از دید روانشاسی فردی و اجتماعی تغییر خود و یافتن اعتماد بنفس قوی از دو راه امکان پذیر است. الف: از راه بیرون خویش و ب: از طریق درون خود.
انسان چگونه میتواند خود را تغییر دهد و از اینطریق اعتماد بنفس را در خود تقویت کند؟
الف: از راه بیرون: ما میتوانیم در زمینه های گوناگون اجتماعی بمدد کار و کوشش، و مداومت و استقامت در بثمر رساندن اهداف خویش، به موفقیتهای چشمگیری دست یابیم. در اثر کسب موفقیت، اعتماد بنفس ما قوت میگیرد و روز بروز قوتمندتر میشود. اگر ما در وجوه مختلف زندگی خود موفق و پیروز شویم، طبیعتاً شاد و خشنود و سرافراز نیز خواهیم گشت. اینها همه امور روانشناختی هستند که تأثیری مثبت برروی اعتماد بنفس ما میگذارند. در اینصورت هر زمان ما کامیابی و موفقیت بدست آوریم، در نتیجه خشنودی و شادمانی را تجربه میکنیم. در اثر تجربۀ شادمانی، اعتماد بنفس ما هم ثبات پیدا میکند و هم مدام بهتر و قویتر میشود.
برای مثال اگر ما عاشق شویم و در عشق و دوست داشتن خود کامیاب گردیم، اگر ما، چه در روابط زناشوئی و خانوادگی و خواه در دوستیهای اجتماعی خود، بطور دائم در صلح و صفا و صمیمیت بسر بریم، هم از زندگی خود راضی و خشنودیم و هم ایام بکام ما خواهند بود. علاوه بر این دو، اگر ما در شغل و حرفۀ خود، در فعالیتهای اجتماعی خویش، در علم آموزی و دانش پروری خود، روز بروز داناتر و مدبرتر و کاردانتر شویم، اعتماد بنفس ما نیز پیوسته بهتر و قویتر خواهد گشت.
ب: از طریق درون:
دستیابی به اعتماد بنفس در درون اهمیتی فوق العاده دارد. غالب روانشناسان، از جمله خانم آسترید شوتز، محقق آلمانی اعتماد بنفس، این نظر را دارد که موفقیتهای بیرونی - که در بالا به آن اشاره شد - نتیجه و حاصل اعتماد بنفس قوی در درون ما است. اگر اعتماد بنفس در ما ضعیف بود، عکس آنچه در بالا آمد، حاصل ما میشد.
برای مثال کسی که ضعف اعتماد بنفس دارد، در دوست داشتن و مهر ورزیدن نیز ضعیف و بیثبات است. زیرا که چون اعتماد بنفس قوی ندارد، خود را قابل دوستی و دوست داشتن نمیداند. این فرد در دوستیهای اجتماعی خود نیز سُست و بیثبات است. بهمین خاطر هم دوستیهای او با دیگران بشدت بیثبات و ناپایدارند. از جنبۀ روانشناسی دلیل امر فوق اینست: چون فرد در درون خویش اعتماد بنفس ندارد، احساسات او نیز ناپایدار و باصطلاح دمدمی مزاج هستند. چون او خود را لایق دوست داشتن و دوست داشته شدنهای پایدار و بادوام نمیداند، در نتیجه به دوستیها و مهر ورزیهای دیگران نسبت بخودش نیز مدام در شک و تردید بسر میبرد. یکی از علائم این شکّ و تردید حسادت ورزیدن به دوستیهای دیگران است. اینگونه افراد چون خود را لایق دوست داشتن نمیدانند، بدوستیها و صفا و صمیمیت دیگران نسبت بیکدیگر بشدت رشک میبرند. آنها مایلند اگر توانستند دوستیهای دیگران را به کینه و دشمنی تبدیل کنند. چرا که دیگران را هم شایستۀ دوستی و هم دوست داشتنیتر از خود میبینند و میدانند.
تجارب خود من در روان درمانی و فعالیتهای سیاسی و اجتماعیام، بمن ثابت کرده اند: اغلب افراد ضعیفالنفس در بیرون خویش، در محیط اجتماعی خود، مدام احساس بدبینی و شکّ و تردید نسبت به دوستیهای دیگران بوجود میآورند. اگر در اینکار موفق شوند، هر از چندی هم برای خود و هم برای دیگران دشمنی نو میتراشند. این افراد با دشمن تراشیهای خود، نه تنها خویشتن را از شادی صلح و صفا و صمیمیت محروم میکنند، بلکه جمعها و محیط اجتماعی خویش، و گاه دیگران را نیز، پُر از بدبینی، بی اعتمادی، و ناراحتی و عصبانیت میکنند.
حال بپردازیم به سئوالی که در ابتدای نوشته طرح کردم. چگونه میتوان خود را تغییر داد:
غالب روانشناسان بهترین و پایدارترین شیوۀ تغییر خود را تقویت اعتماد بنفس خویش میدانند. آنها معتقدند تقویت اعتماد بنفس را از راه تغییر "تصویرخود از خویش"، در واژۀ روانشناسی بزبان آلمانی Selbstbild، میتوان بوجود آورد.
تصویر خود از خویش، واژهای است روانشناختی با این معنای کلّی: هر انسانی از خودش برداشت و یا ارزیابی مشخص و معینی دارد. در واقع هرکدام از ما انسانها، از خود و شخصیت خویش، از توانائیها و ناتوانائیهای خودمان برداشت مشخصی داریم. بطور خیلی ساده، هر نظر و تصوری که ما در مورد خودمان داشته باشیم، بیانگر تصویر خود ما از خویش است.
تصویر خود از خویش و یا همان برداشت و ارزیابی ما از شخصیت خودمان، هدایت کنندۀ پندار، کردار، گفتار و حتی احساسات ما هستند. تصویر و تصوری که ما از خودمان داریم، ما را در زندگی خصوصی و عمومی مان، در کار و فعالیتهایمان، و بخصوص در رفتار و کردارمان هم با خود و هم با دیگر انسانها، هدایت و رهبری میکنند. بیان قرآنی "هر کس خود را هدایت میکند." امری کاملاً علمی و واقعیتی کاملاً روشن است. زیرا که این هدایت بستگی کامل به ارزیابی ما از خودمان، یا بطور دقیقتر، به مقدار اعتماد بنفسی که ما داریم، بستگی دارد. چرا اینطور است؟
زیرا هر انسانی علاوه بر داشتن تصویر وتصوری از خود، صاحب تصویر و تصوری آرمانی یا ایده آل، از خویش نیز هست. در مفهوم روانشناختی به آن "خود آرمانی" بزبان آلمانی، Selbstideal میگویند. خود آرمانی ما، آن خودی است که ما تلاش میکنیم، آنرا بسازیم و بهآن برسیم. در تمامی دوره های زندگی هر انسانی او دارای خود آرمانی است. انسان بدون داشتن خودی آرمانی، هرگز رشد نمیکند. هر زمان نیز خود آرمانی ما ضعیف شد، ما دچار یأس و نا امیدی خواهیم شد.
امر بسیار مهم اینکه تصویر و تصوری که ما از خودمان داریم با تصویر و تصور آرمانی ما (یعنی آنچه در آینده میخواهیم بشویم) رابطهای کاملاً مستقیم و تنگا تنگ دارد. ساز و کار این دو با هم و بر هم، یا تأثیری که این دو بر یکدیگر میگذارند، بیانگر میزان اعتماد بنفس در هر انسانی است.
جملۀ بسیار ساده و در عین حال پُر معنائی در روان درمانی اعتماد بنفس وجود دارد، که میگوید: "من هستم، هر آنچه هستم، و این مطلوب است، چون همۀ آنچیزی است که من هستم."
قبول و باور به جملۀ فوق برای حفظ و تقویت اعتماد بنفس هر انسانی حائز اهمیتی بسیار زیاد است. زیرا که هر آنچه ما هم اکنون هستیم و توانائیهائی را که در حال حاضر داریم، و نه آنچه را که ما هم اکنون فاقد آنیم یا توان آنرا نداریم، بیان میکند. جملۀ فوق را تحقیقات روانشناختی گوناگون بسیار هوشیارانه قلمداد میکنند. برای مثال خانم آسترید شوتز، در این مورد مینویسد:
«اگر ما خواستیم اعتماد بنفس خویش را تقویت کنیم، کمک بسیار با اهمیت اینستکه تمامی دقت و حواس خود را جمع آن خصلتها و توانائیهای مثبتی بکنیم که در حال حاضر داریم. تنها نگاه کردن و اندیشیدن به نقاط ضعف خود و هر آنچه هم اکنون نداریم، اعتماد بنفس را در ما ضعیف میکند.» (1)
هر انسانی بیمن اعتماد بنفس خویش میتواند نقاط ضعف و ناتوانائیهای فردی و اجتماعی خویش را به نقاط قوت تبدیل کند. در حالیکه نشستن و دست روی دست گذاردن و غصۀ آنچه را که در حال حاضر نداریم و نمیتوانیم را خوردن، اعتماد بنفس را در ما کم و ضعیف میکند.
ما تیو مک کی وپاتریک هنینگ، دو روانشناس نویسندۀ کتاب «اعتماد بنفس، قلب شخصیتی سالم»، برای تقویت اعتماد بنفس، «احساس پشتیبانی از خود» را توصیه میکنند. آنها در کتاب خود مینویسند:
«احساس پشتیبانی از خویش یعنی اینکه شما خود را خوب درک کنید و برای خویشتن خویش احترام قائل شوید. اگر از شما اشتباه و یا خطائی سرزد، خود را ببخشید و عفو کنید. اگر از خود انتظاراتی داشتید، آن انتظارات بایستی معقول و خردمندانه باشند. اگر اهدافی را برای خود در نظر گرفتید، آن اهداف بایستی قابل دستیابی و دسترسی باشند. از همه مهمتر، پشتیبانی از خویش، در اساس و اصولاً داشتن نظری خوب در مورد خود، معنی میدهد.» (2)
غالب روانشناسان جملۀ بسیار زیبا و مهمی را به همۀ انسانها توصیه میکنند. آن جمله اینست: «این منم، و من موجودی با ارزشم». قبول این جمله و تکرار آن برای خویش نشانگر اعتماد بنفس قوی است. البته گفتن و باور به جملۀ فوق نیاز به داشتن اندیشۀ راهنمائی منطبق با اعتماد بنفس و احساسات متنوعی دارد. من در ذیل تنها دو نمونه از آنها را بررسی و شناسائی میکنم: الف. خود شناسی و ب. مقایسههای اجتماعی.
الف. خود شناسی :
چه در ادیان مختلف و خواه در نحلههای گوناگون فلسفی، شناخت خود موضوعی دائمی و در عین حال بسیار مشکل و پیچیدهاست. چرا اینطور است؟ چرا ما انسانها بسختی میتوانیم خودمان را بشناسیم؟ و چرا شناخت خویش، تا این اندازه اهمیت دارد که با تاریخ اندیشۀ بشری همزاد و همراه گشتهاست؟ من سعی میکنم در ذیل جواب سئوالات فوق را از دید روانشناسی فردی بدهم:
از عیسی مسیح این جمله را نقل میکنند: "اگر تو آنچه را در درون داری، نمایان کردی، آن چیز که تو نمایان میکنی، تو را نجات میدهد و رستگار میکند. اگر تو آنچه را در درون خود داری، نمایان نکردی، آنچه تو نمایان نمیکنی، تو را تخریب و ویران میکند." (3)
بزبانی دیگر هر که خود خویش را شناخت و بقول عیسی مسیح آنرا «نمایان»کرد، زندگی خوب و راحتی خواهد داشت. زیرا که «نجات» می یابد و «رستگار» میشود. رستگار گشتن بمعنای آزاد و رها و آسوده خاطر گشتن است. ولی برعکس هر که خود و توانائیهای خویش را بدرستی نشناخت، آنها را با ارزش قلمداد نکرد، و دست به کار و کوشش و عمل نزد. یعنی توانائیهای خود را فعال و خلاق نکرد، یا بزبان مسیح، درون خود را «نمایان» نکرد، آزاد و رها و آسوده خاطر نخواهد گشت. او نه تنها قادر نیست خود و جامعۀ خویش را رشد دهد یا بقول عیسی مسیح «نجات دهد و رستگار کند»، بلکه زمینههای عقب افتادگی، ذلت، و دور ماندن از شادی زندگی را نیز برای خود و جامعهاش ایجاد میکند.
در اینجا این پرسشها پیش میآیند. چه کسی اصلاً خود را میشناسد؟ بهتر بگویم، چه کسی جوابی شفاف و روشن برای پرسشها «من کی هستم؟»، دارد؟، «آیا نوع زندگی که من میکنم، باب میل من هست یا نیست؟» و بالاخره «آیا من خوشبخت هستم؟»، دارد؟
واقعیت اینستکه یافتن پاسخهای درست برای پرسشهای بالا بسیار سخت و دشوار هستند. چرا که انسانی که ما هستیم، بطور واقعی انسانی است که غالباً زیر بار کوهی از رسوم و عادات غلط و خرافات غیر عقلانی، همراه با انطباق جوئیهای سخت حرکت رُبا، و خلق و خوی و عادتهائی که محتوای بیشتر آنها را راحت طلبی و تنبلی تشکیل میدهند، قرار دارد. غالب ما ها در محیطهای اجتماعی بزرگ شده و رشد یافتهایم که پُر از جبرها و اجبارها، و مملو از ارزشهای ضد ارزش و معیارهای غیر عقلانی هستند. بخصوص اکثر ما انسانها تنها درس انطباقجوئی و انطباقطلبی را آموختهایم. بهمین خاطر شعار زندگی غالب ماها در این جمله خلاصه شده است: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو».
چرا اینطور است؟ چرا ما این شعار را آموختهایم و طبق آن زندگی میکنیم؟ چرا ما نیاموختهایم خود را بشناسیم و بر استعدادها و علایق واقعیِ خویش معرفت پیدا کنیم؟ چرا ما آموزش معرفت یافتن بر توانائیهای خویش را ندیدهایم تا با فعال کردن آنها، اعتماد بنفس خویش را افزایش داده و قوی کنیم؟
جواب من اینست: زمانیکه ما بدنیا میآئیم، در آن سالهای اول رشد خود، هیچکدام ازماها انتخاب دیگری بجز آموختن انطباقجوئی را ندارد. تا زمانیکه کودک و نو جوان هستیم و استقلال کافی در اندیشه و عمل خویش نداریم، تمامی سعی و تلاش ما اینستکه دیگران را از خودمان راضی و خشنود نگاه داریم.
از والدین شروع میشود تا مربیان و آموزگاران و دبیران و استادان دبستان و دبیرستان و دانشگاه و یا کارفرمایان کارگاهها و استادان حرفههای گوناگون و بالاخره و بیشتر از همه، حاکمان مجهز بتمامی دستگاههای تبلیغاتی و رسانههای گروهی. ما خیلی زود و بیش از هر چیز دیگری میآموزیم، رضایت و خشنودی آمران و حاکمان بر جامعۀ خویش را بدست آوریم. ما دقیقاً میدانیم که این رضایت و خشنودی را تنها از اینراه میتوانیم بدست آوریم که باب میل آنها باندیشیم و عمل کنیم. یعنی زندگی خویش را چنان سازمان و سامان میدهیم که خلاف خواسته ها و تمایلات آنها نباشد.
در عمل اینطور میشود که ما تمامی قوائد و قوانین آنها، تصورات ارزشی آنان، حتی اهدافشان را از آن خود میکنیم. بهتر و روشن تر بگویم، همه اینها را جزء وظایف و تکالیف و مسئولیتهای زندگی خودمان میکنیم.
در حقیقت ما با این باور و یقین بزرگ شده و رشد میکنیم که حاکمان و آمران بر ما، بهتر از خود ما، ما را میشناسند و همیشه نیز "خوب ما را میخواهند." در ژرفای درون خود قبول کرده و میپذیریم، که این آمرانِ «آموزگار» بهتر از ما میدانند که چه چیزها برای ما خوب و درست و چه اموری بد و مضّر هستند. در نتیجه ما هر چه بزرگتر و بالغ تر میشویم، کمتر خودمان و خواسته های درونی خویش را میشناسیم. بهمین نسبت نیز بیشتر به عدم استقلال و چشم پوشی از آزادیهای خود، یا بقول ابوالحسن بنی صدر، "غفلت از آزادیهای ذاتی خود" عادت میکنیم.
این شیوه از تعلیم و تربیت، عملاً و بمعنای واقعی کلمه، آموختن درس "از خود بیگانه شدن" است. پس هیچ جای تعجب نیست که بیشتر ماها بجای اعتماد بخود و نفس خویش، به قوائد و قوانین، تصورات ارزشی و مقاصد جباران جوراجور اعتماد میکنیم.
از جنبه روانشناسی ما استعدادها و علایق و نیازهای ذاتی درونی خویش، یا بهتر بگویم، آزادی و استقلال و رشد شخصیت خودمان را با توقعات و خواستهای دیگران، بیش از همه جباران، تعویض میکنیم. و مدام در تعجب و شگفتی هستیم که چرا زندگی که ما میکنیم، زندگی نیست. چرا ما قادر نیستیم شادی زندگی را لمس و احساس کنیم؟ چرا اکثر ماها خیلی ساده و بطور دائمی از آزادی، استقلال و دیگر حقوق ذاتی خویش چشم میپوشیم و غفلت میکنیم؟
از دید من، خودشناسی، یافتن آگاهی نسبت به آزادی و استقلال خویش، شناخت استعدادهای ذاتی خود، و بیش از همه، واقف شدن بر علایق و تمایلات درونی خود است. خود شناسی، یعنی شورش و طغیان علیه اوامر و نواهی، عرف و عادتها و ضد ارزشهائی که خلاف آزادی و استقلال و در حقیقت دشمن رشد شخصیت ما هستند. اگر ما طبق توقعات آمران بر خویش زندگی کنیم، نتیجه و معنای روانشناختی آن اینستکه ما خود را نمیشناسیم. در نتیجه همانگونه که قبلاً نیز آوردم، ما زندگی نمیکنیم. چرا که آمران بر ما رمق زندگی کردن را از ما میگیرند. ما مردگی میکنیم. زیرا، بگفتۀ ابوالحسن بنی صدر، «حق زندگی را بجا نمی آوریم».
در روانشناسی، اولین بار روان درمانگر انگلیسی، دونالد وودس وینی کوت،Donald Woods Winnicot اصطلاح «خود غلط»، بزبان آلمانی، falsche Selbst را وارد روان درمانی کرد. از دید او انسانهائی که صاحب «خودی غلط» هستند، افرادی هستند که هر چه دیگران از آنها انتظار و توقع دارند، حتی اگر آن توقعات ضدیت کامل با نیازهای انسانی آنها داشته باشد، را بجا میآورند. در واقع «خود غلط» آنها، آنان را موظف میکند، نیازهای دیگران را ارضاء کرده و توقعاتشان را بجا آورند. اینگونه افراد با اینکار خود روز بروز بیشتر از گذشته نسبت به خود و استعدادها و توانائیها و علایق درونی خویش، بیگانه میشوند.
از جنبۀ روانشناسی حاصل قبول آمریت دیگران بر خویش و غفلت کردن از استقلال و آزادی ذاتی خود این میشود که فرد خود خویشتن را غربیهای نا شناخته و نا آشنا احساس میکند. این احساس بشدت آزار دهنده است. زیرا که فرد هم احساس میکند و هم میداند که او خودش نیست. خود واقعی او موجودی است بشدت ضعیف و ناتوان و ناشناخته برای خود او. فردی که خود را نشناخت، موجودی است که در زندگی خویش مدام در چنگال بنبستهای مهیب، اسیر و یا به قول ابوالحسن بنی صدر، گرفتار «مدارهای بسته» و سرگردان و بیچاره، میانگارد. روان تحلیگران بیشماری در پی سالها تجربه و شناخت درون افرادی که خودی ضعیف و ناتوان دارند، باین نتیجۀ بس با اهمیت رسیده اند:
منشأ روانی تمامی خشونتگریها در انسانها، «داشتن خودی غریبه در درون» است. حال چه آن خشونتی که فرد خشونتگر بر ضد خود بکار میبرد، مثل گرفتار انواع گوناگون اعتیادها شدن، کزکردگی و یأس و ترس. و یا خشونتی که خشونتگر علیه دیگرانسانها اعمال میکند، مثل ناسزا گفتن و تهمت و برچسب زدن به دیگران (به این افراد شکنجهگران روح و روان انسانهای دیگر میگویند.) و یا چماقداران خشونتگر رنگارنگی که در شمایل نویسنده و سخنران و توجیهگر، در همه جای جهان به نظامهای استبدادی خدمت میکنند. و یا زندانبانان و شکنجهگران مستخدم استبدادها که شغلشان آزار و اذیت مردم است. (4)
اینگونه افراد اگر تلاش نکنند خود و توانائیهای درونی خویش را بشناسند و بقول عیسی مسیح، آنها را «نمایان» کنند، تا آنجا پیش خواهند رفت که زمانی دیگر نمیدانند، آیا واقعاً در زندگی فردی و اجتماعی خویش آمال و آرزو و یا آرمانی دارند یا ندارند؟ و اگر دارند، این آمال و آرزوها، و این آرمانها، کدامها هستند؟
انسانیکه با یک چنین زندگینامۀ غمگینی بزرگ میشود، قادر نیست خود را بشناسد. بهمین دلیل نیز فرد مزبور خویشتن خویش را خیلی راحت و آسان، و گاه با کمال میل در خدمت اوامر و نواهی که از بیرون او میآیند، میگذارد. در حقیقت او به بیچون و چرا اطاعت کردن عادت میکند. زیرا که در اثر عدم شناخت خود، قادر نیست ارزشها و معیارهای درست و حقیقی را بشناسد. او نیاموخته ارزرشهای اخلاقی و انسانی را درونی وجود خود کند. زیرا هر آنچه را جامعه و جباران حاکم بر او، برایش، تکلیف میکنند، با جان و دل میپذیرد. تمامی تلاش او در زندگیاش خلاصه میشود در یکی کردن خویشتن خویش با تکالیفی که جباران رنگارنگ برای او معین میکنند. از خود بیگانه شدن همین است.
تجارب روان درمانی خود من، بمن آموختهاند: چنین فردی با فریاد میگوید که او عمیقاً خود و درون خویش را احساس نمیکند. بعضی مواقع او بخوبی میداند، که او خودش نیست. بقول روانکاو انگلیسی، وینی کوت، خود او «خودی غلط»، یا بهتر بگویم، «خودی جعلی» است. خود او، خودی است که او از دیگران بعاریت گرفته است. این دیگرانند که او را به اینجا و آنجا میکشانند و این و آن اندیشه و عمل را باو دیکته میکنند. بیشمارعلائم و نشانههای گوناگون در وجود او فریاد میزنند، و او گاه نیز خود بزبان میآورد: «زندگی که من میکنم، زندگی نیست، مردگی است».
حال راه چاره چیست؟ چگونه میتوان خود را شناخت و تمرین خودشناسی کرد؟
من شخصاً از ابوالحسن بنیصدر خود شناسی را بنحوی بسیار زیبا و دلپذیر آموختهام. او شیوهای از خودشناسی و تمرین جهت تقویت آنرا پیشنهاد اهل خرد کرده است. من این شیوه از خود شناسی را هم برای شناخت خودم بکار بردهام و هم در کارهای درمان روانی خویش بصورتی کاملاً ساده و روان با بیماران خویش در میان گذاشتهام و میگذارم. و در طی سالها تمرین نتایجی بس خوب و دلپسند از آنها گرفتهام. در اینجا سعی میکنم این شیوه از خود شناسی را با خوانندگان گرامی این نوشته نیز در میان گذارم.
بنی صدر نوشتهای دارد تحت عنوان «درسهای پیروزی». او در این نوشته دوازده درس پیروزی را شمارش میکند. من در اینجا تنها به پنج درس آن که رابطهای مستقیم با خود شناسی و اعتماد بنفس دارند، میپردازم. این پنج درس پیروزی را نه طبق شمارش بنی صدر در آن دوازده درس، بلکه شمارشی که من خود بهآنها دادهام، میآورم:
«درس اوّل: اعتماد بنفس. و نفس خویش را مکلّف دانستن. درس دوّم: استقلال و آزاد عقل. عقل را مستقل و آزاد کردن. تجربه را روش کردن. و رشد را روزمره ساختن. درس سوّم: نترسیدن از ابتلاء: شجاعت ورود به ابتلاء و آزمایش و پی گیری تا وصول به نتیجه. درس چهارم: عمل به حق و دفاع از حق. و بالاخره درس پنجم: یگانگی یا توحید حق و مصلحت و تکلیف».(5)
از دید من این پنج درس پیروزی مجموعۀ کاملی هستند جهت خود شناسی. زیرا که به انسان درس یافتن رابطهای معقول با خودش، و تکیه و اعتماد بخود و نفس خویش را میآموزد. در عین حال، شناخت هر فرد از خودش را نیز بتدریج بیشتر و بهتر میکند.
از درس اوّل شروع میکنم. بنیصدر مینویسد: درس اوّل «اعتماد بنفس و نفس خویش را مکلف دانستن» است. معنی روانشناختی «نفس خویش را مکلف دانستن» این میشود که ما بدانیم اعتماد بنفس ما در گرو و وابسته بهاینستکه ما حقوق ذاتی خویش را بشناسیم و خود را مسئول زندگی را عمل به حقوق کردن بگردانیم و برای خود تکلیف که عمل به حقوق است را معین کنیم. بطور دقیقتر و بزبانی دیگر، اگر ما خود را مسئول تعیین تکلیف برای خویش کردیم، یعنی نگذاشتیم آمران مرئی و نامرئی و یا جباران جوراجور برای ما وظیفه و تکلیف معین کنند، آنگاه ما قادر به یافتن اعتماد بنفس میشویم. ولی بر عکس، اگر ما از حقوق خود غافل شدیم و عمل به حقوق را تکلیف خویش ندانستیم و از این مسئولیت بس بزرگ، گریختیم و اجازه دادیم دیگران در هر زمینه و بخشی از زندگی ما برایمان تکلیف و وظیفه معین کنند، هرگز ما نمیتوانیم اعتماد به نفس بدست آوریم. چرا اینطور است؟
چونکه ما از طریق غافل نشدن از حقوق خود و نگریختن از مسئولیت تعیین تکلیف برای خودکه عمل به حقوق است، عقل و خِرد خود را از بند این و آن آمر زورگو و زورمدار، آزاد و رها میکنیم.
درس دوّم پیروزی از دید بنیصدر همین «آزاد عقلی» است. کسی عقل آزاد دارد که اندیشه و خِرد او زندانی قدرت در اشکال گوناگونش نباشد. خود برای خویش بیاندیشد، صلاح و مصلحت خویش در عمل به حقوق خویش بداند و بمعنای واقعی کلمه، خود شود و خود بماند. بنابر نظر بنیصدر، بطور عملی ما تنها از طریق آزاد کردن عقل خود از بیشمار زندانهای قدرت، میتوانیم خود خویش را آزمون و آزمایش، در نتیجه تجربه کنیم. به زبان روانشناسی، بخود خویش تحقق بخشیم Selbstverwirklichung.
در این تجربه با خود خویش، و تجارب مکرّری که ما پیدرپی در زندگی خود میکنیم، بتدریج به نقاط ضعف و قوت خودمان پیمیبریم. در اثر این تجارب و شناخت حاصل از آنها، تلاش میکنیم، نقاط ضعف خود را تصحیح و نقاط قوت خودمان را تقویت کنیم. و یا نقاط ضعف خود را به قوت تبدیل کنیم. با تمرین و تکرار اینکار، بنابر نظر بنیصدر، ما «رشد (خود) را روزمره» میکنیم. چرا که خود ما در این تجارب بس ارزشمند، هم قوی میشود و هم اعتماد بنفس ما ثابت و استوار باقی میماند. در نتیجه شخصیت ما رشدی مستمر پیدا خواهد کرد. حاصل این رفتار در طول زمان این میشود که اعتماد بنفس ما نیز روز بروز بیشتر، قویتر و بهتر شود.
کارهای فوق، بهزبان، ساده میآیند. در عمل بخصوص برای انسانهائیکه تنها درس انطباق جوئی و انطباقطلبی را آموختهاند، کارهائی بس سخت و دشوارند. حتی اندیشیدن به آنها نیز وجود آنها را پُر از ترس و وحشت میکند. پس راهِ چاره چیست؟ بنیصدر چارۀ کار را در درس سوّم پیروزی، در اختیار ما میگذارد:
او درس سوّم پیروزی را در « نترسیدن از ابتلاء: شجاعت ورود به ابتلاء و آزمایش و پی گیری تا نتیجه»، میداند. همانطور که در بالا آمد، نفس خود را مکلّف کردن، عقل خود را آزاد کردن و رشد را روزمره ساختن، کارهای سادهای نیستند. این کارها نیازی مبرم به ماجراجوئی، یعنی ریسک کردن و از خطرها نترسیدن، دارند. در واقع جهت دست زدن به ابتلاء، بمعنای آزمون و آزمایش، داشتن شهامت و شجاعت و نترسیدن از خطرها ضرورت دارند. ولی ما میدانیم که این کارها، کارهائی هستند بشدت دشوار، بخصوص برای انسانهائیکه از اوان کودکی در ضد فرهنگ ترس و دلهره که دست ساخت استبدادها هستند، رشد کرده و بزرگ شدهاند.
در اینجا در نظر دارم از جنبۀ روانشناسی فردی و اجتماعی ترس از ابتلاء یا آزمون و آزمایش را بررسی کنم. زیرا برای اکثریت انسانهائی که در نظامهای استبدادی بزرگ شده و زندگی میکنند، ولی دلشان میخواهد از شرّ این نظامها رها شوند، نترسیدن از ابتلاء، نه تنها اهمیتی فوق العاده دارد، بلکه کلید هر پیروزی است:
سالیان درازی است که غالب روانشناسان، روانتحلیلگران و روان درمانگران، از جمله خود من، در پی شناسائی محتوی روانی و روانشناسی این امر هستند که بفهمند، چرا در این سه قرن گذشته در جوامع گوناگون بشری پس از وقوع انقلابهای مردمی که هدف اصلی و اساسی آنها دستیابی به آزادی و استقلال و رشد فردی و اجتماعی بوده اند و هستند و خواهند بود. باردیگر و خیلی زود و سریع غول وحشتناک استبداد خود را باز سازی میکند؟ چرا در این جوامع بهار زیبای آزادیها در مدتی بس کوتاه به زمستان زشت استبدادها بازگشت میکند؟ چرا همان انبوه عظیم مردم که برای استقلال و آزادی خود وجامعه شان انقلاب میکنند، از استقلال و آزادی خویش دفاع نمیکنند؟ چرا میگذارند دیو استبداد درون و بیرون جامعه شان را تبدیل به میدان جنگ و جنایت، و فساد و خیانت کند؟
البته معمولاً رسم براینستکه تمامی تقصیرات را بگردن آن اقلیت بسیار کوچک از کلّ جامعه که استبداد را بازسازی میکند، میاندازند. اینکار هم کار آسانی است و هم میتواند آدمها را از زیر بار مسئولیت دفاع از استقلال و آزادی خود و دیگران رها کند. ولی واقعیتها میگویند، آن کس و یا کسانیکه به استبداد نه نمیگویند و وجود او را تحمّل میکنند، یعنی در برابرش سخت و محکم نمی ایستند و مقاومت نمیکنند، خود نیز مقصرند.
حال سئوالهای اساسی که از زاویۀ دید روانشناسی در اینمورد طرح میشوند، اینها هستند: چرا اکثریت بزرگ مردم پس از بثمر رساندن انقلاب در وطن خویش در برابر بازگشت استبداد ویرانگر مقاومت بایسته را نمیکنند؟ چرا این اکثریت عظیم اجازه میدهد، مستبدین با جنگها و جنایتها، و فسادها و خیانتهایشان حیات ملی آنها را دچار خطرات بس مهیب کنند؟
پاسخی که غالب روانشناسان و روان تحلیلگران در مورد پرسشهای بالا داده اند و هنوز نیز میدهند، اینست: انسانها در ناخود آگاه خویش از آزادی و آزاد شدن میترسند.
مثال بارز اینکه اریش فروم، Erich Fromm نویسنده و روانکاو سرشناس آلمانی، در دهۀ پنجاه قرن بیستم، یعنی شش دهۀ پیش، کتابی نوشت تحت عنوان «ترس از آزادی» بزبان آلمانی Die Fürcht vor der Freiheit . این کتاب بزبان فارسی هم با نام «گریز از آزادی»، ترجمه و انتشار یافت.
نه تنها اریش فروم، بلکه روانتحلیلگران دیگری نیز باین نتیجه رسیده بودند که انسانها بطور ناخود گاه از آزاد شدن خویش و جامعهشان میترسند. در ژرفای روان «توده های مردمی»، آنان به یک «آقا بالا سر قوی و خشن و بیرحم» در شمایل «پیشوا» و یا «رفیق کبیر» و یا «رهبر فرزانه» ( پنج دهه پس از آن در وطن خود ما ایران) نیاز دارند. استدلالی هم که برای این امر میآوردند، اینها بودند:
پس از جنگ جهانی اوّل و سقوط نظام سلطنتی و ایجاد جمهوری وایمار در آلمان، بیکباره سر و کلّۀ نازیها پیدا میشود. بعد از وقوع انقلاب اکتبر در روسیه و از میان رفتن نظام تزاری، بار دیگر استبداد توتالیتری بهرهبری لنین و استالین پیدا میشود. این دو نظام توتالیتر در سازشها و ستیزهای خویش با یکدیگر، ملیونها انسان را بهلاکت میرسانند و ویرانیهائی غیره قابل تصوری را بوجود میآورند. تودهای مردمی نیز کم و بیش از هر دوی این نظامها و رهبرانش پشتیبانی میکنند.
دلیل این پشتیبانی چیست؟ چه چیز در روانشناسی مردم این جوامع وجود دارد که اکثریت آنها اجازه میدهند، این نظامهای توتالیتر تمامی سرزمین و مسکن و مأوای آنها را دچار جنگ و ویرانی، و جنایات سیاسی وحشتناک کنند؟
جوابی که غالب روانتحلیگران از جمله اریش فروم به این سئوالها میدادند، همانطور که در بالا آمد، اینبود: اکثریت مردم، بخصوص عملهها و دست اندرکاران استبدادهای توتالیتر، بنابر نام کتاب فروم، "ترس از آزادی" دارند.
در سه دهۀ پیش بهنگام روی کار آمدن نظام توتالیتر ولایت مطلقۀ فقیه در میهن ما ایران، ابوالحسن بنیصدر با این استدلال که اکثریت مردم ایران نیز «ترس از آزادی» دارند، موافق نبود و آنرا نقد کرد. او گفت و نوشت: «انسانها از آزادی نمیترسند، از دست زدن به ابتلاء میترسند». در حقیقت، اکثر مردم از ورود در آزمون و آزمایش میترسند. هم آزمون و آزمایش خودشان و هم دیگران را به ابتلاء کشیدن.
استدلال بنیصدر اینبود: انسان مستقل و آزاد بدنیا میآید. استقلال و آزادی ذاتی او است. اگر این استقلال و آزادی را نداشت اصلاً نمیتوانست رشد کند و بزرگ شود. برای مثال هر انسانی هر روزه از صبح تا شام دهها تصمیم میگیرد. یعنی دهها بار انتخاب میکند. هم تصمیمات و هم انتخابهای او همه فرآورده استقلال و آزادی او هستند. البته تصمیمات و انتخابهای کوچک و ناچیز و با قبول مسئولیتهای باز هم کوچکتر و ناچیزتر.
اما کارهای بزرگ، از جمله کاری چون استقرار و استمرار نظامی مردمسالار در وطن خویش نیاز به تصمیم و انتخابی بزرگ دارد. پیروز شدن و کسب موفقیت در این تصمیم و انتخاب، بدون «نترسیدن از ابتلاء»، بدون شجاعت ورود در ابتلاء و پی گیری آن تا رسیدن به نتیجه، میسّر شدنی نیست. در این آزمون و آزمایش بزرگ، مردم هر جامعهای قادر میشوند، چگونه مردمسالار شدن را تجربه کنند. تجربه به این معنی که: اگر مردم روشهائی را که برای رسیدن به آزادی و استقلال بکار میبرند، غلط باشند، آنها را تصحیح کنند. اگر صحیح بودند، آنها را ادامه دهند. کار آزمون و آزمایش را نباید و نمیتوان در نیمۀ راه رها کرد. باید آن را پیگرفت تا نتیجۀ دلخواه عاید شود.
در اینصورت انقلاب برای هر ملتی یک آزمون بزرگ است. آزمونی با هدف رسیدن به آزادی و استقلال، و رشد فردی و اجتماعی. این آزمون بس عظیم و با اهمیت را باید ادامه داد، اشتباهها و خطاهای خود را تصحیح کرد. کارهائی که ما را بمقصود نزدیکتر میکنند را ادامه داد. و تا رسیدن به هدف دلخواه یعنی داشتن کشوری با نظام مردمسالار، «کار را در نیمه رها نکرد». در اروپا و آمریکا مردم این جوامع آزمون مردمسالاری را پیگیری کردند و صاحب نظامهای سیاسی مردمسالار شدند. ما ایرانیان نیز نباید تجربه انقلاب خویش را رها کنیم. چرا که از دید بنی صدر، «انقلاب آغاز رسیدن به آزادی و استقلال و مردمسالاری است، پایان و سرانجام کار نیست».
از دید من، اینها همه نیاز به اعتماد بنفس دارد. چرا که همانطور که در نوشتههای پیشین هم آمد، صاحبان اعتماد بنفس از ریسک کردن، ماجراجوئی و دست زدن به ابتلاء، هراسی بدل راه نمیدهند.
در نوشته بعدی در بارۀ مقایسه های اجتماعی مینویسم. پس از آن از جنبۀ روانشناسی به دو درس دیگر پیروزی از دید بنیصدر، یعنی «عمل به حق و دفاع از حق» و «یگانگی یا توحید حق و مصلحت و تکلیف». و ربط این دو با اعتماد بنفس، خواهم پرداخت.
منابع و مأخذها:
1. Astrid Schütz: Selbstwertgefühl – je mehr, desto besser? Beltz PVU, Wienheim 2005
2. Mathew McKay, Patrick Fanning: Selbstachtung. Das Herz einer gesunden Persönlichkeit. Jun Fermann, Paderborn 2004
3. این گفتۀ عیسی مسیح از مجموعۀ «پیامهای شاد توماس» Thomasevangelium است. پیامهای شاد توماس به مجموعۀ نوشتههای «نج حمادی» معروف هستند. متن این نوشته ها از سخنرانیها و گفتگوهای اولیۀ عیسی مسیح با یاران نزدیکش بشمار میآیند. نوشته های مذکور در دسامبر سال 1945 مسیحی در نزدیکی منطقه نج حمادی در مصر بصورت لوحه توسط کشاورزان ساکن در آن منطقه پیدا شدند. از دید من محتوای این گفتۀ عیسی مسیح بر مبنای اندیشۀ توحیدی است.
4. از جمله نگاه کنید به دو کتاب روانتحلیلگر سر شناس آلمانی، آرنو گرون Arno Gruen با نامهای «بیگانه ای در ما» و « مبارزه بر سر مردمسالاری: تندروی، خشونت و ترور». در هر دو این کتابها فرضیۀ اصلی گرون اینستکه: در اثر عدم کسب عشق و محبت و بجای آن دریافت خشونت در کودکی "خود فرد در درون او برایش بیگانه میشود.". اعمال خشونت علیه خود و دیگری، بیانگر رفتاری است که او در حقیقت با "خود بیگانه در درون خویش" میکند. نگاه کنید به دو کتاب ذیل:
Arno Gruen: Der Fremde in uns; dtv, Klett-Cotta, 2002.
Arno Gruen: Der Kampf um die Demokratie; Der Extremismus, Die Gewalt und der Terror. Dtv, 2003
5. نگاه کنید به کتاب "عقل آزاد" نوشته: ابوالحسن بنی صدر. چاپ: انتشارات انقلاب اسلامی. تاریخ انتشار 18 تیر 83. بخصوص به سه بخش 10 تا 12 کتاب، تحت عناوین "عقل آزاد و رشد"، "عقل آزاد و روش رشد" و "عقل آزاد وقتی مجموعه ای از استعدادها است."
ادامه مطلب
[ جمعه 29 آذر 1392 ] [ 12:12 AM ] - مسعود نودوشنی
[ نظرات0 ]
اگر رشد قدی کودک و نوجوان تا قبل از رسیدن به سن بلوغ سالانه از 3 سانتیمتر کمتر باشد خانوادهها باید نگران باشند و برای درمان آن قبل از بلوغ اقدام کنند.
دکتر فریدون عزیزی اظهار داشت:
رشد استخوانی در اکثریت قریب به اتفاق جمعیت ایران برای دخترها در سن 17 سالگی و برای پسرها در سن 18 سالگی کامل میشود.
وی تصریح کرد: کامل شدن رشد استخوانی بدین معنی است که هیچ عاملی چون دارو و هورمونها نمیتوانند حتی افزایش یک سانتیمتری در قد افراد ایجاد کنند.
استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی ادامه داد: دریافت هورمون در صورتی مؤثر است که فرد دچار کمبود هورمون باشد که این امر باید توسط پزشک اثبات شود.
عزیزی افزود: آنهایی که کمبود هورمون رشد دارند و درمانی در این زمینه انجام ندهند قد نهاییشان معمولاً پایینتر از 140 سانتیمتر است لذا اگر نوجوانی قد بالاتر از آن دارد به احتمال زیاد اشکال هورمونی ندارد.
رئیس پژوهشکده غدد درونریز و متابولیسم در پاسخ به این پرسش، مبنی بر علائم وجود اختلالات رشد قدی گفت: اگر رشد قدی کودک و نوجوان تا قبل از رسیدن به سن بلوغ سالانه از 3 سانتیمتر کمتر باشد خانوادهها باید نگران باشند و آن موقع به فکر رفع مشکل رشد قدی کودکشان باشند چرا که قبل از بلوغ میتوان برای درمان این مشکل اقدام کرد.
[ جمعه 29 آذر 1392 ] [ 12:11 AM ] - مسعود نودوشنی
[ نظرات0 ]
مطالعات جدید دانشمندان نشان میدهد افراد از نحوه خوردن غذای اطرافیانشان میتوانند به رازهای شخصیتی درون آنها پی ببرند.
بررسیها نشان میدهند اگر در اطرافتان اشخاصی وجود دارند که در این شب به شدت از خوردن پرهیز میکنند اینگونه افراد شخصیتی متغییر دارند و دوستان کمتری در اطرافشان وجود دارد و تنهایی و “گوشه نشینی” را در جمعبودن ترجیح میدهند.
اگر کسی خوراکیها را با فاصله زمانی مصرف میکند و به ترتیب برای خوردن هر میوه یا شیرینی پیشقدم میشود و آهسته همه چیز را میخورد او فردی پرقدرت و بسیار صبور است که کارها را به آرامی و با قناعت و درعین حال شجاع انجام میدهد، تا حدودی “خجالتی” است اما بسیار فرد مورد اعتمادی است.
[ جمعه 29 آذر 1392 ] [ 12:11 AM ] - مسعود نودوشنی
[ نظرات0 ]
گزنه گیاه کوچکی است که همه جا میروید. اگر خواص این گیاه را بشناسید خواهید دید که بر خلاف ظاهر خشن و گزندهاش چقدر با سلامتیتان مهربان است.
[ جمعه 29 آذر 1392 ] [ 12:10 AM ] - مسعود نودوشنی
[ نظرات0 ]
جو فراست راهحل ارائه میدهد
بیخیال نشوید
نامرتبی به کودک پیام میدهد
مشارکت دهید
بازی کنید
قواعد را واضح بگویید
از قوانین پیروی کنید
باید به سن درک نظم رسیده باشد
شاید فقط در خانه اینطور باشد
این موارد را به خاطر داشته باشید
_ کودک باید بفهمد که در خانواده قوانینی وجود دارد که همه باید از آن تبعیت کنند.
جدیت داشته باشید
[ جمعه 29 آذر 1392 ] [ 12:09 AM ] - مسعود نودوشنی
[ نظرات0 ]
[ پنج شنبه 28 آذر 1392 ] [ 11:57 PM ] - مسعود نودوشنی
[ نظرات0 ]
یکی از مشکلاتی که در ناحیه پا رخ می دهد و بر زیبایی آن تاثیر می گذارد، ترک پا و به خصوص ترک پاشنه پا است. این مساله در خانم ها نسبت به آقایان شیوع بیشتری دارد.کف پا به دلایل متعددی ترک می خورد.یکی از علت های شایع آن، راه رفتن مداوم روی فرش، موکت و سطح های زبر است.افرادی که پا برهنه راه می روند بر اثر سایش کف پا دچار این مشکل می شوند.برای از بین بردن این مشکل، کافی است در طول روز از جوراب یا دمپایی استفاده کنید تا پاها کمتر با سطوح زبر تماس داشته باشند.
[ پنج شنبه 28 آذر 1392 ] [ 11:57 PM ] - مسعود نودوشنی
[ نظرات0 ]
وضعیت رضایت شما ، می تواند مدام در حال تغییر باشد . مثلا وقتی یک کاری را شروع می کنید اگردرآمد ماهانه ی آن یک ملیون باشد ، می تواند دستاورد بزرگی برایتان محسوب شود . اما وقتی به این هدف دست پیدا می کنید ، احساس ناراحتی در شما ایجاد می شود ؛ زیرا ماهی 5 ملیون تومان یا بیشتر درآمد ندارید . حتی بعضی ها هستند که اگرماهی 10 ملیون هم درآمد داشته باشند ، باز هم شاد نیستند.
[ پنج شنبه 28 آذر 1392 ] [ 11:56 PM ] - مسعود نودوشنی
[ نظرات0 ]
خوشبختی چیزی است که همه دوست دارند داشته باشند اری واقعا همین است. ممکن است فردی موفق باشید یا پول بسیاری داشته باشید، اما بدون خوشبختی بیمعنا و مفهوم خواهد بود.به همین دلیل تصمیم گرفتهایم کمی به معنای خوشبختی بپردازیم.ابتدا با تعریف لغوی آن شروع میکنیم.در لغتنامه دهخدا، خوشبختی، سعادت، نیکاختری و مقابل شقاوت یا بدبختی تعریف شده است. در لغتنامه مریام وبستر انگلیسی، خوشبختی به این دو معنی آمده است:وضعیت سلامت و شادی یک تجربه لذتبخش و راضیکننده
[ پنج شنبه 28 آذر 1392 ] [ 11:56 PM ] - مسعود نودوشنی
[ نظرات1 ]
ادامه مطلب
در شب یلدا به دلیل تنوع و زیادی خوراکیها اغلب افراد دچار نوعی سردرگمی میشوند و نمیدانند کدامیک از میوه و شیرینیجات را بردیگری ترجیح دهند اما اگر در اطرافیانتان اشخاصی وجود دارند که تمام خوراکیها را با هم میخورند آنها افرادی “اسرافگر” و رک هستند که برای کمبود اقتصاد و وضعیت مالیشان تلاش چندانی نمیکنند.
نتایج مطالعات نشان میدهند در شب یلدا با کمی دقت در نحوه خوردن اطرافیانتان میتوانید آنها را بیشتر بشناسید و کشف کنید.
ادامه مطلب
درد مفاصل، ریزش مو، عفونتهای ادراری، خستگی، مشکلات پروستات و غیره را میتوان با دستهای خشن همین گیاه درمان کرد. در این مقاله بیشتر راجع به گزنه صحبت و خواص آن را بررسی میکنیم. لطفاً با ما همراه باشید.
گزنه
جوشاندهی گزنه برای پیشگیری از پوکی استخوان
گزنه سرشار از سیلیس و عنصر بور میباشد که برای پیشگیری از ابتلا به پوکی استخوان موثر است. پوکی استخوان در نتیجهی از بین رفتن املاح معدنی از بدن بروز میکند که معمولاً از پنجاه سال به بعد افراد را مبتلا میکند.
روش استفاده: 3 قاشق غذاخوری برگ خشک گزنه را در یک فنجان آب جوش ریخته و به مدت 10 دقیقه دم کنید. روزانه 4 تا 5 فنجان از این دم کرده میل کنید.
ریشهی گزنه برای مقابله با مشکلات پروستات
گزنه برای آقایانی که پروستاتشان بزرگ شده مفید است. به عقیدهی محققان ریشهی این گیاه حاوی «لکتین»، «تانین»، «گلیکان» و «لیگنان» هایی میباشد که مانند هورمونهای زنانه عمل میکند و تأثیر مثبتی روی غدهی پروستات میگذارد. پژوهشها نشان میدهد که مصرف ریشهی گزنه برای درمان مشکلات پروستات (غیر سرطانی و خوشخیم) مفید است.
روش استفاده: یک قاشق غذاخوری ریشهی گزنه را با یک فنجان آب جوش به مدت 10 دقیقه دم کنید و به مدت سه هفته روزانه 4 فنجان از این دم کرده بنوشید. یا اینکه از کپسولهای گزنه استفاده کنید. میتوانید با پزشکتان مشورت کرده و کپسولهای 300 میلیگرمی گزنه مصرف کنید. توجه داشته باشید آقایانی که موقع ادرار کردن مشکل دارند نباید بدون مشورت با پزشک از ریشهی گزنه استفاده کنند.
دانههای گزنه برای مقابله با اسهال
دانهها و برگهای گزنه یک درمان فوقالعاده برای اسهال میباشند. این دانهها سرشار از پروتئین، موسیلاژ و روغنهای چرب هستند.
روش استفاده: یک قاشق غذاخوری برگ خشک گزنه را در یک لیتر آب جوش ریخته و به مدت 10 دقیقه بجوشانید و در طول روز از این جوشانده میل کنید.
گزنه برای پو ستهای چرب
گزنه برای افرادی که پوست خیلی چرب، کثیف و پر از آکنه دارند خوب است. به خاطر اینکه خواص قلیایی دارد.
روش استفاده: بر گ های گزنهی تازه را بجوشانید و آب کش کنید. سپس اجازه دهید برگها خنک شود. این برگها را بکوبید و به صورت مرهم (هر هفته دو مرتبه) روی پوست بگذارید. همچنین لازم است که یک قاشق غذاخوری برگ خشک گزنه را با یک لیتر آب به مدت 10 دقیقه دم کنید و روزانه 3 مرتبه یک فنجان از آن بنوشید.
گزنه برای سم زدایی از بدن
مصرف مواد غذایی چرب و شیرین و غیره باعث میشود که بدن مازاد سموم دفع نشده را در بدن نگه دارد. برای همین لازم است هر از گاهی به خصوص در فصل بهار به فکر سم زدایی از بدن باشید. خوشبختانه گزنه به عملکرد برخی از ارگانهای بدن مانند کلیهها کمک میکند. نتایج پژوهشها نشان میدهد که این گیاه به دفع سموم بدن مانند اوره کمک زیادی میکند.
روش مصرف: 3 قاشق غذاخوری برگ خشک گزنه را با یک فنجان آب جوش به مدت 10 دقیقه دم کنید. به مدت 3 هفته روزانه 2 تا 3 فنجان از این جوشانده میل کنید.
گزنه برای مقابله با تب یونجه
تب یونجه همان حساسیتی است که در فصل بهار گریبان خیلیها را میگیرد. برای پیشگیری یا تسکین این حساسیت میتوانید به سراغ گزنه بروید.
روش مصرف: 3 قاشق غذاخوری برگ گزنهی خشک را با یک فنجان آب جوش به مدت 10 دقیقه دم کنید. به مدت 3 هفته هر روز از این دم کرده میل کنید.
گزنه برای مقابله با خستگی
اگر مدام احساس خستگی میکنید گزنه را دریابید. این گیاه سرشار از ویتامین C و آهن میباشد و برای رفع خستگیهای جسمی و روحی مناسب است. گزنه انرژی زا بوده و سیستم ایمنی بدن را تقویت میکند و برای همین هم کمک میکند خیلی زود سرپا شوید.
روش مصرف: 3 قاشق غذاخوری برگ خشک گزنه را با یک فنجان آب جوش به مدت 10 دقیقه دم کنید و روزانه 4 تا 5 فنجان از آن بنوشید. یا اینکه از کپسولهای 500 میلیگرمی استفاده کنید (طبق نظر پزشک یا داروساز). توجه داشته باشید که میتوانید از آب گزنه برای رفع کم خونی و خستگی مفرط استفاده کنید. برای این کار لازم است که برگ های تازه این گیاه را میکس کرده و آب آن را صاف کنید. هر هفته 3 مرتبه به میزان 15 میلیلیتر از این آب میل کنید.
گزنه ادرارآور است
بر گ های گزنه ادرارآور است. در واقع برای افزایش میزان ادرار و تمیزی مجاری اداری از شر عفونت و یا برای پیشگیری از تشکیل سنگ کلیه مفید است.
روش مصرف: یک تا دو مشت برگ تازهی گزنه را در یک لیتر آب ریخته و به مدت 10 دقیقه بجوشانید و سپس صاف کنید. به مدت 3 هفته روزانه دو تا سه فنجان از این جوشانده را میل کنید.
ادامه مطلب
روزی را تصور کنید که بلافاصله پس از مرتب کردن منزل، فرزندتان همه چیز را به هم میریزد و حتی وسایلش را جمع و جور و مرتب نمیکند، به احتمال زیاد تصمیم میگیرید که دیگر خانه را مرتب نکنید تا همانطور شلوغ و نامرتب بماند. اگر به این فکر افتادهاید، باید بدانید که راه صحیحی انتخاب نکردهاید و برای حل این معضل باید چارهای بیندیشید زیرا در غیر اینصورت سالها درگیر این مشکل خواهید بود.
بعضی والدین به ناچار آشفتگی و نامرتبی را تحمل میکنند چون دوست ندارند وقتشان صرف جمعآوری اسباببازی یا کلنجار رفتن با بچهها شود، غافل از اینکه این نامرتبی و آشفتهبازار به اشکال مختلف منجر به اتلافوقت و انرژی آنها خواهد شد چرا که مدتی طولانی در جستوجوی وسیلهای که گم کردهاید، میگردید تا آن را پیدا کنید. درضمن شاید این بینظمی ضرر مالی هم درپی داشته باشد.
اتاق و منزل نامرتب و در هم ریخته این پیام را به کودکان میدهد که نیازی نیست برای وسایل شخصی خود و حتی دیگران ارزشی قائل باشند و به محیط اطراف خود احترام بگذارند. آنها حتی از وسایل شخصی شما مراقبت نخواهند کرد زیرا وقتی اسباببازیها و وسایل کودک در تمام خانه پراکنده است او نمیتواند تصور کند که وسیلهای مربوط و متعلق به شماست، بنابراین برقراری نظم امری ضروری است چرا که بیشک قدرت یادگیری بچه در محیط شلوغ و نامرتب کاهش مییابد.
میتوانید از کودک در جمعآوری لوازم کمک بخواهید و از روش مشارکت استفاده کنید. به یاد داشته باشید تعریف و تمجید همیشه معجزه میکند، در ضمن لازم نیست همه وسایل جمع شوند. مسئله مهم مشارکت کودک در جمعآوری آنهاست.
جمع و جور و مرتب کردن را به شکل بازی و تفریح انجام دهید. مثلا بگویید « ببینم کی زودتر میتونه همه چیز رو جمع کنه؟ » برای سهولت در جمعآوری وسایل سبدهای رنگارنگ و متفاوت تهیه کنید و هرکدام را به گروهی از وسایل اختصاص دهید. وقتی کودکان بزرگتر میشوند به این درک میرسند که در مورد مرتب بودن اتاقها و خانه قوانینی را درنظر گرفتهاید، بنابراین مکانهایی از منزل را مشخص کنید تا بچه اجازه داشته باشد محیط آن را به هم بریزد.
وقتی برنامهای مشخص و روالی معین را در زندگی روزمره خانواده جاری کنید نظم و ترتیب و در نهایت آرامش بیشتری در خانه حکمفرا و در وقت نیز صرفهجویی میشود. در حالی که بینظمی و هرج و مرج موجب اتلاف وقت میشود. به عنوان مثال برای پیدا کردن یک لنگه جوراب مجبور میشوید تمام خانه را زیر و رو کنید. به خاطر داشته باشید وقتی در منزل نظم و روال مشخصی وجود ندارد و هرج و مرج در آن حکمفرماست، کودکان احترام گذاشتن به اطرافیان و محیط پیرامون خود را یاد نمیگیرند و به آشفتگی و هرج و مرج دامن میزنند.
مهمتر از تعیین قوانین برای کودکان، رعایت و پیروی از آن است. اگر شما جزو والدینی هستید که بدون هیچ نظم و قاعدهای زندگی میکنید، بدون تردید نمیتوانید به فرزندتان نظم یاد دهید. همچنین اگر قاعدهای را تعیین کردید و بعد به دلیل جر و بحث یا مقاومت کودک آن را تغییر دادید یا آنکه خودتان آن را رعایت نکردید توقع نداشته باشید فرزندتان شما و قوانین را جدی بگیرد. قواعد و قوانین در حقیقت همان توقع و انتظارهای شما از کودکتان است و فراموش نکنید که فرزندتان باید از آن اطلاع کامل داشته باشد تا بتواند توقع شما را برآورده کند.
عدم نظم و ترتیب و شلختگی جزء لاینفک دورههای رشدی کودک است یعنی زمانی که کودک هنوز باور و منطق و چارچوبی از قواعد و قوانین را درک نکرده و مفهوم و جایگاه آن را نمیداند که عمده این عدم ادراکها تا قبل از ۵/۳ تا ۴ سالگی شدت بیشتری دارد یعنی تا زمانی که هنوز جایگاه اجتماعی پیدا نکرده و تجربه مهد کودک و مربی و قواعد گروهی و زمانبندی را تجربه نکرده است و البته پس از آن و با حضور در مهد وآمادگی و پیشدبستانی به مفهوم کلیتر و ملموستری از این قوانین دست مییابد.
عضو گروه بودن یعنی پذیرش قواعد و قوانین گروهی که کمکم کودک برای هم شکل گروه شدن و پذیرش کامل در آن خود به آن تن میدهد و به میل یا حتی گاهی برخلاف میلش آن را میپذیرد چون عدم پذیرش و عدم رعایت این قوانین به معنی اخراج از گروه همسن و از دست دادن لذت اینگونه ارتباطات است. اما پیش میآید که کودکانی در گروه، تابع قواعد آن گروه بوده اما در خانه از قوانین خانه تبعیت نمیکنند مثل مسئولیتپذیری که عمده این معضلها به دلایل زیر است:
_ قدرت و رهبری خانواده فقط در دست والدین است نه آنکه میزان قدرت کودک با والدینش یکی باشد.
ادامه مطلب
فابریس میدال، روان شناس، می گوید: «منظور موضوعی ارادی یا راهی پرفراز و نشیب نیست. باید از منطق حسابگری خارج شویم تا زیبایی های دنیا از جمله یک قطعه موسیقی یا یک منظره را درک کنیم. با اینهاست که هرکس می تواند به آرامش واقعی دست یابد.» الکساندر ژولین می گوید:
ادامه مطلب
هنگام خواب نیز پاها را با کرم های مخصوص ترک پا ماساژ دهند.شستن پاها و ترک پا البته شستن بیش از حد پاها نیز یکی از دلایل خشکی پا به خصوص میان خانم های خانه دار است.برای رفع این مشکل بهتر است پس از هر بار شستن پاها، آنها را با حوله نرم کاملا خشک کرده و سپس از کرم های مرطوب و چرب کننده برای حفظ زیبایی و سلامت پاها استفاده کنید.
وراثت و ترک پا گاهی هم ترک کف پا می تواند به دلیل جنبه های وراثتی باشد.در این شرایط برای برطرف کردن این عارضه لازم است از نرم کننده ها مانند وازلین طبی استفاده شود و در کنار آن با پوشاندن پاها، آنها را از آسیب ها حفظ کرد.
عفونت و ترک پا گاهی عفونت های باکتریایی و قارچی موجود بر ترک های سطح کف پا ممکن است باعث مقاومت ترک ها شود. بنابراین برای درمان ترک پا بهتر است ابتدا عفونت ها را از بین ببرید.ترک های عمیق پا حاصل خشکی زیاد پوست و در برخی مواقع اگزمای پوستی و درمان آن چرب و مرطوب نگه داشتن پا در شرایط خشکی پوست است.
وقتی ترک پا بسته می شود
اگر در عمق ترک های پا، عفونت های باکتریایی و قارچی نشت کرده باشد، باعث بسته شدن ترک ها می شود که درمان و رفع ترک ها را به تعویق می اندازد.در این شرایط درمان های آنتی باکتریال ضدمیکروبی و ضدقارچی در ترک های مقاوم با استفاده از پمادهای ضدالتهاب، نرم کننده و چرب کننده تاثیر زیادی دارند.
یائسگی و ترک پا
در اغلب خانم ها بعد از یائسگی، شاهد ضخیم شدن پوست کف پا هستیم که به آن کلفتی کف پای دوران یائسگی گفته می شود.در مواردی که ضخیم شدن کف پا به دلیل وراثت و یا بعد از دوران یائسگی است، پیشگیری از آن ممکن نیست و می توان با استفاده از کرم های مرطوب کننده کف پا را نرم و تا حدودی از خشک شدن و ترکیدن پوست پیشگیری کرد.تشخیص اینکه ترک پاشنه پا به دلیل بیماری است یا نه، با پزشک است. برای تشخیص این بیماری، آزمایش قارچ یا نمونه برداری بافتی انجام می شود.
سنگ پا؛ دوست ترک پا یا دشمن آن؟
گاهی افراد از سنگ پا برای زدودن این بافت های ضخیم و مرده کمک می گیرند که در این باره باید گفت هرچند استفاده از سنگ پا اشکالی ندارد، اما در بعضی از موارد مانند بیماری پسوریازیس می تواند باعث تشدید بیماری شود.بنابراین توصیه می شود افراد قبل از استفاده از سنگ پا به یک پزشک متخصص مراجعه کنند و از ترکیبات کراتولیتیک که پزشک تجویز می کند و باعث نرم شدن لایه های ضخیم شاخی کف پا می شود، استفاده کنند.
دکتر گلشنی، متخصص پوست درباره ترک کف پا می گوید:
«بافت شاخی کف پا به دلیل اینکه خارجی ترین قسمت پوست را تشکیل می دهد و قطر زیادی دارد و به خصوص به دلیل اینکه تمام وزن بدن بر روی پای فرد است، ممکن است که ترک بخورد و این مشکل بیشتر در افرادی که وزن زیادی دارند بروز می کند.
ساده ترین راه برای پیشگیری از ترک خوردن کف پا و بین انگشتان پا، چرب کردن دائمی آن با وازلین و اوسرین است و اگر این کار به صورت روزانه انجام شود از بروز این مشکل جلوگیری می شود و همچنین افراد نباید از کفش های دارای پاشنه بلند و یا کفش های تنگ که امکان تنفس را برای پا مشکل می کند استفاده کنند.برای جلوگیری از تعریق زیاد پا، بایستی از پوشیدن کفش هایی که کف پلاستیکی دارند خودداری شود چرا که مانع از تبخیر عرق کف پا شده و محلی مناسب برای رشد انواع باکتری و میکروب و قارچ بوجود می آورد.
استفاده از کفش هایی که از چرم طبیعی ساخته شده اند به افراد توصیه می شود و در حال حاضر هم کفش هایی وارد بازار شده است که امکان تنفس برای کف پای فرد وجود دارد.افراد باید توجه داشته باشند که نباید پا به مدت طولانی در کفش باشد و حتما از جوراب نخی استفاده کنند، چرا که جوراب های پلاستیکی مشکلات بسیاری را ایجاد می کند.
همچنین بعد از تمام شدن ساعت کاری، شستشوی روزانه پا با آب سرد و یا ولرم و صابون، فراموش نشود و چیزی که در این میان بسیار مهم است این است که حتما بعد از شستشوی پا، آن را با حوله جداگانه ای خشک کنند و شستن پا به تنهایی کفایت نمی کند و به خصوص بایستی بین انگشتان پا به خاطر محیط گرم و مرطوب که مستعد رشد قارچ ها در کناره های ناخن هستند شستشو داده شود.
برای جلوگیری از انتقال قارچ ها در استخر و سونا از افراد به یکدیگر نباید از کفش و دمپایی مشترک که بهترین عامل انتقال قارچ ها مثل زگیل هستند استفاده شود و حالت فرورفتگی در کف پا از علائم رشد برخی باکتری ها در شخص است.همچنین پوسته ریزی، قرمزی و خارش و تغییر رنگ و یا تغییر فرم ناخن ها و بوی بد پا از علائم ابتلای شخص به قارچ است.
ادامه مطلب
ما در این مقاله برآنیم تا برای شما کاربران گرامی توضیح دهیم که : شادی ، یک محصول جانبی است.نکته جالب در مورد شادی این است که شادی ، هدفی نیست که بشود به تنهایی آن را تعیین کرد ، به سمت آن حرکت کرد ، ویا آن را کسب کرد .شادی یک محصول جانبی است که وقتی به سمت شما می آید که در کنار افرادی که دوست شان دارید و برایشان احترام قائل هستید مشغول انجام کاری باشید که از آن لذت می برید .
شادی ، به معنای درک رو به رشد یک ایده آل ارزشمند است . هر گاه احساس کنید که قدم به قدم در حال حرکت به سمت چیزی هستید که برایتان مهم است ؛ یعنی حرکت به سمت مهم ترین هدف هایتان ، به طور خودکار احساس شادی و رضایت می کنید و رضایت فردی و سلامتی زیادی را حس خواهید کرد مهم است .
ادامه مطلب
این تعریف نقطه شروع بسیار خوبی است که میتوانیم استفادههای بیشتری از آن بکنیم. بهترین راه برای این کار این است که نظر اندیشمندان بزرگ تاریخ را بدانیم. به همین دلیل گفتههای ۱۰ نفر از بزرگترین فلاسفه و اندیشمندان تاریخ درمورد خوشبختی را برایتان گرد آوردهایم. هرکدام از این تعاریف معانی عمیقی دارند که برای جذب بهتر آنها وقت بگذارید.
خوشبختی زمانی است که چیزی که فکر میکنید، چیزی که میگویید و چیزی که انجام میدهید با هم هماهنگ باشد.مهاتما گاندی (Mahatma Gandhi)خوشبختی آن وضعیت هوشیاری است که از دستیابی به ارزشهای شخصی ناشی میشود.این رند (Ayn Rand)خوشبختی چیزی است که هستید و از طریقه فکر کردنتان ناشی میشود.وین دایر (Wayne Dyer)
خوشبختی لزوماً رفتن به جایی، از ته قلب، مستقیم و بدون پشیمانی و محافظهکاری است.ویلیام اچ. شلدون (William H. Sheldon)خوشبختی پاداش نیست، یک نتیجه است.رابرت اینگرسول (Robert Ingersoll)خوشبختی با لذت فرق دارد. خوشبختی با جنگیدن، تحمل کردن و به دست آوردن در ارتباط است.جرج شیهان (George Sheehan)خوشبختی معنا و هدف زندگی است، هدف غایی و نهایی وجود انسانی.ارسطو (Aristotle)
خوشبختی چیزی نیست که تجربه میکنید، چیزی است که به خاطر میآوریداسکار لوانت (Oscar Levant)خوشبختی موقعیتی نیست که به آن میرسید، شیوه سفر کردن استمارگارت لی رانبک (Margaret Lee Runbeck)خوشبختی تجربه معنوی هر لحظه با عشق، قدرشناسی و بخشندگی زندگی کردن است.دنیس وایتلی (Denis Waitley)به طور کلی، میتوانیم بگوییم که خوشبختی یک تصمیم است. خوشبختی شما تصمیم شما برای به دست آوردن آن است. همه گفتههای بالا نیاز به عمل خودمان و تصمیم ما دارد.
ادامه مطلب
“بلیک ایزاک” یکی از بنیان گذاران اختراع دوباره ژنراتورهای خطی که پیش از این، این شیوه را در چراغ قوه های تکان دهنده استفاده کرده بود با بهینه سازی این روش از آن برای تولید انرژی کافی به منظور شارژ یک وسیله همراه استفاده کرده است بسیار جالب است.
این وسیله با یک کابل پیش شارژ که دارای درگاه استاندارد USB بر دو انتهای خود است، ساخته شده است. برای شارژ وسایل الکترونیکی باید یک سر کابل را مثلا به تلفن هوشمند و سر دیگر را به Genneo متصل کرد.این محصول که از طراحی مطلوبی برخوردار است می تواند در حال راه رفتن، پریدن و حتی قرار گرفتن در جیب پیش از پیاده روی انرژی مورد نیاز وسایل الکترونیکی همراه را تامین کند.
شارژر جدید در دو مدل G4000 و G3000 عرضه شده است که در مدل اول می توان با هر پنج ساعت شارژ، یک ساعت با تلفن صحبت کرد و در مدل دوم پس از هفت ساعت شارژ ، یک ساعت زمان گفتگو مسیر می شود.
این دستگاه همچنین قابلیت پیش شارژ را دارد و می توان پیش از رفتن به جایی که برق مورد نیاز وجود ندارد مانند پیک نیک آن را شارژ کرد. هنوز زمان عرضه عمومی این محصول به بازار اعلام نشده است.
ادامه مطلب