حكايت عارفانه ، نگهداری نتائج اعمال نیک

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
جمعی در محضر رسول خدا (ص) بودند، آنحضرت به آنها رو کرد و فرمود: کسی که بگوید «سبحان اللّه»، خداوند درختی در بهشت برای او می‏کارد، و کسی که بگوید: «الحمدللّه» خداوند درختی در بهشت برای او پدید می‏آورد، و کسی که بگوید «لا اله اللّه»، خداوند بخاطر آن درختی در بهشت برای او ایجاد می‏کند.
مردی از قریش گفت: «بنابراین درختهای ما در بهشت بسیار است، زیرا ما این ذکرها را مکرر می‏گوئیم».
پیامبر (ص) فرمود:
«نعم و لکن ایاکم ان ترسلوا علیها نیراناً فتحرقوها.»
: «آری، ولی بپرهیزید از فرستادن آتش به سوی آن درختها که موجب سوزاندن آنها شوید».
چرا که خداوند در قرآن (آیه 33 سوره محمّد) می‏فرماید:
«یا ایّها الّذین آمنوا اطیعوا اللّه الرسول و لا تبطلوا اعمالکم.»
«ای کسانی که ایمان آورده‏اید خدا و رسولش را اطاعت کنید، و اعمال خود را باطل نسازید».


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نگهداری پاداش الهی

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
ابراهیم یکی از پسران پیامبر(ص) بود که مادرش «ماریه قبطیه» نام داشت، ابراهیم در سال هشتم هجرت در مدینه متولد شد و در سال دهم در حالی که حدود یکسال و ششماه عمر کرده بود از دنیا رفت.
هنگامی که ابراهیم از دنیا رفت، تصادفاً در آن روز خورشید گرفت، مردم گفتند: گرفتن خورشید به خاطر مرگ ابراهیم است .
پیامبر(ص) به منبر رفت و فرمود: ای مردم! خورشید و ماه دو نشانه قدرت الهی هستند، که به فرمان خدا سیر می‏کنند و بفرمان خدا گاهی گرفته می‏شوند، و کسوف خورشید ربطی به مرگ ابراهیم ندارد؛ هر گاه یکی از آنها گرفته شد نماز آیات بخوانید (به این ترتیب از پیدایش چنین خرافه‏ای جلوگیری کرد.)
سپس از منبر فرود آمد، و بدن ابراهیم را غسل داد و حنوط و کفن کرد و آنگاه جنازه او را برداشتند و به قبرستان بقیع بردند، و او را به خاک سپردند.
مردم گفتند: پیامبر(ص) بر اثر ناراحتی و بی تابی، نماز میّت را فراموش کرد، آنحضرت به طرف حاضران ایستاد و فرمود :ای مردم اکنون جبرئیل نزد من آمد و سخن شما را در غیاب من، به من خبر داد، شما می‏پندارید من نماز بر جنازه ابراهیم را به خاطر غم و اندوه و بی تابی فراموش کردم، ولی گمان نادرست کردید، زیرا خداوند...به من امر کرد که بر جنازه شخصی که نماز می‏خواند (یعنی به حد شش سالگی رسیده که عقل و درک نماز خوندان را پیدا کند) نماز بخوانم.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نگاهی به سرکوب قیام گوهر شاد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
یکی از پدیده‏های شوم سلطنت رضا شاه پهلوی، موضوع «کشف حجاب» بود که مأمورینش با خشونت کامل چادرها و روسری‏ها را از سر بانوان می‏کشیدند و می‏دریدند و الزام کرده بود که زنها بدون حجاب بیرون بیایند، علماء و مردم در گوشه و کنار کشور به انحاء مختلف به این دستور، اعتراض کردند، از جمله: جمعیت بسیاری به عنوان اعتراض به هیئت حاکمه، در حرم حضرت رضا(ع) و در مسجد گوهر شاد که در جنب آن است، متحصن شدند و روحانی مبارزه «بهلول» با سخنرانی‏های خود به شدت به اقدامات شوم رضاخان اعتراض می‏کرد.
فرمانده لشکر مشهد به نام سرتیپ ایرج مطبوعی (که در تاریخ 2 مهرماه 1358 اعدام گردید) جریان را به رضاخان گزارش داد.
رضاخان دستور داد تا سربازان وارد حرم شوند و تهدید کنند، و اگر مردم خارج نشدند، تیراندازی کنند، و به دنبال آن رضاخان، «سرتیپ البرز» را به مشهد فرستاد، به دستور مطبوعی و البرز، واحدهای لشگر مشهد وارد صحن شده و مردم را به گلوله بستند...
در این جریان حدود 25 نفر و 40 نفر مجروح شدند.
براستی جنایتی از این بالاتر می‏شود که در حرم حضرت رضا(ع)، پناهندگان به آن امام بزرگوار، به جرم دفاع از اسلام آن گونه کشته گردند؟!


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نگاه امام سجاد به ستارگان‏

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
نقل شده: امام سجاد(ع) شبی از بستر خواب برخاست، تا نماز شب بخواند، هنگامی که وضو می‏گرفت: چشمش به آسمان افتاد، همچنان به ستارگان نگاه کرد، و با حالتی خاص، به ستارگاه درخشان می‏نگریست و غرق در فکر شده و مبهوت مانده بود تا سپیده سحر دمید، و می‏نگریست و غرق در فکر شده و مبهوت مانده بود تا سپیده سحر دمید، و هنوز دست امام سجاد(ع) در ظرف آب بود که صدای مؤذن را شنید که اذان می‏گوید.
اندیشه آنحضرت در آفرینش ستارگان و آفریدگار آنها بود، و در حقیقت سیمای خدا را در آینه ستارگان آسمان می‏دید.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نقش صفات اخلاقی در نجات انسان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
امام باقر(ع) فرمود: در یکی از جنگها، رزمندگان اسلام، گروهی از دشمن را اسیر کرده و به حضور پیامبر(ص) آوردند (اسیرانی که قتل آنها لازم یا روا بود.)
پیامبر(ص) دستور داد، تا آن اسیران را به قتل برسانند، ولی آنحضرت در بین آنها، یک نفر از آنها را از صف اعدام شدگان خارج کرد، و او را عفو نمود.
او از آنحضرت پرسید: «چرا مرا آزاد ساختی؟!»
پیامبر (ص) فرمود: «جبرئیل از طرف خداوند، به من خبر داد که تو دارای پنج خصلت نیکی هستی که خداوند و رسولش، آن خصلتها را دوست دارند، و آنها عبارتند از:
1- غیرت بسیار نسبت به خانواده‏ات، 2- سخاوت، 3- نیک خلقی، 4- راستگوئی، 5- شجاعت.»
آن اسیر آزاد شده، وقتی این سخن را شنید( به حقّانیّت وحی پی برد) و قبول اسلام کرد، و در اسلام خود، استوار و ثابت قدم بود، تا اینکه در یکی از جنگهای اسلامی، در رکاب رسولخدا(ص) به درجه شهادت رسید.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نقش دانشمند حکیم در نجات قوم از بلای حتمی‏

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
یونس (ع) به قوم خود گفته بود که عذاب الهی در روز چهارشنبه نیمه ماه شوال بعد از طلوع خورشید نازل می‏شود، ولی قوم او را دروغگو خواندند و او ار از خود راندند و او نیز همراه عابد (ملیخا) از شهر بیرون رفت، ولی «روبیل» که عالمی حکیم از خاندان نبوت بود در میان قوم باقی مان، هنگامی که ماه شوال فرا رسید، روبیل بالای کوه رفت و با صدای بلند به مردم اطلاع داد و فریاد زد:
«ای مردم! موعد عذاب نزدیک شده، من نسبت به شما مهربان و دلسوز هستم، اکنون تا فرصت دارید استغفار و توبه کنید تا خداوند عذابش را از سر شما برطرف کند».
مردم تحت تأثیر سخنان روبیل قرار گرفته و نزد او رفتند و گفتند: «ما می‏دانیم که تو فردی حکیم و دلسوز هستی، به نظر شما اکنون ما چه کار کنیم تا مشمول عذاب نگردیم؟»
روبیل گفت: کودکان را از مادرانشان، به بیابان آورید و آنها را از همدیگر جدا سازید، و هنگامی که طوفان زرد را از جانب مشرق دیدید، همه شما از کوچک و بزرگ، صدا به گریه و زاری کنید و با التماس و تضرع، توبه نمائید و از خدا بخواهید تا شما را مشمول رحمتش قرار دهد...
همه قوم سخن روبیل را پذیرفتند هنگام بروز نشانه‏های عذاب، همه آنها صدا به گریه و زاری و تضرع بلند کردند و از درگاه خدا طلب عفو نمودند، ناگاه دیدند هنگام طلوع خورشید، طوفان زرد و تاریک و بسیار تندی به وزیدن گرفت، ناله و شیون و استغاثه آنها از کوچک و بزرگ برخاست و حقیقتاً توبه کردند.
روبیل نیز شیون آنها را می‏شنید و دعا می‏کرد که خداوند عذاب را از آنها دور سازد خداوند توبه آنها را پذیرفت و به اسرافیل فرمان داد که طوفان عذاب آنها را به کوههای اطراف وارد سازد، وقتی مردم دیدند عذاب از سر آنها برطرف گردید به شکر خدا پرداختند روز پنجشنبه یونس و عابد، جریان رفع عذاب را دریافتند، یونس به سوی دریا رفت و از نینوی دور شد و سرانجام سوار بر کشتی شده و از آنجا نهنگ او را بلعید (که در داستان قبل ذکر شد) و ملیخا (عابد) به شهر بازگشت و نزد روبیل آمد و گفت: «من فکر می‏کردم بخاطر زهد بر تو برتری دارم، اکنون دریافتم که علم همراه تقوی، بهتر از زهد و عبادت بدون علم است، از آن پس آن عابد و عالم رفیق شدند و بین قوم خود ماندند و آنها را ارشاد نمودند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نفرین علی

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
شب جمعه و شب نوزدهم ماه رمضان سال 40 هجرت، آخرین شب عمر امام علی (ع) بود، امام حسن (ع) می‏گوید: همراه پدرم علی (ع) به سوی مسجد رهسپار شدیم، پدرم به من فرمود: « پسرم! امشب لحظه‏ای چرت مرا فرا گرفت، در هماندم رسول خدا (ص) بر من آشکار شد، عرض کردم: «ای رسول خدا، چیست این مصائبی که از ناحیه امت تو به من رسیده است؟ آنها به راه عداوت و انحراف افتاده‏اند».
رسول اکرم (ص) به من فرمود: ادع علیهم: «آنها را نفرین کن».
من امشب در مورد این امت (منحرف) چنین نفرین کردم:
«اللّهم ابدلنی بهم خیراًمنهم، و ابدلهم بی هو شرّ منّی.»
:« خدایا به عوض آنها، دیدار و همنشین با خوبان را نصیب من گردان، و به عوض من، بدان را بر آنها مسلّط کن».
سحرگاه همان شب نفرین امام علی (ع) به استجابت رسید.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نفرین پدر، و لطف علی

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
اواخر شب بود، علی (ع) همراه فرزندش حسن (ع) کنار کعبه برای مناجات و عبادت آمدند، ناگاه علی (ع) صدای جانگذاری شنید، دریافت که شخص دردمندی با سوز و گداز در کنار کعبه دعا می‏کند و با گریه و زاری، خواسته‏اش را از خدا می‏طلبد.
علی (ع) به حسن (ع) فرمود: نزد این مناجات کننده برو و ببین کیست او را نزد من بیاور.
ام‏ام حسن (ع) نزد او رفت دید جوانی بسیار غمگین با آهی پرسوز و جانکاه مشغول مناجات است فرمود: ای جوان، امیرمؤمنان پسر عموی پیغمبر(ص) تو را می‏خواهد ببینید، دعوتش را اجابت کن.
جوان لنگان لنگان با اشتیاق وافر به حضور علی (ع) آمد، علی (ع) فرمود: چه حاجت داری؟
جوان گفت : حقیقت این است که من به پدرم آزار می‏رساندم، او مرا نفرین کرده و اکنون نصف بدنم فلج شده است.
امام علی (ع) فرمود: چه آزاری به پدرت رسانده‏ای؟
جوان عرض کرد: من جوانی عیاش و گنهکار بودم، پدرم مرا از گناه نهی می‏کرد، من به حرف او گوش نمی‏دادم، بلکه بیشتر گناه می‏کردم، تا اینکه روزی مرا در حال گناه دید باز مرا نهی کرد، سرانجام من ناراحت شدم چوبی برداشتم طوری به او زدم که بر زمین افتاد و با دلی شکسته برخاست و گفت: «اکنون کنار کعبه می‏روم و برای تو نفرین می‏کنم»، کنار کعبه رفت و نفرین کرد.
نفرین او باعث شد، نصف بدنم فلج گردید - در این هنگام آن قسمت از بدنش را به امام نشان داد - بسیار پشیمان شدم نزد پدرم آمدم و با خواهش و زاری از او معذرت خواهی کردم، و گفتم مرا ببخش برایم دعا کن.
پدرم مرا بخشید و حتی حاضر شد که با هم به کنار کعبه بیائیم و در همان نقطه‏ای که نفرین کرده بود دعا کند تا سلامتی خود را باز یابم.
با هم به طرف مکّه رهسپار شدیم، پدرم سوار بر شتر بود، در بیابان ناگاه مرغی از پشت سر، سنگی پراند، شتر رم کرد و پدرم از بالای شتر به زمین افتاد و به بالینش رفتم، دیدم از دنیا رفته است، همانجا او را دفن کردم و اکنون خودم باحالی جگر سوز به اینجا برای دعا آمده‏ام.
امام علی (ع) فرمود: از این که پدرت با تو به طرف کعبه برای دعا در حق تو می‏آمد، معلوم می‏شود که پدرت از تو راضی است، اکنون من در حق تو دعا می‏کنم.
امام بزرگوار، در حق او دعا کرد، سپس دستهای مبارکش را به بدن آن جوان مالید، هماندم جوان سلامتی خود را باز یافت.
سپس امام علی (ع) نزد پسرانش آمد و به آنها فرمود: علیکم ببرّ الوالدین: «بر شما باد، نیکی به پدر و مادر».


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نفرین بر التقاط

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
حسین بن خالد می‏گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: جمعی می‏گویند رسول خدا(ص) فرمود: ان الله خلق آدم علی صورته: «خداوند آدم را به صورت خودش آفرید.»
آیا این حدیث درست است؟
امام هشتم (ع) فرمود: قاتلهم الله...: خدا این افراد را بکشد که آغاز حدیث را حذف کرده‏اند (یک قسمت را گرفته و قسمت دیگر را نادیده می‏گیرند و بر این اساس که یکنوع التقاط است رأی می‏دهند).
بلکه اصل جریان این است: رسولخدا(ص) از کنار دو نفر مرد عبور کرد، که آن دو همدیگر را فحش می‏دادند، شنید یکی از آنها به دیگری می‏گوید:
قبح الله وجهک و وجه من یشبهک.
:«خداوند صورت تو و صورت آنکس را که شبیه تو است زشت گرداند.»
پیامبر(ص) به او فرمود: ای بنده خدا! این سخن را به برادرت مگو، فان الله خلق آدم علی صورته: «خداوند آدم را به صورت او آفریده است»
یعنی نتیجه فحش تو، فحش دادن به حضرت آدم(ع) است.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نعمتی که در قیامت از آن بازخواست می‏کنند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
ابوخالد کابلی از شیعیان مخلص و اصحاب امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) بود، او می‏گوید: به حضور امام باقر (ع) رفتم، غذا طلبید، با هم از آن غذا خوردیم، آنچنان آن غذا، عالی بود که خوشتر و گواراتر از آن در تمام عمرم نخورده بودم، بعد از غذا، آنحضرت به من فرمود: «ای اباخالد غذا را چگونه یافتی؟»
عرض کردم: بسیار خوب بود که خوشتر و گواراتر از آن در تمام عمرم نخورده بودم، ولی به یاد این آیه (8 تکاثر) افتادم که خداوند می‏فرماید: ثم لتسئلن یومئذٍ عن النّعیم: «سپس در روز قیامت قطعاً از نعمتهائی که داشته‏اید، سؤال خواهید شد» (که آیا شکر نعمت کردید یا کفران ورزیدید؟) امام باقر (ع): «بلکه (منظور از آیه این است که) از آن موضوعی (مسأله قبول رهبر حق) که شما در آن خط هستید، سؤال می‏کنند» (که آیا انتخاب رهبر حق نمودید و پیوندتان با رهبر حق، خوب بود یا نه؟!)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نعره بسیار وحشتناک از یک جنازه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
محدّث خبیر مرحوم حاج شیخ عبّاس قمّی صاحب مفاتیح الجنان (متوفی 1359 ه ق ) از علمای مخلص و ربّانی بود، و توفیقات سرشاری در ارشاد مردم با بیان و قلم نصیبش شد، و در صداقت و تقوای او همگان اتفاق دارند، افراد موثق از ایشان نقل کردند که گفت:
من در نجف اشرف برای زیارت اهل قبور به «وادی‏السّلام» رفتم، همین که وارد وادی‏السّلام شدم ناگهان صدا و نعره بسیار شدید شتری به گوشم رسید، با خود گفتم لابد می‏خواهند آن شتر را داغ کنند که چنین نعره می‏کشد، به طوری که صدای او سراسر وادی‏السّلام را متزلزل کرده است، تصمیم گرفتم برای نجات آن شتر بینوا همّت کنم و با سرعت به آن سمتی که آن صدا از آن سمت می‏آمد حرکت کردم وقتی که نزدیک شدم، دیدم شتری در کار نیست، بلکه جمعی جنازه‏ای را حرکت می‏دهند و این صدای وحشتناک از آن جنازه بلند است، عجیب اینکه افرادی که متصدی دفن آن جنازه بودند، اصلاً از آن چیزی نمی‏شنیدند و با کمال خونسردی و آرامش مشغول تشییع جنازه بودند.
این یک گوشه‏ای از عالم برزخ بود که پرده آن برای مرحوم محدّث قمی برداشته شده بود، و قطعاً صاحب آن جنازه انسان مجرم و ستمگری بوده که عذابهای الهی را در عالم برزخ می‏دیده و نعره می‏کشیده است.
آری گاهی مردان صالحی مانند محدّث قمی (رحمت خدا بر او باد) بر اثر مراقبت نفس و اجتناب از هواهای نفسانی به چنان مقامات عالی می‏رسند که عذاب برزخی مجرمان را احساس می‏کنند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نظریه دوست صمیمی‏شاه درباره او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
ارتشبد حسین فردوست، از دوران کودکی تا پیروزی انقلاب اسلامی، دوست صمیمی شاه بود و هر دو همدیگر را دوست داشتند، شاه همواره او را به عنوان دوست خود به مقامات معرفی می‏کرد و در همه چیز یکسان، جلوه می‏کردند جز اینکه به قول فردوست: «اختلاف او (شاه) و من این بود که همه چیز او در خارج بود و همه چیز من در ایران! »
دوستی فردوست با شاه تا این حد بود که می‏گوید: «دو عامل همیشه در روابط محمّدرضا و من بدون وقفه وجود داشت، یکی محبت زیاد او نسبت به من، و دیگری اطمینان کاملی بود که نسبت به من داشت...»
در عین حال به نظریه فردوست درباره شاه توجه کنید:
«شاه در تخیلات خود غوطه‏ور بود، واقعیات دیگر برایش بی ارزش بود، دیکتاتور هم که بود، دولت و مجلس را هم که در اختیار داشت، پس می‏خواست و می‏توانست به تخیلات خود جامه عمل بپوشاند، ریاست جمهور (آیت اللّه خامنه‏ای هنگام ریاست جمهوری) در نماز جمعه «طاغوت» را شرح دادند، همه را نوشتم، تمام کلمات ایشان یکایک با وضع محمّدرضا تطبیق کامل داشت، و چقدر زیبا بیان فرمودند، که نوار آن با ارزش است، پس محمّدرضا یک طاغوت، یک فرد مستبد، آنچه کاشته بود درو کرد».


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نظارت مستقیم رهبر در بازار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
امام علی (ع) در عصر خلاف خود به بازار کنار قصّاب آمد و فرمود: ای گروه قصّابها، کسی که از شما در گوشت بدمد از ما نیست (با توجه به اینکه دمیدن در گوشت، آن را تازه و نیک، جلوه می‏داد) در این هنگام قصابی که پشتش به جناب علی (ع) بود، گفت: کلا و الّذی‏احتجب بالسبع:«نه هرگز، سوگند به خدائی که در پشت هفت پرده حجاب قرار گرفته است.» علی (ع) ضربه‏ای بر پشت او زد و به او فرمود: ای قصّاب چه کسی در پشت هفت پرده حجاب است؟
قصّاب گفت: پروردگار عالمیان ای امیر مؤمنان!
امام به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، سخن غلطی به زبان آوردی، هیچ چیز در بین خدا و مخلوقاتش، حجاب نخواهد شد، زیرا خدا در همه جا هست.
قصّاب گفت: کفّاره این حرف غلطی که گفتم چیست تا ادا کنم؟
امام فرمود: کفّاره‏اش آن است که بدانی که هر جا باشی خدا با تو هست، قصّاب گفت: آیا به فقراء غذا بدهم؟
امام فرمود: نه، تو به غیر پروردگارت سوگند یاد کردی.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نصیحت پیامبر در مراسم آخرین حجّ خود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
سال دهم هجرت بود، پیامبر (ص) در مراسم حج آن سال (در ماه ذیحجه) شرکت کرد که آخرین حج او بود و به عنوان حجّة الوداع شمرده می‏شد، بسیاری از مسلمین در آن شرکت داشتند.
هنگامی که پیامبر برای انجام بقیه مناسک حج به «منی» آمدند، در آنجا مردم را به دور خود جمع نمود و به سخنرانی پرداخت، پس از حمد و ثنای الهی، خطاب به مردم چنین فرمود:
ای مرد! چه روزی محترم‏ترین روزها است؟
گفتند: امروز (روز عید قربان).
فرمود: چه ماهی بهترین ماهها است؟
گفتند: این ماه (ذیحجّه).
فرمود: چه شهری محترم‏ترین شهرها است؟
گفتند: این شهر (مکّه).
فرمود: ای مردم بدانید که خونهای شما و اموال شما مسلمین مانند احترام این روز در این ماه و در این مکّه، احترام دارد تا روزی که خدا را ملاقات کنید، و در آنروز (قیامت) خدا از اعمال شما بازخواست کند، آگاه باشید آیا وظیفه خود را ابلاغ کردم؟
گفتند: آری.
فرمود: خدایا شاهد باش، سپس فرمود: «ای مردم! بدانید هر کس که در نزد او امانتی هست، آن را به صاحبش برگرداند، و بدانید که خون و مال مسلمانان حلال نیست مگر با رضایت خودش، به خودتان ستم نکنید، و بعد از من روش کفار را پیشه خود نسازید».


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

حكايت عارفانه ، نصیحت پیامبر در کنار قبر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
براءبن عازب یکی از صحابه بزرگ پیامبر(ص) نقل می‏کند: در حضور پیامبر(ص) بودم، نظرش به جمعیتی افتاد که اجتماع کرده بودند، پرسید: آنها چرا اجتماع کرده‏اند؟ گفتند: شخصی از دنیا رفته، برای او قبر می‏کنند.
آنحضرت تا نام قبر را شنید، به سوی آن جمعیت رفت و من در حضورش بودم، دیدم آنحضرت دو زانو کنار قبر نشست، من به آن سوی قبر رفتم و رو بروی پیامبر(ص) ایستادم تا تماشا کنم که آنحضرت چه می‏کند؟ دیدم آنحضرت گریه سختی کرد که قطرات اشکش خاک زمین را تر نمود، آنگاه در همان حال به حاضران رو کرد و فرمود:
اخوانی لمثل هذا فاعدّوا.
:«برادرانم، برای مثل این (مرگ و خانه قبر) خود را آماده کنید.» خدایا گوش شنوا به ما بده، تا این نصیحت پرمعنا و عبرت‏انگیز رسول اکرم(ص) را فراموش نکنیم و از مرکب غرور پیاده شده و در فکر عاقبت خود باشیم.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0