آنچه باید بدانیم ولی نمی دانیم!

اطلاعات طلایی، شخصـیتی ممتاز

برای برطرف کردن نفاق چکار باید کرد؟

 

پاسخ اجمالی
نفاق و دورویى صفتى است بسیار قبیح و زشت که انسان شرافت‌مند هیچ‌گاه متصف به آن نیست؛ چرا که مایه رسوایى و سرافکندگی در این عالم پیش نزدیکان و آشنایان، و ذلت و عذاب دردناک در آخرت است.[1] نفاق یک بیماری روحی است و همانند سایر بیماری‌ها تا درست شناخته نشود، درمان آن امکان نخواهد داشت.


در این مقال نخست به علائم نفاق اشاره، سپس راه برطرف کردن آن‌را بیان می‌کنیم. در روایات علائم زیادی برای نفاق ذکر شده است که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از: «بی‌مبالاتی در دروغ گفتن، خیانت به دیگران، بى‌‌شرمی و وقاحت، ادعای بى‌‏معنا(تو خالی) کردن، خائن بودن چشم، سفیه و خطا کار بودن، کم حیا بودن، کوچک شمردن گناهان، بزرگان دین را کوچک دانستن، گرفتاری‌های دین را سبک شمردن، کبر داشتن، دوست داشتن مدح، حسد ورزیدن، دنیا را بر آخرت ترجیح دادن، عمل شر را بر اعمال خیر مقدم داشتن، تحریک بر سخن ‏چینى، دوست داشتن لهو و لعب، کمک کردن به اهل فسق و سرکشان، تأخیر در کار نیک و کوچک شمردن اهل خیر، کارهاى زشت خود را نیکو دیدن، کارهاى نیکوى دیگران را بد دانستن».[2]


در روایت دیگری نشانه‌های نفاق این‌گونه بیان شده است: «از کارى نهى کند، ولى خودش از آن کار دست نمى‌‏کشد، فرمان می‌دهد به آنچه انجام نمی‌دهد، چون به نماز می‌ایستد سرش را این طرف و آن طرف می‌گرداند، روزش را شب کند در حالی‌که اندوهى جز خوردن شام ندارد، با این‌که روزه نبوده، و چون بامداد کند اندوهى جز خوابیدن ندارد، با این‌که شب را بیدار نبوده، اگر از او پنهان باشى تو را غیبت کند و اگر به تو وعده بدهد وفا نکند».[3]

 

 

علاج این خصلت ناپسند، در دو مرحله صورت می‌پذیرد است:

مرحله اول تفکر در مفاسدى که مترتب بر این رذیله است و دیگری مراقبت و مجاهده برای ترک آن؛ توضیح مرحله اول این‌که توجه به این نکته که در این دنیا اگر انسان به این صفت معرفى شد، از نگاه مردم مى‌‌‏افتد و رسواى خاص و عام مى‌‌‏شود و از کسب کمالات و رسیدن به مقاصد باز می‌ماند. در عالم دیگر نیز که عالم کشف اسرار است، با دو زبان از آتش محشور می‌گردد و با منافقان و شیاطین معذب می‌شود. پس، انسان عاقل که این مفاسد را دید، بر خود حتم و لازم  می‌کند که این صفت را از خود دور کند.


مرحله دوم که عملی است؛ علاج در این مرحله، به این صورت است که انسان مدتى با کمال دقت از حرکات و سکنات خود مواظبت کند. بر خلاف خواهش نفس اقدام کرده و اعمال و اقوال خود را در ظاهر و باطن درست کند و ظاهرکاری‌ها را عملاً کنار گذارد، و از خداى متعال در خلال این احوال توفیق طلب کند که او را بر نفس امّاره و هواهاى آن مسلط کند، و در این اقدام و علاج با او همراهى فرماید. اگر مدتی بدین حال باشد، امید است که نفس صفا پیدا کند و کدورت نفاق و دورویى از او زایل گردد و آیینه قلب و باطنش از این رذیله پاک و پاکیزه گردد و مورد الطاف حق و رحمت ولىّ نعمت حقیقى گردد.[4]


البته، ادعیه و اذکاری نیز وجود دارد که در روایات به عنوان زایل کننده نفاق معرفی شده‌اند. حضرت رسول(ص) در روایتی صلوات بر خود و اهل بیتشان(ع) را سبب برطرف شدن نفاق دانسته‌‌اند.[5] همچنین در روایتی دیگر، بلند صلوات فرستادن را موجب زایل شدن نفاق معرفی کرده‌اند[6]. همچنین از حضرتش روایت شده است که فرمودند: «سوره قُلْ یأیُّهَا الْکفِرُون و قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ،«مُقَشْقِشَتان» هستند.[7] این دو سوره را مُقَشقِشه نامیده‌‏اند؛ چون انسان را از شرک و نفاق پاک می‌گرداند».[8]

منابع:

[1]. امام خمینى، چهل حدیث، ص 157، نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، قم، چاپ بیستم‏، 1388ش‏.
[2]. منسوب به امام صادق، مصباح الشریعة، ص ۱۴۴- ۱۴۵، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1400ق.
[3] کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق و مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ،ج ۲، ص ۳۹۶، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. امام خمینی، چهل حدیث، ص 158- ۱۵۹.
[5]. کافی، ج ‏2، ص 492.
[6]. همان، ص 493.
[7]. العروسی الحویزی، عبد علی بن جمعة، تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 699، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1405 ق.
[8]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۶، ص ۳۳۷، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق.

 

منابع بیشتر مطالب در ادامه مطلب وبگاه قرار می گیرد.


ادامه مطلب

[ جمعه 29 آذر 1392  ] [ 12:21 AM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

تست روانشناسی مخصوص مجردها !

 

 در بین ما افرادی وجود دارند که مجردند و ترجیح می دهند هر چه زودتر تشکیل خانواده بدهند، اما در این بین هستند اشخاصی که ترجیح می دهند همچنان مجرد بمانند و یا دیر تر ازدواج کنند.

 باید اشاره داشت در بیشتر افرادی که تشکیل خانواده می دهند میل به ازدواج احساس می شود، یعنی زمانی که این احساس در آنها به وجود آمد تشکیل خانواده می دهند…

حال شاید شما بپرسید، این نیاز را چگونه باید در وجود خودمان بشناسیم تا ازدواج کنیم… آیا اصلاً چنین احساسی در ما به وجود می آید یا نه؟ تست های زیر را پاسخ دهید تا متوجه شوید که در وجودتان چنین میلی دارید یا خیر؟


۱- آیا زمانی که مادر و پدری را به همراه فرزند کوچکشان می بینید، غبطه می خورید؟


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


۲- آیا زمانی که یک زوج جوان را در حال خنده می بینید، افسوس می خورید؟


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


۳-آیا همچون گذشته از اوقات تنهایی تان لذت می برید؟


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


۴- زمانی که در جمع دوستان متاهل هستید،به خود می گویید که ای کاش من هم متاهل بودم؟


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


۵-آیا شده که تا به حال حضور شخصی از جنس مخالف، شما را دگرگون کند؟


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


۶- آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که تنهایی دیگر بس است؟


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


۷-آیا تا کنون برایتان پیش آمده که شادی تان را بخواهید به کسی از جنس مخالف، انتقال دهید؟


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


۸- آیا شما موسقی های آرام گوش می دهید؟


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


۹- آیا شده زمانی که پشت ویترین یک فروشگاه هستید، احساستان به شما بگوید برای کسی هدیه ای بخرید؟


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


۱۰- آیا رنگ زندگی برای شما تغییر کرده است؟ امیدواریم که حضور شخصی زندگی تان را دگرگون کند.


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


۱۱- آیا شده در چند ماه اخیر، لبخند فردی، امید را در دلتان زنده کند و نگاه شما به زندگی تغییر کند؟


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


۱۲- زمانی که پدر مادرتان می گویند، دیگر زمان ازدواج فرا رسیده است، اخم نمی کنید؟


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


۱۳- آیا به تازگی در خیالتان مراسم خواستگاری را مرور می کنید؟


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


۱۴- آیا اخیرا برایتان پیش آمده عاشق کسی شده باشید، اما حجب و حیا اجازه ندهد، آن را با او در میان بگذارید؟


الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات


نتیجه:

اگر از ۱۴ پرسش بالا به ده گزینه پاسخ بلی داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج در وجودتان احساس شده است و اگر به ده گزینه پاسخ خیر داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج هنوز در وجودتان احساس نشده است و اگر به هفت گزینه پاسخ گاهی اوقات داده اید به این معنی است که هنوز سر در گم هستید و نمی دانید که باید ازدواج کنید یا نه، همچنان مجرد بمانید.

 


ادامه مطلب

[ جمعه 29 آذر 1392  ] [ 12:20 AM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

شروع صبح زیبا با 15 جمله شگفت انگیز از دکتر وین دایر

 

دکتر وین والتر دایر (Wayne Walter Dyer) در۱۰ مه، ۱۹۴۰ در شهر دترویت از توابع ایالت میشیگان، ایالات متحده به دنیا آمد. 

او یک عارف، روانکاو، نویسنده و سخنران است. کتاب قلمرو اشتباهات شما (با عنوان "چگونه شخصیت سالم‌تر بیابیم؟" در ترجمه فارسی) در سال ۱۹۷۶ در حدود ۳۰ میلیون نسخه فروخت و جزو یکی از بالاترین فروش کتاب‌ها در تاریخ شد. دایر در سال ۱۹۸۷ به عنوان بهترین سخنران ایالات متحده شناخته شد.

 

 

این شما و این جملات پر انرژی او برای آغاز یک روز تازه:

 

***دنیا مانند پژواك اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: "سهم منو بده..." دنیا مانند پژواكی كه از كوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: "سهم منو بده..." و تو در كشمكش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا بگویی: "چه خدمتی برایتان انجام دهم؟..."
دنیا هم بتو خواهد گفت: "چه خدمتی برایتان انجام دهم؟..."

 

*** هر كس به دیگری زیانی برساند و یا ضربه ای به كسی بزند، بیشترین زیان را خود از آن خودخواهد دید، چرا كه هركس در دادگاه عدل الهی در برابر اعمال ناروای خودش مسؤول است.

 

*** به هر كاری كه دست زدید، نیاز به خداوند و خدمت به مردم را در نظر داشته باشید، زیرا این شیوه ی زندگی معجزه آفرینان است.

 

*** درستكارترین مردم جهان، بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند، حتی اگر آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند.

 

*** تنها راه تغییر عادتها، تكرار رفتارهای تازه است.

 

*** اگر شخصیت خود را با فعالیت‌های شغلی خویش می‌سنجید،پس غیرواقعی نیست اگر بگویید وقتی كار نمی‌كنید فاقد شخصیت هستید.

 

*** برای آغاز هر تحول در خود، ابتدا منبع تولید ترس و نفرت را در وجود خود شناسایی و ریشه كن كنید.

 

*** از مهم ترین كارهایی كه به عنوان یك آدم بزرگ می توانید انجام دهید اینست كه گهگاه به شادمانی دوران كودكی برگردید.

 

*** اگر مختارید كه بین حق به جانب بودن و مهربانی یكی را انتخاب كنید، مهربانی را انتخاب كنید.

 

*** دروغ انفجاریست در اعتماد به نفس تو.

 

*** انتخاب با توست، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان

یا بگوئی : خدا به خیر کنه، صبح شده ...

 

*** به دل خود مراجعه کنید و نسبت به تمام کسانی که در گذشته از دست آنها ناراحت شده اید احساس محبت نمایید. هر جا ناراحت شدید اقدام به بخشش و عفو نمایید.
عفو و گذشت پایه بیداری معنوی است.

 

*** عشقم نثار کسیست که با دستپاچگی در جاده‌ها از من سبقت می‌گیرد. به کسی که در گوشهٔ خیابان به حالت احتیاج افتاده ‌است، کمی پول بیشتری می‌دهم. بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت می‌روم و سعی می‌کنم به آن محیط عشق ببرم. در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنویم بخشیدن عشق است و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم بلکه سعی میکنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا، شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد باشم.

 

***آنان که به قضاوت زندگی دیگران می نشینند، از این حقیقت غافلند که با
صرف نیروی خود در این زمینه، خویشتن را از آرامش و صفای باطن محروم می کنند.

 

*** الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم
بیش از آنکه مرا بفهمند، دیگران را درک کنم
پیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که
بخشیده می شویم و در مردن است که حیات ابدی می یابیم.


ادامه مطلب

[ جمعه 29 آذر 1392  ] [ 12:18 AM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

برای فراموش کردن گذشته های تلخ چه کار کنیم ؟

 

با جرات می‌شود گفت در همه جای دنیا كسی وجود ندارد كه تا به حال اتفاق و خاطره‌ای بد را تجربه نكرده باشد. همه ما تجربه‌های ناخوشایندی داشته‌ایم كه در گوشه‌ای از ذهن ما ثبت شده و هر ازگاهی مرور آن برای‌مان عذاب آور است.عده‌ای آن را به سرنوشت نسبت می‌دهند و عده‌ای همه اتفاقات را بازتاب رفتار خود انسان‌ها می‌دانند اما چیزی كه مهم است نحوه نگرش و برخورد ما با خاطره‌های تلخ است. یادآوری و تفكر در مورد خاطرات ناگوار گاهی تا آنجا پیش می‌رود كه انرژی و توانایی ادامه زندگی را از انسان سلب می‌كند و اینجاست كه بالاخره همه مان با این سوال روبه‌رو می‌شویم كه با این خاطرات تلخ چه باید كرد؟ اما ما راه رویارویی با خاطرات ناخوشایندتان را برای‌تان می‌گوییم.
 

با خودت روراست باش

قبل از هرچیز باید با خودتان شفاف باشید و در مورد این موضوع به نتیجه‌ای روشن برسید كه فكر كردن در مورد گذشته و مرور تجربه‌های تلخ برای‌تان آزار‌دهنده است و مثل یك سم كشنده در دراز مدت شما را از پا خواهد انداخت. باید از این وضعیت خسته شوید، خسته از غصه خوردن و فكر كردن و مرور تجربه‌های گذشته، خسته از احساس افسردگی و حسرت در مورد گذشته و بعد از این خستگی سودمند و به موقع، باید همه توانت را برای مقابله با این حس یك جا جمع كنی. تنها به این فكر كن كه همین الان درست همین الان دیگر نمی‌خواهی حسرت گذشته را بخوری و از داشتن حس افسردگی و ناراحتی به اندازه كافی خسته شده‌ای.
 

یك راهكار عملی و موثر

یك مكان دنج و راحتی را درنظر بگیرید و آنجا بنشینید. چشم‌های‌تان را ببندید و چند نفس عمیق بكشید. به تاریكی پشت پلك‌تان توجه كنید و سعی كنید فضای تاریك را در مقیاسی بزرگ‌تر تصور كنید آنقدر كه سیاهی همه اطراف شما را احاطه كند. حالا یك تلویزیون را تصور كنید كه در مقابلتان قرار گرفته است و حتی‌الامكان این تلویزیون را قدیمی در نظرتان تجسم كنید چون شما در حال بازسازی اتفاقات گذشته‌تان هستید. بعد از این كار حادثه‌ای كه باعث دلخوری شما شده است را در صفحه تلویزیون خلق كنید و با دقت به آن نگاه كنید. شخصیت‌هایی كه هنگام به‌وجود آمدن آن حادثه تلخ وجود داشته‌اند را با جزئیات تصویرسازی كنید. صداها، رنگ‌ها و حتی بویی كه در آن لحظه حس كرده‌اید را از قلم نیندازید. بعد از این كار نوبت شماست.
 

فراموش کردن

سعی كنید با دكمه‌ای كه روی بدنه تلویزیون است (یادتان باشد كه تلویزیون شما از نوع قدیمی است و كنترل ندارد) صداها را كم و زیاد كنید. صداهایی كه باعث رنجش‌تان شده را كم و آن‌هایی كه حس خوبی به شما می‌دهد را زیاد كنید.  می‌توانید رنگ صورت یا لباس شخصیت‌هایی كه در این فیلم سینمایی خودساخته، باعث آزارتان شده است را كمرنگ تصویرسازی كنید. به‌تدریج شخصیت‌ها را حذف كنید و حتی می‌توانید نوع جملات آن‌ها را با سلیقه خود تغییر دهید.
 بعد از این‌كه تصاویر كمرنگ و كمرنگ‌تر شد دست‌تان را روی دكمه خاموش تلویزیون بگذارید و تمام صحنه مربوط به آن تجربه تلخ را برای همیشه محو كنید. انجام این تمرین را اگر برای چند بار انجام دهید، می‌تواند كمك زیادی به فراموشی اتفاق تلخ گذشته تان كند.
 

تغییر خاطرات آن‌طور كه دوست دارید

وقتی از یك خاطره تلخ صحبت می‌كنید و سعی دارید آن را با كسی به اشتراك بگذارید تقریبا همه آدم‌ها یك جواب مشتركی را به شما می‌دهند و آن این جمله است« از خاطره بد بگذر و فراموشش كن» اما در دنیای واقعیت وقتی صحبت از عمل وسط می‌آید اینكار كمی مشكل به‌نظر می‌رسد. فراموش كردن اتفاق تلخ كار خیلی سختی است اما حداقل می‌توانید نوع احساسی كه نسبت به آن تجربه بد را دارید تغییر بدهید. وقتی خاطره‌ای تلخ را مرور می‌كنید قبل از هرچیز به این فكر كن كه این اتفاق می‌تواند جنبه مثبتی هم برای شما داشته باشد. به‌دنبال آن جنبه مثبت و خوب، تجربه ناخوشایند هم داشته باش تا حسی جدید را جایگزین حس آزاردهنده سابقت كنی.
 

خودت را از قلم نینداز

هنگام مرور و تصویرسازی یك حادثه تلخ، آیا خودت را در تصاویری كه دوباره بازسازی كرده‌ای می‌بینی یا خیر؟ اگر خودت را در صحنه نمی‌بینی این نشان می‌دهد كه شما هنوز غرق در احساسات باقی مانده از خاطرات گذشته‌ات هستی. اما وقتی در تصویرسازی تجربه‌های تلخ گذشته‌ات خودت را هم تجسم می‌كنی این نشانه خوبی است چون شما به‌عنوان یك تماشاچی به آن اتفاق نگاه می‌كنید و خودتان را جدا كرده‌اید و آن صحنه تلخ را در زمان حال و جایی كه هم‌اكنون هستی نگاه می‌كنی. یادت باشد گذشته تنها یك خاطره است و این ما هستیم كه آن‌ها را زنده می‌كنیم. در این تصویر‌سازی‌ و احیای دوباره زمان حال را از دست نده.

ادامه مطلب

[ جمعه 29 آذر 1392  ] [ 12:16 AM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

روانشناسی جالب اعتماد بنفس

 

از دید روانشاسی فردی و اجتماعی تغییر خود و یافتن اعتماد بنفس قوی از دو راه امکان پذیر است. الف: از راه بیرون خویش و ب: از طریق درون خود.

انسان چگونه میتواند خود را تغییر دهد و از این‌طریق اعتماد بنفس را در خود تقویت کند؟

 الف: از راه بیرون: ما میتوانیم در زمینه های گوناگون اجتماعی بمدد کار و کوشش، و مداومت و استقامت در بثمر رساندن اهداف خویش، به موفقیتهای چشمگیری دست یابیم.  در اثر کسب موفقیت، اعتماد بنفس ما قوت می‌گیرد و روز بروز قوتمندتر می‌شود. اگر ما در وجوه مختلف زندگی خود موفق و پیروز شویم، طبیعتاً شاد و خشنود و سرافراز نیز خواهیم گشت. اینها همه امور روانشناختی هستند که تأثیری مثبت برروی اعتماد بنفس ما میگذارند. در این‌صورت هر زمان ما کامیابی و موفقیت بدست آوریم، در نتیجه خشنودی و شادمانی را تجربه می‌کنیم. در اثر تجربۀ شادمانی، اعتماد بنفس ما هم ثبات پیدا می‌کند و هم مدام بهتر و قویتر می‌شود.

برای مثال اگر ما عاشق شویم و در عشق و دوست داشتن خود کامیاب گردیم، اگر ما، چه در روابط زناشوئی و خانوادگی و خواه در دوستیهای اجتماعی خود، بطور دائم در صلح و صفا و صمیمیت بسر بریم، هم از زندگی خود راضی و خشنودیم و هم ایام بکام ما خواهند بود. علاوه بر این دو، اگر ما در شغل و حرفۀ خود، در فعالیتهای اجتماعی خویش، در علم آموزی و دانش پروری خود، روز بروز داناتر و مد‌بر‌تر و کاردان‌تر شویم، اعتماد بنفس ما نیز پیوسته بهتر و قویتر خواهد گشت.

ب: از طریق درون:

دستیابی به اعتماد بنفس در درون اهمیتی فوق العاده دارد. غالب روانشناسان، از جمله خانم آسترید شوتز، محقق آلمانی اعتماد بنفس، این نظر را دارد که موفقیتهای بیرونی - که در بالا به آن اشاره شد - نتیجه و حاصل اعتماد بنفس قوی در درون ما است. اگر اعتماد بنفس در ما ضعیف بود، عکس آنچه در بالا آمد، حاصل ما میشد.

برای مثال کسی که ضعف اعتماد بنفس دارد، در دوست داشتن و مهر ورزیدن نیز ضعیف و بی‌ثبات است. زیرا که چون اعتماد بنفس قوی ندارد، خود را قابل دوستی و دوست داشتن نمی‌داند. این فرد در دوستیهای اجتماعی خود نیز سُست و بی‌ثبات است. بهمین خاطر هم دوستیهای او با دیگران بشدت بی‌ثبات و ناپایدارند. از جنبۀ روانشناسی دلیل امر فوق اینست: چون فرد در درون خویش اعتماد بنفس ندارد، احساسات او نیز نا‌پایدار و باصطلاح دمدمی مزاج هستند. چون او خود را لایق دوست داشتن و دوست داشته شدنهای پایدار و با‌دوام نمی‌داند، در نتیجه به دوستیها و مهر ورزیهای دیگران نسبت بخودش نیز مدام در شک و تردید بسر میبرد. یکی از علائم این شکّ و تردید حسادت ورزیدن به دوستیهای دیگران است. اینگونه افراد چون خود را لایق دوست داشتن نمی‌دانند، بدوستیها و صفا و صمیمیت دیگران نسبت بیکدیگر بشدت رشک میبرند. آنها مایلند اگر توانستند دوستیهای دیگران را به کینه و دشمنی تبدیل کنند. چرا که دیگران را هم شایستۀ  دوستی و هم دوست داشتنی‌تر از خود می‌بینند و می‌دانند.

    تجارب خود من در روان درمانی و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی‌ام، بمن ثابت کرده اند: اغلب افراد ضعیف‌النفس در بیرون خویش، در محیط اجتماعی خود، مدام احساس بد‌بینی و شکّ و تردید نسبت به دوستیهای دیگران بوجود میآورند. اگر در این‌کار موفق شوند، هر از چندی هم برای خود و هم برای دیگران دشمنی نو میتراشند. این افراد با دشمن تراشیهای خود، نه تنها خویشتن را از شادی صلح و صفا و صمیمیت محروم می‌کنند، بلکه جمعها و محیط اجتماعی خویش، و گاه دیگران را نیز، پُر از بدبینی، بی اعتمادی، و ناراحتی و عصبانیت می‌کنند.

    حال بپردازیم به سئوالی که در ابتدای نوشته طرح کردم. چگونه میتوان خود را تغییر داد:

   غالب روانشناسان بهترین و پایدارترین شیوۀ تغییر خود را تقویت اعتماد بنفس خویش می‌دانند. آنها معتقدند تقویت اعتماد بنفس را از راه تغییر "تصویرخود از خویش"، در واژۀ روانشناسی بزبان آلمانی Selbstbild، میتوان بوجود آورد.

    تصویر خود از خویش، واژه‌ای است روانشناختی با این معنای کلّی: هر انسانی از خودش برداشت و یا ارزیابی مشخص و معینی دارد. در واقع هر‌کدام از ما انسانها، از خود و شخصیت خویش، از توانائیها و  ناتوانائیهای خودمان برداشت مشخصی داریم. بطور خیلی ساده، هر نظر و تصوری که ما در مورد خودمان داشته باشیم، بیانگر تصویر خود ما از خویش است.

    تصویر خود از خویش و یا همان برداشت و ارزیابی ما از شخصیت خودمان، هدایت کنندۀ پندار، کردار، گفتار و حتی احساسات ما هستند. تصویر و تصوری که ما از خودمان داریم، ما را در زندگی خصوصی و عمومی مان، در کار و فعالیتهایمان، و بخصوص در رفتار و کردارمان هم با خود و هم با دیگر انسانها، هدایت و رهبری می‌کنند. بیان قرآنی "هر کس خود را هدایت می‌کند." امری کاملاً علمی و واقعیتی کاملاً روشن است. زیرا که این هدایت بستگی کامل به ارزیابی ما از خودمان، یا بطور دقیقتر، به مقدار اعتماد بنفسی که ما داریم، بستگی دارد. چرا اینطور است؟

     زیرا هر انسانی علاوه بر داشتن تصویر وتصوری از خود، صاحب تصویر و تصوری آرمانی یا ایده آل، از خویش نیز هست. در مفهوم روانشناختی به آن "خود آرمانی" بزبان آلمانی، Selbstideal می‌گویند. خود آرمانی ما، آن خودی است که ما تلاش می‌کنیم، آن‌را بسازیم و به‌آن برسیم. در تمامی دوره های زندگی هر انسانی او دارای خود آرمانی است. انسان بدون داشتن خودی آرمانی، هرگز رشد نمی‌کند. هر زمان نیز خود آرمانی ما ضعیف شد، ما دچار یأس و نا امیدی خواهیم شد.

    امر بسیار مهم اینکه تصویر و تصوری که ما از خودمان داریم با تصویر و تصور آرمانی ما (یعنی آنچه در آینده می‌خواهیم بشویم) رابطه‌ای کاملاً  مستقیم و تنگا تنگ دارد. ساز و کار این دو با هم و بر هم، یا تأثیری که این دو بر یکدیگر میگذارند، بیانگر میزان اعتماد بنفس در هر انسانی است.

    جملۀ بسیار ساده و در عین حال پُر معنائی در روان درمانی اعتماد بنفس وجود دارد، که می‌گوید: "من هستم، هر آنچه هستم، و این مطلوب است، چون همۀ آن‌چیزی است که من هستم."

   قبول و باور به جملۀ فوق برای حفظ و تقویت اعتماد بنفس هر انسانی حائز اهمیتی بسیار زیاد است. زیرا که هر آنچه ما هم اکنون هستیم و توانائیهائی را که در حال حاضر داریم، و نه آنچه را که ما هم اکنون فاقد آنیم یا توان آن‌را نداریم، بیان می‌کند. جملۀ فوق را تحقیقات روانشناختی گوناگون بسیار هوشیارانه قلمداد می‌کنند. برای مثال خانم آسترید شوتز، در این مورد می‌نویسد:

   «اگر ما خواستیم اعتماد بنفس خویش را تقویت کنیم، کمک بسیار با اهمیت اینست‌که تمامی دقت و حواس خود را جمع آن خصلتها و توانائیهای مثبتی بکنیم که در حال حاضر داریم. تنها نگاه کردن و اندیشیدن به نقاط ضعف خود و هر آنچه هم اکنون نداریم، اعتماد بنفس را در ما ضعیف می‌کند.» (1)

   هر انسانی بیمن اعتماد بنفس خویش می‌تواند نقاط ضعف و ناتوانائیهای فردی و اجتماعی خویش را به نقاط قوت تبدیل کند. در حالیکه نشستن و دست روی دست گذاردن و غصۀ آنچه را که در حال حاضر نداریم و نمی‌توانیم را خوردن، اعتماد بنفس را در ما کم و ضعیف می‌کند.

    ما تیو مک کی وپاتریک هنینگ، دو روانشناس نویسندۀ کتاب «اعتماد بنفس، قلب شخصیتی سالم»، برای تقویت اعتماد بنفس، «احساس پشتیبانی از خود» را توصیه می‌کنند. آنها در کتاب خود می‌نویسند:

     «احساس پشتیبانی از خویش یعنی این‌که شما خود را خوب درک کنید و برای خویشتن خویش احترام قائل شوید. اگر از شما اشتباه و یا خطائی سرزد، خود را ببخشید و عفو کنید. اگر از خود انتظاراتی داشتید، آن انتظارات بایستی معقول و خردمندانه باشند. اگر اهدافی را برای خود در نظر گرفتید، آن اهداف بایستی قابل دستیابی و دسترسی باشند. از همه مهمتر، پشتیبانی از خویش، در اساس و اصولاً داشتن نظری خوب در مورد خود، معنی میدهد.» (2)

    غالب روانشناسان جملۀ بسیار زیبا و مهمی را به همۀ انسانها توصیه می‌کنند. آن جمله اینست: «این منم، و من موجودی با ارزشم». قبول این جمله و تکرار آن برای خویش نشانگر اعتماد بنفس قوی است. البته گفتن و باور به جملۀ فوق نیاز به داشتن اندیشۀ راهنمائی منطبق با اعتماد بنفس و احساسات متنوعی دارد. من در ذیل تنها دو نمونه از آنها را بررسی و شناسائی می‌کنم: الف. خود شناسی و ب. مقایسه‌های اجتماعی.

الف. خود شناسی :

  چه در ادیان مختلف و خواه در نحله‌های گوناگون فلسفی، شناخت خود موضوعی دائمی و در عین حال بسیار مشکل و پیچیده‌است. چرا اینطور است؟ چرا ما انسانها بسختی می‌توانیم خودمان را بشناسیم؟ و چرا شناخت خویش، تا این اندازه اهمیت دارد که با تاریخ اندیشۀ بشری همزاد و همراه گشته‌است؟ من سعی می‌کنم در ذیل جواب سئوالات فوق را از دید روانشناسی فردی بدهم:

    از عیسی مسیح این جمله را نقل می‌کنند: "اگر تو آنچه را در درون داری، نمایان کردی، آن چیز که تو نمایان می‌کنی، تو را نجات می‌دهد و رستگار می‌کند. اگر تو آنچه را در درون خود داری، نمایان نکردی، آنچه تو نمایان نمی‌کنی، تو را تخریب و ویران می‌کند." (3)

     بزبانی دیگر هر که خود خویش را شناخت و بقول عیسی مسیح آن‌را «نمایان»کرد، زندگی خوب و راحتی خواهد داشت. زیرا که «نجات» می یابد و «رستگار» می‌شود. رستگار گشتن بمعنای آزاد و رها و آسوده خاطر گشتن است. ولی برعکس هر که خود و توانائیهای خویش را بدرستی نشناخت، آنها را با ارزش قلمداد نکرد، و دست به کار و کوشش و عمل نزد. یعنی توانائیهای خود را فعال و خلاق نکرد، یا بزبان مسیح، درون خود را «نمایان» نکرد، آزاد و رها و آسوده خاطر نخواهد گشت. او نه تنها قادر نیست خود و جامعۀ خویش را رشد دهد یا بقول عیسی مسیح «نجات دهد و رستگار کند»، بلکه زمینه‌های عقب افتادگی، ذلت، و دور ماندن از شادی زندگی را نیز برای خود و جامعه‌اش ایجاد می‌کند.

   در اینجا این پرسشها پیش می‌آیند. چه کسی اصلاً خود را می‌‌‌شناسد؟ بهتر بگویم، چه کسی جوابی شفاف و روشن برای پرسشها «من کی هستم؟»، دارد؟، «آیا نوع زندگی که من می‌کنم، باب میل من هست یا نیست؟» و بالاخره «آیا من خوشبخت هستم؟»، دارد؟ 

     واقعیت اینست‌که یافتن پاسخهای درست برای پرسشهای بالا بسیار سخت و دشوار هستند. چرا که انسانی که ما هستیم، بطور واقعی انسانی است که غالباً زیر بار کوهی از رسوم و عادات غلط و خرافات غیر عقلانی، همراه با انطباق جوئیهای سخت حرکت رُبا، و خلق و خوی و عادتهائی که محتوای بیشتر آنها را راحت طلبی و تنبلی تشکیل میدهند، قرار دارد. غالب ما ها در محیط‌های اجتماعی بزرگ شده و رشد یافته‌ایم که پُر از جبرها و اجبارها، و مملو از ارزشهای ضد ارزش و معیارهای غیر عقلانی هستند. بخصوص اکثر ما انسانها تنها درس انطباق‌جوئی و انطباق‌طلبی را آموخته‌ایم. بهمین خاطر شعار زندگی غالب ماها در این جمله خلاصه شده است: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو».

    چرا اینطور است؟ چرا ما این شعار را آموخته‌ایم و طبق آن زندگی می‌کنیم؟ چرا ما نیاموخته‌ایم خود را بشناسیم و بر استعدادها و علایق واقعیِ خویش معرفت پیدا کنیم؟ چرا ما آموزش معرفت یافتن بر توانائیهای خویش را ندیده‌ایم تا با فعال کردن آنها، اعتماد بنفس خویش را افزایش داده و قوی کنیم؟

جواب من اینست: زمانی‌که ما بدنیا می‌آئیم، در آن سالهای اول رشد خود، هیچکدام ازماها انتخاب دیگری بجز آموختن انطباق‌جوئی را ندارد. تا زمانیکه کودک و نو جوان هستیم و استقلال کافی در اندیشه و عمل خویش نداریم، تمامی سعی و تلاش ما اینست‌که دیگران را از خودمان راضی و خشنود نگاه داریم.

    از والدین شروع می‌شود تا مربیان و آموزگاران و دبیران و استادان دبستان و دبیرستان و دانشگاه و یا کارفرمایان کارگاهها و استادان حرفه‌های گوناگون و بالاخره و بیشتر از همه، حاکمان مجهز بتمامی دستگاههای تبلیغاتی و رسانه‌های گروهی. ما خیلی زود و بیش از هر چیز دیگری می‌آموزیم، رضایت و خشنودی آمران و حاکمان بر جامعۀ خویش را بدست آوریم. ما دقیقاً می‌دانیم که این رضایت و خشنودی را تنها از این‌راه می‌توانیم بدست آوریم که باب میل آنها باندیشیم و عمل کنیم. یعنی زندگی خویش را چنان سازمان و سامان می‌دهیم که خلاف خواسته ها و تمایلات آنها نباشد.

   در عمل اینطور می‌شود که ما تمامی قوائد و قوانین آنها، تصورات ارزشی آنان، حتی اهدافشان را از آن خود می‌کنیم. بهتر و روشن تر بگویم، همه اینها را جزء وظایف و تکالیف و مسئولیتهای زندگی خودمان می‌کنیم.

   در حقیقت ما با این باور و یقین بزرگ شده و رشد می‌کنیم که حاکمان و آمران بر ما، بهتر از خود ما، ما را می‌‌‌شناسند و همیشه نیز "خوب ما را می‌خواهند." در ژرفای درون خود قبول کرده و می‌پذیریم، که این  آمرانِ «آموزگار»  بهتر از ما می‌دانند که چه چیزها برای ما خوب و درست و چه اموری بد و مضّر هستند. در نتیجه ما هر چه بزرگتر و بالغ تر می‌شویم، کمتر خودمان و خواسته های درونی خویش را میشناسیم. بهمین نسبت نیز بیشتر به عدم استقلال و چشم پوشی از آزادیهای خود، یا بقول ابوالحسن بنی صدر، "غفلت از آزادیهای ذاتی خود" عادت می‌کنیم.

 این شیوه از تعلیم و تربیت، عملاً و بمعنای واقعی کلمه، آموختن درس "از خود بیگانه شدن" است. پس هیچ جای تعجب نیست که بیشتر ماها بجای اعتماد بخود و نفس خویش، به قوائد و قوانین، تصورات ارزشی و مقاصد جباران جوراجور اعتماد می‌کنیم.

    از جنبه روانشناسی ما استعدادها و علایق و نیازهای ذاتی درونی خویش، یا بهتر بگویم، آزادی و استقلال و رشد شخصیت خودمان را با توقعات و خواست‌های دیگران، بیش از همه جباران، تعویض می‌کنیم. و مدام در تعجب و شگفتی هستیم که چرا زندگی که ما می‌کنیم، زندگی نیست. چرا ما قادر نیستیم شادی زندگی را لمس و احساس کنیم؟ چرا اکثر ماها خیلی ساده و بطور دائمی از آزادی، استقلال و دیگر حقوق ذاتی خویش چشم می‌پوشیم و غفلت می‌کنیم؟

    از دید من، خود‌شناسی، یافتن آگاهی نسبت به آزادی و استقلال خویش، شناخت استعدادهای ذاتی خود، و بیش از همه، واقف شدن بر علایق و تمایلات درونی خود است. خود شناسی، یعنی شورش و طغیان علیه اوامر و نواهی، عرف و عادتها و ضد ارزشهائی که خلاف آزادی و استقلال و در حقیقت دشمن رشد شخصیت ما هستند. اگر ما طبق توقعات آمران بر خویش زندگی کنیم، نتیجه و معنای روانشناختی آن اینست‌که ما خود را نمیشناسیم. در نتیجه همانگونه که قبلاً نیز آوردم، ما زندگی نمی‌کنیم. چرا که آمران بر ما رمق زندگی کردن را از ما می‌گیرند. ما مردگی می‌کنیم. زیرا، بگفتۀ ابوالحسن بنی صدر، «حق زندگی را بجا نمی آوریم».

   در روانشناسی، اولین بار روان درمانگر انگلیسی، دونالد وودس وینی کوت،Donald Woods Winnicot اصطلاح «خود غلط»، بزبان آلمانی، falsche Selbst را وارد روان درمانی کرد. از دید او انسانهائی که صاحب «خودی غلط» هستند، افرادی هستند که هر چه دیگران از آنها انتظار و توقع دارند، حتی اگر آن توقعات ضدیت کامل با نیازهای انسانی آنها داشته باشد، را بجا می‌آورند. در واقع «خود غلط» آنها، آنان را موظف می‌کند، نیازهای دیگران را ارضاء کرده و توقعاتشان را بجا آورند. اینگونه افراد با اینکار خود روز بروز بیشتر از گذشته نسبت به خود و استعدادها و توانائیها و علایق درونی خویش، بیگانه می‌شوند.

    از جنبۀ روانشناسی حاصل قبول آمریت دیگران بر خویش و غفلت کردن از استقلال و آزادی ذاتی خود این می‌شود که فرد خود خویشتن را غربیه‌ای نا شناخته و نا آشنا احساس می‌کند. این احساس بشدت آزار دهنده است. زیرا که فرد هم احساس می‌کند و هم می‌داند که او خودش نیست. خود واقعی او موجودی است بشدت ضعیف و ناتوان و ناشناخته برای خود او. فردی که خود را نشناخت، موجودی است که در زندگی خویش مدام در چنگال بن‌بستهای مهیب، اسیر و یا به قول ابوالحسن بنی صدر، گرفتار «مدارهای بسته» و سرگردان و بیچاره، می‌انگارد. روان تحلیگران بیشماری در پی سالها تجربه و شناخت درون افرادی که خودی ضعیف و ناتوان دارند، باین نتیجۀ بس با اهمیت رسیده اند:

    منشأ روانی تمامی خشونتگریها در انسانها، «داشتن خودی غریبه در درون» است. حال چه آن خشونتی که فرد خشونتگر بر ضد خود بکار می‌برد، مثل گرفتار انواع گوناگون اعتیادها شدن، کزکردگی و یأس و ترس. و یا خشونتی که خشونتگر علیه دیگرانسانها اعمال می‌کند، مثل ناسزا گفتن و تهمت و برچسب زدن به دیگران (به این افراد شکنجه‌گران روح و روان انسانهای دیگر می‌گویند.) و یا چماقداران خشونتگر رنگارنگی که در شمایل نویسنده و سخنران و توجیه‌گر، در همه جای جهان به نظامهای استبدادی خدمت می‌کنند. و یا زندانبانان و شکنجه‌گران مستخدم استبدادها که شغلشان آزار و اذیت مردم است. (4)

     اینگونه افراد اگر تلاش نکنند خود و توانائیهای درونی خویش را بشناسند و بقول عیسی مسیح، آنها را «نمایان» کنند، تا آنجا پیش خواهند رفت که زمانی دیگر نمی‌دانند، آیا واقعاً در زندگی فردی و اجتماعی خویش آمال و آرزو و یا آرمانی دارند یا ندارند؟ و اگر دارند، این آمال و آرزوها، و این آرمانها، کدامها هستند؟

    انسانیکه با یک چنین زندگینامۀ غمگینی بزرگ می‌شود،  قادر نیست خود را بشناسد. بهمین دلیل نیز فرد مزبور خویشتن خویش را خیلی راحت و آسان، و گاه با کمال میل در خدمت اوامر و نواهی که از بیرون او می‌آیند، می‌گذارد. در حقیقت او به بی‌چون و چرا اطاعت کردن عادت می‌کند. زیرا که در اثر عدم شناخت خود، قادر نیست ارزشها و معیارهای درست و حقیقی را بشناسد. او نیاموخته  ارزرشهای اخلاقی و انسانی را درونی وجود خود کند. زیرا هر آنچه را جامعه و جباران حاکم بر او، برایش، تکلیف می‌کنند، با جان و دل می‌پذیرد. تمامی تلاش او در زندگی‌اش خلاصه می‌شود در یکی کردن خویشتن خویش با تکالیفی که جباران رنگارنگ برای او معین می‌کنند. از خود بیگانه شدن همین است.

     تجارب روان درمانی خود من، بمن آموخته‌اند: چنین فردی با فریاد می‌گوید که او عمیقاً خود و درون خویش را احساس نمی‌کند. بعضی مواقع او بخوبی می‌داند، که او خودش نیست. بقول روانکاو انگلیسی، وینی کوت، خود او «خودی غلط»، یا بهتر بگویم، «خودی جعلی» است. خود او، خودی است که او از دیگران بعاریت گرفته است. این دیگرانند که او را به اینجا و آنجا می‌کشانند و این و آن اندیشه و عمل را باو دیکته می‌کنند. بیشمارعلائم و نشانه‌های گوناگون در وجود او فریاد می‌زنند، و او گاه نیز خود بزبان می‌آورد: «زندگی که من می‌کنم، زندگی نیست، مردگی است».

    حال راه چاره چیست؟ چگونه می‌توان خود را شناخت و تمرین خودشناسی کرد؟

    من شخصاً از ابوالحسن بنی‌صدر خود شناسی را بنحوی بسیار زیبا و دلپذیر آموخته‌ام. او شیوه‌ای از خودشناسی و تمرین جهت تقویت آن‌را پیشنهاد اهل خرد کرده است. من این شیوه از خود شناسی را هم برای شناخت خودم بکار برده‌ام و هم در کارهای درمان روانی خویش بصورتی کاملاً ساده و روان با بیماران خویش در میان گذاشته‌ام و می‌گذارم. و در طی سالها تمرین نتایجی بس خوب و دلپسند از آنها گرفته‌ام. در اینجا سعی می‌کنم این شیوه از خود شناسی را با خوانندگان گرامی این نوشته نیز در میان گذارم.

    بنی صدر نوشته‌ای دارد تحت عنوان «درسهای پیروزی». او در این نوشته دوازده درس پیروزی را شمارش می‌کند. من در اینجا تنها به پنج درس آن که رابطه‌ای مستقیم با خود شناسی و اعتماد بنفس دارند، می‌پردازم. این پنج درس پیروزی را نه طبق شمارش بنی صدر در آن دوازده درس، بلکه شمارشی که من خود به‌آنها داده‌ام، می‌آورم:

    «درس اوّل: اعتماد بنفس. و نفس خویش را مکلّف دانستن. درس دوّم: استقلال و آزاد عقل. عقل را مستقل و آزاد کردن. تجربه را روش کردن. و رشد را روزمره ساختن. درس سوّم: نترسیدن از ابتلاء: شجاعت ورود به ابتلاء و آزمایش و پی گیری تا وصول به نتیجه. درس چهارم: عمل به حق و دفاع از حق. و بالاخره درس پنجم: یگانگی یا توحید حق و مصلحت و تکلیف».(5)

    از دید من این پنج درس پیروزی مجموعۀ کاملی هستند جهت خود شناسی. زیرا که به انسان درس یافتن رابطه‌ای معقول با خودش، و تکیه و اعتماد بخود و نفس خویش را می‌آموزد. در عین حال، شناخت هر فرد از خودش را نیز بتدریج بیشتر و بهتر می‌کند.

     از درس اوّل شروع می‌کنم. بنی‌صدر می‌نویسد: درس اوّل «اعتماد بنفس و نفس خویش را مکلف دانستن» است. معنی روانشناختی «نفس خویش را مکلف دانستن» این می‌شود که ما بدانیم اعتماد بنفس ما در گرو و وابسته به‌اینست‌که ما حقوق ذاتی خویش را بشناسیم و خود را مسئول زندگی را عمل به حقوق کردن بگردانیم و برای خود تکلیف که عمل به حقوق است را معین کنیم. بطور دقیقتر و بزبانی دیگر، اگر ما خود را مسئول تعیین تکلیف برای خویش کردیم، یعنی نگذاشتیم آمران مرئی و نامرئی و یا جباران جوراجور برای ما وظیفه و تکلیف معین کنند، آنگاه ما قادر به یافتن اعتماد بنفس می‌شویم. ولی بر عکس، اگر ما از حقوق خود غافل شدیم و عمل به حقوق را  تکلیف خویش ندانستیم و از این مسئولیت بس بزرگ، گریختیم  و اجازه دادیم دیگران در هر زمینه و بخشی از زندگی ما برایمان تکلیف و وظیفه معین کنند، هرگز ما نمی‌توانیم اعتماد به نفس بدست آوریم. چرا اینطور است؟

   چون‌که ما از طریق غافل نشدن از حقوق خود و نگریختن از مسئولیت تعیین تکلیف برای خودکه عمل به حقوق است، عقل و خِرد خود را از بند این و آن آمر زورگو و زورمدار، آزاد و رها می‌کنیم.

    درس دوّم پیروزی از دید بنی‌صدر همین «آزاد عقلی» است. کسی عقل آزاد دارد که اندیشه و خِرد او زندانی قدرت در اشکال گوناگونش نباشد. خود برای خویش بیاندیشد، صلاح و مصلحت خویش در عمل به حقوق خویش بداند و بمعنای واقعی کلمه، خود شود و خود بماند. بنابر نظر بنی‌صدر، بطور عملی ما تنها از طریق آزاد کردن عقل خود از بیشمار زندانهای قدرت، می‌توانیم خود خویش را آزمون و آزمایش، در ‌نتیجه تجربه ‌کنیم. به‌ زبان روانشناسی، بخود خویش تحقق ‌بخشیم Selbstverwirklichung.

    در این تجربه با خود خویش، و تجارب مکرّری که ما پی‌در‌پی در زندگی خود می‌کنیم، بتدریج به نقاط ضعف و قوت خودمان پی‌می‌بریم. در اثر این تجارب و شناخت حاصل از آنها، تلاش می‌کنیم، نقاط ضعف خود را تصحیح و نقاط قوت خودمان را تقویت کنیم. و یا نقاط ضعف خود را به قوت تبدیل کنیم. با تمرین و تکرار این‌کار، بنابر نظر بنی‌صدر، ما «رشد (خود) را روزمره» می‌کنیم. چرا که خود ما در این تجارب بس ارزشمند، هم قوی می‌شود و هم اعتماد بنفس ما ثابت و استوار باقی می‌ماند. در نتیجه شخصیت ما رشدی مستمر پیدا خواهد کرد. حاصل این رفتار در طول زمان این می‌شود که اعتماد بنفس ما نیز روز بروز بیشتر، قویتر و بهتر شود.

    کارهای فوق، به‌زبان، ساده می‌آیند. در عمل بخصوص برای انسانهائی‌که تنها درس انطباق جوئی و انطباق‌طلبی را آموخته‌اند، کارهائی بس سخت و دشوارند. حتی اندیشیدن به ‌آنها نیز وجود آنها را پُر از ترس و وحشت می‌کند. پس راهِ چاره چیست؟ بنی‌صدر چارۀ کار را در درس سوّم پیروزی، در اختیار ما می‌گذارد:

    او درس سوّم پیروزی را در « نترسیدن از ابتلاء: شجاعت ورود به ابتلاء و آزمایش و پی گیری تا نتیجه»، می‌داند. همان‌طور که در بالا آمد، نفس خود را مکلّف کردن، عقل خود را آزاد کردن و رشد را روزمره ساختن، کارهای ساده‌ای نیستند. این کارها نیازی مبرم به ماجراجوئی، یعنی ریسک کردن و از خطرها نترسیدن، دارند. در واقع جهت دست زدن به ابتلاء، بمعنای آزمون و آزمایش، داشتن شهامت و شجاعت و نترسیدن از خطرها ضرورت دارند. ولی ما می‌دانیم که این کارها، کارهائی هستند بشدت دشوار، بخصوص برای انسانهائی‌که از اوان کودکی در ضد فرهنگ ترس و دلهره که دست ساخت استبدادها هستند، رشد کرده و بزرگ شده‌اند.

    در اینجا در نظر دارم از جنبۀ روانشناسی فردی و اجتماعی ترس از ابتلاء یا آزمون و آزمایش را بررسی کنم. زیرا برای اکثریت انسانهائی که در نظامهای استبدادی بزرگ شده و زندگی می‌کنند، ولی دلشان می‌خواهد از شرّ این نظامها رها شوند، نترسیدن از ابتلاء، نه تنها اهمیتی فوق العاده دارد، بلکه کلید هر پیروزی است:

      سالیان درازی است که غالب روان‌شناسان، روان‌تحلیلگران و روان درمان‌گران، از جمله خود من، در پی شناسائی محتوی روانی و روانشناسی این امر هستند که بفهمند، چرا در این سه قرن گذشته در جوامع گوناگون بشری پس از وقوع انقلابهای مردمی که هدف اصلی و اساسی آنها دستیابی به آزادی و استقلال و رشد فردی و اجتماعی بوده اند و هستند و خواهند بود. باردیگر و خیلی زود و سریع غول وحشتناک استبداد خود را باز سازی می‌کند؟ چرا در این جوامع بهار زیبای آزادیها در مدتی بس کوتاه به زمستان زشت استبدادها بازگشت می‌کند؟ چرا همان انبوه عظیم مردم که برای استقلال و آزادی خود وجامعه شان انقلاب می‌کنند، از استقلال و آزادی خویش دفاع نمی‌کنند؟ چرا می‌گذارند دیو استبداد درون و بیرون جامعه شان را تبدیل به میدان جنگ و جنایت، و فساد و خیانت کند؟

    البته معمولاً رسم بر‌اینست‌که تمامی تقصیرات را بگردن آن اقلیت بسیار کوچک از کلّ جامعه که استبداد را بازسازی می‌کند، می‌اندازند. این‌کار هم کار آسانی است و هم می‌تواند آدمها را از زیر بار مسئولیت دفاع از استقلال و آزادی خود و دیگران رها کند. ولی واقعیتها می‌گویند، آن کس و یا کسانیکه به استبداد نه نمی‌گویند و وجود او را تحمّل می‌کنند، یعنی در برابرش سخت و محکم نمی ایستند و مقاومت نمی‌کنند، خود نیز مقصرند.

    حال سئوالهای اساسی که از زاویۀ دید روانشناسی در این‌مورد طرح می‌شوند، اینها هستند: چرا اکثریت بزرگ مردم پس از بثمر رساندن انقلاب در وطن خویش در برابر بازگشت استبداد ویرانگر مقاومت بایسته را نمی‌کنند؟ چرا این اکثریت عظیم اجازه میدهد، مستبدین با جنگها و جنایتها، و فسادها و خیانتهایشان حیات ملی آنها را دچار خطرات بس مهیب کنند؟

    پاسخی که غالب روانشناسان و روان تحلیل‌گران در مورد پرسشهای بالا داده اند و هنوز نیز می‌دهند، اینست: انسانها در ناخود آگاه خویش از آزادی و آزاد شدن می‌ترسند.

 مثال بارز اینکه اریش فروم، Erich Fromm نویسنده و روانکاو سرشناس آلمانی، در دهۀ پنجاه قرن بیستم، یعنی شش دهۀ پیش، کتابی نوشت تحت عنوان «ترس از آزادی» بزبان آلمانی Die Fürcht vor der Freiheit . این کتاب بزبان فارسی هم با نام «گریز از آزادی»، ترجمه و انتشار یافت.

    نه تنها اریش فروم، بلکه روان‌تحلیل‌گران دیگری نیز باین نتیجه رسیده بودند که انسانها بطور ناخود گاه از آزاد شدن خویش و جامعه‌شان می‌ترسند. در ژرفای روان «توده های مردمی»، آنان به یک «آقا بالا سر قوی و خشن و بیرحم» در شمایل «پیشوا» و یا «رفیق کبیر» و یا «رهبر فرزانه» ( پنج دهه پس از آن در وطن خود ما ایران) نیاز دارند. استدلالی هم که برای این امر می‌آوردند، اینها بودند:

    پس از جنگ جهانی اوّل و سقوط نظام سلطنتی و ایجاد جمهوری وایمار در آلمان، بیکباره سر و کلّۀ نازیها پیدا می‌شود. بعد از وقوع انقلاب اکتبر در روسیه و از میان رفتن نظام تزاری، بار دیگر استبداد توتالیتری به‌رهبری لنین و استالین پیدا می‌شود. این دو نظام توتالیتر در سازشها و ستیزهای خویش با یکدیگر، ملیونها انسان را بهلاکت می‌رسانند و ویرانیهائی غیره قابل تصوری را بوجود می‌آورند. تودهای مردمی نیز کم و بیش از هر دوی این نظامها و رهبرانش پشتیبانی می‌کنند.

   دلیل این پشتیبانی چیست؟ چه چیز در روانشناسی مردم این جوامع وجود دارد که اکثریت آنها اجازه می‌دهند، این نظامهای توتالیتر تمامی سرزمین و مسکن و مأوای آنها را دچار جنگ و ویرانی، و جنایات سیاسی وحشتناک کنند؟

     جوابی که غالب روان‌تحلی‌گران از جمله اریش فروم به این سئوالها می‌دادند، همانطور که در بالا آمد، این‌بود: اکثریت مردم، بخصوص عمله‌ها و دست اندرکاران استبدادهای توتالیتر، بنابر نام کتاب فروم، "ترس از آزادی" دارند.

     در سه دهۀ پیش بهنگام روی کار آمدن نظام توتالیتر ولایت مطلقۀ فقیه در میهن ما ایران، ابوالحسن بنی‌صدر با این استدلال که اکثریت مردم ایران نیز «ترس از آزادی» دارند، موافق نبود و آن‌را نقد کرد. او گفت و نوشت: «انسانها از آزادی نمی‌ترسند، از دست زدن به ابتلاء می‌ترسند». در حقیقت، اکثر مردم از ورود در آزمون و آزمایش می‌ترسند. هم آزمون و آزمایش خودشان و هم دیگران را به ابتلاء کشیدن.

    استدلال بنی‌صدر این‌بود: انسان مستقل و آزاد بدنیا می‌آید. استقلال و آزادی ذاتی او است. اگر این استقلال و آزادی را نداشت اصلاً نمی‌توانست رشد کند و بزرگ شود. برای مثال هر انسانی هر روزه از صبح تا شام دهها تصمیم می‌گیرد. یعنی دهها بار انتخاب می‌کند. هم تصمیمات و هم انتخابهای او همه فرآورده استقلال و آزادی او هستند. البته تصمیمات و انتخابهای کوچک و ناچیز و با قبول مسئولیتهای باز هم کوچکتر و ناچیزتر.

    اما کارهای بزرگ، از جمله کاری چون استقرار و استمرار نظامی مردمسالار در وطن خویش نیاز به تصمیم و انتخابی بزرگ دارد. پیروز شدن و کسب موفقیت در این تصمیم و انتخاب، بدون «نترسیدن از ابتلاء»، بدون شجاعت ورود در ابتلاء و پی گیری آن تا رسیدن به نتیجه، میسّر شدنی نیست. در این آزمون و آزمایش بزرگ، مردم هر جامعه‌ای قادر می‌شوند، چگونه مردمسالار شدن را تجربه کنند. تجربه به این معنی که: اگر مردم روشهائی را که برای رسیدن به آزادی و استقلال بکار می‌برند، غلط باشند، آنها را تصحیح ‌کنند. اگر صحیح بودند، آنها را ادامه دهند. کار آزمون و آزمایش را نباید و نمی‌توان در نیمۀ راه رها کرد. باید آن را پی‌گرفت تا نتیجۀ دلخواه عاید شود.

     در این‌صورت انقلاب برای هر ملتی یک آزمون بزرگ است. آزمونی با هدف رسیدن به آزادی و استقلال، و رشد فردی و اجتماعی. این آزمون بس عظیم و با اهمیت را باید ادامه داد، اشتباهها و خطاهای خود را تصحیح کرد. کارهائی که ما را بمقصود نزدیکتر می‌کنند را ادامه داد. و تا رسیدن به هدف دلخواه یعنی داشتن کشوری با نظام مردمسالار، «کار را در نیمه رها نکرد». در اروپا و آمریکا مردم این جوامع آزمون مردمسالاری را پی‌گیری کردند و صاحب نظامهای سیاسی مردمسالار شدند. ما ایرانیان نیز نباید تجربه انقلاب خویش را رها کنیم. چرا که از دید بنی صدر، «انقلاب آغاز رسیدن به آزادی و استقلال و مردم‌سالاری است، پایان و سرانجام کار نیست».

   از دید من، اینها همه نیاز به اعتماد بنفس دارد. چرا که همانطور که در نوشته‌های پیشین هم آمد، صاحبان اعتماد بنفس از ریسک کردن، ماجراجوئی و دست زدن به ابتلاء، هراسی بدل راه نمیدهند.

    در نوشته بعدی در بارۀ مقایسه های اجتماعی مینویسم. پس از آن از جنبۀ روانشناسی به دو درس دیگر پیروزی از دید بنی‌صدر، یعنی «عمل به حق و دفاع از حق» و «یگانگی یا توحید حق و مصلحت و تکلیف». و ربط این دو با اعتماد بنفس، خواهم پرداخت.

منابع و مأخذها:

1. Astrid Schütz: Selbstwertgefühl – je mehr, desto besser? Beltz PVU, Wienheim      2005

2. Mathew McKay, Patrick Fanning: Selbstachtung. Das Herz einer gesunden Persönlichkeit. Jun Fermann, Paderborn 2004

3. این گفتۀ عیسی مسیح از مجموعۀ «پیامهای شاد توماس» Thomasevangelium است. پیامهای شاد توماس به مجموعۀ نوشته‌های «نج حمادی» معروف هستند. متن این نوشته ها از سخنرانیها و گفتگوهای اولیۀ عیسی مسیح با یاران نزدیکش بشمار میآیند. نوشته های مذکور در دسامبر سال 1945 مسیحی در نزدیکی منطقه نج حمادی در مصر بصورت لوحه توسط کشاورزان ساکن در آن منطقه پیدا شدند. از دید من محتوای این گفتۀ عیسی مسیح بر مبنای اندیشۀ توحیدی است.

4. از جمله نگاه کنید به دو کتاب روانتحلیلگر سر شناس آلمانی، آرنو گرون Arno Gruen با نامهای «بیگانه ای در ما» و « مبارزه بر سر مردمسالاری: تندروی، خشونت و ترور». در هر دو این کتابها فرضیۀ اصلی گرون اینست‌که: در اثر عدم کسب عشق و محبت و بجای آن دریافت خشونت در کودکی "خود فرد  در درون او برایش بیگانه می‌شود.". اعمال خشونت علیه خود و دیگری، بیانگر رفتاری است که او در حقیقت با "خود بیگانه در درون خویش" می‌کند. نگاه کنید به دو کتاب ذیل:

Arno Gruen: Der Fremde in uns; dtv, Klett-Cotta, 2002.

Arno Gruen: Der Kampf um die Demokratie; Der Extremismus, Die Gewalt und der Terror. Dtv, 2003

5. نگاه کنید  به کتاب "عقل آزاد" نوشته: ابوالحسن بنی صدر. چاپ: انتشارات انقلاب اسلامی. تاریخ انتشار 18 تیر 83. بخصوص به سه بخش 10 تا 12 کتاب، تحت عناوین "عقل آزاد و رشد"، "عقل آزاد و روش رشد" و "عقل آزاد وقتی مجموعه ای از استعدادها است."

انقلاب اسلامی در هجرت شمار ۸۴۲ از ۱۱ تا ۲۴ آذر

ادامه مطلب

[ جمعه 29 آذر 1392  ] [ 12:12 AM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

شخصیت شناسی جالب براساس خوردنی های شب یلدا

 

مطالعات جدید دانشمندان نشان می‌دهد افراد از نحوه خوردن غذای اطرافیانشان می‌توانند به رازهای شخصیتی درون آنها پی ببرند.


در شب یلدا به دلیل تنوع و زیادی خوراکی‌ها اغلب افراد دچار نوعی سردرگمی می‌شوند و نمی‌دانند کدامیک از میوه و شیرینی‌جات را بردیگری ترجیح دهند اما اگر در اطرافیانتان اشخاصی وجود دارند که تمام خوراکی‌ها را با هم می‌خورند آن‌ها افرادی “اسراف‌گر” و رک هستند که برای کمبود اقتصاد و وضعیت‌ مالی‌شان تلاش چندانی نمی‌کنند.

بررسی‌ها نشان می‌دهند اگر در اطرافتان اشخاصی وجود دارند که در این شب به شدت از خوردن پرهیز می‌کنند این‌گونه افراد شخصیتی متغییر دارند و دوستان کمتری در اطرافشان وجود دارد و تنهایی و “گوشه نشینی” را در جمع‌بودن ترجیح می‌دهند.

اگر کسی خوراکی‌ها را با فاصله زمانی مصرف می‌کند و به ترتیب برای خوردن هر میوه یا شیرینی پیش‌قدم می‌شود و آهسته همه چیز را می‌خورد او فردی پرقدرت و بسیار صبور است که کارها را به آرامی و با قناعت و درعین حال شجاع انجام می‌دهد، تا حدودی “خجالتی” است اما بسیار فرد مورد اعتمادی است.
نتایج مطالعات نشان می‌دهند در شب یلدا با کمی دقت در نحوه خوردن اطرافیانتان می‌توانید آن‌ها را بیشتر بشناسید و کشف کنید.


ادامه مطلب

[ جمعه 29 آذر 1392  ] [ 12:11 AM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

پیشگویی کف دست در مورد ابتلا به سرطان

 

به گفته محققان :
پیشگویی کف دست در مورد ابتلا به سرطان
تابیدگی و ضخیم شدن کف دست می تواند دلیل بر وجود سرطان تخمدان ، پروستات و ...باشد.

 

به گزارش گروه ترجمه سلامت نیوز:کف دست می تواند راجع به وجود سرطان در بدن به خصوص در دوران کهنسالی هشدار دهد. این ادعا، مستدل بر شواهد پزشکی است.پزشکان از اوایل دهه 1980 مدعی وجود نوعی ارتباط معنا دار بین بعضی سرطان ها و نوعی سندرم که دست فرد را به خصوص در کهنسالی تحت تاثیر قرار می دهد ، بوده اند. 
کلفت و ضخیم شدن و تابیدن کف دست به همراه تورم انگشتان ، باعث می شود که دست به نظر چوبی آید. این اختلال سندرم ورم مفاصل و التهاب بافت پیوندی (PFPAS) نام دارد. برای مثال محققان دانشگاه لندن موردی را گزارش می دهند که خانمی 74 ساله به مدت چهارماه شاهد بروز برجستگی های در حال توسعه در کف دستان بوده است و بعد کف دستان وی شروع به ضخیم شدن و پیچش می کند. همین مسئله باعث عمیق شدن خطوط کف دست می شود و سپس انگشتان دست متورم می گردد. این علائم سندرم ورم مفاصل و التهاب بافت پیوندی بوده است . بعدها این خانم مبتلا به سرطان تخمدان تشخیص داده شد. دستان این خانم بعد از شش ماه شیمی درمانی بهبود یافت ، اما همچنان تابیده باقی ماند. محققان معتقدند که این سندرم نه تنها با سرطان تخمدان بلکه سرطان پروستات، ریه، خون، سینه و پانکراس نیز مرتبط است. محققان مدعی هستند که علت این ارتباط وجود نوعی پیام شیمیایی به اسم فاکتور رشد بافت پیوندی است که در این زمینه نقش بازی می کند . این فاکتور نه تنها باعث پخش شدن سرطان بلکه باعث رشد بافت پیوندی کف دست نیز می شود.


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 24 مهر 1392  ] [ 12:43 PM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات1 ]

فال متفاوت چای

 

كمی درباره فال چای :
فال چای كه قدمتی 3 هزار ساله دارد یكی از روش های رایج و مورد علاقه آینده نگری است كه در حال حاضر نیز برای طالع بینی و همچنین در محافل دوستانه به عنوان سرگرمی از آن استفاده میشود .
اساس این فال نیز مثل اغلب روش های دیگر طالع بینی بر این باور استوار است كه ضمیر برتر با راهنمایی كردن دست و كنترل ارتعاشات آن اشكال و علایمی را كه برای جواب دادن به پرسش مان لازم است، ایجاد میكند.
در مورد این فال گفته شده است كهبرای افراد تازه كار مشاهده نقوش ایجاد شده و نتیجه گیری از آنها كار نسبتا دشواری است ولی با اندكی تجربه این كار آسانتر میشود تا حدی كه به گفته بعضی از طالع بینان برای یك فالگیر با تجربه خواندن تفاله های چای با خواندن كتاب معمولی هیچ فرقی ندارد.
 
طریقه انجام فال چای :
برای انجام این فال به یك فنجان دهان گشاد سفید رنگ و یك زیر فنجانی سفید و بدون نقش احتیاج دارید.
(برای سهولت مشاهده جزییات علایم شكل گرفته) استكان های معمولی برای این كار مناسب نیستند.
در واقع فنجان با شیب ملایمی كه دارد باعث میشود تفاله ها بر روی دیواره آن چسبیده و ایجاد نقوش ،حروف و علایم كنند.
برای اینكه علایم واضح و قابل تشخیص باشند چای مورد استفاده نباید زیاد شكسته و به اصطلاح خاكه باشد.
استفاده از یك صافی برای بدت آوردن مقداری چای درشت شاید فكر بدی نباشد.
بهتر است به جای قوری معمولی از كتری استفاده كنید چون قوری از ورود تفاله های چای به فنجان جلوگیری میكند.
پس از نوشیده شدن چای توسط شخصی كه برایش فال گرفته میشود، فنجان باید در دست چپ (در صورتی كه شخص چپ دست است این كار باید با دست راست انجام شود) سه مرتبه موافق عقربه های ساعت چرخانده و سپس به دقت بر روی زیر فنجانی واژگون شود. توجه كنید كه به غیر از تفاله مقدار كمی از چای (مایع) نیز در ته استكان باقی مانده باشد كه موقع چرخاندن آن تفاله ها كاملا پخش و پراكنده شوند . از شخصی كه برایش فال میگیرید بخواهید كه هنگام چرخاندن فنجان به سوالی كه برایش مطرح است فكر كند.
حدودا یك دقیقه صبر كنید تا مایع باقی مانده به داخل فنجان برگشته و باعث از بین رفتن نقوش ایجاد شده شود. حالا فنجان را به آرامی و بادقت برگردانده و علایم ایجاد شده را تفسیر كنید.
 
تفسیر فال چای :
نقوش و علایمی كه در اكثر مواقع با آنها برخورد خواهید كرد عبارتند از: اشیاء ، حیوانات ، گیاه از قبیل گل و درخت ، اشكال هندسی از قبیل دایره و مثلث و مربع ، حروف و اعداد. اهمیت علایم به اندازه و محل قرار گرفتن شان‌ بستگی دارد.
به عنوان مثال پرنده علامت خبری است كه باید منتظرش ماند . حالا اگر این پرنده كوچك باشد خبر كم اهمیت و اگر بزرگ باشد مهم است.
از نظر محل و قرار گرفتن ، دهانه فنجان معرف آینده خیلی نزدیك میانه فنجان معرف آینده دور تر و ته فنجان معرف آینده خیلی دور است.
از زیر فنجانی هم میتوانید برای اطلاعات تكمیلی استفاده كنید.برای این كار از همان شخص بخواهید كه زیر فنجانی را مثل خود فنجان سه بار چرخانده و آن را به آرامی واژگون كرده و حدودا یك دقیقه صبر كنید تا مایع كاملا خارج شود.
چگونگی تفسیر مثل فنجان است و از نظر زمانی لبه آن معرف آینده دور ، میانه آن معرف آینده نزدیك و ته آن معرف آینده خیلی نزدیك است.
 
چند قائده كلی :
حروف بزرگ معرف مكان و حروف كوچك معرف اسم شخص است.
بعنوان مثال اگر حرف "ش" بزرگ داده شود ممكن است منظور شیراز باشد و اگر كوچك دیده شود اشاره به حروف اول اسم شخص شده است.
اعداد میتوانند به تاریخ مربوط باشند كه محل قرار گیری اعداد میتواند به تخمین كمك كنند.
فرضا اگر عدد 7 در دهانه فنجان قرار گرفته علامت هفت روز ، در میانه علامت هفت هفته ، و در ته میتواند علامت هفت ماه باشد.
از اشكال هندسی به طور كلی مثلث نشانه مثبت بودن جواب ، دایره علامت موفقیت و مربع نوعی اخطار است.
جمع شدن تعدادی نقطه در اطراف یك علامت نشانه پول و سود است.
ایجاد خط توسط به هم پیوستن نقاط (تفاله های چای) علامت مسافرت است.
اگر در فنجان و زیر فنجانی هیچ علامت به خصوصی وجود نداشت از شخصی كه برایش فال میگیرید كه بعدا مجددا اقدام به انجام فال كند.
 
گربه ، وزغ ، مار ، تقاطع ، اسلحه و علامت پیك (ورق های بازی) علامت غم یا بد شانسی است.
 
گل ، درخت ، میوه ، ماه ، ستاره، دایره و لنگر كشتی نشان دهنده موفقیت و شادی هستند

ادامه مطلب

[ جمعه 19 مهر 1392  ] [ 6:13 PM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات0 ]

معرفی فال شمع

اگر شمع جرقه بزنه از همان طرفی که جرقه زده خبرهای خوشی به شما می رسه برای اینکه بفهمید چه کسی خبرهای خوشو برای شما می اره به اشک شمع توجه کنید اگر اشک شمع از طرف چپ بریزه اورنده خبر زنه و اگر از سمت راست بریزه آورنده خبر مرده با دقت در دامن شمع جایی که اشک ها جمع شده می تونید اول اسم طرف رو هم پیدا کنید اگر شمع با شعله ابی بسوزه نشانه اینکه در اتاق تنها نیستید و روحی هم در اتاقه.

اگر اشکهای شمع به صورت گل در بیاد به این معناس که غریبه ای رو ملاقات می کنی که عاشقت می شه با سوالی که پاسخش اره یا نه است شمع رو روشن کنید اگر اشک از طرف راست بریزه پاسخ بله و اگر از طرف چپ بریزه پاسخ نه است .

اگر شمع خود به خود خاموش بشه یا در حالی که کسی ان را دردست داره و راه میره خاموش بشه نشانه بداقبالی و خبر مرگ و یا پایان غیر منتظره یک ارتباط را میده اما اگه کسی تصادفی شمعو خاموش کنه نشان دهنده اینکه به زودی مراسم ازدواجی در پیشه .


ادامه مطلب

[ سه شنبه 16 مهر 1392  ] [ 8:13 PM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات1 ]

طالع بینی جدید یونانی برای شما

طالع بینی یونانی

در گذشته ، مردم اعتقاد داشتند هر انسان ، عددی مخصوص به اسم خود را تا پایان عمر با خود حمل میكند ، این عقیده مربوط به یونانیان قدیم است !
یونانیان معتقد بودند از حروف الفبا برای عدد نویسی نیز میتوان استفاده كرد ، برای مثال : حرف لاتین A برای نمایش عدد 1 و B برای نمایش عدد 2 و الی آخر ...

اسم کامل یك نفر را به زبان لاتین بنویسید و سپس برای هر حرف یك عدد در نظر بگیرید ، از جدول زیر میتوانید استفاده كنید .

 
 حروف و اعداد معادل

A = 1
    
B = 2

C = 3
   
D = 4

E = 5
    
F = 6

G = 7
    
H = 8

I = 9
    
J = 10

K = 11
    
L = 12

M = 13
    
N = 14

O = 15
    
P = 16

Q = 17
    
R = 18

S = 19
 
T = 20

U = 21
    
V = 22

W = 23
    

X = 24

Y = 25
    
Z = 26
 

 عدد 1 »  هوش ، ذكاوت و توانایی استدلال منطقی
 عدد 2 » فردی با طبیعت آرام ، حساس و بذله گو
 عدد 3 » فردی مبتكر و خلاق
 عدد 4 » فردی عادل و دادگر
 عدد 5 » فردی موفق در عشق و ازدواج
 عدد 6 » انسان كامل و عاقل
 عدد 7 » خوش شانس
 عدد 8 » فردی دوست داشتنی با دوستان خوب
 عدد 9 » فردی دارای ثروت و همراه با برکت و فراوانی

پس از عدد نویسی ، اعداد را با یكدیگر جمع كنید ؛ حاصل جمع یك عدد استثنایی است كه كلید آینده تان خواهد بود و هر چه عدد بزرگتر باشد ، آن فرد خوشبخت تر است .
یونانیان قدیم كه به این امر معتقد بودند علت پیروزی آشیل (Achilles ) قهرمان یونانی را بر قهرمان تروا ، ترواژن (Trojan ) بالا بودن مقدار عددی نام آشیل می دانستند و اعتقادشان بر این بود كه مقدر شده است ، آشیل بر ترواژن پیروز شود.
شاید داشتن یك اسم خوب ، خوشبختی را به شما هدیه كند اما همیشه صحت این مطلب تایید نمیشود ؛ چرا كه ممكن است دوست شما در حین محاسبه عددی نامتان ، دیكته خوبی نداشته باشد و در نتیجه در تعیین مقدار عددی نام شما اشتباه كند و یا به علت حسادت ، با تغییراتی در اسم خودش ، خود را خوشبخت تر از شما بداند !

مردم گذشته گاهی اوقات برای نام خوانی و عدد خوانی به نزد پیشگوها میرفتند و پیشگوها با عدد نویسی و نام خوانی ، آینده را پیش بینی میكردند .

نام خوان ها از چند روش برای پیشگویی آینده مردم استفاده میكردند ؛ در ابتدا اعداد مربوط به حروف نام او را مینوشتند و سپس همه آنها را با یكدیگر جمع میكردند.

 اگر حاصل جمع عدد یك رقمی بود ، آن عدد كلید آینده آن فرد به حساب می آمد ؛ اگر حاصل جمع دو رقمی یا سه رقمی بود و ... بود آن قدر اعداد را با یکدیگر جمع میکردند تا عددی یک رقمی بدست بیاید.

 یک مثال
فردی با نام مینا فروتن ، برای بدست اوردن طالع این فرد ابتدا نام او با حروف انگلیسی نوشته میشود :


 ۶ =  ۲ + ۳ + ۱ = ۱۳۲ =   ۱۴ + ۱ + ۲۰ + ۲۱ + ۱۸ + ۱۵ + ۶ + ۱ + ۱۴ + ۹ + ۱۳:Mina forutan

 عدد ۶ ( انسان کامل ) عدد طالع این فرد میباشد و تعبیرش این است که این فرد در زندگی فرد موفقی بوده و از نظر شخصیتی انسان کامل و عاقلی خواهد شد.

شما هم میتوانید امتحان کنید!
برای نمونه نام خودتان را به زبان انگلیسی با دیكته صحیح بنویسید و سپس اعداد را با یكدیگر جمع كنید ؛ جمع كردن اعداد را تا زمانی كه عدد شما یك عدد یك رقمی مساوی 9 یا كوچكتر از 9 شود ادامه دهید.

نکته : از نام شناسنامه ای تان استفاده کنید ، حروف تشدید دار دو بار نوشته میشود.


ادامه مطلب

[ چهارشنبه 30 مرداد 1392  ] [ 1:22 AM ] - مسعود نودوشنی

[ نظرات1 ]

.: تعداد کل صفحات :. [ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ]