زندگاني حضرت زهرا ، گرسنگی فاطمه و دعای پدر

روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود، فاطمه (سلام الله علیها) نزد آن حضرت آمد و رنگ مبارک او از گرسنگی متغیر گردیده بود.
حضرت فرمود: نزدیک من بیا.
چون فاطمه (سلام الله علیها) نزدیک آن حضرت رفت، دست مبارک خود را بر سینه آن جناب نهاد. هنوز آن بانو کودک بود، پس گفت:
اللهم مشبع الجوعة و رافع الضیعة اشبع فاطمة بنت محمد؛ خداوندا، ای سیرکننده گرسنگان و بلند کننده زیردستان! فاطمه را گرسنگی مدار.
چون دعای حضرت تمام شد، گونه فاطمه (سلام الله علیها) از زردی به سرخی مایل گردید؛ گویا خون بر روی مبارکش جاری می‏شد.
پس فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: بعد از آن هرگز گرسنگی نیافتم(119).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، مرا بابا صدا کن

فرشتگان بال در بال پرواز می‏کردند و فرود می‏آمدند، آن چنان که آسمان را به تمامی می‏پوشاندند.
دو فرشته پیش روی آنها بودند که طلایه دارشان به نظر می‏آمدند.
آمدند، سلام کردند و مرا در هودج بالهای خود به آسمان بردند، ناگهان بوی بهشت به مشامم رسید و بعد باغها و بوستانها و جویبارها، چشمم را خیره کردند. حوریه‏ها صف در صف ایستاده بودند و ورود مرا انتظار می‏کشیدند.
اول خنده‏ای بسان وا شدن گلی و بعد همه با هم گفتند: خوش آمدی، ای مقصود خلقت بهشت و ای فرزند مخاطب لو لاک لما خلقت الافلاک!
ملایکه باز مرا بالاتر بردند، قصرهای بی انتها، حله‏های بی‏مانند، زیورهای بی‏نظیر؛ آن چنان که چشم از حیرت خیره و دهان از تعجب گشاده می‏ماند.
و بعد نهر آبی سفیدتر از شیر، خوشبوتر از مشک.
و بعد قصری، و چه قصری!
گفتم: این جا کجاست؟ این چیست؟ از آن کیست؟
گفتند: این جا فردوس اعلی است، برترین مرتبه بهشت. منزل و مسکن پدر تو و پیامبران همراه او و هر که خدا با اوست. و این نهر، کوثر است.
قصر انگار از در سفید بود و پدر بر سریری تکیه زده بود.
مرا که دید، از جا برخاست، در آغوشم گرفت، به سینه‏اش چسباند و میان دو چشمم را بوسه زد. به من گفت: این جا جایگاه تو، شوی تو و فرزندان و دوستداران توست، بیا دخترم، که سخت مشتاق توام.
گفتم: بابا! بابا جان! من مشتاق ترم به تو. من در آتش اشتیاق تو می‏سوزم.
زنده شدم وقتی که باز - اگر چه در خواب - پیامبر را، پدر را صدا کردم و صدای او را شنیدم. یادم آمد که این افتخار، تنها از آن من است که می‏توانم او را بی‏هیچ کنیه و لقب، بابا صدا کنم(118).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، همدردی با پدر

در روزهای واپسین زندگانی، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به منبر رفت و فرمود: هر کس از من طلبی دارد درخواست نماید.
و بلال در کوچه‏های مدینه فریاد زد: هذا محمد یعطی القصاص من نفسه قبل یوم القیامة؛ ای مردم! اینک این محمد بن عبدالله است که می‏خواهد قبل از روز قیامت قصاص شود، هر کس حقی از او طلب دارد بخواهد. مردی بلند شد و گفت: ای رسول خدا! شما در جنگ بدر که صفوف سربازان را تنظیم می‏کردید، با شلاق خودتان بر شکم لخت من زدید!
فرمود: بیا قصاص کن.
مرد گفت: همان شلاق را بیاورید.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به بلال اشاره فرمود که از خانه فاطمه(سلام الله علیها) همان شلاق روزهای جنگ را بیاورد.
وقتی بلال درب منزل فاطمه(سلام الله علیها) را کوبید و ماجرا را بیان کرد، حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: ای بلال! پدرم با شلاق روزهای جنگ چه می‏خواهد بکند؟ الان که روز جنگ نیست؟
بلال آنچه را که در مسجد گذشت خبر داد. فاطمه زهرا(سلام الله علیها) ناله‏ای زد و گفت: وای از این غم! برای غم و اندوه تو ای پدر بزرگوارم! غیر از تو چه کسی سرپرست فقرا و تهیدستان و در راه ماندگان است؟ ای دوست خدا و دوست همه دلها! ای بلال! به فرزندانم حسن و حسین(سلام الله علیها) بگو نزد آن مرد بروند تا آن مرد، از آنان قصاص کند و نگذارند پیامبر را قصاص کند(117).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، گریه فاطمه بر گرسنگی پدر

روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد خانه دخترش شد، فاطمه(سلام الله علیها) مقداری نان نزد پدر آورد و آن حضرت با آن افطار کرد، آن گاه فرمود: دخترکم! این اولین غذایی است که بعد از سه روز گرسنگی می‏خورم. فاطمه(سلام الله علیها) از این سخن به گریه افتاد(116).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، حضور فاطمه در جنگ احزاب

در جنگ احزاب که از پررنج‏ترین غزوات اسلامی بود، و در ماجرای فتح مکه در آن روز که سپاه پیروزمند اسلام با احتیاطات لازم آخرین سنگر شرک را از دست مشرکان گرفت و خانه را از لوث وجود بتها پاک کرد، باز می‏بینیم فاطمه(سلام الله علیها) در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفته و به کنار خندق می‏آید و برای پیامبر که چند روز گرسنه مانده، غذای ساده‏ای که از قرص نانی تجاوز نمی‏کرد، تهیه می‏کند، و به هنگام فتح مکه برای او خیمه می‏زند، آب برای شست و شو و غسل آماده می‏کند، تا گرد و غبار را از تنش بشوید و لباس پاکیزه‏ای بپوشد و رهسپار مسجد الحرام شود(115).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، اشک فاطمه در دیدار پیامبر

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از یکی از جنگها بازگشتند و داخل مسجد شده و دو رکعت نماز خواندند. حضرتش را بسیار خوش آیند بود که هنگام آمدن، به مسجد درآیند و دو رکعت نماز به پادارند. سپس از مسجد خارج شده، پیش از ملاقات همسرانش به دیدار فاطمه آمد، فاطمه نیز به استقبال پدر آمد و شروع کرد به بوسه زدن بر چهره و چشمان رسول خدا، و در حالی که می‏گریست، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه چیز اشکت را جاری ساخت؟
گفت: شما را رنگ پریده دیدم.
فرمود: ای فاطمه، خداوند عزوجل پدرت را بر امری بس عظیم مبعوث کرد؛ امری آن قدر عظیم که خداوند به واسطه آن در هر کلبه و خیمه‏ای یا غزت داخل کند و یا ذلت، گستره این امر به سان گستره شب است(114).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، اجازه ورود به خانه فاطمه

علامه مجلسی(ره) از انس بن مالک و بریده نقل می‏کند که گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) این آیه را خواند: فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والاصال(112).
مردی برخاست و سؤال کرد: یا رسول الله! این خانه‏ها کدامند؟
فرمودند: خانه‏های انبیاء.
ابوبکر برخاست و پرسید: ای رسول خدا! آیا این خانه (اشاره به خانه علی و فاطمه نمود) نیز از همان خانه‏هاست؟
فرمودند: آری و از برترین آنان است.
ابن عباس گوید: در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم که قاری آیه فی بیوت... را تلاوت کرد. پرسیدم: ای رسول خدا! این خانه‏ها کدام خانه‏ها هستند؟
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خانه‏های انبیاء، و با دست خویش به خانه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) اشاره فرمود.
برای آن که میزان احترام و تعظیم رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به خانه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مشخص گردد، به روایت زیر توجه نماییم:
در کافی از جابر بن عبدالله نقل شده که گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از خانه خویش به قصد خانه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بیرون آمد و من نیز همراه ایشان بودم. وقتی به در خانه فاطمه(سلام الله علیها) رسیدیم در زدند و فرمودند: السلام علیکم. فاطمه زهرا(سلام الله علیها) پاسخ دادند: علیک السلام یا رسول الله. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آیا داخل شوم؟ پاسخ دادند: آری، ای گرامی فرستاده خدا، داخل شوید. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آیا من و آن کس که همراه من است داخل شویم؟ عرض کردند: ای پیامبر مکرم بر سر من چیزی نیست. فرموند: فاطمه جان! با زیادی ملافه سر خود را بپوشان. ایشان همین کار را انجام دادند. آن گاه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: السلام علیک یا فاطمةالزهراء. پاسخ دادند: علیک السلام یا رسول الله. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آیا وارد شوم؟ فاطمه زهرا(سلام الله علیها) پاسخ دادند: آری ای رسول خدا. فرمودند: من و آن کس که همراه من است؟ پاسخ دادند: آری، شما و آن که با شماست...
خواننده محترم در می‏یابد که پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر برای فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و بیت او ارزش قایل‏اند و آن محل را محل معظمی می‏دانند که برای ورود به منزل دخت گرانقدر خویش اجازه می‏گیرند(113).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، طلب انگور از پیامبر

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به عیادت فاطمه(سلام الله علیها) هنگامی که همسر علی(علیه السلام) بود و بیمار شده بود رفت و به او فرمود: دخترم چه غذایی میل داری؟
فاطمه(سلام الله علیها) عرض کرد: انگور می‏خواهم.
با این که انگور نبود، علی(علیه السلام) نیز در سفر بود، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چنین دعا کرد: اللهم آتنا به مع افضل امتی عندک منزلة؛ خدایا، انگور را توسط آن کس که مقامش در پیشگاه تو از همه افراد امتم بهتر است، به ما بفرست.
ناگاه علی(علیه السلام) در خانه را زد و وارد خانه شد، زنبیلی در دست داشت که با عبایش روی آن را پوشانده بود.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای علی! این چیست؟
علی(علیه السلام) گفت: این انگور است که فاطمه میل دارد و برای او آورده‏ام.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: الله اکبر، الله اکبر خدایا همان گونه که مرا شاد کردی، از این جهت که علی(علیه السلام) را به عنوان برترین شخص امت اختصاص دادی، شفای دخترم را نیز به وسیله این انگور قرار بده.
سپس انگور را نزد فاطمه(سلام الله علیها) نهاد و فرمود: دخترم! به نام خدا از این انگور بخور. فاطمه(سلام الله علیها) از آن انگور میل کرد. هنوز پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از خانه فاطمه بیرون نرفته بود که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) سلامتی خود را باز یافت(111).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، حضور در میدان جنگ

سال سوم هجرت بود، بین سپاه اسلام و سپاه کفر، در کنار کوه احد (نزدیک مدینه) جنگ بسیار سختی درگرفت که به جنگ احد معروف گردید.
در این جنگ هفتاد نفر از مسلمین به شهادت رسیدند و بسیاری مجروح شدند. یکی از مجروحین شخص پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بود، دندانهای جلو پیامبر شکست و آن چنان به او ضربه زدند که کلاهخود آهنین که در سرش بود، خورد شد.
بعد از جنگ، وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه بازگشت، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به استقبال پدر رفت، آب حاضر کرد و خون سروصورت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را می‏شست. امام علی(علیه السلام) با پسر خود آب می‏آورد و فاطمه(سلام الله علیها) را در شستن خون بدن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) کمک می‏کرد. فاطمه(سلام الله علیها) هنگام شستن دریافت که خون از بدن پیامبر قطع نمی‏شود، و هر چه آب می‏ریزد، جلو ریزش خون را نمی‏گیرد، بلکه بر آن می‏افزاید. قطعه حصیری را آورد و آن را سوزاند و خاکسترش را روی بریدگیهای بدن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ریخت. آن گاه خون، بند آمد(109).
آری، حضرت زهرا(سلام الله علیها) تنها در محراب، حضور نداشت، بلکه در جریان جنگ نیز این گونه حضور داشت و یار مهربانی برای رهبرش بود(110).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، پاک کردن خاک از سر و صورت پدر

ابن هشام در سیره نقل می‏کند:
پس از مرگ ابوطالب روزی یکی از سفیهان جلوی پیغمبر را گرفت و مقداری خاک بر سر آن حضرت ریخت.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هم چنان که خاکها روی سرش بود، به خانه آمد. در این وقت یکی از دختران - که روی قاعده جز حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) کسی نبوده، چنان که در نقل دیگری است - بر خاست و خاکها را از سر پدر پاک کرد و می‏گریست.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دختر را دلداری داده و فرمود: دخترکم، گریه مکن که خدا پدرت را محافظت و نگهبانی خواهد کرد(108).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، حمایت از پدر

عبدالله بن مسعود می‏گوید: هیچ وقت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را ندیده بودم که بر قریش نفرین بکنند، مگر یک روز که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) در حال نماز بود و یک عده از قریش نشسته بودند و نزدیک آنان بچه دان شتری افتاده بود، سپس آنها گفتند: آیا کسی هست که آن بچه‏دان شتر را بر دارد و بر پشت پیامبر بگذارد. بعد یکی از آنها بلند شد و بچه دان را بر پشت پیامبر، در حالی که حضرت به سجده بود، انداخت. تا این که فاطمه اطهر(سلام الله علیها) آمد و آن را از پشت پدر بزرگوارش برداشت و سر و صورت پیامبر را تمیز نمود و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از نماز عرض کرد:
خدایا، خودت به حساب اینها برس - و یک به یک کسانی که این کار زشت را انجام دادند، اسم برد و فرمود: - خدایا، بر توست جزای عتبه فرزند ربیعة؛ خدایا، بر توست جزای شیبة فرزند ربیعة؛ خدایا، خودت کار ابوجهل را تمام کن؛ خدایا، به حساب عقبه فرزند ابی معیط برس؛ خدایا، خودت ابی‏بن خلف و امیه بن خلف را نابود فرما.
و بعد ابن مسعود می‏گوید که دعای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به اجابت رسید، زیرا مدت زمانی نگذشت که آنها همه در جنگ بدر به دست مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی(علیه السلام) کشته شدند و جنازه‏های آنها را در چاه انداختند، مگر ابی و یا امیه که مرد جسیم و قوی بود و هیکل بزرگ داشت که او را قطعه قطعه کردند و در چاه انداختند(107).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، خبر دادن پیامبر از آینده

دخترم فاطمه که بانوی زنان جهانیان است، از اولین و آخرین و پاره تن من است و نور دیده من است و میوه روح من است که درون من است و حوراء انسیه است. هر وقت در محراب خود برابر پروردگارش بایستد، نورش به فرشتگان آسمان بتابد؛ چنانچه نور اختران بر زمین بتابد و خدا به فرشتگانش فرماید: فرشتگانم! ببینید کنیزم فاطمه، بانوی کنیزانم را، برابرم ایستاده و دلش از ترس می‏لرزد و دل به عبادتم داده، گواه باشید که شیعیانش را از آتش امان دادم و چون او را دیدم به یادم افتاد آنچه پس از من به وی می‏شود، گویا می‏بینم خواری به خانه‏اش راه یافته و حرمتش زیر پا رفته و حقش غصب شده و ارثش ممنوع شده و پهلویش شکسته و جنین او سقط شده و فریاد می‏زند: یا محمداه! و جواب نشنود و استغاثه کند و کسی به دادش نرسد و همیشه پس از من غمدیده و گرفتار و گریان است. یک بار یادآور شود که وحی از خانه‏اش بریده و بار دیگر یاد جدایی من کند و شب که آواز مرا نشنود، به هراس افتد، آوازی که من با تلاوت قرآن تهجد می‏کردم و خود را خوار بیند. پس از آن که در دوران پدر، عزیز بوده، در این جا خدای تعالی او را با فرشتگان مأنوس سازد و او را بدانچه به مریم بنت عمران گفتند: ندا دهند و گویند: ای فاطمه! خدایت گزید و پاک کرد و بر زنان جهانیان برگزید، ای فاطمه! قنوت کن بر پروردگارت و سجود و رکوع کن با راکعان. سپس بیماری او آغاز شود و خدا مریم بنت عمران را بفرستد او را پرستاری کند و در بیماری او انیس او باشد. این جا است که گوید: پروردگارا من از زندگی دلتنگ شدم و از اهل دنیا ملولم، مرا به پدرم رسان. خداوند او را به من رساند و اول کس از خاندانم باشد که به من رسد، محزون و گرفتار و شهید بر من وارد شود و من در این جا بگویم: خدایا! لعنت کن هر که به او ظلم کرده و کیفر ده هر که حقش را غصب کرده و خوار کن هر که خوارش کرده، و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا سقط جنین کرده، و ملایکه آمین گویند(106).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، معرفی فاطمه توسط پیامبر

مجاهد گوید: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون آمد، در حالی که دست فاطمه(سلام الله علیها) را گرفته بود. پس فرمود: هر که این را می‏شناسد که شناخته است و هر کس که نمی‏شناسد بداند که او فاطمه دخت محمد است؛ او پاره تن من است و قلب و روحم که در دو پهلویم قرار دارد؛ هر که او را بیازارد به راستی مرا آزرده است(105).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، عیادت پدر از دختر

از عمران بن حصین نقل شده است: همانا پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: با ما نمی‏آیی تا از فاطمه(سلام الله علیها) که مریض است عیادت بکنیم؟
عرض کردم: بلی یا رسول الله! فرمود: پس با ما بیا. با پیامبر رفتم تا این که به درب خانه فاطمه(سلام الله علیها) رسیدیم. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سلام نمودم و اجازه داخل شدن خواست و فرمود: من با کسی که همراه من هست، داخل شوم؟
فاطمه(سلام الله علیها) عرض کرد: ای پدر! بلی، کسانی که با شما هستند باهم داخل شوید، قسم به خدا چیزی ندارم، مگر یک عبای کوچک.
پس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خودت را با آن بپوشان. پیامبر فاطمه را تعلیم کرد که چگونه خود را بپوشاند. عرض کرد: قسم به خدا بر سر من مقنعه نیست.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ملحقه و یا عبایی که همراه است بگیر و آن را مقنعه کن و بعد فاطمه اجازه داد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و عمران داخل شدند.
سپس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: حالت چگونه است دخترم؟
فاطمه(سلام الله علیها) عرض کرد: همانا من بیمار هستم و این بیماری را گرسنگی که می‏کشم زیاد می‏کند و غذایی برای من نیست.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا راضی و خشنود نمی‏شوی از این که تو پیشوا و مقتدای زنان دو جهان باشی؟
فاطمه(سلام الله علیها) عرض کرد: ای پدر! پس مریم دختر عمران چگونه است؟
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: او پیشوای زنان زمان خود است و تو بی‏بی و پیشوای زنان عالم هستی. قسم به خدا، همسر تو آقاست؛ هم در دنیا و هم در آخرت(104).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، شفاعت فاطمه از زنان امت پیامبر

ابن عباس می‏گوید: روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود و علی و فاطمه و حسنین(علیه السلام) نزد او بودند.
حضرت فرمود: خدایا! تو می‏دانی اینان اهل بیت من‏اند و گرامی‏ترین مردم نزد من؛ دوستشان را دوست‏دار، دشمنشان را دشمن‏دار، مهربانی کن با مهربانان به آنها و بد دار بدخواه آنها را، کمک کن کمک کار آنها را و آنها را از پلیدی پاک کن و معصوم دار از هر گناهی و به روح القدس مؤید دار.
ای علی! تو امام امت منی و بر آنها پس از من خلیفه‏ای تو پیشرو اهل بهشتی و گویا من می‏نگرم دخترم فاطمه را که روز قیامت بر اسبی از نور سوار است و از طرف راستش هفتاد هزار فرشته و از چپش هفتاد هزار و جلو رو و دنبالش هر کدام هفتاد هزار فرشته باشد و زنان امتم را به بهشت رهبری کند هر زنی در شبانه روز پنج نماز بخواند و ماه رمضان را روزه دارد و حج خانه خدا کند و زکات مالش را بپردازد و شوهرش را اطاعت کند و پس از من پیرو علی باشد، به شفاعت دخترم فاطمه به بهشت رود و او سیده زنان عالمیان است.
عرض شد: یا رسول الله! او سیده زنان عالم خود است؟
فرمود: او مریم دختر عمران بود، اما دخترم فاطمه بانوی عالم است از اولین و آخرین. اوست که چون در محرابش بایستد هفتاد هزار فرشته مقرب بر او سلام دهند و ندایی که به مریم کردند و به او کنند و گویند: ای فاطمه! به راستی خدا تو را برگزید و پاک کرد و برگزید بر زنان جهانیان.
سپس رو به علی(علیه السلام) کرد و فرمود: ای علی! فاطمه پاره تن من است و نور دیده من و میوه دلم. بد آیدم آنچه او را بد آید و شادم از شادی‏اش و او اول کس است از خاندانم که به من رسد، پس از من با او خوبی کن، حسن و حسین دو پسر من و دو ریحان من‏اند و هر دو دو سید جوانان اهل بهشت‏اند، باید پیش تو چون گوش و چشمت عزیز باشند.
سپس دست به سوی آسمان برداشت و گفت: بار خدایا! گواه باش که من دوستدار دوست آنها و دشمن دشمن آنها و سازش کار سازش کننده آنها و نبرد کن با نبردکننده آنهایم و دشمنم با هر که بدخواه آنهاست و دوستم با هر که آنها را دوست دارد(103).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0