الفاظ قرآن، مثلهايى براى معارف حق الهى مىباشند و از آن جهت كه فهم عموم مردم جز محسوسات را درك نمىكند و دسترسى به معانى كلى ندارد، اين معارف در قالب مثلها و امور مادى عرضه مىگردند. در اين صورت اگر درك مردم در دريافت معارف الهى در همان مرحله حسى جمود پيدا كند، براى چنين افرادى بيانات و امثال قرآن، حقايق جلوه مىكند و مثال، ممثّل به نظر مىرسد و در اين صورت منظور و مقصود آيات از بين رفته است. اگر مردم در درك معانى، جمود بر مثالها ننمايند و با تجريد مثالهاى بيان شده خود را به معانى و مفاهيم مجرّد از حس و محسوسات منتقل نمايند، در اين صورت هم ميزان تجريد و الغاى خصوصيات مثالها براى همه يكسان نيست و در نتيجه در انتقال از اين مثالهاى محسوس به معانى مجرد، تفاوتهايى پديدار مىگردد. « همان، ج 3، ص 62»
به هر حال از آن جا كه انتقال مفاهيم عالى و معنوى قرآن به انسانها جز از طريقالفاظ و عبارات امكانپذير نمىباشد، اين الفاظ مادى نمىتوانند دربرگيرنده همه آن محتوا و معنا باشد. به همين جهت، تشابه پديد مىآيد و دليل آن همان است كه معانى در قالب اين الفاظ نمىگنجند.
معانى هرگز اندر حرف نايد كه بحر بيكران در ظرف نايد
بعضى از قرآنپژوهان در پاسخ به همين اشكال كه چرا قرآنى كه مثل اعلاى فصاحت و روشنى و صراحت است، داراى متشابهات شبههانگيز و ديرياب است؟ گفته اند:
قرآن در قالب و بر وفق موازين كلام طبيعى انسانى نازل شده است و در كلام بشرى از سادهترين تعابير روزمرّه گرفته تا عالىترين تعبيرات و عبارات ادبى و هنرى، انواع صورتهاى مجازى و استعارى و تمثيلى و كنايى را دارد و هرجا كه مجاز باشد لا محاله تشابه و متشابه پيش مىآيد.
بنابراين در يك نتيجه گيرى نهايى با توجّه به القاى دقيقترين معانى در قالب الفاظ مادى از يك سو و استفاده قرآن از تعابير رايج لفظى نظير مجاز، استعاره، تمثيل و كنايه از سوى ديگر، وجود آيات متشابهات كه چيزى حدود دويست آيه « ر. ك: التمهيد، ج 3، ص 14» از كل قرآن را تشكيل مىدهند، امرى غير قابل اجتناب و ضرورى بوده است و در حقيقت اگر جز اين بود جايى براى سؤال و ابهام وجود داشت.
ادامه مطلب
جمعه 25 اردیبهشت 1394 - 2:30 PM