نويسنده:جواد سلیمانی
منبع:فصلنامه معرفت

چكیده

امروزه جامعه اسلامی ما از درامد ارزی خوبی برخوردار است، اما در مقابل، فقر و بی‏كاری بی‏داد می‏كند.روزی كه امام علی علیه السلام نیز حكومت را به دست گرفتند عایدات فتوحات قلمروهای ثروتمند عراق و ایران و شام و مصر جامعه اسلامی را در وضع مطلوبی قرار داده بود، اما در عین حال، عده زیادی از مردم با مشكلات معیشتی جدی روبه‏رو بودند و در تنگ‏دستی روزگار می‏گذراندند.از این‏رو، علی بن ابی‏طالب علیه السلام به محض تصدی منصب خلافت، روند رو به رشد فتوحات را تا حد زیادی متوقف ساختند و توزیع عادلانه و برابر درامد ناشی از فتوحات و مصادره اموال ثروت‏های بادآورده نامشروع را در اولویت نخست اصلاحات اقتصادی خود قرار دادند. در این نوشتار، با طرح سیاست‏های اصولی اصلاحات اقتصادی امیرالمؤمنین علیه السلام و راهكارهای اجرایی آن، سعی شده است اولویت‏های طرح سامان‏دهی اقتصادی آن بزرگوار در حد توان ارائه گردد.

مقدمه

به دنبال سستی‏ها و سهل‏انگاری‏ها و حسادت‏ها و خودخواهی‏های برخی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله، جامعه اسلامی پس از رحلت نبی اكرم صلی الله علیه وآله تا 25 سال در حال ركود و از دست دادن ارزش‏ها و دستاوردهای دوران بعثت و هجرت به سر می‏برد.طی این دوران نسبتا طولانی، نابسامانی‏هایی همچون تعطیلی حدود الهی، فساد اخلاقی و اداری، از بین رفتن حرمت احكام اسلامی، اجتهاد در برابر نص، فراموشی سنت پیامبر صلی الله علیه وآله و تغییر الگوهای رفتاری جامعه رخ نمود.یكی از مهم‏ترین این نابسامانی‏ها شكاف روزافزون طبقاتی در بهره‏مندی از امكانات مادی بود.سیر حركت‏حكومت اسلامی در دوران خلفا به‏گونه‏ای بود كه عده محدودی با كم‏ترین تلاش، به بیش‏ترین رفاه دست‏یافته بودند، ولی اكثریت اقشار جامعه روز به روز بر محرومیشان اضافه می‏شد; نظام به‏گونه‏ای اداره می‏شد كه خواص اصحاب در اندك زمانی از راه‏های به ظاهر قانونی به ثروت‏های كلانی دست‏یافتند، اما اقشار پایین و توده مردم همواره در تهی‏دستی و نداری باقی می‏ماندند.
این موضوع و برخی امور دیگر زمینه اعتراض و انقلاب مسلمانان را علیه عثمان فراهم آورده و مردم را به فكر انتخاب خلیفه‏ای لایق و كارامد برای حل معضلات جامعه و سامان بخشیدن به نابسامانی‏ها واداشت; و از آن‏جا كه جز امیرالمؤمنین علیه السلام احدی از چهره‏های سرشناس و خواص اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله شایستگی و توانایی حل مشكلات جامعه اسلامی را نداشت، همه مردم، اعم از اصحاب مدینه و انقلابیان مصر و كوفه گرداگرد آن حضرت حلقه زدند و با اصرار از ایشان تقاضا كردند جبه خلافت‏به تن كنند و بر جایگاهی، كه از روز نخست تنها به او تعلق داشت، بنشینند.امیرالمؤمنین علیه السلام ابتدا از پذیرش خلافت‏خودداری كردند; راز مطلب هم این بود كه ذایقه بسیاری از خواص به سنت‏های غلط و غیرعادلانه خلفای سلف شیرین شده بود و هر یك به مال و منال و جاه و جلالی رسیده بودند.از این‏رو، با تایید سیاست‏های غلط خلفا، توده مردم را در تشخیص حق و باطل و اسلام ساختگی و اسلام ناب به غلط افكنده بودند.خواص به مثابه قطب‏نمای حركت عوام به سوی سعادت بودند كه با از كار افتادن و انحراف خویش، مسیر جامعه اسلامی را از قبله‏گاه واقعی‏اش منحرف ساختند.بدین‏روی، حضرت با توجه به این مشكل و برخی نابسامانی‏های دیگر فرمودند:
«مرا رها كنید و سراغ دیگری بروید; زیرا ما به استقبال وضعی می‏رویم كه چهره‏های مختلف و جهات گوناگونی دارد، به طوری كه دل‏ها بر آن استوار و عقل‏ها ثابت نمی‏مانند» . (1)
اما سرانجام، به دلیل اصرار زیاد مردم و با هدف ظلم‏ستیزی و گرفتن حقوق از دست رفته تهی‏دستان، خلافت را در كمال بی‏رغبتی پذیرفتند، اما تنها برای اصلاح امور جامعه اسلامی و سامان بخشیدن به نابسامانی‏های اخلاقی و سیاسی و اقتصادی و ادرای، آستین همت‏بالا زدند.ولی از آن‏جا كه اصلاحات اجتماعی بدون اصلاحات اقتصادی غیرممكن است، حضرت در نخستین روزهای خلافت‏خویش، طرح «اصلاحات اقتصادی‏» خود را آغاز كردند.

موانع اساسی سامان‏دهی اقتصادی در حكومت علوی

مهم‏ترین مانع در برابر حضرت علی علیه السلام برای سامان‏دهی به امور معیشتی جامعه، دو چیز بود:
الف.مخالفت‏با سیره خلیفه اول و دوم;
ب.مقابله با خواسته‏های بی‏جای چهره‏های سرشناس و اصحاب متنفذ.
مردم سال‏ها با بدعت‏ها و سنت‏های غلط خلفا، به خصوص دو خلیفه اول و دوم خو گرفته بودند و گمان می‏كردند آنچه آن دو بنا نهاده‏اند همانند سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله واجب الاتباع است، در حالی كه علی علیه السلام اساس انحراف جامعه اسلامی را در استمرار سنت‏های غلط آن‏ها می‏دیدند.
علاوه بر این، عده زیادی از اصحاب نامدار پیامبر صلی الله علیه وآله و حتی دوستان و نزدیكان و اقوام امیرالمؤمنین علیه السلام طی دوران خلفا، به تدریج، جذب مظاهر دلفریب دنیا و مبتلا به استحاله فرهنگی شده و تحت تاثیر فرهنگ جاهلی قرار گرفته بودند; به مال‏اندوزی و آسایش و رفاه حرص داشتند و از علی علیه السلام توقعات نابجایی داشتند كه پاسخ به آن‏ها حركت اصلاحات علوی را بكلی متوقف می‏ساخت.
از این‏رو، حضرت از ابتدای كار، با بیعت‏كنندگان اتمام حجت نمودند و یاست‏خویش را در برابر سنت‏خلفای سلف و عناصر متوقع چنین بیان نمودند:
«آگاه باشید! اگر دعوت شما را اجابت كنم، طبق علم خویش رفتار خواهم كرد و به حرف این و آن و ملامت ملامتگران گوش نخواهم داد» . (2)
یعنی: نه سیره خلفا را حجت می‏دانم و طبق آن مشی می‏كنم و نه سرزنش‏های دوستان و آشنایان جلودار من است.حضرت با این جملات، كه در بحبوحه رویكرد جامعه به آن بزرگوار ایراد گردید، امید هرگونه تساهل و تسامح را در دل‏های فرصت‏طلبان به نومیدی مبدل ساختند و راه گله و اعتراض فردای آنان را مسدود نمودند.

الف - سیاست‏های اصولی حضرت علی علیه السلام

شاید كسانی گمان كنند عامل اساسی نابسمانی‏های اقتصادی و تنگ‏دستی مسلمانان در دوران خلافت عثمان، كه منجر به طغیان عمومی علیه او گردید، مساله كمبود درآمد ملی و تولید ثروت بود; اگر جامعه اسلامی از منبع غنی ثروت برخوردار بود، هرگز مشكلی به نام «مشكل اقتصادی‏» رخ نمی‏داد، ولی چنین گمانی باطل است; زیرا در دوران خلفا، به خصوص خلیفه دوم و سوم، روز به روز بر درآمد ملی افزوده می‏شد; در سایه فتوحات سرزمین‏های عراق و ایران و شام و مصر، غنایم فراوانی نصیب رزمندگان اسلام گردید، به طوری كه در جنگ زالق به هر رزمنده در یك لشكر هشت هزار نفری از اموال غنیمتی، چهار هزار درهم رسید (3) و یا در جنگ نهاوند، سهم هر سواره نظام از غنایم جنگی، شش هزار درهم شد. (4)
علاوه بر این، پس از هر فتحی، ثروت‏های كلانی تحت عنوان «جزیه‏» یا «خراج‏» و «خمس غنایم‏» وارد مدینه می‏شد و در میان اصحاب تقسیم می‏گردید، به طوری كه درآمد سالیانه بیت‏المال از سرزمین‏های فتح شده عراق به یكصد و بیست میلیون درهم می‏رسید (5) و عایدات فتوحات مصر چهل میلیون درهم (6) و عایدات شام هفده میلیون درهم بود. (7)
این در حالی بود كه در آن روزگار اگر كسی دویست درهم درآمد داشت، ی‏توانست‏یك زندگی ساده و به دور از فقر ترتیب دهد. (8)
بنابراین، مشكل اساسی اقتصادی جامعه، مساله كمبود تولید درآمد نبود; همه نابسامانی‏ها از نحوه توزیع ثروت و تقسیم درآمد ناشی از فتوحات سرچشمه می‏گرفت.از این‏رو، علی علیه السلام در دوران خلافتش، برای حل معضلات اقتصادی به دنبال افزایش تولید نرفتند، بلكه تمام هم خود را بر توزیع عادلانه بیت‏المال و تقسیم منصفانه درآمد ملی مصروف داشتند.
برای دست‏یابی به سیاست‏های اصولی و اهداف كلی حاكم بر برنامه‏های اقتصادی امام علی علیه السلام، راهی جز مراجعه به سخنان آن بزرگوار و مطالعه سیره عملی و راهكارهای اجرایی ایشان وجود ندارد.با توجه به گفتار و دقت در رفتار اقتصادی آن حضرت، اصول ذیل را می‏توان به عنوان اهداف غایی و مقاصد نهایی آن بزرگوار مطرح نمود:
1- رفع تبعیض: اولین سیاست اصولی حضرت از بین بردن امتیازهای ناروا و ظالمانه‏ای بود كه در سایه بنیان‏گذاری سنت‏های غلط و حساب‏نشده خلفا در سال‏های گذشته شكل گرفت، و به تدریج، از حد تعیین‏شده در دفاتر و دواوین تجاوز نموده و به صورت سلیقه‏ای درآمده و موجب تاراج بیت‏المال و شكاف روزافزون طبقاتی گردیده بود.امام علیه السلام برای لغو این امتیازات، سخت پافشاری نمودند، به‏گونه‏ای كه بسیاری از دوستان و نزدیكان خویش و سران اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله را به همین دلیل از دست دادند; در پاسخ معترضان می‏فرمودند: «من در كتاب خدا برای فرزندان اسماعیل [یعنی اعراب ] فضیلتی بر فرزندان اسحاق [یعنی غیر عرب ] ندیده‏ام‏» . (9)
«در منطق اسلام، برتری انسان‏ها بر یكدیگر تنها به تقوا و عمل صالح است، نه چیزی دیگر» . (10)
2- رفع فقر: دومین هدف بنیادین و مقصود اساسی امام علیه السلام از اصلاح امور معیشتی جامعه اسلامی، رفع فقر و تنگ‏دستی از كسانی بود كه به دلیل بی‏عدالتی‏های گذشته، گرفتار تهی‏دستی ناخواسته شده بودند.در آن روزگار، میزان درآمد مسلمانان به دلیل فتوحات پی در پی و به دست آوردن غنایم هنگفت، فراوان شده بود، چنان كه دارالخلافه مشكلی به نام كمبود تولید درآمد نداشت، بلكه همه مصایب از توزیع ظالمانه و بی‏حساب درآمدهای سرشار حكومت نشات می‏گرفت.
حضرت در خطبه شقشقیه، به صراحت‏به این موضوع اشاره كرده، آن را به عنوان یكی از مهم‏ترین علل پذیرش خلافت مطرح می‏نمایند:
«اگر نبود پیمانی كه خداوند از علمای امت گرفته، كه در برابر پرخوری ظالمان و گرسنگی مظلومان سكوت نكنند، من افسار شتر خلافت را رها می‏ساختم‏» . (11)

ب - اولیت‏های اجرایی امیر المؤمنین علیه السلام

 اولویت‏های طرح سامان‏دهی اقتصادی در حكومت امیر المؤمنین علیه السلام

حضرت برای دست‏یابی به اهداف اصولی طرح خویش، روش‏ها و شیوه‏های گوناگون و ظریفی به كار می‏گرفتند كه برخی از آن‏ها به طور مستقیم و برخی دیگر به طور غیرمستقیم در عدالت اقتصادی و رفع تبعیض و فقرزدایی نقش داشت.اموری همچون عزل كارگزاران غیرصالح و منصوب كردن مدیران عدالت‏خواه و صالح از اقداماتی به حساب می‏آید كه به طور غیرمستقیم، موجب توزیع عادلانه ثروت در جامعه می‏شد; چرا كه كارگزار حریص و دنیازده و زیاده‏خواه هرگز به توزیع مساوی بیت‏المال تن نخواهد داد.
اما در میان اقدامات و راهكارهای برگزیده حضرت، دو اقدام ذیل به طور مستقیم و با هدف اصلی رفع اختلاف طبقاتی و فقرزدایی جامعه صورت پذیرفت و در اولویت نخست طرح سامان‏دهی حضرت قرار داشت كه به طور مشخص بدان‏ها پرداخته و به واكشن یاران حضرت در قبال آن اشاره می‏شود:
1- توزیع مساوی درآمد بیت‏المال: از عصر رسول خدا صلی الله علیه وآله تا سال پانزدهم هجری، غنایم جنگی و عایدات فتوحات و اساسا اموال بیت‏المال در میان همه اصحاب به طور مساوی تقسیم می‏شد; یعنی سهم هر رزمنده سواره نظام برابر سایر نیروهای سواره و سهمیه هر رزمنده پیاده‏نظام مساوی سایر پیادگان بود و جزیه و خراج نیز به صورت مساوی تقسیم می‏شد.اما از سال پانزدهم هجری، این شیوه توسط خلیفه دوم تغییر كرد و بیت‏المال بر اساس سوابق افراد در جنگ‏های صدر اسلام و یا سبقت در ایمان و مانند آن تقسیم شد; مثلا، به كسانی كه در جنگ بدر شركت كرده بودند، سهم افزون‏تری نسبت‏به سایر رزمندگان جنگ‏های صدر اسلام اختصاص دادند و برای كسانی كه در غزوات پس از بدر تا صلح حدیبیه حضور یافتند، چهار هزار درهم مقرر كردند (12) و در میان بدریان نیز مهاجران بیش از انصار سهم دریافت كردند (13) و یا برای هر یك از زنان پیامبر صلی الله علیه وآله ده هزار درهم در نظر گرفته شد و در میان آن‏ها، برای عایشه دو هزار درهم بیش‏تر مقرر كردند. (14)
استمرار این شیوه به تدریج، جامعه را به دو طبقه فقیر و غنی تقسیم كرد و روز به روز بر محرومیت تهی‏دستان افزود.
اما امیرالمؤمنین علی علیه السلام در زمینه تحقق سیاست‏های اصولی خود، در نخستین روزهای خلافت، در برابر این سنت غلط خلفا ایستادگی كردند و تا پایان عمر، هیچ‏گاه دست از مخالفت‏با آن برنداشتند.این در حالی بود كه بسیاری از شخصیت‏های سیاسی و اجتماعی و حتی مكتبی آن عصر با این اقدام حضرت مخالف بودند و حتی به جنگ با آن بزرگوار پرداختند، ولی حضرت هرگز حاضر نشدند دست از تقسیم مساوی بیت‏المال بردارند.
وقتی زمان تقسیم بیت‏المال رسید، حضرت به عمار و عبیدالله بن ابی رافع و اباالهیثم بن التیهان دستور دادند فئ (غنایم و خراج و یا جزیه) را به طور مساوی میان مسلمانان تقسیم كنند; فرمودند: اعدلوا فیه و لاتفصلوا احدا علی احد;
«در تقسیم آن‏ها، مساوی برخورد كنید و هیچ كس را بر دیگری ترجیح ندهید.» آن‏ها نیز قیمت مجموع اموال را ارزیابی كردند; سهم هر نفر سه دینار می‏شد.به همه به طور مساوی سه دینار می‏دادند تا این‏كه نوبت‏به طلحه و زبیر رسید.آن‏ها در حالی كه هر یك همراه پسر خود برای گرفتن سهم خویش آمده بودند به صورت غیرمنتظره‏ای مشاهده كردند مقسمان به آنان نیز مانند سایران سه دینار دادند.به اعتراض گفتند: عمر این‏گونه به ما حقوق نمی‏داد; این كار، كار شماست‏یا دستور رئیستان؟
آن‏ها گفتند: كار ما نیست، امیرالمؤمنین علیه السلام به ما چنین دستوری داده است.
آن‏گاه نزد حضرت علی علیه السلام رفتند و حضرت را در حالی كه زیر آفتاب مشغول رسیدگی به اموال بودند، یافتند.گفتند: نظر شما چیست، آیا مایلید برویم سایه؟
حضرت پذیرفتند.سپس گفتند: نزد عمالت رفتیم تا سهمیه‏مان را از این [فئ] بگیریم. آن‏ها به هر یك از ما به اندازه سایر مردم دادند.
حضرت فرمودند: مگر چه انتظاری داشتید؟
گفتند: عمر این‏گونه به ما نمی‏بخشید!
این همان مشكلی بود كه حضرت آن را از قبل پیش‏بینی كرده و هنگام بیعت، با آنان اتمام حجت نموده بودند كه مطابق علم خود عمل خواهند كرد، نه فتوای دیگران. اما در این‏جا برای مجاب كردن آن‏ها به اتمام حجت‏خویش اشاره نكردند، سیره رسول خدا صلی الله علیه وآله را به آن‏ها گوشزد كردند و فرمودند: فما كان رسول الله صلی الله علیه وآله یعطیكما;
«رسول خدا صلی الله علیه وآله به چه روشی به شما عطا می‏دادند؟» آن‏ها، كه بهتر از هر كسی می‏دانستند رسول خدا صلی الله علیه وآله فئ را به طور مساوی تقسیم می‏كردند، از پاسخ دادن به علی علیه السلام عاجز مانده، سكوت كردند.حضرت از فرصت استفاده نموده، فرمودند: الیس كان رسول‏الله صلی الله علیه وآله تقسیم بالسویه بین المسلمین;
«مگر نه این است كه رسول خدا صلی الله علیه وآله بیت‏المال را به طور مساوی میان مسلمانان تقسیم می‏كرد؟» گفتند: بلی.
فرمودند: افسنة رسول الله صلی الله علیه وآله اولی بالاتباع ام سنة عمر؟ «آیا پیروی از سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله شایسته‏تر است‏یا پیروی از سنت عمر؟» گفتند: سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله، ولی یا امیرالمؤمنین، ما افراد باسابقه و منشا اثر و از مقربان [پیامبر صلی الله علیه وآله] بوده‏ایم.اگر امكان دارد كه ما را با سایر مردم برابر قرار ندهی، برابر نكن.
حضرت فرمودند: سابقتكما اسبق ام سابقتی؟ «سابقه شما بیش‏تر است‏یا سابقه من‏» ؟
گفتند: سابقه شما.
فرمودند: فقرابتكما اقرب ام قرابتی؟ «نزدیكی شما [به رسول‏خدا صلی الله علیه وآله ] بیش‏تر بود یا نزدیكی من؟» گفتند: نزدیكی شما.
فرمودند: فغنائكم اعظم ام غنائی؟ خدمات شما بیش‏تر بوده است‏یا خدمات من؟» گفتند: خیر، خدمات شما بزرگ‏تر بوده، یا امیرالمؤمنین.
فرمودند: فوالله ما انا و اجیری هذا و اومی بیده الی الاجیر الذی بین یدیه - فی هذا المال الا بمنزلة واحدة; «قسم به خدا، نسبت من و این اجیرم - با دست‏به كارگری كه پیش روی‏شان بوده اشاره كردند - به این مال یكسان است!» (15)
ولی آن‏ها با همه این توضیحات متقن حضرت، نتوانستند بر حرص و زیاده‏خواهی و برتری‏طلبی خود غلبه كنند.به همین دلیل، پس از اندك زمانی پرچم مخالفت‏با آن حضرت را برافراشتند و به مقابله رودرو با آن بزرگوار درآمدند.پیام گفتمان طلحه و زبیر در این گفت‏وگو آن است كه اولا، انسان ممكن است‏سالیان متمادی در جبهه حق شمشیر زده و تا پای جان و تا سر حد شهادت پیش رفته باشد، ولی پس از مدتی، در فصل جدیدی از زندگانی خویش برای كسب امتیاز باطل پافشاری كند و حتی از سوابق درخشان و مجاهدت‏های گذشته خویش در راه حق برای زیاده‏طلبی‏ها استفاده كند.
ثانیا، هیچ بعید نیست در دوران جوانی، هنگامی كه وجدان بیداری دارد، شخصیتی متعالی و انسانی برگزیده را امام و الگوی زندگی خود قرار دهد، جوانی‏اش را در راه اطاعت از فرمان او به پایان برساند، اما در سنین میان‏سالی و پیری، در چند قدمی قبر و قیامت‏به دلیل دل‏دادگی به دنیا سنت هر انسان منحرف و كم‏مایه‏ای را واجب‏الاتباع بداند.
علاوه بر این، گفت‏وگوی مزبور نشان می‏دهد كه جامعه اسلامی پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله چنان استحاله گردیده كه قداست و حرمت رسول خدا صلی الله علیه وآله در آن به فراموشی سپرده شده بود، چنان كه شخصیت‏هایی همچون طلحه و زبیر در برابر بزرگ‏مردی مانند علی بن ابی‏طالب علیه السلام رفتار عمر را بر رفتار پیامبر صلی الله علیه وآله ترجیح می‏دادند.
معترضان به تقسیم مساوی بیت‏المال فقط طلحه و زبیر نبودند، بلكه هر روز بر تعدادشان افزوده می‏شد.دوست و دشمن، دور و نزدیك از علی علیه السلام درخواست كردند این شیوه را كنار بگذارد; چرا كه سالیان متمادی مردم مدینه با حقوق‏های بالای دیوان عمر امرار معاش كرده، بر اساس آن، امور جدیدی را به عنوان نیاز لازم و ضروری زندگی خویش مطرح ساخته و بدین‏سان، دست‏یابی به آن‏ها را هدف زندگی خویش قرار داده بودند.بدین‏روی، وقتی حضرت سیاست تقسیم بالسویه را در پیش گرفتند مبالغ دریافتی بسیاری از اصحاب باسابقه پایین آمد و این تمام رؤیاها و تصمیم‏ها و برنامه‏ریزی‏های زندگی مادیشان را در هم ریخت.از این‏رو، دوست و دشمن و دور و نزدیك زبان به اعتراض گشودند.علاوه بر این، بسیاری گمان می‏كردند علی علیه السلام با این كار، شان آنان را پایین آورده و آن‏ها را با بردگان سیاه و عجم‏های غربتی برابر ساخته است.
عقیل برادر علی علیه السلام می‏گفت: «آیا شما مرا با سیاهان مدینه یكسان قرار می‏دهی؟» حضرت با ناراحتی فرمودند: «بنشین، خدا رحمتت كند! كسی غیر از تو نبود كه حرف بزند؟ ! برتری تو بر آن‏ها چیست؟ غیر از سبقت در ایمان و تقوا چیز دیگری است؟ !» (16)
خواهرشان، ام هانی، نیز از این‏كه حضرت به وی و كنیز عجمی‏اش به طور مساوی بیست درهم دادند، ناراحت‏شد و از ایشان سهم بیش‏تری طلبید، ولی آن بزرگوار نپذیرفتند. (17)
غیر از اینان اشخاصی همچون عبدالله بن عمر و پسر ابوبكر و سعد بن ابی وقاص و عده زیادی از مهاجران نیز از آن حضرت سهم بیش‏تری طلبیدند، و آن بزرگوار را به سبب گزینش سیاست تساوی تحت فشار قرار دادند.خطبه‏های متعددی كه در كتب تاریخ و حدیث درباره تقسیم بالسویه بیت‏المال نقل گردیده بهترین گواه بر كثرت اعتراض اصحاب حضرت به این سیاست است.
گاهی به زبان نصیحت و موعظه سعی كردند محبت و حرص به دنیا را از دل‏هایشان بیرون كنند.استدلال مهم حضرت در رد منتقدان این بود كه می‏فرمودند:
«من قرآن را مطالعه كرده‏ام، ولی از اول تا آخرش برتری و فضیلتی برای فرزندان اسماعیل - یعنی اعراب مكه - بر فرزندان اسحاق نیافته‏ام‏» . (18)
امام علیه السلام ملاك برتری انسان‏ها را اموری همچون سبقت در ایمان و تقوا می‏دانستند كه پاداش آن در سرای دیگری داده می‏شود، نه این دنیا.در تقسیم فئ و غنایم نیز هر كسی اسلام را پذیرفته بود سهیم می‏دانستند و می‏فرمودند:
«اگاه باشید! هر كه رو به قبله ما بایستد و قربانی و ذبیحه ما را بخورد و گواهی دهد خدایی جز خدای یكتا نیست و محمد بنده و فرستاده اوست، ما احكام قرآن را بر او جاری كرده، تقسیمی‏های [حكومت] اسلامی را به او خواهیم داد.احدی بر دیگری فضیلتی ندارد، مگر به تقوای الهی و اطاعت از او...
اما در مورد این فئ، هیچ كس در بهره‏برداری از آن بر دیگری اولویتی ندارد.آنچه خداوند عزوجل از عطیه‏اش نصیب مسلمانان كرده مال خداست و شما بندگان خدا و تسلیم خدایید و این كتاب الهی است كه ما بدان اقرار كرده و بر آن شاهد بوده‏ایم و در برابرش تسلیم شده‏ایم; و هنوز پیمانی كه با پیامبرمان بسته‏ایم پیش رویمان است. پس تسلیم شوید خداوند رحمتتان كند.هر كه به این راضی نشد، برود هر چه خواست انجام بدهد; چون كسی كه بر اساس اطاعت‏خدا عمل می‏كند و به حكم الهی حكم می‏نماید، ترس و وحشتی ندارد. «آنان كسانی هستند كه نه خوفی بر آن‏هاست و نه محزون می‏شوند» . (19)
از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام، به عنوان ولی خدا و جانشین منتخب رسول او صلی الله علیه وآله، درامد حكومت اسلامی از آن خداست.از این‏رو، حتی حاكم اسلامی نیز حق ندارد آن را بدون حساب به اطرافیان خود ببخشد، بلكه باید در میان بندگان مؤمن خدا - یعنی مسلمانان - به عنوان عیال‏الله به تساوی تقسیم شود.
در اواخر دوران حكومت علی علیه السلام، یاران آن حضرت به دلیل سخت‏گیری‏های آن بزرگوار در تقسیم بیت‏المال، یكی پس از دیگری از ایشان جدا شدند; برخی به معاویه و برخی دیگر به گوشه خانه‏هایشان خزیدند و دنبال زندگی شخصی خود رفتند، برخی از دوستان حضرت نیز از این وضع ناراحت‏بودند.بدین‏روی، پس از تامل و چاره‏جویی، از حضرت خواستند قدری تسامح به خرج دهد و به قریش و اشراف عرب بیش از غیرعرب و موالی حقوق بپردازد تا قدری اوضاع حكومت‏سامان پیدا كند، سپس مطابق گذشته رفتار كند.حضرت در پاسخ آن‏ها فرمودند:
«آیا به من می‏گویید پیروزی را با ظلم بر كسانی كه به ولایت و حكومت‏بر آن‏ها برگزیده شده‏ام، به دست آورم؟ ! والله، تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پی یكدیگر طلوع و غروب می‏كنند، چنین نخواهم كرد! اگر آن مال از آن من هم بود، در میانشان به صورت مساوی تقسیم می‏كردم، چه رسد به این‏كه آن، مال خداست‏» . (20)
این جملات صریحا می‏فهماند كه از نظر علی بن ابی‏طالب علیه السلام، جلب ضایت‏خواص با اعطای امتیازات ویژه از بیت‏المال به آن‏ها خیانت‏به توده مردم مسلمان و ستم در حق سایر اقشار مملكت است.جایگاه یك مسؤول در نظام اسلامی چنان حساس است كه حتی هنگام انفاق اموال شخصی خود به دیگران نیز باید همه را به یك چشم بنگرد و اموالش را یكسان و عادلانه انفاق كند.
2- مصادره ثروت‏های بادآورده: امیرالمؤمنین علیه السلام تنها اصلاح روش‏های توزیع گذشته را برای سامان‏دهی اقتصادی آینده كافی نمی‏دانستند، بلكه معتقد بودند ثروت‏هایی كه در دوران عثمان بناحق به این و آن بخشیده شده، باید به خزانه بیت‏المال بازگردد.
همان‏گونه كه اشاره شد، عثمان مبالغ هنگفتی از اموال عمومی را به افراد خاندان و دوستان و آشنایان خود می‏بخشید و از این طریق، با جلب رضایت آنان، پایه‏های حكومت‏خود را محكم می‏كرد; زمین‏های زیادی از بیت‏المال را غیرعادلانه بین افراد خاصی تقسیم می‏نمود و گاهی خمس غنایم برخی از فتوحات را یكجا به یكی از بستگانش می‏بخشید.حضرت علی علیه السلام به محض تصدی خلافت، تمام زمین‏هایی را كه عثمان به این و آن واگذار نموده بود، مال خدا خواندند و دستور بازگرداندن آن‏ها را به بیت‏المال صادر نمودند.متن حكم صادره به چند صورت مشابه در منابع تاریخی آمده است:
«الا و ان كل قطیعة اقطعها عثمان من مال الله مردود علی بیت مال المسلمین، فان الحق قدیم لایبطله شی‏ء، ولو وجدته تفرق فی البلدان لرددته، فان فی الحق سعة و من ضاق عنه الحق فالجور عنه اضیق‏» ; (21) آگاه باشید! هر قطعه‏زمینی كه عثمان از مال خدا به كسی هدیه كرده، به بیت‏المال مسلمانان عودت داده خواهد شد.چیزی نمی‏تواند حكم حقی را كه سالیان متمادی اجرا نشده است، به حكم باطل تبدیل كند.اگر آن مال در شهرها پخش شده باشد، آن را [به خزانه بیت‏المال] باز می‏گردانم; زیرا احقاق حق موجب گشایش می‏شود و هر كس تحمل اجرای حق را نداشته باشد، تحمل ظلم برایش دشوارتر خواهد بود.
در نهج‏البلاغه، جمله دیگری درباره مصادره اقطاعات عثمان نقل گردیده كه جدیت و اهتمام حضرت را بر این مهم می‏نماید:
«والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته فان فی العدل سعة، و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق‏» ; (22) قسم به خدا اگر با آن اموال‏شان زنانی را كابین بسته و یا كنیزانی خریده باشند، آن را بازپس خواهم گرفت; زیرا عدالت مایه گشایش است و آن كه عدالت‏برایش گران آید، تحمل ظلم برایش گران‏تر خواهد بود.
در پی اعلان این سیاست توسط امیرالمؤمنین علیه السلام، بسیاری از سران بنی‏امیه، كه از قبل عثمان صاحب آلاف و الوفی شده بودند، به تب و تاب افتادند; ابتدا از حضرت خواستند اموالشان را مصادره نكند، ولی مخالفت‏شدید و برخورد تند حضرت آن‏ها را از نفوذ در شخصیت آن بزرگوار و متزلزل كردن اراده ایشان نومید ساخت.بدین‏روی، برخی از قلمرو حضرت گریختند و به معاویه پیوستند و برخی دیگر در قلمرو حاكمیت آن بزرگوار باقی ماندند و به كارشكنی و فتنه‏گری پرداختند.برای نمونه، به یك سند بر جای مانده در این مورد اشاره می‏شود:
در همان روزهای نخست‏خلافت امیرالمؤمنین، مروان بن حكم و سعید بن عاص و ولید بن عقبة بن ابی معیط، سه تن از سران بنی امیه، كه در دوران عثمان بیت‏المال مسلمانان را تاراج كرده بودند، نزد حضرت آمدند و بیعت‏خود را مشروط به خودداری امیرالمؤمنین از مصادره اموالشان كردند; گفتند: ما بیعت می‏كنیم، اما به شرط آن‏كه آنچه را اندوخته‏ایم از ما نستانی و از آنچه در دست ماست صرف نظر كنی.
حضرت طبق مبنای بر حق خود، كه اموال عمومی مسلمانان را مال خدا می‏دانستند، در پاسخشان فرمودند: اما در مورد مصادره نكردن اندوخته‏هایتان، من وظیفه ندارم حق خداوند متعال را باز نستانم.درباره بخشیدن آنچه به دستتان افتاده نیز اجرای عدالت در مورد چیزی كه مال خدا و مسلمانان است، موجب گشایش و راحتی شما خواهد شد» (23)
امیرالمؤمنین علیه السلام می‏دانستند كه افرادی همچون ولید و سعید و مروان عناصر شروری هستند و هیچ بعید نیست كه به خاطر عصبانیت از حضرت، برای حكومت مشكل درست كنند، اما هرگز این توجیهات ایشان را وادار به مسامحه و مصالحه نكرد; حتی یك قدم نیز عقب ننشستند و هیچ‏گونه ملاحظه و مماشاتی را، حتی در گفتار عادی روا ندانستند; در همان مجلس، در پایان سخن خود، خطاب به آن‏ها فرمودند: «اگر [ناراحتید ] برگردید به منزلگاه اصلی‏تان; [یعنی نزد معاویه]» . (24)
شاید فلسفه صلابت علی علیه السلام، در مصادره ثروت‏های بادآورده این باشد كه كسانی كه به حرام‏خواری عادت كرده‏اند و به زیاده‏خواهی خو گرفته‏اند، اگر در حكومت اسلامی به شدت بازخواست نشوند و به كیفر اعمالشان نرسند، هرگز حرصشان فرو نخواهد نشست و دست از چپاول اموال عمومی برنخواهند داشت و روز به روز خود و سایر بخش‏های سالم و دستگاه‏های مالی جامعه را به سوی فساد مالی و دزدی و دست‏اندازی در بیت‏المال سوق خواهند داد.
از فراز پایانی سخن امیرالمؤمنین علیه السلام به دست می‏آید كه آن بزرگوار معتقد بودند نه تنها اقشار ضعیف و محروم جامعه، بلكه اقشار متمول و سرمایه‏دار اجتماع نیز در پرتو عدالت اجتماعی از آسایش و رفاه ویژه‏ای برخوردار خواهند شد كه هرگز در سایه جفاكاری‏های اقتصادی بدان نخواهند رسید; چرا كه اولا، چپاول و دزدی اموال توده محروم جامعه موجب بغض و كینه آنان نسبت‏به صاحبان اموال نامشروع شده، امنیت و آسایش آن‏ها را سلب خواهد كرد.علاوه بر این، همان‏گونه كه یك دانش‏آموز زحمتكش و صادق از قبولی خویش در امتحان پایان سال بیش از یك دانشجوی متقلب لذت می‏برد، ثروتی كه از راه مشروع كسب گردیده باشد نیز بیش از ثروت نامشروع لذت‏آفرین و آرام‏بخش خواهد بود.از این‏رو، حضرت به صاحبان ثروت‏های بادآورده می‏فرمودند:
«هر كس تاب اجرای حق را نداشته باشد، جریان باطل بر او بی‏تاب‏كننده‏تر خواهد بود» . (25)
خطاب به ولید و دوستانش نیز می‏فرمودند: «[گمان نكنید تنها از راه ظلم و تصاحب اموال عمومی می‏توان به رفاه رسید، خیر] عدل نیز موجب آسایش و گشایش زندگی‏تان خواهد شد» . (26)

نتیجه‏گیری

در پایان، می‏توان گفت: از طرح سامان‏دهی اقتصادی علی بن ابی‏طالب علیه السلام نتایج ذیل به دست می‏آید; نتایجی كه می‏توان از آن به عنوان درس عبرت و چراغ هدایت‏حل معضلات اقتصادی جامعه كنونی‏مان بهره گرفت:
1.در اندیشه علی بن ابی‏طالب علیه السلام عدالت‏شرط لازم و ضروری توسعه اقتصادی جامعه است، چنان كه بدون عدالت هرگز با افزایش تولید درامد، نمی‏توان رفاه همگانی را به ارمغان آورد، بلكه پس از مدتی، جامعه به بن بست‏خواهد رسید.
2.عدالت اقتصادی به قدری اهمیت دارد كه گاه حاكم اسلامی باید افزایش تولید جامعه را فدای برقراری عدالت و توزیع عادلانه درامد موجود كند.
3.توزیع نابرابر بیت‏المال موجب رفاه مادی قشری خاص و محرومیت‏سایر اقشار جامعه خواهد شد، ولی توزیع عادلانه آن موجب آسایش و رفاه نسبی تمام اقشار خواهد گردید.
4.نابسامانی‏های منتج از سیاست‏های غلط تقسیم درامد در گذشته، تنها با كنار نهادن شیوه گذشته سامان نمی‏یابد، بلكه باید در كنار آن، اموالی كه بناحق از حساب عمومی برداشته شده و به جیب افرادی خاص ریخته شده، بازگردانده شود.
5.ملاك مصادره ثروت‏های بادآورده انباشت آن از طریق غیرقانونی نیست; معیار اساسی، ناحق و غیرمشروع بودن آن است.از این‏رو، اگر حاكمی همچون عثمان هم بناحق اموال مسمانان را به دیگران ببخشد، در عین قانونی بودن، باید مصادره شود.
6.ترس از مخالفت صاحبان ثروت و ملامت و سرزنش آنان نباید حكومت اسلامی را از مصادره اموال زیاده‏خواهان باز دارد، گرچه به جنگی مثل جنگ جمل بینجامد.
7.همه مسلمانان جامعه اسلامی در بهره‏مندی از درامد ملی حكومت‏برابرند و هیچ امتیازی برای مردم یك شهر نسبت‏به شهر دیگر وجود ندارد، حتی تدین و تعهد بالای افراد در حكومت اسلامی ابزاری برای كسب امتیاز مادی افزون‏تر به حساب نمی‏آید.

پی‏نوشت‏ها:

1 و 2- نهج‏البلاغه، خطبه 92
3- احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، قم، نشر ارومیه، 1404 ق، ص 386
4- محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوك، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1408 ق، ج 2، ص 528
5- ماوردی، الاحكام السلطانیة، تحقیق حامد الفقی، چ دوم، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، 1406 ق، ج 1، ص 185
6 و 7- بلاذری، پیشین، ص 217/ص 197
8- شمس‏الدین سرخسی، كتاب المبسوط، ج دوم، بیروت، دارالمعرفة، مجلد دوم، ج 3، ص 14
9- ر.ك.به: محمدباقر محمودی، نهج‏السعادة فی مستدرك نهج‏البلاغه، بیروت، مؤسسة المحمودی، ج 1، ص 225
10- ر.ك.به: محمد بن محمد شیخ مفید، الاختصاص، تحقیق علی اكبر غفاری، چاپ پنجم، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1416 ق، ص 151
11- نهج‏البلاغه، خطبه 3
12- ر.ك.به: طبری، پیشین، ج 2، ص 452، حوادث سال 15 ه
13- قاسم ابوعبید، كتاب الاموال، تحقیق محمد خلیل هراس، بیروت، دارالفكر، 1408 ق، ص 287
14- طبری، پیشین، ج 2، ص 452
15- محمدباقر محمودی، پیشین، ج 1، ص 240 و 241 به نقل از: دعائم الاسلام، باب «قسمة الغنائم‏» من كتاب الجهاد، ح اول، ج 1، ص 384/ر.ك.به: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت، دارالحیاء التراث، 1403 ق، ج 41، ص 116 و 117
16- شیخ مفید، پیشین، ص 151
17 و 18- محمدباقر محمودی، پیشین، ج 1، ص 224 و 225
19- حسن ابن شعبه حرانی، تحف العقول، تصحیح علی اكبر غفاری، چاپ ششم، تهران، كتابچی، 1367 ش، ص 180 و 181
20- نهج‏البلاغه، خطبه 126/محمدباقر محمودی، پیشین، ج 2، ص 450 تا 452
21- علی بن الحسین مسعودی، اثبات الوصیة للامام علی بن ابی طالب، چاپ دوم، بیروت، دارالاضواء، 1409 ق، ص 158
22- نهج‏البلاغه، خطبه 15
23 و 24- یعقوبی، تاریخ طبری، قم، شریف رضی، 1414 ق، ج 2، ص 178 و 179
25- مسعودی، پیشین
26- یعقوبی، پیشین

 



نظرات 0
تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 11:06 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ

خطبه 143 نهج ‏البلاغه: (في الاستسقاء)

1 - الكون في خدمة الإنسان

ألاَ وَإنَّ الْأَرْضَ الَّتي تقلُّكمْ، وَالسَّمَاءَ الَّتي تظلُّكمْ، مطيعَتَان لرَبكمْ، وَمَا أَصبَحَتَا تَجودَان لكم ببركتهما توجُّعاً لكم، ولاَ زلفَةً إلَيكم، وَلاَ لخَيرٍ تَرجوَانه منكم، وَلكن أمرَتَا بمنافعكم فأطاعتا، وأقيمتا على‏حدود مصالحكم فقامتا.

ترجمه خطبه 143: (سخنرانى در مراسم دعاى باران)

1 - نظام آفرينش براى انسان‏

آگاه باشيد، زمينى كه شما را بر پشت خود مى‏برد، و آسمانى كه بر شما سايه مى‏گستراند، فرمانبردار پرودگارند، و بركت آن دو به شما نه از روى دلسوزى يا براى نزديك شدن به شما، و نه به اميد خيرى است كه از شما دارند، بلكه آن دو، مأمور رساندن منافع شما مى‏باشند، و اوامر خدا را اطاعت كردند، به آنها دستور داده شد كه براى مصالح شما قيام كنند و چنين كردند.

2 - الغاية من الامتحان

إنَّ اللَّه يبتلي عباده عند الْأعْمال السَّيئة بنقْص الَّثمرات، وحبس‏البركات ، وإغلاَق خزائن الخيرات، ليتوب تائبٌ، ويقلع مقلعٌ، ويتذكَّر متذكرٌ، ويزدجر مزدجرٌ. وقد جعل‏اللَّه سبح انه الْإسْتغْفار سبباً لدرور الرزْق ورحْمة الْخلْق، فقال سبْحانه: استغفروا ربَّكم إنَّه كان غفَّاراً. يرسل السَّماء عليكم مدراراً. ويمددكم‏بأم والٍ وبنين ويجعل لكم جنَّاتٍ ويجعل لكم أنهاراً.

فرحم اللَّه امرأً استقبل توبته، واستقال خطيئته، وبادر منيَّته!

2 - فلسفه آزمايش‏ها

خداوند بندگان خود را كه گناهكارند، با كمبود ميوه‏ها، و جلوگيرى از نزول بركات، و بستن در گنجهاى خيرات، آزمايش مى‏كند، براى آن كه توبه‏كننده‏اى بازگردد، و گناهكار، دل از معصيت بكند، و پند گيرنده، پند گيرد، و بازدارنده، راه نافرمانى را بر بندگان خدا ببندد، و همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسيله دائمى فروريختن روزى، و موجب رحمت آفريدگان قرار داد و فرمود : از پرودگار خود آمرزش بخواهيد، كه آمرزنده است، بركات خود را از آسمان بر شما فرو مى‏بارد، و با بخشش اموال فراوان و فرزندان، شما را يارى مى‏دهد، و باغستانها و نهرهاى پرآب در اختيار شما مى‏گذارد(225). پس رحمت خدا بر آن كس كه به استقبال توبه رود، و از گناهان خود پوزش طلبد، و پيش از آن كه مرگ او فرارسد، اصلاح گردد.

3 - الدعاء لنزول الغيث

اللَّهمَّ إنَّا خرجنا إليك من تحت الْأسْتار والْأكْنان، وبعْد عجيج الْبهائم والولدان، راغبين‏في ر حمتك، وراجين فضل نعمتك، وخائفين من‏عذابك ونق متك.

اللَّهمَّ فاسقنا غيثك ولاَ تَجعَلنَا منَ القَانطينَ، وَلاَ تهلكنَا بالسنينَ، وَلاَ تؤَاخذنَا بمَا فَعَلَ السُّفهاء منَّا؛ يا أرحم الرَّاحمين.

اللَّهمَّ إنَّا خرجنا إليك نشكو إليك ما لاَ يَخفَى عَلَيكَ، حينَ أَلجَأَتنَا المَضَايق الوَعرَة، وأجاءتنا المقاحط المجدبة، وأعيتنا المطالب المتعسرة، وتلاَحَمَت عَلَينَا الفتَن‏الم ستصعبة.

اللَّهمَّ إنَّا نسألك ألاَّ تردَّنا خائبين، ولاَ تَقلبَنَا وَاجمينَ. وَلاَ تخَاطبَنَا بذنوبنَا، وَلاَ تقَايسَنَا بأعمالنا.

اللَّهمَّ انشر علينا غيثك وبركتك، ورزقك ورحمتك؛ واسقنا سقيا ناقعةً مرويةً معشبةً، تنبت بها ما قد فات، وتحيي بها ما قد مات، نافعة الحيا، كثيرة المجتنى، تروي بها القيعان، وتسيل البطنان، وتستورق الْأشْجار، وترْخص الْأسْعار؛ إنَّك على ما تشاءقديرٌ.

3 - نيايش طلب باران

بار خداوندا! ما از خانه‏ها، و زير چادرها پس از شنيدن ناله حيوانات تشنه، و گريه دلخراش كودكان گرسنه، به سوى تو بيرون آمديم، و رحمت تو را مشتاق، و فضل و نعمت تو را اميدواريم، و از عذاب و انتقام تو ترسناكيم. بارخداوندا! بارانت را بر ما ببار، و ما را مأيوس برمگردان! و با خشكسالى و قحطى ما را نابود مفرما، و با اعمال زشتى كه بى‏خردان ما انجام داده‏اند ما را به عذاب خويش مبتلا مگردان، اى مهربانترين مهربان‏ها!. بار خداوندا! به سوى تو آمديم از چيزهايى شكايت كنيم كه بر تو پنهان نيست و اين هنگامى است كه سختى‏هاى طاقت‏فرسا ما را بيچاره كرده و خشكسالى و قحطى ما را به ستوه آورده، و پيش‏آمدهاى سخت ما را ناتوان ساخته، و فتنه‏هاى دشوار كارد به استخوان ما رسانده‏است. بار خداوندا! از تو مى‏خواهيم ما را نوميد برمگردانى، و با اندوه و نگرانى به خانه‏هايمان باز نفرستى، و گناهانمان را به رخمان نكشى، و اعمال زشت ما را مقياس كيفر ما قرار ندهى. خداوندا! باران رحمت خود را بر ما ببار، و بركت خويش را بر ما بگستران، و روزى و رحمتت را به ما برسان، و ما را از بارانى سيراب فرما كه سودمند و سيراب كننده و روياننده گياهان باشد، كه آن چه خشك شده دوباره بروياند، و آن چه مرده است زنده گرداند، بارانى كه بسيار پرمنفعت، روياننده گياهان فراوان، كه تپه‏ها و كوه‏ها را سيراب، و در دره‏ها و رودخانه‏ها، چونان سيل جارى شود، درختان را پربرگ نمايد. نرخ گرانى را پايين آورد، همانا تو بر هر چيز كه خواهى توانايى.





نظرات 0
تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 11:06 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ
 

(نامه 41 نهج‏البلاغه: به يكى از فرماندهان)

1 - أسباب ذم احد الولاة الخونة

أمَّا بعد، فإني كنت أشركتك في أمانتي، وجعلتك شعاري وبطانتي، ولم يكن رجلٌ من أهلي أوثق منك في نفسي لمواساتي وموازرتي وأداء الْأمانة إليَّ؛ فلمَّا رأيْت الزَّمان‏ع لى ابن عمك قد كلب، والعدوَّ قد حرب، وأمانة النَّاس قد خزيت، وهذه الْأمَّةق دْ فنكتْ وشغرت، قلبت لاِبنِ عمك ظهر الِْمجن ففارقْته مع الْمفارِقِين، وخذلته مع الخاذلين، وخنته مع الخائنين، فلاَ ابنَ عَمكَ آسَيتَ، وَلاَ الْأَمَانَةَ أَدَّيْتَ.

وكأنَّك لم تكن اللَّه تريد بجهادك، وكأنَّك لم تكن على بينةٍ من ربك، وكأنَّك إنَّما كنت‏ت كيد هذه الْأمَّة عنْ دنْياهمْ، وتنْوي غرَّتهمْ عنْ فيئهم، فلمَّا أمكنتك الشدَّة في خيانة الْأمَّة أسْرعْت الْكرَّة، وعاجلْت الوثبة، واختطفت ما قدرت عليه من أموالهم المصونة لِأرامِلِهِم‏وأيتامهم اختطاف الذئب الْأزل دامية الْمعْزى الْكسيرة، فحملته إلى الحجاز رحيب الصَّدر بحمله، غير متأثمٍ من أخذه، كأنَّك

ترجمه نامه 41

(نامه به يكى از فرمانداران)(224)

1 - علل نكوهش يك كارگزار خيانتكار

پس از ياد خدا و درود! همانا من تو را در امانت خود شركت دادم، و همراز خود گرفتم، و هيچ يك از افراد خاندانم براى يارى و مددكارى، و امانت دارى، چون تو مورد اعتمادم نبود،آن‏هنگام كه ديدى روزگار بر پسرعمويت سخت گرفته، و دشمن به او هجوم آورده، و امانت مسلمانان تباه گرديده، و امت اختيار از دست داده، و پراكنده شدند، پيمان خود را با پسر عمويت دگرگون ساختى، و همراه با ديگرانى كه از او جدا شدند فاصله گرفتى، تو هماهنگ با ديگران دست از ياريش كشيدى، و با ديگر خيانت كنندگان خيانت كردى، نه پسر عمويت را يارى كردى، و نه امانت‏ها را رساندى. گويا تو در راه خدا جهاد نكردى! و برهان روشنى از پروردگارت ندارى، و گويا براى تجاوز به دنياى اين مردم نيرنگ مى‏زدى، و هدف تو آن بود كه آنها را بفريبى! و غنائم و ثروتهاى آنان را در اختيار گيرى، پس آنگاه كه فرصت خيانت يافتى شتابان حمله‏ور شدى، و با تمام توان، اموال بيت المال را كه سهم بيوه زنان و يتيمان بود، چونان گرگ گرسنه‏اى كه گوسفند زخمى يا استخوان شكسته‏اى را مى‏ربايد، به يغما بردى، و آنها را به سوى حجاز با خاطرى آسوده، روانه كردى، بى‏آن كه در اين كار احساس گناهى داشته باشى‏

2 - ذم الخيانة فى بيت‏المال

لاَ أَبَا لغَيركَ! حَدَرتَ إلَى أَهلكَ ترَاثَكَ من أَبيكَ وَأمكَ. فَسبحَانَ اللَّه! أَمَا تؤمن بالمَعَاد؟ أو ما تخاف نقاش الحساب؟! أيُّها المعدود - كان - عندنا من أولي الْألْباب، كيْف تسيغ‏شراباً وطعاماً، وأنت تعلم أنَّك تأكل حراماً، وتشرب حراماً، وتبتاع الْإماء وتنكح‏النساء من أموال اليتامى والمساكين والم ؤمنين والمجاهدين، الَّذين أفاء اللَّه‏عليهم هذه الْأمْوال، وأحْرز بهمْ هذه الْبلَادَ!

2 - نكوهش از سوء استفاده در بيت‏المال‏

دشمنت بى‏پدر باد، گويا ميراث پدر و مادرت را به خانه مى‏برى! سبحان الله!! آيا به معاد ايمان ندارى؟ و از حسابرسى دقيق قيامت نمى‏ترسى؟ اى كسى كه در نزد ما از خردمندان بشمار مى‏آمدى، چگونه نوشيدن و خوردن را بر خود گوارا نمودى در حالى كه مى‏دانى حرام مى‏خورى! و حرام مى‏نوشى! چگونه با اموال يتيمان و مستمندان و مؤمنان و مجاهدان راه خدا، كنيزان مى‏خرى و با زنان ازدواج مى‏كنى؟ كه خدا اين اموال را به آنان وا گذاشته، و اين شهرها را به دست ايشان امن فرموده است!

3 - المواجهة الصارمة للخونة

فاتَّق اللَّه وارد د إلى هؤلاَء القَوم أَموَالَهم، فَإنَّكَ إن لَم تَفعَل ثمَّ أَمكَنَني اللَّه منكَ لَأعذرَنَّ إلى اللَّه فيك، ولَأَضربَنَّكَ بسَيفي‏الَّذي مَا ضَرَبت به أَحَداً إلَّا دَخَلَ النَّارَ! وَوَاللَّه لَو أَنَّ الحسن والحسين فعلاَ مثلَ الَّذي فَعَلتَ، مَا كَانَت لَهمَا عندي هَوَادَةٌ، وَلاَ ظَفرَا مني بإرادةٍ، حتَّى آخذ الحقَّ منهما، وأزيح الباطل عن مظلمتهما، وأقسم باللَّه رب العالمين‏م ا يسرُّني أنَّ ما أخذته من أموالهم حلاَلٌ لي، أَتركه ميرَاثاً لمَن بَعدي؛ فَضَح روَيداً، فكأنَّك قد بلغت المدى، ودفنت تحت الثَّرى، وعرضت عليك أعمالك بالمحل الَّذي ينادي الظَّالم فيه‏ب الحسرة، ويتمنَّى المضيع فيه الرَّجعة، ولاَتَ حينَ مَنَاص!.

3 - برخورد قاطع با خيانتكار

پس از خدا بترس، و اموال آنان را بازگردان، و اگر چنين نكنى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست يابم، تو را كيفر خواهم نمود، كه نزد خدا عذرخواه من باشد، و با شمشيرى تو را مى‏زنم كه به هر كس زدم وارد دوزخ گرديد. سوگند به خدا! اگر حسن و حسين چنان مى‏كردند كه تو انجام دادى، از من روى خوش نمى‏ديدند و به آرزو نمى‏رسيدند تا آن كه حق را از آنان باز پس ستانم، و باطلى را كه به ستم پديد آمده نابود سازم، به پروردگار جهانيان سوگند، آن چه كه تو از اموال مسلمانان به ناحق بردى، بر من حلال بود، خشنود نبودم كه آن را ميراث بازماندگانم قرار دهم، پس دست نگهدار و انديشه نما، فكر كن كه به پايان زندگى رسيده‏اى، و در زير خاكها پنهان شده، و اعمال تو را بر تو عرضه داشتند، آنجا كه ستمكار باحسرت فرياد مى‏زند، و تباه كننده عمر و فرصت‏ها، آرزوى بازگشت دارد اما راه فرار و چاره مسدود است.

نامه 43 نهج‏البلاغه

(إلى مصقلة بن هبيرة الشيباني، وهو عامله على أردشير خرة)

التشدد في صرف بيت المال‏

بلغني عنك أمرٌ إن كنت فعلته فقد أسخطت إلهك، وعصيت إمامك: أنَّك تقسم‏في‏ءالم سلمين الَّذي حازته رماحهم وخيولهم، وأريقت‏على ه دماؤهم، فيمن اعتامك‏من أ عراب قومك.

فوالَّذي فلق الحبَّة، وبرأ النَّسمة، لئن كان ذلك حقاً لتجدنَّ لك عليَّ هواناً، ولتخفَّنَّ عندي ميزاناً، فلاَ تَستَهن بحَق رَبكَ، وَلاَ تصلح‏دن يَاكَ بمَحق دينكَ، فَتَكونَ منَ الْأخْسرين أعْمالاً.

ألاَّ وإنَّ حقَّ من قبلك وقبلنا من المسلمين في قسمة هذا الفي‏ءسواءٌ: ير دون عندي عليه، ويصدرون عنه.

ترجمه نامه 43

(نامه به مصقلة بن هبيره شيبانى، فرماندار اردشير خُرّه فيروز آباد از شهرهاى فارس ايران)

سخت گيرى در مصرف بيت المال‏

گزارشى از تو به من دادند كه اگر چنان كرده باشى، خداى خود را به خشم آوردى، و امام خويش را نافرمانى كردى،

خبر رسيد كه تو غنيمت مسلمانان را كه نيزه‏ها و اسب‏هاشان گرد آورده، و با ريخته شدن خونهايشان به دست آمده، به اعرابى كه خويشاوندان تواند، و تو را برگزيدند، مى‏بخشى.

به خدايى كه دانه را شكافت، و پديده‏ها را آفريد، اگر اين گزارش درست باشد، در نزد من خوار شده، و منزلت تو سبك گرديده است، پس حق پروردگارت را سبك مشمار، و دنياى خود را با نابودى دين آباد نكن، كه زيانكارترين انسانى،

آگاه باش، حق مسلمانانى كه نزد من يا پيش تو هستند در تقسيم بيت‏المال مساوى است، همه بايد به نزد من آيند و سهم خود را از من گيرند.

 



نظرات 0
تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 11:06 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ

نامه 25 نهج‏البلاغه

(كان يكتبها لمن يستعمله على الصدقات)

و إنما ذكرنا هنا جملاً ليعلم بها أنه عليه السلام كان يقيم عماد الحق، ويشرع أمثلة العدل، في صغير الأمور و كبيرها و دقيقها و جليلها.

1 - الجباة و الاخلاق الاجتماعية

انطلق على تقوى اللَّه وحده لاَ شَريكَ لَه، وَلاَ ترَوعَنَّ مسلماً وَلاَ تَجتَازَنَّ عَلَيه كَارهاً، ولاَ تَأخذَنَّ منه أَكثَرَ من حَق اللَّه في مَاله، فَإذَا قَدمتَ عَلَى الحَي فَانزل بمَائهم من غَير أن تخالط أبياتهم، ثمَّ امض‏إ ليهم بالسَّكينة والوقار؛ حتَّى تقوم بينهم فتسلم عليهم، ولاَتخدج‏بالتَّحيَّة لهم ،

ثمَّ تقول: عباد اللَّه، أرسلني إليكم وليُّ اللَّه وخليفته، لِآخذ مِنكم حقَّ اللَّه في أموالكم، فهل لله في أموالكم من حقٍّ فتؤدُّوه إلى وليه. فإن‏قال قائلٌ: لاَ ، فَلاَ ترَاجع ه، وَإن أَنعَمَ لك منعمٌ فانطلق معه من‏غى رأن تخ يفه أو توعده أو تعسفه أو ترهقه فخذ ما أعطاك من ذهبٍ أو فضَّةٍ، فإن كان له ماشيةٌ أو إبلٌ فلاَ تَدخلهَا إلاَّ بإذنه، فَإنَّ أَكثَرَهَا لَه.

فإذا أتيتها فلاَ تَدخل عَلَيهَا دخولَ متَسَلطٍ عَلَيه ولاَعَنيفٍ به. وَلاَ تنَفرَنَّ بَهيمَةً وَلاَ تفزعَنَّهَا، وَلاَ تَسوءَنَّ صَاحبَهَا فيهَا، وَاصدَع المَالَ صدعين ثمَّ خيره، فإذا اختار فلاَ تَعرضَنَّ لمَا اختَارَه. ثمَّ اصدَع الباقيَ صَدعَين، ثمَّ خيره، فاذا اختار فلا تعرضنَّ لما اختاره فلاَ تَزَال كَذلكَ حَتَّى يَبقَى مافيه‏وفاءٌلحق‏اللَّه‏في‏ماله؛فاقبض‏حقَّ اللَّه من ه. فإن استقالك‏ف أقله،ثمَ‏اخلطهماثمَ‏اصنع‏مثل الَّذي صنعت أوَّلاً حتَّى تأخذ حقَ‏اللَّه‏في ماله.ولاَتَأخذَنَ‏عَوداً وَلاَ هَرمَةً وَلاَ مَكسورَةً وَلاَ مَهلوسَةً،وَلاَذَاتَ عَوَارٍ، وَلاَ تَأمَنَنَّ عليها إلاَّ من تثق بدينه، رافقاً بمال المسلمين حتَّى يوصله إلى وليهم فيقسمه بينهم.

ترجمه نامه 25

(دستورالعمل امام به مأموران جمع آورى ماليات)

(ما بخشى از اين وصيت را آورديم تا معلوم شود كه امام اركان حق را به پا مى‏داشت و فرمان به عدل صادر مى‏كرد، در كارهاى كوچك يا بزرگ، با ارزش يا بى‏مقدار)

1 - اخلاق اجتماعى كارگزاران اقتصادى‏

با ترس از خدايى كه يكتاست و همتايى ندارد، حركت كن، در سر راه هيچ مسلمانى را نترسان، يا با زور از زمين او نگذر، و افزون‏تر از حقوق الهى از او مگير، هرگاه به آبادى رسيدى، در كنار آب فرود آى، و وارد خانه كسى مشو، سپس با آرامش و وقار به سوى آنان حركت كن، تا در ميانشان قرار گيرى، به آنها سلام كن، و در سلام و تعارف و مهربانى كوتاهى نكن. سپس مى‏گويى: اى بندگان خدا، مرا ولى خدا و جانشين او به سوى شما فرستاده، تا حق خدا را كه در اموال شماست تحويل گيرم، آيا در اموال شما حقى است كه به نماينده او بپردازيد؟)

اگر كسى گفت: نه، ديگر به او مراجعه نكن، و اگر كسى پاسخ داد: آرى، همراهش برو، بدون آن كه او را بترسانى، يا تهديد كنى، يا به كار مشكلى وادار سازى، هرچه از طلا و نقره به تو رساند بردار، و اگر داراى گوسفند يا شتر بود، بدون اجازه‏اش داخل مشو، كه اكثر اموال از آن اوست‏
 آنگاه كه داخل شدى مانند اشخاص سلطه‏گر، و سختگير رفتار نكن، حيوانى را رم مده، و هراسان مكن، و دامدار را مرنجان، حيوانات رابه دو دسته تقسيم كن و صاحبش را اجازه ده كه خود انتخاب كند، پس از انتخاب اعتراض نكن، سپس باقيمانده را به دو دسته تقسيم كن و صاحبش را اجازه ده كه خود انتخاب كند و بر انتخاب او خرده مگير، به همين گونه رفتار كن تا باقيمانده، حق خداوند باشد. اگر دامدار ازاين تقسيم و انتخاب پشيمان است، و از تو درخواست گزينش دوباره دارد همراهى كن، پس حيوانات را درهم كن، و به دو دسته تقسيم نما همانند آغاز كار، تا حق خدا را از آن برگيرى و در تحويل گرفتن حيوانات، حيوان پير و دست و پا شكسته، بيمار و معيوب را به عنوان زكات نپذير، و به فردى كه اطمينان ندارى، و نسبت به اموال مسلمين دلسوز نيست، مسپار، تا آن را به پيشواى مسلمين رسانده، در ميان آنها تقسيم گردد.

2 - حماية حقوق الحيوانات

ولاَتوَكل‏بهَاإلاَّنَاصحاًشَفيقاًوَأَميناًحَفيظاً،غَيرَ معنفٍ وَلاَ مجحفٍ،وَلاَملغبٍ وَلاَمتعبٍ. ثمَّ احدر إلينا ما اجتمع عندك نصيره حيث أمر اللَّه به، فإذا أخذها أمينك فأوعز إليه. ألاَّيحول بين ناقةٍ وبين فصيلها، ولاَ يَمصرَ لَبَنَهَا فَيَضرَّ ذلكَ بوَلَدهَا؛ وَلاَ يَجهَدَنَّهَا ركوباً، وليعدل بين صواحباتها في ذلك‏وبينها،وليرفه‏على‏اللاَّغب، وليستأن بالنَّقب والظَّالع، وليوردهاماتمرُّبه‏من الغدر، ولاَ يَعدل بهَا عَن نَبت الْأَرْض إلى‏جوادالطُّرق،وليروحهافي‏السَّاعات، وليمهلها عند النطاف والْأعْشاب. حتَّى تأْتينا بإذن اللَّه بدَّناً منقياتٍ، غير متعباتٍ ولاَ مَجهودَاتٍ، لنَقسمَهَا عَلَى كتَاب اللَّه وَسنَّة نَبيه صلى اللَّه عليه و آله فإنَّ ذلك أعظم لِأجرِك، وأقرب لِرشدِك، إِن شاء اللَّه.

2 - حمايت از حقوق حيوانات‏

در رساندن حيوانات آن را به دست چوپانى كه خيرخواه و مهربان، امين و حافظ، كه نه سختگير باشد و نه ستمكار، نه تند براند و نه حيوانات را خسته كند، بسپار، سپس آن چه از بيت المال جمع آورى شد براى ما بفرست، تا در نيازهايى كه خدا اجازه فرمود مصرف كنيم، هرگاه حيوانات را به دست فردى امين سپردى، به او سفارش كن تا: بين شتر و نوزادش جدايى نيفكند، و شير آن را ندوشد تا به بچه‏اش زيانى وارد نشود، در سوار شدن بر شتران عدالت را رعايت كند، و مراعات حال شتر خسته يا زخمى را كه سوارى دادن براى او سخت است بنمايد، آنها را در سر راه به درون آب ببرد، و از جاده‏هايى كه دو طرف آن علف زار است به جاده بى‏علف‏نكشاند،وهرچند گاه شتران را مهلت دهد تا استراحت كنند،وهرگاه‏به آب‏وعلفزار رسيد،فرصت دهد تا علف بخورند و آب بنوشند. تا آنگاه كه به اذن خدا بر ما وارد شوند، فربه و سرحال، نه خسته و كوفته، كه آنها را بر أساس رهنمود قرآن، و سنت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله تقسيم نماييم، عمل به دستورات ياد شده مايه بزرگى پاداش و هدايت تو خواهد شد. انشاءاللَّه

نامه 26 نهج‏البلاغه: نامه به مأموران ماليات

(إلى بعض عماله وقد بعثه على الصدقة)

1 - اخلاق الولاة

أمره بتقوى اللَّه في سرائر أمره وخفيَّات عمله، حيث لاَ شَهيدَ غَيره، وَلاَ وَكيلَ دونَه. وأمره ألاَّ يعمل بشي‏ءٍ من طاعة اللَّه فيما ظهر فيخالف إلى غيره فيما أسرَّ، ومن لم يختلف سرُّه وعلاَنيَته، وَفعله وَمَقَالَته، فَقَد أَدَّى الْأَمَانَةَ، وَأَخْلَصَ الْعبَادَةَ. وَأَمَرَه أَلاَّ يجبههم ولاَ يَعضَهَهم، وَلاَ يَرغَبَ عَنهم تَفَضُّلاً بالْإمَارَة عَلَيْهمْ، فَإنَّهم الْإخْوَان في الدين، والْأعْوان على اسْتخْراج الْحقوق. وإنَّ لك في هذه‏الصَّدقةنصيباً مفروضاً، وحقاً معلوماً، وشركاء أهل مسكنةٍ، وضعفاء ذوي فاقةٍ، وإنَّا موفُّوك حقَّك، فوفهم حقوقهم، وإلاَّ تفعل‏فإنَّك من أكثر النَّاس خصوماً يوم القيامة، وبؤسى لمن - خصمه عند اللَّه - الفقراء والمساكين والسَّائلون والمدفوعون، والغارمون وابن السَّبيل!

ترجمه نامه 26

(نامه به مأموران ماليات)

1 - اخلاق كارگزاران مالياتى‏

او را به ترس از خدا در اسرار پنهانى، و اعمال مخفى سفارش مى‏كنم، آنجا كه هيچ گواهى غير ازاو، و نماينده‏اى جز خدا نيست، و سفارش مى‏كنم كه مبادا در ظاهر خدا را اطاعت، و در خلوت نافرمانى كند، و اينكه آشكار و پنهانش، و گفتار و كردارش در تضاد نباشد، امانت الهى را اداء، و عبادت را خالصانه انجام دهد و به او سفارش مى‏كنم با مردم تندخو نباشد، و به آنها دروغ نگويد، و با مردم به جهت اينكه بر آنها حكومت دارد بى‏اعتنايى نكند، چه اينكه مردم برادران دينى، و يارى دهندگان در استخراج حقوق الهى‏اند

بدان! براى تو در اين زكاتى كه جمع مى‏كنى سهمى معين، و حقى روشن است، و شريكانى از مستمندان و ضعيفان دارى، همانگونه كه ما حق تو را مى‏دهيم، تو هم بايد نسبت به حقوق آنان وفادار باشى، اگر چنين نكنى در روز رستاخيز بيش از همه دشمن دارى، و واى بر كسى كه در پيشگاه خدا، فقرا و مساكين، و درخواست كنندگان و آنان كه از حقشان محرومند، و بدهكاران و ورشكستگان و در راه ماندگان، دشمن او باشند و از او شكايت كنند.

2 - ضرورة حفظ الأمانة

ومن استهان بالْأمانة، ورتع في الْخيانة، ولمْ ينزه نفْسه ودينه عنْها، فقد أحلَّ بنفسه الذُّلَّ والخزي في الدُّنيا، وهو في الْآخرة أذلُّ وأخزى. وإنَّ أعظم الخيانة خيانة الْأمَّة، وأفظع‏الغش غشُّ الْأ ئمَّة، والسَّلَام.

2 - امانتدارى‏

كسى كه امانت الهى را خوار شمارد، و دست به خيانت آلوده كند، و خود و دين خود را پاك نسازد، درهاى خوارى را در دنيا به روى خود گشوده، و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود، و همانا! بزرگ ترين خيانت! خيانت به ملت، و رسواترين دغلكارى، دغلبازى با امامان است، با درود.




نظرات 0
تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 11:06 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ


خطبه 232 نهج‏البلاغه

كلم به عبد اللَّه بن زمعة، وهو من شيعته، وذلك أنه قدم عليه في خلافته يطلب منه مالاً، فقال عليه السلام :

الاحتياط فى بيت المال‏

إنَّ هذا المال ليس لي ولاَ لَكَ،

وإنَّما هو في‏ءٌ للمسلمين، وجلب أسيافهم، فإن شركتهم في حربهم، كان لك مثل حظهم، وإلاَّ فجناة أيديهم لاَ تَكون لغَير أَفوَاههم.

ترجمه خطبه 232

(عبداللَّه بن زمعة از ياران امام بود و در خواست مالى داشت، در جوابش فرمود :)

احتياط در بيت المال‏

اين اموال كه مى‏بينى نه مال من و نه از آن توست، غنيمتى گرد آمده از مسلمانان است كه با شمشيرهاى خود به دست آوردند،

اگر تو در جهاد همراهشان بودى، سهمى چونان سهم آنان داشتى، وگرنه دسترنج آنان خوراك ديگران نخواهد بود.

 



نظرات 0
تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 10:58 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ

1 - اعتدال در دنيا

خطبه 209 نهج‏البلاغه

1- استخدام الدنیا فی طریق للاخره

ما كنت تصنع بسعة هذه الدَّار في الدُّنيا، وأنت إليها في الْآخرةكنْت أحْوج؟ وبلى إ نْ شئت بلغت بها الْآخرة: تقْري فيها الضَّيف، وتصل فيها الرَّحم، وتطلع منها الحقوق‏م طالعها، فإذا أنت قد بلغت بها الْآخرة.

فقال له العلاء: يا أمير المؤمنين، أشكو اليك أخي عاصم بن زياد. قال: وما له؟ قال: لبس العباءة وتخلى عن الدنيا. قال: علي به. فلما جاء قال: علی به. فلما جاء قال:

2 - نقد الرهبنة

يا عديَّ نفسه! لقد استهام بك الخبيث! أما رحمت أهلك وولدك؟! أترى اللَّه أحلَّ لك‏الطَّيب ات، وهو يكره أن تأخذها؟! أنت أهون على اللَّه من ذلك!

قال: يا أمير المؤمنين، هذا أنت في خشونة ملبسك وجشوبة مأكلك!

قال: ويحك، إني لست كأنت، إنَّ اللَّه تعالى فرض على أئمَّة العدل أن‏يقدروا أن فسهم بضعفة النَّاس، كيلاَ يَتَبَيَّغَ بالفَقير فَقره!

1- روش استفاده از دنيا

ترجمه خطبه 209

(پس از جنگ بصره بر علاء بن زياد وارد شد كه از ياران امام بود، وقتى ديد خانه بسيار مجلل و وسيع دارد فرمود :)

1 - روش استفاده از دنيا

با اين خانه وسيع در دنيا چه مى‏كنى؟ در حالى كه در آخرت به آن نيازمندترى‏

آرى اگر بخواهى مى‏توانى با همين خانه به آخرت برسى! در اين خانه وسيع مهمانان را پذيرايى كنى، به خويشاوندان با نيكوكارى بپيوندى، و حقوقى كه بر گردن تو است به صاحبان حق برسانى، پس آنگاه تو با همين خانه وسيع به آخرت نيز مى‏توانى پرداخت.

(علاء گفت: از برادرم عاصم بن زياد به شما شكايت مى‏كنم، فرمود چه شد او را؟ گفت عبايى پوشيده و از دنيا كناره گرفته است : امام عليه السلام فرمود او را بياوريد، وقتى آمد به او فرمود :)

2 - برخورد با تفكر ترك دنيا

اى دشمنك جان خويش، شيطان سرگردانت كرده، آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمى‏كنى؟ تو مى‏پندارى كه خداوند نعمت‏هاى پاكيزه‏اش را حلال كرده اما دوست ندارد تو از آنها استفاده كنى؟ تو در برابر خدا كوچك تر از آنى كه اينگونه با تو رفتار كند.

(عاصم گفت، اى اميرمؤمنان، پس چرا تو با اين لباس خشن، و آن غذاى ناگوار بسر مى‏برى؟ امام فرمود :)

واى بر تو، من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.

حكمت 269 نهج‏البلاغه: روش برخورد با دنيا

انواع الناس فى الدنيا

وقال عليه السلام:

النَّاس فى الدُّنيا عاملان:

عاملٌ عمل فى الدُّنيا للدُّنيا، قد شغلته دنياه عن آخرته، يخشى على‏من يخلفه الفقر، ويأمنه على نفسه، فيفني عمره في منفعة غيره؛

وعاملٌ عمل فى الدُّنيا لما بعدها، فجاءه الَّذي له من الدُّنيا بغيرعملٍ، فأحرز الحظَّين معاً، وملك الدَّارين جميعاً، فأصبح وجيهاً عند اللَّه، لاَ يَسأَل اللَّهَ حَاجَةً فَيَمنَعه.

ترجمه حكمت 269 : روش برخورد با دنيا

و درود خدا بر او فرمود :

مردم در دنيا دو دسته‏اند، يكى آن كس كه در دنيا براى دنيا كار كرد، و دنيا او را از آخرتش بازداشت، بر بازماندگان خويش از تهيدستى ترسان است، و از تهيدستى خويش در امان است، پس زندگانى خود را در راه سود ديگران از دست مى‏دهد.

و ديگرى آن كه در دنيا براى آخرت كار مى‏كند، و نعمت‏هاى دنيا نيز بدون تلاش به او روى مى‏آورد،

پس بهره هر دو جهان را چشيده، و مالك هر دو جهان مى‏گردد، و با آبرومندى در پيشگاه خدا صبح مى‏كند، و حاجتى را از خدا درخواست نمى‏كند جز آن كه روا مى‏گردد

 



نظرات 0
تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 10:58 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ

1 - حفاظت از حريم جاده ها

امام على عليه السلام سخت به حقوق فردى و اجتماعى انسان‏ها توجه داشت، امامى كه مى‏فرمايد :

(اگر اقليم هاى هفتگانه را به من بدهند تا پوست جوى را از دهن مورچه‏اى به ظلم بيرون بياورم، هرگز چنين نخواهم كرد.)(1)

براى استيفاى حقوق اجتماعى، حفظ حريم جاده‏ها و معابر عمومى، با متجاوزان به حريم كوچه‏ها و راه‏ها سخت برخورد مى‏فرمود.

اصبغ بن نباته مى‏گويد :

روزى همراه حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام به سركشى بازار كوفه رفتم،

امام على عليه السلام مشاهده فرمود كه برخى از بازاريان در ساخت مغازه‏هاى خود، به حريم كوچه ها و معابر عمومى تجاوز كردند،

دستور داد آن مغازه ها را خراب كنند، تا راه باز شود، سپس به سراغ خانه هائى رفت كه قبيله بنى بكاء آن خانه ها را در حريم بازار مسلمين ساخته و به زمين‏هاى مراكز تجارى تجاوز كرده بودند.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام دستور داد كه آن خانه‏ها را خراب كنند.

و فرمود :

اينجا محل بازار و تجارت مسلمين است، نبايد شما در آن خانه هاى مسكونى بسازيد.(2)

اين الگوى رفتارى در عصر ما كه توسعه جاده‏ها، اتوبان‏ها ضرورت دارد، مشكلات فراوانى را برطرف مى‏سازد، كه شهردارى‏ها، بايد حريم رودخانه‏ها، مراكز تجارى و حريم جاده‏ها را حفظ كنند، و از سد معبر، به هر شكلى كه باشد جلوگيرى نمايند.

2 - حريم كوچه ها و چاه‏ها

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود :

فاصله دو چاهى كه براى آب دادن شتر حفر مى‏شود، 40 ذراع
 و دو چاه آبيارى كشتزار 60 ذراع

و دو چشمه 500 ذراع بايد باشد.

و كوچه‏اى كه مورد نزاع مى‏باشد، 7 ذراع آن به كوچه اختصاص دارد.(3)

 

پی نوشت ها :
1-  خطبه 224 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف
2- سنن بيهقى ج 6 ص 151
3- عجايب القضايا ، قمى ص 91 حديث 138



منبع : الگوهاى رفتارى ‏جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه



نظرات 0
تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 10:58 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ

1 - اسكله سازى‏

امام على عليه السلام براى رفع نيازهاى مسلمانان در سفرهاى دريائى به مهندسين ايرانى دستور داد تا از در آمد ملى كشور، اسكله‏اى در شهر بندرى جده ساختند تا رفت و آمدهاى دريائى به سهولت انجام گيرد.

2- كارخانه كشتى سازى

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام براى رونق سفرهاى دريائى دستور ساختن، كارگاه كشتى سازى را صادر فرمود، تا از درآمد عمومى، مخارج آن تأمين و به خط توليد برسد، و پس از اتمام كارگاه كشتى سازى شخصاً آن را افتتاح فرمود. (1)

 

 پی نوشت ها :

1- خداوند علم وشمشير ص 85


منبع : الگوهاى رفتارى ‏جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه



نظرات 0
تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 10:58 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ
1 - كندن چاه براى تأمين آب آشاميدنى

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام درتمام دوران زندگى پربارخود به عمران و آبادانى، و توليد و سازندگى توجه فراوانى داشت،

منتظر نمى‏ماند كه ديگرى نيازمندى‏هاى او را برطرف سازد، بلكه خود باكار و تلاش مداوم، و توليد مناسب، هم نيازهاى خود را و هم نيازهاى ديگران را بر طرف مى‏ساخت، با :

باغ‏هاى فراوانى كه احداث كرد.

چاه هاى پر آبى كه حفر نمود.

هنوز هم پس از گذشت چهارده قرن درمدينه واطراف مدينه، تابلوهائى از چاه‏هاى برجاى مانده از امام على عليه السلام به چشم مى‏خورد آبار على.

يكى از چاه‏هاى آب آشاميدنى درطول راه، درمسير حركت ارتش آنحضرت به سوى صفين تحقق يافت.

وقتى ارتش حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام از شهر انبار عبور مى‏كرد، آب مورد نياز برنداشتند وباپيمودن مقدارى از راه، همگى تشنه وخسته درجستجوى آب افتادند، كه بى نتيجه بود،

از راهبى‏(1) پرسيدند :

او نيز جواب داد كه آب آشاميدنى مرا نيز ازدوفرسنگ راه مى‏آورند.

امام على عليه السلام در آن صحراى تفتيده اسب تاخت و در نقطه‏اى ايستاد و خيره به زمين نگاه كرد و فرمود:

در اين مكان آب وجود دارد، اينجا را حفر كنيد.

سربازان مقدارى كه زمين را كندند، به تخته سنگ بزرگ و روشنى رسيدند، هرچه تلاش كردند، حتى با تعداد صد نفر نتوانستند سنگ را از جاى خود تكان دهند.

در اين لحظه، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از اسب فرود آمد وخود به حفر چاه همت كرد، و با زمزمه‏اى كه همراهان ندانستند چه فرمود، سنگ را از جاى كند.

آب فواره زد و بالا آمد.

آنگاه خطاب به فرماندهان و نظاميان خود فرمود :

همگان از آب گوارا و خنك بياشامند، و ذخيره سازند، و اسبان و ديگر چهار پايان را سيراب كنند.(2)

يعنى امام على عليه السلام به عنوان امام و فرمانده كل نيروهاى مسلح به اين مقدار قناعت نمى‏كند، كه تنها امر و نهى كند،

بلكه هرجا كه لازم باشد ؛

آستين‏ها را بالا زده،

خود كار مى‏كرد،

چاه حفر مى‏كرد،

سنگ‏هاى بزرگ را جابجا مى‏ساخت،

و شخصاً در رفع مشكل كمبود آب آشاميدنى ارتش خود اقدام جدى داشت.

از جاى كندن آن سنگ عظيم كه ده‏ها نفر از جابجائى آن عاجز بودند از نيرومندى و شجاعت بى‏نظير آن حضرت به حساب مى‏آيد.

2- دستورالعمل براى اصلاح چاه‏ها ونهرها

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در عمران و آبادى و حفر چاه و لايروبى رودها، توجه كاملى داشت تا جامعه با كار و توليد تأمين گردد.

يكى از فرماندهان امام على عليه السلام به نام قرظة بن كعب انصارى در شهرى كارمى‏كرد كه غير مسلمانان واهل ذمه تحت حمايت اسلام در صلح و آرامش مى‏زيستند.

چون دچار مشكل اقتصادى شدند حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام به قرظه نوشت:

مردانى از اهل ذمه، از حوزه فرمانداران توگفته اند كه در زمين هايشان نهرى داشته‏اند كه خشك و پر شده است، پس در مشكلات اقتصادى آنها مطالعه كن، و آن نهر را اصلاح كن، و آباد نما،

به جان خودم سوگند، اگر آبادانى شود و مردم تأمين گردند بهتر از آن است كه از آنجا كوچ كنند و ناتوان گردند، واز انجام كارهائى كه به صلاح مملكت است باز مانند. (3)

3 - حفر چاه هاى فراوان در اطراف مدينه

امام على عليه السلام چاه هاى فراوانى درمدينه واطراف مدينه و در سرزمين ينبع سر راه كوفه و مكه حفر كرد و أغلب چاه‏هاى به آب رسيده را وقف محلات يا فقراء يا مسافران خانه خدا كرد.(4)

4- بهبود وضع زندگى مردم‏

حفر قنات تا آن روز در عربستان مطرح نبود، كه امام على عليه السلام براى آبيارى درختان تشنه مدينه، روش حفر چاه را مطرح و به ديگران آموزش داد.

در آن روزگار وضع كشت گندم مناسب نبود، چون از گندم‏هاى لاغر و غيرمرغوب استفاده مى‏كردند، كه حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام دستور داد تا از طائف و ايران بذر گندم‏هاى مرغوب تهيه و كشاورزى را رونق دهند.

على عليه السلام اولين كسى است كه آسياب آبى را با آب قنات‏ها ساخت و به راه انداخت تا گندم‏ها را آرد كنند.

امام على عليه السلام در نقشه شهرى و وسيع بودن خيابان‏ها تلاش مى‏كرد و پس از ساختن بندر و اسكله در جده، از جده تا شهر عله جاده شوسه ايجاد كرد.(5)

5 - روش بكارگيرى مردم در آبادانى شهرها

شيوه سلاطين و حاكمان مستبد در عمران و آبادى آن بود كه از نيروى كار ارزان مردم استفاده مى‏كردند و با كار رايگان مردم جاده‏ها، كاخ‏ها و ديوارهائى مثل ديوار چين مى‏ساختند و يا اهرام مصر را با كشته شدن هزاران انسان بى‏گناه درست مى‏كردند.

اما حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام دستور مى‏داد، اگر مردم مى‏خواهند و با ميل و رغبت كار مى‏كنند، براى اصلاح نهرهاى زمين‏هاى كشاورزى خودشان به كار گرفته شوند، و فرمانداران بايد مزد آنها را بپردازند و اگر كسى نمى‏خواهد يا كراهت دارد، از كار كردن آنها صرف نظر شود.

اين دستورالعمل را به فرماندار خود (قرظة بن كعب) نيز نوشت.(6)

 

پی نوشت ها :
1- راهب ، نام روحانيون مسيحى بود.
2- ناسخ التواريخ ج 2 ص 33
3- تاريخ يعقوبى ج 2 ص 203
4- فروع كافى ج 7 ص 543 - و - وسائل الشيعه ج 13 ص 303
5- خداوند علم و شمشير، رودلف ژايگر آلمانى
6- ترجمه الفتنةالكبرى، انقلاب بزرگ ج‏2 ص‏161


منبع : الگوهاى رفتارى ‏جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه



نظرات 0
تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 10:58 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ

1- مسجد سازى در سفر جنگى

در فرهنگ اسلامى كه نماز و نيايش لازمه پرورش روح آدمى است، مسجد و عبادتگاه مسلمين نيز جايگاه ويژه‏اى دارد، بايد :

در تمام روستاها و دهات كوچك و بزرگ‏

در كنار تمام جاده‏ها و استراحتگاه‏ها

در تمام بيمارستان‏ها و رستوران‏ها

در تمام پادگان‏ها و قرارگاه‏هاى نظامى‏

هرجا كه اجتماع مسلمين حضور و تحقق مى‏يابد مسجدى آباد و متناسب باهمان منطقه ساخته يا بازسازى شود، كه احاديث فراوانى در مسجد سازى وجود دارد.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در تمام دوران زندگى به مسئله مسجد سازى توجه لازم داشت ؛

در احد،

در جنوب مسجد النبى در شهر مدينه،

در محله مساجد سبعه،

هر جا كه اقامت مى‏فرمود،

به امر مسجد سازى مى‏پرداخت، حتى آنگاه كه ارتش خود را براى صفين كوچ مى‏داد، در طول راه نيز اين امر مقدس را ازياد نبرد.

امام على عليه السلام و لشگريانش وقتى به شهر مرزى هيت رسيدند وارد شهر نشدند، آن را دور زدند و در يك ميدان گسترده در اطراف هيت، در منطقه‏اى به نام اقطار مدتى كوتاه توقف فرمود،

و در همان توقف كوتاه مسجدى ساخت كه تا ساليان طولانى مردم درآنجا نماز مى‏خواندند، و مشكل عبادتگاه مردم آن سامان برطرف گرديد.(1)

2 - فرهنگ مسجد سازى درشهرها

امام على عليه السلام در ساختن مسجد مدينه نقش اساسى داشت. و مسجدى در محله جنگ احزاب مسجد فتح رابه ياد پيروزى بر عمرو بن عبدود و مهاجمان قريش بنا نمود، و شب‏ها در آنجا نماز مى‏خواند.(2)

و پس از نزول آيه مربوط به عمران و آبادى مساجد:

انَّما يعمر مساجد اللَّه من آمن باللَّه و اليوم الْآخر (3)

(همانا كسانى مسجدها را آباد مى‏سازند كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشند)

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در بصره و در كوفه و در آبادان مساجدى بنا كرد.(4)

3 - ترويج ارزش‏هاى مسجد

مسجد خانه خداست، بايد جايگاه بندگان خدا باشد.

تميز و با شكوه باشد، تا بندگان خدا در آن آرام گيرند، و با ياد و نام خدا، به نيايش بپردازند.

امام على عليه السلام نسبت به ترويج ارزش والاى مسجد فرمود:

من نشستن در مسجد را از نشستن در بهشت بهتر دوست مى‏دارم.

زيرا نشستن در مسجد موجب رضا و خشنودى خداوند است، و نشستن در بهشت تنها عامل خشنودى من است و من رضاى خدا را بر خشنودى خود ترجيح مى‏دهم. (5)

4 - فعاليت‏هاى اجتماعى، اقتصادى

امام صادق عليه السلام فرمود :

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام هزار برده با دسترنج خود خريد و آزاد كرد.(6)

تنها در يك مرحله صدهزار درخت خرما از هسته‏هاى خرما كاشت،

وقتى هسته‏ها را به باغ مى‏برد شخصى پرسيد:

اينها چيست يا اميرالمؤمنين عليه السلام؟!

پاسخ داد : انشاءاللَّه صد هزار درخت خرما.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام اموال فراوانى را وقف كرد، مانند:

باغى در سرزمين خيبر

باغى در وادى القرى

باغى در ابى نيزر

باغى در بغيبغه

باغى در ارباجا

باغى در سرزمين ارينه

باغى در رعدا

باغى در رزينا

باغى در رباحا

كه سرپرستى آنها را در وقف به فرزندان فاطمه(س) سپرد.

امام على عليه السلام حدود بيش از 100 حلقه چاه را با دست مبارك كند و به آب رساند و وقف مردم كرد.

چاه‏هائى وقف حجاج بيت‏اللَّه كرد، كه تا امروز باقى است.

چاه‏هائى در جاده مكه با نام آبار على (7) حفر كرد كه هنوز تابلوئى به همين نام وجود دارد.

چاه در سرراه كوفه‏

و ساختن مساجد فراوان‏

مسجدى در كوفه‏

مسجدالفتح در مدينه‏

مسجدى مقابل قبر حضرت حمزه‏

مسجدى در ميقات‏

مسجد جامع بصره‏

مسجدى در آبادان‏

مسجدى در سر راه صفين‏
 حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به كار و توليد فرمود:

انَّ اللَّه يحبُّ المحترف الْأمينْ‏(8)

(همانا خداوند، صنعت‏گر امين را دوست دارد).

و در روايت ديگرى فرمود :

من وجد ماءً و تراباً ثمَّ افتقر فأبعده اللَّه

(هركس آب و خاك داشته باشد و تهيدست بماند، از رحمت خدا دورباد.)(9)

 

پی نوشت ها :
1- ناسخ التواريخ ج 2 ص 34
2- سفينة البحار ج 1 ص 601
3- سوره توبه آيه 18
4- مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 123
5- عدةالداعى، و منهاج السرور ج‏2 ص‏279
6- كافى ج‏5 ص‏74 - و - وسائل الشيعه ج‏17 ص‏37
7- آبار جمع، بئر، يعنى : چاه، آبار على، يعنى : چاه‏هاى حضرت على كه در نزديكى مسجد شجره در مدينه وجود دارد.
8- وسائل الشيعه ج‏17 ص‏23 - و - من لايحضره الفقيه ج‏3 ص‏367 - و - مناقب ابن‏شهر آشوب ج‏2 ص‏123
9- قرب الأسناد ص‏55 - و - وسائل الشيعه ج‏17 ص‏41


منبع : الگوهاى رفتارى ‏جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه



نظرات 0
تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 10:52 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ

1 - وقف چاه هاى پر آب

يكى از محورهاى تلاش اقتصادى امام على عليه السلام حفر چاه، و قنات هاى پر آب بود كه آنها را وقف مسافران، و به خصوص حجاج بيت اللَّه مى‏كرد، كه در آن هواى گرم، در رفت وآمدهاى سخت، استفاده كنند.

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد :

روزى حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام سرگرم حفر چاهى بود، مقدارى كه چاه را كند، بگونه‏اى غير معمول ناگاه آب بسيار گوارا و شيرين فوران كرد (به اندازه گردن شتر).

گروهى كه در آن اطراف بودند، خوشحال شده به امام على عليه السلام تبريك گفتند، و از فراوانى و فشار آب چاه در شگفت ماندند.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود :

من هم براى شكر گذارى در برابر نعمت هاى خدا، اين چاه را وقف مسافران و زائران بيت اللَّه مى‏كنم، وهر كس آن را بفروشد، يا به ديگرى ببخشد، لعنت خدا وفرشتگان براو باد. (1)

2 - وقف كردن چشمه هاى فراوان براى مستمندان

جوانى بنام ابى نيزر از فرزندان نجاشى پادشاه حبشه، در كودكى به مدينه آمد، در محضر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، اسلام را پذيرفت، و در خدمت آن حضرت زندگى مى‏كرد،

پس از رحلت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله در خدمت فاطمه(س) و فرزندان او عليهم السلام بود.

ابونيزر مى‏گويد :

من حراست دو مزرعه اميرالمؤمنين عليه السلام را به عهده داشتم كه يكى عين ابى نيزر و ديگرى بغيبغه بود.

روزى آن حضرت در مزرعه به من فرمود :

طعامى براى خوردن هست؟

گفتم :

دارم ولى آن را براى اميرالمؤمنين عليه السلام مناسب نمى‏بينم، چون كه آن را از كدوى مزرعه با دنبه گوسفند تهيه كرده‏ام،

فرمود: بياور، غذا را آوردم.

امام على عليه السلام برخاست و در جوى آب دست خويش را شست، بعد مقدارى از آن كدو را ميل فرمود، سپس دست خويش را خاكمال كرد و با دو دست مقدارى آب نوشيد، آنگاه فرمود :

اى ابانيزر دست‏ها پاكترين ظرفند، سپس با رطوبت دست‏ها شكم مبارك خويش را مسح كرد و فرمود:

من ادخله بطنه فى النار فابعده اللَّه .

هركه شكمش او را داخل آتش كند، خدا او را از رحمت خويش دور فرمايد.

آنگاه كلنگ را به دست گرفت و براى كندن چاه به درون آن رفت، كلنگ مى‏زد و ذكر خدا را زمزمه مى‏كرد، سپس از چاه بيرون آمد كه هنوز از آب خبرى نبود.

از پيشانى آن حضرت عرق مى‏ريخت،

دفعه ديگر داخل چشمه گرديد، و كلنگ زد، آنگاه چشمه به آب رسيد، آب به اندازه گردن شتر بيرون مى‏زد، حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام به سرعت بيرون آمد و فرمود :

خدا را گواه مى‏گيرم كه اين چاه در راه خدا صدقه است. ابانيزر براى من دوات و كاغذى بياور.

به زودى آن دو را محضرش آوردم امام اينگونه نوشت:

بسم اللَّه الرَّحمن الرَّحيم، هذا ما تصدَّق به على اميرالمؤمنين تصدَّق بالضَّيعتين بعين ابى نيزر و البغيبغة على فقراء المدينة و ابن السَّبيل، ليقى اللَّه بهما وجهه حرَّ النار يوم‏القيام ة لا تباعاً و لاتوهب ا حتى يرثها اللَّه و هو خير الوارثين الا ان يحتاج اليهما الحسن و الحسين، فهما طلقٌ لهما و ليس لغيرهما.

به نام خداوند بخشنده مهربان، اين چاه، چاهى است كه على عليه السلام اميرالمؤمنين آنرا صدقه جاريه قرار داد و آن دو مزرعه معروف به عين ابى نيزر و بغيبغه است.

بر فقراء اهل مدينه و در راه ماندگان تا خدا چهره على را در روز قيامت از آتش جهنم نگاه دارد.

اين دو، قابل فروش و هبه به ديگرى نيستند تا روزى كه به خدا ارث رسند و او بهترين وارثان است، مگر اينكه حسن و حسين به آن دو احتياج پيدا كنند كه مطلق در اختيار آن دو مى‏باشند.

محمد بن هشام مى‏گويد :

امام حسين عليه السلام روزى مقروض شد، معاويه به او نامه نوشت، حاضرم عين ابى نيزر را به دويست هزار دينار بخرم.

امام حسين عليه السلام فرمود :

انَّما تصدَّق بها ابى، ليقى اللَّه وجهه حرَّ النار

(همانا اين چاه پر آب را پدرم در راه خدا به نيازمندان بخشيد تا از آتش جهم در امان باشد و من به هيچ قيمتى آنرا نخواهم فروخت).(2)

3 - بخشيدن لباس‏هاى اهدائى

در زمان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله حله هايى پيراهن‏هاى قيمتى به آن حضرت تقديم كردند و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آنها را در ميان اصحاب تقسيم كرد، و پيراهنى را نيز به امام على عليه السلام بخشيد.
 پس از چند لحظه يكى از ياران رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از راه رسيد و وارد مسجد و در جمع ياران قرارگرفت،

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خطاب به اصحاب فرمود :

چه كسى پيراهن خود را به اين يار تازه رسيده مى‏بخشد ؟

كسى جواب نداد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بلافاصله اعلام آمادگى فرمود و سهم خود را به آن شخص بخشيد.(3)

4 - بخشيدن حُله هاى قيمتى (لباس‏هاى قيمتى)

پادشاه حبشه، نجاشى، لباسى حله‏اى به قيمت هزار دينار براى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرستاد، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آن را به حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام اهداء كرد،

چندى بعد تهيدستى به مسجد آمد و از امام على عليه السلام تقاضاى كمك كرد، حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فوراً همان لباس هزار دينارى اهدائى را به فقير بخشيد. (4)

5 - تأمين غذاى گرسنگان

امام على عليه السلام با درآمد شخصى خود نان و غذاهاى لذيذ فراهم مى‏كرد و به گرسنگان و فقراء و يتيمان مى‏خورانيد و آنان را بر سر سفره احسان خود پذيرائى مى‏فرمود.

اما خود از آن غذاهاى چرب و شيرين نمى‏خورد، بلكه بر سفره خود نان جو و روغن و سركه مى‏گذاشت و با غذاهاى ساده خود را سير مى‏كرد.(5)

 

پی نوشت ها :
1-شرح من لايحضره الفقيه ج 11 ص 172
2- الكنى و الالقاب، كلمه مبرد، سير الائمة ج 1 ص 321
3- حلية الابرار ج 1 ص 370
4- حلية الابرار ج 1 ص 380
5- حلية الابرار ج 1 ص 350

 

منبع : الگوهاى رفتارى ‏جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه



نظرات 0
تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 10:52 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ

1- گرسنه را برخود مقدم داشتن

در دوران شدت جنگ و گرفتارى مسلمين، فقير گرسنه اى به مسجد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد واز گرسنگى شكايت كرد،

كسى نتوانست اورا سير كند،

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به همسران خود فرمود :

آيا غذائى داريد كه اين گرسنه را سير كنيم؟

جواب منفى بود.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود :

من لهذا الرَّجل اللَّيلة

(چه كسى اين مرد گرسنه را امشب سير مى‏كند؟)

على عليه السلام آن گرسنه را به خانه برد.

از حضرت زهرا(س) پرسيد:

آيا غذايى در منزل موجود است ؟

حضرت زهرا(س) پاسخ داد :

به مقدار شام خودمان و بچه‏ها موجود است، اما ما ايثار مى‏كنيم، و اين گرسنه را بر خود مقدم مى‏داريم.

حضرت على عليه السلام فرمود :

نومى الصَّبيَّة و اطفى‏ء السراج

(بچه ها راخواب نموده و چراغ را خاموش كن)

امام غذاى اندك خود را جلوى آن مرد گذاشت و چون تاريك بود، بگونه‏اى وانمود كرد كه خودش هم مشغول غذا خوردن است تا مهمان با خيال آسوده غذا خورده و سير شود.

صبح كه براى نماز به مسجد تشريف بردند، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در حالى كه چشمان مباركش پر از اشك بود فرمود:

يا اباالحسن! ديشب خداوند از ايثارگرى تو در شگفت ماند و اين آيه را جبرئيل نازل فرمود :

ويؤثرون على أنفسهم و لو كان بهم خصاصة (1)

(مؤمنان آنانند كه گرسنگان را برخود مقدم مى‏دارند اگرچه خود رمقى نداشته باشند.)(2)

2 - مقدم داشتن مقداد

امام على عليه السلام در تمام دوران زندگى حتى دوران زندگى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نيز پناهگاه نيازمندان ومحرومان بود، روزى براى تأمين نيازمنديهاى زندگى به بازار رفت و پولى براى غذاى آن روز خانواده قرض كرده بود،

در حال بازگشت به خانه مقداد را ديد كه آشفته است،

از حال او پرسيد.

ابتداء چيزى نگفت، اما سرانجام توضيح داد كه زن وفرزندانم گرسنه‏اند. و نتوانسته‏ام غذايى براى آنها تهيه كنم.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام پولى را كه براى خود قرض كرده بود، به مقداد داد تا نان وغذائى فراهم آورد وخود با دست خالى به خانه بازگشت.(33)

3 - انفاق پنهانى

امام على عليه السلام بسيارى از انفاق ها وبخشش ها را در تاريكى شب انجام مى‏داد، و نان و خرما به خانه يتيمان و محرومان مى‏برد، كه او را نمى‏ديدند، و يا اگر مى‏ديدند نمى‏شناختند.

كه آيه :

الذين ينفقون اموالهم بالليل والنهار

(مؤمنان كسانى هستند كه اموال خود را در شب و در روز به محرومان مى‏بخشند.)(4)

در باره على عليه السلام نازل شد، و مفسران شيعه وسنى به اين حقيقت اعتراف دارند.(5)

4 - مقدم داشتن يتيمان

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام نسبت به يتيمان حساسيت فوق العاده‏اى داشت، گاهى يكى از باغات خود را مى‏فروخت تا تعداد زيادى از يتيمان رابى نياز كند.

يتيمان را در منزل خود جمع مى‏كرد، وبا دست خود عسل به دهانشان مى‏گذاشت، كه احساس كمبود نكنند،

آنقدر با آنها مهربان بود كه ديگر طبقات مردم مى‏گفتند:

اى كاش ما هم يتيم بوديم.

ابوالطفيل مى‏گويد :

رأيت علياً يدعوا اليتامى فيطعمهم العسل، حتى قال بعض اصحابه لوددت انى كن‏ت تيماً.(6)

(على عليه السلام را ديدم كه يتيمان را دعوت مى‏كرد و آنان را با عسل اطعام مى‏كرد بگونه‏اى كه برخى از اصحاب امام مى‏گفتند :

دوست داشتم كه من هم يك يتيم باشم)

5 - مقدم داشتن نيازمند درمانده

در زمان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله اميرالمؤمنين عليه السلام براى زيارت خانه خدا وارد مكه شد،

شبى از شب‏ها در كنار بيت اللَّه الحرام عربى را مشاهده كرد كه چادر كعبه را گرفته و مى‏گويد:

خدايا ! تو صاحب بيتى، اين خانه مال تو است، و من نيز ميهمان تو هستم و هر ميزبانى از ميهمان خود پذيرائى مى‏كند، و احترام او را نگه مى‏دارد، من در خواست مى‏كنم كه احترام مرا در بخشش گناهانم قرار دهى !

امام على عليه السلام سخنان آن اعرابى را شنيد و تحت تأثير او قرار گرفته، و عمل او را پيش يارانش ستود.

در شب‏هاى بعد نيز امام على عليه السلام او را مشاهده كرد كه پس از مناجات با پروردگار عالم، به ترتيب از خداى بزرگ برائت از آتش جهنم و چهار هزار درهم پول مى‏خواست.

اميرالمؤمنين عليه السلام پيش اعرابى آمده و فرمود:

اى برادر عرب ! از خدا مغفرت و بخشش گناهانت را در خواست كردى خداوند هم پذيرفت و تو را مورد رحمت خويش قرار داد !

و در شب بعد از خدا بهشت خواستى، برايت وعده كرد، و سپس دعا كردى كه از آتش جهنم برات آزاديت دهد، آنرا هم داد !!
 و امشب چهارهزار درهم پول در خواست كردى، بگو ببينم پول‏ها را براى چه كارى مى‏خواهى.

اعرابى گفت :

تو كيستى ؟ تو خود را براى من معرفى كن تا به سئوال تو جواب دهم.

على عليه السلام فرمود :

من على بن ابيطالب هستم.

اعرابى گفت :

سوگند به خدا حاجت من در دست تو است و من مى‏خواهم با اين پول‏ها هزار درهم آنرا مهريه زنم قرار دهم و ازدواج نمايم، و يك هزار درهم نيز قرض دارم، مى‏خواهم آنرا بپردازم، و چون خانه ندارم، با هزار درهم سومى منزل خريدارى كنم، و با يك هزار درهم باقيمانده زندگى نموده وآبروى خود را حفظ كنم.

على عليه السلام فرمود :

اعرابى ! حق اين است كه در حاجت خويش انصاف نموده‏اى، هرگاه از مكه خارج شدى، به مدينه بيا و خانه على را بپرس تا من اين حاجت تو را روا كنم.

ايام گذشت و امام حسين عليه السلام روزى در شهر مدينه متوجه شدكه عربى سراغ خانه على بن ابيطالب عليه السلام را مى‏گيرد،

پيش آمد و فرمود :

اى عرب، من تو را به خانه على عليه السلام راهنمائى مى‏كنم.

عرب سئوال كرد : تو كيستى ؟

امام حسين عليه السلام جواب داد :

من حسين بن على عليه السلام هستم.

سپس به ترتيب از مادر و جد و برادرش سئوال نمود،

امام حسين عليه السلام نيز به سئوالات وى پاسخ داد.

عرب گفت :

خير دنيا و آخرت را براى خود فراهم كرده‏اى، اى آقازاده ! پيش مولايم على عليه السلام برو و به او خبر ده، عربى كه در مكه به او وعده‏اى داده‏اى آمده است.

على عليه السلام از آمدن عرب آگاه شد و به همسرش فاطمه(س) فرمود :

آيا چيزى براى پذيرائى در خانه موجود است ؟

حضرت زهرا(س) فرمود : خير !

امام على عليه السلام سلمان را احضار كرد و به او دستور داد؛

باغى را كه پيامبر خدا درختان آنرا كاشته است، به مردم عرضه كن و بفروش برسان.

حضرت سلمان فوراً باغ را به دوازده هزار درهم فروخت و پول‏هايش را به امام على عليه السلام داد،

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام مبلغ چهارهزار درهم آن را به اعرابى داده و چهل درهم نيز به عنوان هزينه راه مرحمت فرمود و چون مستمندان مدينه از فروش باغ آگاه شدند به حضور على عليه السلام آمده و درخواست كمك كردند.

مولاى متقيان پول‏هاى باقيمانده را به فقراء داد و حتى يك درهم باقى نماند!

حضرت زهرا(س) از قضيه آگاه شد، و سئوال نمود:

يا على ! بهتر نبود مبلغى را نيز براى فرزندان و خانواده خود در نظر مى‏گرفتى؟ من و بچه‏هايت گرسنه‏ايم.

على عليه السلام فرمود :

در برابر مستمندان حيا كردم، و از مذلت و خوارى سئوال آنان احتياط نمودم.

در اين لحظات جبرئيل امين به حضور پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله رسيده و سلام خدا را به او ابلاغ كرد و اضافه نمود كه خداوند مى‏فرمايد :

سلام مرا به على عليه السلام برسان، و به فاطمه(س) بگو: بخشش على مورد قبول من است.

رسول خدا به خانه على عليه السلام و زهرا(س) آمده و سلام و پيغام پروردگار عالم را به آنان ابلاغ كرد كه حضرت فاطمه زهرا(س) از پيشنهاد و مطرح كردن سئوالش عذر خواهى نمود.

آنگاه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله هفت درهم به حضرت زهرا(س) داد تا آنرا به على عليه السلام برساند كه در مخارج منزل مصرف كند.

على عليه السلام پول‏ها را دريافت نمود و با فرزند بزرگش امام حسن عليه السلام به بازار آمد تا براى گرسنگان خانواده‏اش خريد نمايد، ولى در طول راه انسان مستمندى پيش آمد و گفت:

چه كسى به من بيچاره قرض مى‏دهد؟

مولاى متقيان اين هفت درهم را نيز با مشورت فرزندش امام حسن عليه السلام به او داده و دست خالى به خانه برگشت!!

در اين فكر بود كه از چه كسى قرض كند؟

ناگاه عربى ظاهر شد، در حالى كه عنان شترش را در دست داشت، گفت :

يا على، اين ناقه رااز من خريدارى كن.

امام على عليه السلام فرمود :

پولى ندارم كه ناقه را از تو خريدارى نمايم.

عرب گفت :

مانعى ندارد، من به طور نسيه آن را به تو مى‏فروشم.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود :

به چه مبلغ مى‏فروشى؟

عرب گفت :

به يكصد درهم.

امام على عليه السلام فرمود :

فرزندم حسن ! ناقه را بگير.

امام حسن عليه السلام ناقه را تحويل گرفت.

هنوز چند قدمى برنداشته بودند، عرب ديگرى ظاهر شد كه شبيه اعرابى قبلى بود، ولى از جهت لباس و ظاهر فرق داشت و خطاب به حضرت على عليه السلام گفت :

آيا ناقه را مى‏فروشى؟

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود :

مى‏خواهى با اين ناقه چه كار كنى ؟

عرب گفت : در اولين جنگى كه رسول خدا به پيكار دشمن مى‏پردازد، شركت نموده و از اين ناقه استفاده مى‏كنم.

امام على عليه السلام فرمود : در اين صورت اگر راضى شويد من اين ناقه را بدون قيمت به شما ميبخشم.

عرب گفت : نه خير، من قيمت آنرا حاضر كرده‏ام، و آنرا مى‏خرم، بگو ببينم به چه مبلغى آنرا خريدارى نموده‏اى؟

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود :

به يكصد درهم خريدارى نمودم.

عرب گفت :

من حاضرم آنرا به يكصد و هفتاد درهم بخرم.

امام على عليه السلام فرمود :

فرزندم حسن! پول‏ها را تحويل بگير و ناقه را تحويل بده.

امام حسن عليه السلام پول‏ها را گرفت، على عليه السلام فرمود :

بيا تا پول‏هاى عرب قبلى را بپردازيم.

و همچنان در دنبال او بودند كه با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ملاقات كردند، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله خوشحال و متبسم بود، كه على عليه السلام از خوشحالى آن حضرت تعجب كرد و از علت آن جويا شد.

رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود:

على جان ! تو به دنبال عربى هستى كه به تو ناقه فروخته است، و مى‏خواهى پول‏هاى او را بپردازى، در حالى كه فروشنده ناقه، جبرئيل و خريدار ناقه، ميكائيل بود،
 و ناقه از ناقه‏هاى بهشت برين است، و پول‏هاى آن مربوط به خداوند رب العالمين و جل جلاله مى‏باشد.

على ! پول‏ها را در زندگى خود خرج كن و هرگز از تنگدستى و فقر وحشت نداشته باش.(7)

6 - كمك به پيران از كار افتاده‏

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام به گونه‏اى ناشناخته شب‏ها نان و خرما به خرابه‏ها و به خانه مستمندان مى‏برد، و مريضان را عيادت مى‏كرد، بسيارى نمى‏دانستند اين بزرگوار كيست؟

و چه كسى نيمه‏هاى شب نان و خرما و آرد بر در خانه‏هايشان مى‏گذارد؟

كيست كه در خرابه‏ها هر شب سر مريض و مرد كور را بر دامن خود مى‏گذارد و از آنها پذيرائى و مراقبت مى‏كند؟

تا آنكه امام على عليه السلام ضربت خورد و سه شب و دو روز در بستر شهادت آرميد، آنگاه بسيارى فهميدند كه آن مرد شب، آن يار و غمخوار ضعيفان، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بود.

چون حسنين عليهماالسلام از دفن اميرالمؤمنين عليه السلام برمى‏گشتند در راه پيرمردى مريض و نابينا را ديدند كه گريه مى‏كرد.

امام حسن عليه السلام پيش آمد و فرمود :

يا شيخ چرا گريه مى‏كنى ؟

گفت : مردى هر شب شير و آرد براى من مى‏آورد، اكنون سه روزاست كه نمى‏آيد.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود :

آن مرد چه كسى بود؟

گفت : نمى‏شناسم.

فرمود :

او را تعريف كن؟

گفت : چهره‏اش را نديده‏ام تا تعريف كنم. ولى به من همانند يك مادر با فرزندش مهربانى مى‏كرد.

با من به نرمى سخن مى‏گفت و با مهربانى از من پرستارى مى‏كرد، اظهار انس مى‏نمود و با من مى‏خنديد و آنگاه برمى‏گشت.

حضرت مجتبى عليه السلام فرمود :

اين صفت پدر ماست و خدا اجر تو را زياد كند، او شهيد شد و از دنيا رفت و اكنون از دفن او باز مى‏گرديم.

پيرمرد از شنيدن اين خبر فرياد بلندى كشيد كه مرگش در همان فرياد بود.(8)

و در نقل ديگر آمده است كه :

پيرمرد از امام حسن عليه السلام درخواست كرد تا او را كنار قبر امام على عليه السلام ببرند.

وقتى كنار قبر رسيد و دانست كه پرستار ايام عمرش حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده زبان به عذر خواهى گشود و آنقدر گريه كرد و فرياد زد كه از دار دنيا رفت. (9)

7 - آزاد كردن هزار برده

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در كنار كار و توليد، كشاوزى و باغدارى، تلاش فراوان در كمك به يتيمان و ازدواج جوانان، و اداى قرض وام داران داشت.

گاهى يك باغ را مى‏فروخت و پول آن را به فقراء و يتيمان مى‏داد،

و زمانى قيمت آن را براى آزاد كردن بردگان به كار مى‏گرفت.

حضرت امام صادق عليه السلام فرمود :

انَّ اميرالمؤمنين عليه السلام اعتق الف مملوكٍ من كد يده

(همانا اميرالمؤمنين عليه السلام كه درود خدا بر او باد، با دسترنج خود هزار برده را آزاد كرد.)(10)

چون در آن زمان هنوز بردگان وجود داشتند، گرچه راه‏هاى توليد برده، و برده‏دارى با بعثت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله مسدود شد، اما سيستم زندگى، و روابط آن روزگاران به برده‏دارى تكيه داشت كه به تدريج آزاد شدند.

 

پی نوشت ها :
  1- سوره حشر آيه 9 - و - بحارالانوار جلد 9 (قديم) ص 514
2- بحارالانوار ج‏41 ص‏28، با اندك اختلاف وج‏41 ص‏34 وج‏36 ص‏59
3- ذخائرالعقبى - و - كشف الغمه ج 1 ص 469
4- سوره بقره، آيه 274
5- مناقب ابن مغازلى ص 280 - و - كفاية الطالب ص 250
6- بحارالانوار ج 41 ص 49
7- بحارالانوار ج 41 ص 44 - و - مدينه المعاجز ص 15
8- انوار علوى ص 279
9- انوار علوى ص 279
10- اصول كافى ج‏5 ص‏74 ح‏2 - و - وسائل الشيعه ج‏12 ح‏1

 

منبع : الگوهاى رفتارى ‏جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه



نظرات 0
تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 10:52 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ

1- خنداندن يتيمان

قنبر مى‏گويد :

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام تعدادى ازيتيمان بى سرپرست راشناسائى كرد وبراى آنان خرما وبرنج وآرد بادوش خود حمل مى‏كرد و نگذاشت كه من او را كمك كنم.

وقتى وارد خانه يتيمان شديم، غذاى خوش مزه‏اى درست كرد وبادست به دهانشان مى‏داد،

و سپس با شكلك در آوردن، و صداى تقليدى از گوسفند، مكرر بچه‏ها را مى‏خنداند.

گفتم : يا اميرالمؤمنين، چرا چنين مى‏كنى؟

فرمود :

مى‏خواهم بچه‏هاى يتيم بخندند و وقتى من از خانه آنها خارج مى‏شوم، لبخند بر لبانشان باشد.(1)

2 - تأمين نيازمندى هاى يتيمان

الف - كمك به يتيمان در كار خانه

امام على عليه السلام مشك آب پيره‏زنى رابر دوش مى‏كشيد، و آرد و خرما به منزل يتيمان مى‏برد، و به مادر يتيمان فرمود :

بچه‏ها را سرگرم كنم يا نان بپزم؟

زن گفت :

نان پختن مال من است.

وقتى نان آماده شد، نان و خرما و گوشت را لقمه مى‏كرد و در دهان كودكان مى‏گذاشت و مى‏فرمود:

حلال كنيد كه نسبت به شما كوتاهى شد.

و آنگاه كه شعله‏هاى آتش تنور بالا گرفت، صورت در مقابل آتش گرفت و به ياد آتش جهنم مى‏فرمود:

اى على بچش حرارت آتش دنيا را و به ياد آتش جهنم باش

تا آنكه زن همسايه آمد و حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام را شناخت و به آن زن گفت :

مى‏دانى اين مرد كيست؟

گفت: نه .

گفت: او اميرالمؤمنين عليه السلام است،

زن به دست و پاى امام على عليه السلام افتاد و فراوان عذر خواهى كرد، كه حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود:

من از تو عذر مى‏خواهم كه در حق شما كوتاهى شد. (2)
ب - توجه به مسائل روانى كودكان يتيم

بسيارى، نيازها و نيازمندى‏هاى يتيمان را از ديدگاه امور مادى مى‏نگرند، كه بايد داراى مسكن و همسر و لباس و تغذيه مناسب باشند،

اما امام على عليه السلام به همان اندازه كه به احتياجات مادى و جسمى يتيمان فكر مى‏كرد، به رفع نيازها و كمبودهاى روانى آنها نيز مى‏انديشد،

كه دچار عقده هاى روانى، يا كمبودهاى عاطفى نگردند.

در رابطه با يتيمان، تنها غذا براى آنها نمى‏برد، بلكه با دست خود غذا در دهانشان مى‏گذارد تا لذت غذا از دست پدر گرفتن را بچشند.

يتيمان را دور خود جمع مى‏كرد، و با انواع بازى‏ها، وصداى تقليدى گوسفند آنها را مى‏خنداند،

وقتى يتيمان را به منزل مى‏آورد، و مى‏خواست به آنها عسل بخوراند، انگشتان خود را شسته، و با انگشتان خود عسل در دهان يتيمان مى‏گذارد كه دو نوع شيرينى را بچشند ؛

شيرينى عسل،

و شيرينى از دست پدر گرفتن.

گرچه افراد ناآگاه به حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام اعتراض مى‏كردند، كه اين كارها در شأن شما نيست، اما امام على عليه السلام به نكات ظريفى توجه داشت كه امروز در علم روانشناسى، و روانشناسى كودك، و روانشناسى تربيتى، بسيار مورد توجه است.

زيرا روانشناسان مى‏گويند:

علل بسيارى از بزهكارى فرزندانى كه پدر يا مادر را از دست داده‏اند، كمبود عاطفه است.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام آنقدر به يتيمان توجه داشت، و با آنها مهربانى مى‏كرد كه ديگران مى‏گفتند:

لوددت انى كنت يتيماً

(دوست داشتم من هم يك يتيم بودم) (3)

ج - در خانه يتيمان

مراجعه به كتاب اخلاق اجتماعى (در جلد اول اين مجموعه)

 

پی نوشت ها :
1-  شجره طوبى ص 407 - و - درر المطالب
2- بحارالانوار ج 41 ص 52
3- بحارالانوار ج 41 ص 49

منبع : الگوهاى رفتارى ‏جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه



نظرات 0
تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 10:52 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ


1 - بخشيدن شمشير به دشمن

در يكى از جنگ‏ها كه همه با حريف خود سرگرم مبارزه بودند، حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام با مشركى درگير شد و مبارزه ادامه پيدا كرد كه ناگاه شمشير دشمن شكست، و او از اخلاقيات امام على عليه السلام اطلاع داشت،

فوراً گفت :

اى على شمشيرت را به من بده.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام شمشيرى را به سوى او انداخت،

دشمن شگفت زده شد، و گفت :

در چنين موقعيت خطرناك شمشير به دشمنت مى‏بخشى؟

امام على عليه السلام پاسخ داد :

تو دست تقاضا به سوى من دراز كردى، و رد كردن درخواست دور از شيوه كرم و بخشندگى است.

مرد مشرك از اسب پياده شد و گفت:

اين روش اهل ديانت است ،

و پاى مبارك حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام را بوسيد و مسلمان شد.(1)

اين الگوى رفتارى يكى از جلوه‏هاى اخلاق فردى امام على عليه السلام به حساب مى‏آيد، كه حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام دشمن را مى‏شناخت و مى‏دانست كه دشمن با اين بخشش كريمانه، مسلمان مى‏شود، و حق را مى‏يابد، و تازه امام على عليه السلام شمشير ديگرى نيز داشت.

و اگر هم شمشيرى نداشت، چون علوم و فنون دفاعى را مى‏دانست و با شجاعت و شهامتى كه داشت، مبارزه با دشمن را ادامه مى‏داد و خود را حفظ مى‏كرد.

اما هم اكنون نمى‏توانيم به سربازان عمل كننده بگوئيم، در گرما گرم نبرد تفنگ خود را به دشمن ببخش.

و به نقلى ديگر :

در يكى از ميدان‏هاى جنگ، دشمن حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام كه حمله را آغاز كرد، شمشير او شكست، فوراً از امام درخواست كرد و گفت :

اى على شمشيرى به من بده.

امام على عليه السلام بدون درنگ شمشيرى به او داد، و فرمود:

دست حاجت به سوى من دراز كردى، دور از كرم است كه تو را محروم كنم.

دشمن در شگفتى فرو رفت و خود را به پاهاى حضرت افكند، و گفت :

اين راه ورسم دينداران است كه نياز حاجتمندان را برآورند.(2)

2 - كمك به ابن ملجم‏

وقتى ابن ملجم در مدينه مريض شد، دو سه هفته در منزل حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام پذيرائى و مداوا گرديد، به هنگام رفتن به سوى يمن، اسب سوارى از امام على عليه السلام درخواست كرد،

و حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام دستور داد كه اسب سرخ موئى به او بدهند.

وقتى سوار شد و رفت امام على عليه السلام شعر معروف عمرو بن معديكرب را خواند، كه :

(من زنده بودن او را مى‏خواهم و او اراده كشتن من را دارد).(3)

 

پی نوشت ها :
1- فروع كافى ج 4 ص 39
2- بحارالانوار ج 41 ص 69 - و - مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 87 - و - سفينة البحار ج 1
3- ارشاد شيخ مفيد ص 13

منبع : الگوهاى رفتارى ‏جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه



نظرات 0

تعداد کل صفحات : 6 :: 1 2 3 4 5 6