زمان شاه- دکترهای هندی
زمان شاه
ما که اجازه نمیگیریم
گزیده ای از صحبت های عفت مرعشی (همسر هاشمی رفسنجانی) در رابطه با از سرگیری روابط ایران و عربستان و نحوه تعاملش با حاج آقا.
نکات جالبی دارد اگر نکته سنج باشید.
در عربستان شما با همسر ملک عبدالله دیدار داشتید؟
نه. من سال اول خودم تنها رفتم و آقای هاشمی نبود. تقریباً من روابط ایران و عربستان را درست کردم. اولین دفعهای که من رفتم مکه، خانم ملک عبدالله میهمانی داد و یک عده را دعوت کرد و جلسه گذاشت.
بعد از آن جریان کشتار مکه؟
بله. من تنها بودم. آقای هاشمی نیامده بودند.
این روابط را شما چه جوری برقرار کردید؟
آنها از من خواستند که میهمانی را بپذیرم و من هم پذیرفتم. وقتی پذیرفتم روابط برقرار شد.
شما در این موارد با آقای هاشمی مشورت میکنید؟ یعنی مشورت کردید که این میهمانی را بروید یا نه؟
نه، مشورتی نبود.
یعنی همان جا تصمیم گرفتید؟ تلفن نزدید تهران به اصطلاح اجازه بگیرید؟
نه، ما هیچ چیزی را از آقای هاشمی اجازه نمیگیریم.
یعنی بدون مشورت رفتید؟
کاری را که اجازه بخواهد انجام نمیدهیم.
منبع: شماره ۳۱ ماهنامه مدیریت ارتباطات
ادامه مطلب
بازی و تربیت
چند ماه پیش از این مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی نگرانی چندبارۀ خود را از تهاجم فرهنگی غرب ابراز داشته و در همین راستا نسبت به ترویج بازی های سنتی تأکید ورزیدند. ایشان در این دیدار فرمودند: « ما بچّه هاى خودمان را که اَلَک دولَک بازى میکردند که تحرّک داشت و خوب بود، گرگم به هوا بازى میکردند که کار بسیار خوبى بود و ورزش بود و بازى و سرگرمى بود، یا این چیزى که خط کشى میکنند و لىِ لىِ میکنند - بازىِ بچّه هاى ما اینها بود - آورده ایم نشانده ایم پاى اینترنت، نه تحرّک جسمى دارند، نه تحرّک روحى دارند، و ذهنشان تسخیر شده به وسیله ى طرف مقابل. خب بیایید بازى تولید کنید، بازى ترویج کنید، همین بازى هایى که بنده حالا اسم آوردم و ده تا از این قبیل بازى [که ] بین بچّه هاى ما از قدیم معمول بوده را ترویج کنید؛ [این ] یکى از کارها است، اینها را ترویج کنید.»
انتشارات جامعه الزهرا علیهاالسلام در همین راستا بود که کتاب «بازی، بازوی تربیت» را منتشر کرد. این کتاب حاوی 140 بازی از دوران نوزادی تا دوران نوجوانی است؛ بازی هایی که در فرهنگ بومی کشورمان ایران رواج داشته؛ اما آرام آرام به دست فراموشی سپرده می شود. گردآوری این کتاب از سوی حجت الاسلام عباسی با همکاری گروه تربیتی «آیین فطرت» انجام گرفته است.
همزمان با این کتاب، جلد چهارم کتاب «منِ دیگرِما» اثر حجت الاسلام عباسی نیز منتشر شده است. «منِ دیگرِ ما» کتابی با موضوع تربیت فرزند با رویکرد دینی است که جلد چهارم آن به نقش بازی در تربیت فرزند اختصاص دارد.
ادامه مطلب
تعبد در برابر غرب
ادامه مطلب
آنان که از اندیشه امام دورند
آقای جهانگیری معاون محترم رئیس جمهور در عکس العملی به سخنان آیت الله مجاهد جنتی در مورد اینکه اگر ضرورت ایجاب کند ما یک وعده غذا می خوریم واکنش نشان دادندٰ سایت جماران به نقل از ایشان نوشته است ٰبخوانید:
"به گزارش جماران به نقل از ایرنا، «اسحاق جهانگیری» روز دوشنبه در آیین افتتاح سد ایوشان خرم آباد با تاکید بر این که سیاست اقتصاد مقاومتی راهکار عبور از مشکلات است، خاطرنشان کرد: طرفدار این نیستیم که مردم یک وعده غذا بخورند و این حرف سخن خوبی نیست.
وی ادامه داد: حتی امام راحل در زمان جنگ چنین حرفی به زبان نیاورد. "
این در حالیست که امام روحی فداه می فرمایند:
امام خمینی:
"و اما قضيه اقتصاد: ما يك ملتى هستيم كه به اين گرسنگى خوردنها عادت كرده ايم. ما سى و پنج سال، يا پنجاه سال مى گوييد ما در اين گرفتاريها بوديم و عادت داريم به اين گرسنگى خوردنها. ما روزه مىگيريم، ما يك وقت غذا مىخوريم. اگر بنا باشد كه آنها محاصره اقتصادى بكنند، فرضاً كه بتوانند و همه ملتها تبع ايشان بشوند، و حال آنكه اين خيالى است خام، و همچو چيزى تحقق پيدا نمىكند. فرضاً كه تحقق پيدا بكند، ما همان جو و گندمى كه خودمان در مملكت خودمان كِشت مىكنيم، اقتصاد مىكنيم، و براى خودمان همان مقدار كافى است. ما در هر هفته يك روز گوشت مىخوريم. گوشت خوردن خيلى چيز خوبى هم نيست. و يك وعده هم ممكن است غذا بخوريم. ما را از اين چيزها اينها نترسانند. اگر امر داير بشود بين اينكه آبروى ما حفظ بشود يا شكممان سير بشود، ما ترجيح مىدهيم كه آبرويمان حفظ بشود، شكممان گرسنه باشد. " صحيفه امام، ج11، ص: 39
امام خمینی:
"امريكا خيال نكند كه با دخالت نظامى مىتواند كارى بكند يا با حصر اقتصادى مىتواند كارى بكند. ملتى كه روزه مىگيرد، ملتى كه شهادت را قبول كرده، از اين چيزها ديگر نمىترسد." صحيفه امام، ج12ص 399
نمونه این فرمایشات در جای جای سخنان حضرت امام در زمان جنگ به کرات قابل مشاهده است و جای تاسف دارد این اظهار نظر نابجا در مورد امام را سایت جماران هم منعکس می سازد!
کوچک زاده
ادامه مطلب
سید عمل میکند
بعد از جنگ ۳۳ روزه حزبالله با اسرائیل در سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۴)، پیروزی حزبالله به یکی از موضوعات بشدت مورد علاقه محمودرضا تبدیل شده بود. هنوز هم هر چه در مورد این جنگ میدانم، معلوماتی است که از محمودرضا دارم. ابتکارات فرماندهان حزبالله و عملیاتهای رزمندگان حزبالله مثل نحوه شکار تانکهای مرکاوای اسرائیل یا علت مورد اصابت قرار گرفتن سربازان اسرائیلی از پشت سر مواردی بود که یادم هست محمودرضا با جزئیات آنها را تشریح میکرد و همه اینها را هم با یک حس افتخار و غرور تعریف میکرد طوریکه انگار خودش هم در این جنگ بوده. همان روزها بود که سه حلقه سی دی به من داد و گفت اینها را ببین. مجموعه مستندی بنام «بادهای شمالی» شامل اظهار نظرهای سران نظامی رژیم صهیونیستی در مورد جنگ ۳۳ روزه بود که از کانالهای تلویزیونی اسرائیلی پخش شده بود. بعدها محمودرضا نمادهایی از حزبالله و مقداری پوستر از سید حسن نصرالله و این چیزها هم به من داد. تا چند ماه بعد از خاتمه جنگ ۳۳ روزه تقریبا هر بار که محمودرضا را میدیدم توی حرفهایش یک چیزی در مورد این جنگ و پیروزی حزبالله میگفت و یا چیزهایی برای دیدن یا مطالعه کردن میداد. وقتی تماشای مجموعه «بادهای شمالی» را تمام کردم از محمودرضا پرسیدم به نظرت مهمترین حرفی که صهیونیستها در این مجموعه میزنند کدام است؟ گفت: آنجا که یکیشان میگوید وقتی سید حسن نصرالله سخنرانی دارد در اسرائیل همه سخنرانی او را گوش میدهند چون میدانند او به هر آنچه که میگوید عمل میکند. محمودرضا بعد از جنگ ۳۳ روزه پوستر سید حسن نصرالله را آورده بود و یک گوشه کمد وسایل شخصی مشترکمان نصب کرده بود. در خانه خودش هم تصویر سید حسن نصرالله را در اتاقش پشت شیشه کتابخانهاش داشت.
شهید محمودرضا بیضایی
به نقل از اسکالپل
ادامه مطلب
شهادت شهید دست کیست؟
یک شب خواب حاج همت را دیدم؛ دقیقا در موقعیتی که در پایانبندی اپیزودهای مستند «سردار خیبر» هست! با بسیجیهایی که در فیلم کنار ماشین تویوتا منتظر حاج همت ایستادهاند تا با او دست بدهند، ایستاده بودم. حاج همت با قدمهای تند رسید کنار تویوتا. من دستم را جلو بردم و با او دست دادم و حاجی را در آغوش گرفتم تا معانقه کنم. هنوز دستش توی دستم بود که گفتم: «دست ما را هم بگیرید» و توی دلم نیتم از این حرف طلب شهادت بود که حاج همت در جوابم گفت: «دست من نیست!» از همان شب این خواب و حرف حاج همت برایم مسأله شده بود و مدام فکر میکردم چطور ممکن است برآورده شدن چنین حاجتی دست شهدا نباشد. همیشه فکر میکردم شهدا باید دست آدم را بگیرند تا باب شهادت به روی آدم باز شود. این قضیه بود تا یک شب که در خانه محمودرضا مهمانشان بودم خوابم را برای محمودرضا تعریف کردم. گفت: «راست گفته خب. دست او نیست!» بعد گفت: «من خودم به این رسیدهام و با اطمینان و یقین میگویم؛ هرکس شهید شده، خواسته که شهید بشود. شهادت شهید فقط دست خودش است.»
شهید محمودرضا بیضایی
از اسکالپل
ادامه مطلب
شکیل اونیل با بقیه فرق میکند
یکی از علایقی که محمودرضا در نوجوانی داشت تعقیب لیگ بسکتبال حرفهای آمریکا (NBA) بود. جمعهها قید خواب را میزد و از صبح زود می نشست پای تماشای بسکتبال. اطلاعاتش در مورد مسابقات NBA زیاد بود و علاوه بر تلویزیون، اخبار مسابقات را در نشریات ورزشی هم تعقیب میکرد. از اسامی و بیوگرافی بازیکنان و مربیان بگیر تا جدول لیگ و غیره را خوب مطلع بود. یکبار با هم نشسته بودیم مسابقه تیم اورلاندو مجیک را که تیم محبوب محمودرضا بود تماشا میکردیم. محمودرضا به «شکیل اونیل» بازیکن معروف این تیم علاقه زیادی داشت و طبق معمول شروع کرد به تعریف کردن از این بازیکن که من حرفش را قطع کردم و گفتم: هر چقدر هم حرفهای باشد، به مایکل جردن که نمیرسد! گفت: شکیل اونیل با همه فرق دارد. گفتم: چه فرقی دارد؟ گفت: مسلمان است و هر هفته در نماز جمعه شرکت میکند. بعد گفت: یکبار روز جمعه مسابقه داشت که هر چه مسئولین تیم به او اصرار میکنند که آن روز نماز جمعه نرود، نمیپذیرد و مسئولین تیم مجبور میشوند چند نفر را همراه او بفرستند که به محض تمام شدن نماز، شکیل اونیل را سوار ماشین کنند و سریع برگردانند تا به مسابقه برسد. هر طوری بود محمودرضا آنروز به من ثابت کرد که شکیل اونیل از مایکل جردن سرتر است!
شهید محمودرضا بیضایی
از اسکالپل
ادامه مطلب
کربلا را تو مپندار...
اربعین ۹۲ میخواست برود کربلا. گفتم: ببین برای یکنفر جا دارید؟ گفت: میآیی؟ گفتم: آره. گفت: دو سه روز مهلت بده، جواب میدهم. طول کشید؛ فکر کنم یک هفته بعد بود که زنگ زد و گفت جور نشد و برای خودش هم مشکلی پیش آمده که نمیتواند برود. پرسیدم چرا جور نشده؟ گفت: کربلا رفتن مشکلی نیست؛ هیچ طوری جور نشد، از طریق بچههای عراق میروم؛ بچهها گفتهاند تو تا مرز شلمچه بیا ما از آنجا میبریمت کربلا ولی الان مشکلی برایم پیش آمده، شاید نتوانم بروم شاید هم با یک کاروان دیگر رفتم. گفتم: در هر صورت مرا هم در نظر داشته باش. قولش را داد و من تا چند روز مرتب به محمودرضا زنگ زدم اما به هر دلیلی در نهایت نه برای من، نه برای محمودرضا جور نشد که برویم. محمودرضا بیست و هفت روز بعد از اربعین، در روز میلاد پیامبر اعظم (ص) از قاسمیه سوریه به دیدار سالار شهیدان (ع) رفت و من همچنان جا ماندم که ماندم. مجلس ختمش بود که یکی از پای منبر بلند شد آمد توی گوشم گفت: مداح میپرسد محمودرضا کربلا رفته؟ جا خوردم. ماندم چه بگویم. گفتم: نه نرفته بود. وقتی رفت، جمله سید شهیدان اهل قلم یادم افتاد که در پایانبندی برنامه «حزب الله» از مجموعه روایت فتح، با آن صدای معطر میگوید: «بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها؛ نه، کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست…
نوشته احمدرضا بیضایی
ادامه مطلب