آنچه باید بدانیم ولی نمی دانیم!

اطلاعات طلایی، شخصـیتی ممتاز

خانم های وسواسی بخوانند

 

بد نیست زن نسبت‏به شوهرش مختصر مراقبتى داشته باشد لیكن‏نه به حدى كه به بدگمانى و وسواسیگرى منتهى شود،بدبینى یك بیمارى‏خانمانسوز و صعب العلاجى است،متاسفانه بعضى خانمها بلكه بسیارى ازآنها به این مرض مبتلا هستند. یك زن وسواسى خیال مى‏كند شوهرش به طور مشروع یاغیر مشروع به او خیانت مى‏كند، فلان زن بیوه را گرفته یا مى‏خواهد بگیرد،با منشى خود سر و سرى دارد،به فلان دختر دل بسته است،چون دیر به‏منزل مى‏آید لابد دنبال عیاشى مى‏رود،چون با فلان زن صحبت كرد به اونظر دارد،چون فلان خانم به او احترام كرد لابد با هم رابطه 
 
دارند،چون‏نسبت‏به فلان زن بیوه و كودكانش احسان مى‏كند مى‏خواهد او را بگیرد،چون در اتومبیلش یك سنجاق سر پیدا شد معلوم مى‏شود محبوبه‏اش را به‏گردش برده است،چون فلان زن برایش نامه نوشت معلوم مى‏شود زن‏اوست،چون فلان دختر از او تعریف كرد كه مرد خوش تیپ و خوش‏اخلاقى است معلوم مى‏شود عاشق و معشوقند،چون فلان وقت‏به حمام‏رفت معلوم مى‏شود خیانت كرده است،چون اجازه نمى‏دهد نامه‏هایش رابخوانم معلوم مى‏شود نامه‏هاى عاشقانه است، چون به من كم محبت‏شده‏معلوم مى‏شود معشوقه دیگرى دارد،چون به من دروغ گفت معلوم مى‏شودخیانتكار است،چون در فال شوهرم نوشته بود:با متولد خرداد ماه اوقات‏خوشى را خواهید گذراند معلوم مى‏شود زن دیگرى دارد،چون دوستم به‏من گفت: شوهرت به فلان خانه رفت‏حتما در آنجا زنى دارد،چون فالگیرگفت:یك زن مو بور چشم سیاه قد بلند با تو دشمنى مى‏كند معلوم مى‏شود هووى من است.

خانمهاى وسواسى با این قبیل شواهد پوچ خیانتكارى شوهرشان‏را باثبات مى‏رسانند،حس بدبینى تدریجا در آنها تقویت‏شده به یقین‏تبدیل مى‏گردد،از بس در این باره فكر مى‏كنند از در و دیوار قرینه‏مى‏تراشند،شبانه‏روز فكر و ذكرشان همین مطلب است،با هر كه مى‏نشیننددم از خیانت و بى‏وفایى مى‏زنند،با هر دوست و دشمنى مطلب را در میان‏مى‏گذراند،آنها هم فكر نكرده به عنوان دلسوزى گفتارش را تایید نموده‏صدها داستان و حكایت از خیانت مردها نقل مى‏كنند. 

ایراد و ناسازگارى شروع مى‏شود،اوقات تلخى و بد اخمى‏مى‏كند،به كارهاى خانه و فرزندانش نمى‏رسد،هر روز قهر و دعوا مى‏كند،به خانه پدر و مادرش مى‏رود،به شوهرش بى‏اعتنایى مى‏كند،مثل سایه اورا تعقیب مى‏كند،جیب و بغلش را مى‏گردد،نامه‏هایش را با حرص و ولع‏مى‏خواند،تمام اعمال و حركاتش را كنترل مى‏كند،هر حادثه بى‏ربطى رادلیل محكمى بر خیانت‏شوهرش به حساب مى‏آورد. 

با اینگونه رفتار زندگى را به خودش و شوهر بیچاره و فرزندان‏بى‏گناهش تنگ مى‏كند،خانه را كه باید محیط صفا و مودت و آسایش باشدبه زندان سخت‏بلكه جهنم سوزانى تبدیل مى‏كند، در آتشى كه روشن كرده‏خودش معذب است و شوهر و فرزندان بیگناهش را نیز مى‏سوزاند، هر چه‏مرد دلیل بیاورد،سوگند یاد كند،التماس و گریه كند و بخواهد عدم خیانت‏خویش را اثبات كند ممكن نیست آن زن وسواسى حسود دنده كج قانع‏گردد.

خوانندگان محترم به طور حتم از این گونه افراد سراغ دارند لیكن در عین حال بد نیست‏به داستانهاى زیر توجه فرمائید:

«خانمى در دادگاه حمایت‏خانواده میگوید:تعجب نكنید كه چرابعد از 12 سال زندگى مشترك و وجود سه بچه قد و نیم قد تصمیم به جدایى‏گرفته‏ام،حالا دیگر مطمئنم كه شوهرم به من خیانت میكند،چند روز پیش‏در خیابان تخت جمشید او را با یك خانم شیك سلمانى رفته دیدم،حتمامعشوقه او و متولد خرداد ماه بود،من هر هفته مجله‏اى را كه فال مفصلى‏دارد مى‏خوانم،بیشتر هفته‏ها در فال شوهرم نوشته است:با متولد خرداد ماه‏اوقات خوشى را خواهید گذراند،من متولد بهمن هستم پس منظورش زن‏دیگرى است. 

به علاوه اصلا حس مى‏كنم كه شوهرم دیگر محبتهاى گذشته راندارد،و به آرامى اشكهایشرا پاك مى‏كند. 
شوهرش میگوید:خانم شما بگویید چه كنم؟كاش این مجله‏ها فكراینطور خوانندگانشان را مى‏كردند،و كمتر از این دروغها سر هم مى‏كردند،باور كنید روزگار من و بچه‏هایم از دست این فكرها سیاه شده است،اگردر فال من نوشته باشد:در این هفته پولى مى‏رسد بلائى بروزگارم مى‏آوردكه پولها را چه كردى؟یا اگر نوشته باشد:نامه‏اى به دستت مى‏رسد كه واى‏به حالم، فكر مى‏كنم حالا كه این زن با استدلال رفتارش عوض نمى‏شودهمان به كه از هم جدا شویم  ».

مردى در دادگاه گفت:«یكماه پیش از یك مهمانى به خانه بازمى‏گشتم،یكى از همكارانم را كه به همراه همسرش به آن مهمانى آمده بودبا اتومبیل به منزلشان رساندم،صبح روز بعد همسرم از من خواست كه او را به خانه مادرش ببرم،قبول كردم و به اتفاق سوار اتومبیل شدیم،در راه‏همسرم به صندلى عقب نگاه كرد در حالى كه یك سنجاق سر را به من‏نشان مى‏داد پرسید این سنجاق متعلق به كدام زن است؟من كه از ترس یادم‏رفته بود چه كسى سوار اتومبیلم شده نتوانستم توضیحى بدهم،او را به‏خانه مادرش رساندم،شب كه براى بردنش رفتم برایم پیغام فرستاد كه‏دیگر حاضر نیست‏به خانه باز گردد،علت را پرسیدم از پشت در گفت:بهتراست‏با همان زنى كه سنجاق سرش در اتومبیل بود زندگى كنى ». 

زن جوان ضمن طرح شكایت اظهار داشت:«شوهرم اغلب شبها به‏عنوان اینكه در اداره‏اش كار دارد دیر بخانه مى‏آید،همین امر موجب‏ناراحتى من شده است،مخصوصا موقعى كه چند تن از زنهاى همسایه‏گفتند شوهرت دروغ مى‏گوید:شبها به جاى كار اضافى در اداره در جاى‏دیگر سرگرم خوشگذرانى است‏سوءظن مرا نسبت‏به او بیشتر نموده،حاضر نیستم با مردى كه به من دروغ مى‏گوید زندگى كنم. در این هنگام شوهر زن چندین نامه از جیب خود بیرون آورد و درروى میز رئیس دادگاه قرار داد و خواهش كرد نامه‏ها را با صداى بلندبخواند تا همسرش متوجه شود كه دروغ نگفته‏ام و بى‏جهت همه شب با دادو فریاد و اعتراضات بیجاى خود اعصاب مرا ناراحت مى‏كند.

در این هنگام رئیس دادگاه شروع بخواندن نامه‏ها نمود،یكى ازنامه‏ها حكم اضافه كار بود كه به موجب آن به جوان مزبور ابلاغ شده بود كه‏از ساعت 4 تا 8بعد از ظهر در برابر دریافت دستمزد چهار ساعت كاراضافى باید انجام دهید،نامه‏هاى ادارى دیگر نیز ثابت مى‏نمود كه باید براى شركت در كمیسیون‏هاى مختلف در ساعات مقرر حضور یابد. زن جوان جلو میز رئیس دادگاه آمد پس از دیدن نامه‏ها گفت:من‏هر شب كه شوهرم مى‏خوابید جیبهایش را جستجو مى‏كردم ولى هیچیك‏از این نامه‏ها را ندیدم. رئیس دادگاه گفت:ممكن است آنها را در كشوى میز گذاشته و به‏خانه نیاورده باشد. مرد جوان گفت:سوءظن همسرم به قدرى مرا رنج مى‏دهد كه دچارسوءظن شده‏ام،و شبها در اثر ناراحتى خوابم نمى‏برد،فكر مى‏كنم همسرم‏حاضر نیست‏با من زندگى كند. در این موقع زن جوان خودش را به شوهرش رسانید و در حالیكه‏از شدت شوق گریه مى‏كرد پوزش خواست و از دادگاه خارج شدند».

دكتر دندان پزشك به دادگاه شكایت نموده گفت:«همسرم‏بى‏نهایت‏حسود است،من پزشك دندان هستم،خانمها نیز به من مراجعه‏مى‏نمایند،همین مطلب باعث‏حسادت همسرم مى‏شود و هر روز بر سر این‏موضوع با هم نزاع داریم،او معتقد است من نباید زنها را معالجه كنم،من‏هم نمى‏توانم به خاطر حسادتهاى بیجاى او مریضهاى همیشگى خودم را زدست‏بدهم،من همسرم را دوست دارم او هم مرا دوست دارد ولى این فكربیجا زندگى را بما تنگ كرده است...چند روز پیش ناگهان وارد مطب شد،دستم را گرفت و بزور خارج نمود،به خانه رفتم و بین ما دعوا شد،گفت: براى دیدن تو به مطب آمدم،در اطاق انتظار كنار دختر خانمى نشستم،صحبت از طرز كار من شده،آن دختر بدون اینكه همسرم را بشناسد به او گفته بود:مرد خوب و خوش تیپى است.گفته یك دختر سبب شده كه مرا باخفت و خوارى به منزل ببرد».

زنى به شوراى داورى شكایت نموده گفت:«یكى از دوستانم گفت:شوهرت به خانه زنى رفت و آمد دارد،او را تعقیب كردم متوجه شدم حقیقت‏دارد،به قدرى ناراحت‏شدم كه به خانه پدرم رفتم،اكنون از شما مى‏خواهم‏كه شوهر خطاكارم را تنبیه كنید. شوهر در ضمن تایید سخنان زن گفت:براى خرید دارو به‏داروخانه رفتم،در ضمن خرید متوجه شدم:زنى كه براى خرید شیرخشك به داروخانه آمده پولش كم است،به او كمك كردم،بعدا كه فهمیدم‏زن بیوه و بیچاره‏اى است‏به كمكهایم ادامه مى‏دادم. 

داوران پس از تحقیق متوجه حسن نیت‏شوهر شدند و آنها را آشتى‏دادند». 
مطلب مذكور مشكل بزرگى است كه براى بسیارى از خانواده‏هااتفاق مى‏افتد، دبخت‏خانواده‏ایكه به چنین بلائى گرفتار شوند،روزخوش ندارند،آب خوش از گلویشان پایین نمى‏رود،بیچاره كودكان‏بیگناهى كه در یك چنین محیط بدبینى و نزاع و كینه‏توزى زندگى مى‏كنند،آنچه مسلم است اینكه آثار سوئى در روح آنها خواهد گذاشت،در این‏محیط عقده‏هایى پیدا مى‏كنند كه معلوم نیست در آینده سر از كجا در آورد. زن و مرد اگر با همین حال صبر كنند و به زندگى ادامه دهند تا آخرعمر معذب خواهند بود، و اگر در مقابل یكدیگر سر سختى و لجاجت نشان بدهند كارشان به طلاق و جدایى منتهى خواهد شد،در آنصورت نیز زن ومرد هر دو بدبخت مى‏شوند،زیرا مرد از یك طرف خسارتهاى زیادى راباید متحمل شود،
از طرف دیگر معلوم نیست‏به این آسانیها بتواند همسرمناسبى پیدا كند،بر فرض اینكه همسرى انتخاب كرد معلوم نیست‏بهتر ازاین باشد،زیرا ممكن است عیب بدبینى را نداشته باشد لیكن امكان داردعیب یا عیبهاى دیگرى را داشته باشد كه به مراتب بدتر از عیب بدگمانى‏باشد،به علاوه،فرزندانش بدبخت و دربدر خواهند شد،و آنگهى با مشكل‏بزرگترى كه عبارتست از ناسازگارى نامادرى با فرزندان مواجه خواهدشد. 
مرد اگر فكر كند این زن وسواسى را طلاق مى‏دهم و از شرش‏نجات پیدا مى‏كنم،آنگاه با زن بى‏عیب و نقصى وصلت مى‏نمایم و با خاطرآسوده زندگى را آغاز میكنم باید بداند كه این فكر خامى بیش نیست وچنین موفقیتى خیلى بعید است،بر فرض اینكه این را طلاق بدهى و با زن‏دیگرى ازدواج كنى باز هم با مشكلات تازه‏اى روبرو خواهى شد. 
طلاق گرفتن سبب آسایش و خوشبختى زن نیز نخواهد شد،زیراگر چه از شوهرش به خیال خود انتقام گرفته لیكن خودش را بدبخت نموده‏است،معلوم نیست‏به این آسانیها شوهرى پیدا كند،شاید تا آخر عمر بیوه‏بماند و از نعمت انس و مودت و تربیت فرزند محروم گردد،بر فرض اینكه‏خواستگارى هم برایش پیدا شد معلوم نیست از شوهر سابقش بهتر باشد،شاید ناچار شود با مردى كه همسرش مرده یا طلاق گرفته وصلت كند،آنوقت مجبور است در فراق فرزندان خودش بسوزد و بچه‏هاى دیگران رابزرگ كند،و دهها مشكل دیگر كه برایش تولید خواهد شد،بنابراین نه قهر و دعوا مى‏تواند زن و مرد را از این بن بست‏خطرناك نجات دهد نه‏طلاق و جدایى،لیكن راه سومى نیز وجود دارد كه بهترین راه است.
 
راه سوم اینست كه زن و مرد دست از لجاجت و سرسختى برداشته‏با عقل و تدبیر رفتار كنند، مخصوصا مرد مسئولیت‏بیشترى دارد،تقریبامى‏توان گفت كه كلید حل این مشكل در دست او قرار دارد،اوست كه اگرقدرى بردبارى و از خود گذشتگى بخرج دهد هم خودش را بدرد سرنمى‏اندازد،هم همسر بیمارش را از این مهلكه نجات خواهد داد. 
اكنون روى سخن با مرد است. 

آقاى محترم!اولا بدین نكته توجه داشته باش كه همسر تو در عین‏وسواسیگرى ترا دوست دارد،به زندگى و فرزندانش علاقه‏مند است،ازجدایى وحشت دارد،از اوضاع اسفناك زندگى شما قالبا در عذاب وشكنجه است،اگر شما را دوست نمى‏داشت‏حسادت نمى‏كرد،نمى‏خواهد اوضاع چنین باشد لیكن چه كند بیمار است؟بیمارى فقطدل درد و آپاندیس و زخم معده و رماتیسم و سرطان نیست،بلكه امراض‏عصبى نیز بخش مهمى از بیماریها بشمار مى‏روند، خانم شما گر چه دربیمارستان روانى بسترى نیست لیكن به طور تحقیق یك بیمار روانى‏است،اگر قبول ندارى به یك روانپزشك مراجعه كن،با یك چنین‏خانمى با دیده دلسوزى و ترحم باید نگاه كرد نه با دیده انتقام و كینه‏جویى،به حال زار و افكار پریشانش ترحم كن،كسى با بیمار دعوا و داد و قال وكشمكش نمى‏كند،در مقابل بى‏ادبیها و ناسازگارى‏هایش عكس العمل‏شدید نشان نده،دعوا و داد و فریاد راه نینداز،به كتك و دشنام متوسل مشو،به دادگاه حمایت‏خانواده مراجعه نكن،قهر و باد نكن،دم از طلاق و جدایى نزن، هیچیك از این كارها نمى‏تواند بیمارى این خانم را معالجه‏كند بلكه شدیدترش مى‏گرداند، رفتار تند و نامهربانیهاى ترا دلیل بر صدق‏عقیده‏اش مى‏گیرد. راه كار اینست كه تا مى‏توانى اظهار محبت كنى،ممكن است ازوسواسیگریها و ناسازگاریهاى او بتنگ آمده قلبا منزجر شده باشى لیكن‏چاره‏اى نیست‏باید به طورى اظهار محبت كنى كه یقین پیدا كند كه شش‏دانگ دل تو مسخر اوست و شخص دیگرى در آنجا راه ندارد. 
 
ثانیا سعى كن با هم تفاهم نمایید،چیزى را از او مخفى نكن،بگذارنامه‏هایت را حتى قبل از خودت بخواند،كلید كمد اختصاصى یا صندوق‏اسناد و مدارك را در اختیارش قرار بده اگر میل داشت‏بدانها مراجعه‏كند،بگذار جیب و بغلت را بررسى كند،اجازه بده تمام اعمال و حركاتت‏را تحت نظر بگیرد،از این قبیل كارها نه تنها اظهار ناراحتى نكن بلكه آنرایك امر عادى و از لوازم صفا و صداقت‏خانوادگى محسوب بدار،بعد ازمشاغل روزانه اگر كارى ندارى زودتر به منزل بیا.و اگر كارى پیش‏آمد كرد قبلا به همسرت بگو:من به فلان جا مى‏روم و در فلان ساعت‏برمیگردم،سعى كن از موعد مقرر تخلف نشود،چنانچه اتفاقا نتوانستى سرموعد حاضر شوى هنگام مراجعت علت تاخیر را بالصراحه بیان كن،مواظب باش در تمام این مراحل كوچكترین دروغى از تو صادر نشود،و الابد گمانى او تشدید خواهد شد،در كارها با وى مشورت كن،هیچ عملى را ازاو مخفى نكن بلكه كارهاى روزانه‏ات را برایش شرح بده، صداقت وراستى را هیچگاه از دست نده،خواهش كن در هر جا نقطه ابهامى دارد كه‏اسباب بدگمانى او مى‏شود بدون پروا توضیح بخواهد،و عقده‏ایرا در دل نگیرد.

ثالثا ممكن است جنابعالى شخص پاك و حتى از قصد خیانت هم‏منزه باشى لیكن بدگمانیهاى زنها نیز غالبا بى‏منشا نیست،لابد در اثرغفلت و صداقت،عملى از تو صادر شده كه در روح او اثر گذاشته و رفته‏رفته تولید سوءظن نموده است،لازم است در اعمال و رفتار كنونى وگذشته‏ات دقت نمایى و عامل اصلى و منشا بدگمانى همسرت را یافته و دررفع آن كوشش كنى،اگر با خانمهاى بیگانه خیلى شوخى و شیرین زبانى‏مى‏كنى این عمل را ترك كن. چه ضرورتى دارد خانمها ترا جوانى‏خوش اخلاق و خوش تیپ بشمارند لیكن همسرت بدبین شده زندگى‏داخلى شما به بدترین وجوه بگذرد؟چه لزومى دارد با خانم منشى خودت‏شوخى و خنده بكنى تا همسرت خیال كند با او سر و سرى دارى؟اصلا درصورتیكه همسرت بدبین است چه ضرورتى دارد كه منشى زن استخدام‏كنى؟در مجالس با خانمهاى بیگانه گرم نگیر، زیاد بآنها توجه نكن،پیش‏همسرت از آنها تعریف نكن،اگر به زن بیوه بیچاره‏اى مى‏خواهى احسان‏كنى چه بهتر كه قبلا با همسرت مشورت كنى بلكه مى‏توانى این عمل خیررا به وسیله او انجام دهى.نگو:مگر من اسیر و برده هستم كه اینقدر مقیدزندگى كنم؟نه خیر اسیر و برده نیستى لیكن مرد عاقل و با تدبیرى هستى‏كه با همسرت پیمان وفا و همكارى بسته‏اى،بدین جهت‏باید زن دارى كنى‏و با عقل و تدبیر بیمارى او را بر طرف سازى،باید با فداكارى و رفتارعاقلانه،خطر بزرگى را كه متوجه كانون مقدس خانوادگى شما شده مرتفع‏كنى،در اینصورت هم به همسر بیمارت بزرگترین خدمت را نموده‏اى هم‏فرزندان بیگناهت را از سرگردانى و غم و اندوه نجات داده‏اى،هم خودت را از ضررهاى روحى و مادى رها كرده‏اى، البته مردى كه در یك چنین‏موقع حساسى فداكارى كند در نزد خدا هم پاداش بزرگى خواهد داشت.

حضرت على علیه السلام فرمود:در هر حال با زنها مدارا كنید.باخوبى با آنها سخن بگویید تا افعالشان نیكو گردد. 

امام سجاد علیه السلام فرمود:یكى از حقوقى كه زن بر شوهر دارداینست كه جهالت و نادانیهاى او را ببخشد. 

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هر مردیكه با همسربد اخلاقش بسازد خداوند متعال، در مقابل هر دفعه كه صبر كند،به مقدارثواب صبر حضرت ایوب علیه السلام،به او ثواب عطا خواهد كرد. 

اكنون باید چند مطلب را به خانمها یادآورى كنم. مطلب اول-خانم محترم،موضوع خیانت‏شوهرت،مثل همه‏موضوعات دیگر،احتیاج به دلیل و برهان دارد،مادامیكه خیانت او با ادله‏قطعیه باثبات نرسیده شرعا و وجدانا حق ندارى وى را متهم سازى،آیاسزاوار است‏به صرف یك احتمال،شخص بیگناهى را مورد تهمت قراردهى؟ اگر كسى بدون دلیل و برهان ترا متهم كند آیا ناراحت نمى‏شوى؟ مگر با یك یا چند شاهد سفیهانه و غیر عقلایى مى‏توان موضوع مهمى مثل‏خیانت را باثبات رسانید؟ خداوند بزرگ در قرآن مجید میفرماید:اى كسانیكه ایمان آورده‏ایداز بسیارى از گمانها اجتناب كنید،زیرا بعض گمانها گناه است.

امام صادق علیه السلام فرمود:بهتان زدن به شخص بیگناه از كوههاى بزرگ سنگین‏تر است. 

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هر كس به مرد مؤمن یا زن‏مؤمنه تهمت‏بزند خدا در قیامت او را بر تلى از آتش نگه میدارد تا به كیفراعمالش برسد. 

خانم محترم،دست از نادانى و احساسات خام و عجله بردار،متین‏و عاقل باش،موقعیكه عصبانى و ناراحت نیستى در گوشه‏اى خلوت كن،قرائن و شواهد خیانت‏شوهرت را در نظر بگیر،بلكه روى كاغذ یادداشت‏كن ،سپس وجوه و احتمالات قضیه را در مقابل آن بنویس،آنگاه مانند یك‏قاضى درستكار و با انصاف،در مقدار دلالت آنها تامل كن،اگر دیدى‏یقین‏آور نیستند باز هم مانع ندارد،تحقیق كنى لیكن موضوع را مسلم وقطعى نگیر و به صرف سوءظن و توهم بى‏دلیل زندگى را به خودت وشوهرت تلخ نكن. 

مثلا وجود یك سنجاق سر در اتومبیل چندین علت مى‏تواند داشته‏باشد:

1-متعلق باشد به یكى از خویشان شوهرتمانند: خواهر،خواهرزاده، برادرزاده، عمه و عمه‏زاده، خاله و خاله‏زاده.ممكن است‏یكى‏از آنها را سوار ماشین كرده و سنجاق مال او باشد. 
2-شاید مال خودت باشد،و قبلا كه به ماشین سوار شده‏اى ازسرت افتاده باشد. 
3-شاید یكى از دوستان یا خویشانش را با خانمش سوار ماشین كرده و سنجاق متعلق به آن خانم باشد. 
4-شاید خانم درمانده‏اى را سوار كرده به منزلش برساند. 
5-شاید یكى از دشمنانش عمدا سنجاق را در ماشین انداخته تاترا بدبین نموده اسباب بدبختى شما را فراهم سازد. 

6-شاید منشى خودش یا یكى از همكارانش را سوار كرده وسنجاق متعلق به او باشد. 
7-احتمال هفتم اینست كه معشوقه‏اش را سوار نموده عیاشى‏رفته باشد:این احتمال به طور حتم از سایر احتمالات بعیدتر است و نبایدزیاد بدان ترتیب اثر داد.در هر صورت احتمالى بیش نیست،نباید آنرا یك‏دلیل قطعى و مسلم فرض كرد،و سایر احتمالات را به كلى نادیده گرفت،وداد و فریاد و بى‏آبروئى راه انداخت. اگر شوهرت دیر به منزل مى‏آید دلیل خیانتش نیست،شایداضافه كار داشته باشد،شاید كار فوق العاده‏اى پیدا كرده،شاید به منزل یكى‏از دوستان یا همكاران یا خویشانش رفته باشد، شاید در یك جلسه علمى یادینى شركت نموده باشد،شاید براى تفریح سالم و قدم زدن دیر به منزل‏آمده باشد. اگر خانمى از شوهرت تعریف كرد و او را جوان خوش تیپى شمردتقصیر او چیست؟خوش اخلاقى دلیل خیانت نیست،چه كند اگر بد اخلاق‏باشد كسى به او مراجعه نمى‏كند،انتظار دارى بد اخلاقى كند تا همه او رابد اخلاق شمرده یك فرسخى از او فرار كنند؟ 

اگر به زن بیوه و یتیمانش احسان مى‏كند دلیل خیانتش نمى‏شود،شاید آدم خیرخواه و دلسوزى باشد و از باب نوع پرورى و دستگیرى از بیچاره‏گان و براى رضاى خدا به آنها احسان كند. اگر شوهرت جعبه یا كمد مخصوصى دارد یا اجازه نمى‏دهدنامه‏هایش را بخوانى دلیل خیانتش نیست،زیرا بسیارى از مردها ذاتامحافظه‏كار و راز نگهدارند،و دوست ندارند كسى از امورشان مطلع شود،شاید شغلش ایجاب میكند كارهایش را مخفى بدارد،شاید ترا راز نگهدارنمى‏داند. به هر حال،یك دلیل احتمالى بیش از یك احتمال نتیجه نمى‏دهد،نباید آنرا یك دلیل قطعى بدون تردید محسوب داشت.

مطلب دوم-در هر جا سوءظن پیدا كردى فورا موضوع را باشوهرت در میان بگذار،به قصد كشف حقیقت،نه به عنوان اعتراض،رسماو بدون پروا بگو:من نسبت‏به فلان كار بد گمان هستم،خواهش میكنم‏واقع مطلب را بیان بفرمایید تا خاطرم آسوده گردد،آنگاه خوب به‏حرفهایش گوش بده،و در اطراف آنها تامل كن،اگر بدگمانى تو بر طرف‏شد كه چه بهتر، لیكن اگر قانع نشدى مى‏توانى بعدا در اطراف قضیه‏تحقیق كنى تا حقیقت‏برایت روشن گردد، اگر در ضمن تحقیق به‏موضوعى برخورد كردى كه شوهرت دروغ گفته و مطلب را بر خلاف واقع‏توضیح داده صرف این دروغ را دلیل خیانت او نگیر،زیرا ممكن است‏شخص بیگناهى باشد لیكن چون از بدگمانى تو اطلاع داشته عمدا مطلب‏را بر خلاف واقع گفته مبادا سوءظن تو زیاده گردد،بهتر است در این‏مورد هم باز به خودش مراجعه كنى و علت‏خلافگوئیش را بپرسى،البته مردكار خوبى نكرده كه مرتكب دروغ شده و بهتر بود حقیقت را مى‏گفت زیراچیزى از صداقت‏بهتر نیست.لیكن اگر او اشتباه كرد تو نادانى و جهالت‏بخرج نده،بلكه با تصمیم قاطع از او بخواه كه دیگر دروغ نگوید،اگرتوضیح خواستى و شوهرت نتوانست توضیح قانع كننده‏اى بدهد،عجز ازجواب را یك دلیل مسلم و قطعى خیانت مشمار،زیرا ممكن است مطلب‏را واقعا فراموش نموده باشد،یا اینكه چون از بدگمانى تو اطلاع داشته‏دست و پاى خویش را گم كرده نتوانسته جواب قانع كننده‏اى بدهد.دراینجا سخن را كوتاه كن و در یك موقع مناسب مطلب را در میان بگذار وعلت قضیه را بپرس.و اگر اظهار داشت:واقع را فراموش نموده‏ام از اوبپذیر زیرا انسان محل سهو و نسیان است،اگر باز هم تردید داشته باشى‏مى‏توانى از راههاى دیگر در صدد تحقیق بر آیى. 

مطلب سوم-موضوع بد گمانى خودت را با هر كس در میان‏نگذار،زیرا ممكن است واقعا دشمن شما یا حسود باشد،بدین جهت گفتارترا تایید و چندین قرینه دروغ نیز بدان بیفزاید تا زندگى شما را از هم‏بپاشد،ممكن است‏شخص نادان و زود باور و بى‏تجربه‏اى باشد و به قصددلسوزى گفته ترا تایید نماید بلكه شواهد پوچ دیگرى بدان اضافه نموده‏ذهن ترا خرابتر گرداند،بنابراین صلاح نیست‏با افراد نادان و بى‏تجربه‏مشورت نمایى،حتى مادر و خواهر و خویشانت،البته مشورت خوب است،اگر در جایى ضرورت پیدا كرد یكى از دوستان عاقل و كاردان و باهوش وخیرخواه را در نظر بگیر و مطلب را با او در میان بگذار و از افكارش‏استفاده كن. 
 
مطلب چهارم-اگر شواهد و دلائل خیانت‏شوهرت قطعى نبود،ودوستان و خویشانت نیز تصدیق كردند كه دلائل مزبور قانع كننده نیست وشوهرت بیگناه است،و شوهرت نیز با دلیل و برهان و قسم و التماس عدم خیانت‏خودش را اثبات میكند لیكن با همه اینها بدگمانى ووسواسیگریهاى تو برطرف نمى‏شود یقین بدان كه بیمار هستى،وبدبینى‏ات در اثر بیمارى عصبى و روانى پیدا شده است.لازم است‏به یك‏روانپزشك حاذق مراجعه نمایى و از دستوراتش پیروى كنى. مطلب پنجم-راه كار تو همان بود كه گفته شد،داد و فریاد و بهانه وناسازگارى نه تنها مشكلت را حل نمى‏كند بلكه مشكلات دیگرى بدان‏اضافه خواهد كرد.به دادگاه حمایت‏خانواده نیز مراجعه نكن،دم از طلاق‏و جدایى نزن،آبروى شوهرت را نریز.از این قبیل كارها نتیجه خوبى‏نخواهى گرفت،ممكن است كار به لجبازى و عناد بكشد و شوهرت ناچارشود ترا طلاق بدهد و زندگى را از هم بپاشد.در آنصورت نیز تو نتیجه‏خوبى نخواهى گرفت و تا آخر عمر قرین تاسف خواهى شد،مواظب باش‏تصمیم خطرناكى نگیرى دست‏بخودكشى و انتحار نزن، زیرا به وسیله این‏عمل زشت‏خودت را نابود مى‏سازى در آخرت نیز به عذاب دوزخ معذب‏خواهى شد،حیف نیست انسان براى یك فكر بیجا بزندگى خودش خاتمه‏بدهد؟آیا بهتر نیست‏با عقل و بردبارى قضیه را اصلاح كنى؟ 

مطلب ششم-اگر بدگمانى تو بر طرف نشد و احتمال میدهى یایقین دارى كه شوهرت به زنهاى دیگر نظر دارد باز هم تقصیر تو است،زیرامعلوم مى‏شود آنقدر هوش و كاردانى و عرضه نداشته‏اى كه شش دانگ قلب‏شوهرت را مسخر گردانى تا جایى براى زنهاى دیگر نماند،هنوز هم دیرنشده،دست از نادانیگرى و لجبازى بردار و با اخلاق خوش و رفتار نیك واظهار محبت چنان در قلب شوهرت جاى باز كن كه جز تو كسى را نبیند وجز تو كسى را نخواهد. 

 


ادامه مطلب

[ شنبه 7 اردیبهشت 1392  ] [ 6:56 PM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

رضایت فقط رضایت شوهر باید باشه

 

دختر مادامیكه در خانه پدر و مادر زندگى میكند باید رضایت آنهارا فراهم سازد،لیكن وقتى كه پیمان زناشویى را امضاء نمود و بخانه شوهرقدم نهاد وظیفه‏اش تغییر میكند. 
در آنجا باید شوهردارى كند و رضایت و خشنودى او را بر همه چیزمقدم بدارد،حتى در جاییكه بین خواسته‏هاى پدر و مادر و بین 
خواسته‏هاى‏شوهرش تزاحم پیدا شد صلاحش در اینست كه از شوهر اطاعت نموده‏اسباب رضایت او را فراهم سازد،گر چه پدر و مادرش رنجیده شوند،زیرابا جلب رضایت‏شوهر،رشته انس و محبت كه بهترین ضامن بقاى عقدزناشویى است محكم میگردد،لیكن اگر مطابق میل مادرش رفتار كردممكن است آن پیمان مقدس متزلزل یا از هم گسیخته شود،زیرا بسیارى ازمادرها از تربیت صحیح و رشد فكرى بهره كافى ندارند. 
آنها هنوز این مطلب را درك نكرده‏اند كه باید دختر و داماد رابحال خود آزاد گذاشت تا با هم مانوس شده تفاهم نمایند،برنامه زندگى رابر طبق اوضاع و شرائط خودشان تهیه نموده باجرا گذارند،و اگر در این‏بین بمشكلى برخورد نمودند با مشورت و تفاهم حل كنند. 

چون این مطلب را كه عین صلاح است درك نكرده‏اند در صددهستند بخیال خودشان،داماد را بر طبق دلخواه بار بیاورند،بدین جهت مستقیم و غیر مستقیم در امور آنها دخالت میكنند. در این راه از دخترشان‏كه جوان است و سرد و گرم روزگار را نچشیده و بهمه مصالح حقیقى‏خودش آگاه نیست استفاده مى‏نمایند.او را آلت و ابزار نفوذ در داماد قرارمى‏دهند، مرتبا دستور مى‏دهند با شوهرت چگونه رفتار كن،چه بگو،چه‏نگو.دختر ساده‏لوح هم چون مادرش را خیرخواه و آشناى بمصالح مى‏دانداز او اطاعت نموده نقشه‏هایش را پیاده میكند. اگر داماد تسلیم خواسته‏هاى‏آنها شد حرفى نیست لیكن اگر خواست اندكى مقاومتى نشان بدهد كار به‏نزاع و كشمكش و لجبازى خواهد كشید،در آنصورت آن زنهاى نادان‏ممكن است آنقدر پافشارى كنند كه دختر و دامادشان را فداى لجبازى وخیره‏سرى خویشتن ساخته زندگى آنها را از هم بپاشند،بجاى اینكه دختررا بزندگى و سازگارى تشویق نموده دلداریش بدهند مرتبا از شوهرش‏بدگویى میكنند:دخترم را بدبخت كردم.چه شوهر بدى نصیبش شد!
چه‏خواستگارهاى خوبى برایش آمدند!پسر عمویت چه زندگى خوبى دارد! 

دختر خاله‏ات چه سر و لباسى دارد!فلانى براى خانمش فلان لباس راخریده!دختر خانم من از كى كمتر است؟چرا باید اینطور زندگى كند؟آخ‏بمیرم براى دختر بدبختم! 
با این قبیل سخنان كه بعنوان دلسوزى و خیرخواهى ادا مى‏شوددختر ساده‏لوح را از شوهر و زندگى دلسرد نموده اسباب نارضایتى وبهانه‏گیرى او را فراهم مى‏سازند.به وسیله این تلقینات سوء وادارش‏میكنند ناسازگارى و بهانه‏جویى كند،و كار را به شوهرش سخت‏بگیرد، درموارد لازم خودشان نیز بحمایت‏برخاسته قولا و عملا او را تاییدمى‏نمایند،و براى پیروزى، بهمه چیز حتى طلاق گرفتن و بدبخت كردن دخترشان حاضرند. 
به داستانهاى زیر توجه فرمایید: 
«زن 30 ساله‏اى بنام...مادر 50 ساله‏اش را كه باعث جدا شدن اواز شوهرش شده بود كتك زد. زن گفت:از بس مادرم نزد من از شوهرم بدگفت و او را متهم به بى‏اعتنایى نسبت‏بخانواده كرد با شوهرم اختلاف پیداكردم،و حاضر شدم از او طلاق بگیرم،ولى فورا پشیمان شدم. لیكن این‏پشیمانى سودى نداشت.زیرا شوهرم شش ساعت پس از جدا شدن از من‏دختر خاله‏اش را نامزد كرد و من از فرط ناراحتى مادرم را كتك زدم.»
«مرد 39 ساله‏اى بنام...از دست زن و مادر زنش فرار كرد و درنامه‏اى كه بجاى گذاشته نوشته است:بخاطر اینكه زنم راضى نشد به‏آبادان بیاید و با رفتار ناشایست‏خود مرا آزار میداد از دست او فرار كردم. 
مسئول مرگ من زن و مادر زنم مى‏باشند.» 

«مردى كه از دخالتهاى مادرزنش ناراحت‏بود خودكشى كرد». 
مردى كه از دخالتهاى بیجاى مادرزنش بتنگ آمده بود او را ازتاكسى بیرون انداخت‏»
ناگفته پیداست دختریكه از این قبیل مادران نادان و خودخواه‏اطاعت كند و از افكار غلطشان سرمشق بگیرد بدون تردید به سعادت وخوشبختى خودش لطمه غیر قابل جبرانى وارد خواهد ساخت. 
بنابراین،هر زنى كه به سعادت خویشتن و ادامه پیمان زناشویى علاقه دارد نباید بى‏فكر و تامل تحت تاثیر افكار مادرش قرار گرفته آنها راصد در صد صحیح و بر طبق مصالح واقعى بپندارد. 

یك زن دانا و باهوش احتیاط و عاقبت اندیشى را از دست‏نمى‏دهد،در گفتار و پیشنهادهاى مادر و پدرش خوب دقت مى‏كند و عواقب‏و نتائج آنها را مورد بررسى قرار مى‏دهد،و بدینوسیله مادرش رامى‏شناسد،اگر دید به زندگى و سازگارى و انتخاب یك روش عقلائى‏تشویقش میكند مى‏فهمد كه آدم فهمیده و كاردان و خیرخواهى است،دراینصورت مى‏تواند رضایتش را فراهم كند و از راهنماییهاى عاقلانه‏اش‏بهره‏مند گردد،لیكن اگر دید با گفتار جاهلانه و پیشنهادات غیر عقلائى‏خودش اسباب دلسردى و ناسازگارى او را فراهم مى‏سازد یقین پیدا میكندكه شخص نادان و كج‏سلیقه و بد اخلاقى است. 
در اینجا یكى از دو طریق را مى‏تواند انتخاب كند:یا بر طبق‏دستورات و راهنماییهاى مادرش ناسازگارى و بهانه‏جویى را شروع كند وبا شوهرش اعلان جنگ و ستیز بدهد،یا گوش به حرف مادرش ندهد واسباب رضایت‏شوهرش را فراهم سازد.لیكن یك زن دانا و با هوش هرگزروش اول را انتخاب نخواهد كرد،زیرا فكر میكند كه من اگر به حرف‏مادرم گوش كردم یكى از این نتیجه‏ها عائدم خواهد شد:یا باید تا آخر عمربا شوهرم در حال نزاع و كشمكش و قهر و دعوا باشم و آب خوش ازگلوى خودم و شوهرم و فرزندانم پایین نرود،یا طلاق بگیرم و به خانه پدر ومادرم مراجعت كنم،در آنصورت یا ناچار میشوم تا آخر عمر در خانه پدر ومادر و تحت تكفل آنها باشم،با اینكه میدانم حاضر نیستند مرا به عنوان‏یك عضو اصلى خانواده بپذیرند،بلكه مرا به عنوان یك عضو زائد و سربار خودشان محسوب مى‏دارند،لذا سعى دارند مرا از زندگى خودشان‏بیرون كنند،پس ناچارم با خوارى و خفت زندگى كنم و از خواهران وبرادرانم زخم زبان و سرزنش بشنوم،و اگر بخواهم از خانه پدر و مادربیرون بروم و جدا زندگى كنم كجا بروم و چگونه تنها زندگى كنم؟و اگرشوهرى برایم پیدا شد معلوم نیست از شوهر اولم بهتر باشد،زیرا معمولامردهایى بخواستگارى زنهایى مثل من مى‏آیند كه همسرشان مرده باشد یاطلاق گرفته باشد،و غالبا بى‏بچه هم نخواهند بود،در آنصورت ناچارمى‏شوم از بچه‏هایش پرستارى كنم،و صدها اشكال و دردسر از این راه‏ایجاد خواهد شد، و اصلا معلوم نیست آن شوهر احتمالى از این شوهرم‏بهتر باشد،شاید او هم عیبهاى بیشتر و بدترى داشته باشد و ناچار گردم بااو بسازم،ممكن است در اثر ایرادها و ناسازگاریهاى من جان شوهرم‏بستوه آمد با یك تصمیم خطرناك،چشم از زندگى بپوشد و از شهر و دیارفرار كند یا احیانا دست‏بخودكشى بزند،ممكن است در اثر لجبازیها وكشمكشها خودم بستوه آیم به طوریكه جز خودكشى چاره‏اى نجویم و با آن‏عمل غیر مشروع دنیا و آخرتم را بر باد دهم. 
آنگاه كه در اطراف و جوانب قضیه خوب تامل كرد و نتائج وآثارش را بررسى نمود و آینده‏اش را در نظر مجسم گردانید با یك تصمیم‏قاطع بنا مى‏گذارد كه به ولنگاریها و بدگوییها و پیشنهادهاى غیر منطقى‏مادر یا سایر بستگانش خاتمه داده شوهرش را نگهدارى كند. 

در این هنگام به مادرش مى‏گوید:مادر جان اكنون كه مقدرم بوده بااین مرد پیمان زناشویى را امضا كنم صلاحم در اینست كه با كوشش وجدیت تمام این زندگى مشترك را كه مى‏تواند مرا خوشبخت كند حفظ كنم،و با اخلاق و رفتار خوب اسباب رضایت‏شوهرم را فراهم سازم، اوست كه مى‏تواند مرا خوشبخت گرداند،شریك زندگى و یار غمخوار من‏است،كسى را بهتر از او سراغ ندارم،برنامه زندگیمان را خودمان بایدطرح كنیم،و اگر مشكلى داشته باشیم حل خواهد شد،و دخالتهاى توممكن است‏به كلى مرا بدبخت كند،اگر میخواهى رفت و آمد و خویشى مامحفوظ بماند در زندگى داخلى ما اصلا دخالت نكن و از شوهرم بدگویى‏منما و الا ناچار مى‏شوم با شما قطع رابطه كنم. 
اگر با پند و اندرز دست از گفتار و رفتارشان برداشتند مى‏تواند باآنها رفت و آمد كند لیكن اگر حاضر نشدند خودشان را اصلاح نمایندصلاح زن در اینست كه به طور كلى با آنها قطع رابطه كند و بدینوسیله‏خودش را از یك خطر بزرگ یعنى از هم پاشیدن كانون خانوادگى برهاند. 
و با فكر آزاد به زندگى ادامه دهد. 

در این صورت ممكن است در بین خویشانش از عزت و احترام اوكاسته شود لیكن در عوض، محبت و رضایت‏شوهرش چند برابر شده نزداو عزیز و محترم خواهد گشت. 
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:«بهترین زنان شما زنى است‏كه زیاد بچه‏دار شود،شوهر دوست و عفیف و محجوب باشد.در مقابل‏خویشانش تسلیم نباشد لیكن مطیع شوهرش باشد،براى شوهرش زینت‏كند،خودش را از بیگانگان محفوظ بدارد.حرف شوهرش را بشنود و ازوى اطاعت كند.وقتى با هم خلوت نمودند بر طبق اراده او رفتار كند اما درهر حال،شرم و حیا را از دست ندهد. 
سپس فرمود:بدترین زنان شما زنى است كه در مقابل خویشانش مطیع باشد لیكن زیر بار شوهرش نرود،عقیم و كینه‏توز باشد،از كارهاى‏زشت پروا نداشته باشد،در غیاب شوهرش زینت و آرایش كند،درخلوتگاه از خواسته‏هاى شوهرش امتناع ورزد.عذرش را نپذیرد و گناهش‏را نبخشد».

ادامه مطلب

[ شنبه 7 اردیبهشت 1392  ] [ 6:54 PM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات1 ]

تو خونه واسه شوهرت بهترین باش

 

مرسوم اكثر خانمها چنین است:وقتى مى‏خواهند به گردش بروندیا در مجلس جشنى شركت نمایند یا به مجلس شب نشینى و مهمانى بروندآرایش میكنند،بهترین لباسها را مى‏پوشند و به بهترین وجهى كه برایشان‏مقدور است از منزل خارج میشوند،لیكن هنگامیكه به منزل برگشتند فورالباسهاى خوب و زیبا را از تن خارج ساخته لباسهاى معمولى و مندرس رامى‏پوشند،در داخل خانه مقید به پاكیزگى و نظافت نیستند،آرایش و زینت‏نمیكنند،با موهاى ژولیده و لباسهاى به اصطلاح،خانه‏دارى در منزل‏میگردند،لباسهاى لكه‏دار و جورابهاى پاره را در خانه مى‏پوشند،در صورتیكه باید كار بر عكس باشد.زن باید در خانه و براى شوهرش‏آرایش و دلبرى كند،باید براى شوهرش كه شریك زندگى و یار و مونس‏دائمى و پدر فرزندانش میباشد زینت و دلربایى كند،باید دلش را بدست‏آورد تا دلبران كوچه و خیابان نتوانند در دلش جا باز كنند،دیگران چه‏ارزشى دارند كه برایشان آرایش و زینت كند؟!حیف نیست زن آرایش وزیبایى خویش را در مقابل چشم چرانى بیگانگان قرار دهد و براى جوانان‏و بانوان اشكالاتى بوجود آورد؟ 

پیغمبر اسلام (ص) فرمود:«هر زنیكه خودش را خوشبو كند و ازمنزل خارج شود تا به خانه بر نگردد از رحمت‏خدا دور خواهد بود ». 
رسول خدا فرمود:«بهترین زنان شما زنى است كه مطیع شوهرش‏باشد.براى او آرایش كند ولى زینتش را براى بیگانگان ظاهر نسازد.وبدترین زنان شما زنى است كه در غیاب شوهرش زینت كند ». 
خانم گرامى،بدست آوردن دل یك مرد آن هم براى همیشه كارساده‏اى نیست.پیش خود نگو: او كه مرا دوست دارد پس چه احتیاجى‏دارم به سر و وضع خودم برسم و برایش دلربایى كنم؟ باید عشق او رابراى همیشه نگهدارى كنى. 
یقین بدان كه شوهرت دوست دارد همیشه تمیز و مرتب و زیبا باشى‏و لو به زبان نیاورد،اگر بر طبق خواستهاى  
باطنى او رفتار نكنى و در منزل‏به خودت نرسى ممكن است در خارج منزل چشمش به زنان تمیز آرایش‏كرده بیفتد و از تو دلسرد شده و از راه منحرف گردد،وقتى خانمهاى تمیزو مرتب را دید و آنها را با سر و وضع كثیف و نامرتب تو مقایسه كرد خیال‏میكند فرشتگانى هستند كه از آسمان نازل شده‏اند!تو هم در خانه برایش‏آرایش كن و لباس خوب بپوش و دلبرى و طنازى كن تا بفهمد كه تو ازآنها كمتر نیستى بلكه بهتر و زیباتر هستى،در آنصورت مى‏توانى بدوام‏عشق او امیدوار باشى و براى همیشه دلش را مسخر گردانى. 
به نامه یك شوهر توجه فرمایید: 
«خانم بنده در خانه با خدمتكارمان قابل تشخیص نیست.به خدا گاهى اوقات فكر میكنم اى كاش یكى از این لباسهاى قشنگ و مامانى راكه براى محیط كار و مهمانى دوخته در خانه مى‏پوشید و دست از سر،این‏بلوزهاى كهنه و دامن‏هاى گشاد برمیداشت.چند بار به او گفتم: عزیزم‏لااقل روزهاى جمعه و تعطیل یك دست از آن لباسهاى قشنگ را بپوش. 
با ترشرویى گفت:من در مقابل تو یا بچه‏ام مقید نیستم.اما اگر یك روزسر و وضعم نامرتب باشد جلو همكارهایم خجالت میكشم ». 
ممكن است‏بگویید:در منزل زیبا گشتن با شغل خانه‏دارى وآشپزى سازگار نیست،لیكن اگر ارزش این عمل را بدانید به طور حتم‏مى‏توانید این مشكل را حل كنید.چه مانع دارد براى انجام كارهاى خانه‏لباس مخصوصى داشته باشید كه در موقع كار از آن استفاده كنید لیكن‏وقتى از كار فارغ شدید و وقت آن رسیده كه شوهرتان به منزل بیاید بدنتان‏را تمیز كنید،موها را شانه بزنید،لباسهایتان را تغییر دهید،و مرتب و منظم‏در انتظار او باشید. 
حضرت باقر علیه السلام فرمود:«بر زن لازم است‏خودش راخوشبو كند،بهترین لباسهایش را بپوشد،به بهترین وجه زینت كند و باچنین وضعى صبح و شب با شوهرش ملاقات كند ». 
امام صادق علیه السلام فرمود:«زن نباید آرایش و زینت را ترك‏كند گر چه به یك گلوبند باشد،نباید دستش را بدون خضاب بگذارد گر چه‏به كمى از حنا باشد،حتى زنهاى پیر هم نباید زینت و آرایش را ترك‏نمایند ». 

ادامه مطلب

[ شنبه 7 اردیبهشت 1392  ] [ 6:51 PM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

برای شوهرت مادری کن

 

انسان در مواقع گرفتارى و بیمارى احتیاج به پرستار و غمخواردارد،دلش میخواهد كسى با وى همدردى كند،به وسیله نوازش و دلجویى‏دردهایش را تسكین دهد.به وسیله دلداریها و تقویتهاى روحى اعصابش‏را آرامش بخشد،مردها همان كودكان سابق هستند كه بزرگ شده‏اند،هنوزهم احتیاج به نوازشها و محبتهاى مادر دارند،مرد وقتى با زنى پیمان‏زناشویى بست انتظار دارد كه در مواقع گرفتارى و بیمارى درست مانندیك مادر مهربان از وى پرستارى و دلجویى كند.

خانم محترم،اگر شوهرت مریض شد بیش از سابق مهربانى كن،اظهار همدردى و تاسف كن، چنان وانمود كن كه از بیمارى او شدیداناراحت هستى،دلداریش بده،اسباب استراحت را برایش فراهم ساز،بچه‏ها را ساكت كن تا اعصابش آرام گردد،اگر احتیاج به دكتر و دارو داردوسیله‏اش را فراهم ساز،هر غذایى را كه میل دارد و برایش خوبست فوراتهیه كن،دم به دم از او احوالپرسى و دلجویى كن،سعى كن هر چه بیشتر دركنار بسترش بنشینى،اگر از شدت درد خوابش
 
نمى‏برد سعى كن تا میتوانى‏بیدار بمان،وقتى بخواب رفتى گاهى كه بیدار میشوى سرى باو بزن و اگرخواب نیست احوالپرسى كن،اگر شب را به بیخوابى گذرانده بامداداظهار ناراحتى كن،در روز اتاق را خلوت كن شاید خوابش ببرد،نوازشهاو دلسوزیهاى تو دردهایش را تسكین میدهد و در بهبودیش كمك میكند،به‏علاوه،این قبیل كارها را از علائم وفا و صمیمیت و محبت‏حقیقى‏مى‏شمار،در نتیجه،به زندگى دلگرم میشود،نسبت‏به تو علاقه بیشترى پیدامیكند،اگر مریض شدى همین عمل را نسبت‏به تو انجام میدهد. آرى این عمل یك نوع شوهردارى است و رسول خدا فرمود: 
«جهاد زن اینست كه خوب شوهردارى كند ». 

ادامه مطلب

[ شنبه 7 اردیبهشت 1392  ] [ 6:50 PM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

راز همسرت را نگهدار ضرر نداره

 

معمولا خانمها میل دارند از اسرار و رموز شوهرشان  با اطلاع شوند،میخواهند از وضع كسب، مقدار درآمد،موجودى،اسرار كسبى،تصمیمات آینده‏اش با خبر شوند.و بطور خلاصه از شوهرشان انتظار دارندكه تمام اسرارش را در اختیار آنها بگذارد و چیزى را پنهان نكند،بر عكس‏اكثر مردها هم حاضر نیستند تمام اسرارشان را در اختیار همسرشان قراردهند،و همین موضوع گاهى سبب دلخورى و حتى بدبینى میشود. 
خانم شكایت میكند كه شوهرم به من اعتماد ندارد،اسرارش را ازمن مخفى میكند،با من یك رنگ و صریح نیست،گویا سر و سرى دارد. 

نمیگذارد نامهایش را بخوانم،درآمد و مقدار موجودى خودش را به من‏نمیگوید،با من درد دل نمیكند،در جواب سؤالهاى من طفره میرود و حتى‏گاهى دروغ میگوید،اتفاقا مردها هم بى‏میل نیستند كه اسرار و رموززندگى‏شان را در اختیار همسرشان قرار دهند.لیكن عذرشان اینست كه‏زنها راز نگهدار نیستند،دهانشان در و دروازه ندارد،ظرفیت ندارند مطلبى‏را به طور كلى كتمان كنند،هر چه را شنیدند فورا براى دیگران بازگومیكنند،با اندك بهانه‏اى ممكن است اسرار انسان را فاش كنند و اسباب‏دردسر او را فراهم سازند.اگر كسى بخواهد اسرار انسان را كشف كند به‏آسانى مى‏تواند همسرش را فریب داده به وسیله او به مقصد خویش نائل گردد،ممكن است‏بعض خانمها از دانستن مطالب سرى سوء استفاده‏نمایند و حتى آنها را اسباب نفوذ در شوهر قرار داده در صورت عدم تمكین‏اسباب گرفتارى او را فراهم سازند.

البته عذر مردها تا حدودى موجه است،زنها زودتر از مردها تحت‏تاثیر عواطف و احساسات قرار میگیرند،معمولا احساساتشان بر تعقلشان‏غلبه دارد،وقتى عصبانى شوند خویشتن دارى برایشان دشوار است،درآنمواقع ممكن است از دانستن اسرار سوء استفاده نموده اسباب گرفتارى‏مرد را فراهم سازند.شاید خوانندگان از این قبیل حوادث زیاد سراغ‏داشته باشند لیكن از باب نمونه به داستان زیر توجه فرمایید: 

«زنى بنام...راز شوهرش را فاش كرد و او محكوم به یك سال‏زندان شد،خانم میگوید:من شوهرم را از جان و دل دوست دارم ولى اخیرا به من كم محبت‏شده بود،این كار را كردم تا از این به بعد بیشتر دوستم‏بدارد،این خانم گردنبند گرانقیمت‏خواسته بود ولى...زیر بار نرفت.او هم‏تقلب در ازدواجشان را فاش كرد تا بزندان بیفتد». 
بنابراین اگر زن میل داشته باشد كه شوهرش كاملا یك رنگ بوده‏چیزى را از او مخفى نكند باید بقدرى
 
راز نگهدار و با احتیاط باشد كه‏بدون اجازه شوهرش براى هیچكس و در هیچ حال چیزى را نقل نكند،حتى براى خویشان و دوستان صمیمى خودش اسرار شوهرش را فاش‏نكند،در راز نگهدارى این مقدار كافى نیست كه اسرارش را به دیگرى‏بگوید و سفارش كند به كسى نگو،زیرا او هم به طور حتم دوستانى دارد،ممكن است اسرار شما را در اختیار آنها قرار دهد و سفارش كند به كسى نگویید،یك وقت انسان متوجه میشود كه اسرارش فاش شده است. 
بنابراین شخص عاقل اسرارش را به احدى نمیگوید. 
حضرت على علیه السلام فرمود:«سینه عاقل صندوق اسرارش‏میباشد». 
على علیه السلام فرمود:«خوبیهاى دنیا و آخرت در دو چیز جمع‏است:راز نگهدارى و دوستى با خوبان،و تمام بدیها در دو چیز جمع شده: 
فاش كردن اسرار و دوستى با اشرار» . 

 


ادامه مطلب

[ شنبه 7 اردیبهشت 1392  ] [ 6:49 PM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

تصدیق مدیریت شوهر توسط زن

 

هر مؤسسه یا اداره یا كارخانه یا كارگاه و بالاخره هر تشكیلات‏اجتماعى احتیاج به یك مدیر مسئول دارد.گر چه باید بین افراد آن مؤسسه‏تعاون و همكارى وجود داشته باشد لیكن به هر حال بدون مدیر بخوبى‏اداره نخواهد شد.اداره یك منزل یقینا از اداره هر مؤسسه‏اى دشوارتر وبا ارزش‏تر است و احتیاج بیشترى به مدیر دارد. 
در این جهت تردید نیست كه باید در بین اعضاى یك خانواده‏تفاهم كامل و تعاون و همكارى وجود داشته باشد لیكن وجود یك‏سرپرست عاقل و با تدبیر هم برایشان ضرورت دارد،هر خانه‏اى كه یك‏مدیر با تدبیر و نافذ الكلمه‏اى نداشته باشد به طور حتم اوضاع منظم ورضایتبخشى نخواهد داشت،سرپرستى خانه یا باید به عهده مرد باشد و زن‏از او اطاعت كند، یا به عهده زن باشد و مرد فرمانبردارى كند،لیكن از آنجا كه اینكار غالبا از مردها بهتر ساخته است چون تعقلاتشان‏بر احساساتشان غلبه دارد خداوند حكیم این مسؤولیت‏بزرگ را بر دوش‏او نهاده در قرآن شریف میفرماید: 
«مردان سرپرست زنانند،زیرا خدا بعض افراد را بر بعض دیگربرترى داده است و براى اینكه از مالهاى خویش خرج كرده‏اند.پس زنان‏شایسته فرمانبردارند (5) ». 
بنابراین صلاح خانواده در اینست كه مرد را به عنوان بزرگ وسرپرست‏خانواده بشناسند و با نظر و صلاحدید او كار كنند،این موضوع‏بدانمعنا نیست كه مقام زن كوچك شده باشد بلكه حفظ نظم و انضباطمنزل چنین اقتضائى را دارد،اگر خانمها احساسات خام و تعصبهاى بیجارا كنار بگذارند وجدان خودشان نیز بدین موضوع قضاوت میكند. 
خانم...میگوید:ما در ایران رسم خوبى داشتیم كه متاسفانه به‏تدریج‏خلل یافته است.سنت این بود كه همیشه مرد در خانواده ایرانى‏رئیس خانواده بود ولى امروز وضع منزل متزلزل شده و خانواده در موردانتخاب رئیس سرگردان مانده است.ولى بهتر است زن امروزى كه دربسیارى از موارد اجتماعى حقى برابر با مرد یافته است در خانه مرد را به‏عنوان رئیس قبول داشته باشد...باید به همه كسانى كه میخواهند ازدواج‏كنند این فكر قدیمى توصیه شود كه وقتى قدم به خانه بخت میگذارند بالباس عروسى وارد خانه شوهر شوند و با كفن خارج شوند (6) ».

البته این مطلب هست كه گرفتاریهاى زندگى و مشاغل روزانه مردغالبا اجازه نمیدهد كه در تمام امور خانواده دخالت كند و در واقع مى‏توان‏گفت كه قسمت عمده كارها عملا در اختیار كدبانوى خانه است و اكثریت‏قریب به اتفاق كارها بر طبق میل و اراده او انجام میگیرد لیكن به هر حال‏حق حاكمیت و سرپرستى مرد باید محترم شمرده شود.اگر در جایى اظهارعقیده و دخالت كرد و لو در امور جزئى خانه‏دارى باشد نباید در مقابل‏پیشنهادش استقامت‏بخرج داد و بدینوسیله حق حاكمیت او را مورد انكارقرار داد،و الا به شخصیتش لطمه وارد شده خودش را مسلوب الاراده‏و همسرش را یك زن بى‏ادب و حق نشناس و لجباز حساب میكند،اززندگى دلسرد و به همسرش كم علاقه میشود.چون شخصیتش جریحه‏دارشده ممكن است در صدد تلافى و انتقام بر آید و حتى در مقابل خواسته‏هاى‏بجا و معقول همسرش سر سختى نشان دهد. 
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:«زن خوب به حرف شوهرش‏گوش میدهد و مطابق دستوراتش عمل میكند». (7) 
زنى از رسول خدا پرسید:«زن نسبت‏به شوهرش چه وظیفه‏اى‏دارد؟فرمود:باید از وى اطاعت كند و از فرمانش تخلف ننماید (8) ». 
پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:«بدترین زنها زن لجباز ویك دنده است (9) ». 
رسول خدا فرمود:«بدترین زنها كسانى هستند كه هم نازا و هم كثیف و لجباز و نافرمان باشند (10) ». 
خانم گرامى،شوهرت را به عنوان بزرگ و سرپرست‏خانواده‏بپذیر،با نظر و مشورت وى كارها را انجام بده،از دستوراتش تخلف‏نكن،اگر در كارى دخالت كرد در مقابلش سرسختى نشان نده،و لو اینكه‏از امور خانه‏دارى باشد كه تو بهتر از آن اطلاع دارى،شوهرت را عملایك فرد مسلوب الاختیار قرار نده،بگذار گاه گاه در كارها دخالت كند وبدین ریاست صورى دلخوش باشد،موضوع ریاست او را عملا به‏فرزندانت نشان بده،به آنها تذكر بده در كارها از پدرشان اجازه بگیرند واز فرمانش تخلف ننمایند.از كودكى آنها را بدین رفتار عادت بده تا حرف‏شنو و فرمانبردار و با ادب بار آیند،و احترام تو و شوهرت محفوظ بماند. 

ادامه مطلب

[ شنبه 7 اردیبهشت 1392  ] [ 6:48 PM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

تو سختی ها کنار شوهرت باش

 

دنیا براى هیچكس یكسره نمیرود،و چرخ روزگار همیشه بر طبق‏دلخواه نمى‏چرخد،زندگى هزاران نشیب و فراز دارد،ممكن است انسان‏به بیمارى سختى مبتلا شود،ممكن است‏بیكار و خانه‏نشین گردد،ممكن‏است مال و ثروتش را از دست داده تهیدست‏شود،و صدها از این قبیل‏حوادث كه براى همه كس امكان وقوع دارد. زن و شوهرى كه دست‏بیعت را به هم داده پیمان زناشویى را امضامیكنند بدان منظور است كه در همه حال با هم و یار و غمخوار همدیگرباشند،باید پیمان زناشویى چنان استوار و رشته الفت و محبت‏به قدرى‏نیرومند باشد كه در همه حال بر سر عهد و پیمان خویش باقى بمانند، در خوشى و ناخوشى با هم باشند،در بیمارى و سلامتى،در حال وسعت وتنگدستى با هم باشند. 

خانم محترم،اگر روزگار با شوهرت نساخت و تهیدست‏شد مباداغمى بر غمهایش بیفزایى و بناى ایراد و ناسازگارى را بگذارى.اگر به‏بیمارى سختى مبتلا شد و مدتى در خانه یا بیمارستان بسترى گشت رسم‏وفادارى و انسانیت چنان است كه مانند سابق بلكه بیشتر اظهار محبت‏نموده با كمال صفا از وى پرستارى كنى،از پرستارى و خرج كردن دریغ‏نكن،اگر شوهرت ندارد لیكن تو دارى باز هم از اموال خودت براى بهبوداو خرج كن،اگر تو مریض میشدى او تا قدرت داشت از مال خودش براى‏معالجه تو صرف میكرد تا بهبود حاصل كنى، اكنون كه او ندارد لیكن تودارى آیین وفادارى و عاطفه اقتضا دارد كه اموالت را در راه او صرف‏كنى،اگر در این موقعیت‏حساس بدادش نرسیدى ترا یك زن بى‏وفا وخودخواهى مى‏شمارد كه مال دنیا را بر وجود شوهر ترجیح میدهد،در اینصورت مهر و علاقه‏اش نسبت‏به تو كم میشود،و حتى ممكن است‏به‏قدرى دلسرد شود كه ترا لائق مقام همسرى ندانسته طلاق را ترجیح دهد. 

به داستان زیر توجه فرمایید: 
«مردى...به دادگسترى آمده بود تا همسرش را طلاق گوید.اظهارداشت:بیمار بودم دكتر گفته بود باید تحت عمل جراحى قرار گیرم.از زنم‏خواستم پس‏انداز خود را به عنوان وام در اختیارم بگذارد حاضر نشد و ازخانه من قهر كرد.ناچار در یك بیمارستان دولتى تحت عمل جراحى قرارگرفتم و اینك كه بهبود یافته‏ام محال است‏با او زندگى كنم.چون پول را برمن ترجیح داد و چنین زنى را نمى‏توان یك همسر نامید (11) ». 

هر فرد با وجدانى تصدیق میكند كه حق با مرد مذكور بوده است. چنین زن خودخواهى كه در یك چنین موقعیت‏حساسى كه جان شوهرش‏در معرض خطر بوده حاضر نشده پس‏انداز خویش را براى نجات‏شوهرش خرج كند،او را رها كرده و به خانه پدرش رفته لایق مقام محترم‏همسرى نیست. خانم محترم،مواظب باش در چنین مواقعى انسانیت و عاطفه را ازدست ندهى،اگر شوهرت به بیمارى سختى مبتلا شد كه تا آخر عمردامنگیر اوست‏یا به زندان محكوم شد مبادا با زور قانون طلاق بگیرى و اوو فرزندانت را تنها و 
 
بیسرپرست رها كرده كنار بكشى،آیا وجدانت‏راضى میشود كه شوهر بیچاره‏ات را كه در ایام خوشى با هم بوده‏اید اكنون‏كه درمانده گشته تنها رها كرده بروى؟از كجا كه خودت چند روز دیگر به‏همین بلیه گرفتار نشوى؟بر فرض اینكه طلاق گرفتى و شوهرى هم پیداكردى از كجا كه برایت‏بهتر بشود؟ دست از خودخواهى و هوسبازى‏بردار.از خود گذشتگى و فداكارى بخرج بده،عاطفه و وجدان داشته باش،براى رضاى خدا و براى حفظ حیثیت و شرافت‏خودت با شوهر وفرزندانت‏به هر حال بساز،بردبارى و صبر داشته باش،فرزندانت راخوب تربیت كن و عملا به آنها درس فداكارى و سازگارى بیاموز،ومطمئن باش كه در دنیا و آخرت بهترین پاداش را خواهى داشت، زیرا این‏عمل تو بهترین مصداق شوهردارى است كه در ردیف جهاد قرار داده شده‏است. 
پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:«جهاد زن در اینست كه‏خوب شوهردارى كند (12) »

ادامه مطلب

[ شنبه 7 اردیبهشت 1392  ] [ 6:44 PM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

آیات قرآن درمورد (صبر)

 

سوره بقره آیه ۴۵ : وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ
(  و طلب یارى کنید از خدا به صبر کردن در مصائب (بعضى گفته ‏اند: مراد، روزه، و صبر در تشنگى و گرسنگى آن است) و طلب یارى کنید و مساعدت خواهید در رستگارى دنیا و آخرت از خدا، به نمازگزاران البته نماز، سنگین و گران است مگر بر کسانى که حال خضوع و ذلت به درگاه خدا دارند، که ایشان از نماز، سنگینى نبینند و بلکه لذت برند )

***************************

سوره بقره آیه ۱۵۳ : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ  ( اى کسانى که ایمان آورده‏ اید! مدد جویید به صبر کردن در مصائب و خواندن نماز در اوقات آن (بعضى از مفسرین گفته‏ اند: مراد از «صبر»، روزه است که در آن صبر بر گرسنگى و تشنگى است). البته خدا با صبرکنندگان است )

***************************

سوره بلد آیه ۱۷ : ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (  این کارها کند تا که از آن کسانى باشد که ایمان آوردند و سفارش کردند دیگران را به صبر، و سفارش کردند به شفقت به مردم )

***************************

سوره شوری آیه ۴۳ : وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ( و هر که شکیبایى ورزید و درگذشت، البته این در گذشتن از بدى بدکاران از کارهایى است که با اراده قوى در کارها واقع شود و اراده قوى از خصال پسندیده است )

 ***************************

سوره الأحقاف آیه ۳۵ : فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ    ( پس صبر کن آن‏گونه که پیامبران «اُولو العزم» صبر کردند، و براى (عذاب) آنان شتاب مکن! هنگامى که وعده ‏هایى را که به آنها داده میشود ببینند، احساس میکنند که گویى فقط ساعتى از یک روز (در دنیا) توقّف داشتند؛ این ابلاغى است براى همگان؛ آیا جز قوم فاسق هلاک می‏شوند؟! )

 ***************************

سوره یونس آیه ۱۰۹ : وَ اتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَ اصْبرِْ حَتىَ‏ یحَْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیرُْ الحَْکِمِین‏ ( و متابعت کن اى پیغمبر! هر چه که وحى کرده می ‏شود به سوى تو. و صبر کن بر رنج و محنت از امت، تا حکم کند میان تو و دشمنان تو خدا و او بهترین حکم‏ کنندگان است )

 **************************

سوره هود آیه ۱۱۵ : وَ اصْبرِْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِین‏ (  صبر کن اى پیغمبر بر اذیت مردم که خدا ضایع نمی ‏کند اجر نیکوکاران را )

 ***************************

سوره النحل آیه ۱۲۶ : وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئنِ صَبرَْتمُ‏ْ لَهُوَ خَیرٌْ لِّلصَّبرِِین‏ (  و اگر خواستید عقوبت کنید پس عقوبت کنید به مثل آنچه عقوبت کرده شدید به آن، نه زیاده بر آن (چون در جنگ احد کفار، حمزه عموى پیغمبر را گوش و بینى بریده و پهلو دریدند پیغمبر فرمود: اگر دست یابم به ایشان هفتاد نفر از ایشان را چنین کنم این آیه نازل شد). و اگر صبر کنید، صبر بهتر است از براى صبرکنندگان )

 **************************

سوره النحل آیه ۱۲۷ : وَ اصْبرِْ وَ مَا صَبرُْکَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لَا تحَْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لَا تَکُ فىِ ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُون‏ (  و صبر کن در آنچه به تو رسید و نیست صبر تو مگر به توفیق خدا. و غمگین مشو بر تسلط یافتن ایشان بر لشکر تو. و مباش دلتنگ از آنچه مکر با تو می‏کنند )

***************************

سوره الطور آیه ۴۸ :  وَ اصْبرِْ لِحُکمْ‏ِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَ سَبِّحْ بحَِمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُوم‏  (  صبر کن براى حکم پروردگار خود اى پیغمبر! که البته تو در حفظ و عنایت مایى )


 ***************************

سوره المزمل آیه ۱۰ : وَ اصْبرِْ عَلىَ‏ مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلا (  و صبر کن اى پیغمبر! بر آنچه می گویند. و کناره‏ گیرى کن از ایشان کناره ‏گیرى نیکو )
 

***************************

سوره بقره آیه ۲۵۰ : وَ لَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبرًْا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انصُرْنَا عَلىَ الْقَوْمِ الْکَفِرِین‏ ( و چون برابر شدند با جالوت و لشکر او، گفتند: اى پروردگار ما! فرو ریز بر ما صبر را. و ثابت دار قدمهاى ما را. و نصرت ده ما را بر قوم کافران )
 

***************************

سوره الأعراف آیه ۱۲۶ : وَ مَا تَنقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ ءَامَنَّا بَِایَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءَتْنَا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبرًْا وَ تَوَفَّنَا مُسْلِمِین‏ ( انتقام تو از ما، تنها بخاطر این است که ما به آیات پروردگار خویش -هنگامى که به سراغ ما آمد- ایمان آوردیم. بار الها! صبر و استقامت بر ما فرو ریز! (و آخرین درجه شکیبائى را به ما مرحمت فرما!) و ما را مسلمان بمیران! )
 

***************************

سوره المعارج آیه ۵ : فَاصْبرِْ صَبرًْا جَمِیلا (  پس صبر کن اى پیغمبر! صبر نیکو )


 ***************************

سوره هود آیه ۴۹ : تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لَا قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هَاذَا فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَقِبَةَ لِلْمُتَّقِین‏ ( اینها از خبرهاى غیب است که به تو (اى پیامبر) وحى می ‏کنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمی‏دانستید! بنابر این، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است! )


 ***************************

 سوره اعراف  آیه ۸۷ : وَ إِن کاَنَ طَائفَةٌ مِّنکُمْ ءَامَنُواْ بِالَّذِى أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طَائفَةٌ لَّمْ یُؤْمِنُواْ فَاصْبرُِواْ حَتىَ‏ یحَْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ هُوَ خَیرُْ الحَْکِمِین‏ (  و اگر طایفه ‏اى از شما ایمان آورده‏ اند به آن کسى که فرستاده شده‏ ام براى دعوت به آن کس، که خداست و طایفه ‏اى نگرویده ‏اند پس صبر کنید تا حکم کند خدا میان ماها و خدا بهترین حکم ‏کنندگان است)
 

***************************
 

سوره هود آیه ۱۱ : إِلَّا الَّذِینَ صَبرَُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیر (  مگر آن کسانى که صبر کردند در بلاها و عمل کردند نیکیها را، آن گروه از براى ایشان آمرزش و مژده بزرگ است )

***************************
 

سوره نحل آیه ۴۲ : الَّذِینَ صَبرَُواْ وَ عَلىَ‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون‏ (  مهاجرین، کسانى هستند که صبر کردند بر اذیّت کفار و دست از ایمان نکشیدند )
 

***************************


سوره نحل آیه ۹۶ : مَا عِندَکمُ‏ْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبرَُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون‏ (  آنچه نزد شماست از اموال دنیویه، فانى شود و آنچه نزد خداست از خزائن رحمت ابدیه باقى ماند. جزا می ‏دهیم مزد کسانى را که صبر کردند در پایدارى در دین بهتر از آنچه که عمل کردند )
 

***************************


سوره کهف آیه ۷۵ : قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِىَ صَبرًْا ( خضر گفت: آیا نگفتم که تو نمی ‏توانى با من صبر کنى؟! )
 

***************************


سوره کهف آیه ۷۸ : قَالَ هَاذَا فِرَاقُ بَیْنىِ وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبرًْا ( خضر گفت: باز بر من اعتراض کردى؟ دیگر با تو نیایم این است فراق میان من و تو )
 

***************************


سوره طه آیه ۱۳۰ : فَاصْبرِْ عَلىَ‏ مَا یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بحَِمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبهَِا وَ مِنْ ءَانَاى الَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النهََّارِ لَعَلَّکَ تَرْضى‏ضهسه ( صبر کن اى پیغمبر! بر آنچه می ‏گویند. و تسبیح کن به حمد پروردگار خود پیش از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن. تسبیح کن در بعضى از اوقات شب و در اطراف روز یعنى: صبح و عصر و شب نماز بگزار شاید تو خشنود شوى به رسیدن به عطایاى خدا )
 

***************************


سوره مومنون آیه ۱۱۱ : إِنىّ‏ِ جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبرَُواْ أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائزُون‏ (  البته که من جزا می ‏دهم ایشان را امروز به پاداش صبرى که کردند، و ایشان رستگارند )
 

***************************


سوره فرقان آیه ۲۰ : وَ مَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکلُُونَ الطَّعَامَ وَ یَمْشُونَ فىِ الْأَسْوَاقِ وَ جَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبرُِونَ وَ کَانَ رَبُّکَ بَصِیرًا (  و نفرستادیم ما پیش از تو پیغمبران را مگر اینکه ایشان هم طعام می ‏خوردند و در بازارها راه می ‏رفتند و لوازم بشریت در ایشان بود، پس چه اعتراضى است که در بشریت تو دارند؟ و گردانیدیم بعضى از شما مردم را براى بعضى دیگر آزمایش، که آیا صبر می کنید بر اذیت ایشان یا بی ‏صبرید؟ و پروردگار تو بیناست به هر چیز )
 

***************************


سوره عنکبوت آیه ۵۹ : الَّذِینَ صَبرَُواْ وَ عَلىَ‏ رَبهِِّمْ یَتَوَکلَُّون‏ ( ایشان کسانى هستند که صبر کردند بر آزار بیگانگان و هجرت از وطن هاى خود و دورى از بستگان، و غیر آن از مصائب دوران هر چه دیدند صبر کردند. و در تمام امور بر پروردگار خود توکل نمایند )
 

***************************

سوره روم آیه ۶۰ : فَاصْبرِْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُون‏ (  پس صبر کن اى پیغمبر! که البته وعده خدا به پیروزى تو و نشر دینت راست است و نباید سبک کند تو را رفتار آنان که اهل یقین نیستند. و تکذیب و ایذاى اهل شک و ضلالت باعث فتور و سستى تو در دعوت نشود )

 ***************************


سوره فصلت آیه ۳۵ : وَ مَا یُلَقَّئهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبرَُواْ وَ مَا یُلَقَّئهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیم‏ (  و برنخورد کسى به این خصلت که تبدیل کند بدى کسى را به نیکى خود مگر کسانى که صبر پیشه کردند در مصایب و شکیبایى نمودند در بلایا و نوائب و برنخورده این طریقه نیک را احدى مگر صاحبان بهره بزرگ از اخلاق و ایمان )
 

***************************

سوره حجرات آیه ۵ : وَ لَوْ أَنهَُّمْ صَبرَُواْ حَتىَ‏ تخَْرُجَ إِلَیهِْمْ لَکاَنَ خَیرًْا لَّهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیم‏ (  و اگر اینکه ایشان صبر کنند تا بیرون آیى به سویشان، بهتر است براى ایشان. و خدا آمرزنده مهربان است )


***************************

سوره طور آیه ۴۸ : وَ اصْبرِْ لِحُکمْ‏ِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَ سَبِّحْ بحَِمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُوم‏ (  صبر کن براى حکم پروردگار خود اى پیغمبر! که البته تو در حفظ و عنایت مایى )


 ***************************

سوره قمر آیه ۲۷ : إِنَّا مُرْسِلُواْ النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبهُْمْ وَ اصْطَبرضهسه (  البته ما فرستادیم شتر صالح را براى امتحانشان و گفته شد به صالح که: مراقب مردم باش که با ناقه چه می ‏کنند سفارش کن که مبادا سوء قصدى به ناقه نمایند و صبر کن بر آزار ایشان )

***************************

سوره قلم آیه ۴۸ : فَاصْبرِْ لحُِکْمِ رَبِّکَ وَ لَا تَکُن کَصَاحِبِ الحُْوتِ إِذْ نَادَى‏ وَ هُوَ مَکْظُوم‏ ( صبر کن اى پیغمبر! براى حکم پروردگار خود و مباش در طلب عجله عذاب ایشان مثل صاحب ماهى که یونس پیغمبر بود صبر نکرد بر اذیت قوم خود و عذاب ایشان را خواست. وقتى که یونس خواند پروردگار خود را در حالتى که او دلتنگ بود از قوم خود )

 


ادامه مطلب

[ شنبه 7 اردیبهشت 1392  ] [ 6:42 PM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

صحبت هایی در مورد خدا

* بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد.

 * اگر پیام خدا رو خوب دریافت نکردید، به «فرستنده ها» دست نزنید، «گیرنده ها» را تنظیم کنید.

 * خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم.

 * خود را ارزان نفروشیم، در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند: قیمت=خدا!

 * این همه خود را تحقیر نکنید، خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت.

 * وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است.

 * یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.

 * کسی که با خدا حرف نمی زند، صحبت کردن نمی داند.

 * آنکه خدا را باور نکرده است، خود را انکار کرده است.

 * کسی که با خدا قهر است، هرگز با خودش آشنی نمی کند.

 * خدا بی گناه است در پرونده نگاه تان تجدید نظر کنید.

 * ما خلیفه خداییم، مثل خدا باشیم، قابل دسترس در همه جا و همه گاه.

 * آنکه  خدا را از زندگیش سانسور کند همیشه دچار خود سانسوری خواهد بود.

 * خدا از آن کس که روزهایش بیهوده می گذرد، نمی گذرد.

 * بیهوده گفته اند تنها «صداست» که می ماند، تنها «خداست» که می ماند.

 * روزی که خدا همه چیز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشید.

 * برای اثبات کوری کافیست که انسان چشم های نگران خدا را نبیند.

 * شکسته های دلت را به بازار خدا ببر، خدا، خود بهای شکسته دلان است.

 * به چشم های خود دروغ نگوییم، خدا دیدنی است.

 * چشم هایی که خدا را نبینند، دو گودال مخوفند که بر صورت انسان دهن باز کرده اند.

 * امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور؟

 *اگر از خدا بپرسید کیستی؟ در جواب «ما» را معرفی خواهد کرد! ما بهترین معرف خداییم، آیا اگر از ما بپرسند کیستی؟ خدا را معرفی خواهیم کرد؟

* وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست.

* آسمان، چشم آبی خداست، نگران همیشه من و تو.

* خداوند سند آسمان را به نام کسانی که در زمین خانه ندارند امضا کرده است


ادامه مطلب

[ شنبه 7 اردیبهشت 1392  ] [ 6:39 PM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

در مورد شب قدر و موسی

حضرت موسی (ع)‏‌، ‌در خلوت و مناجاتی که با خداوند داشت، فرمود:‌

خداوندا! می­خواهم به تو نزدیک شوم.

پاسخ آمد: ‌قرب من از آنِ کسی است که شب قدر‏‏، ‌بیدار باشد.

گفت: ‌خداوندا! رحمتت را می­خواهم.

پاسخ آمد: ‌رحمتم از آن کسی است که شب قدر به مسکینان، ‌رحمت کند. 

گفت: ‌خداوندا! جواز گذشتن از صراط را از تو می­خواهم.

پاسخ آمد: ‌آن را به کسی می­دهم که در شب قدر صدقه­ای داده باشد. 

گفت: ‌خداوندا! از درختان بهشت و میوه­هایش می­خواهم.

پاسخ آمد: ‌آنها از آن کسی است که در شب قدر‏، ‌تسبیح­گوی باشد

گفت: ‌خداوندا! رهایی از جهنم را می­خواهم.

پاسخ آمد: ‌آن، ‌از آن کسی است که در شب قدر، ‌استغفار کند

گفت: ‌خداوندا! خشنودی تو را می­خواهم.

پاسخ آمد: ‌خشنودی من از آنِ کسی است که در شب قدر، ‌دو رکعت نماز بگزارد.


ادامه مطلب

[ شنبه 7 اردیبهشت 1392  ] [ 6:37 PM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ <> [ 10 ] [ 11 ] [ 12 ] [ 13 ] [ 14 ] [ 15 ] [ 16 ] [ 17 ] [ 18 ] [ 19 ] [ > ]