حكايت عارفانه ، تعبیر مرجع تقلید دیگر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
جمعی در محضر مرجع تقلید شیعیان، مرحوم حضرت آیتالله العظمی میلانی (که در مشهد مقدس سکونت داشت) نشسته بودند، آن هنگام که امام خمینی (مدظلهالعالی) در تبعید به سر میبرد، سخن از امام خمینی به میان آمد.
آیتالله العظمی میلانی فرمود: «سلامالله علیه» (سلام خدا بر خمینی).
در آن جمع، این کلام برای شخصی ناخوش آیند آمد، آن شخص سخنی گفت که بوی اعتراض میداد.
آیتالله میلانی به او فرمود: «ساکت باش ای فلانی! اینجا مسأله تقلید در بین نیست که گفته شود، فلانی اعلم است یا من؟، اینجا بحث رهبری است و چنین نیست که هر مجتهدی لیاقت رهبری داشته باشد، به همان گونه که لیاقت تقلید را دارد.
لیاقت رهبری را تنها فقیه سیاستمدار دارا است که به زمان خویش، آگاه بوده، و در راه خدا از ملامت ملامتگران نترسد و اکنون با این مشخصات کسی جز آیتالله خمینی نیست».
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 حكايت عارفانه ، تعبیر خواب عجیب
متوکل (دهمین خلیفه و طاغوت عباسی) از ستمگران بسیار خونریز و متکبر و ستمگر تاریخ است، وی به خصوص با علی (ع) و آل علی (ع) دشمنی و کینه سختی داشت، و به ساحت مقدس آنحضرت ناسزا میگفت، و از ناصبیهای بسیار کثیف بود.
وی شبی در عالم خواب دید: علی (ع) در میان آتش شعلهور، است، وقتی بیدار شد، اظهار خوشحالی کرد، چرا که دشمن علی (ع) بود.
تا اینکه از یکی از علمائی که به تعبیر خواب آگاهی داشت، خواست، این خوابش را تعبیر کند، بیآنکه اسم علی (ع) را ببرد.
او گفت: «سزاوار است آنکس که در عالم خواب در درون آتش دیدی، پیامبر یا وصی پیامبر (ص) باشد».
متوکل گفت: «این تعبیر خواب را از کجا میگوئی؟!».
معبّر خواب، در پاسخ گفت: (در آیه 8 سوره نمل) قرآن میخوانیم: فلما جائها نودی ان بورک من فی النار ومن حولها: «هنگامی که (موسی) نزد آتش (در آغاز وحی بر او) آمد، ندائی برخاست که مبارک باد آن کسی که در آتش است (گوئی آتش او را احاطه کرده) و آنکس (فرشتگان) که بر اطراف آتش هست نیز مبارک باد».
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، تعبیر آیتالله بروجردی در مورد امام خمینی
حضرت آیتالله العظمی بروجردی که دارای مقام مرجعیت عامه شیعیان جهان گردید، فقیه بزرگ قرن چهارده بود که در 13 شوال 1380 قمری (مطابق با 10 فروردین 1340 شمسی) از دنیا رفت، در مجلسی که جمعی از علماء از جمله امام خمینی (مدظلهالعالی) حضور داشتند، در هنگامی که مجلس تمام شد و قصد خروج از مجلس را داشتند، امام خمینی (مدظلهالعالی) را بر خود مقدم داشت، و به هنگامی که با اعتراض بعضیها روبرو شد این جمله را فرمود:
«بله بله، میگویم سلامالله علیه، میگویم سلامالله علیه، همانگونه که علامه حلی در هنگامی نام سید مرتضی (قدّس سرّه) در محضرش برده شد فرمود: «سلامالله علیه» (سلام خدا بر سید مرتضی) من هم میگویم: «سلام خدا بر خمینی» با توجه به اینکه این سخن آقای بروجردی حدود سه سال قبل از 15 خرداد 42 (آغاز قیام امام خمینی) بوده است.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، تساوی توزیع بیتالمال
زمان خلافت علی (ع) بود، دو زن یکی عرب و دیگری کنیز آزاد شده (از عجم) بود، امام علی (ع) چند درهم و مقداری طعام و غذا بطور مساوی، به هر کدام از آنها داد.
زن عرب اعتراض کرد و گفت: «من عرب هستم، و این زن، از عجم است، آیا بین ما فرقی نیست؟».
امام (ع) فرمود: انی والله لا اجد لبنی اسماعیل فی هذا الفی، فضلاً علی بنی اسحاق»: سوگند به خدا، من در مورد بیتالمال، فرزندان اسماعیل را بر فرزندان اسحاق، برتر نمیبینم».
آن بزرگوار میفرمود: ولو کان المال لی لسوّیت بینهم فکیف و انما المال مالالله: «اگر مال، مال خودم بود، آنرا بطور مساوی بین افراد، تقسیم میکردم، چه رسد به اینکه مال، مال خدااست».
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، تایید دین از طرف گنهکار
ابوالفتوح رازی صاحب تفسیر روض الجنان، از علمای برجسته قرن ششم بود و قبرش در صحن حمزه بن موسی (ع) در جوار حضرت عبدالعظیم واقع شده است.
نقل شده: وی در شرح این سخن پیامبر (ص) که فرمود: انّ اللَّه لیوید هذا الدین بالرّجل الفاجر: (بدرستی که خداوند، این دین (اسلام) را (گاهی) بوسیله آدم فاجر وگنهکار، تایید میکند) داستانی از خودش نقل نمود و گفت:
در دوران جوانی، در مجلسی که معروف به «سرای علاّن» بود، میرفتم، جمعیت بسیاری به گرد من میآمدند (و من تدریس می کردم) واین مجلس مورد قبول مردم، و مهم بود.
عدهای به مقام من، حسد بردند، و در نزد استاندار وقت، از من سخن چینی و شکایت نمودند، تا مرا با او درگیر کنند و در نتیجه او مجلس مرا ممنوع کند.
من هسیایهای داشتم که از نزدیکان شاه وقت بود، وقتی این موضوع را شنید با اینکه ایام عید بود، و او به رسم خود، سفره بزمی ترتیب داده بود، تا شراب بنوشد، بیدینگ سوار مرکب شد و خود را به شاه رساند و به او گفت: «این گونه که درباره ابوالفتح رازی خبر دادهاند، دروغ است و خبر آنها از روی حسادت بوده است، سپس به منزل من آمد و مرابا احترام به آن مجلس برد و بر منبر برای تدریس نشاند و خود تا آخر در مجلس ماند، به مردم گفتم: این همانست که پیامبر (ص) فرمود: بی گمان خداوند (گاهی) این دین را بوسیله مردی فاسق، تأییدد مینماید».
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پیکر تروتازه مرحوم صدوق
یکی از مراجع و علمای بزرگ قرن چهارم، علامه بزرگ، شیخ صدوق (محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه) معروف به «ابن بابویه» است، وی در حدود سال 307 هجری قمری در بلده ری از دنیا رفت و قبر شریفش در شهر ری، در قبرستان معروف به ابن بابویه، مزار شیفتگان حق است.
این عالم بزرگ در حدود سیصد جلد کتاب، در فقه و حدیث و رجال و کلام و غیره نوشت که از معروفترین کتاب او «منلایحضره الفقیه» است.
از عجائب اینکه: در سال 1238 هجری بر اثر بارندگی شدید و جاری شدن سیل، شکافی در کنار قبر او پیدا شد و قسمتی از مرقد شریفش خراب گردید.
عدهای برای تعمیر مرقد، آماده شدند، در حین کندن اطراف قبر، سردابی را یافتند، داخل سرداب رفته و تجسس کردند پیکر مقدس شیخ صدوق را تروتازه یافتند، در حالی که کفنش پوسیده شده بود، حتی رنگ حنای روی ناخنها و اثر کمربند در قسمت کمر او پیدا بود، گوئی تازه او را دفن کرده در حالی که 857 سال از دفن او میگذشت.
زمان سلطنت فتحعلیشاه قاجار بود، جریان در همه جا شایع شد و این خبر به گوش فتحعلیشاه رسید (سیاست فتحعلیشاه دومین شاه قاجار این بود که نسبت به مراجع و علما، اظهار دوستی میکرد).
فتحعلیشاه خودش شخصاً، این موضوع را پیگیری کرد، به شهر ری رفت و با جمعی از اعیان و علماء، کنار قبر شیخ صدوق (طاب ثراه) رفتند، علماء و شخصیتهای مورد اطمینان خود را داخل سرداب فرستاد، آنها رفتند و بدن مطهر شیخ صدوق (ره) را تروتازه یافتند و همگی نزد فتحعلیشاه آمده و گواهی دادند، و برای شاه ثابت شد و او یقین کرد که این خبر، راست است.
آنگاه فتحعلیشاه دستور داد بارگاه مجلل و زیبا، روی قبر شیخ صدوق (ره) که هماکنون نیز پابرجاست، ساختند.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پیشنهاد مغرورانه
در آغاز بعثت پیامبر (ص) یکی از پیشنهاد مشرکان این بود: ابوجهل و جمعی از مشرکان قریش به حضور پیامبر (ص) آمده و عرض کردند: ما به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه خدای جهان، نامهای برای تک تک ما بفرستد، آن هم چنین بنویسد:
الی فلان بن فلان من رب العالمین: «به فلانکس فرزند فلانکس» (مثلاً به ابوجهل عمرو بن هشام) از طرف پروردگار جهانیان و در آن نامه رسماً دستور داده شود، که ما از تو میخواهیم که از دستوراتمان پیروی نمائید.
و در بعضی از احادیث این جمله اضافه شده: «و این نامه خدا کنار سر هر شخصی قرار گیرد، و در آن نوشته شده باشد: تو از آتش دوزخ، دور هستی و در امان میباشی».
اگر چنین نامه آن هم برای هر شخصی از سوی خداوند آمد، ما ایمان میآوریم.
آیه 52 سوره «مدثر» همین مطلب را اشاره میکند، و آیات بعد از آن، به پاسخ میپردازد.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پیام خدا
امام صادق (ع) فرمود: خداوند توسط یکی از پیامبرانش، این پیام را به مردم رساند: «هر مردمی که در راه اطاعت من باشند، و در آنحال به آنها وسائل خوشی و رفاه را بدهم، سپس آنها از آنچه دوست دارم (اطاعت) به آنچه ناپسند دارم (گناه) منتقل شوند، آنها را آنچه دوست دارند به آنچه ناپسند میشمرند منتقل میسازم، و اگر بر اثر نافرمانی من گرفتار بلا گردند، و سپس از آنچه ناپسند دارم به آنچه دوست دارم (از گناه به اطاعت گرایند، آنها را از آنچه نمیخواهند به آنچه دوست دارم منتقل میکنم.
و هر مردمی که از من نافرمانی کنند و به سختی افتند، سپس از گناه به اطاعت منتقل شوند، آنها را به آنچه دوست دارند منتقل کنم، رحمت من بر خشم من پیشی گرفته است، پس از رحمت من ناامید نباشید زیرا گناهی را که میآمرزم نزد من بزرگ نمینماید، و به آنها بگو با عناد و لجبازی در معرض خشم من نیایند و دوستانم را سبک نشمارند زیرا هنگام خشم، هیبتهائی دارم که هیچیک از مخلوقم تاب مقاومت آن را ندارد».
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پناه دادن امام صادق به دو پناهنده
جابر گوید: در محضر امام صادق (ع)، ناگهان دیدم مردی بزغاله ای را به زمین خوابانده تا آن را ذبح کند، دراین هنگام، آن بزغاله فریاد وناله کرد.
امام صادق(ع) به صاحب بزغاله فرمود:«قیمت این بزغاله چقدر است؟» او عرض کرد: «چهار درهم».
امام صادق(ع) چهاردرهم به او داد وفرمود: بزغاله را آزاد بگذار ونکش.
از آنجا در محضر امام صادق (ع) رد شدیم ناگهان دیدم پرنده «باز»، کبکی را دنبال کرده و میخواهد آن را صید کند، امام صادق(ع) با آستین اشاره کرد، آن پرنده باز رفت و در نتیجه کبک از گزند آن، آزاد گردید.
به امام عرض کردم: «دو حادثه عجیبی از شما مشاهده کردم».
فرمود: «آری وقتی که صاحب بزغاله آنرا خواباند تا ذبح کند، نگاه بزغاله به من افتاد و صیحه زد و گفت: «پناه میبرم به خدا و به شما اهلبیت (ع) از آنچه صاحبم تصمیم گرفته که مرا بکشد»، کبک نیز همین پناهندگی را اظهار کرد.
ولو انّ شیعتنا استقامت لا سمعتهم نطق الطّیر: «اگر شیعیان ما در راه دین، پایداری کنند آنها را از (مفهوم) نطق پرندگان آگاه میسازم»
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاسخ کوبنده عمر بن عبدالعزیز
عمر بن عبدالعزیز (هشتمین خلیفه اموی) از مردان نیکنام و نیک سرشت، در میان خلفای جور بنی امیه است، او وقتی زمام امور خلافت را بدست گرفت، کارهای مهمی انجام داد که از جمله ممنوع کردن سّب (ناسزاگوئی) به علی (ع)، و رد فدک به صاحبانش (فرزندان فاطمه علیهاسلام) بود، در مورد فدک، در تاریخ آمده:
او نامهای به فرماندارش «عمرو بن حزم» نوشت که «فدک» را به فرزندان فاطمه (ع) باز گردان.
فرماندار پس از اطلاع از مضمون نامه، در پاسخ نوشت: «فرزندان فاطمه (ع) بسیارند و با طوائف زیادی ازدواج کردهاند، به کدام گروه باز گردانم؟».
عمر بن عبدالعزیز، خشمناک شد، نامه تندی به این مضمون در پاسخ فرماندار مدینه نوشت:
«... اما بعد: هرگاه من در ضمن نامهای به تو دستور دهم گوسفندی ذبح کن، تو فوراً در پاسخ خواهی نوشت، آیا بی شاخ باشد یا شاخدار؟! و اگر بنویسم گاوی را ذبح کن، میپرسی رنگ آن، چگونه باشد؟
هنگامی که این نامه من به تو میرسد فوراً فدک را بین فرزندان فاطمه (ع) از علی (ع) تقسیم کن».
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاسخ به هشت سؤال جالب
شخصی به محضر مبارک امام حسین (ع) رسید و پس از سلام گفت: «ای فرزند پیامبر (ص) سؤالی دارم».
امام فرمود: بپرس.
او پرسید: «بین ایمان و یقین، چقدر فاصله است؟».
امام فرمود: «به اندازه چهار انگشت».
او پرسید: چگونه؟
امام فرمود: ایمان، آن چیزی است که شنیده باشیم، و یقین چیزی است که آن را ببینیم، و بین گوش و چشم، چهار انگشت فاصله است.
او پرسید: بین زمین و آسمان، چقدر فاصله است؟
امام فرمود: «به مقدار استجابت یک دعا».
او پرسید: بین مشرق و مغرب چقدر فاصله است؟.
امام فرمود: «به اندازه سیر یک روز خورشید».
او پرسید: «عزت انسان در چیست؟».
امام فرمود: «در بینیازی از مردم».
او پرسید: زشتترین چیزها چیست؟
امام فرمود: «فسق و گناه در پیرمرد، سختگیری و تندی در فرمانروا، دروغ از افراد سرشناس و بزرگ، بخل از ثروتمند، و حرص و آز، از دانشمند».
او عرض کرد: ای فرزند پیامبر (ص) راست فرمودی، اینک از تعداد امامان آگاهم ساز.
امام فرمود: «آنها همانند برگزیدگان بنیاسرائیل، دوازده نفر میباشند».
او عرض کرد: نام آنها را بشمار.
امام حسین (ع) اندکی درنگ نمود و سپس سرش را بلند کرد و فرمود:
«ای برادر عرب، نان آنها را برای تو میشمارم» «امام و خلیفه بعد از رسول خدا (ص) 1- امیر مؤمنان علی بن ابیطالب 2- و برادرم حسن 3- و خودم و 9 فرزندم میباشیم که آن 9 نفر عبارتند از: 4- پسرم علی 5- محمد بن علی 6- جعفر بن محمد 7- موسی بن جعفر 8- علی بن موسی 9- محمد بن علی 10- علی بن محمد 11- حسن بن علی و پس از او فرزندش مهدی (ع) که نهمین فرزند من است و در آخرالزمان برای زنده کردن دین، قیام خواهد کرد».
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاسخ به قلدر
سرهنگ مولوی (که در همان زمان رژیم شاهنشاهی بر اثر حادثه هلیکوپتر، معدوم شد) رئیس ساواک تهران بود، وی بسیار هتاک و بیرحم و قلدر بود، دژخیمان همین سرهنگ مولوی، آن جنایت فراموش نشدنی مدرسه فیضیه قم را در نوروز سال 42 پدید آورند، حضرت امام در 13 خرداد همان سال در مدرسه فیضیه، سخنرانی تاریخی و مهمی را ایراد فرمود، و درباره جنایاتی که رژیم در مدرسه فیضیه انجام داد پرده برداشت، در این سخنرانی وقتی که میخواستند از سرهنگ مولوی، نام ببرند فرمود: «آن مردک، که حال اسم او را نمیبرم، آنگاه که دستور دادم گوش او را ببرند، نام او را میبرم».
دو روز بعد یعنی 15 خرداد 42 امام را دستگیر کردند و در سلولی در پادگان عشرت آباد تهران زندانی نمودند.
مرحوم شهید حاج آقا مصطفی از حضرت امام نقل میکردند: «در این هنگام سرهنگ مولوی وارد شد و با همان ژست قلدر مآبانه خود و بطور مسخره آمیز گفت: «آقا! تازگی دستور ندادهاید که گوش کسی را ببرند؟!».
او با این سخن میخواست نیش زهری بزند و بخیالش، روحیه امام را تضعیف نماید.
ولی امام پس از چند لحظه سکوت، سرشان را بلند کرده و با حالتی آرام و مطمئن در پاسخ میفرمایند «هنوز دیر نشده است».
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاسخ به سؤال هنرنما
از داستانهای معروف اینکه: مردی که با طنز و معما خو گرفته بود، نزد شخصی رفت و گفت: «تو آدم باهوشی هستی، بگو بدانم آن کدام امام بود که در بصره، شغال در بالای مناره او را خورد؟!»
شخص باهوش در پاسخ گفت: اولاً امام نبود و پیامبر بود، ثانیاً بصره نبود و کنعان بود، ثالثاً بالای مناره نبود و داخل چاه بود، رابعاً شغال نبود و گرگ بود، و خامساً او را نخورد (و آن پیامبر، یوسف بود).
به این ترتیب پنج اشکال، به طرح سؤال معما گونه معما پرداز هنرنما وارد نمود.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاداش نیکوکار
امام باقر علیهالسّلام فرمود: هنگامیکه روز قیامت برپا میشود (و محاکمه و باز خواست انسانها شروع میگردد) انسانی را میآورند و به او گفته میشود: احتجّ (برای نجات خود، احتجاج کن و دلیل بیاور).
او در پاسخ گوید: «خداوندا مرا آفریدی و هدایت کردی و رزق و روزی و امکانات مرا گسترده و وسیع نمودی، و من نیز از این امکانات (حسن استفاده کردم) و نسبت به انسانها برخورد نیک نمودم، به آنها بخشیدم، و بر آنها آسان گرفتم و به آنها کمک کردم، به امید اینکه امروز (که روز قیامت است) مرا مشمول رحمت خود قرار دهی و بر من آسانگیری و به زندگی من وسعت بخشی».
خداوند (به فرشتگان رحمت) خطاب میکند: صدق عبدی ادخلوه الجنة: «بنده من راست میگوید، او را وارد بهشت کنید» به قول سعدی:
به دختر چه خوش گفت بانوی ده gggggکه روز نوا، برگ سختی بنه
همه وقت، پر دار مشک و سبوی gggggکه پیوسته در ده روان نیست جوی
به دنیا توان آخرت یافتن gggggبزر پنجه شیر برتافتن
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاداش عظیم گریه بر مصائب حسین
فضل میگوید: از حضرت رضا (ع) شنیدم فرمود: وقتی که خداوند فرمان داد که (در قربانگاه مکه) قوچی را بجای فرزندش اسماعیل (ع) ذبح کند، ابراهیم آرزو کرد که فرزندش اسماعیل را با دست خود قربان نماید نه قوچ را بجای اسماعیل تا به قلب او آن (اندوهی) وارد شود که به قلب پدری که عزیزترین فرزندش را ذبح میکند، وارد گردد، تا در نتیجه شایسته عالیترین درجات «صاحبان پاداش بر مصائب» گردد.
خداوند به ابراهیم چنین وحی کرد:
ای ابراهیم! محبوبترین خلق من نزد تو کیست؟!.
ابراهیم «پروردگارا نیافریدی خلقی را که در نزد من محبوبتر از حبیب تو محمد (ص) باشد».
خداوند به ابراهیم فرمود: «محمد (ص) را بیشتر دوست داری یا خودت را؟».
ابراهیم «محمد (ص) را از جان خودم بیشتر دوست دارم».
خداوند فرمود: «فرزندت محمد (ص) را بیشتر دوست داری یا فرزند خودت را؟».
ابراهیم «بلکه فرزند محمد (ص) را بیشتر از فرزند خودم دوست دارم».
خداوند فرمود: «ذبح و کشته شدن فرزند محمد (ص) بدست دشمنانش از روی ظلم برای تو دردناکتر است، یا قربان نمودن فرزندت بدست خودت بخاطر اطاعت از فرمان من؟».
ابراهیم «بلکه ذبح فرزند محمد (ص) بدست دشمنانش برایم دردناکتر است از ذبح فرزندم بدست خودم».
خداوند فرمود: «ای ابراهیم، جمعیتی که ادعا میکنند از امت محمد (ص) هستند، بزودی از روی ظلم فرزند آنحضرت حسین (علیهالسلام) را ذبح میکنند و گردن میزنند، چنانچه گوسفند را ذبح میکنند، و در نتیجه آن جمعیت مورد غضب من واقع میشوند».
ابراهیم گریه کرد و قلبش پر از اندوه و درد شد و همچنان برای مصائب امام حسین (ع) گریست.
خداوند به او وحی کرد که: «ای ابراهیم! گریه تو برای فرزند محمد (ص) (یعنی حسین علیهالسلام) را بجای گریه تو بر فرزندت (اسماعیل) بفرض اینکه او را قربان میکردی و گریه مینمودی قرار دادم، و عالیترین درجات پاداش «صاحبان پاداش بخاطر مصائب» را به تو عنایت کردم.
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))