ورود شیطان ممنوع
ورود شیطان ممنوع
هم همهای به پا شده بود، فرشتهها با هم حرف میزدند و دلشان برای انسان میسوخت.
یکی از آنها گفت:"شنیدهای که شیطان آدمیزاد را محاصره کرده و از هر چهار طرف آماده حمله به اوست."
دیگری گفت: بله من هم شنیدهام که شیطان گفته:"در برابر آنها کمین میکنم، از پیش رو و پشت سر، و از طرف راست و چپ، به سراغشان میآیم."
فرشتهها که حسابی دلشان برای انسانها به رحم آمده بود یک دفعه با هم گفتند:
"خدایا! با این تسلطی که شیطان از چهار طرف پیدا کرده است، انسان چگونه میتواند از شرش خلاص شود؟!"
خداوند متعال که صدها برابر از فرشتهها مخلوق خودش را دوست دارد با مهربانی تمام گفت:
دو طرف بالا و پایین برای انسان باقی مانده است، پس هر وقت دستش را برای دعا بالا بیاورد
کتاب پر پرواز ؛ ص 47 به نقل از بحارالأنوار، ج 60 ص 155
ورود شیطان ممنوع
ادامه مطلب
آنقدر به دست و پايت مي پيچم......
آنقدر به دست و پايت مي پيچم......
«آنقدر به دست و پايت مي پيچم،
آنقدر وسوسه ات مي کنم،
تا نمازت را کنار بگذاري، تا وقتي که تو نماز مي خواني، از تو مي ترسم؛
اگر فقط اين نمازت را از تو بگيرم به راحتي تو را به هر گناه بزرگي که بخواهم مي کشانم.»
«دوستدارت شيطان» [1] .
[1] برداشتي از فرمايشات پيامبر گرامي اسلام، کافي، ج 3، صفحه 269.
آنقدر به دست و پايت مي پيچم......
ادامه مطلب
كلنگ زدن توسط كودك
كلنگ زدن توسط كودك
يكى وقتى عده اى آمدند با اصرار فراوان كه ما مى خواهيم مسجدى احداث كنيم ، بايد بيايى و كلنگ ابتدايى آن را تو بزنى . من هر چه كردم كه نروم قبول نكردند تا اين كه بالاخره مرا بردند. وقتى رفتم ديدم بله ، مقدماتى فراهم كرده اند، با سلام و صلوات و عكس و دوربين و كذا و كذا همه زن و مرد را هم جمع كرده بودند و من هر چه كردم ديدم نمى توانم كلنگ شروع مسجد را بزنم . رو به مردم كردم و گفتم : مردم ، آيا شما نمى خواهيد يك آدمى كلنگ شروع مسجد را بزند كه خيال همه راحت باشد و دل همه آرام باشد كه او آدم پاكى است ؟ اهل كلك نيست ، اهل تعلقات دنيا نيست ، حقه و فريب ندارد و خلاصه قريب العهد به مبداء است ؟ مردم گفتند: چرا. من نگاهى به اطراف كردم و يك پسر خردسالى را ديدم در اطراف ايستاده است ، رفتم دستش را گرفته و آوردم كلنگ را به دستش دادم و گفتم : بسم الله بگو و اين كلنگ را به زمين بزن. پسر بچه اين كار را كرد و من هم دعا كردم كه انشاء الله به آن روستا خير و بركت بدهد و همه را اهل مسجد كند و مسجد آبادى بشود. مردم آمين گفتند و ما هم خداحافظى كرديم و آمديم.
در محضر استاد علامه حسن زاده آملی ، ص 95 - 94. (به نقل از آقاى محسن غرويان ).
كلنگ زدن توسط كودك
ادامه مطلب
تقرب به سوى سگ
تقرب به سوى سگ
مقدسى بود در محله اى و يا روستايى ، شبى براى عبادت به مسجد رفت . مسجد خالى بود، دو ركعت نماز كه به جا آورد، صداى خش خشى از گوشه هاى مسجد شنيد، با خود گفت : پس من تنها در مسجد نيستم ، كس ديگرى هم گويى در مسجد هست ، سپس شيطان او را وسوسه كرد و شروع كرد با صداى بلدتر نماز خواندن ((ولا الضالين )) را با مدّ تمام كشيدن ! به خيال اين كه فردا آن ناآشنا، در ده و محلّه منتشر مى كند كه فلانى ، ديشب در مسجد، تا صبح مشغول راز و نياز بود و نماز نافله به جا مى آورد. اين مقدس مآب بيچاره ، به همين خيال ، حتى شب را هم به منزل نرفت و تا صبح مشغول نماز و راز بود. صبح كه هوا روشن شد، وقتى كه خواست از مسجد خارج شود، ديد سگى نحيف و ضعيف از گوشه شبستان آمد و از در بيرون رفت . يك باره فهميد كه همه آن خش خش ها، از اين سگ بوده كه از سرماى شب ، به داخل مسجد پناه آورده است و همه نماز نافله ها و گريه ها و اشكهاى جناب مقدس هم به جاى تقربا الى الله ، تقربا الى الكلب بوده است.
در محضر استاد علامه حسن زاده آملی ، ص 24 - 23.
تقرب به سوى سگ
ادامه مطلب