محرم در ايران
دامغان
در حسينيههاي دامغان از ششم ماه محرم مراسم ويژهاي تا روز عاشورا برگزار ميشود
عزاداران حسيني تمام علمها را سبزپوش و سياهپوش ميکنند و اين کار با بستن پارچهها و دستمالهاي نذري انجام ميشود
دستههاي سينهزني در شب تاسوعاي حسيني گهواره نمادين حضرت علياکبر (ع) را با خود حمل ميکنند . در شهر نحلي در تکيه دباغان وجود دارد که قدمتي طولاني دارد و گفته ميشود آب آن را به محل آورده است . مردم آن را با پارچه مخمل سياهپوش ميکنند و بيرون ميآورند . زنان نيز عزاداري مخصوص خود را دارند که به (عشوري ) معروف است . اين مراسم از هفت صبح شروع ميشود و دو ساعت ادامه دارد
مازندران
نواي غمين کرنا در روستاهاي غرب مازندران ، نشانهاي است از دعوت براي حضور در مراسم عزاداري به عدهاي متشکل از پنج تا هفت نفر کرناچي به خصوص شبهاي تاسوعا و عاشورا در حياط مسجد دمبهدم هم ميدهند و نوايي در رثاي امامحسين (ع) سر ميدهند
دونفر از آنها آهنگ اصلي را با دميدن در کرنا مينوازند و ديگر کرناچيان از آن دو پيروي ميکنند . آنان تا زماني که خستگي برايشان چيره نشده به اين کار ادامه ميدهند
چک چکو در استبهال (استان فارس )
عصر عاشورا در استبهال حالوهوايي ويژه دارد . مردم اين شهر مانند ديگر عاشقان در مناطق مختلف کشور به شيوه خود مراسم عزايحسين(ع) را برگزار ميکنند . برگزاري آيين چک چکو در استبهال از دير باز در اين روزها مرسوم بوده و نوعي نمايش مذهبي است
عزاداران با در دست گرفتن دوسنگ (يا دو چوب ) به دور فردي که نوحه ميخواند حلقه ميزنند و با آهنگ او دستها را بالاي سر ميبرند ، دو بار سنگها را به هم ميزنند و سپس از خم شدن ، دوباره آنها را بين پاها به يکديگر ميزنند . پس قدمي به جلو و بعد قدمي به عقب بر ميدارند . در همين حال مرثيهخوان به نوحه خود ادامه ميدهد و عزاداران بيت اول نوحة او را تکرار ميکنند
نان نذري عباس علي در آران و بيدگل (کاشان )
مردم آران و بيدگل در شب تاسوعايعزاداري سالار شهيدان ديگهاي نذري ترحلوا بر پا ميدارند و پاي اين ديگها حاجت ميطلبند . صبح هنگام عزاداران و دستهها با اين ترحلوا و ناني که مردم روز تاسوعا به نام حضرتابوالفضلالعباس(ع) ميپزند و به آن نان عباس علي ميگويند پذيرايي ميشوند
غذاي سنتي آران ، گوشت و لوبياست که در روزهاي عزاداري ، عدهاي ا زمردم با اين غذا نذري ميدهند
رونق سقا خانه هاي بروجرد
رسم برپايي سقاخانهها در ماه محرم ، بروجرد را آماده پذيرايي از سوگواران حسيني ميکند. با شروع ماهمحرم خانوادههاي عاشق حسين (ع) و خاندانش اتاقي را در منزل سرتاسر با پارچه سياه ميپوشانند و با آيات قرآني مزين ميکنند . همچنين منبري چوبي در بالاي اتاق ميگذارد که روي آن تعدادي چراغ به ياد امام حسين (ع) و ياران باوفايش روشن شده است ، با غروب خورشيد و آمدن شب ، در منازل باز گذاشته ميشود و پرچمي سياه و سبز به نشان آماده بودن سقاخانه ، مردم را دعوت به آمدن به داخل ميکند. مردم نيز از اين سقاخانه به آن سقاخانه ميروند و در مدح امامحسين(ع) اشعاري ميخوانند . گاه زنان در گروههاي جداگانه خود به سقاخانهها سري ميزنند ، نذر ميکنند و حاجت ميطلبن
يکي از نکات جالب اين است که رسم بوده مردم هنگام ورود به سقاخانه با صداي بلند بپرسند : «قليچه يا قولوچه ؟» در صورت شنيدن کلمه « قليچه » اذن دخول داشتند و اگر ( قولوچه ) پاسخ سوال بود حکايت از آمادگي نداشتن مهمان بود . به همين دليل به سقاخانه، «قليچ » هم ميگويند و هنگامي که عزاداران وارد سقاخانه ميشدند به جاي سلام ميگفتند:
«برقاتلان سيدالشهدا لعنت » و جواب ميشنيدند «بش باد » سينه زني ، مداحي ، مرثيهخواني و دعا و نذر و حاجتخواني از رسوم ديگر اين شب در شهر بروجرد است
سوختن لالههاي کرمانشاه در تکايا
تکيههاي متعدد از دوران قاجار درکرمانشاه برپا شده که عزاداريماهمحرم اکثرا در آنها انجام ميشود . با شروع ماه محرم ، تکايا به چلچراغ و لالههاي روشن مزين ميشوند تا مراسم عزاداري با شکوه بيشتري برگزار شود
پارچههاي سياه ، آيات قرآني و اشعار مذهبي بر در و ديوار تکايا آويزان و پرچمها بر سر در مغازهها نصب ميشون هيأتهاي مختلف از اول ماه محرم تا شب نهم در مساجد به روضهخواني و سينهزني ميپردازند . روز عاشورا همه دستهها از محلههاي مختلف با علمها وکتلها به سوي مزار شهدا ميروند دور تا دور کتل پير مردان ، اشعاري در رثاي امامحسين (ع) ميخوانند و پشت سر آنان زنان آرام عزاداري ميکند. شبيهخواني ، تعزيه ، اطعام و حمل گهواره نمادين حضرت علياصغر (ع)از ديگر مراسم رايج در کرمانشاه است
سيرجان
اعتقادات : سه روز قبل از محرم را شهادت حضرت مسلم (ع) و سه روز بعد از صفر را پرسة پيامبراکرم(ص) دانسته و کارهايي را که با عزاداري مغاير بود انجام نميدادند بنابراين اصلاح سروصورت ورنگ و حنا گذاشتن از بيست وهفتم ذيحجه تا چهارم ربيع الاول انجام نميشد و اين عقيده در بين زن و مرد پابرجا بود
وظايف مسئولين مجالس روضه خواني : اموري از قبيل برپايي چادر ، تأمين فرش و ظرف تهيه موادغذايي براساس ايام روضهخواني و نذورات کارگران هرساله ، مستقيما زير نظر مسئول انجام ميگرفت
وسايل پذيرايي : از سالهاي گذشته در چنين مجالسي به وسيلة چاي ، دم کردة قهوه ، قليان ، گلاب ودر بعضي از مجالس صبحانه از مستمعين پذيرايي ميشود که مسئولين در تهية اين وسايل کوتاهي نميکنند
قهوه : از ضروريات اين مجالس دم کرده قهوه است که با مخلوطي از پودر قهوه و گشنيز و شکر و هل وگلاب آماده ميشود و در بين مستمعين توزيع ميگردد . پودر قهوه به اندازة کافي قبل از محرم تهيه ميگردد
گلاب : لازمة مجلس روضه خواني ،گلاب است که در فصل گل به ميزان احتياج تهيه ميگردد
کندر : در گذشته قبل از شروع مجلس قطعات کندر را در آتش ميريختند و اصطلاحا «بوي خوش » بر پا ميکردند و بر اين عقيده بودند در هر جلسهاي که بوي خوش متصاعد شود ملائکة آسماني در آنجا جمع ميشوند و دعاي خير مينمايند «اخيرا اين سنت هم منسوخ شده است »
ترشي بادمجان : در سفرههاي غذاي مجالس روضه خواني قديمي ترشي بادمجان به چشم ميخورد که قبل از محرم به ميزان احتياج تهيه ميگردد
گيلان
ازاول محرم ، مراسم عزاداري برپا ميشود . مردم ، مختارند به هر مجلس عزا که مايل باشند بروند ولي اغلب مردم به مساجد و تکاياي محلة خودشان ميروند و معمولا ساعات برگزاري روضه را طوري ترتيب ميدهند که همه بتوانند درک فيض بيشتريکنند
در خانه يا مسجدي که (صبحها روضه ميگذارند ) به همه افراد شرکت کننده ، صبحانه ، چاي شيرين وکمي نان (مخصوصا نان تميجون tamigoon = نان لاکو ) ميدهند
روضهخوانها ده روز اول ماه محرم را به شهادت مسلم بن عقيل و دو طفلان مسلم ، حربن يزيد رياحي ، علياکبر ، علي اصغر ، قاسم ، ابوالفضل عباس وحسينبنعلي وداع مي کنند ودربارة فضايل و هر يک در همان روز ، سخنراني و در پايان نيز اشارهاي به شهادت حضرت حسين بنعلي (ع) ميکنند
شب عاشورا
اغلب مردم تا صبح نميخوابند و در تکايا و مساجد عزاداري ميکنند و معتقدند که در شب قتل امام حسين(ع) ، خوابيدن حرام است .دستههاي سينه زن وزنجير زن تا صبح از اين تکيه به آن مسجد ميروند و بر اين عقيده هستند که پابرهنه بودن در شب قتل ثواب دارد
ظهر عاشورا
در اغلب مساجد و تکايا و در اغلب خانههاي روضهخواني ، ناهار (پلو) ميدهند و دستههاي عزاداران ضمن رفتن به همة تکايا و مساجد ، به جاهائي که ناهار ميدهند ميروند و ناهار ميخورند و بعد متفرق ميشوند و تا غروب استراحت ميکنند
غروب عاشورا
غروب روز عاشورا يعني شب يازدهم ،دستههاي عزادار دگر بار به راه ميافتند و (شوم غريبون ) شام غريبان ميگيرند و برق را خاموش ميکنند. ( در گذشته ، پيچ چراغ فيتيلهاي و گردسوز يا مشعل را پائين ميکشيدند يا خاموش ميکردند )
عزاداران به چند گروه تقسيم مي شوند :
دستة اول «مرثيه » مي خواند و مي نشيند و گاه بر سر ميزند و گروه بعد ، کار دستة اول را تکرار ميکند . دستة اول بر ميخيزد و در چندين متر دورتر مينشيند و دستة سوم مرثيه ميخواند.
پايگاه غدير
جغرافياي كربلا (سفرنامه)
سيري ملكوتي در لحظات عاشورا
زندگيست به والاييترين. لحظاتش ميرسد وقتي پا به كربلا ميگذاري و سروري آميخته با خون تك تك سلولهاي بدنت را پر ميكند. كربلا، قسمتي از بهشت، جايي كه عطر گلهاي پرپر شده محمدي شيفته و شيدايت ميكند.
نگاهت را به اطراف كه ميپاشي، خيمهگاه، تل زينبيه، قتلگاه همه و همه زيباترين عشق بازي را برايت تصوير ميكنند. زيبايي كه حضرت زينب از بلنداي تل زينبيه به تماشا ايستاده بود.
به سوي گودال قتلگاه گام برميداري، جايي كه سيه كشتي هدايت چاك شد و سر از بدنش جدا شد.
گرچه گودال قتلگاه در دل حرم است، اما هنوز هم كمي گودتر از صحن اصلي است، وارد ميشوي در انتهاي راهرو ضريحي ميبيني به سوي ضريح ميروي پنجه در مشبكهاي آن فرو ميبري سنگ مرمرين سفيدرنگي كه بر روي آن لامپ قرمز روشن است درونت را آتش ميزند. ميسوزي، بغض در گلويت فرياد ميشود. اشكها هم نميتوانند آرامت كنند. حسين چه زيبا عشق را در رگهاي منجمد زمان جاري كرد و سبزي و بركت را براي عالميان به ارمغان آورد.
گويي هنوز صداي «هل من ناصر» حسين به گوش ميرسد. بيش از گذشته عشق به حسين در رگهايت جاري ميشود. سر به ضريح ميگذاري و آنقدر ميگريي تا كمي آرام شوي. از قتلگاه كه بيرون ميآيي رو به قبله مستقيم ميروي و از حرم خارج ميشوي رو به رويت تل زينبيه قرار دارد. بر تابلوي سفيد رنگي كه بر بالاي بنا قرار دارد نوشته شود:
«السلام عليك يا زينب الحورا»، «السلام عليك يا بنت علي مرتضي»، نما و گنبد تل زينبيه با كاشيكاريهاي زيبا تزيين شده است. قسمت بالاي او ستون سنگي سفيد رنگي كه روي پلهها قرار دارد، مقرنسكاري شده است از پلههاي سنگي كه بالا ميروي يك در سمت چپ براي ورود آقايان قرار دارد و يك در چوبي نيز قسمت راست براي ورود خواهران، وارد كه ميشوي، در انتهاي اتاق، در قسمت ؟؟ محراب مانندي قرار دارد كه جلو آن پنجره ؟؟ نقرهاي نصب شده است. اين جا مركز ديد حضرت زينب(س) است كه در گذشته تپهاي حدودا شش متري بوده است. حضرت بر فراز اين تل تسلط كامل بر ميدان جنگ داشته و شهادت عزيزان خود را با تمام وجود درك مينموده است و دردناكترين صحنه تاريخ كه همانا جدا شدن سر برادرش از بدن است را حضرت در فاصله هفتاد و پنج مترياش ديده است. بر بلنداي اين تل كه ميايستي، تصوير رفتن جوانان بني هاشم و اذن ميدان گرفتن آنها را نيز ميتواني ببيني چرا كه تل زينبيه بين ميدان جنگ و خيمهگاه قرار داشته است و از تل زينبيه هم صحنه قابل رؤيت بوده است و هم خيمهگاه.
خيمهگاه در دست تعمير است. در بزرگ قهوهاي رنگي كه مقابل خيابان اصلي است به علت تعميرات و بازسازي بسته است، از در داخل كوچه وارد ميشوي. محوطهاي بزرگ داراي دو گنبد، يكي متعلق به حضرت ابوالفضل كه در سمت راست قرار دارد و در واقع نزديكترين محل به ميدان جنگ بوده است و ديگري كه بر فراز ساختماني در سمت چپ قرار دارد كه بر فراز آن پرچم سرخ رنگ حسيني برافراشته شده است. اين گنبد متعلق به حضرت سيدالشهدا ميباشد. وارد خيمه حضرت ابوالفضل ميشوي، ديوارهايش پر است از دل شكسته آيينهها، اينجا خيمه امير لشگر است، اين جا خيمه علمدار است، خيمهگاه محل برپايي خيمه جوانان بنيهاشمي و خاندان امام حسين و اصحاب و ياران اوست.
وارد ميشوي به دو محراب به هم پيوسته كه دو پنجره مقابل آن است ميرسي، يكي متعلق به امام حسين و ديگير متعلق به خواهر بزرگوارش حضرت زينب است. كمي آن سوتر كه بگذري در غرب، خيمه امام سجاد است كه محرابي بر محل عبادت آن حضرت ساختهاند. خيمه قاسم بن الحسن در شمال غربي محل خيمهگاه قرار دارد. گر چه اين قسمت نيز به ساير خيمهها پيوسته است ولي دورتر از ساير محرابها قرار دارد. بر خيمه قاسم بن الحسن طاقچهاي تعبيه شده است كه پر از گلدانهايي از گل محمدي است. گوشهاي ميايستي و به ديوار تكيه ميزني. سر ظهر است و اينجا خلوت. خادمها با جاروبرقي مشغول نظافتند. به آسمان نگاه ميكني. همه جا پر از دل شكسته آيينههاست. دلت ميشكند، اوج ميگيرد و كنار آيينهها مينشيند. احساس ميكني تمام ذرات وجودت روشن شده است. هيجان عجيبي درونت را پر ميكند. در اينجا هنرمندي شيفتگاني را ميبيني كه عشقورزي و ايمان و اعتقاد و ارادت خود را كه از جان و دلشان نشأت ميگيرد را در سرپنجههاي هنرمندشان در قالب آينهكار و كاشي نهادهاند. احساس ميكني اينجا ميشود جرعهاي معرفت نوشد. جام چشمهايت مملو از اشك ميشود. پلك كه برهم ميگذاري دانه هاي درشت اشك روي گونهات ميدود. تصوير زماني كه سر امام را از بدن جدا كردهاند و حمله دشمنان به خيمهگاه دوباره درونت را شعلهور ميكند. احساس ميكني صداي فرياد رقيه و كودكان بنيهاشمي هنوز در فضاست. اينجا ميتوان آواز پر فرشتگان را شنيد، نه اينجا ميتوان صداي ناله و فغان آنها را شنيد. از خيمهگاه بيرون ميآيي. خيمهگاه حسيني تا حرم حدود پانصد متر فاصله دارد. از خيمهگاه گلدستههاي والايي بارگاه امام حسين(ع) پيداست.
خيابان شمالي حرم مطهر امام حسين را پشت سر ميگذاري، قلبت تندتر از هميشه در سينه ميزند، وارد كوچهاي باريك ميشوي، يكي دو كوچه را پشت سر ميگذاري، اين جا مقام علي اكبر است در شماليترين نقطه ميدان جنگ كه حدود ششصد يا هفتصد متر از تل زينبيه فاصله دارد. ديوارها با كاشي آبي مزين شده است كه در مركز كاشيها پنجرهاي نقرهاي قرار دارد. از پنجره داخل را مينگري يك اتاق كوچك كه در آن چند تصوير از ميدان نبرد قرار دارد، در گوشهاي ديگر صحنه كارزار و رسيدن امامحسين(ع) به بالين علي اكبر نقش شده است. بالاي پنجره نوشته شده، «مقام علي اكبر» دورتادور پنجره با اسماء چهارده معصوم بر دل كاشي مزين شده است. نگاهت توي اتاق سكته ميكند، صدا در گوشت ميپيچد: «جوانان بنيهاشم بياييد علي را بر در خيمه رسانيد». اينجا اشك فرشتگان در وداع پدر و پسر زمين را خيس كرده است و ديدن اين صحنه در ياد فرشتگان لحظه وداع ابراهيم و اسماعيل را جان بخشيده است. امام بر بالين علي اكبر چنان خون گريست كه دامنش پر از لاله سرخ شد. كوچههاي باريك و پر از پيچ و خم را پشت سر ميگذاري، كوچههاي شلوغ و پر ازدحام با صداي متناوب موتورهاي برق، از دور ديوار كاشيكاري شده كه بر آن نوشته شده، «هنا مقام علي الاصغر شهيد الكربلا» چشمانت را مينوازد و دلت را به ميهماني ميخواند. نزديكتر ميروي به ايواني ميرسي كه دو گهواره بر آن نهاده شده است. يك گهواره كوچك و سبزپوش و ديگري نقرهفام و بزرگ و در يك سمت چند لباس كودك و نوزاد قرار دارد. از پلهها بالا ميروي و سر به گهواره ميگذاري، صداي لالايي رباب را ميشنوي كه در غربت خويش گهواره خالي علي اصغر را ميجنباند. اين جا خون كوچكترين شهيد روز عاشورا به زمين كه نه به آسمان پاشيده شده است. اين جا كوچكترين غنچه گلستان محمدي پرپر شده است.
در سمت ديگر حرم حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) در مقابل باب زينبيه، باب ؟؟ قرار دارد. شارع السدره، خياباني است كه در امتداد اين باب ميباشد كه در انتهاي آن بناي زيبايي است كه بر بالاي آن با چراغهاي سبز نوشته شده «السلام عليك يا صاحب الزمان» بر فراز مقام امام زمان گنبد زيبايي بنا نهاده شده است. اين جا هم مانند ساير زيارتگاهها داراي محرابي يمباشد كه در جلوي آن ضريح نقرهاي قرار دارد. نفس عميقي ميكشي، جانت پر از بوي گل نرگس ميشود كه روزي او اين جا قامت نماز بسته است. دلت ميخواهد همه هوا را ببلعي و در كنار مقام امام زمان(عج) نهر علقمه و سپس خياباني است كه پر از دكانهاي موقت و يا دايمي است. زائران زيادي در اين محل در رفت و آمدند كه اكثرا ايراني هستند و سعي دارند براي چشم انتظارهاشان هديهاي بخرند. در انتهاي اين خيابان در سمت راست باغي قرار دارد كه معروف به مقام امام صادق(ع) است. اين جا محل درس و عبادت حضرت امام صادق(ع) است كه شامل اتاقي است كه در انتهاي آن محرابي قرار دارد كه پنجرهاي مقابل آن قرار داده شده است. اين جا محل عبادت حضرت ميباشد. در پشت ديوار محراب ايوان بزرگي است كه به نخلستان مشرف است.
كم كم خورشيد چهره در نقاب فرو ميبرد، از مقام امام صادق خارج ميشوي و به سوي مقام امام زمان ميروي. در سمت چپت، مقابل مقام امام زمان نهري آرام و گل آلود روان است. هيأتهاي عزاداري و كاروانهاي ايراني بر روي پلكان كنار شهر نشستهاند و عزاداري ميكنند. از پلهها پايين ميروي و بر لب آب مينشيني، دست در آب فرو ميبري، اين آبي است كه روز عاشورا از طفلان امام مضايقه شد. ميانديشي كه شهادت زيباترين لحظات است در سير ملكوتي كه انسان را از خاك جدا كرده و تا خدا ميبرد. دانههاي اشكت در آب فرو ميچكد. تجديد وضو ميكني و جاري ميشوي. صدا ميآيد، صداي پاي اسب عمو است از علقمه آب برداشته و به سوي خيمهگاه ميرود. دويست متر از نهر فاصله گرفته است. تا اين جا توانسته مشك آب را در ميان مأموران محافظت نمايد اما زيد بن ؟؟ يكباره از كمينگاه بيرون آمده با شمشير ناجوانمردانه دست حضرت را قطع ميكند. اين محل در شمالشرقي بارگاه مطهر حضرت قرار دارد و دورترين نقطه از خيمهگاه امام ميباشد. فاصله آن تا خيمهگاه هفتصد متر است كه حال به صورت اتاقكي است كه با كاشيهاي آبي آراسته شده و تابلوي زيبايي كه نشاندهنده است قطع شده ميباشد. در ضلع شرقي آن نصب ميباشد. حضرت مشك را به دست چپ ميگيرد و مستقيم پيش ميرود. هنوز حدود صد و هفتاد متر راه را نرفته است كه توفل از كمينگاه نخله بيرون آمده و دست چپ حضرت را قطع ميكند. حضرت مشك را به دندان ميگيرد، عمو به بچهها قول داده كه آب برايشان ميآورد پس به طرف خيمهگاه حركت ميكند هنوز راهي نرفته كه مشك به وسيله تير پاره ميشود. حضرت به طرف شمال كه شريعه فرات باشد پيش ميرود و بر اثر ضربات بعدي از اسب به زمين افتاده و به شهادت ميرسد. محل شهادت حضرت تا تل زينبيه تنها پانصد متر فاصله دارد. بر محل دست چپ جدا از بدن حضرت كه در شرق بارگاه مطهرش ميباشند، ستوني كوتاه چند ضعلي سنگي است كه بر فراز پنجرههاي نقره فامش گنبد آبي كوچكي قرار دارد و بر فراز گنبد است زيبايي نهاده شده است. گره ستون ميچرخي و پروانهوار سماع ميكني. قلبت در آتش عشق به اهل بيت ميسوزد، اشكهايت را به ياري ميطلبي، اشك ميريزي، دل كوچكت در اين سير ملكوتي يقين حاصل كرد كه شهادت يعني جاودانه شدن، شهادت يعني آغاز يك بودن بي پايان.
جلوگيرى از آب
كتاب: سيره معصومان، ج 4، ص 144
عبيد الله بن زياد به عمر بن سعد نامه ديگرى نوشت و گفت: ميان حسين و ياران وى و آب حايل شو كه يك قطره از آن ننوشند، همچنان كه با پاكيزهخوى متقى، عثمان بن عفان رفتار كردند.پس بى درنگ عمر بن سعد، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار فرستاد كه آبگاه را گرفتند و ميان حسين ع و ياران وى و آب حايل شدند، تا به اين وسيله حسين ع و ياران او نتوانند به آب دست يابند، و اين واقعه سه روز پيش از شهادت امام حسين ع بود.
همين كه تشنگى بر حسين و يارانش سخت شد، عباس بن على ع برادر خويش را پيش خواند و با بيست نفر همراه با بيست مشك و سى سوار شبانگاه برفتند و نزديك آب رسيدند.نافع بن هلال جملى با پرچم پيشاپيش مىرفت.عمرو بن حجاج با مشاهده او گفت: كيستى و براى چه آمدهاى؟ گفت: من نافع بن هلال هستم.آمدهايم از اين آب كه ما را از آن منع كردهايد بنوشيم.گفت : بنوش، نوش جانت.
نافع گفت: نه، به خدا سوگند تا حسين ع و يارانش تشنهاند يك قطره نخواهم نوشيد.عمرو گفت: نه، راهى براى آب دادن اينان نيست.ما را اينجا گذاشتهاند كه آب را از ايشان منع كنيم.
نافع بلافاصله به ياران خود گفت: مشكها را پر كنيد.آنها مشكها را پر كردند.عمرو بن حجاج و يارانش پيش دويدند و مىخواستند راه بازگشت را بر آنان ببندند.عباس بن على ع و نافع بن هلال به آنها حمله بردند كه بر جاى خويش بازگشتند و راه را گشودند.يك بار ديگر باز هم عمرو و يارانش جلو آمدند و قصد حمله داشتند، اما عباس و يارانش با آنان مقابله كردند و ميان آنها درگيرى شد.به هر حال ياران حسين ع با مشكها آمدند و آب را پيش وى بردند .اما چنان كه سبط ابن جوزى مىگويد: بر سر آب ميان دو گروه مبارزه در گرفت، و سرانجام نتوانستند به آب دست يابند.
بدين ترتيب، آن قوم، حسين ع را به شدت در سختى و فشار قرار دادند تا آنجا كه تشنگى بر امام و يارانش غلبه كرد.در اين اثنا برير بن خضير همدانى به حسين ع گفت: اى فرزند پيمبر خدا، آيا اجازه مىدهيد كه نزد اين قوم بروم و با آنان گفتگو كنم؟ حضرت وى را اجازه داد.پس نزد قوم رفت و خطاب به آنان گفت: اى گروه مردم، خداى عز و جل، محمد ص را به حق به پيامبر برگزيد تا مردم را بشارت دهند و بيم دهنده باشد.او با اذن خدا، مردم را به سوى خداوند دعوت كرد و خود براى همه چراغى فروزان بود.اكنون ميان آب فرات و فرزند رسول الله ص حايل شده و آب را بر آنها بستهاند.آبى كه بر خوكها و سگهاى بيابان رواست.
مردم با تندى به وى گفتند: اى برير، زياد سخن گفتى.ساكت باش.به خدا سوگند همان طور كه پيش از حسين از آب محروم شدند اينك حسين نيز تشنه خواهد ماند.
آنگاه امام حسين ع به برير امر به سكوت فرمود و گفت: اى برير بنشين.سپس در حالى كه بر شمشير خود تكيه كرده بود رو كرد به قوم و با صداى بلند گفت:
شما را به خدا سوگند مىدهم آيا مرا مىشناسيد؟
گفتند: آرى، تو فرزند پيمبر خدا و نواده او هستى.
ـ شما را به خدا آيا مىدانيد جد من رسول الله ص است؟
ـ آرى.
ـ شما را به خدا سوگند، آيا مىدانيد كه مادرم فاطمه دختر محمد ص است؟
ـ آرى مىدانيم.
ـ شما را به خدا آيا مىدانيد كه پدرم على بن ابى طالب ع است؟
ـ آرى.
ـ شما را به خداى سوگند مىدهم.آيا مىدانيد كه جده من خديجه دختر خويلد نخستين بانوى اين امت است كه اسلام آورد؟
ـ آرى.
امام ادامه داده فرمود:
شما را سوگند به خداى، آيا مىدانيد كه حمزه سيد الشهداء عموى پدرم بوده است؟
قوم گفتند: آرى.
ـ شما را به خدا قسم مىدهم آيا اطلاع داريد كه اين شمشير از آن رسول الله ص بوده است؟
ـ آرى.
ـ شما را به خدا، آيا مىدانيد كه اين عمامهاى كه بر سر دارم مخصوص پيامبر خدا ص بوده است؟
ـ آرى.
ـ شما را به خدا، آيا مىدانيد كه على ع نخستين كسى بود كه از ميان امت به اسلام گرويد؟ آيا مىدانيد كه در علم و دانش و حلم و بردبارى از همه برتر و والاتر بود، و بر هر كس، ولى خواهد بود؟
قوم همگى گفتند: آرى همه را مىدانيم.
امام فرمود: پس از روى چه دليل خون مرا مباح مىسازيد؟ با اينكه پدرم ساقى و پاسدار حوض كوثر است.از بسيارى از افراد حمايت و پشتيبانى خواهد كرد، همچنان كه ساربان، شتران را از سراب مىراند، و در قيامت پدرم پيشاپيش كسانى است كه حمد و سپاس خداوند را به جا آوردهاند.
گفتند: آرى همه اين مطالب را مىدانيم با اين وصف دست از تو برنداريم تا با لب تشنه جان دهى.
در اين وقت كه امام حسين ع به ايراد خطابه خود پرداخته بود، دختران و خواهران آن حضرت با شنيدن سخنان وى به شدت مىگريستند و صداى ناله آنان بالا مىگرفت.چنانچه امام متوجه آنان شد.پس برادر خود عباس و فرزند خود على را پيش خواند و از آن دو خواست كه آنان را ساكت سازند و ادامه داده گفت: به جان خودم از اين پس آنها بسيار خواهند گريست.
کربلا کجاست؟
منابع مقاله:
قبله اهل حقیقت کربلاست کربلا،او قبله اهل ولاست گر چه دارد کعبه،مروه با صفا لیک،کی دارد منای کربلا؟ کعبه را گر زمزم است آب حیات کربلا را آب خضر آمد فرات رو نما عارف،صلات رکعتین در خم ابروی محراب حسین
«کربلا»،مدفن سید الشهداست،سرزمینی که عظیمترین حماسه خدایی بشر،درعاشورای سال 61 در آن اتفاق افتاد و موجش سراسر تاریخ و پهنه جهان را فرا گرفت.
خاک آن،بوی خون میدهد و تربت کربلا مقدس و الهامبخش است و در فضیلت آن،روایات بسیاری نقل شده است. (1) امام علی«ع»پس از جنگ صفین،هنگام عبور از کربلا همراه برخی همراهان،چشمانش پر از اشگ شد و فرمود:اینجاست محل فرودآمدنشان...و اینجاستشهادتگاهعاشقان بینظیر که در گذشته و آینده،نمونه ندارند:«...مصارع عشاق شهداء لا تسبقهم منکان قبلهم و لا یلحقهم من بعدهم...» (2) و به همین خاطر،«کربلا»سمبل ایثار و جانبازی وشهادتطلبی و شوق و شور حماسی شناخته شده است و در طول تاریخ نیز،کانونعشقهای برتر بوده و همچون مغناطیسی،دلهای مشتاق و شیدای معرفت را به سوی خودکشیده است.در حماسه دفاع مقدس ایران نیز،بسیاری از رزمندگان اسلام،به شوق کربلاو زیارت حرم حسینی،جبههها را درمینوردیدند و با بعثیان کافر میجنگیدند و رو بهکعبه عشق،کربلای سید الشهدا«ع»شهید میشدند،چون کربلا سمبل هر جایی است کهصحنه دیگری حق و باطل باشد.
در حسرت کوی کربلا میرفتند مشتاق به سوی کربلا میرفتند گلگون تن و خونین کفن و بیپر و بال اینگونه به سوی کربلا میرفتند (3)
در روایات آمده است که سید الشهدا«ع»نواحی اطراف قبر خویش را از اهل نینوا وغاضریه به مبلغ شصت هزار درهم خریداری کرد و به خود آنان صدقه داد و با آنان شرطکرد که مردم را به جایگاه قبرش راهنمایی کنند و هر که را به زیارت آن حضرت آید،سهروز مهمان نمایند و پذیرایی کنند. (4) باری،کربلا نام یکی از شهرهای کشور عراق است که در کنار رودخانه فرات قرارداشته است.این شهر،تا سال 61 هجری،بیابان بوده است.از آن زمان به بعد،بر اثرشهادت حسین بن علی«ع»در آن محل،بتدریج مورد توجه شیعیان آل علی قرار گرفت وپس از بنای مرقدهای شهدا،متدرجا مرکز جمعیت گردید و امروز،یکی از شهرهایزیارتی عراق میباشد که قریب 65000 تن جمعیت دارد و در ماههای محرم و صفر وهنگام زمستان،به سبب ورود زایران،جمعیتشهر به 000/100 تن میرسد. (5) در این که«کربلا»یعنی چه و ریشه لغوی آن چیست و از چه گرفته شده،بحثهایمفصلی انجام گرفته است. (6) طبق برخی نقلها،این نام از ترکیب«کرب»و«ال»ساخته شدهاست، یعنی حرم الله،یا مقدس الله،«کرب»در لغتسامی به معنای«قرب»در عربیاست(کرب:قرب).اگر«ال»هم به معنای«الله»باشد،کربلا به معنای محلی است که نزدخدا،مقدس و مقرب است،یا«حرم خدا»است. (7) برخی هم آن را ترکیب یافته از«کوربابل»دانستهاند،یعنی مجموعهای از آبادیها و روستاهای بابل.موقعیتی که کربلا در آنقرار دارد،در بین النهرین است.این منطقه در گذشتههای دور،مهد حوادث و احیاناتمدنها بوده است و بخشهای گوناگونی از این ناحیه، نامهای مختلف داشته است.کربلا،کور بابل،نینوا،غاضریه،کربله،نواویس،حیر،طف،شفیه،عقر،نهر علقمی،عمورا،ماریهو...که بعضی از اینها نام روستاها و آبادیهایی در این منطقه وسیع بوده است. (8) حرم مطهر امام حسین«ع»که در این شهر قرار دارد،تاریخچهای مفصل دارد و دردورههای مختلف تاریخی،بنای آن تغییرات و تعمیراتی یافته است.کربلا،شهری است کهخاندانهای ریشهدار در آن ساکن بودهاند.حوزه علمیه داشته و خانوادههایی شریف،ادیب و علمای برجسته از آن برخاسته و در آن زیستهاند.قبر حضرت عباس«ع»نیز درهمین شهر است.در قرون اخیر نیز شاهد تعدادی حوادث و انقلابها و فتنهها بوده است. (9) ولی به هر حال،در کربلا بیش از نشانهای جغرافیایی و تاریخی،باید مفاهیم والای انسانیو شورگستریها و الهامبخشیهای قداست آفرین را سراغ گرفت.
پینوشتها
1- ر.ک:سفینة البحار،ج 2،ص 11 و 475.معروفست که:«کل ارض کربلاء و کل یوم عاشورا».در باره این مرقد مطهر ازجمله«چهل حدیث کربلا»،نشر معروف نیز منتشر شده است.
2- همان،ص 197 و 475.
3- علی مرادی.
4- مجمع البحرین،طریحی،واژه«کربل».
5- فرهنگ فارسی،معین.برای آشنایی با تاریخ این شهر از دیر باز تا عصر حاضر،ر.ک:«تراث کربلا»از سلمان هادیالطعمه(این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است:میراث کربلا)همچنین ر.ک:«موسوعة العتبات المقدسه»جلد 8(قسم کربلا)از جعفر الخلیلی.
6- از جمله ر.ک:«موسوعة العتبات المقدسه»،ج 8،ص 9 به بعد.
7- همان،ص 10.
8- تراث کربلا،ص 19.
9- ر.ک:«تراث کربلا»،سلمان هادی الطعمه.
منبع: فرهنگ عاشورا جواد محدثي
همگرايى عقل و عشق در نهضت حسينى
قيام كربلا، قيامى جاودانه است كه به دليل لايهها و جنبههاى فراگير و متكثرش تفسيرهاى مختلف مىپذيرد و مىتوان با رويكردهاى كلامى، فلسفى، عرفانى، تاريخى، فرهنگى و اجتماعى و سياسى به آن نگريست .
بديهى است در طول تاريخ علىرغم رويكردها و منظرهاى مختلف پردازش و تحليل حادثه عاشورا، انحرافها و تحريفها، افراط و تفريطها و خبط و خطا نيز در تحليل قيام عاشورا شده است كه از جمله آن، افراط و تفريطهاى مربوط به تحليل عقلانى محض يا عاشقانه و عارفانه صرف آن حادثه عظيم است و هر دو به نوبه خود پيامدهاى فكرى و اجتماعى منفى و آفات و آسيبهايى دارد .
اين مقاله بر اساس پيش گفته يادشده بر آن است تا شبهه تضاد عقل و عشق در فهم شناخت، ارزيابى و تحليل قيام امام حسين را نفى و تعاضد و همگرايى عقل و عشق را در نهضت امام حسين نشان دهد .
مقدمه
نهادم عقل را ره توشه از مى
ز شهر هستىاش كردم روانه (2)
حقيقت آن است كه نهضت امام حسينعليه السلام در كربلا از يك فراگيرى و جامعيتى برخوردار است كه مىتوان از افقهاى متنوع به آن نگريست و با رويكردهاى متكثر به تفسير و تحليل آن پرداخت چه اين كه حركتى جامع، جاودانه، داراى وجوه و مراتب گوناگون ظاهر و باطن، شهادت و غيب، ملك و ملكوت و به بيان ديگر اشارات، لطافت و حقيقتى دارد كه هر انسانى با ظرفيت وجودى خويش و استعدادهاى بالقوه و بالفعلى كه دارد توان تصور و تصوير و سپس بهرهبردارى از آن را دارد . به تعبير متفكر شهيد استاد مطهرىرحمه الله «نهضتحسينى، نهضتى متشابه است» (3) و تشابه را بر محور تفسير علامه طباطبايىرحمه الله در به معناى بطون داشتن و معانى طولانى داشتن گرفتهاند . (5) به همين دليل در طول تاريخ با نگرشهاى مختلف به قيام جاودانه كربلا نگريستهاند، مورخان، متكلمان، فقيهان، حكيمان، هنرمندان، عارفان، شاعران، سياستمداران و حتى انقلابيون و آزاديخواهان و عدالتگرايان به سهم خويش تحليل و برداشت ويژهاى از آن داشتهاند و قيام كربلا نيز آيينهاى كامل از انسان كامل و مكمل و اسلام ناب نبوى و علوى شد تا حق و عدل را به صورت فراگير در خويش به نمايش بگذارد .
ناگفته نماند گاهى تحليلهاى تاريخى و حتى گزارشهاى تاريخى (تاريخ نقلى، علمى، فلسفى) دچار آفت كتمان و قلب و تحريف لفظى و معنوى نيز شدهاند . (6) و حتى در تفسيرهاى التقاطى بر محور ماترياليسم ديالكتيك و تاريخى نيز از امام حسينعليه السلام و قيام كربلا سخن به ميان آمده است (7) و پرسشهايى چون آيا امام حسينعليه السلام علم به فرجام قيامش; يعنى شهادت داشتيا نه؟ آيا امام براى رسيدن به حكومت قيام كرد يا نه؟ آيا صرفا انگيزه وظيفهشناسى و تكليفگرايى در حدوث نهضتحسين نقش داشتيا نه؟ چه بحثها و قرائتهايى، حركت عظيم و عاشورايى امام را به وجود آورد و در عين حال مايه تعميق انديشهاى و تحليلى در بررسى واقعه عاشورا گشته است .
مقوله «تكليف محور» بودن و دفاع از اسلام ناب نبوى در برابر اسلام نقابدارانه اموى و تقابل حق و باطل در تفسير انگيزه يا انگيزهشناسى نهضتحسينى برجسته و شاخص شده است . (8) در دوران ما كه بر اساس طرح جامعه مدنى، مقوله تسامح و تساهل و مدارا و در برابر آن خشونت و توطئه مطرح شد عدهاى افراطگرايانه اتهام «خشونتطلبى و جنگافروزى» را نيز به امام حسينعليه السلام در قيام عليه ظلم و استبداد و فسق و فجور و ضد ارزشها زدهاند و فرهنگ شهادت را خشونت آفرين دانستهاند (9) يا عاشورا را نماد زنده در آتش سوختن سياوش قلمداد كردهاند . (10) يا با طرد جنبههاى عاطفى عاشورا و كافى دانستن آن تا به امروز، طرح پرداختن از زاويه عقلانى را مطرح (11) و جوانب ديگر را نديده گرفتهاند، در حالى كه جنبههاى عاطفى، عقلانى، عرفانى، فرهنگى، سياسى و اجتماعى همه با هم مىتواند تفسيرى جامع و نگاهى نوين از قيام كربلا را در معرض انديشهها و افكار و آرا قرار دهد و آثار جامع بر جاى بگذارد .
از اين رو، تفسيرهاى افراطى يا تفريطى نهايتا به تحريف لايههاى مختلف عاشورا مىانجامد چنان كه زمان زدگى و التقاط انديشى و علم پرستى در تفسير واقعه كربلا محكوم و محدود نگرى است . تفسيرهاى متحجرانه، واپسگرايانه و جمود محورانه نيز منشا بسيارى تحريفها و كم رنگ شدن نتايج مثبتحماسى، عدالتخواهانه، آزادى طلبانه و ظلم و استبداد ستيزانه خواهد شد . پس نه نگرش فقهى محض و نه نگرش عرفانى صرف و نه نگرش سياسى و اجتماعى محض و نگرشهاى هنرمندانه و شاعرانه هيچ كدام به تنهايى مفسر قيام كربلا نخواهد شد; بلكه همه نگرشها بايد باشد و به بررسى و تحليل همه جنبههاى قيام حسينى بايد توجه داشت تا مقوله «اصلاح امت اسلامى» و «احياى انديشه ناب دينى» و دميدن روح توحيد، عدالت، كرامت و آزادى در كالبد جامعه منسوب به پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، علىعليه السلام و ائمه معصومينعليهم السلام تفسير و توجيه صحيح يابد . چه اين كه قيام كربلا با توجه به ذو وجوه بودن تاب تحمل نگاههاى مختلف و تفسيرهاى گوناگون را دارا است و «انسان كامل» براى احيا و زنده نگه داشتن «اسلام كامل» آن قيام را خلق كرد و خون خويش را هديه نمود تا فرهنگ، ارزشها، منشها و گرايشهاى اصيل و زلال ناب اسلامى احيا و بيمه گردد .
از سوى ديگر يك سؤال جدى و محورى در تفسير و تحليل قيام جاودانه و جامع ابا عبد الله الحسينعليه السلام مطرح است كه آيا نهضت امام حسينعليه السلام عقلانى بود يا عاشقانه يا هر دو؟ ; يعنى در قيام كربلا عقل و عشق تواما حضور و ظهور داشتهاند كه هم از دفتر عقل و هم از آيت عشق مىتوان قيام كربلا را به تحليل و تفسير كشاند؟
احساس، ادراك و اشراق ساحتهاى گوناگونى هستند كه جنبههاى عاطفى، عقلانى و عرفانى يا عاشقانه را در نگرشى جامع به قيام كربلا به هم گره مىزنند تا قيام حسين در هر عصر و زمانى سرچشمه جوشان درسها، عبرتها و جلوات مثبت و سازندهاى باشد . اين نوع نگاه خود در تحريفزدايى، التقاط ستيزى، جمود ستيزى و جهالتگريزى در تفسير و تصوير نهضت امام حسينعليه السلام نقش بسزايى را ايفا مىنمايد و چه بسا سرآغاز پاسخ به برخى شبهات و پرسشها پيرامون پاسداشت قيام كربلا، مراسم عزادارى سنتى در محرم و صفر كه بيمه كننده فرهنگ ناب شيعى در طول تاريخ بوده است و فلسفه گريه و در عين حال حدوث و تكوين قيامهاى عدالتخواهانه و آزادى طلبانه خواهد شد تا از كژرويها، كجانديشيها، تجدد و تحجر نسبتبه حادثه شگرف و شگفت كربلا جلوگيرى نماييم و به راه برون رفتنى از افراط و تفريطها و ورود به تفكر اعتدالى دستيازيم .
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
«پله پله تا رسيدن به خدا»
پيرامون فاجعه عاشورا و اوضاع سياسي و شخصيت امام حسين(ع) مطالب بيشماري وجود دارد كه در مقالات مختلف و كتب گوناگون علمي مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار گرفته است. اما مسئله حاشيهاي در اين مهم به نظر ميرسد كه جاي صحبت و بررسي را دارد و آن مسير حركت حسينبنعلي(ع) از مكه به كربلاست. در اين گزارش سعي شده است با توجه به منابع مختلف اين موضوع بررسي شود.
امام حسين(ع) پس از 4 ماه و ده روز اقامت در كنار خانه خدا يعني از سوم شعبان تا هشتم ذيالحجه سال 60 هجري قصد عزيمت به كوفه فرمود. در اين مدت گروهي از مردم حجاز و بصره نزدش گرد آمدند و به خاندان و دوستانش پيوستند.
هنگامي كه امام حسين(ع) اراده فرمود كه از مكه به سوي عراق رهسپار شود، طواف كرد و ميان صفا و مروه را سعي نمود و از احرام خود بيرون آمد و احرام حج را به عمره مبدل ساخت، زيرا نمي توانست حج را تمام كند و اين از آن جهت بود كه بيم داشت ايادي يزيد او را دستگير كرده و به نزد وي ببرند و يا به قتل برسانند. بنابراين امام(ع) همزمان با قيام مسلم بنعقيل در كوفه كه روز سهشنبه هشتم ذيالحجه سال 60 هجري، به همراه خاندان و فرزندان خود و با شيعياني كه به او پيوسته بودند از مكه خارج شد و اين در حالي بود كه هنوز خبر شهادت مسلم به آن امام نرسيده بود.
پس ابتداي اين سفر فاجعه باز مكه بود. امام روز نهم ذيالحجه (مصادف با روز عرفه) از مكه خارج شدند.
دومين منزل امام مكاني به نام تنعيم بود كه در چند كيلومتري مكه قرار گرفته است.
سومين منزل شهير است به نام صفاح. امام حسين(ع) در اين شهر با شاعري مرزوق نام ملاقات فرمود و از او از احوال مردم عراق پرسيده و او پاسخ داد: دلهاي مردم با توست و ليكن شمشيرشان با بني اميه است.
پس از آن امام(ع) به دره رحه رسيد و در آن مدت كوتاهي اقامت كرد و سپس به سمت راه ادامه داد در ادامه در نزديكي يكي از رودخانههاي عرب اتراق موقتي فرمود و پس از آن به سمت خزيمه حركت كرد.
اما هفتمين منزلگاه اين سفر زرود بود و امام در روز دوشنبه بيست و يكم ذيالحجه به اين شهر رسيد در اين شهر زهيربن قيس به سپاه امام حسين(ع) پيوست.
فرداي آن روز يعني سهشنبه بيست و دوم ذيالحجه سال 60 ه.ق امام و سپاهيانش به منزل هشتم رسيدند و آن ثعلبيه بود و در اين شهر اخبار شوم و فاجعهبار و اندوهباري به امام(ع) رسيد. پس از ورود به اين شهر مردم ثعلبيه امام را از شهادت مسلم بن عقيل و هاني بن عروه آگاه ساختند و امام در سوگ دو يار گرامياش نشست. اما به راهش ادامه داد. در همان روز يعني 22 ذيالحجه امام و يارانش به راه خود ادامه داده و به منزلگاه نهم رسيدند كه مكاني به نام زباله بود در اين مكان ايشان خبر شهادت عبدا... بن بقطر را به يارانش دادند.
منزلگاه دهم دره عقبه بود و پس از آن شهري به نام شراف در اين شهر سپاه حر با هزار سوار براي جلوگيري از حركت امام(ع) به تعقيب كاروان پرداختند.
آخرين منزلگاه امام در عربستان مكاني بود به نام ذوحشم و امام پس از گذران ساعاتي از آنجا به سمت خاك عراق راهي شدند و در شهري به نام بيضه در عراق منزل كردند.
قصر بني مقاتل چهاردهمين استراحتگاه سفر فاجعهبار و عظيم علي بن حسين بود. امام در روز چهارشنبه اول محرم الحرام سال 61 هجري به اين منطقه رسيد.
آخرين استراحتگاه آن امام همام نينوا بود شهر خون و شمشير. امام روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 ه.ق وارد كربلا شد و در روز سوم محرم عمر بن سعد با چهل هزار سوار به آنجا رسيد.
انتهاي داستان را همه ميدانيم و ميدانيم كه انتهاي راه حسين بن علي(ع) منزلگاه قرب الهي است كه با خون و شرف و اقتدرا و سربلندي بنيان نهاده شد.
منابع:
1- پيشوايان هدايت حضرت امام حسين(ع) [سيدمنذر حكيم با همكاري سيدشهاب الدين حسيني]
2- دايره المعارف تشيع (حسين بن علي)
3- معجزه تاريخ امام عظيم حسين بن علي(ع) (حاج ميرزا خليل كمرهاي)
«حرم سيدالشهدا(ع) مزار انبيا و ملائكه است». «زيارت سيدالشهدا(ع) موجب برآورده شدن حوايج دنيوى و به دست آوردن ثوابهاى اخروى و استكمالات معنوى مىشود». راه انداختن دستههاى سينهزن و زنجير زن، پوشيدن لباس سياه، حمل پرچمهاى رنگارنگ، علم، علامت و مانند اينها، همه براى زنده نگهداشتن فرهنگ عاشورا، امر ضرورى است و مبارزه با اينها يا ناشى از اغراض سوء است و يا از كمال بىخبرى و بىسليقگى. «كنش اجتماعى» را مىتوان به عنوان سادهترين عنصر زندگى اجتماعى انسان در نظر گرفت. از «كنش اجتماعى» چنين تعبير كردهاند: «حركتبارزى كه از يك انسان براى حصول هدفى نسبتبه انسان ديگر، صادر مىشود.» وقتى «كنش اجتماعى» استمرار يابد «تحريك متقابل اجتماعى» روى مىدهد و اين تحريك به «ارتباط متقابل اجتماعى» منجر مىشود. براثر «ارتباط متقابل اجتماعى» كنشهاى اجتماعى يك انسان با كنشهاى اجتماعى انسانهاى ديگرى كه در پيرامون او هستند، مىآميزند و از اين آميزش، «كنشهاى متقابل اجتماعى» به وجود مىآيند. از «كنشهاى متقابل اجتماعى»، كه يكى از مفاهيم محورى در جامعهشناسى است، مىتوان چنين تعبير كرد: كنشهايى هستند كه بين دو يا چند انسان واقع مىشوند و در ميان آنان نوعى هماهنگى به وجود مىآورند. كنشهاى متقابل اجتماعى در تقسيم نخستين، بر دو قسماند: پيوسته و گسسته. كنشهاى متقابل اجتماعى پيوسته آنهايى است كه در جهتيگانهاى صورت مىگيرند; مانند گفتگو براى كشف يك حقيقت و يا تعاون براى تحقق يك امر خير. كنشهاى متقابل اجتماعى گسسته آنهايى است كه جهتيگانهاى ندارند; مانند رقابت و ستيز. دوام و استحكام زندگى اجتماعى به آميختن كنشهاى متقابل پيوسته و گسسته بستگى دارد و بدينگونه است كه مفهوم «همسازى» مطرح مىشود. «همسازى» كوششى براى رفع اختلاف كنشهاى متقابل پيوسته و گسسته است. صورت كامل همسازى «سازگارى» مىباشد كه نه «سازش» است و نه «توافق»; زيرا در اين دو، تنزل از مواضع مطرح مىباشد، در حالى كه در سازگارى اصلا سخن از تنزل نيست، هر چند ممكن است در مواردى هم تنزلى رخ دهد، بلكه سخن در اين است كه مىدانند به هم نزديك مىشوند و مىخواهند كه به هم نزديك شوند. بدين دليل، از «سازگارى» به همسازىاى كه با خواست و آگاهى شخصى صورت مىگيرد، تعبير شده است. از همسازى كنشهاى متقابل پيوسته و گسسته، «گروه اجتماعى» پديد مىآيد. «گروه اجتماعى» نيز يكى ديگر از مفاهيم محورى جامعهشناسى است و از آن به دو يا عده بيشترى از انسانها تعبير مىشود كه كنشهاى متقابلى بين آنان روى مىدهد و از همسازى برخوردارند. كنشهاى متقابل اعضاى گروه و خردهگروهها موجب «پويايى گروهى» مىشود و بر اثر آن، اعضاى گروه در زندگى يكديگر رخنه مىكنند و به يكديگر وابسته مىشوند و در نتيجه، به اتحاد بيشترى دست مىيابند. «نفوذ متقابل گروهى» و «اتكاى متقابل گروهى» از اين طريق حاصل مىشود. از هماهنگى و سنخيتى كه بدين منظور در رفتار اعضاى گروه پديد مىآيد «رفتار گروهى» ظاهر مىشود. گونهاى از «رفتار گروهى»، كه جنبه عاطفى شديد دارد و بر كنشها و يا واكنشهاى متقابل دورانى استوار است، «رفتار جمعى» ناميده مىشود. كنشها يا واكنشهاى مزبور به «واگيرى اجتماعى» مىانجامد; يعنى بر اثر آنها، اعضاى گروه به سرعت و با شدتى فزاينده، رفتار عاطفى يكديگر را فرامىگيرند و در نتيجه، از نوعى مسانخت عاطفى برخوردار مىشوند. گروه برخوردار از «رفتار جمعى» را «جمع» مىنامند. جامعهشناسان معمولا از مفهوم «جمع»، خود را به مفهوم «جماعت»، كه مهمترين نوع جمع است، مىرسانند و آنگاه تحقيق خود را روى «جماعت» متمركز مىكنند. «جماعت» جمعى است پرمسانخت، مركب از اشخاصى كه معمولا در يكجا گرد نمىآيند، با يكديگر «ربط» مىيابند و به «جنب و جوش» مىافتند. «ربط» رابطه عاطفى عميقى است كه دو يا چند تن را به يكديگر پيوند مىدهد، به طورى كه آنان به راحتى و خودبه خود با يكديگر هماهنگ مىشوند. «جنب و جوش» رفتار عاطفى آشكارى است كه بر اثر ربط اشخاص روى مىدهد; مانند كف زدن و يا تكبير گفتن. يكى از انواع جماعت، كه با ساير انواع آن فرق بسيار دارد و از اينرو، مىتوان آن را جمعى مستقل از جماعتبه شمار آورد، «جماعت نامجاور» يا «عامه» است. «عامه» جمعى است كم تشابه و تسانخ، مركب از افرادى كه معمولا در يك جا گرد نمىآيند، ولى به سبب مصالح مشترك خود با يكديگر ارتباط پيدا مىكنند و موجد «عقيده عمومى» و «وفاق عمومى» مىشوند. مقصود از «عقيده عمومى» قضاوتى است كه مورد قبول عامه باشد; مانند قضاوت عامه كتابخوان كه «كتاب در وضع فعلى از عرضه و تقاضاى متناسبى برخوردار نيست» و يا قضاوت عامه ورزشكار كه «مسؤول امور ورزشى كشور، درايت كافى ندارد.» منظور از «وفاق عمومى» نيز عقيدهاى استسخت دامنهدار و ريشهدار مانند عقيده عامه كتابخوان كه «كتاب، ناصح مشفق و انيس كنج تنهايى است» و يا مانند عقيده عامه ورزشكار كه «تواضع و جوانمردى دو ويژگى جدايىناپذير ورزشكار واقعى است.» اكنون نوبت آن است كه بحث را به گونهاى هدايت كنيم تا مناسبت طرح اين مفاهيم جامعهشناختى را با آنچه قصد اداى آن را داريم، روشن سازد: هر جامعه انسانى (1) را مورد مداقه قرار دهيم، متوجه مىشويم به طور عمده از چندين «عامه» تشكيل شده است و هر «عامه»اى را مورد بررسى قرار دهيم، متوجه مىشويم كه بر اساس «عقيده عمومى» و «وفاق عمومى» از خويش، عمل و عكسالعمل بروز مىدهد. بنابراين، مىتوانيم بگوييم: هر جامعهاى بر اساس عقايد و وفاقهاى عمومى به حيات اجتماعىاش ادامه مىدهد. از سخن فوق، مىتوان چنين استفاده كرد كه: نفوذ در عقايد و وفاقهاى عمومى و تغيير آنها مساوى با نفوذ و تغيير حيات اجتماعى است. به همين دليل، «عقيده عمومى» و «وفاق عمومى» به شدت مورد توجه جامعهشناسان و علماى سياست قرار دارد. اگر بخواهيم جامعهاى را در راستاى يك مكتب قرار دهيم بايد چارهاى بينديشيم تا عقيده عمومى در اين راستا قرار گيرد. براى اين كار، به طور كلى، از چهار شيوه بهره گرفته مىشود: الف - تطميع; ب - تهديد; ج - تخريب; د - تبليغ; در ميان اين چهار شيوه، تقريبا همه محققان قبول دارند كه چهارمين شيوه از همه كارسازتر و مؤثرتر و بنابراين، مهمتر است. (2) و باز به همين دليل، جامعهشناسان و علماى سياست، تحقيقات وسيعى در اين زمينه انجام دادهاند كه هنوز هم اين تحقيقات به گونههايى ادامه دارد. متاسفانه به سبب گستردگى آن تحقيقات و عدم مجال، در اينجا، ذكر گزارشى - هرچند اجمالى - از آنها مقدور نيست. بنابراين، فقط به چند مطلب، كه با اين بحث تناسب بيشترى دارد، اشاره مىكنيم: يكى از شيوههاى بسيار مؤثر تبليغى، تشكيل جلسات «تذكر» درباره امرى است كه ترويج آن مورد نظر است. در اين جلسات به طور عمده، از مكانيسم «كنش و يا واكنش متقابل دورانى» استفاده مىشود; بدين صورت كه افراد گرد آمده، به وسيله «ذاكر» تحريك مىشوند. اين تحريك، واكنشى در افراد به وجود مىآورد. اين واكنش در «ذاكر» مؤثر مىافتد و واكنش شديدترى را موجب مىشود. اين واكنش شديدتر، خود تحريكى مجدد نسبتبه آن افراد خواهد بود و باز واكنش و تحريكى ديگر. به اين طريق، همواره بر شدت واكنش متناسخ آن افراد افزوده مىشود و اين همان است كه از آن اينچنين تعبير مىشود: كنشهاى متقابل و واكنشهاى درونى اينچنين، به واگيرى اجتماعى مىانجامد. جلسات عزادارى امام حسينعليهالسلام را در اين ارتباط مىتوان مورد مداقه قرار داد. عزادارى امام حسينعليهالسلام از ابعاد گوناگون قابل بحث و بررسى است. بحمدالله، بسيارى از اين ابعاد، توسط علماى دين تا حدودى مورد بررسى قرار گرفته است، اما در اين بحث، بعدى كه ذكر شد، مد نظر است. وقتى از اين زاويه نيز در توصيههاى ائمه اطهارعليهمالسلام به تشكيل جلسات عزادارى امام حسينعليهالسلام نگاه كنيم اين كار را بسيار حكيمانه مىيابيم، به گونهاى كه موجب مىشود بيش از پيش به اين انوار طيبهعليهمالسلام ارادت ورزيم. يكى ديگر از شيوههاى مؤثر تبليغى، تعيين «اسوه» براى مردم است. لازم استبينديشيم كه در عين اسوه بودن و هادى بودن همه ائمه اطهارعليهمالسلام چرا امام حسينعليهالسلام به عنوان مصباح هدايت و كشتى نجات، مطرح مىشود؟ چرا تربت مرقد او از ويژگى وحرمتبرخورداراست؟آيا غير از اين است كه دقيقترين ابعاد يك اسوه، در امام حسينعليهالسلام تجلى تام يافته است. از ديگر شيوههاى مؤثر، در مرحله نخست، جعل شعاير و در مرحله بعد، تثبيت و ترويج آن شعاير مىباشد; زيرا در صورت انجام گرفتن اين كار، آن ايده مطلوب، تثبيت و ترويجشدهاست. راه انداختن دستههاى سينهزن و زنجير زن، پوشيدن لباس سياه، حمل پرچمهاى رنگارنگ، علم، علامت و مانند اينها، همه براى زنده نگهداشتنفرهنگ عاشورا، امر ضرورى است و مبارزه با اينها يا ناشى از اغراض سوء است و يا از كمال بىخبرى و بىسليقگى. آرى، برخورد اصلاحى و تكميلى و تحسينى از سوى فرزانگان آشنا با مذاق شرع، نه تنها صحيح است، بلكه لازم هم مىباشد و اعتراض به مغرضان يا بىخبرانى است كه با اين شعاير بر خورد حذفى مىكنند. از جمله شيوههاى قابل ملاحظه، تعيين مكانهايى براى انجام دادن مناسك ويژه مىباشد تا افراد با رو آوردن به آن مكانها و انجام آن مناسك، تجديد عهدى با اعتقاد و ايده مطلوب كرده باشند و با اين كار، دلها هرچه بيشتر با آن ايده گره بخورد. در اين ارتباط، توجه به رواياتى كه حاوى مضامين ذيل است، مفيد به نظر مىرسد: «حرم سيدالشهداعليهالسلام مزار انبيا و ملائكه است». (3) «زيارت سيدالشهداعليهالسلام را ترك نكنيد». (4) «زيارت سيدالشهدا عليهالسلام موجب برآورده شدن حوايج دنيوى و به دست آوردن ثوابهاى اخروى و استكمالات معنوى مىشود». (5) براى تكميل اين بحثبه نظر مىرسد تذكر دو مطلب ضرورى باشد: 1- ممكن است تصور شود نفوذ در عقيده عمومى عملى ناپسند است و تغيير آن را بايد نوعى خيانتبه مردم تلقى كرد; اما اين تصور هيچ اساسى ندارد و حقيقت، آن است كه صرف نفوذ در عقيده عمومى و تغيير آن را نه مىتوان خوب شمرد و نه بد. اين بدان بستگى دارد كه ببينيم نفوذ به چه قصدى و تغيير از چه چيز به چه چيزى است.(دقتشود.) 2- بعضى عقيده دارند كه اصلا برخورد تبليغاتى امر پسنديدهاى نيست، بلكه بايد فقط با روشهاى برهانى، مردم را به تشخيص حق از باطل موفق ساخت. هرچند بررسى انتقادى اين سخن مجال ديگرى مىطلبد، اما اجمالا در حد اعلان موضع بايد يادآور شويم كه: اولا، هرگز روشهاى برهانى در سطح عمومى جامعه، ما را از برخوردهاى تبليغاتى مستغنى نمىكند و بايد گفت: هريك به جاى خويش نيكوست. ثانيا، حتى فرزانگان و خواص جامعه نيز نيازمند تبليغات حساب شده و فنىاند تا علاوه بر تشخيص حق، انگيزه كافى براى عمل بر طبق آن داشته باشند اين مطلب دقيق و لطيف، مربوط به فلسفه اخلاق و روانشناسى تربيتى است و بايد همانجا مورد بحث قرار گيرد كه صرف اقناع عقلى نمىتواند محرك انسان به سوى عمل باشد; اگرچه ظاهر راى افلاطون مقابل اين است. اين بحث را با ذكر فرازهايى از بيانات رهبر كبير انقلاب، حضرت امام خمينىقدس سره به پايان مىبريم: «در آن وقت، يكى از حرفها كه هى رايجبود مىگفتند: ملت گريه; براى اينكه مجالس روضه را از دستشان بگيرند. اين كه همه مجالس روضه را آن وقت تعطيل كردند، آن هم به دست كسى كه خودش در مجالس روضه مىرفت و آن بازىها را در مىآورد، قضيه مجلس روضه بود يا از مجلس روضه آنها يك چيز ديگر مىفهميدند و آن را مىخواستند از بين ببرند؟» (6) «امروز ما به مجالس تعزيه و روضه بيشتر از سابق احتياج داريم.» (7) «زنده نگهداشتن عاشورا يك مساله بسيار مهم سياسى - عبادى است. عزادارى كردن براى شهيدى كه همه چيز را در راه اسلام داد يك مساله سياسى است. يك مسالهاى است كه در پيشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از اين اجتماعات استفاده مىكنيم. (8) » «مجالس عزا را با همان شكوهى كه پيشتر انجام مىگرفت و بيشتر از آن، حفظ كنيد و اهل منبر - ايدهمالله تعالى - كوشش كنند در اين كه مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامى و مسائل سياسى اسلامى، مسائل اجتماعى اسلامى و از روضه دستبرنداريد كه ما با روضه زنده هستيم.» (9) 2- هر چند در بينش اسلامى، تقديم و تاخير اين شيوهها وابسته به يك سلسله معيارهاى ارزشى ويژه اين فرهنگ الهى است و از اين حيث، بايد در فرصت مناسبت ديگرى به بحث پرداخت، لكن در اين مقال، اين بررسى از حيث تحليل جامعهشناسانه مدنظر است. 3- ر. ك. به: محمد تقى مجلسى، بحارالانوار، ابواب ما يختص بتاريخ الحسينبنعلى عليهماالسلام، باب34، بابثوابالبكاء على مصيبته و مصائب سائر الائمة عليهمالسلام و فيه ادب الماتم يوم عاشوراء، ج 44، ص 278 -296 4- ر. ك. به: كامل الزيارات، باب 38، روايت 1 و 4 و نيز باب 10 روايت 1 5- پيشين، باب 41، روايت3 6- پيشين، باب46، روايت 1 و 2 ; باب49 و روايت 1، 2 و 5 ، باب 51 ; روايت 1 باب56 ; روايت3 ، باب59 ; روايت 2، باب49 ; روايت6 ، باب 22 ; روايت 1 و 2 ، باب 44 ; روايت 1 ، باب 50 ; روايت 1 و 2 ، باب 52 ; روايت 1 و 2، باب 54 ; روايت17 و بابها و روايات ديگرى در همان كتاب تحليلى جامعهشناختى از سنت عزادارى امام (ع)
اكبر ميرسپاه
پىنوشتها:
1- غير از جوامع ابتدايى; زيرا در آنها عامه وجود ندارد.
7- و 8- و 9- روح الله موسوى (رهبر كبير انقلابقدس سره)، صحيفه نور، ج 8، بيانات در جمع وعاظ و خطباى مذهبى به مناسبتحلول ماه محرم
فصلنامه معرفت شماره 20

1- در مرثیه خوانی به «خدا» توکل کنیم.
2- در مرثیه خوانی توسل به معصومان و کمک از آنان بویژه حضرت فاطمهی زهرا و امام حسین و حضرت مهدی - علیهمالسلام - را فراموش نکنیم.
3- در مرثیه خوانی، از خاندان عصمت و طهارت - علیهمالسلام - با احترام یاد کنیم، مثلا برای مرد (علیهالسلام) و برای زن (علیهاالسلام) را به کار بریم.
4- از خدا بخواهیم تا خاندان عصمت و طهارت بویژه حضرت مهدی - علیهمالسلام - به جلسات مرثیه خوانی ما عنایت کنند و در این گونه مجالس تشریف بیاورند و چشمان گنهکار ما را به جمال دل آرای خویش نورانی بفرمایند.
5- اگر به مرثیه خوانی علالقه داریم از خاندان عصمت و طهارت بویژه حضرت فاطمهی زهرا و امام حسین و امام زمان - علیهمالسلام - بخواهیم تا ما را در زمرهی مرثیه خوانان واقعی خود قرار دهند.
6- مرثیه خوانی از نعمتهایی است که خداوند و خاندان عصمت و طهارت - علیهمالسلام - به دوستان خود عطا میکند، پس آن را دست کم نگیریم و کم ارزش نکنیم.
7- میتوانیم ثواب مرثیه خوانی خود را به معصومان - علیهمالسلام - یا مراجع تقلید - رضوان الله علیهم - و یا پدر و مادر و فامیل و مانند آن هدیه کنیم.
8- خواندن مرثیه را به عنوان انجام عبادت و وظیفهی شرعی بدانیم.
9- در هنگام مرثیه خوانی با طهارت و با نظافت باشیم.
10- میتوانیم پیش از مرثیه خوانی دو رکعت نماز بخوانیم و از خدا بخواهیم تا ما را در مرثیه خوانی موفق بدارد.
11- شایسته است پیش از خواندن مرثیه جملهی «یا اباعبدالله ادرکنا» یا جملهی «یا صاحب الزمان ادرکنا» و یا جملهی «یا فاطمة الزهراء ادرکینا» را از قلب خود بگذرانیم و یا بر زبانمان جاری نماییم.
12- پیش از مرثیه خوانی دربارهی آن فکر نماییم که چگونه آن را آغاز کنیم، چگونه آن را ادامه دهیم و چگونه آن را به پایان بریم و بطور کلی چگونه آن را بیان نماییم.
13- مرثیه را با نام و حمد خدا و درود و صلوات بر پیامبر گرامی اسلام - صلی الله علیه و آله - و ائمهی معصومین - علیهمالسلام - و بیزاری از دشمن آنان آغاز کنیم. مثلا بگوییم: «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمن، ثم الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین».
14- میتوانیم مرثیه را نیز با نام خدا و یاد صفات خدا آغاز کنیم. مثلا بگوییم: «بسم الله الرحمن الرحیم، یا رحمان یا رحیم...».
15- پس از ذکر نام و صفات و حمد خدا و درود بر معصومان میتوانیم چند بیت شعر بخوانیم و یا خاطره و داستانی را ذکر کنیم و سپس اصل مرثیه را بازگو نماییم.
16- اگر شعر یا خاطره و یا داستانی پیش از خواندن اصل مرثیه مورد استفاده قرار میگیرد، سعی شود آن قدر طولانی نگردد که از اصل مرثیه بیشتر شود و اصل مرثیه و هدف و محتوای آن را تحت الشعاع خود قرار دهد.

ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
راههاي انتقال محبت اهل بيت ( ع ) به کودکان به روايعزاداران کوچک سيد الشهدا (ع) يکي ازوظايف والدين در حوزه تربيتي فرزندان، بوجود آوردن محبت اهل بيت(ع) در دل آنان است. يکي ازراههاي بوجود آوردن محبت، گريه و عزاداري براي سيدالشهدا ست، که بدان پرداخته خواهد شد. |
|
عزاداري وسوگواري کردن، امري عمومي وانساني است که درميان ساير ملتها وجوامع بشري وجود داشته و دارد. وهرانساني، وقتي که عزيز ياخويشاوندي را ازدست ميدهد سراسروجود او را هاله اي ازغم و اندوه فراگرفته و گرد و غبار مصيبت برآنها مي نشيند.
|
الگوسازی یاالگوسوزی؛مداح باید یک تاریخ دان باشد اصلی ترین فعالیت یک مداح تحریک عاطفی افراد است اما در کنار آن باید بینش و معرفت مخاطبان خود را نیز افزایش دهد. |
|
عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد با اشاره به این مطلب در خصوص نقش مداحان و نوحه خوانی در افزایش معرفت و شناخت نسبت به امام حسین (ع)گفت:مداحان در حوزه عاطفی بر مردم تاثیر میگذارند و سعی در تحریک عواطف و احساسات آنان نسبت به وقایع عاشورا می نمایند اما اگر مداحان بخواهند اشعاری تولید کنند که هردوجنبه عاطفی و شناختی را در بر داشته باشد باید مطالعات عمیقی در وقایع عاشورا و به طور کلی وقایعی که قصدبیان آنها را دارند انجام دهند و به بیان دیگر یک مداح باید یک تاریخ دان خوب نیز باشد.
|
مبلّغان و آمادگي براي محرم

محرم و عزاداري ابا عبدالله الحسين(ع) فرصتي بسيار بزرگ براي پرداختن به اهداف آن حضرت ميباشد و مبلغان ديني بيش از هر کس ميتوانند در اين راستا نقش داشته باشند.
فرصت محرم شرائطي را فراهم ميسازد که اگر به درستي مديريت شود ميتواند ارزشهاي ديني را احيا نمايد.
اگر محرم با ويژگيهاي خاص خود و با نفوذ فوق العادهاي که در عمق جان مردم دارد در اختيار اديان و فرقههاي انحرافي بود، بيشترين بهرهبرداري را از آن مينمودند؛ ليکن ما به دليل عدم برنامهريزي و مديريت صحيح، از كنار اين ظرفيت عظيم ايماني با کمترين استفاده معنوي عبور ميکنيم؛ از اينرو براي بهره برداري بيشتر معنوي از اين شرائط حساس مواردي را به صورت گذرا به مبلغان ارجمند پيشنهاد مي کنيم:
قبل از محرم
براي برگزاري هر مناسبت به ويژه مناسبت پر شور و فراگير محرم بهتر است از حدود يک ماه يا حد اقل يک هفته قبل به برنامه ريزي پرداخته، هماهنگيهاي لازم در بين عناصر برگزار کننده ايجاد گردد. براي تحقق اين امر چند مسئله ضروري به نظر ميرسد:
1. تفکر در باره فلسفه عزاداري
ابتدا در باره هدف از برگزاري مراسم عزاداري اباعبدالله الحسين(ع) انديشيده و با دقت مورد باز نگري قرار گيرد؛ گرچه ممکن است پرداختن به اين امر غير لازم يا توجه به بديهيات تلقي گردد؛ ليکن بايد گفت در بسياري از موارد بازبيني نسبت به همين بديهيات نشان ميدهد که زواياي مهمي در طول زمان مورد غفلت واقع شده است.
هدف از برگزاري اين عزاداريها علاوه بر اهميت و ارزش سوگواري، در يک جمله احياء و پيگيري اهداف انقلاب امام حسين(ع) و سعي وافر در تداوم راه نوراني آن بزرگوار ميباشد که در اينجا به چند مورد از آن اهداف اشاره ميشود:
الف. احياء دين خداوند و مبارزه با بدعتها و اصلاح در امت رسولالله(ص)؛ ب. جنگ با قدرتهاي ستمگر و ظلم و بيداد؛
ج. امر به معروف و نهي از منکر؛ د. و... .
2. همفکري با گردانندگان
جلساتي با هيئت امناء مسجد، مسئولين هيئتهاي عزاداري، مداحان و عوامل مؤثر در برگزاري مراسم عزاداري، تشکيل و ضمن تبيين اهداف امام(ع) سعي شود که اين افراد در جهت دادن عزاداري به سوي اهداف آن بزرگوار، قانع گردند. سپس طراحي برنامههاي مختلف براي استفاده بيشتر از اين فرصت بسيار مهم در جهت احياي آن اهداف انجام شود.
در برنامهها توجه شود که از کارهاي خرافي، به ويژه اعمال و رفتاري که موجب وهن شيعه در جهان گرديده و چهره نازيبايي از شيعه نمايش ميدهد، پرهيز گردد. در اين راستا نبايد دچار افراط يا تفريط گرديد؛ تا آنجا که حوزه امور عاطفي، صرفا عقلاني مورد توجه قرار گيرد.
3. پرهيز از تک روي
در جلسات مشورتي و کليه فعاليتها بايد از تک گويي و تک روي به شدت پرهيز نموده، در مواردي که خلاف شرع و مصلحت نبود، سعي شود آراء مردم پذيرفته شود و يا حداقل توسط روحاني مورد رد قرار نگيرد.
4. حفظ شخصيت افراد
افرادي که در جلسات يا حين مراسم عزاداري اظهار نظر ميكنند، اگر چه مطلب ضعيفي مطرح کردند، به هيچ وجه مورد استهزاء، حتي به صورت لبخند قرار نگيرند.
5. مديريت، نه دخالت مستقيم
در برنامهها، از آنکه متصدي اجراي کاري به جز سخنراني و اقامه نماز باشيد، پرهيز نموده سعي کنيد مردم خودشان نقش آفرين باشند و شما جهت دهنده برنامهها، بدون حضور مديريتي آشکار باشيد.
6. پرهيز از خرافات
در برنامهها توجه شود که از کارهاي خرافي، به ويژه اعمال و رفتاري که موجب وهن شيعه در جهان گرديده و چهره نازيبايي از شيعه نمايش ميدهد، پرهيز گردد. در اين راستا نبايد دچار افراط يا تفريط گرديد؛ تا آنجا که حوزه امور عاطفي، صرفا عقلاني مورد توجه قرار گيرد.
برگزاري مراسم
در عزاداريهاي اباعبدالله الحسين(ع) يکي از مهمترين ارکان آن از دير باز سخنرانيهاي ديني بوده است. گرچه امروزه تا حدي از اهتمام به آن کاسته شده، ليکن همچنان اين بخش از عزاداري از جايگاه ويژهاي برخوردار است. و اگر روحانيون به درستي اين بخش را اداره كنند، ميتواند با گذر زمان به صورت کليديترين قسمت انجام وظيفه كند. براي دستيابي به اين مقصود رعايت موارد ذيل پيشنهاد ميگردد:
1. نيت
قبل از هرچيز سزاوار است مبلغ به ارزش و اهميت عزاداري امام حسين(ع) توجه کند و بهخوبي به اين موضوع بيانديشد که همه علاقه مندان به آن حضرت به نحوي از انحاء در عزاداري امام حسين(ع) از مال و زمان و عمر خويش سرمايهگذاري ميکنند و چه زيبنده است که مبلغ هم با اين نيت تصميم بگيرد که با دانش و اطلاعات خود در اين عزاداري شرکت نموده، تنها نيت عزاداري آن حضرت را داشته باشد.
2. اقامه نماز جماعت
نماز جماعت از عباداتي است که در اسلام از اهميت ويژهاي برخوردار بوده، مبلغ با اهتمام به آن و برگزاري به موقع نماز، علاوه بر انجام تکليف الهي ميتواند ديگران را با عمل آموزش دهد.
در اين موقعيت استثنائي افرادي به مراسم مذهبي وارد ميشوند که در طول سال هرگز نميتوان آنها را در موقعيتهاي مذهبي مشاهده کرد، از اينرو لازم است مبلغ با رعايت حال اضعف مأمومين و عدم طولاني کردن نماز و سخنراني، زمينه تداوم حضور آنان در مسجد را فراهم سازد.
زيبنده است نماز اول وقت روز عاشورا در مساجد و موقعيتهاي مختلف تبديل به فرهنگ شده، همه دستههاي عزاداري اول وقت به نماز بايستند.
برخورد مهر آميز روحاني در اين مسير ميتواند بسيار مؤثر باشد.
3. پرهيز از سخنراني طولاني
يکي از مسائلي که بايد در سخنراني رعايت کرد، پرهيز از سخنراني ملال آور است. اگر بهترين منبر ارائه شود، اما شنونده با خستگي مطالب را دنبال کند، تأثير سخن بهشدت کاهش مييابد و از آن مهمتر آنکه مستمعين جديد رغبت حضور در مراسم مذهبي را از دست ميدهند.
4. رعايت اولويت در ارائه مطالب
در باره محتواي سخنراني، مواردي به صورت گذرا گوشزد ميشود:
الف. نياز ديني مخاطبان بايد شناسايي شود.
ب. فراواني نيازها مشخص شود و اگر بحثي مورد نياز در صد زيادي از مخاطبان است، مورد توجه قرار گيرد. اولويت بندي در برآورد نيازها از هوش، زکاوت و وظيفهشناسي مبلغ حکايت دارد.
ج. شايسته است مبلغ در بين نيازها مواردي را که از واجبات يا محرمات است و يا اگر گناه کبيرهاي مانند ترک نماز و ... در بين مردم شايع است، در اولويت قرار دهد.
د. برخي از مسائل تأثير ريشهاي در دوري مردم از فضائل اخلاقي دارد؛ مانند عدم شناخت مسائل اعتقادي، حرام خواري و... . بهتر است اين گونه مسائل با اهتمام بيشتري طرح گردد.
هـ . از آنجا که عمل به دستورات ديني بدون فراگيري آن تحقق نمييابد، لازم است در سخنراني بيان احکام بهطور جدي در دستور کار قرار گيرد.
5. با توجه به عشق و علاقه وافر همه شيعيان به اباعبدالله الحسين(ع)، بيان زواياي تاريخ زندگي آن حضرت و تحليل تاريخ عاشورا و آموزش فرهنگ عاشورا به مردم، وظيفهاي است که بايد بدان توجه خاص داشت. در اين بخش از سخنراني، توضيح و تبيين عناويني مانند مباني قيام امام(ع)، اصحاب آن حضرت، آثار قيام، تطبيق آن رويدادها با مباحث روز بهدور از طعن وتوهين، ميتواند کار ساز باشد.
6. براي جلوگيري از مرثيههاي ضعيف، بهتر است اشعاري که از دقت برخوردار است در اختيار مداحان قرار گيرد.
7. سعي شود از ايجاد مزاحمت براي مردم پرهيز گردد.
8 . حضور روحاني در زمان مداحي ودر دستههاي سينه زني، هم تعظيم شعائر بوده، هم در همدلي و انس بين مردم و روحاني بسيار مؤثر خواهد بود.
هنگامى كه همه ياران و اصحاب امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند، نداى غريبانه امام بلند شد:
«هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله ... هل من مغيثيرجوا الله باغثتنا».:«آيا حمايت كنندهاى هست تا از حرم رسولخدا صلى الله عليه و اله و سلم حمايت كند؟ آيا فريادرسى است كه براى اميد ثواب ما را يارى كند؟».
وقتى كه اين ندا به گوش بانوان حرم رسيد، صداى گريه و شيون آنها بلند شد، امام كنار خيمه آمد و به زينب عليهاالسلام فرمود: فرزند كوچكم را به من بده تا با او وداع كنم، كودك را گرفت، همين كه خواست ببوسد حرمله تيرى به سوى گلوى نازك او رها كرد، آن تير به گلوى او اصابت نمود، و سرش را ذبح كرد.
كه در اين باره سيد حيد حلى گويد: و منعطفا اهوى لتقبيل طفله فقبل منه قبله السهم منحرا
يعنى: «امام حسين عليه السلام براى بوسيدن كودك شيرخوار خود خم شد، اما تير قبل از امام بر گلوگاه او بوسه دار».
امام آن كودك را به زينب عليها السلام داد فرمود: او را نگهدار، و دستش را زير گلوى كودك گرفت، پر از خون شد، آن خون را به طرف آسمان پاشيد و گفت:
«هون ما نزل بى انه بعين الله تعالى».
يعنى: « چون خداوند اين منظره را مىبيند، آنچه از اين مصيبت بر من وارد شد برايم آسان است».
و در احتجاج آمده: «امام حسين عليه السلام از اسب پياده شد و (در كنار خيمه يا پشتخيمه) با غلاف شمشيرش قبرى كند، و كودكش را به خونش رنگين نموده و دفن كرد».
مشهور است كه على اصغر، شش ماهه بود، مادرش حضرت رباب دختر امرء القيس است، و على اصغر با سكينه از جانب مادر نيز برادر و خواهر بودند.
در مورد نام اين طفل، علامه مجلسى در جلاء العيون مىگويد: «بعضى او را على اصغر مىنامند».
در كتاب منتخب التواريخ نقل شده: در يكى از زيارات عاشورا آمده: «و على ولدك على الاصغر الذى فجعت به»: «و سلام بر فرزند تو على اصغر كه در مورد او مصيبتسختى بر تو وارد شد».
امام حسين عليه السلام نزد خواهرش ام كلثوم (زينب صغرى) آمد و به او فرمود: اى خواهر! ترا در مورد نگهدارى كودك شيرخوارم، سفارش مىكنم، زيرا او كودك شش ماهه است و مراقبت نياز دارد.
امكلثوم عرض كرد: برادرم، اين كودك سه روز است كه آب نياشاميده از قوم براى او شربت آبى بگير.
امام حسين عليه السلام على اصغرش را در آغوش گرفت و به سوى قوم رفت، خطاب به قوم فرمود، «شما برادر و فرزندان و يارانم را كشتيد، و از آنها جز اين كودك باقى نمانده كه از شدت تشنگى مثل مرغ، دهان باز مىكند و مىبندد اين كودك كه گناه ندارد، نزد شما آوردهام تا به او آب بدهيد».
«يا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل ا ما ترونه كيف يتلظى عطشا».: «اى قوم اگر به من رحم نمىكنيد به اين كودك رحم كنيد، آيا او را نمىبينيد كه چگونه از شدت و حرارت تشنگى، دهان را باز و بسته مى كند؟».
هنوز سخن امام تمام نشده بود، به اشاره عمر سعد، حرمله بن كاهل اسدى گلوى نازك او را هدف تير سه شعبهاش قرار داد كه تير به گلو اصابت كرد«فذبح الطفل من الوريد، او من الاذن الى الاذن».
«از شريان چپ تا شريان راست على اصغر بريده شد، و يا از گوش تا گوش او ذبح گرديد».
فاتى به نحو اللئام مناديا يا قوم هل قلب لهذا يخشع فرماه حرمله بسهم فى الحشا بيد الحتوف و القى من لا يجزع
يعنى: «پس آن كودك را به سوى قوم پست آورد، در حالى كه صدا مىزد: اى قوم، آيا دلى هست كه از خدا بترسد و بر اين كودك توجه نمايد؟، بجاى جواب، حرمله تيرى بر كمان نهاد و آن كودكى را كه از شدت ضعف و عطش قدرت بى تابى نداشت هدف تير قرار داد».
مصيبت جگر سوز على اصغر به قدرى بر امام حسين عليه السلام سخت بود كه آنحضرت در حالى كه گريه مىكرد، به خدا متوجه شد و عرض كرد: «خدايا خودت بين ما و اين قوم، داورى كن، آنها ما را دعوت كردند تا ما را يارى كنند، ولى به كشتن ما اقدام مىكنند».
از جانب آسمان ندائى شنيد: «يا حسين دعه فان له مرضعا فى الجنه». «اى حسين عليه السلام در فكر اصغر نباش، هم اكنون دايهاى در بهشت براى شير دادن به او آماده است».
اين ندا، نداى دلدارى به حسين عليه السلام بود، تا بتواند فاجعه غمبار مصيبت اصغر را تحمل كند.
و دليل ديگر بر شدت سختى اين مصيبت اينكه: امام حسين عليه السلام هنگامى كه به شهادت رسيد: در روز يازدهم محرم، سكينه كنار پيكرهاى شهداء آمد و گريه كرد تا بيهوش شد، امام حسين عليه السلام در عالم بى هوشى به سكينه اشعارى آموخت براى شيعيان بخواند، دو شعر از آن اشعار اين است:
ليتكم فى يوم عاشورا جمعا تنظرونى كيف استسقى لطفلى فابوا ان يرحمونى و سقوه سهم بغى عوض الماء المعين يا لرزء و مصاب هد اركان الحجون
«اى كاش در روز عاشورا همه شما بوديد و مىديديد كه چگونه براى كودكم طلب آب كردم، قوم به من رحم نكرد، و بجاى آب گوارا، كودكم را با تير (خون) ظلم سيراب كردند، اين حادثه آنچنان جانسوز و سخت و طاقت فرسا است كه پايههاى كوههاى مكه را خراب كرد».
راهنماى تبليغ 6 ويژه امر به معروف و نهى از منكر صفحه 144
مشـاهد جمـال زیبای حضرت علی اصغر(ع(
جناب حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ علی رضا گل محمدی می فـرمود: مـدتی بود که آقای مجتهدی پیوسته مصیبت حضرت علی اصغر(ع) راذکـر می کردند وبه طور غیرعـادی و بسیار جانسوز می گریستند .
هنگامی که علت را از ایشان سوال کردم , فرمودند :چندی قبل یک مرتبه دیدم که حضرت رباب (ع) در حالی که حضرت علی اصغر(ع) را در آغوش دارند تشریف آوردند به ایشان عرض کردم : بی بی جان خوش آمدید اما هرچه نگاه می کردم صورتشان را نمی دیدم لکن چهره ی حضرت علی اصغر ( روحی فداح ) را می دیدم.
طفل بسیار زیبایی بودند و گاه گاهی مرا نگاه می کردند و می خندیدند وبا نگاه عاطفه آمیز و مهربان خود خیلی محبت می نمودند و پس از یک ربع ساعت تشریف بردندو دیگر ایشان را ندیدم .
در این مدت پیوسته آن صحنه و مصائب آن حضرت به یادم می آید و می گریم .
منبع : لاله ای از ملکوت.صفحه 238
كارنامه سه سال و نیم حکومت یزید

1- كشتن حسین بن على (علیهماالسلام) با هفتاد و یك رادمرد دیگر به وضعى كه تاكنون هیچ مورخى، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، بدون لرز و وحشت و ناراحتىِ روحىِ شدید، نتوانسته است پیرامون آن حادثه مطالعهاى كند و چیزى بنویسد.
2- قتل عام اهالى مدینه، كه به قول مورخان درباره جلادان خون آشام مغول «آمدند و كشتند و تار و مار كردند و سوزاندند و رفتند» با این تفاوت كه در هیچ تاریخى دیده نشده است كه چنگیز و هلاكو و آباقاخان به فرماندهان خود دستور بدهند كه كسانى را كه از لبه شمشیر شما سالم ماندند، دور خود جمع كنید و از یكایك آنان براى برده شدن به من بیعت بگیرید. این دستور را یزید ضد بشر، صادر كرده است .
دستور یزید به جلادش مسلم بن عقبه چنین بود كه اگر كسى از اهل مدینه زنده بماند، باید براى بردگىِ محض با من (یزید) بیعت كند و اگر كسى از پذیرش بردگى امتناع ورزید، گردنش از بدنش جدا شود.(1)
3- سوزاندن بیت الله الحرام و كشتار اهل مكه.
معاویه پسرش یزید را بر جاى خود نصب كرد و براى رویارویىِ بى پرده با شخصیتى كه براى خود ساخته بود، به زیر خاك رفت .
بار دیگر تاریخ بشرى، شخصیتى تبلور یافته از سرگذشتى را كه از نظر اهداف و آرمانهاى اعلاى انسانى اسلامى غیر قابل توجیه بود، راهىِ زیر خاك تیره نمود. ولى همانگونه كه خاك تیره، به جهت جانشین ساختن فرزندش یزید كه ادامه وجود او بود، نتوانست آن چهره شناخته شده را مخفى نماید، همچنان یاوهگویىهاى چاپلوسانِ متملق نیز نتوانست صورت واقعى او را از دلها بزداید و از تاریخ محو سازد.
آنچه كه در آثار نقل شده از آن روزگار دیده مىشود، بیش از این نیست كه معاویه، زمینه تحمیل سلطهگرى یزید را بر بعضى از مردم به وسیله شمشیر و یا سفرههاى رنگین آماده كرده بود، ولى هیچ تاریخ مستندى نگفته است كه مردم - عموما از طبقه معمولى گرفته تا شخصیتهاى برجسته - با كمال رضایت با یزید بیعت نموده و او را كه فردى پستتر از او در میانشان نبود، براى زمامدارى برگزیده باشند. آرى، در آن هنگام كه قدرت نامشروع، با ناآگاهى اكثریت مردم، با تلقین پذیرى عامیان و ناتوانى و زبونى و مصلحت اندیشىِ عدهاى كه استعدادِ اصلاحِ مدیریتِ جامعه را دارند، دست به دست هم داد، فرزندى به نام یزیدبن معاویه مىزاید كه دستور كشتن مردى به نام حسین بن على(علیهماالسلام) را صادر مىكند كه جلوهگاه اعلاى همه ارزشهاى والاى انسانى - الهى است .
قراین و شواهد تاریخى نشان مىدهد كه امام حسین(علیهالسلام) حتى در دوران معاویه كه مقدارى از ظواهر اسلامى را در استخدام به حكومتش مراعات مىكرد، دائما در فكر چارهجویى و نجات دادن جامعه از سلطه جویانِ خودكامه بود، ولى با نظر به مجموع شرایطى كه در آن دوران وجود داشت، مخصوصا با توجه به تعهدى كه امام حسین(علیهالسلام) براى جلوگیرى از خونریزىِ بى حد و كران با معاویه داشت، حركتى براى نهضت و انقلاب نكرد. حتى پس از وفات برادر بزرگوارش امام حسن مجتبى (علیهالسلام) به تقاضاى شیعیان عراق كه از او مىخواستند برود و در عراق حكومت عدل اسلامى را برپا دارد، پاسخ مثبت نداد و به آنان گوشزد فرمود:
«میان ما و معاویه تعهدى برقرار شده است. صحیح نیست كه من آن را بشكنم، تا مدت آن عهد سپرى گردد. و آنگاه كه معاویه مرد، در این باره مىاندیشم و تصمیمى خواهم گرفت.»(2)
هنگامى كه جابربن عبدالله به آن حضرت عرض كرد كه نظر من این است كه تو هم مانند برادرت حسن مجتبى كه با معاویه

صلح كرد، با یزید صلح نمایى، حسین(علیهالسلام) در پاسخ او فرمود: «صلح برادرم با معاویه به امر خدا و رسول او بود، و جنگ من هم با یزید، به امر خدا و رسول اوست.» (3)
عظمت اصل وفا به عهد و پیمان بود كه امام حسین(علیهالسلام) را در مقابل معاویه به سكوت وادار كرد.
سكوت امام حسین(علیهالسلام) در روزگار تیره و تار معاویه، ناشى از تعهد به متاركه جنگ بود كه در زمان برادر بزرگوارش امام حسن مجتبى(علیهالسلام) با معاویه بسته شده بود. امام حسین (علیهالسلام) كه شخصیتش در جاذبیت ارزشهاى عالىِ انسانى - الهى بود، مىفهمید كه عظمت اصل وفا به عهد چیست، و این اصل شایسته هرگونه گذشت و فداكارى است، نه معاویه كه همه مواد آن عهد را كه براى متاركه جنگ با امام حسن(علیهالسلام) بسته بود، زیر پا گذاشت و بر ضد همه آن تعهدها عمل نمود.
او معاویه بود و این امام حسین(علیهالسلام). او (معاویه) همه چیز را براى سلطه و حكومت دنیوى خود مىخواست و حتى تعهدهایى كه مىبست، براى او هیچ ارزش و انگیزهای براى وفای به آنها نداشت، ولى این(امام حسین) نه تنها سلطه و حكومت، بلكه همه وجود خود را فداى عمل به انجام آن تكلیف برین تلقى مىكرد كه نغمه آن را از اعماق وجدان پاكش مىشنید. شخصیت این مرد بزرگ، دامنه شخصیت على بن ابى طالب(علیهالسلام) و دومین جلوهگاه او بود. همانگونه كه ایمان و عمل به اصل وفا به عهد، از مختصات روحى آن پدر با عظمت بود، همچنان آن ایمان و عمل در حسین(علیهالسلام) كه تجلىگاه آن روح بزرگ بود، وجود داشت .
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
1- تاریخ یعقوبى، ج 2، صص 250 و 251.
2- نفس المهموم، مرحوم محدث قمى، ص 38.
3- همان، ص 47.
برگرفته از کتاب امام حسین(علیهالسلام) شهید فرهنگ پیشرو انسانیت، علامه محمدتقى جعفرى .
سيماي كربلا در آينه آمار
محمدرضا هاديزاده
نقش آمار در ارايه سيماي روشنتر از هر موضوع و حادثه، غيرقابل انكار است؛ ليكن در حادثه كربلا و مسايل قبل و بعد از آن، با توجه به اختلاف نقلها و منابع، نميتوان در بسياري از جهات، آمار دقيق و مورد اتفاق ذكر كرد و آنچه نقل شده، گاهي تفاوتهاي بسياري با هم دارد. در عين حال بعضي از مطالب آماري، حادثه كربلا را گوياتر ميسازد. به همين دليل به ذكر نمونههايي از ارقام و آمار اين واقعه جاويدان ميپردازيم:
مدت قيام امام حسين(عليه السلام)از روز امتناع از بيعت با يزيد تا روز عاشورا 175 روز طول كشيد: 12 روز در مدينه، 4 ماه و 10 روز در مكه، 23 روز بين راه مكه تا كربلا و 8 روز در كربلا (2 تا 10 محرم).
منزلهايي كه بين مكه تا كوفه بود و امام حسين(عليه السلام)آنها را پيمود تا به كربلا رسيد 18 منزل بود (معجمالبلدان). فاصله منزلها با هم سه فرسخ و گاهي پنج فرسخ بود.
منزلهاي ميان كوفه تا شام 14 منزل بود كه اهلبيت را در حال اسارت از آنها عبور دادند.
نامههايي كه از كوفه به امام حسين(عليه السلام)در مكه رسيده و او را دعوت به آمدن كرده بودند 12000 نامه بود (طبق نقل شيخ مفيد).
بيعتكنندگان با مسلم بن عقيل در كوفه 18000 نفر يا 25000 نفر و يا 40000 نفر گفته شده است.
شهداي كربلا از اولاد ابيطالب كه نامشان در زيارت «ناحيه مقدسه» آمده است 17 نفر، شهداي كربلا از اولاد ابيطالب كه نامشان در زيارت ناحيه نيامده است 13 نفر، سه نفر هم كودك از بنيهاشم شهيد شدند، جمعاً 33 نفر. اين افراد به شرح ذيلاند: امام حسين(عليه السلام))، اولاد امام حسين(عليه السلام)3 نفر، اولاد علي(عليه السلام) 9نفر، اولاد امام حسن(عليه السلام)4 نفر، اولاد عقيل 12 نفر، اولاد جعفر 4 نفر.
غير از امام حسين(عليه السلام)و بنيهاشم، شهدايي كه نامشان در زيارت ناحيه مقدسه و برخي منابع ديگر آمده 82 نفرند. غير از آنان، نام 29 نفر ديگر در منابع متأخر آمده است.
جمع شهداي كوفه از ياران امام 138 نفر هستند. تعداد 14 نفر از جمع اين جناح حسيني، غلام بودهاند.
شهدايي كه سرهايشان بين قبايل تقسيم شده و از كربلا به كوفه برده شدند 78 نفر بودند. تقسيم سرها به اين صورت بود: قيس بن اشعث، رئيس بني كنده 13 سر، شمر رئيس هوازن 12 سر، قبيله بنيتميم 17 سر، قبيله بنياسد 16سر، قبيله مذحج 6 سر، افراد متفرقه از قبايل ديگر 13 سر.
پس از شهادت حسين(عليه السلام)33 زخم نيزه و 34 ضربه شمشير، غير از زخمهاي تير بر بدن آن حضرت بود.
شركت كنندگان در اسب تاختن بر بدن امام حسين 10 نفر بودند.
سپاهيان كوفه 33 هزار نفر بودند كه به جنگ امام حسين(عليه السلام)آمدند. تعداد آن سپاهيان در ابتدا 22 هزار بودند كه به اين صورت آمدند: عمرسعد با 6000 نفر، سنان با 4000 نفر، عروه بن قيس با 4000 نفر، شمر با 4000 نفر، شيث بن ربعي با 4000 نفر، آنچه بعداً اضافه شدند: يزيد بن ركاب كلبي با 2000 نفر، حصين بن نمير با 4000 نفر، مازني با 3000 و نصر مازني با 2000 نفر.
سيدالشهداء روز عاشورا براي 10 نفر مرثيه خواند و در شهادتشان سخناني فرمود و آنان را دعا، يا دشمنان آنان را نفرين كرد. اينان عبارتند از: علياكبر، عباس، قاسم، عبدالله بن حسن، عبدالله طفل شيرخوار، مسلم بن عوسجه، حبيب بن مظاهر، حربن يزيد رياحي، زهير بن قين و جون. و در شهادت دو نفر بر آنان درود و رحمت فرستاد: مسلم و هاني.
امام حسين(عليه السلام)بر بالين 7 نفر از شهدا پياده رفت: مسلم بن عوسجه، حر، واضح رومي، جون، عباس، علياكبر، قاسم.
سر سه شهيد را روز عاشورا به جانب امام حسين(عليه السلام)انداختند: عبدالله بن عمير كلبي، عمرو بن جناده، ابن ابي شبيب شاكري.
سه نفر را روز عاشورا قطعه قطعه كردند: علياكبر، عباس، عبدالرحمن بن عمير.
مادر 9 نفر از شهداي كربلا در روز عاشورا حضور داشتند و شاهد شهادت پسرشان بودند: رباب مادر عبدالله بن حسين، زينب مادر عون بن عبدالله جعفر، رمله مادر قاسم بن حسن، بنت شليل جبليه مادر عبدالله بن حسن، رقيه مادر عبدالله بن مسلم، مادر محمد بن ابي سعيد بن عقيل، مادر عمرو بن جناده، ام وهب مادر عبدالله بن وهب كلبي، شهيد مطهري(ره) اين مطلب را جز تحريفات عاشورا ميدانند.
5 كودك نابالغ در كربلا شهيد شدند: عبدالله طفل شيرخوار امام حسين، عبدالله بن حسن، محمد بن ابي سعيد بن عقيل، قاسم بن حسن، عمرو بن جناده انصاري.
5 نفر از شهداي كربلا از اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم)بودند: انس بن حرث كاهلي، مسلم بن عوسجه، هاني بن عروه، حبيب بن مظاهر، عبدالله بن بقطر عميري.
در ركاب سيدالشهداء تعداد 15 غلام شهيد شدند: نصر و سعد (از غلامان علي(عليه السلام)) ، منحج (غلام امام مجتبي(عليه السلام)))، اسلم و قارب (غلامان امام حسين(عليه السلام))) حرث غلام حمزه، جون غلام ابوذر، رافع غلام مسلم ازدي، سعد غلام عمر صيداوي، سالم غلام بنيالمدينه، سالم غلام عبدي، شوذب غلام شاكر، شيب غلام حرث جابري، واضح غلام حرث سلماني. اين 14 نفر در كربلا شهيد شدند. سلمان غلام امام حسين(عليه السلام)را نيز آن حضرت به بصره فرستاد و آنجا شهيدشد.
2 نفر از ياران امام حسين(عليه السلام)روز عاشورا اسير و شهيد شدند: سوار بن منعم و موقع بن ثمامه صيداوي.
4 نفر از ياران امام در كربلا پس از شهادت آن حضرت به شهادت رسيدند: سعد بن حرث و برادرش ابوالحتوف، سويد بن ابي مطاع كه مجروح بوده و محمد بن ابي سعيد بن عقيل.
7 نفر در حضور پدرشان شهيد شدند: علياكبر، عبدالله بن حسين، عمرو بن جناده، عبدالله بن يزيد، مجمع بن عائذ، عبدالرحمن بن مسعود.
5 نفر زن از خيام حسيني به طرف دشمن بيرون آمده و حمله يا اعتراض كردند: كنيز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبدالله كلبي، مادر عبدالله كلبي، زينب كبري، مادر عمرو بن جناده.زني كه در كربلا شهيد شد مادر وهب (همسر عبدالله بن عمير كلبي) بود.زناني كه در كربلا بودند: زينب، امكلثوم، فاطمه، صفيه، رقيه، امهاني.
منبع: ماهنامه موعود، شماره 51
حتماً شنیدهاید و بسیار خواندهاید که برخی مردم میگویند عزاداری از دوران صفویه شروع شده است و قدمتی پیش از آن نداشته است و اینها همه خرافات است و شما چقدر خرافه پرست هستید و ... اما دانستن این نکته ضروری است که فرهنگ عزای حسینی علیه السلام را ائمه معصومین علیهم السلامپایه گذاری کردهاند. به نمونههای ذیل که حاصل تحقیق "ماهنامه پرسمان" است توجه کنید: عزادارى بنىهاشم در ماتم سیدالشهدا؛
خلاصه از در خانه که با پیراهن مشکی بیرون میآیی با انواع و اقسام حرفها مواجه میشوید.
از امام صادق علیهالسلام چنین روایت شده است: «پس از حادثه عاشورا، هیچ بانویى از بانوان بنىهاشم، سرمه نکشید و خضاب ننمود و از خانه هیچ یک از بنىهاشم دودى که نشانه پختن غذا باشد، بلند نشد تا آن که ابن زیاد به هلاکت رسید. ما پس از فاجعه خونین عاشورا پیوسته اشک بر چشم داشتهایم».1
عزادارى امام سجاد علیهالسلام
حزن امام سجاد علیهالسلام بر آن حضرت به صورتى بود که دوران زندگى او، همراه با اشک بود. عمده اشک آن حضرت بر مصایب سیدالشهداء علیهالسلام بود و آن چه بر عموها، برادران، عموزادهها، عمهها و خواهرانش گذشته بود تا آنجا که وقتى آب مىآوردند تا حضرت میل کند، اشک مبارکشان جارى مىشد و مىفرمود: چگونه بیاشامم؛ در حالى که پسر پیامبر را تشنه کشتند؟2 و مىفرمود: «هرگاه شهادت اولاد فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را به یاد مىآورم، گریهام مىگیرد».3
امام صادق علیهالسلام به زراره فرمود: «جدم علىبنالحسین علیهما السلام هرگاه حسینبنعلى علیهما السلام را به یاد مىآورد، آن قدر اشک مىریخت که محاسن شریفش پر از اشک مىشد و بر گریه او حاضران گریه مىکردند».4
عزادارى امام محمد باقر علیهالسلام
امام باقر علیهالسلام در روز عاشورا براى امام حسین علیهالسلام مجلس عزا برپا مىکرد و بر مصایب آن حضرت گریه مىکرد. در یکى از مجالس عزا، در حضور امام باقر علیهالسلام، کمیت شعر مىخواند. وقتى به اینجا رسید که: «قتیل بالطف ...»، امام باقر علیهالسلام گریه زیادى کرده، فرمود: «اى کمیت! اگر سرمایهاى داشتیم در پاداش این شعرت به تو مىبخشیدیم؛ اما پاداش تو همان دعایى است که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله درباره حسّانبنثابت فرمود که همواره به جهت دفاع از ما اهلبیت علیهمالسلام، مورد تأیید روحالقدس خواهى بود».5
عزادارى امام صادق علیهالسلام
امام موسى کاظم علیهالسلام مىفرماید: «چون ماه محرم فرا مىرسید، دیگر پدرم خندان نبود؛ بلکه اندوه از چهرهاش نمایان مىشد و اشک بر گونهاش جارى بود، تا آنکه روز دهم محرم فرا مىرسید. در این روز، مصیبت و اندوه امام به نهایت مىرسید. پیوسته مىگریست و مىفرمود: امروز، روزى است که جدم حسینبنعلى علیهالسلام به شهادت رسید».6
عزادارى امام موسى کاظم علیهالسلام
از امام رضا علیهالسلامنقل شده است که فرمود: «چون ماه محرم فرا مىرسید، کسى پدرم را خندان نمىدید و این وضع ادامه داشت تا روز عاشورا؛ در این روز، پدرم را اندوه و حزن و مصیبت فرا مىگرفت و مىگریست و مىگفت: در چنین روزى حسین را - که درود خدا بر او باد - کشتند».7
عزادارى امام رضا علیهالسلام
گریه امام رضا علیهالسلام در حدى بود که فرمود: «همانا روز مصیبت امام حسین علیهالسلام ، پلک چشمان ما را مجروح نموده و اشک ما را جارى ساخته است».8
دعبل خدمت حضرت رضا علیهالسلام آمد. آن حضرت درباره شعر و گریه بر سیدالشهدا علیهالسلام کلماتى چند فرمود؛ از جمله اینکه: «اى دعبل! کسى که بر مصایب جدم حسین علیهالسلام گریه کند، خداوند گناهان او را مىآمرزد» آن گاه حضرت بین حاضران و خانواده خود پردهاى زد تا بر مصایب امام حسین علیهالسلام اشک بریزند.
سپس به دعبل فرمود: «براى امام حسین علیهالسلام مرثیه بخوان که تا زندهاى، تو ناصر و مادح ما هستى؛ تا قدرتدارى، از نصرت ما کوتاهى مکن». دعبل در حالتى که اشک از چشمانش مىریخت، قرائت کرد:
أفاطم لوخلت الحسین مجد لا
و قد مات عطشانا بشط فرات
صداى گریه امام رضا علیهالسلام و اهلبیت آن حضرت بلند شد.9
بنابر روایات، امام زمان علیهالسلام در زمان غیبت و ظهور، بر شهادت جدّشان گریه مىکند. آن حضرت خطاب به جد بزرگوارشان سیدالشهدا علیهالسلام مىفرماید:
«فلئن اخرتنى الدهور و عاقنى عن نصرک المقدور و لم اکن لمن حاربک محارباً و لمن نصب لک العداوة مناصبا فلاَنْدُبنّک صباحا و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما، حسرة علیک و تأسفا على ما دهاک؛10 اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و دور ماندم از یارى تو و نبودم تا با دشمنان تو جنگ کنم و با بدخواهان تو پیکار نمایم، هم اکنون هر صبح و شام بر شما اشک مىریزم و به جاى اشک، در مصیبت شما خون از دیده مىبارم و آه حسرت از دل پردرد بر این ماجرا مىکشم».
در سوگ تو، با سوز درون مىگریم
از نیل و فرات و شط، فزون مىگریم
گر چشمه چشم من، بخشکد تا حشر
از دیده به جاى اشک، خون مىگریم11
1. نگا: امام حسن و امام حسین، ص 145.
2. بحارالانوار، ج 44، ص 145.
3. خصال، ج 1، ص 131.
4. بحارالانوار، ج 45، ص 207.
5. مصباح المتهجد، ص 713.
6. امام حسن و امام حسین، ص 143.
7. حسین، نفس مطمئنة، ص 56.
8. بحارالانوار، ج 44، ص 284.
9. همان، ج 45، ص 257.
10. بحارالانوار، ج 101، ص 320.
11. مصطفى آرنگ به نقل از اشک حسینى، سرمایه شیعه، ص 66.
منبع: ماهنامه پرسمان / شماره 30 اسفند 83 / /پیشینه عزاداری/ محمدرضا کاشفى



