شکستن نماز

http://uupload.ir/files/62t9_2.jpg


 شکستن نماز 🌻

♦️ روزى آيت ‏الله حاج آقا حسين قمى در حالى كه در حرم مطهر حضرت ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) مشغول نماز جماعت بود، نماز خود را قطع كرد و اقتدا كنندگان نيز با تعجب نماز را ناتمام رها كرده، نزد آقا آمدند تا از علت اين كار اطلاع پيدا كنند. حاج آقا حسين فرمود:
در هنگام خواندن نماز، متوجه شدم كه كنار فرشى كه روى آن ايستاده‏ ام نوشته است: «وقف بالاسرِ حضرت (عليه السلام)!» سريعاً فرش را برداريد و سر جاى خود پهن كنيد تا دوباره نماز را شروع كنم».

📚 اکبر دهقان ؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان ؛ نکته ۴۲




ادامه مطلب


[ شنبه 16 تیر 1397  ] [ 1:15 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

نماز شب اول قبر

http://uupload.ir/files/0mml_3dc835c5dc7ccee4231cd4a57f7eb091.jpg
 

 نماز شب اول قبر ☀

♥ محدث قمى گويد: ملافتحعلى سلطان آبادى گويد روش من اين بود هر شخصى از دوستان اهل بيت كه از دنيا مى ‏رفت و من از فوت او مطلع مى‏ شدم چه او را مي شناختم و يا نمي شناختم دو ركعت نماز در شب دفن براى او مي خواندم و كسى از اين كار من آگاه نبود تا اينكه روزى يكى از دوستان مرا ملاقات كرد و گفت‏ :

♥ ديشب فلان شخص را در خواب ديدم گفت وقتى از دنيا رفتم. در عذاب بودم تا اينكه دو ركعت نمازى كه فلانى خواند و اسم شما را برد آن دو ركعت نماز مرا نجات داد وقتى آن شخص از من پرسيد اين چه نمازى است روش خود را بيان كردم.

📚 اکبر دهقان ؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان ؛ نکته ۹۴




ادامه مطلب


[ شنبه 16 تیر 1397  ] [ 12:44 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

🌸 خاطره‌ای تکان دهنده از جنش تکلیف دختر ۹ ساله 🌸

http://uupload.ir/files/ej3v_1.jpg

🌸 خاطره‌ای تکان دهنده از جنش تکلیف دختر ۹ ساله 🌸

🍃 در سال 1362 قرار شد برای ما، در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچه‌ها داشت و تنها معلمي بود كه سر وقت در مدرسه با بچه‌ها نماز مي خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچه‌ها برای دوشنبه‌ي هفته‌ي آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.»

🍃 من همان جا غصه‌دار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نمي‌شد و خبري از نماز نبود.

🍃 روزهای بعد، بچه‌ها یکی‌یکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه مي‌آوردند.
مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟» من گریه‌کنان از دفتر بیرون آمدم.

🍃 فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.»
ولی من می‌دانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست.

🍃 بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوش‌کلامی برای ما سخنرانی ‌کرد و گفت: «بچه‌ها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خداي خود هر چه بخواهید خداي مهربان به شما می‌دهد.
آن روز خیلی به ما خوش گذشت.

🍃 به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجاده‌ام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهي به سجاده كرد و با حالتي خاص اصلاً به من توجهی نکرد.

🍃 من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اين‌گونه نشد.
اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشه‌ای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟!

🍃 بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد.

🍃 اذان صبح از حسینیه‌ای که نزدیک خانه ما بود به گوش می‌رسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریه‌ام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد.

🍃 پدر و مادرم هر دو مرا صدا می‌کردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کرده‌اند، با نگراني پرسيدم: چه شده؟! كه يك‌دفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیده‌ایم.!

🍃 خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم می‌برند، می‌گفتند شما در دنیا نماز نخوانده‌اید و هيچ عمل خيري نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال مي‌كردند و ما هم گریه می‌کردیم، جیغ می‌زدیم و هر چه تلاش می‌کردیم فایده‌ای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم.

🍃 خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه داريد، دیشب در خانه‌ی این‌ها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.»

🍃 آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزه‌های خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آن‌ها را مورد عنايت قرار داد.
این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند.

🍃 اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را می‌گذراند.

🍃 وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچه‌ای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفته‌اند.

🍃 یک هفته‌ای می‌شد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد.

🍃 حال من مانده‌ام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسي از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايي هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامي مي‌دارم و هر سال که می‌گذرد برکت را  به واسطه‌ی  نماز اول وقت در زندگی خود احساس می‌کنم.

خواهر کوچک شما ـ التماس دعا

📚 کتاب پر پرواز ص 122

 




ادامه مطلب


[ یک شنبه 20 خرداد 1397  ] [ 9:24 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]

🌼 شما غذایتان را بخورید 🌼

http://uupload.ir/files/r899_3.jpg

🌼 شما غذایتان را بخورید 🌼

🍃 امام خمینی(قدس سره) همیشه نماز را در اول وقت می خواندند و به نافله اهمیت می دادند. این خصوصیت از همان جوانی وقتی که هنوز بیشتر از بیست سال نداشتند در ایشان وجود داشت.
چند تن از دوستان نقل می کردند: ما ابتدا فکر می کردیم خدای ناکرده ایشان از روی تظاهر نماز را اول وقت می خوانند. به همین خاطر سعی داشتیم کاری کنیم که اگر این کار از روی تظاهر است، جلوی آن را بگیریم.

🍃 مدت زیادی در این فکر بودیم و بارها به طرق مختلف ایشان را امتحان کردیم، مثلا درست وقت نماز سفره غذا می انداختیم و یا وقت رفتن به مسافرت را درست اول وقت قرار می دادیم. اما ایشان می فرمودند:
 شما غذایتان را بخورید من هم نمازم را می خوانم. هر چه که بماند من می خورم و یا در موقع مسافرت می فرمودند: شما بروید من هم می آیم و به شما می رسم.

🍃 وقتی مدتها از این مسأله گذشت نه تنها ایشان نماز اول وقتشان ترک نشد بلکه ما را هم واداشتند که در اول وقت نمازمان را بخوانیم.

📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 3 , رجایی، غلامعلی




ادامه مطلب


[ دوشنبه 14 خرداد 1397  ] [ 9:47 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]