بی از شب ها تو مرا گفتی شب باش
من که شب بودم
شب هستم
شب خواهم بود
بامید آنکه تو فانوس چراغ ره من باشی
شبی شب گشتم


بی از شب ها تو مرا گفتی شب باش
من که شب بودم
شب هستم
شب خواهم بود
بامید آنکه تو فانوس چراغ ره من باشی
شبی شب گشتم
زمستــان آمــده اســت!خستــه ام!مــی خــوابــم!بهــار کــه آمــد،پیلــه ام را مــی شکــافــم تــا بــا پــرهــای خیــس،دوبــاره عــاشقــت شــوم . . .
داره برف میاد به اسمون نگاه کن هروقت برف سیاه بارید بهم خبر بده ، اون موقع من دیگه دوستت نخواهم داشت
وقتی بهت گفتم : دلتنگ تو هستم ، به شانه ام زدی تا دلتنگیم را تکانده باشی ! به چه دلخوش کرده ای ؟ تکاندن برف از شانه آدم برفی ؟
عشق یعنی امید ، یعنی طراوت باران ، یعنی سفیدی برف ، یعنی ساز زندگی و لبریز از خوشی و عشق یعنی راز زیستن !
زمستان تو چگونه هستی امسال،گویی توام همرنگ بهاری.یا با ما شوخی داری؟تورا خدا یکرنگ باش،رنگ زمستان
تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت
میتوان گفت که من چلچله باغ توام
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای توام
دارد برف می آید در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند