یک بحث تربیتی
دیدن فوتبال در مسجد
به تاریخ: ۹۳/۹– ویرایش : دانش آموز
مهتدی : سلام نظرتون چيه من فردا ميخوام تو مسجد با بچه ها بازي استقلال پرسپوليس رو ببينم؟
ابتدايي هستن.
دانش آموز :
صادقی :
صادقی :
صادقی : وا اسلاما….
مهتدی : چشه …
دانش آموز : چش نیست دماغه.
یاسینی :
کاکی : آقا نکن اینکارو
مهتدی : اسلام در خطر افتاده
یاسینی : مثل اینه ما مثلا بازی سپاهان ذوب آهنا بزاریم مسجدمون ببینیم!
آخه خداوکیلی دیدن داره بازی این تهرونیا؟
إ ببخشید اینجا گروهه صالحینه!
مهتدی : اين دو تيم فرق ميکنن
اولا چ بخواي چ نخواي همه اين بازي رو ميبينن.
ثانيا چرا اينجا نبينن که جو رو کنترل کنيم؟؟؟
کاکی : مثلا چه جوی باید کنترل بشه؟
یاسینی : من ۵ ساله ندیدم و نمیبینم!
کاکی : اگه شما بشینین باشون ببینید یعنی فوتبال دیدن رو دارید تایید میکنید
یاسینی : تازه اونم تاییدش توی مسجد!
مهتدی : رفتار ها تو اون لحظه خيلي مهمه ، تحليل کارها و رفتاراشون و کنترل اينکه کسي حرف زشتي نزنه و…
مهتدی : يعني فوتبال ديدن جرمه
مهتدی : حالا تو مسجد يا غير مسجد
کاکی : هم جرمه هم جنایته
مهتدی : خيلي جالبه
دانش آموز : منم مخالفم…
به نظرم اصن در موردش صحبت هم نکنید بلکه نذارید اصلن موضوعیت خیلی پیدا کنه
مهتدی : روايت داريم؟
صادقی : ورزش کردن توصیه شده نه ورزش دیدن!
صادقی : مگه تو نشستن ونگاه کردن چه فایده مثبتی وجود داره؟
کاکی : ضمناً رفتارشون جلوی شما طوری خواهد بود که نیازی به کنترل نداره. اونا جلوی شما که فحش نمیدن برادر
صفربنا : به نظر بنده کار بدی نیست شما چه بخوایی چه نخوایی بچه ها بازی رو میبینن
و نمی تونی از دیدن او منعشون کنی
یوسف: : شما قصد دارید به روحیه رهاشدن جهت بدین ولی این راهش نیست
کاکی : روایت میخوای چکار
کاکی : عقل خودش همه چی رو داره بیان میکنه
صادقی : شاید الان وقت خوبی برای بحث نباشه
مهتدی : ي طوري ميگين جرم و جنايته انگار حکم قضايي براش صادر شده…
صفربنا : چرا به نظر بنده بحث بشه
اگه این کار خوبی نباشه پس باید از دیدن او تو خونه هم نیروها رو منع کنیم
مهتدی : احسنت
دانش آموز : فوتبال دیدن عمل لغو هست… شما نباید با همراهیشون در این عمل لغو اون رو تایید کنی.
درسته صمیمیت و مچ بودن با گروه لازمه.. اما هدف وسیله رو نمیتوحیهه.
کاکی : هدر دادن وقتمون واسه دیدن یه برنامه بی فایده جنایت نیست
صفربنا : به نظرتون این کار نمیتونه خودش راهی برای جذب باشه!!؟
کاکی : ؟
کاکی : فوتبال بازی کردن اره یک روشی برای جذبه نه فوتبال دیدن
مهتدی : يک تفريح هست .هرکس يک نوع تفريح ميکنه
صفربنا : اگه این کارمناسب نیست نظرتون برای اینکه چطوری مانع فروتبال دیدن بچه ها تو خونه بشیم چیه؟
کاکی : مستقیم بشون نگید. چون زود موضع میگرن
صفربنا : راه کار؟
صفربنا : اصلا به نظرت این کار شدنیه؟
دانش آموز : فوتبال دیدن باعث الگو شدن ادمهاش و کارشون برای بچه ها میشه..
مربی نباید در این امر شریک باشه.. باید سردش کنه.. نه داغترش کنه..
در موردش بحث هم نباید بشه.. چه برسه تماشا با هم…
صفربنا : لطفا راه حل بدید چطور مانع دیدن بچه هابشیم؟
صفربنا : چون به نظر من این کار یا شدنی نیست یا …
دانش آموز : خیانتها و زشتکاری های بعضی از این فوتبالیست ها رو داشته باشین.. که وقتی بچه ها بفهمن چه شکست ذوقی میخورن
کاکی : لازم نیست مانعشون بشید
شهرياري : من بادیدن یک بازی اونم دربی موافقم….
– -و-علی نظریان مشهد: نمیخواد جلوی فوتبال نگاه کردن بچه ها رو بگیرید. نباید تشویقشون کنید به فوتبال دیدن
کاکی : حداقل الان مانع نشید
صفربنا : خوب وقتی به نظر شما کار اشتباهه باید جلوش رو گرفت
شهرياري : اتفاقا ماهم فردا داریم باهم میبینیم..
کاکی : اشتباه هست ولی ممانعت اشتباهیست بزرگتر
کاکی : حساس میشن . قبول نمیکنن
دانش آموز : وقتی مربی که قراره الگو باشه ٬ خودش رو بی توجه به فوتبال دیدن نشون بده٬ تاثیر خودشو میذاره و همین به نظرم کفایت میکنه
مهتدی : حقيقتا من اولين باره متوجه ميشم کسي بگه دربي رو نبينيد خيانته و…
صفربنا : ببیند بخوای نخوای همه به جز اندک نفراتی این بازی رو می بینن پس تلاش نکنید با بد نشون دادن اون طوری بشه که باعث مشکل تراشی بشیم
نظریان : : با یک دربی نگاه کردن کنار همدیگه، کل فوتبال تایید میشه.
و اون متربی که فوتبال نگاه نمی کرده هم جذب فوتبال میشه.
و اونی که ممکن بوده تا چند وقت دیگه هوادار بودنش رو ترک کنه دیگه ترک نمی کنه
کاکی : این مشکلات کمکم به مرور زمان برطرف میشه. شاید چند سال بعد زمانی که اونا مطیع مطلق شما شدن میتونید حکم کنید که فوتبال نگا نکنن.
شهرياري : اینطور که شما میگی نیست…
دانش آموز : وظیفه و رسالت یک مربی واقعا چیه ؟؟؟ چه چیزی توجیه میکنه که با همراهی متربیها در دیدن مسابقه فوتبال ٬ اونها رو به یک عمل لغو و بیهوده تشویق کنید؟
صفربنا : مثلا تو شهر ما تو پارک بزرگ شهر دربی رو نشون میدن به نرن اگه بچه بره اونجا ببینه اون جو و ضا بهتره یا بیاد پیش شما که می تونی کنترلش کنی و تاثیره خودت رو بزاری تازی راهی برای جذب بهتر پیدا کنی
دانش آموز : هدف وسیله رو توجیه نمی کنه
کاکی : فوتبال نگاه کردن کثیفترین اسراف وقته. همش حاشیهست. به نظرم کسایی که زیاد فوتبال میبینن حاشیهپرست بار میان.
–
شهرياري : اگر فقط یک مسابقه باشه اونم به عنوان سرگرمی اشکالی نداره….
فوتبال نوعی سرگرمی ست…
ولی نباید جو مطلق فوتبالی حاکم بشه….
شهرياري : فوتبال دیدن فردا ربطی به حاشیه پرستی ندارد…
ماآخرین باری که نگاه کردیم بازی ایران داخل جام جهانی بود… و فردا دومیش…
مهتدی : نه قبول ندارم.واليبال نگاه کردن بسکتبال و… هم همينطور؟
صفربنا : افرین بااوردن بچه کنار خودت و دیدن فوتبال با هم از درست کردن جو مطلق فوتبال به گفته شما جلو گیری میشه
کاکی : اون جو سر هر برنامه ای توی شهر وجود داره، یعنی شما الان نزارش بره بیرون ولی در طول سال اینقد توی شهر برنامه وجود داره که خودشون میرن و همه چی رو میبینن. پس با یه فوتبال نمیتونید اونا رو از این جو دور کنید.
مهتدی : پس اگه تو مسجد کسي پينگ پنگ هم بازي کرد ما نگاش نکنيم چون وقت تلفيه…
کاکی : مغالطه میکنی!
کاکی : این کجا و اون کجا
شهرياري : منتظر جان اونم هنرمندی میخواد….
امام خمینی هم بدنامه کودک میدیدن…
مهتدی : چطور؟متوجهم کن
صفربنا : باریکلا موافقم باهات
کاکی : اخه فوتبال تلوزیون دیدن کجا و بازی بچه ها رو نگاه کردن کجا؟
کاکی : شما بازیشونو نگا کن. چون دارن کار خوبی میکنن. دارن ورزش میکنن.
مهتدی : شما ميگي ورزش کردن توصيه شده تو روايات نه ورزش ديدن.اين هم ديدنه ديگه
کاکی : ولی فوتبال نگا کردن چیش مفیده حاجی جون؟
دانش آموز : بحث جو نیست…. بحث صرف وقت گذاری برای کار بیهوده هست. اسراف وقت.. جو که فاز دومش هست.. دیدن پینگ پنگ هم اصلن قابل مقایسه با دیدن این فوتبال نیست..
شهرياري : دیدن حساس ترین بازی ورزشی در سال اسراف وقت نیست…
کاکی : مغالطه میکنی، قرار نیست که ما به شما غالب بشیم برادر. این چه استدلالیه که دارید؟
کاکی : ما میخوایم حق مشخص بشه نه که شما رو شکست بدیم.
دانش آموز : اصلن هم با این تجارت فوتبال یک ذره موافق نیستم… ضرر محض هست هم وقت و هم فرهنگ. و وای بر مربی که رسالتش رو بد انجام بده یا منحرف بشه…
کاکی : اون بازی حساس رو میشه نتیجش رو دنبال کنید نه کامل نگاش کنید
صفربنا : وای بر مربی که کارش رو بد انجام بده
–
شهرياري : حرف آخر حقیر:: اگر فقط همین بازی باشه و جو کنترل بشه هیچ گونه اشکالی نخواهد داشت….
کاکی : : فوتبالی که براش میلیاردها میلیارد دارن بیت المال رو خرج میکنن فقط بخاطر حمایت ماست. چون ما خریدارشیم اینقد دارن خرج این فوتبالیستها میکنن.
رضایی : : رعایت حرمت شبستون مسجد بشه و کار از رقابت صمیمی به جدل و دلخوری نکشه اشکال نداره. سر همین بازی میشه بهشون فهموند که فوتبال چی هست و چی نیست…
شهرياري : احسنت
شما با نظر کدام یک از افراد موافقین؟ (در نظرات اعلام کنید لطفا.. همچنین اگر نظری خودتون دارید..)
ادامه مطلب
زن تک تیرانداز ایرانی
گروه جهاد و مقاومت مشرق: این بخشی از خاطرات تنها زن ایرانی امدادگر و تکتیرانداز گروه جنگهای نامنظم شهید چمران است که در گفتوگو با روزنامه قانون مطرح شده است. در این روزنامه آمده است:
دردهایش را میشود در کلامش فهمید، هرچند زخمها، تاولهای شیمیایی، سرفهها و دستگاه اکسیژنش هم حکایتی از درد دارد از مبارزاتش از سالهای پیش از انقلاب و دفاع مقدس میگوید. از همرزم بودنش با شهید چمران و صیاد شیرازی، حسن باقری و شهید همت؛ اما از زمان شهادت شهید چمران که میگوید، بغض راه گلویش را میبندد و اشک میریزد. خودش میگوید وقتی خبر شهادت شهید چمران را شنیدم انگار زینب بودم که داغ برادر دیدم.
از آمدن سرزده رئیسجمهور به منزلش که پرسیدم، گفت: رئیسجمهور هم با شنیدن خاطراتم اشک ریختند.
میگوید بیادعا آمدیم، بدون تعیین مزد کار کردیم و داشتههایمان را صرف انقلاب کردیم و از این معامله راضی هستیم. پس از این نیز با اینکه دارایی و توان جسمی نداریم اما در صورت لزوم سینهخیز هم به میدان مبارزه میرویم.
«امینه وهابزاده» تنها زن ایرانی امدادگر و تکتیرانداز گروه جنگهای نامنظم شهید چمران به دلیل تسلط به زبان عربی در عملیاتهای زیادی دوشادوش مردان مبارز جنگید و اکنون با 75 درصد عارضه شیمیایی روزگارش را با یاد و هم صحبتی با شهدا و رزمندگان میگذراند.
مصاحبه زیر حاصل دیدار و گفتوگویی صمیمی است با این جلوه مقاومت، ایثار و عشق به انقلاب:
از شروع مبارزاتتان بگویید، از کجا و چه زمان فعالیت سیاسی و نظامی خودتان شروع کردید؟
مبارزاتم از عراق شروع شد. از آشنایی با بنتالهدی صدر خواهر شهید صدر، البته با خود شهید صدر هم همکاری داشتیم. پس از آن چند بار دستگیر شدم. آخرینبار به یکی از زندانهای مخصوص مجرمان سیاسی منتقل شدم که تنها زمانی که نهایت جرم سیاسی یک شخص مشخص میشد با چشم و دستان بسته او را به آنجا میبردند.
پلهها را شمردم، 44 - 45 تا بود. چند ساعت بی حرکت مرا نگه داشتند، چراکه گفته بودند با کوچکترین حرکت در چاه میافتی! دو جوان سنیمذهب آنجا بودند که وقتی دیدند بعثیها مرا با آن سن کم سخت شکنجه میکنند، به آنها گفتند شما نمیتوانید با او برخورد کنید، او را به ما بسپارید تا ما حسابی شکنجهاش کنیم! به این ترتیب پروندهام به آن دو جوان سپرده شد. آن زمان حدوداً 13 ساله بودم. آنها مرا به اتاق شکنجه بردند و گفتند هرچه ما فریاد زدیم تو هم ناله و فریاد کن! بعد با اشاره به من فهماندند ما به خانه شما میآییم و به تو خواهیم گفت که چه کنی وقتی آمدند، گفتند تنها راه حل خلاصی شما این است که به ایران بروی تا بتوانی فعالیتت را ادامه دهی! اینها میخواهند تو را تبعید کنند. ایرانیها امام خمینی(س) را دوست دارند. بعد پرسیدند تو چطور نام قائدالاعظم الخمینی را تکرار میکردی و بیشتر شکنجه میشدی؟ با آن شکنجهها ما میلرزیدیم! گفتم من امام خمینی(س) را دوست دارم و شکنجههای سختتر را هم تحمل میکنم.
چه سالی وارد ایران شدید و فعالیت سیاسی را از چه زمانی آغاز کردید؟
در 14 سالگی به ایران تبعید شدم و فعالیتم را در ایران ادامه دادم زمانی که وارد ایران شدم اعلامیه امام خمینی(س) را همراه داشتم. فردی که اعلامیه را در عراق به من داده بود آدرس بازار مسگرها را داد که آنها را تحویل آقایی بدهم. وقتی نزد این فرد رفتم، فارسی نمیدانستم و اعلامیهها را به او دادم. همزمان برای یادگیری زبان فارسی به کلاس رفتم و فعالیت سیاسی را با گروه همین آقا شروع کردم و سپس به حزب شهدای مؤتلفه وارد شدم در عراق ممنوعالتحصیل بودم به ایران که آمدم همزمان درس حوزه را در قم و تهران شروع کردم. در تهران با اساتید مثل آیتالله محقق و خانم بیرقی درس حوزه میخواندم.
استاد از قم میآمد و از ما امتحان میگرفت. از سال 50 که فعالیت سیاسی مشخصی داشتم، بصورت مقطعی، مرتب بازداشت میشدم. در زندان زنان که محل توپخانه بود شش روز تمام توسط آقای تهرانی شکنجه شدم. یک بار به زندانی که آیتالله هاشمیرفسنجانی بود بردند و به آقایان گفتند این خانم همه شما را لو داده است. آقای هاشمی رفسنجانی خیلی ناراحت شدند ولی با ایما و اشاره به آنها فهماندم که دروغ میگویند. در روز پیروزی انقلاب اسلامی در تهران بودم تا اینکه سال 57 غائله کردستان پیش آمد و به همراه شهید چمران به کردستان رفتیم، چون وضعیت خیلی خطرناکی بود بعد از مدتی ما را به تهران برگرداندند.
چه دورههای آموزشی و نظامی در چه پادگانی گذرانده بودید؟
دورههای کامل آموزش نظامی را در پادگان جی و دورههای تکمیلی را در دانشکده افسری گذراندم. دوره تکاوری من برای اینکه به جبهه اعزام شدیم، ناتمام ماند. کار آمدادگری را هم از زمان تظاهرات شروع کردم. زمانه به ما یاد داده بود که باید همه کار بدانیم. خودمان هم تلاش میکردیم همه چیز را یاد بگیریم. مجروحان را در راهپیماییها به بیمارستان میرساندیم و تا آنجا که میتوانستیم وسایل و تجهیزات آمدادی برای بیمارستان و مردم فراهم میکردیم.
چه طور شد که به جبهه رفتید؟
با شروع جنگ تحمیلی به عنوان نیروهای مردمی با گروه 70 نفری از طرف مسجد جامع شهرری به منطقه جنوب رفتم. در آن زمان هنوز بسیج شکل نگرفته بود. به مدت چهار سال در آبادان، خرمشهر، دهلاویه، پادگان حمیدیه، هویزه و مناطق دیگر به عنوان آمدادگر و نیروی نظامی فعالیت داشتم. در منطقه جنوب در ستاد شهید چمران نیز فعالیت داشتم. سپس در مقطعی با شهید همت از جنوب به منطقه غرب رفتم.
چطور شد که مجروح شدید؟ در کدام مناطق و کدام عملیاتها؟
اولین مجروحیت شدید من سال 60 بود. شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچههای رزمنده شهید شدند. آن شب پس از حمله عراقیها، به گروه آمدادی بیسیم زدند که آمبولانس اعزام کنند ولی آمبولانس به مأموریت رفته بود. وقتی هم که آمبولانس آمد راننده آنقدر خسته و زخمی بود که نمیتوانست دوباره اعزام شود؛ برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه به راه افتادم. وقتی به آنجا رسیدم با صحنه تکاندهندهای روبهرو شدم. همه بچهها شهید شده بودند و آنهایی هم که نفس میکشیدند آنقدر خون از بدنشان رفته بود که کاری از دستم برایشان ساخته نبود.
هر طوری بود یکی از مجروحان را سوار آمبولانس کردم. زمانی که در حال انتقال مجروح به آمبولانس بودم یکی از رزمندهها که از گلوله باران عراقیها جان سالم به در برده و تنها کتفش جراحت پیدا کرده بود، خودش را به من رساند و گفت: خواهرم شما به مجروح برسید، من رانندگی میکنم. با وجود اینکه نباید چراغهای آمبولانس را در شب روشن میکرد، برای پیداکردن راه، این کار را انجام داد و با روشن شدن چراغهای آمبولانس، عراقیها متوجه آمبولانس شدند و ما را زیر آتش خمپاره گرفتند. آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمیشنیدم، فقط احساس کردم شکمم میسوزد. وقتی راننده مسیر برگشت را پیدا کرد و آمبولانس را به بیمارستان رساند آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردنم درِ آمبولانس را اره کنند. در آن حادثه ترکش به شکمم اصابت کرده بود و تمام رودههایم به بیرون ریخته بود. متوجه میشوند که نبض ندارم و فکر میکنند که به شهادت رسیدهام. من را به معراج شهدا بردند و فردای آن روز که شهیدی دیگر را به آنجا میبرند متوجه بخار داخل مُشَما میشوند و من را به بیمارستان پتروشیمی آبادان منتقل میکنند؛ سپس به بیمارستان مصطفی خمینی اعزام شدم. سال 62 هم در فکه در عملیات والفجر یک، شیمیایی شدم و به مدت شش ماه در نقاهتگاه اهواز بودم.
با وجود مجروحیت چرا دوباره به جبهه برگشتید؟
دل کندن از جبهه برایم سخت بود. بعد از بهبود نسبی دوباره به منطقه جنگی برگشتم. در تمام این ایام فرزندم در نزد شوهر و خواهرم بود و وابستگی شدیدی به خواهرم داشت. همسرم در مدت فعالیتهای من هیچ مخالفتی نمیکرد. چهار سال از همسر و فرزندم دور بودم.
چطور شد که تک تیرانداز شدید و شکارچی تانک نام گرفتید؟
در یکی از خطوط عملیاتی، مورد حمله دشمن قرار گرفتیم و ترکشهای گلولههای دشمن هر دو دست رزمنده «آرپیجی زن» را قطع کرد و تانکها شتابان به طرف خاکریز ما هجوم میآوردند در همین حین آرپیجی آماده شلیک را دیدم و آن را برداشتم و به سمت تانک پیشرو دشمن نشان گرفتم. تانک دشمن منهدم شد و رزمندهها همه تکبیر گفتند و خودم از خوشحالی غش کردم. این حرکت باعث شد تا روند پیشروی دشمن کند و نیروهای خودی بتوانند مواضع خود را مستحکم کنند. در آن هنگام با صلوات رزمندهها تشویق شدم و شکارچی تانک نام گرفتم.
چطور شد که شیمیایی شدید؟
در فکه برای رسیدگی به زخمیها، من داشتم پای یکی از این مجروحان را بخیه میزدم که دیدم بیرون همهمه و سر و صدا شده است. رفتم بیرون چادر دیدم فریاد میزنند: شیمیایی... شیمیایی... . در آن زمان ما از لحاظ امکانات در مضیقه بودیم. بخصوص بچههای سپاه که امکانات چندانی نداشتند. ماسک مخصوص شیمیایی هم کم بود. چند وقت قبل از این قضیه یکی از ارتشیها یک ماسک به من داده بود و گفته بود شما که همیشه توی خطی این ماسک نیازت میشود. ماسک را زدم. بعد دیدم یک جوانی را آوردند برای رسیدگی آمدادی که حالش بد بود و وضعیت خوبی نداشت. ماسک هم نداشت، ماسکم را باز کردم و برای او گذاشتم. بعداً در تلویزیون با او همانجا یک مصاحبه کرده بودند و گفت یک خانم آمدادگر اینجا جان مرا نجات داد. حالا سالها از موضوع گذشته و آن آقا شهید شده است و نامههایی را برای دخترش گذاشته است. دخترش که جریان ماسک را فهمیده بود توسط آن نامهها و نشانههایی که پدرش گفته بود آمد و من را پیدا کرد. چند وقت پیش به همراه یک کارگردان تلویزیونی برای شنیدن خاطرات و تهیه یک مستند پیش من آمده بودند.
چطور شد که با شهید چمران آشنا شدید و از کجا با ایشان همراه بودید؟
آشنایی من با شهید چمران به دوران قبل از انقلاب برمیگردد سال 57 که غائله کردستان پیش آمد با شهید چمران و همسرش آشنا شدم و از نیروهای ایشان به حساب میآمدم در پادگانی که الان نامش ولیعصر است مستقر بودیم و از نیروهای ایشان بودم. جنگ که شروع شد با سختی زیاد وارد جبهه شدم و با شهید چمران همراه شدم.
چمران را نمیتوانستی در یک نقطه پیدا کنی. او همه جا بود. حضورش دلگرمی بود برای بچهها. من پس از گذراندن دورههای چریکی در لبنان یک بار او را در جبهه دیدم که از ناحیه پا مجروح شده بود. پس از درمان و پانسمان اولیه با وجود اینکه نیاز به استراحت هم داشت از جایش بلند شد و به طرف خط مقدم رفت. با تمام قوا هم رفت. حضورش در کنار بچهها در خط مقدم هم نقطه اتصال و قوتی بود. هنوز که نجواهایش را میخوانم، دلم آسمانی میشود. شهادت شهید چمران کمر مرا شکست و انگار زینب بودم که داغ برادر دیدم.
با کدام یک از فرماندههای بزرگ همرزم بودید؟
با شهید همت همرزم بودم و یک جمله به یادماندنی از ایشان دارم که بعد از عملیاتها میگفت: «اسبها را زین کنید». منظورش از اسبها را زین کنید، همان آمبولانسها بودند. ما هم به سرعت آمبولانسها را برای نجات مجروحان آماده میکردیم. در عملیات شکست حصر آبادان هم با شهید صیاد شیرازی همرزم بودم قرار بود با دو پرستار خانم که از آبادان آمده بودند در این عملیات شرکت کنیم. شهید صیاد شیرازی آن روز به ما گفت: شما شغل حضرت زهرا(س) را دارید و امیدوارم ایشان را الگوی خودتان قرار دهید و این کار را تا به آخر ادامه بدهید.
گویا با شهید دستغیب هم همرزم بودید. خاطرهای اگر از آن شهید بزرگوار دارید بفرمایید؟
در اوایل اشغال خرمشهر، پشت مسجد جامع مجروحان را مداوا میکردیم، غذا میپختیم، ملحفه و لباسهای رزمندهها را میشستیم؛ دخترهای خرمشهری هم با اعزامیهای همراه بودند. آیتالله دستغیب کامیونهایی از مواد غذایی را به جبهه میفرستاد و خودش نیز به ماهشهر میآمد؛ من از مواد غذایی که به جبهه میآوردند، نمیخوردم و میگفتم «بیتالمال است». برای رفع گرسنگی میرفتم و بیسکویت میخریدم.
وقتی آیتالله دستغیب به حوالی دارخوین و شادگان آمدند، یکی از دوستان این موضوع را به وی گفت؛ شهید دستغیب پیام دادند که به دیدنشان بروم، وی یک بسته نان و پنیر و کاهو داد و گفت: «دخترم به جان مادرم زهرا(س) اینها از بیتالمال نیست و از نذرهایی است که به من میدهند، اینها را آوردم تا بخورید. بخور تا بتوانی بعدها غذای جبهه را بخوری. شما عین رزمنده هستید. هرچه به رزمنده میرسد به شما هم میرسد.»
من که برای شهادت به جبهه رفته بودم، به شهید دستغیب گفتم: جان مادرت زهرا(س) دعا کنید من شهید شوم. وی گفت: دخترم شما اینجا آمدهاید؛ اگر شهید نشوید، ثواب شهید را میبرید. شما اینجا اجر شهید را دارید؛ از خدا بخواهید که بمانید و به اسلام خدمت کنید. بعد از آن حرفهای شهید دستغیب گفتم: خدایا راضیام به رضایت و من مجروح شدم و شهید دستغیب هم با شهادتش، سعادتمند شد.
پس از سالها مبارزه و تحمل سختیها آیا به خواستههایتان رسیدید؟
شخصاً به خواستههایم رسیدهام و آنان که هم عقیده با من بودند نیز اعلام کردهاند که به خواستههای انقلابی خود رسیدهاند. برای مثال ما در زمان طاغوت به دلیل حجاب و چادر خود باید سرزنش تحمل میکردیم و تحقیر میشدیم اما امروز هر زن جوان با افتخار با چادر وارد هر عرصه اجتماع میشود. شاید مبرهن بودن حق حجاب سبب شده تا بعضی اهمیت وجود آن را از یاد ببرند. ما امروز حرف میزنیم فریاد میزنیم و توان دفاع از عقیده خود را داریم و این مهمترین خواسته در یک جامعه است که نباید فراموش شود.
به عنوان یک جانباز، خدماترسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران را به جانبازان چگونه ارزیابی میکنید؟
بنیاد شهید تا حد امکان و توان خود در خدمترسانی به جانبازان قدم برداشته و رئیس بنیاد شهید و مسئولان بارها به ملاقات بنده آمده و در مناسبتها از بنده تقدیر کردند. تیر ماه امسال هم رئیسجمهور و معاون ارشد ایشان و رئیس بنیاد شهید به منزلمان آمدند و ساعتی را با یاد شهدا و ذکر خاطراتی گذراندند و خاطراتم اشک رئیسجمهور را درآورد
ادامه مطلب
فاضل غزل
خبرنامه صادق: دانشگاه امام صادق(علیه السلام) اگرچه عمری کوتاه و دانشجویان اندکی(به نسبت سایر دانشگاه های مطرح کشور) دارد اما با همین بضاعت نیز دانش آموختگانی سرشناس و مطرح را تحویل جامعه علمی و اجرایی کشور داده است و امروز بسیاری از شخصیت های علمی فرهنگی کشور را فارغ التحصیلان این دانشگاه تشکیل می دهند.
از جمله دانش آموختگان سرشناس و مطرح دانشگاه، دکتر «ابوالفضل نظری»(معروف به فاضل نظری) می باشد که در سال ۱۳۵۸ در شهرستان خمین واقع در جنوب استان مرکزی متولد شد. تحصیلات اولیه خود را در شهرهای خمین و خوانسار گذراندهاست. او در سال ۱۳۷۶ برای ادامه تحصیل در رشتههای معارف اسلامی و مدیریت در دانشگاه امام صادق(ع) به تهران آمد و تحصیلات خود را در مقطع دکترای رشته مدیریت تولید وعملیات در دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد.
آثار و افتخارات
تاکنون از این شاعر، چهار مجموعه شعر «گریههای امپراطور»، «اقلیت»، «آنها» و «ضد» توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده که سه کتاب نخست ایشان تا کنون بالغ بر ۶۰ هزار نسخه فروش رفته است.
فاضل نظری حتی در انتخاب نام مجموعه های شعری خود نیز سعی دارد عنصر تعهد را حفظ کند و در رابطه با انتخاب «ضد» برای یکی از مجموعه های شعری خود تصریح می کند:
«در تعابیر اسلامی از آن به عنوان نفس اماره یاد میشود، آن چیزی که تو را امر میکند به مخالفت با خودت و در نمییابی که آن دشمن توست. میخواهم بگویم فرازی از دعای کمیل است که میگوید: «خدایا من از خودم به تو شکایت آوردهام» (پشت کتاب هم خواهد آمد) منظورم این است که از ضدم برای تو شکایت آوردهام. این کتاب را گفته بودم پیشتر منتشر میکنم، اما نهایی نشد، بالاخره چند غزلی از آن را در گزینه غزلی که انتشارات مروارید منتشر کرد چاپ کردم. در «ضد» ۵۰ غزل آمده است چند شعر آئینی چند شعر هم با مضمون عاشقانه و عارفانه در آن هست.»
همچنین گزیده اشعار وی در سال ۱۳۹۲ در دو قطع رقعی و جیبی به همراه مقدمهای درباره غزل به قلم او در انتشارات مروارید منتشر شده است.
علاوه بر این از او به عنوان برگزیده کتاب سال جمهوری اسلامی در سال ۱۳۸۷، شاعر جریانساز در دهه هشتاد و همچنین پرمخاطب ترین شاعر به انتخاب مردم در سال ۱۳۹۱ تجلیل به عمل آمده است. گزیده برخی آثار او در کشورهای فارسی زبان منتشر شده است.
با نکاهی به این آثار و افتخارات است که در می یابیم سخن استاد موسوی گرمارودی چه عمقی داشت که گفته بودند:
«غزل های من کوششی است و غزل های فاضل عزیزم جوششی.»
فاضل نظری مهارت چشمگیری در شعر خوانی دارد و کلیپ زیر نیز یکی از نمونه های آن می باشد که با حضور در برنامه «زنده باد زندگی» اجرا کرده است.
شاید یکی از معروف ترین شعرهای سروده فاضل نظری، شعری با مطلع « مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد» باشد که شهرت فراوانی در میان اهالی شعر دارد و متن کامل آن در ادامه می آید.
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده سهشنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذرهبین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت
بیتابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم … شروع شد
مسئولیت های اجرایی
فاضل نظری تنها یک شاعر نیست و در راستای رشته تحصیلی خود یکی از موفق ترین مودیران هنری کشور به حساب می آید و تا کنون دبیری سه دوره جشنواره بینالمللی فیلم صد، دبیری علمی جشنواره بینالمللی شعر فجر و عضویت در شورای علمی گروه ادبیات انقلاب فرهنگستان زبان و ادب فارسی بعضی از مسئولیت های اوست.
فاضل نظری علاوه بر سابقه ده سال ریاست حوزه هنری استان تهران، عضو شورای عالی شعر مرکز موسیقی و سرود سازمان صدا و سیما و همچنین دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز بوده و از سال ۱۳۸۳ در دانشگاههای تهران نیز تدریس میکند.
این دانش آموخته دانشگاه امام صادق(ع) در قامت یک مدیر هم بسیار موفق ظاهر شد، چنانچه محسن مومنی شریف(رئیس حوه هنری) در این باره گفته است:
«آقای نظری شخصیت ویژه ای دارد؛ او علاوه بر اینکه در شعر معاصر دارای جایگاه والایی است، همچنین در طراحی و تدبیر امور هنری و فرهنگی از شایستگی و قابلیت های خاصی برخوردار است.
او ماموریت هایی را که برای حوزه هنری تعریف شده بود به درستی انجام داد و به دلیل توفیق ایشان در کار، حوزه هنری استان تهران به جایگاهی برای هنرمندان خوش فکر، خوش سلیقه، مستعد و متعهد تبدیل شد؛ به طوری که ما همواره از حوزه هنری استان تهران خبرهای خوب می شنیدیم.»
همچنین او از آذرماه سال ۱۳۹۳ به عنوان مدیر مرکز موسیقی حوزه هنری منسوب شد.
ادامه مطلب
پوستر ولادت حضرت زینب
طرح گرافیکی ولادت حضرت زینب سلام الله علیها که توسط دوستان کتیبه دیزاین طراحی و برای مسجدنما ارسال شده. این طرح رو میتونید به صورت بنر، پلات یا پوستر چاپ کنید. برای دریافت فایل لایه باز روی تصویر تلیک کنید:
طرح اجرا شده نمونه:
ادامه مطلب
شهید مدافع حرم سامرا
طرح نوشت : گفت من زشت ام! اگه شهید بشم هیچ کس برام کاری نمی کنه! تو یه پوستر برام بزن معروف بشم و خندید… و خندیدم … و امروز دارم دوباره می خندم! به خودم و دلمشغولیات چرندم…
تکمله : از بچه های طراح هر کس دوست داره برای آقا هادی طرحی بزنه بسم الله. اینم عکساش: ۱ – ۲ – ۳ – ۴- ۵
کاملا بی ربط: این روزها، همه ی جمله ها تکراری شده! من سکوت می نویسم، شما هرچه خواستید برداشت کنید!
کاری از دوئل
ادامه مطلب
چرا رهبری توافق ژنو را با جام زهر مقایسه کردند؟!
- رهبر عزیز انقلاب سیاق همیشگی سخنرانیهای عمومیشان است که نکات بسیار مهمی را بسیار نرم و آرام میگویند که شاید خیلیها متوجه ماجرا نشوند.
- در دیدار اعضای نیروی هوایی (+) بعد از اشاره به اینکه تصمیم جمهوری اسلامی در توافق ژنو منطقی بود و طبق ”منطق“ مذاکره عمل کردند، درباره 598 میفرمایند که آن تصمیم هم منطقی بود.
- در کل این صحبت ”منطقی“ بودن یک فعل حاوی جهت نیست. یعنی منطقی بودن یک فعل معادل آرمانی و هدف ایدهآل نیست. بلکه اشارهشان به این است که طبق منطق عادی یک چنین مراوداتی عمل شده است.
- وقتی امیرالمومنین (ع) خانهنشینی را انتخاب کرد، یا وقتی به خلیفه دوم مشورت میداد، یا وقتی در جمل جنگید، یا وقتی در صفین حکمیت را قبول کردند، یا وقتی امام حسن (ع) صلح با معاویه را پذیرفتند یا وقتی…، آیا منطقی عمل نکردند؟ قطعا طبق شرایط آن تصمیمها منطقی و بهترین گزینه بودهاند. اما آیا امیرالمومنین (ع) از اول ایدهآل ترین کار برایش خانه نشینی بود؟ آیا پذیرش حکمیت آرمان او بود؟ آیا صلح با معاویه هدف و آرمان امام حسن (ع) بود؟
- رهبری بارها اشاره کردهاند که با توجه به شرایطی که ایجاد شده است اجازه مذاکره داده شده است. آیا اگر شرایط نخبگان و خواص این گونه نبود، آرمان سیدناالقائد مذاکره بود؟ چه کسی این همه سال شدیدترین و محکمترین مواضع را علیه مذاکره (+) داشتند و یک تنه جلوی فشار چپ، راست و کارگزار ایستادند و علم مبارزه با آمریکا را مستحکم نگاه داشتند؟ یک سال اخیر چرا مواضع ضد آمریکای، ضد استکباری و تاکید بر ادامه مبارزه ایشان شدیدتر و زیادتر شده است، از سوی چه جریانی احساس سازش و تئوریزه کردن سازش کردهاند؟
- حالا چه شده است که ژنو را از نظر منطقی بودن شبیه 598 (+ +) میدانند؟ آیا اشارهای برای اولی الالباب است؟ آیا برای فهمیدن شرایط کشور توسط فرزندان ”انقلابی“ اسلام است؟ آیا این نشانهها را درک میکنیم؟ آیا مسئولین و خواص همان عجز و ناتوانی دوران پایان جنگ را زمزمه میکنند؟ آیا آنها که باید ایستادگی میکردند و مبارزه را ادامه میدادند، سخن از پایان مبارزه میرانند؟ آیا خواص پشیمان داخل و دشمنان خارج برای استحاله انقلاب از ماهیت ضد استکباریاش هم پیمان شدهاند؟
- برگرفته از وبلاگ ایلیا
ادامه مطلب
این شعر از قزوه نیست/خبرگزاری دولت یازدهم اشتباه ک
علیرضا قزوه، شاعر برجسته معاصر در وبلاگش نوشت:
حدود ساعت یازده شب است. می خواهم بخوابم سری به اینترنت می زنم و مطابق معمول هر روز نامم را در صفحه گوگل 24 ساعت اخیر سرچ می کنم. مطلبی با نام " شریعت پاسخ قزوه را داد" آن هم در خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران ( ایرنا) توجهم را جلب می کند. باید خبر تازه ای باشد. با کمال تعجب متوجه می شوم فردی به نام شریعت به شعری پاسخ داده که اصلا از من نیست!!
شعر شروعش این است:
اهواز اگر هوا ندارد
ربطی به من و شما ندارد
چون دولت ما قصد دخالت
در خواسته ی خدا ندارد... الی آخر
دوستانی که مرا می شناسند و با زبان شعری ام آشنایند می دانند که من در طول بیش از سی سال شاعری هرگز اشکال وزنی نداشته ام و همواره در عروض صاحب نظر بوده ام و پیشنهادهای تازه ای هم در عروض داشته ام و هرگز امکان ندارد اشتباهی چنین فاحش در مصراع اول بیت دوم _ قصد دخالت_ از من سر بزند!
ضمن آن که من همیشه شعرهایم را در وبلاگ خودم -یعنی در همین جا - نشر می کنم و سایت ها و خبرگزاری های مختلف از اینجا برمی دارند. پس با صدای بلند اعلام می کنم این شعر که یک اشکال وزنی هم دارد و زبان شعری اش هم با زبان شعری من بسیار فاصله دارد از من نیست. پس پاسخ آقای شریعت - که البته پاسخی به مراتب ضعیف تر از آن شعر ضعیف است و دارای چندین و چند اشکال وزنی و دستوری است- نیز متوجه همان شعر است، نه شعر من.
منتها مانده ام که خبرنگار غیرحرفه ای و بسیار تا بسیار مبتدی بخش فرهنگی خبرگزاری ایرنا چرا دچار این خبط و خطا شده است! یعنی یک خبرنگار فرهنگی و ادبی نباید با مقدمات ساده عروض و شعر فارسی و نویسندگی آشنا باشد و بداند که این شعر و پاسخ ناشیانه ی آن اصلا ایرادهای اساسی دارد و ای کاش مسئولان محترم و فهیم این خبرگزاری رسمی به من بگویند که این شعر چگونه به دست شان رسیده! آیا از روی سایت و مطلبی برداشته اند و یا کسی این شعر را برایشان فرستاده؟ همه ی این ها توسط یک خبرگزاری بزرگ و حرفه ای مثل ایرنا کاملا قابل پیگیری است که شاعر این شعر چه کسی بوده! ضمن آن که بسیاری از سایت های دیگر نیز از روی عمد یا سهو اقدام به بازنشر این خبر کاملا جعلی کرده اند!
لااقل مدیر بخش فرهنگی این خبرگزاری برای حفظ حرمت مقام و نام خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران - ایرنا- که سابقه ی چندین دهه زحمت و تلاش بزرگان را دارد کاش پیگیری کند و پاسخی متناسب خبط و خطایی که از خبرنگارشان سر زده تهیه کنند و از طرف مسئولان محترم این خبرگزاری لااقل چیزی در حد عذرخواهی از کسی که مورد این جعل شعر قرار گرفته درج شود . این کمترین توقع من از این خبرگزاری ست. چرا که نامش با جمهوری اسلامی ایران گره خورده و شئونات علم خبر و خبرگزاری اقتضا می کند که در مورد چگونگی تهیه ی این خبر توضیحی قانع کننده بدهند.
ادامه مطلب
کینه آمریکایی/پوستر+دریافت
کتاب مدیریت صالحین
کتاب «درآمدی بر مدیریت صالحین؛ رویکردی آیندهنگر» اثری از آقای «محمدمهدی ذوالفقارزاده» و چاپ انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) میباشد و نگاهی به ویژیگی های مدیران در حکومت مطلوب مهدوی دارد.
نوبسنده در مقدمه کتاب اشاره می دارد آینده را جاذبهای است که همگان را شیفته تفکر پیرامون آن میکند. انسان به آگاهی از سرنوشت جهان، سمت و سوی حرکت تاریخ بشری، برنامهها و صحنههای جهان، سمت و سوی حرکت تاریخ بشری، برنامهها و صحنههای پیش روی جامعه بشری در آینده، نحوه زندگی در آینده دور یا نزدیک، تحقق یا عدم تحقق وعدههای ادیان و مکاتب پیرامون آینده و … تمایل نشان میدهد.
از سوی دیگر امروزه شناخت صحیح ماجراها و حوادث آینده و تدوین سیاستها و برنامهریزیها بر اساس آن، از مهمترین نیازهای جوامع است. جامعه اسلامی با توجه به داشتن منابعی بسیار غنی و قیمتی، نسبت به آینده بیتوجه و یا کمتوجه بوده؛ عزم باید و شاید را جهت پی بردن به فضای در پیش روی آینده، برنامهها و بایستههای آن، از خود نشان نمیدهد.
این مار و جبران چنین نقیصهای، دغدغه اصلی نگارنده میباشد. کانون توجه و هدف اصلی نویسنده در این کتاب، آینده موردنظر الهی در «آخرالزمان» و «ظهور» و «مدیریت در این فضا» معطوف گشته است و به طور خاص بر ویژگیهای مدیران چنین فضایی در آینده مرکز دارد. بر همین اساس، کتاب حاضر در چهار بخش تنظیم شده است.
بخش اول کتاب با عنوان «چرا و چگونه آیندهشناسی»، نگاهی دارد به شناخت چرایی و چگونگی آیندهشناسی و نیمنگاهی به چیستی آن.
در بخش دوم نیز با عنوان «ارائه تصویری قرآنی از آینده»، با عنایت به مباحث مطرح شده در بخش نخست (مبنی بر ضرورت و چگونگی آیندهشناسی) به ارائه تصویری قرآنی از آینده اختصاص دارد که عبارت پرمعنی و جدید «بهشت ظهور»، حاصل نتایج این بخش است.
اما محور اصلی کتاب را میتوان بخش سوم با عنوان «ارائه تصویری قرآنی از مدیران آینده»، دانست که در آن به بررسی و معرفی صفات و ویژگیهای مدیران آینده جامعه بشری پرداخته شده است. در این بخش، با استدلالهای گوناگون و با کنکاش در آیات و احادیث و تعقل در این چارچوب، «صالحیت» به عنوان یک صفت جامع معرفی گشته و از «صالحان» به عنوان مدیران آینده جامعه بشری یاد شده است.
بنای این بخش از تحقیق، جمعآوری و احصاء ویژگیها و منطق و تفکر آنان است. در انتهای این بخش هم تلاش شده است تا با ترسیم اجمالی فضای آخرالزمان در پیش رو، ضرورت حضور صالحین در آخرالزمان و جایگاه «مدیریت صالحانه» و «عمل صالح» ایشان روشن گردد.
در بخش پایانی کتاب نیز، نتایج، پیشنهادات و نواوری تحقیق لحاظ شده است. حسن کار انجام شده در این کتاب، آن است که قرآنمحوری در مطالعات اسلامی به ویژه حوزه مدیریت اسلامی را به عنوان یک اصل کلیدی مدنظر بوده و با استفاده از دانش بشری در حوزه مدیریت با نگاهی اسلامی و قرانی، به طراحی مدلی جدید و سیمایی نو رو آورده است.
علاقه مندان جهت تهیه این کتاب می توانند از این لینک استفاده کنند.
ادامه مطلب