چه جالب...
ناز را ميکشيم،
آه را ميکشيم،
انتظار را ميکشيم،
فرياد را ميکشيم،
درد را ميکشيم،
ولي بعد از اين همه سال انقدر نقاش خوبي نشده ايم که بتوانيم
دست بکشيم...
از هر انچه آزارمان میدهد...
سهراب سپهري


چه جالب...
ناز را ميکشيم،
آه را ميکشيم،
انتظار را ميکشيم،
فرياد را ميکشيم،
درد را ميکشيم،
ولي بعد از اين همه سال انقدر نقاش خوبي نشده ايم که بتوانيم
دست بکشيم...
از هر انچه آزارمان میدهد...
سهراب سپهري
ﺧﺪﺍﯾﺎ
ﺩﯾﺸﺐ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺷﻤﻌﯽ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﻢ ...
ﺳﻮﺧﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻭ ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭ ﺷﻮﻡ ...
ﺍﻣﺎ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻢ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩ، ﮐﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﺑﮑﺸﻢ !
ﺧﺪﺍﯾﺎ !!!...
ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺷﮑﺮ ﺳﺮ ﺑﺮ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ
ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﺻﺒﺤﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﻼﻡ ﺗﻮ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ
ﺑﺎﺑﺖ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺒﻮﺩﻡ
ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﻢ
ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﮔﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﺎﻧﺲ ﻧﺴﺒﺖ ﺩﺍﺩﻡ
ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﮔﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﮐﻮﺭ ﺷﺪ ﻭﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ:
ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ... ﺧـﺪﺍﯾﺎ :
ﻣﻨﻢ ﻣﻨﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻧﺒﯿـﻦ ....
ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ
" ﻣﻦ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻫﯿﭽـــﻢ
زندگی یک پاداش است
نه یک مکافات
فرصتی کوتاه است
تا بیندیشی، ببالی، بفهمی و زیبا بنگری
و در نهایت در خاطره ها بمانی
به خود بگویید عالی هستید تا عالی شوید
و به خاطر داشته باشید که هرچه بگویید همان میشود . . .... ]
انسان ها مثل کتاب های یک کتاب فروشی عظیم هستند :
بعضی آدم ها ترجمه شده اند
بعضی آدم ها فتوکپی آدم های دیگرند
بعضی آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند
بعضی آدم ها فقط جدول و سر گرمی دارند
بعضی آدم ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم...
بعضی آدم ها را باید نخوانده کنار گذاشت...
از روی بعضی آدم ها باید مشق نوشت ....
واز روی بعضی از آدم ها جریمه....
و بعضی از آدمها تا دلت بخواهد خواندنی هستند، آنها را چندین بار باید :
خواند و خواند و............