فضل خدا

http://www.axgig.com/images/56712629032455951072.jpg

دو نفر مستمند نابینا سر راه زبیده همسر هارون الرشید که در جود و کرم و بخشش شهرت بسزای داشت می نشستند، یکی از آن ها می گفت: «اَللَّهَم اَرْزُقْنی مِنْ فَضْلِکْ». خدایا مرا از فضل و کرم خود روزی مرحمت فرما آن نابینای دیگری می گفت: «اَللّهُمّ اَرْزُقنی مِْن فَضْلِ اُمّ جَعْفَر» خدایا مرا از فضل و کرم ام جعفر (زبیده روزی فرما)....


ادامه مطلب


[ یک شنبه 10 مرداد 1395  ] [ 11:25 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

سبب نجات و قصه های بهشتی

http://www.axgig.com/images/18746812462851323945.jpg

مرحوم نراقی در خزائن از رفقا و مؤثّقین اصحابش نقل می کند. که گفت من در سن جوانی با پدرم و جمعی از رفقا هنگام عید نوروز در اصفهان دید و بازدید می کردیم و روز سه شنبه ای برای باز دید یکی از رفقا که منزلش نزدیک قبرستان بود رفتیم گفتند: منزل نیست راه درازی آمده بودیم برای رفع خستگی و زیارت اهل قبور به قبرستان رفتیم و آنجا نشستیم..........


ادامه مطلب


[ یک شنبه 10 مرداد 1395  ] [ 10:54 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

نمونه ای از عبد و عبادت

http://www.axgig.com/images/42716429811633929712.jpg

یکی از مردمان نیکوکار به بازار رفت که (غلام) بنده ای بخرد. غلام زر خریدی را به او عرضه کردند، به آن غلام گفت: نام تو چیست؟
گفت: فلان، خریدار گفت: چه کاره ای؟ غلام گفت فلان، شخص خریدار به برده فروش گفت: من این غلام را نمی خواهم، غلام دیگری بیاور. هنگامیکه غلام دیگری آورد آن شخص خریدار به آن غلام گفت: نام تو چیست؟
غلام گفت: هر نامی که تو بگذاری. مولا گفت: خوراک تو چیست؟ غلام گفت: آنچه تو عطا کنی. مولا گفت: چه نوع لباسی می پوشی؟ غلام گفت هر لباسی که تو به من بپوشانی.
مولا گفت: چه کاره هستی؟ غلام گفت: هر دستوری که تو بفرمائی. مولا گفت: چه چیز را اختیار می نمائی؟ غلام گفت: من بنده هستم بنده که از خود اختیاری ندارد.
مولا گفت: این بنده حقیقی می باشد. این بنده را باید خرید حالِ ما هم باید مثل این بنده، بین خود و خدایمان باشد.(1)

1) تفسیر آسان: ج 1، ص 21، نقل از تفسیر روح الجنان، شرح سوره حمد.

منبع : زبده القصص نویسنده : علی میرخلف زاده


ادامه مطلب


[ یک شنبه 10 مرداد 1395  ] [ 10:45 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

وظیفه بندگی

http://www.axgig.com/images/46358968744543003574.jpg

عابدی در بنی اسرائیل از مردم کناره گیری کرد و مدّت هفتاد سال مشغول عبادت شد.
خدای علیم ملکی را نزد او فرستاد و فرمود: عبادات تو قبول نمی شوند و خودت را دچار مشقّت منمای و جِد و جَهد مکن
عابد در جواب گفت: چون آنچه به من واجب است عبودیّت و بندگی می باشد. لذا باید وظیفه خود را همیشه انجام دهم. ولی قبول شدن و قبول نشدن موکول به معبود من است!
وقتی آن مَلک مراجعت نمود، خداوند متعال فرمود: عابد چه گفت؟ مَلک گفت: پروردگارا تو عالمتری که او چنان و چنین گفت.
خدای سبحان فرمود: نزد آن عابد برو و بگو: ما طاعات تو را به خاطر این نیّت ثابتی که داری قبول کردیم.(1) بله، وظیفه ما بندگی است.

1) تفسیر آسان: ج 1، ص 21، نقل از غرائب القران، شرح سوره حمد.

منبع : زبده القصص نویسنده : علی میرخلف زاده


ادامه مطلب


[ یک شنبه 10 مرداد 1395  ] [ 10:38 AM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]