🍁 کسانی هستند که
هیچ وقت
"تــرکت نمیکنن"
امـا خوب بلدن
کاری کنن که خودت
یواش
یواش
پاورچین
پاورچین
ترکشون کنی 🍁


🍁 کسانی هستند که
هیچ وقت
"تــرکت نمیکنن"
امـا خوب بلدن
کاری کنن که خودت
یواش
یواش
پاورچین
پاورچین
ترکشون کنی 🍁
آتش زدن به یک “سرنوشت”
كبریت نمی خواهد که !!
“پـــا” می خواهد …
که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر
و
بـــــــــروی !!
وای از
بی حواسی اول صبح !
تا بخواهد
شیرینی رویای دیشب
از سرت برود و
یادت بیافتد
مدتهاست
او رفته
و
تو تنهایی
میبینی
دوتا فنجان چای تلخ
مانده روی دستت ...
اين روزها
بي حواس ترين زن دنيا منم
كه در گذر از ميان مردم شهر
با هر عطري به ياد تو
مست مي شوم
و در چهار خانه ي
هر پيراهني شبيه تو
بيتوته مي كنم
اين روزها
هستي وُ نيستي
و ميان بي حواسي هاي معلقم
قدم مي زني
تو را مي گردم
در ميان تمام كساني كه شبيه تو نيستند
و سراغ تو را
از شلوغ ترين خيابان هاي شهر مي گيرم
نيستي كه نيستي
و من
بي حواس ترين زن دنيا
كه هر چه مي كنم
حواسم از تو
پرت نمي شود كه نمي که نمیشود
عجب مزه ای دارد
لعنتی !!!!
گس و تلخ
گیر کرده درگلویم ......
طعم بی تو بودن میدهد
بغض را میگویم !
مرد من؟؟؟
مهربانم؟؟؟
مخاطب عاشقانه های من؟؟
زن نبوده ای که بدانی دست های مردانه ات که در دستم باشد،حکم تمام دنیا را برایم دارد..
مرد رویاهای من؟؟؟
بگذار هرچه میخواهد بشود. . . .
تا وقتی دست های گرمت را در دست دارم،خوش بختم!!
بگذار زمان از حسادت بترکد....
من عاشق مردی هستم که زمین مانند او ندارد..
من بی تو
از تمام آفرینش بیگانه ام...!!!
زن بودن خوب است وقتی،از تمام مذکر های دنیا پای تو در میان باشد..!!
نمیدانی چه کیفی دارد...
" خانوم بودن برای تو"
ﮔـﺎﻫـﯽ ﺍﻭﻗـﺎﺕ…
ﺁﺩﻣـ ﻧﯿــﺎﺯ ﺩﺍﺭَﺩ ﺩﺭ ﺁﻏـﻮﺷـ ِ ﻣـَﺮﺩﯼ ﻏـَﺮﻕ ﺷـﻮﺩ
ﻣـَﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﺍﮔـﺮ ﮐﺴـﯽ ﺍﺫﯾـﺖ ﮐـﺮﺩ ،
ﻗـﻮﻝ ﺩﻫـﺪ ﻫﻤﯿﺸـﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺯَﻧـَﺪ
ﻣـﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﺗـَﻪ ﺭﯾـﺶ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﺪ
ﻭ ﻟﺒﺨﻨـﺪﺵ ﻓﻘـﻂ ﻭ ﻓﻘـﻂ ﺑـﺮﺍﯼ ﺗـﻮ ﺑﺎﺷـﺪ
ﻣـﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﺳﺎﻋﺘـ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺁﻏـﻮﺷـَﺶ ﻟـَﻤـ ﺩَﻫـﯽ
ﺑـﺪﻭﻥ ِ ﺍﯾﻨـﮑﻪ ﺑـﺮﻭَﺩ ﺳـَﺮ ِ ﺍﺻـﻞ ِ ﻣﻄﻠـَﺐ
ﻣـﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﮔـﺮﯾـﻪ ﻫﺎﯾـﺖ ﺭﺍ ﮔـﻮﺵ ﮐﻨـﺪ
ﻭ ﺩَﺭ ﺧـﻮﺩ ﺣـَﻞ ﮐﻨـﺪ
ﻣـﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﻓﻘـﻂ ﯾـﮏ ﺳـﺮ ﻭ ﮔـﺮﺩﻥ ﺑﻠﻨـﺪ ﺗـَﺮ
ﺑـﺎﺷـﺪ
ﻣـﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﺗـﻮ ﺭﺍ ﺑـﺎ ﺩﻧﯿـﺎ ﻋـﻮﺽ ﻧﮑﻨـﺪ
ﺣﺘـﯽ ﺍﮔـﺮ ﺯﺷـﺖ ﺗـﺮﯾﻦ ﺁﺩﻣـ ِ ﺭﻭﯼ ِ ﺯﻣﯿـ ﻥ ﺑـﻮﺩﯼ
ﻣـﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﻣـَـــــــﺮﺩ ﺑـﺎﺷـَﺪ . . .
توحق نداری
عاشقِ کسی بمانی که سالهاست رفته
تومالِ کسی نیستی که نیست
توحق نداری
اسمِ دردهای مزمنت راعشق بگذاری
میتوانی مدیونِ زخمهایت باشی اما
محتاجِ آنکه زخمیَت کرده نه!
دست بردار
از این افسانههای بی سر و ته که به نامِ عشق
فرصتِ عشق رااز تو میگیرد,
آنکه تو را زخمیِ خود میخواهد
آدمِ تو نیست
آدم نیست و
توسال هاست
حوای بی آدمی ...
حواست نیست
نگو دوستت دارم
انسان
این واژه را می شنود
واژه
از پوستش رد می شود
با نگاهی پایین می رود
اسب های قلبش
شیهه می کشند
تندتر می دوند
بر سینه اش
محکم تر ُسم می کوبند
نگو دوستت دارم
انسان باور می کند
افسارِ اسب وحشی را
به دستت می دهد
به تو تکیه می کند
در آغوشت اشک می ریزد
یال هایش را می دهد تو شانه کنی
انسان باور می کند
و عشق
دردناک ترین اعتقاد است
اعتقادی که با سیلی پاک نمی شود
با خیانت
قوت می گیرد
با اهانت
راسخ تر می شود
به انسان نگو دوستت ندارم
ضربانش کند می شود
پای اسب هایش می شکند
اسب ها
بر زمین می افتند
درد می کشند
انسان
می باید
حیوان را راحت کند
انسان عرق می ریزد
اشکهایش
در بالشت جمع می شود
عطرِ موهایت را حبس می کند
نفس نمی کشد
بالشت را روی سینه اش می گذارد
به قلبش گلوله می زند
بخارِ گرم
از گلوی اسب ها بالا می رود
از دهانشان بیرون می جوشد
سینه ی انسان سبک می شود
اسب ها
به سمتِ کوهستان دور می دوند
سم هایشان
صدا ندارد
یال هایشان
یخ بسته
عشق
از دست می رود
انسان گناه دارد
نگو دوستت دارم
انسان باور می کند
نگو دوستت ندارم.