که دل سرمستِ یوسف می شود در آن
و با اصرار هی شربت تعارف می شود در آن
 
به پایِ دل به شوق دیدنِ دلدار خواهم رفت
پیاده از حرم  با گریه تا  گلزار خواهم رفت
 
حرم .. گلزار، احساس صفا تا مروه را دارد
و بالای  سرم  یک  کعبه ی زیبا  خدا دارد
 
منِ بیچاره دنبال تو هستم، چاره ی من چیست؟
تو هستی در میان  ما  ولی  توفیق  دیدن  نیست
 
و می دانم مرا که دل به تو بستم تو می بینی
اگر چه اهل پایین شهر قم هستم تو می بینی
 
و می دانم که حتما سر به ما هم می زنی آقا
تو حتی سر به جشن بچه ها هم می زنی آقا
 
چه می شد باز کودک می شدم با شور دلتنگی
دوباره  کوچه  را  تزئین  کنم  با  کاغذ رنگی
 
و می خواند  تو را  حتی نگاه  بچه ها  آقا
برای  کودکان  چشم  بر راهت  بیا  آقا
 
سید حمید رضا برقعی


[ سه شنبه 12 خرداد 1394  ] [ 1:19 PM ] [ KuoroshSS ]

می زنی بر دفترم با مهر خود تایید را؟

 
آسمان بیدار کرد از خواب خوش خورشید را
عشق زد بر گردنش یک رشته مروارید را
 
عطر نرگس ها وزید و باز باران خنده کرد
مست کرد از گوشه ی هر نغمه اش ناهید را
 
باد  بر گیسوی  باغ  انتظارش  شانه  زد
تا به رقص انداخت موجش شاخه های بید را
 
ماه پشت پرده بالا زد حجاب ابر را
تا زمین بهتر ببیند آنچه می تابید را
 
چند قرن است این غزل ها از بیانت عاجزند
واژه ها  وا  کرده اند  اینجا  لب  تمجید  را
 
ای یقین محض هر که پشت در جا مانده است
می رسد  روزی  که  می کوبد  در امید  را
 
آه! وقتی لحظه ی تحویل دل ها باشی و ...
با  اذان  خود  گواراتر  کنی  این  عید  را
 
من کلاس اول شعرم اجازه یک سؤال
می زنی بر دفترم با مهر خود تأیید را؟
 
زهرا محمودی


[ سه شنبه 12 خرداد 1394  ] [ 1:00 PM ] [ KuoroshSS ]