داستان های بحارالانوار ، برخورد تند امام باقر با یک خلافکار

ابو صباح یکی از فقهاء و شاگردان برجسته امام باقر علیه السلام می‏گوید: روزی در خانه امام محمد باقر علیه السلام‏رفتم، در را زدم، دخترکی که از کنیزان امام علیه السلام بود در را باز کرد، من دستم را به سینه او زدم و گفتم:
به آقایت بگو: ابوصباح کنانی است.
در همان لحظه حضرت از انتهای خانه فریاد زد:
ادخل لا ام لک(85):
ای بی مادر! وارد شو!
ابوصباح می‏گوید:
وارد خانه شدم و به محضر امام محمد باقر علیه السلام رسیدم، عرض کردم:
به خدا سوگند! از دست زدن به سینه کنیز قصد بدی نداشتم، می‏خواستم بر ایمانم درباره شما که آیا از پشت پرده آگاهید یا نه؟ بیفزاید.
حضرت فرمود:
راست می‏گویی. ولی اگر فکر کنید که این دیوارها مانع از دید ما است چنانچه مانع از دید شما است پس چه فرقی میان ما و شما خواهد بود؟ آنگاه فرمود:
فایاک ان تعاود مثلها:
بپرهیز که مبادا این کار تکرار شود!(86).
امام باقر علیه السلام با این برخورد تندش برای همه یک درس آموزنده می‏دهد که در مقابل خلاف عکس العمل شدید انجام دهند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، برترین تلاش

شخصی محضر امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد:
طاعت و عملهای من ضعیف، و روزه‏ام کم شده است، ولی حرامی نخورده و از راه نامشروع اطفاء شهوت نکرده‏ام.
حضرت در پاسخ فرمود:
کدام تلاش در راه بندگی خدا برتر از عفت‏پرهیز کاری در مقابل شکم و بی بند و باری جنسی است.(111)
عفت یکی از بهترین و بالاترین راه اطاعت و بندگی خداوند است بندگان الهی بیشتر دقت کنند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، برترین اعمال در ماه رمضان‏

روزی که فردای آن، ماه مبارک رمضان بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای مسلمانان در شأن و عظمت ماه رمضان سخنرانی کرد.
امیر مومنان علی علیه السلام می‏فرماید:
من از میان جمعیت برخاستم و عرض کردم:
یا رسول الله! ما افضل الاعمال فی هذا الشهر؟
ای پیامبر خدا؟ بهترین اعمال در این ماه چیست؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ فرمود:
یا اباالحسن افضل الا عمال هذا الشهر، الورع عن محارم الله عز وجل
ای ابوالحسن! بهترین اعمال در این ماه پرهیز از گناه و مصیبت است.
آنگاه حضرت گریه کرد.
عرض کردم: یا رسول الله! چرا گریه می‏کنی؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
ای علی! گریه‏ام به خاطر آن حادثه ناگوار است که در همین ماه بر تو وارد می‏شود. گویا می‏بینم تو در نماز هستی و شخصی که شقی‏ترین انسان‏ها است، با ضربت خود بر سر تو می‏زند و محاسنت را با خون سرت رنگین می‏کند.
عرض کردم: یا رسول الله و ذالک فی سلامة من دینی؟
ای پیامبر خدا! این حادثه هنگام سلامت دینم رخ می‏دهد؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فی سلامة من دینک
آری، هنگامی که از لحاظ دینی در کمال سلامت هستی، این حادثه رخ می‏دهد.
سپس فرمود: ای علی! هرکس تو را بکشد انگار مرا کشته است، و هرکس با تو دشمنی کند با من دشمنی نموده است، و هرکس به تو دشنام دهد به من دشنام داده است، زیرا تو همچون جان من هستی، روح تو روح من است، و سرشت تو سرشت من است.
خداوند من و تو را آفریده، مرا برای رسالت و تو را برای امانت برگزید.
هرکس امامت تو را انکار کند رسالت مرا انکار نموده است(35)...
خدا را با چشمان ظاهری نتوان دید ولی قلبها او را با حقیقت ایمان دیده‏اند


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، بدترین انسان‏ها

مسلمانان در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اجتماع کرده بودند، حضرت در ضمن سخنرانی فرمود:
الا اختبر کم بشرا کم: آیا مایلید از بدترین انسان به شما خبر دهم؟
گفتند: بلی! یا رسول الله خبر بده.
پیامبر: آن کس که خیرش به دیگران نرسد، غلامش (زیر دستش) را بزند، و همیشه علاقه داشته باشد تنها غذابخورد، مبادا کسی در کنار سفره طعام او بنشیند.
حاضران می‏پنداشتند، از این شخص بدتر کسی نیست.
حضرت فرمود: از این بدتر هم هست، می‏خواهید او را معرفی کنم؟
اصحاب: بلی یا رسول الله! معرفی نما.
پیامبر: بدتر از او، کسی است که مردم نه امیدی به خیرش دارند و نه از شرش در امانند.
اصحاب گمان کردند خداوند بدتر از چنین فرد، کسی را نیافریده است.
پیامبر فرمود: می‏خواهید از این بدتر را به شما نشان دهم؟
اصحاب: بلی یا رسول الله نشان بده.
پیامبر: آدمی که بسیار فحش دهد، لعن و نفرین کند و ناسزا گوید. هرگاه از مسلمانان نزد او نام برده شود، از بدگویی او کوتاهی نکند و هر کس نام او را بشنود، لعن و نفرینش کند.(16)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، بخشندگی و بزرگواری امام رضا

مأمون پس از پدرش هارون به مسند خلافت نشست و امام رضا (علیه السلام) به ولیعهدی مأمون برگزیده شد عده‏ای از افسران و فرماندهان و مخالفت کردند و از بیعت با امام رضا (علیه السلام) سرباز زدند و مورد غضب مأمون قرار گرفتند یکی از آنها جلودی بود بعد از مخالفت افسران دو نفر از آنها را گردن زده بودند نوبت جلودی رسید او را نیز برای اعدام آوردند همین که برابر مأمون حاضر شد امام رضا (علیه السلام) به مأمون فرمود
این شخص را برای من ببخش و اعدامش نکن!
مأمون گفت:
سرورم! این همان کسی است که در مدینه به بانوان خاندان رسالت جسارت کرد و هرچه داشتند غارت نمود
حضرت فرمود:
در عین حال از او بگذر!
جلودی خیال کرد که امام رضا (علیه السلام) نیز همفکر مأمون است و در گفتگوی محرمانه‏اش با مأمون می‏خواهد او را اعدام کند بدین جهت رو به مأمون کرد و گفت:
ای امیر مؤمنان! تو را به خدا و به خدمتی که به هارون الرشید کرده‏ام سوگند می‏دهم سخن این شخص ( امام رضا (علیه السلام) ) را در مورد من نپذیر.
مأمون هم گفت:
به خدا سوگند! سخن او را درباره‏ی تو نمی‏پذیرم. سپس دستورات گردنش را بزنند(122)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، بانویی در محضر هشت امام معصوم‏

حبابه والبیه (106) می‏گوید:
امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام را در محل پیش‏تازان لشکر دیدم، در دستش تازیانه دو سر بود و با آن، فروشندگان ماهی بی‏فلس و مار ماهی و ماهی طافی (که حرامند) را می‏زد و می‏فرمود:
ای فروشندگان مسخ شده‏های بنی‏اسرائیل و لشکر بنی‏مروان!
فرات بن احنف عرض کرد:
یا امیرالمؤمنین لشکر بنی‏مروان کیانند؟
حضرت فرمود:
مردمی بودند که ریشهای خود را می‏تراشیدند و سبیلهایشان را تاب می‏دادند.
حبابه می‏گوید:
من گوینده‏ای را خوش بیان‏تر از علی علیه‏السلام ندیده بودم، به دنبالش رفتم تا در محل نشیمن مسجد کوفه نشست.
عرض کردم:
یا امیرالمؤمنین! خدا رحمتت کند! نشانه امامت چیست؟
امام علی علیه‏السلام در پاسخ - به سنگ کوچکی اشاره کرد - و فرمود: آن را بیاور!
من سنگ کوچک را به حضرت دادم، امام با انگشتر خود به آن مهر زد، سپس فرمود:
ای حبابه! هر کسی ادعای امامت کرد و توانست مثل من این سنگ را مهر زند، بدان که او امام است و اطاعت از او واجب می‏باشد و نیز امام کسی است که هر چه را بخواهد از او پنهان نگردد.
حبابه می‏گوید:
از محضر امیرالمؤمنین رفتم. مدتی گذشت حضرت به شهادت رسید، نزد امام حسن علیه‏السلام که در مسند امیرالمؤمنین نشسته بود و مردم از او سؤال می‏کردند، رفتم.
هنگامی که مرا دید، فرمود:
ای حبابه والبیه!
عرض کردم:
بلی، سرورم!
فرمود:
آنچه همراه داری بیاور!
من آن سنگ کوچک را به حضرت دادم با انگشتر خود با آن مهر زد همچنان که امیرالمؤمنین مهر زده بود.
پس از امام حسن، خدمت امام حسین علیه‏السلام که در مسجد پیامبر خدا - در مدینه بود - رسیدم مرا نزد خود خواست و به من خوشآمد گفت و فرمود:
در میان دلیل امامت، آنچه را که تو می‏خواهی موجود است. آیا دلیل امامت را می‏خواهی؟
عرض کردم:
بلی، سرور من!
فرمود:
آنچه همراه داری بیاور!
من آن سنگ را به حضرت دادم امام مهر خود را بر آن زد و مهر در آن سنگ نقش بست.
پس از شهادت امام حسین به خدمت امام زین العابدین رسیدم. آن چنان پیر شده بودم ضعف و ناتوانی اندامم را فرا گرفته بود و من آن وقت خود را صد و سیزده سال می‏دانستم، امام را دیدم در حال رکوع و سجود بوده و مشغول عبادت است. - و به من توجه ندارد، من هم توان آنجا ماندن را نداشتم - از دریافت نشانه امامت، ناامید شدم. در این وقت حضرت با انگشت سبابه خود به من اشاره کرد به محض اشاره آن حضرت جوانی من برگشت. منتظر شدم امام نماز را تمام کرد.
عرض کردم:
سرور من! از دنیا چقدر گذشته و چقدر باقی مانده است؟
فرمود:
نسبت به گذشته آری، اما نسبت به آینده نه. (گذشته را می‏توان معلوم کرد، به آن آگاهیم، ولی باقی مانده را کسی آگاه نیست، آن را خدا می‏داند).
آنگاه فرمود:
آنچه همراه خود داری بیاور!
من سنگ کوچک را به امام سجاد دادم آن حضرت نیز مهر زد. سپس محضر امام باقر رفتم، او نیز بر آن سنگ مهر زد. بعد از آن خدمت امام صادق رسیدم آن حضرت نیز بر آن سنگ مهر زد. پس از آن سنگ را به خدمت امام کاظم علیه‏السلام تقدیم نمودم. او نیز مهر کرد. سپس محضر امام رضا علیه‏السلام رفتم آن حضرت نیز همان سنگ کوچک را مهر زد. حبابه والبیه پس از آن، نه ماه زندگی کرد و در سن 236 دار دنیا را وداع نمود.(107)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، بانویی در محضر حسین بن روح

ابو علی بغدادی می‏گوید:
روزی، زنی در بغداد از من پرسید وکیل امام زمان کیست؟ بعضی از قمی ها به او گفته بودند وکیل حضرت، حسین بن روح است و مرا نشان داده بودند که این مرد او را می‏شناسد.
هنگامی که من خدمت حسین بن روح رسیدم، دیدم آن بانو نیز در آنجا است. زن به عنوان امتحان به حسین بن روح گفت:
ای شیخ! بفرمایید همراهم چه آورده‏ام؟
حسین بن روح گفت:
آنچه نزد توست، برو در دجله بینداز سپس بیا تا به تو بگویم چه آورده‏ای، زن رفت آنچه را با خود آورده بود در دجله انداخت، آنگاه نزد حسین بن روح بازگشت.
حسین بن روح به کنیزش گفت:
برو حقه‏جعبه چوبی را بیاور. کنیز حقه را آورد. حسین بن روح به زن گفت:
این همان حقه‏ای است که نزد تو بود و آن را در دجله انداختی، اکنون بگویم چه چیزی در آن است، یا خودت می‏گویی؟
زن گفت شما بفرمایید!
گفت: یک جفت خلال طلا؛ یک حلقه بزرگی که گوهری در آن است و دو حلقه کوچک که در هر کدام یکدانه گوهر است. نیز یک انگشتر فیروزه و یک انگشتر عقیق است. در جعبه را که باز کردند دیدم آ نچه در جعبه است همان است که حسین بن روح گفته بود، بدون کم و زیاد.
زن نگاهی به من کرد و گفت: درست همان چیزهاست که من آورده بودم و در دجله انداختم.
وقتی که این ماجرا را از حسین بن روح دیدیم، من و آن زن چنان خوشحال شدیم که نزدیک بود هوش از سر ما برود، چون به یقین دانستیم او وکیل امام زمان است.(140)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، بانوی شجاع در برابر دشمن خونخوار

حره دختر حلیمه سعدیه‏خواهر شیری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روزی بر حجاج بن یوسف جنایتکار وارد شد و در کنار وی قرار گرفت.
حجاج از طرز ورود و بی اعتنایی حره فهمید او بانوی شجاع است، کمی تامل کرد، آنگاه پرسید:
تو دختر حلیمه سعدیه هستی؟
حره در پاسخ او گفت:
فراسه من غیر مومن: هوشیاری از غیر مومن، خوب تشخیص دادی ولی تشخیص خوب از امتیازات مومن است نه تو.
حجاج گفت:
خواست خدا بود تو به اینجا آمدی. شنیدم تو علی را بر ابوبکر، عمر و عثمان، برتری می‏دهی؟
حره گفت:
هر کس چنین نسبتی به من داده دروغ گفته است، زیرا من علی را نه تنها از آنان‏سه خلیفه برتر می‏دانم، بلکه او را بر آدم، نوح، لوط، ابراهیم، داود، سلیمان و عیسی بن مریم بالاتر می‏دانم.
حجاج وای بر تو افزون بر اینکه او را از صحابه بهتر می‏دانی بر هفت پیغمبر الولعزم نیز فضیلت مید هی، چنانچه این مطلب را با دلیل اثبات نکنی گردنت را می‏زنم.
حره: من برتری نمی‏دهم، بلکه خداوند علی را بر آنها فضیلت داده است. در قرآن درباره آدم می‏فرماید:
وعصی ءادم ربه فغوی(39): آدمیان عصیان‏ترک اولی کرد و گمراه شد.
اما درباره علی علیه السلام‏و خانواده آن حضرت‏می‏فرماید:و کان سعیکم مشکورا(40): کوشش شما مورد ستایش است.
حجاج: آفرین بر بیان تو ای حره! قبول کردم، اکنون بگو، به چه دلیل او را بر نوح و لوط برتری می‏دهی؟
حره: خداوند او را برتری داده، قرآن می‏گوید:(41) خداوند زن نوح و زن لوط را مثل می‏زند برای کسانی که کافر شدند که همسر آن دو زن، پیغمبر بودند و به آن دو بزرگوار خیانت کردند. اگر چه همسران آن دو، پیغمبر بودند. اما راه گریزی از کیفر خدا نداشتند، لذا گفتیم به آنها به جهنمیان وارد آتش شوید.
و لکن همسر علی علیه السلام، فاطمه دختر پیامبر است که خشنودی او خشنودی خداست،و خشم او خشم خداست. اگر فاطمه از کسی راضی نباشد خداوند از او راضی نمی‏شود.
حجاج گفت: احسنت، بسیار خوب! قبول کردم. اما به چه دلیل او را بر پدر انبیاء ابراهیم خلیل برتری می‏دهی؟
حره گفت: خداوند او را در این آیه برتر می‏داند، می‏فرماید:و اذ قال ابراهیم رب ارنی کبف تحی الموتی قال اولم تومن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی(42) هنگامی که ابراهیم گفت: خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‏کنی؟ فرمود: مگر ایمان نیاورده‏ای؟! عرض کرد: چرا، ولی می‏خواهم قلبم آرامش یابد.
ولی مولای من علی علیه السلام، در این باره سخنی فرموده که دوست و دشمن این سخن را از او نقل کرده‏اند. که فرمود:لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا: اگر از جلوی چشمم تمام پرده‏ها برداشته شود چیزی بر یقین من افزوده نمی‏شود، چنین سخنی را قبل از علی علیه السلام و بعد از او نگفته است.
حجاج: احسنت یا حره! آفرین بر تو ای حره بسیار خوب، حالا بگو، به جه دلیل او را برتر موسی کلیم الله می‏دانی؟
حره: وقتی که به موسی خبر دادند طرفداران فرعون تصمیم دارند که وی را به قتل برسانند.فخرج منها خائفا یترقب(43): موسی از مصر خارج شد و به سوی مدین رفت. در حالی که ترسان بود، که به او برسند و به قتلش برسانند.
ولی علی علیه السلام در لیله المبیت در رختخواب پیغمبر خوابید بدون آنکه ترس و واهمه داشته باشد در حالی که صد در صد خطر داشت، خداوند به عنوان قدر دانی از آن بزرگوار این آیه را نازل نمود.و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله(44) برخی از مردم جان خود را در مقابل رضای خدا می‏فروشند.
حجاج: احسنت، آفرین بر تو ای حره! اما چگونه او را از داود بالاتر می‏دانی؟
حره: خداوند با این آیه او را از داود بالاتر می‏داند می فرماید:یا داود انا جعلناک خلیفهفی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله(45): ای داود! تو را در روی زمین جانشین قرار دارم، میان مردم به راستی حاکم باش و از هوای نفس پیروی نما که گمراه می‏شوی.
حجاج پرسید:
قضاوت داود در چه موضوع بود؟
حره گفت: دو نفر پیش داود آمدند که یکی باغستانی از انگور داشت و دیگری گله‏ای گوسفند، صاحب باغ مدعی بود که این مرد گوسفندانش را در باغ من رها کرده و انگور را چرانده و شکایت به داود کرد.
داود گفت:
گوسفندها را می‏فروشند معادل زیانی که به باغ وارد شده می‏دهند تا باغ به صورت اول برگردد.
سلیمان پسر داود گفت: نه، پدر! صاحب باغ از منافع گوسفند از قبیل شیر و پشم استفاده می‏کند. تا ضررش جبران گردد.
خداوند در این آیه می‏فرماید:ففهمناها سلیمان(46) - چون در این قضاوت اشتباه پیش آمده بود - ما حکم آن جریان را به سلیمان آموختیم.
ولی مولای من علی علیه السلام فرمود، از من سوال کنید از بالای عرش و از زیر آن، پیش از آن که مرا از دست دهید. در روز فتح خیبر خدمت پیامبر رسید پیامبر روی ببه حاضرین نموده، فرمود: از همه شما داناتر و واردتر به احکام قضاوت، علی است.
حجاج: آفرین بر تو ای حره! خوب دلیل آوردی. اما به چه علت او را بر سلیمان برتر می‏دانی؟
حره: خداوند در این آیه او را برتری داده، می‏فرماید:ربی هب لی ملکا لا تنبغی لا حد غیری(47) خدایا مرا سلطنتی بده که شایسته دیگری بعد از من نباشد.
ولی مولای ما امیر المؤمنین گفت: طلقتک یا دنیا ثلاثا لا حاجه لی الیک‏دنیا! من تو را سه طلاقه کردم، نیازی به تو ندارم.
حجاج: آفرین! برتو ای حره! اکنون بگو، به چه دلیل او را از عیسی برتر می‏دانی؟
حره: خداوند در این آیه به او برتری داده، به عیسی بن مریم می‏گوید:(48)
آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا، جز خدای یگانه، انتخاب کنید؟
عیسی گفت: منزهی تو، من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست بگویم، اگر چنین سخنی را گفته باشم تو می‏دانی، تو از آنچه در روح و جان من است آگاهی و من از آنچه در ذات‏پاک تو است آگاه نیستیم. زیرا تو با خبر از تمام اسرار و پنهانی ها هستی، جز آنکه تو دستور داده‏ای نگفته‏ام. روی این حساب، قضاوت را درباره آنان که عیسی و مادرش را دو خدا می‏دانند، تا روز قیامت به تاخیر انداخت.
اما امیر المومنین علی علیه السلام گروه نصریه را (49) که به خدایی علی علیه السلام قائل بودند مجازاتشان کرد و قضاوت را به قیامت نگذاشت.
این‏ها فضائل علی علیه السلام است که قابل مقایسه با فضائل دیگران نمی‏باشد.
حجاج: احسنت یا حره! آفرین بر تو ای حره! که از عهده جواب خوب برآمدی! اگر چنین نبود تو را می‏کشتم.
سپس جایزه‏ای به او داد و با احترام او را به منزل خود برگرداند. رحمت خدا بر چنین بانویی باد.(50)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، بازتاب عمل‏

نوف بکالی می‏گوید:
در آستان مسجد کوفه خدمت امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) رسیدم سلام گفتم، حضرت پاسخ داد.
عرض کردم: پند بده.
فرمود: ای نوف! أحسن یحسن الیک: خوبی کن تا با تو خوبی شود.
- یا امیرالمؤمنین بیفزا!
- ارحم ترحم: رحم کن تا رحمت کنند.
- یا امیرالمؤمنین بیشتر بفرما!
- خوب بگو تا به خوبی یادت کنند.
- بیفزا!
- از غیبت اجتناب کن که خوراک سگان دوزخ است.
سپس فرمود: ای نوف! دروغ می‏گوید کسی که گمان دارد حلال زاده است و دشمن امامان از اولاد من است، دروغ می‏گوید کسی که گمان دارد حلال زاده است و زنا را دوست دارد و یا بر نافرمانی خدا شب و روز جسور است...
ای نوف! صله رحم کن تا خدا عمرت را زیاد کند و خوش خلق باش تا خداوند حسابت را سبک گیرد.
ای نوف! اگر می‏خواهی روز قیامت با من باشی هرگز کمک ظالمان مباش.
ای نوف! هر که ما را دوست دارد روز قیامت با ما است و اگر کسی سنگی را دوست بدارد با او محشور می‏گردد.
ای نوف! مبادا خود را برای مردم خوب نشان دهی و به نافرمانی خدا بر آیی تا خدا روزی که ملاقاتش کنی رسوایت کند.
ای نوف آنچه به تو گفتم، نگهدار تا به خیر دنیا و آخرت برسی.(44)
امید است ما نیز این پندهای گرانقدر را آموخته و به آنها عمل کنیم.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، با چه کسی همنشین باشیم

حضرت عیسی علیه‏السلام به اصحابش فرمود:
یاران! بکوشید خود را دوست خدا کنید و به او نزدیک شوید.
یاران گفتند:
یا روح الله! به چه وسیله خود را دوست خدا کنیم و به او نزدیک شویم؟
فرمود:
به وسیله دشمن داشتن گنهکاران، با خشم بر آنان خشنودی خدا را بجویید.
گفتند:
در این صورت با چه کسی همنشین باشیم؟
فرمود:
1. با آن کس که دیدنش شما را به یاد خدا اندازد.
2. و گفتارش به اعمالتان بیفزاید.
3. و اعمالش شما را به یاد آخرت سوق دهد. (118)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، با این گونه افراد چه می‏شود کرد

میمون بن عبدالله می‏گوید:
سخن به این جا که رسید خانه بر من تنگ شد و از شدت ناراحتی نزدیک بود از خشم منفجر شوم. تصمیم گرفتم برخیزم و او را زیر لگد بگیرم که به یاد اشاره امام علیه السلام افتادم، خود را نگه داشتم.
در اینجا امام علیه السلام به او فرمود: اهل کجایی؟
گفت: اهل بصره. فرمود: این کسی که تو از او حدیث نقل می‏کنی و نامش را به عنوان جعفر بن محمد امام صادق علیه السلام او را می‏شناسی؟
گفت: نه.
- امام: از او هیچ حدیثی شنیده‏ای؟
حضرت: این حدیث‏هایی که نقل کردی به نظر تو همه درست است؟
گفت: آری.
امام: این حدیث‏ها را کی شنیده‏ای؟
مردم: یادم نیست، ولی این حدیث‏ها در شهر و دیار ما مشهور است و کسی در صحت آن شکی ندارد.
حضرت فرمود:
اگر خود جعفر بن محمد را ببینی و به تو بگوید:
من این حدیث‏ها را نگفته‏ام، همه آنها که از من نقل می‏کنی دروغ است، باور می‏کنی؟
مرد با کمال پررویی گفت: نه.
امام علیه السلام فرمود: چرا؟
مرد گفت: چون عده‏ای بر راست بودن آنها شهادت داده‏اند که اگر یکی از آنها برای آزادی کسی از بردگی گواهی دهد، شهادتش پذیرفته می‏شود.
امام علیه السلام فرمود:
اکنون از من حدیثی بشنو و بنویس:
بسم الله الرحمن الرحیم، پدرم از جدم نقل کرد.
مرد در اینجا گفت: نامت چیست؟
حضرت فرمود: از نامم چه می‏پرسی، بنویس!
همانا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
هر کس بر ما خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دروغ بندد خداوند او را در روز قیامت یهودی کور برانگیزد و اگر دجال را ببیند از پیروان او می‏شود و اگر او را درک نکند و بمیرد، در قبر به او ایمان می‏آورد....
این حدیث را هم بدون چون و چرا نوشتند و رفتند.
سپس امام علیه السلام با چهره گرفته از اطاق بیرون آمد، آنگاه به من فرمود:
گفتار این گروه را شنیدی، چه حدیث‏های دروغین نقل می‏کنند؟!
عرض کردم: اینها خودشان چه هستند که حدیث شان چه باشد. اصلاً قابل اهمیت نیستند.
فرمود: نکته مهم این است که پیش روی خودم بر من دروغ می‏بندند و از من آنچه را نقل می‏کنند که اصلاً من نگفته‏ام و کسی از من نشنیده است و عجیب‏تر از آن که می‏گویند: اگر امام صادق علیه السلام خودش هم این حدیث‏ها را انکار کند، بگوید آنها را من نگفته‏ام، سخن او را نمی‏پذیریم، و او را تصدیق نمی‏کنیم، با این گونه افراد چه می‏شود کرد؟! خدا مهلتشان ندهد(103).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، آینده وحشتناک‏

پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
چگونه خواهید بود آن وقت که زنهایتان فاسد و جوانانتان فاسق شوند و شما امر به معروف و نهی از منکر نکنید؟
گفتند: یا رسول الله! مگر ممکن است چنین چیزی پیش بیاید؟
حضرت فرمود:
آری بدترین از این، چگونه خواهید بود آن روز که مردم را به کارهای زشت امر کنید و از کارهای خوب باز دارید؟
گفتند: یا رسول الله! مگر چنین چیزی می‏شود؟
فرمود:
آری، از این بدتر چگونه خواهد بود حال شما زمانی که ببینید کار خوب در نظر مردم زشت و کار بد خوب است.(16)
امروزها این صفات خطرناک در جامعه ما دیده می‏شود باید خیلی مواظب بود.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، ایمان یک بانو و قطره‏ای شراب‏

ابوبصیر یکی از ارادتمندان امام صادق علیه السلام می‏گوید:
روزی در مجلس آن حضرت نشسته بودم بانویی به نام ام‏خالد که از بانوان متعهد و نیکوکار بود وارد شد و عرض کرد:
من برای معالجه به پزشکان عراق مراجعه کردم. آنها معالجه را در خوردن شراب دانسته‏اند و گفتند:
مقداری شراب را با قاووت نرم شده گندم بریان مخلوط کن و بخور بهتر می‏شوی.
اکنون به حضورتان آمده‏ام تا ببینم آیا برای معالجه مرضم خوردن شراب را جایز می‏دانید، شراب بخورم یا نه؟ از شما کسب تکلیف می‏کنم.
حضرت فرمود:
با آنکه دکترها شراب را داروی مرضتان می‏دانند چرا نمی‏خوری؟
گفت: من در مذهب شما هستم و از شما اطاعت می‏کنم، اگر بفرمایید بخور، می‏خورم وگرنه، نمی‏خورم. زیرا فردای قیامت اگر بپرسند چرا شراب خوردی در پاسخ می‏گویم: امام جعفر صادق دستور داد و اگر بگویند: چرا نخوردی و مردی، می‏گویم: امام جعفر صادق نهی کرد.
آنگاه امام صادق علیه السلام رو به من کرد و فرمود:
ای ابابصیر! آیا می‏شنوی این بانو چه می‏گوید؟
ایمان و تقوای این بانو آن چنان محکم است، و به اندازه‏ای تابع دستورات دین اسلام می‏باشد که هنگام بیماری و دستور پزشک نیز بدون اجازه ما از خوردن شراب خودداری می‏کند.
سپس به او فرمود:
به خدا سوگند اجازه نمی‏دهم حتی یک قطره از آن بخوری، و اگر بخوری پشیمان می‏شوی وقتی که روح تو به اینجا با دست اشاره کرد به گلوگاه برسد.
سه بار فرمود:
آیا فهمیدی؟
زن در پاسخ عرض کرد: آری.
امام سه بار گفت: آری قطره‏ای از شراب دریای محبت خاندان پیامبر را آلوده می‏کند و از کار می‏اندازد(91).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، آیا قلب برادرت با ما بود

اولین جنگی که در دوران زمامداری امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام اتفاق افتاد، جنگ جمل بود. لشکر علی علیه‏السلام در این نبرد پیروز شد و جنگ خاتمه یافت، یکی از اصحاب حضرت که در جنگ شرکت داشت، گفت: دوست داشتم برادرم در این جا بود و می‏دید چگونه خداوند شما را بر دشمن پیروز نمود. او نیز خوشحال می‏شد و به اجر و پاداش نایل می‏گشت.
امام علیه‏السلام فرمود:
آیا قلب و فکر برادرت با ما بود؟
گفت: آری!
امام علیه‏السلام فرمود: بنابراین او نیز در این جنگ همراه ما بوده است.
آنگاه افزود: نه تنها ایشان بلکه آنها که در صلب پدران و در رحم مادرانشان هستند، اگر در این نبرد با ما هم فکر و هم عقیده باشند، همگی با ما هستند که به زودی پا به جهان گذاشته و ایمان و دین به وسیله آنان نیرو می‏گیرد. (16)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

داستان های بحارالانوار ، آیا خداوند می‏تواند جهان را در یک تخم مرغ جا دهد

مرد ساده دلی خدمت امام رضا (علیه السلام) رسیده و گفت:
آیا پروردگار شما می‏تواند زمین و آسمان را در یک تخم مرغ جا دهد به طوری که نه جهان کوچک شود و نه تخم مرغ بزرگتر گردد؟ امام رضا (علیه السلام) فرمود:
پروردگار من شبیه این کار را انجام داده است و جهان پهناور را در مردمک چشمت قرار داده است در حالی مردمک دیده ات کوچکتر از یک تخم مرغ است، تا وقتی بگشایی آسمان و زمین را و آنچه ما بین آنهاست، هم را به خوبی مشاهده می‏کنی، این خود نمونه قدرت خداوند است، جلو دیده‏ات را تا آن اندازه وسیع قرار داده و مردمک چشم تو با آن همه کوچکی، همه آسمان و زمین و آنچه در آنها است به آسانی ببینی و او قادر بود دیدگانت را کور و نابینا کند. با این پاسخ آن مرد را قانع ساخت و دیگر حرفی نزد و رفت.(107)
البته پاسخ جنبه اقناعی داشته که امام با بیان نمونه‏ای از قدرت بی پایان پرودگار در موارد ممکن، او را از آنچه که نا ممکن و محال است منصرف گردانیده‏اند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0