داستان های بحارالانوار ، شیعه واقعی کیست
هنگامی که امام رضا (علیه السلام) در خراسان بود، عدهای از شیعیان از شهرهای دور، برای دیدار آن حضرت به خراسان آمدند، این جمع در با این که شیعه بودند، گناهانی را نیز مرتکب میشدند.!
دربان به امام رضا عرض کرد: گروهی از شیعیان میخواهند محضر شما برسند.
امام فرمود: کار دارم آنها را برگردانید.
اینها دو ماه در خراسان ماندند امام به آنها ملاقات نداد، سرانجام به حضرت پیغام دادند که ما از شیعیان پدرت علی (علیه السلام) هستیم، از راه دور آمدهایم، اگر بدون ملاقات با شما به وطن برگردیم، نزد مردم سرافکنده خواهیم شد به ما اجازه ملاقات بده...
دربان پیغام آنها را به امام رساند، حضرت اجازه ورود داد پس از سلام و احوالپرسی گله کردند که چرا به ما اجازه ملاقات نمیدادی؟
علت این همه بی مهری و اهانت به ما چیست؟ پس از آن همه معطلی آبرویی برای ما نماند؟
امام رضا (علیه السلام) فرمود: این آیه را بخوانید وما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم...(108).
هر مصیبتی که به شما رسد نتیجه کارهای خود شما است. و خداوند بسیاری را نیز عفو میکند.
این که به شما اجازه نمیدادم، بدین جهت بود که شما ادعا میکنید شیعه علی (علیه السلام) هستید، ولی دروغ میگویید، شیعه علی (علیه السلام) حسن، حسین (علیه السلام)، اباذر، سلما، مقداد، عمار... بودند، که هیچگونه مخالفت با دستورات آن بزرگوار نمینمودند.
و هیچگاه کاری که او نهی کرده بود انجام نمیدادند، ولی شما میگویید ما شیعه علی (علیه السلام) هستیم در بیشتر کارها با دستورات آن حضرت مخالفت میکنید و در انجام واجبات کوتاهی مینمایید، حقوق برادران دینی را رعایت نمیکنید، ادعای مقام ارجمند (شیعه بودن) را میکنید که با اعمالتان سازگار نیست.
آنها هماندم استغفار و توبه حقیقی کردند. آنگاه امام (علیه السلام) با آغوش باز از آنها پذیرایی کرد، و در کنار خود نشانید...(109)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
مردی خدمت امام حسین رسید و عرض کرد: ای فرزند پیغمبر خدا انا من شیعتکم: من از شیعیان شما هستم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
دو مرد دربارهی یک زن و کودکی نزاع داشتند و هر کدام، زن و کودک را از آن خود میدانست. امام حسین (علیه السلام) از کنارشان میگذشت. فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی پیامبر گرامی ضمن سخنرانی به مردم فرمود: ای مردم! هر کس خدا را ملاقات کند و با اخلاص با یگانگی او شهادت دهد و شهادت او به چیز دیگر مخلوط نباشد، داخل بهشت میگردد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
کعب بن سوره از طرف عمر قاضی بصره بود، در زمان عثمان نیز پست قضاوت را در آنجا به عهده داشت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شخصی در بیابان اصفهان مردی را کشت و برای مخفی کردن جنایتش جسد او را درمیان چاه انداخت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
شخصی محضر امام صادق (علیه السلام) وارد شد. امام با او سخن گفت ولی آن مرد کلام امام را نشنید و از سنگینی گوش خود به آن حضرت شکایت کرد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی عمر وعاص بر معاویه وارد شد، معاویه او را که دید خندهاش گرفت و به شدت خندید! نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ام سلمه(139) میگوید نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
گروهی از یاران امام علی علیه السلام در دوران حکومت و فرمانروایی آن حضرت در کنارش حلقه زده بودند، در این هنگام زن زیبایی از آنجا گذشت، حاضران دیده به آن زن دوختند. حضرت متوجه حال آنها شد فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی نجاشی(124)، پادشاه حبشه، جعفر بن ابی طالب و مسلمانان دیگر را که به حبشه مهاجرت کرده بودند، به حضور طلبید. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مفضل میگوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
سماعة بن مهران به حضور امام صادق (علیه السلام) رسید حضرت از او پرسید نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 داستان های بحارالانوار ، شیعه از دیدگاه امام حسین
امام حسین (علیه السلام) فرمود:
اتق الله: از خدا بترس و چیزی را ادعا کن که خدای سبحان به تو گوید: دروغ گفتی و در ادعایت راستگو نیستی. زیرا شیعیان ما کسانی اند که دلهایشان از هر گونه تزویر، خیانت، ناراحتی و نادرستی پاک باشد.
ولکن بگو: من از دوستان و از دوستداران شما هستم.(65)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، شهادت کودک شیر خوار
چرا سر و صدا میکنید؟
یکی گفت: این زن از آن من است و دیگری گفت: این کودک شیر خوار به من تعلق دارد.
امام حسین (علیه السلام) به آن زن فرمود:
ای زن پیش از آنکه رسوا شوی، حقیقت را بگو.
زن به یکی از دو مرد اشاره کرد و گفت:
این مرد شوهر من است و این کودک هم پسر اوست و آن مرد را نمیشناسم.
امام حسین (علیه السلام) به کودک شیر خوار فرمود:
تو چه میگویی؟ آیا این زن راست میگوید؟ به اذن خدا سخن بگو. کودک زبان گشود و گفت: هیچ کدام از این دو مرد پدر من نیستند پدرم چوپانی از قبیلهی فلان است که با این زن آمیزش کرده و من به دنیا آمدم. امام حسین دستور داد آن زن را به جرم زنا سنگسار نمودند.
پس از این ماجرا کسی ندید آن کودک شیر خوار سخن بگوید(72).
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، شهادت خالصانه
علی (علیه السلام) برخاست و عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم به فدایت، چگونه ممکن است کلمهی لا اله الا الله را خالصانه بگوید و گواهی به یکتای خداوند را از روی اخلاص بدهد، به طوری که چیزی به آن مخلوط نباشد؟ برای ما توضیح بده تا آن را بدانیم.
رسول خدا فرمود: آری، اگر انسان این صفات را داشته باشد:
1. حریص دنیا باشد.
2. دنیا را از راه نامشروع کسب نماید.
3. به زندگانی دنیا راضی باشد.
4. گفتارش گفتار نیکان و عملش، عمل طاغوتیان ستمگر باشد.
توحید او خالص نخواهد بود.
هرگاه هیچکدام از این صفات در او نباشد توحید او خالصانه است، داخل بهشت خواهد بود(16).
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، شنیدنیهای پس از مرگ
جنگ جمل که پیش آمد او قرآن را به گردن آویخت و با زن و فرزندانش به جنگ علی علیه السلام آمد و همه در جنگ کشته شدند.
پس از پایان پایان جنگ جمل، علی علیه السلام در میان کشته شدگان میگشت، ناگاه چشمش بر جنازه کعب افتاد و به یاران فرمود:
جنازه کعب را بنشانید،
آنگاه فرمود:
ای کعب! آنچه را که خداوند وعده داده بود کیفر نیک حق یافتم، آیا تو نیز آنچه را که خداوند به تو وعده داده کیفر بدحق یافتی؟
سپس دستور داد جنازه طلحه را نشاندند، فرمود:
آیا تو نیز وعدههای خداوند را حق یافتی؟
یکی از یاران آن حضرت عرض کرد:
یا امیرالمومنین! با مردگانی سخن میگویید که نمیشنوند، چه فایده دارد؟
فرمود: ساکت باش! به خدا سوگند سخن مرا شنیدند، هم چنان که سخن پیغمبر را کشته شدگان بدر، در چاه بدر شنیدند(50).
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، شناخت قاتل به وسیله سگ مقتول
سگ مقتول کنار آن چاه میرفت خاک اطراف آن را میکند کنار میریخت و هر وقت شخص قاتل را میدید و به او حمله مینمود و صدای (عوعو) بلند میکرد
کارهای سگ باعث شد که اولیای مقتول درون چاه رفته و جنازهی مقتول را پیدا کردند آنگاه نسبت به کسی که سگ بادیدن او شدیداً پارس میکرد ظنین شده دستگیرش کردند و او نیز به جنایت قتل آن شخص اقرار کرد(147)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، شمهای از فواید ذکر حضرت زهرا
حضرت فرمود:
ما یمعنک این انت من تسبیح فاطمه (علیها السلام)؟: چه چیز مانع تو است و چرا از ذکر فاطمه (علیها السلام) غافلی؟
مرد: فدایت شوم تسبیح فاطمه (علیها السلام) چیست؟
حضرت: سی و چهار مرتبه الله اکبر.
سی و سه مرتبه الحمد الله.
و سی و سه مرتبه سبحان الله میگویی.
امام بدین گونه تسبیح را به او یاد داد.
آن مرد میگوید:
ما فعلت ذالک الا یسیرا حتی اذهب عنی ما کنت اجده: من این کار را اندک زمانی انجام دادم و سنگینی گوشهایم بر طرف شد(52).
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، شگفتتر ارز کار عمر و عاص
عمرو عاص به او گفت:
ای خلیه! چرا میخندی کک خداوند تو را همیشه خندان کند.
معاویه گفت:
خندهام برای آن است که به یاد آن وقتی افتادم که در میدان جنگ صفین شمشیر علی بن ابی طالب بر فراز سر تو بود و تو با مکر و حیله از دست او فرار کردی، پیراهن خود را بالا زدی، عورتت ظاهر شد و آن حضرت با دیدن آن صحنه روی خود را از تو برگرداند و تو پا به فرار گذاشتی!
عمرو عاص گفت:
چرا مرا شماتت میکنی؟ از کار من شگفت انگیزتر کار تو است، هنگامی که علی بن ابی طالب تو را به مبارزه طلبید، تو از شدت وحشت رنگت پرید و بی اختیار صداهایی از ما تحت تو شنیده میشد، و از ترس به میدان نرفتی و اگر به میدان میرفتی ضربهای دردناک بر تو وارد میکرد: کودکانت یتیم میشدند و پادشاهی ات را از دست میدادی!
آنگاه هشت بیت شعر پیرامون شجاعت و بزرگواری علی علیه السلام و پستی و ترسو بودن معاویه سرود.
معاویه اشعار تکان دهنده او را شنید، گفت:
ای عمرو! بس است این همه به من دشنام مگو و مرا تحقیر مکن!
عمروعاص گفت: اول خودت خواستی و شروع کردی.(147)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، شکیبایی در مصیبت
روزی همسرم، ابوسلمه، از نزد پیامبر خدا (صله الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت:
از پیامبر (صله الله علیه و آله و سلم) شنیدم که میفرمود:
هرکس از مسلمانان مصیبتی ببیند و در هنگام رسیدن آن مصیبت، کلمهی استرجاء انالله و اناالیه راجعون را بر زبان جاری کند و سپس بگوید:
خدایا! مرا در این مصیبت پاداش نیکو بده و به جای آن نعمت بهتری بر من مرحمت فرما، قطعاً خداوند این کار را دربارهی او انجام میدهد(140)
ام سلمه در ادامهی سخنان خود میگوید
من این حدیث را حفظ کردم هنگامی که ابوسلمه به شهادت رسید همین کلمات را گفتم ولی پس از آن با خودم گفتم:
کجا برای من بهتر از ابی سلمه پیدا میشود؟
تا این که پس از گذشت دوران عدهام، رسول خدا(صله الله علیه و آله و سلم) از من خواستگاری کرد و مرا به همسری خویش درآورد و در پایان حدیث میگوید:
بدینگونه خداوند پس زا ابوسلمه بهتر از او پیامبر خدا (صله الله علیه و آله و سلم) را به من عنایت فرمود(141)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، شکیبائی علی و راه درمان شهوت
چشمهای این مردان به منظره شهوت آمیز دوخته شده و به هیجان آمدهاند، آگاه باشید هر گاه یکی از شما، نگاهش به زن زیبایی افتاد، که او را به شگفتی وا داشت، با زنش آمیزش کند، زیرا همسرش نیز زنی همانند آن زن است. یکی از خوارج با کمال آزادی و گستاخی خانه گفت: قاتله الله کافرا ما افقهه خدا این کافرنعوذ باللهرا بکشد چقدر دانا و آگاه است. اصحاب از جسارت او به خشم آمدند، از جای برخاستند تا او را بکشند.
امام علیه السلام فرمود:
رویدا انما هو سب بسب او عف ذنب: آرام باشید پاسخ دشنام، دشنام است و یا عفو و بخشش از گناه.(35)
این ماجرا چند نکته را به ما میآموزد:
1-تحمل و شکیبایی علی علیه السلام هنگام برخورد با ناملایمات.
2- آزادی بیان و رفتار در حکومت علی علیه السلام.
3-بزرگوار و عفو و گذشت علی علیه السلام.
4-درمان غریزه جنسی از راه حلال باعث ترک حرام است.
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، شکنجه در قبر
همه پیامبران زمانی چوپان بودند، من نیز پیش از رسالت چوپانی کرده و شتر و گوسفند می چراندیم. گاهی میدیدم که شتران و گوسفندان بی جهت و با ترس و وحشت سر از چرا بر میدارند، رم کرده دور هم جمع میشوند. از این قضیه در شگفت بودم وبا خود میگفتم:
این حیوانات چرا چنین میکنند؟ تا اینکه وحی بر من نازل شد، جبرئیل امین، ماجرا را چنین بیان کرد:
هنگامی کافر بد کاران را در قبر تازیانه میزنند همه موجودات غیر از جنیان و انسان ها صدای تازیانه رامی شنوند و با شنیدن صدای وحشتناک، ترس و وحشت بر آنها چیره میشود.
آنگاه متوجه شدم که ترس و وحشت حیوانات به خاطر عذاب کافر و بد کاران بوده است.
سپس حضرت فرمود:
فنعوذ بالله من عذلب القبر: پناه به خدا از عذاب سخت قبر.(10)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، شکسته نفس
جعفر بن ابی طالب میگوید:
هنگامی که بر او وارد شدم، دیدم که با لباس کهنه در اطاق خود روی خاک نشسته است.
وقتی او را در آن حال دیدم نگران شدم که آسیبی روانی به ایشان رسیده باشد. حالمان دگرگون شد، هنگامی که پریشانی را در قیافه ما دید، گفت:
سپاس خداوندی را که به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یاری نمود و چشم مرا روشن ساخت، آیا مایلید به شما مژدهای بدهم؟
جعفر: چرا؟
پادشاه یکی از گزارشگرانم هم اکنون از سرزمین شما آمد و به من خبر داد که پروردگار جهان پیامبر خود، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را کمک کرد و بر دشمنانش پیروز ساخت و گروهی از آنان از قبیل فلان و فلان اسیر گشته و گروهی دیگر به نامهای فلان، فلان و فلان کشته شدند و جنگ در محلی که به نام بدر معروف بود، واقع شد.
جعفر بن ابی طالب از پادشاه پرسید:
چرا لباس کهنه پوشیدهاید؟
گفت: ای جعفر! یکی از دستوراتی که خداوند بر عیسی (علیه السلام) فرستاده این است که هر وقت خداوند نعمتی تازه به بندهاش عطا نمود این است و او را مورد محبت خویش قرار داد، بنده هم باید در مقابل این رحمت الهی سپاسگزار باشد و اظهار فروتنی نماید.
اکنون که خداوند پیامبرش را یاری نموده و بر دشمنانش پیروز ساخته است، بدین جهت من در برابر این نعمت بزرگ شکسته نفسی میکنم!
هنگامی که سخنان پادشاه حبشه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، به یاران خود فرمود:
به راستی صدقه در راه خدا باعث فزونی مال و ثروت میشود. بنابراین در راه خدا احسان کنید و کارهای نیک انجام دهید خداوند شما را رحمت کند.
و شکسته نفسی مقام انسان را بالا میبرد پس شکسته نفس باشید تا خداوند درجه شما را بالا برد.
و عفو و گذشت بر عزت صاحبش میافزاید، پس از لغزش و خطای مردم چشم پوشی کنید تا خداوند شما را عزیز و سرافراز نماید.(125)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، شکایت مردگان
هنگامی که دشمن خدا گناهکاران را رد تابوت گذاشته و به سوی قبرستان میبرند. به کسانی که جنازه او را میبرند، فریاد میزند و میگوید:
ای برادران! گوش کنید. از آنچه مرا گرفتار کرده شکایت کنم و تذکر دهم که شما مواظب باشید و مثل من فریب این چیزها را نخورید.
سپس از هفت گله میکند:
1- من از شیطان به شما شکایت میکنم، این دشمن خدا که مرا فریب داد، به هلاکت انداخت، رهایم کرد و قسم یاد میکرد که از دوستان خیر خواه و خالص من است و از این راه عقل و هوشم را ربود، گولم زد.
2- از دنیا به شما شکایت میکنم که فریبم داد، هنگامی که به او دل بستم، مرا واژگونه به زمین زد و خوار نمود.
3- از دوستان هوا پرستم شکایت میکنم، زیرا که من به آنها اعتماد کردم ولی از من دوری جسته و ذلیل و خوارم کردند.
4- از اولادم به شما شکایت میکنم، که در زندگی از آنها حمایت میکردم و از خود مقدم میداشتم، ولی آنها پس از مرگ اموالم را تصاحب نموده و مرا رها کردند و تسلیم عذاب نمودند.
5- از مالم به شما شکایت میکنم، چرا که حق خدا را ضایع کرده و از آن ندادم، امروز سنگینی گناه آن به دوش من و منفعت آن بر دیگران است.
6- از خانهام به شما شکایت میکنم، زیرا موقع ساختن آن بسی رنج کشیدم و از اموالی که در زندگیم به آن محتاج بودم، گذشتم تا آن را ساختم لکن دیگران در آن ساکن شدند.
7- به شما از ماندن طولانی خود در قبر شکایت دارم، قبری که مرتب ندا میدهد؛ من خانه پر از حشرات و کرم هستم، من خانه تنگ و تاریک و ترسناکم.
پس ای برادران من! تا میتوانید در بدنم به سوی قبر شتاب نکنید، صبر کنید و دیرتر مرا وارد قبر نمایید، بترسید از آنچه گرفتار آن هستم. زیرا برایم آتش دوزخ، ذلت و خواری، غضب خدای عزیز و جبار را وعده میدهند. در پایان میگوید:
واحسرناه! علی ما فرطت فی فی جنب الله: وای بر من! حسرت بر من! به خاطر کوتاهیهایی که در طاعت پروردگارم کردم. آه! چقدر طولانی است گریههای من! نه شفاعت کننده دارم که مرا شفاعت کند و نه دوستی دارم که از من حمایت کند و به حالم ترحم نماید. ای کاش! که بار دیگر به دنیا بر میگشتم و از مؤمنان میبودم تا در هنگام مرگ این چنین گرفتار نشوم(26).
از چهار چیز باید به خدا پناه برد
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در دعای عرض کرد:
خداوندا! به تو پناه میبرم؛
1. از فرزندی که فرمانروای من باشد.
2. از مالی که بی نتیجه تباه گردد.
3. از همسری که مرا پیش از وقت پیر کند.
4. و از رفیقی که مکر و حیله نماید(27).
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، شکایت از مشکلات
محضر امام صادق علیهالسلام رسیدم و از مشکلات زندگی شکایت کردم. امام علیهالسلام به کنیز دستور داد کیسهای که چهار صد درهم در آن بود، به من داد و فرمود:
با این پول زندگیت را سامان بده.
عرض کردم:
فدایت شوم! منظورم از شرح حال این بود که در حق من دعا کنی!
امام صادق علیهالسلام فرمود:
بسیار خوب دعا هم میکنم.
و در آخر فرمود:
مفضل! از بازگو کردن شرح حال خود برای مردم پرهیز کن! (61)
اگر چنین نکنی نزد مردم ذلیل و خوار میشوی. بنابراین برای دوری از ذلت، درد دلت را هرگز به کسی نگو!
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، شفاعت در قیامت
بدترین مردم چه کسانی هستند
سماعة پاسخ داد: یابن رسول الله! ما هستیم
امام صادق (علیه السلام) از پاسخ سماعة چنان خشمگین گشت که گوشهایش برافروخته شد تکیه داده بود برخاست و راست نشست بار دیگر فرمود
سماعة: بدترین افراد در نظر مردم چه کسانی هستند
سماعة: به خدا سوگند! من به شما دروغ نگفتم بدترین افراد در نظر مردم ما هستیم چون دشمنان ما را کافر و رافضی(110) مینامند، در این وقت حضرت نگاهی به من کرد و فرمود:
چگونه خواهید بود آن روزی که شما را به بهشت و آنها را به سوی آتش دوزخ ببرند.
آن روز به سوی شما نگاه میکنند و میگویند چه شد که در دنیا بدترین مردم میدانستیم و اکنون در جهنم نمیبینیم
ای سماعة! هرکدام از شما گناهی بکند روز قیامت به پیشگاه خدا میرویم و برای او شفاعت میکنیم و خداوند شفاعت ما را میپذیرد به خدا سوگند! ده نفر از شما به جهنم وارد نمیشوند
نه، به خدا سوگند! پنج نفر هم وارد نمیشوند
نه، به خدا سوگند! سه نفر هم وارد دوزخ نمیشوند
نه، به خدا سوگند یک نفر هم وارد نمیشود
بکوشید در به دست آوردن درجهی عالی بهشت و دشمنان را به وسیلهی تقوا و پرهیزکاری گرفتار غم و اندوه نمائید(111)
آری بزرگان دین شفاعت خواهند کرد ولی باید قابلیت شفاعت را داشت؟
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))