حكايت عارفانه ، پاسخ دلنشین
ابو تمام یکی از شعرای نامی و توانای عرب است، او یم قصیده غرا و پر معنائی سرود و در حضور جمعه خواند.
بعضی از خوردهگیریها به وی اشکال کرد و گفت:
لم لاتقول ما بفهم :
چرا چیزی که قابل فهم باشد نمیگوئی ؟ !
ابو تمام در پاسخ گفت: لم لا تفقهون ما یقال : شما چرا آنچه را گفته میشود، نمیفهمید ؟ (172).
گرچه روان نویسی، و ساده نگاری، و ساده گوئی دور از واژههای مبهم و گنگ، برای نویسنده و گوینده خوبست، ولی شنونده و خواننده نیز، باید از مرحله توقف و ایستائی بگذرد، و با پیمودن مدارج عالیتر، درک قریتری پیدا نماید، تا مطالب بلند پایه علمی را بفهمد.
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
سعید بن جبیر از دانشمندان پارسا و محققان و مفسران بزرگ شیعه از شاگردان برجسته امام سجاد (علیهالسلام) بود، در کوفه میزیست و از تابعین و از دودمان اسدی بود. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
آیت الله بهاء الدینی اسوه تقوای قرن میفرمودند: بعد از انبیاء و اولیاء، کره زمین شخصیتی مثل امام ندیده بود. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 حكايت عارفانه ، پاسخ به اشکال منکر خدا
یکی از منکران خدا که میخواست به قول خود به قرآن اشکال بگیرد و مثلاً بگوید در قرآن، تضاد وجود دارد، بنابراین ساخته فکر بشر است،
که طبق بعضی از روایات او «ابن ابی العوجاء» (از مادیین معاصر امام صادق علیهالسلام) بود.
روزی به «مؤمن الطاق» (یکی از شاگردان برجسته امام صادق علیهالسلام) گفت: در قرآن در سوره نساء آیه 3 آمده: «شما میتوانید تا چهار زن به عنوان همسری انتخاب کنید و ان خفتم ان لا تعدلوا فواحدة (و اگر ترس آن را دارید که عدالت بین همسران را نتوانید رعایت کنید، ازدواج با یک زن جایز است نه بیشتر).
و در همین سوره آیه 129 آمده: ولن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء ولو حرصتم» «و هرگز نمیتوانید در میان همسران رعایت عدالت کنید هر چند کوشش نمائید».
بنابراین بین این دو آیه تضاد است، زیرا اولی میگوید، در صورت بیم نتوانستن رعایت عدالت، انتخاب بیش از یک همسر جایز نیست، و در صورت توانستن رعایت عدالت، تا چهار همسر جایز است، و در آیه دوم گوید: «شما هرگز قادر به رعایت عدالت نیستید؟» (بنابراین تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم که ممکن نیست پس تعدد زوجات در اسلام صیح نیست).
مؤمن الطاق گوید: جواب این اشکال را نتوانستم بدهم، به مدینه مسافرت کرده به حضور امام صادق (ع) رسیدم و اشکال منکر را مطرح کردم.
امام فرمود: منظور از عدالت در آیه سوم نساء عدالت در نفقه (و حقوق همسری) است، و اما منظور از عدالت در آیه 129 (که آنرا غیر ممکن میداند) عدالت در تمایلات قلبی است زیرا انسان نمیتواند در میل خود بین همسران رعایت عدالت کند، بنابراین تضادی بین این دو آیه نیست.
مؤمن الطاق گوید: بازگشتم و به اشکال او (ابن ابیالعوجاء) به همین طریق پاسخ دادم، قانع شد و به من گفت:
هذا ما حملته من الحجاز: «تو این پاسخ را از حجاز آوردهای».
یعنی این پاسخ از تو نیست، بلکه از امام صادق (ع) است که رفتی در مدینه (که از شهرهای حجاز است) از او پرسیدهای و جواب آنرا گرفتهای و برای من آوردهای.
به این ترتیب یکی از شاگردان زیرک امام صادق (ع) پاسخ اشکال منکر خدا را داد، و از کنار آن، بیت فاوت نگذشت.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاسخ به سئوال، در یک واقعه عجیب
ابن صیفی، فقیه و دانشمند و شاعر آگاه و ادیب توانا و متعهد اسلامی است و نام و نسبش شهابالدین ابوالفوارس، سعدبن محمدبن سعدبن صیفی تمیمی میباشد، که از بزرگان اسلام بود که در ششم شعبان سال 574 قمری از دنیا رفت قبرش در مقابر قریش بغداد است.
مورخ معروف «ابن خلکان» میگوید: شیخ نصراللّه بن مجلی که از دانشمندان مورد وثوق اهل تسنن است نقل کرد: «من در عالم خواب، حضرت علی (ع) را دیدم و به آنحضرت عرض کردم:
«ای امیر مؤمنان! شما مکّه را (در سال هشتم هجرت) فتح کردید، سپس اعلام نمودید که هر کس وارد خانه ابوسفیان شود، در امان میباشد، سپس در مورد فرزندت حسین (ع) (که توسط پیروان و فرزندان همین ابوسفیان) آنگونه در عاشورا به شهادت رسید، سوگوار هستید (چرا به ابوسفیان، امان دادید تا فرزندان و پیروانش با آل علی (ع) چنین کنند؟!).
در پاسخ فرمود: «آیا شعرهای «ابن صیفی) را در این مورد نشنیدهای؟»
گفتم: «نه».
فرمود: برو آن اشعار را از خودش بشنو».
شیخ نصراللّه افزود: «من از خواب بیدار شدم، و با شتاب به منزل «ابن صیفی» رفتم، و با او ملاقات نمودم و ماجرای خوابم را برایش بازگو کردم».
او تا این مطلب را شنید، ناله کرد و بلند بلند گریست، و سوگند خورد که آن اشعار را با زبان و با قلم برای کسی نخوانده و ننوشته، و همان شب (که شیخ نصراللّه، حضرت علی (ع) را در خواب دیده) سروده است.
سپس اشعار را چنین خواند:
ملکنا فکان العفومنا سجیة - فلما ملکتم سال بالدم ابطح
و حللتم قتل الاساری و طالما - غدونا علی الاسری نمن و نصفح
فحسبکم هذا التفاوت بیننا - و کل اناء بالذی فیهه ینضح
ترجمه :
«وقتی ما حکومت را بدست گرفتیم، عفو و بخشش و انسانیت، شیوه ما بود، ولی وقتی شما (بنی امیّه) حکومت را بدست گرفتید تا بیابان حجاز، (حمام) خون براه انداختید، و غیر انسانی رفتار نمودید و در حالی که روش ما در طول تاریخ، لطف و مهربانی با اسیران بود، شما کشتن اسیران (ما) را روا داشتید، و همین تفاوت بین ما و شما (در سرزنش و نالایق شما) کافی است و از کوزه برون همان تراود که در او است».
به این ترتیب عجیب، علی (ع) پاسخ شیخ نصراللّه را داد که خلاصهاش ایناست: «ما را با بنی امیه مقایسه نکن، اخلاق ما با آنها فرق دارد، ما اهل کرم وبخشش و مهربانی هستیم ولی آنها خونآشام و سختدل میباشند».
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاداش هدایت و ارشاد
امام حسین (ع) از مردی پرسید از این دو کار کدام را بیشتر دوست داری؟ 1- شخصی تصمیم بر کشتن مسلمان ناتوانی را دارد، او قادر بر دفاع نیست آیا نجات آن مسلمان را بیشتر دوست داری یا 2- شخصی از دشمنان قصد گمراهی او را از راه راست گرفته است، و تو میخواهی آن مسلمان را از بنبست نجات دهی و با ادله و بیان قاطع آن دشمن بی دین را طرد کنی و به آن مسلمان آسیب دینی نرسد؟ آن مرد گفت: بلکه من نجات آن مؤمن را از انحراف آن دشمن ناصبی، بیشتر دوست دارم، چرا که خداوند در قرآن (32 مائده) فرموده: و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعاً:
«و هر کس انسانی را از مرگ رهائی بخشد چنان است که گوئی همه مردم را زنده کرده است».
امام حسین (ع) سخنی نفرمود، گویا با سکوت خود انتخاب آن مرد را پذیرفت و امضاء کرد.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاداش مصافحه
امام صادق (ع) فرمود:
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) در جائی عبور میکرد، با حذیفه (یکی از مسلمین) ملاقات نمود، دست به طرف حذیفه دراز کرد تا با او مصافحه کند (یعنی دست به دست او بدهد).
حذیفه، دست خود را کشید.
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) به او فرمود: «من دستم را به سوی تو گشودم، تو دستت را کشیدی و از من بازداشتی؟!».
حذیفه عرض کرد: «ای رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله)! مردم مشتاقند و افتخار میکنند که دست به دست تو دهند و مصافحه کنند، ولی من (عذر داشتم عذرم این است که) جنب هستم، نخواستم در این حال، دستم با دست شما تماس پیدا کند».
پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) فرمود:
اما تعلم ان المسلمین اذا التقیا فتصافحا تحاتت ذنوبهما کما یتحات ورق الشجر.
ترجمه :
«آیا نمیدانی که وقتی مسلمانان با هم ملاقات کنند و دست به دست هم بدهند، گناهانشان میریزد، همانگونه که برگهاس درخت میریزد؟».
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاداش صفات نیک، از کافر
به نقل علی بن یقطین، امام موسی بن جعفر (ع) فرمود: در بنی اسرائیل مرد با ایمانی بود، که همسایه کافر داشت، ولی آن همسایه کافر، نسبت به همسایگان خود نیک رفتاری میکرد، تا اینکه آن مرد کافر از دنیا رفت.
خداوند برای آن کافر، خانهای از نوع گل بنا کرد، تا آن خانه مانع از حرارت آتش جهنم گردد.
به آن کافر گفته شد، این(دوری از آتش) بخاطر نیک رفتاری تو نسبت به
همسایه مؤمن خود میباشد.
در نقل دیگر آمده: عبداللّه بن جدعان که یکی از کفار معروف و از سران قریش بود، در حال کفر از دنیا رفت، رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله) فرمود:
«سبک عذابترین اهل دوزخ، ابن جدعان است».
شخصی پرسید: چرا؟
فرمود: انه یطعم الطعام: «او به گرسنگان غذا میرساند».
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاداش شادمان کردن
امام صادق (ع) فرمود: خداوند به حضرت داود (ع) وحی کرد: «بندهای از بندگان من به سوی من با «حسنه» میآید، که از این رو بهشت را بر او مباح نمودم».
داود (ع) عرض کرد: آن «حسنه» چیست؟
خداوند به او وحی کرد: یدخل علی عبدی المومن سرورا ولو بتمرة: «آن حسنه این است که بنده با ایمان را هر چند با یک عدد خرما شادمان سازد».
داود (ع) عرض کرد: «خداوندا سزاوار است، کسی که تو را شناخت امیدش را از تو قطع نکند»
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاداش حمایت از مردان خدا
گویند: وقتی که نمرودیان بیابان وسیعی را پر از هیزم کرده و آن را به آتش مبدل ساختند تا حضرت ابراهیم (ع) را درون آتش افکندند، آتش آنقدر زیاد بود، که پرندگان تا چهار فرسخ نمیتوانستند در فضا پرواز کنند، در این میان زنبوری دهانش را پر از آب کرد و بر آتش ریخت، جبرئیل از او پرسید: «این مقدار آب چه سودی دارد؟» او در پاسخ گفت: «خداوند هر کسی را به اندازه قدرتش، تکلیف میکند»، خداوند عمل زنبور را قبول کرد و او را یعسوب (امیر) زنبورها قرار داد، یعسوب دارای دو ویژگی است 1- جثه بزرگ دارد2- نیش ندارد، زنبوران تحت فرمان او با نظم خاصی زندگی میکنند.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاداش تولی و تبری
امام سجاد (ع) فرمود: هنگامی که روز قیامت فرا رسد، خداوند همه انسانهای قبل و بعد را در یکجا جمع میکند، سپس منادی حق فریاد میزند: این المتحابون فی الله: «کجایند آنانکه دوستان در راه خدا هستند؟».
جمعی برمیخیزند، به آنها خطاب میشود، شما بدون حساب به سوی بهشت روانه گردید، آنها رهسپار بهشت میشوند، در راه، جمعی از فرشتگان با آنها ملاقات کرده و میپرسند: «شما از کدام حزب انسانها هستید؟» در پاسخ گویند: «ما برای خدا و طبق فرمان خدا، با دوستان خدا، دوست بودیم و با دشمنان خدا دشمن بودیم».
فرشتگان به آنها بشارت میدهند و میگویند: «چه نیکو است پاداش عمل کنندگان».
به این ترتیب آنانکه تولی و تبری دارند، یعنی با طرفداران حق دوستی فکری و عملی میکنند و با دشمنان حق، دشمنی مینمایند، به پاداش عالی بهشت نائل و سرافراز میگردند.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاداش توجه شوهر به همسرش
اسحاق بن ابراهیم میگوید: از امام صادق (ع) شنیدم، فرمود: رسول اکرم (ص) به خانه (یکی از همسرانش) امسلمه رفت و در آنجا بوی معطر و خوشی به مشامش رسید، فرمود: «آیا حولاء (عطر فروش) به اینجا آمده است؟!».
امسلمه عرض کرد: آری، او همین جا است.
حولاء به حضور رسول خدا (ص) رسید و عرض کرد: «پدرم و مادرم به فدایت باد، شوهرم، از من دوری میکند» (برای عرض شکایت از شوهرم به اینجا آمدهام).
پیامبر (ص) فرمود: «بر عطر و خوشبوئی خود برای شوهرت بیفزا».
حولاء عرض کرد: «آنچه که از عطریات بوده، استعمال کردهام، در عین حال شوهرم از من گریزان است».
پیامبر (ص) فرمود: اگر او میدانست که توجه (مهرانگیزش) به تو چقدر پاداش دارد، چنین نمیکرد؟!.
حولاء عرض کرد: چه پاداشی در این صورت، برای او هست؟
پیامبر (ص) فرمود: «وقتی او به تو توجه میکند، دو فرشته او را در میان میگیرند، و پاداش او مانند کسی است که در میدان جنگ، شمشیر بدست گرفته تا با دشمن بجنگد، و وقتی که او با همسرش آمیزش میکند، گناهان او همچون برگهای درخت که ریخته میشود، میریزد، و وقتی که غسل میکند، از گناهان بیرون میآید».
سانسور شدید
معاویه، و سپس پسرش یزید، آنچنان مردم شام را در بیخبری نگهداشته بودند که گوئی شام یک منطقه جدای از زمین است، سانسور و خفقان شدید، همه جا را فرا گرفته بود، به عنوان نمونه به دو داستان زیر توجه کنید:
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاداش بسیار اطعام
«سدیر» یکی از شاگردان امام باقر (ع) بود، او گوید: امام باقر (ع) به من فرمود: «ای سدیر آیا هر روز یک برده آزاد میکنی؟». گفتم: نه.
فرمود: در هرماه، چطور؟ گفتم: نه.
فرمود: آیا در هر سال، یک برده آزاد میکنی؟ گفتم: نه.
فرمود: «سبحان اللّه! آیا دست یکی از شیعیان ما را نمیگیری؟ تا به خانهات ببری و به او غذا بدهی تا سیر گردد، سوگند به خدا اگر این کار را انجام دهی برای تو بهتر از آزاد کردن بردهای است که از فرزندان اسماعیل پیامبر باشد.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، پاداش اطاعت از شوهر
امام صادق (ع) فرمود: در زمان رسول اکرم (ص) مردی از انصار برای تأمین نیازهای زندگی، به مسافرت رفت، هنگام خداحافظی با همسرش، با او پیمان بست که تا از سفر برنگشته از خانه بیرون نرود.
زن در خانهاش بسر میبرد، به او خبر رسید که پدرت بیمار شده است، او توسط شخصی از پیامبر (ص) اجازه خواست که به عیادت پدرش برود، پیامبر (ص) فرمود: «نه، تو در خانهات باش و پیروی از شوهر را ادامه بده».
به او خبر رسید که بیماری پدرت، شدیدتر شده است، او برای بار دوم از پیامبر (ص) اجازه خواست، آنحضرت، همان پاسخ را داد.
پدر زن از دنیا رفت، زن برای پیامبر (ص) پیام فرستاد، به من اجازه بده بروم بر جنازه پدرم نماز بخوانم، حضرت فرمود: «نه، در خانهات باش و اطاعت از شوهر را ادامه بده».
جنازه پدر آن زن را دفن کردند، ولی او بخاطر حفظ پیمانی که با شوهر داشت، از خانه بیرون نرفت.
رسول خدا (ص) این پیام را برای آن بانوی مطیع فرستاد: ان الله قد غفر لک ولا بیک بطاعتک لزوجک: «خداوند، بخاطر اطاعت تو از شوهرت، هم تو و هم پدرت را بخشید».
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، بیاد دانشمندی مبارز
حجاج بن یوسف ثقفی (استاندار دژخیم عبدالملک در عراق )او را دستگیر کرد و بسال 95 هجری- قمری در حالی که 49 سال داست، به شهادت رساند، قبر شریفش در اواسط (بین کوفه و بصره )واقع شده است.
هنگامی که سعید را در مکه دستگیر کردند، وی را به واسطه نزد حجاج آوردند، بین او و حجاج، چنین گفتگو شد:
حجاج - تو شقی هستی به سعید.
سعید - مادرم به من آگاهتر است، تو مرا سعید نامید.
حجاج - نظر تو درباره ابوبکر و عمر چیست؟ آیا در بهشتند یا در دوزخ؟
سعید- هر گاه وارد بهشت شدم و اهل بهشت را دیدم آگاه میشوم که چه کسی در آنجا است، و اگر وارد دوزخ شدم میفهمم چه کسی در آنجاست.
حجاج - نظر تو در باره خلفاء چیست؟
سعید - من نگهبان و وکیل مدافع دوست دارد؟
سعید - هر کدام را که آفریدگار من خدا، بیشتر دوست بدارد.
حجاج - کدامیک از آنها را خداوند بیشتر دوست دارد؟
سعید - آگاهی به این موضوع در نزد کسی است که به آشکار و پنهان، آگاهی دارد.
حجاج - نمیخواهی مرا تصدیق کنی.
سعید - (فعلا )روا نمیدانم که تو را تکذیب کنم.
حجاج - هرگونه کشتن را میخواهی برای خود انتخاب کن.
سعید - بلکه هر نوع کشتن را تو میخواهی برای خودت انتخاب کن،
زیرا هر گونه که مرا بکشی، همانگونه قصاص میشوی.
حجاج دستور داد دژخیمانش سر از بدن سعید، جدا کنند، سعید خود را رو به قبله، متوجه ساخت و این آیه را خواند:
وجهت وجهی للذی فطر السماوات والارض حنیفا مسلما و ما انا من المشرکین :
من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده، من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم . (انعام 79 )حجاج دستور داد، سعید را از جهت قبله برگرداندند، او گفت: فاینما تولوا فثم وجه الله : او به هر سو رو کنید، خدا آنجا است . (بقره 115 )
حجاج گفت سعید را دمرو کنید، او را چنین کردند، گفت:
منها خلقناکم و فیها نعبد کم و منها نخرجکم تاره اخری :
ما شما را از خاک آفریدیم و در آن باز میگردیم و از آن نیز دیگر شما را بیرون میآوریم . (طه 55 )
حجاج دیگر مهلت نداد او را به شهادت رساند، آخرین سخن سعید این بود: اللهم لا تسلطه علی احد یقتله بعدی : خداوندا، حجاج را بعد از من بر احدی مسلط نکن که او را بکشد به این ترتیب، حسرت تسلیم بر دل سیاه حجاج نهاد.
این نفرین سعید، به اجابت رسید، حجاج از شهادت سعید پانزده روز بیشتر زندگی نکرد، و پس از او، کسی را نکشت، و به هلاکت رسید(151).
این فراز تاریخی، نمایانگر صلابت و شهامت یک شاگرد برجسته امامان معصوم علیهالسلام است، و یک دانشمند مسلمان حقیقی را در آینه خود نشان میدهد.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، بیاد آتش دوزخ
سلیمان بن خالد گوید: امام صادق (ع) در مهمانی شب (در منزلی) شرکت نمود، سفره را پهن کردند در میان آن، نان بود سپس ظرف آبگوشتی نزد امام گذاشتند، (نان در میان آبگوشت ریخت و تردید کرد) وقتی دست خود را به تردید آبگوشت گذاشت، چون داغ بود، فوراً دستش را بلند کرد، و فرمود: استجیر باللّه من النار«... پناه میبرم به خدا از آتش دوزخ، ما طاقت این داغی (آبگوشت) را نداریم پس چگونه طاقت آتش را داشته باشیم؟ ما صبر بر این داغی نداریم، پس چگونه از آتش دوزخ صبر کنیم».
این جملهها را چندین بار تکرار کرد، تا غذا خنک شد، آنگاه از غذا خورد به این ترتیب امام صادق (ع) از داغی آبگوشت به یاد داغی آتش دوزخ افتاد. و از آن، به خدا پناه برد.
ادامه ندارد
حكايت عارفانه ، بی نظیر
دل ز دنیای شما برکندهام - تا نپنداری اسیری خاکیام
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))