اين روزها
	بي حواس ترين زن دنيا منم
	كه در گذر از ميان مردم شهر
	با هر عطري به ياد تو
	مست مي شوم
	و در چهار خانه ي
	هر پيراهني شبيه تو
	بيتوته مي كنم
	
	اين روزها
	هستي وُ نيستي
	و ميان بي حواسي هاي معلقم
	قدم مي زني
	
	تو را مي گردم
	در ميان تمام كساني كه شبيه تو نيستند
	و سراغ تو را
	از شلوغ ترين خيابان هاي شهر مي گيرم
	
	نيستي كه نيستي
	و من
	بي حواس ترين زن دنيا
	كه هر چه مي كنم
	حواسم از تو
	پرت نمي شود كه نمي که نمیشود
	 

