داستان های بحارالانوار ، برخورد تند امام باقر با یک خلافکار
ابو صباح یکی از فقهاء و شاگردان برجسته امام باقر علیه السلام میگوید: روزی در خانه امام محمد باقر علیه السلامرفتم، در را زدم، دخترکی که از کنیزان امام علیه السلام بود در را باز کرد، من دستم را به سینه او زدم و گفتم:
به آقایت بگو: ابوصباح کنانی است.
در همان لحظه حضرت از انتهای خانه فریاد زد:
ادخل لا ام لک(85):
ای بی مادر! وارد شو!
ابوصباح میگوید:
وارد خانه شدم و به محضر امام محمد باقر علیه السلام رسیدم، عرض کردم:
به خدا سوگند! از دست زدن به سینه کنیز قصد بدی نداشتم، میخواستم بر ایمانم درباره شما که آیا از پشت پرده آگاهید یا نه؟ بیفزاید.
حضرت فرمود:
راست میگویی. ولی اگر فکر کنید که این دیوارها مانع از دید ما است چنانچه مانع از دید شما است پس چه فرقی میان ما و شما خواهد بود؟ آنگاه فرمود:
فایاک ان تعاود مثلها:
بپرهیز که مبادا این کار تکرار شود!(86).
امام باقر علیه السلام با این برخورد تندش برای همه یک درس آموزنده میدهد که در مقابل خلاف عکس العمل شدید انجام دهند.
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
شخصی محضر امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی که فردای آن، ماه مبارک رمضان بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای مسلمانان در شأن و عظمت ماه رمضان سخنرانی کرد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مسلمانان در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اجتماع کرده بودند، حضرت در ضمن سخنرانی فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مأمون پس از پدرش هارون به مسند خلافت نشست و امام رضا (علیه السلام) به ولیعهدی مأمون برگزیده شد عدهای از افسران و فرماندهان و مخالفت کردند و از بیعت با امام رضا (علیه السلام) سرباز زدند و مورد غضب مأمون قرار گرفتند یکی از آنها جلودی بود بعد از مخالفت افسران دو نفر از آنها را گردن زده بودند نوبت جلودی رسید او را نیز برای اعدام آوردند همین که برابر مأمون حاضر شد امام رضا (علیه السلام) به مأمون فرمود نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حبابه والبیه (106) میگوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابو علی بغدادی میگوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حره دختر حلیمه سعدیهخواهر شیری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روزی بر حجاج بن یوسف جنایتکار وارد شد و در کنار وی قرار گرفت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
نوف بکالی میگوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حضرت عیسی علیهالسلام به اصحابش فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
میمون بن عبدالله میگوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابوبصیر یکی از ارادتمندان امام صادق علیه السلام میگوید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
اولین جنگی که در دوران زمامداری امیرالمؤمنین علی علیهالسلام اتفاق افتاد، جنگ جمل بود. لشکر علی علیهالسلام در این نبرد پیروز شد و جنگ خاتمه یافت، یکی از اصحاب حضرت که در جنگ شرکت داشت، گفت: دوست داشتم برادرم در این جا بود و میدید چگونه خداوند شما را بر دشمن پیروز نمود. او نیز خوشحال میشد و به اجر و پاداش نایل میگشت. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مرد ساده دلی خدمت امام رضا (علیه السلام) رسیده و گفت: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 داستان های بحارالانوار ، برترین تلاش
طاعت و عملهای من ضعیف، و روزهام کم شده است، ولی حرامی نخورده و از راه نامشروع اطفاء شهوت نکردهام.
حضرت در پاسخ فرمود:
کدام تلاش در راه بندگی خدا برتر از عفتپرهیز کاری در مقابل شکم و بی بند و باری جنسی است.(111)
عفت یکی از بهترین و بالاترین راه اطاعت و بندگی خداوند است بندگان الهی بیشتر دقت کنند.
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، برترین اعمال در ماه رمضان
امیر مومنان علی علیه السلام میفرماید:
من از میان جمعیت برخاستم و عرض کردم:
یا رسول الله! ما افضل الاعمال فی هذا الشهر؟
ای پیامبر خدا؟ بهترین اعمال در این ماه چیست؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ فرمود:
یا اباالحسن افضل الا عمال هذا الشهر، الورع عن محارم الله عز وجل
ای ابوالحسن! بهترین اعمال در این ماه پرهیز از گناه و مصیبت است.
آنگاه حضرت گریه کرد.
عرض کردم: یا رسول الله! چرا گریه میکنی؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
ای علی! گریهام به خاطر آن حادثه ناگوار است که در همین ماه بر تو وارد میشود. گویا میبینم تو در نماز هستی و شخصی که شقیترین انسانها است، با ضربت خود بر سر تو میزند و محاسنت را با خون سرت رنگین میکند.
عرض کردم: یا رسول الله و ذالک فی سلامة من دینی؟
ای پیامبر خدا! این حادثه هنگام سلامت دینم رخ میدهد؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فی سلامة من دینک
آری، هنگامی که از لحاظ دینی در کمال سلامت هستی، این حادثه رخ میدهد.
سپس فرمود: ای علی! هرکس تو را بکشد انگار مرا کشته است، و هرکس با تو دشمنی کند با من دشمنی نموده است، و هرکس به تو دشنام دهد به من دشنام داده است، زیرا تو همچون جان من هستی، روح تو روح من است، و سرشت تو سرشت من است.
خداوند من و تو را آفریده، مرا برای رسالت و تو را برای امانت برگزید.
هرکس امامت تو را انکار کند رسالت مرا انکار نموده است(35)...
خدا را با چشمان ظاهری نتوان دید ولی قلبها او را با حقیقت ایمان دیدهاند
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، بدترین انسانها
الا اختبر کم بشرا کم: آیا مایلید از بدترین انسان به شما خبر دهم؟
گفتند: بلی! یا رسول الله خبر بده.
پیامبر: آن کس که خیرش به دیگران نرسد، غلامش (زیر دستش) را بزند، و همیشه علاقه داشته باشد تنها غذابخورد، مبادا کسی در کنار سفره طعام او بنشیند.
حاضران میپنداشتند، از این شخص بدتر کسی نیست.
حضرت فرمود: از این بدتر هم هست، میخواهید او را معرفی کنم؟
اصحاب: بلی یا رسول الله! معرفی نما.
پیامبر: بدتر از او، کسی است که مردم نه امیدی به خیرش دارند و نه از شرش در امانند.
اصحاب گمان کردند خداوند بدتر از چنین فرد، کسی را نیافریده است.
پیامبر فرمود: میخواهید از این بدتر را به شما نشان دهم؟
اصحاب: بلی یا رسول الله نشان بده.
پیامبر: آدمی که بسیار فحش دهد، لعن و نفرین کند و ناسزا گوید. هرگاه از مسلمانان نزد او نام برده شود، از بدگویی او کوتاهی نکند و هر کس نام او را بشنود، لعن و نفرینش کند.(16)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، بخشندگی و بزرگواری امام رضا
این شخص را برای من ببخش و اعدامش نکن!
مأمون گفت:
سرورم! این همان کسی است که در مدینه به بانوان خاندان رسالت جسارت کرد و هرچه داشتند غارت نمود
حضرت فرمود:
در عین حال از او بگذر!
جلودی خیال کرد که امام رضا (علیه السلام) نیز همفکر مأمون است و در گفتگوی محرمانهاش با مأمون میخواهد او را اعدام کند بدین جهت رو به مأمون کرد و گفت:
ای امیر مؤمنان! تو را به خدا و به خدمتی که به هارون الرشید کردهام سوگند میدهم سخن این شخص ( امام رضا (علیه السلام) ) را در مورد من نپذیر.
مأمون هم گفت:
به خدا سوگند! سخن او را دربارهی تو نمیپذیرم. سپس دستورات گردنش را بزنند(122)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، بانویی در محضر هشت امام معصوم
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را در محل پیشتازان لشکر دیدم، در دستش تازیانه دو سر بود و با آن، فروشندگان ماهی بیفلس و مار ماهی و ماهی طافی (که حرامند) را میزد و میفرمود:
ای فروشندگان مسخ شدههای بنیاسرائیل و لشکر بنیمروان!
فرات بن احنف عرض کرد:
یا امیرالمؤمنین لشکر بنیمروان کیانند؟
حضرت فرمود:
مردمی بودند که ریشهای خود را میتراشیدند و سبیلهایشان را تاب میدادند.
حبابه میگوید:
من گویندهای را خوش بیانتر از علی علیهالسلام ندیده بودم، به دنبالش رفتم تا در محل نشیمن مسجد کوفه نشست.
عرض کردم:
یا امیرالمؤمنین! خدا رحمتت کند! نشانه امامت چیست؟
امام علی علیهالسلام در پاسخ - به سنگ کوچکی اشاره کرد - و فرمود: آن را بیاور!
من سنگ کوچک را به حضرت دادم، امام با انگشتر خود به آن مهر زد، سپس فرمود:
ای حبابه! هر کسی ادعای امامت کرد و توانست مثل من این سنگ را مهر زند، بدان که او امام است و اطاعت از او واجب میباشد و نیز امام کسی است که هر چه را بخواهد از او پنهان نگردد.
حبابه میگوید:
از محضر امیرالمؤمنین رفتم. مدتی گذشت حضرت به شهادت رسید، نزد امام حسن علیهالسلام که در مسند امیرالمؤمنین نشسته بود و مردم از او سؤال میکردند، رفتم.
هنگامی که مرا دید، فرمود:
ای حبابه والبیه!
عرض کردم:
بلی، سرورم!
فرمود:
آنچه همراه داری بیاور!
من آن سنگ کوچک را به حضرت دادم با انگشتر خود با آن مهر زد همچنان که امیرالمؤمنین مهر زده بود.
پس از امام حسن، خدمت امام حسین علیهالسلام که در مسجد پیامبر خدا - در مدینه بود - رسیدم مرا نزد خود خواست و به من خوشآمد گفت و فرمود:
در میان دلیل امامت، آنچه را که تو میخواهی موجود است. آیا دلیل امامت را میخواهی؟
عرض کردم:
بلی، سرور من!
فرمود:
آنچه همراه داری بیاور!
من آن سنگ را به حضرت دادم امام مهر خود را بر آن زد و مهر در آن سنگ نقش بست.
پس از شهادت امام حسین به خدمت امام زین العابدین رسیدم. آن چنان پیر شده بودم ضعف و ناتوانی اندامم را فرا گرفته بود و من آن وقت خود را صد و سیزده سال میدانستم، امام را دیدم در حال رکوع و سجود بوده و مشغول عبادت است. - و به من توجه ندارد، من هم توان آنجا ماندن را نداشتم - از دریافت نشانه امامت، ناامید شدم. در این وقت حضرت با انگشت سبابه خود به من اشاره کرد به محض اشاره آن حضرت جوانی من برگشت. منتظر شدم امام نماز را تمام کرد.
عرض کردم:
سرور من! از دنیا چقدر گذشته و چقدر باقی مانده است؟
فرمود:
نسبت به گذشته آری، اما نسبت به آینده نه. (گذشته را میتوان معلوم کرد، به آن آگاهیم، ولی باقی مانده را کسی آگاه نیست، آن را خدا میداند).
آنگاه فرمود:
آنچه همراه خود داری بیاور!
من سنگ کوچک را به امام سجاد دادم آن حضرت نیز مهر زد. سپس محضر امام باقر رفتم، او نیز بر آن سنگ مهر زد. بعد از آن خدمت امام صادق رسیدم آن حضرت نیز بر آن سنگ مهر زد. پس از آن سنگ را به خدمت امام کاظم علیهالسلام تقدیم نمودم. او نیز مهر کرد. سپس محضر امام رضا علیهالسلام رفتم آن حضرت نیز همان سنگ کوچک را مهر زد. حبابه والبیه پس از آن، نه ماه زندگی کرد و در سن 236 دار دنیا را وداع نمود.(107)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، بانویی در محضر حسین بن روح
روزی، زنی در بغداد از من پرسید وکیل امام زمان کیست؟ بعضی از قمی ها به او گفته بودند وکیل حضرت، حسین بن روح است و مرا نشان داده بودند که این مرد او را میشناسد.
هنگامی که من خدمت حسین بن روح رسیدم، دیدم آن بانو نیز در آنجا است. زن به عنوان امتحان به حسین بن روح گفت:
ای شیخ! بفرمایید همراهم چه آوردهام؟
حسین بن روح گفت:
آنچه نزد توست، برو در دجله بینداز سپس بیا تا به تو بگویم چه آوردهای، زن رفت آنچه را با خود آورده بود در دجله انداخت، آنگاه نزد حسین بن روح بازگشت.
حسین بن روح به کنیزش گفت:
برو حقهجعبه چوبی را بیاور. کنیز حقه را آورد. حسین بن روح به زن گفت:
این همان حقهای است که نزد تو بود و آن را در دجله انداختی، اکنون بگویم چه چیزی در آن است، یا خودت میگویی؟
زن گفت شما بفرمایید!
گفت: یک جفت خلال طلا؛ یک حلقه بزرگی که گوهری در آن است و دو حلقه کوچک که در هر کدام یکدانه گوهر است. نیز یک انگشتر فیروزه و یک انگشتر عقیق است. در جعبه را که باز کردند دیدم آ نچه در جعبه است همان است که حسین بن روح گفته بود، بدون کم و زیاد.
زن نگاهی به من کرد و گفت: درست همان چیزهاست که من آورده بودم و در دجله انداختم.
وقتی که این ماجرا را از حسین بن روح دیدیم، من و آن زن چنان خوشحال شدیم که نزدیک بود هوش از سر ما برود، چون به یقین دانستیم او وکیل امام زمان است.(140)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، بانوی شجاع در برابر دشمن خونخوار
حجاج از طرز ورود و بی اعتنایی حره فهمید او بانوی شجاع است، کمی تامل کرد، آنگاه پرسید:
تو دختر حلیمه سعدیه هستی؟
حره در پاسخ او گفت:
فراسه من غیر مومن: هوشیاری از غیر مومن، خوب تشخیص دادی ولی تشخیص خوب از امتیازات مومن است نه تو.
حجاج گفت:
خواست خدا بود تو به اینجا آمدی. شنیدم تو علی را بر ابوبکر، عمر و عثمان، برتری میدهی؟
حره گفت:
هر کس چنین نسبتی به من داده دروغ گفته است، زیرا من علی را نه تنها از آنانسه خلیفه برتر میدانم، بلکه او را بر آدم، نوح، لوط، ابراهیم، داود، سلیمان و عیسی بن مریم بالاتر میدانم.
حجاج وای بر تو افزون بر اینکه او را از صحابه بهتر میدانی بر هفت پیغمبر الولعزم نیز فضیلت مید هی، چنانچه این مطلب را با دلیل اثبات نکنی گردنت را میزنم.
حره: من برتری نمیدهم، بلکه خداوند علی را بر آنها فضیلت داده است. در قرآن درباره آدم میفرماید:
وعصی ءادم ربه فغوی(39): آدمیان عصیانترک اولی کرد و گمراه شد.
اما درباره علی علیه السلامو خانواده آن حضرتمیفرماید:و کان سعیکم مشکورا(40): کوشش شما مورد ستایش است.
حجاج: آفرین بر بیان تو ای حره! قبول کردم، اکنون بگو، به چه دلیل او را بر نوح و لوط برتری میدهی؟
حره: خداوند او را برتری داده، قرآن میگوید:(41) خداوند زن نوح و زن لوط را مثل میزند برای کسانی که کافر شدند که همسر آن دو زن، پیغمبر بودند و به آن دو بزرگوار خیانت کردند. اگر چه همسران آن دو، پیغمبر بودند. اما راه گریزی از کیفر خدا نداشتند، لذا گفتیم به آنها به جهنمیان وارد آتش شوید.
و لکن همسر علی علیه السلام، فاطمه دختر پیامبر است که خشنودی او خشنودی خداست،و خشم او خشم خداست. اگر فاطمه از کسی راضی نباشد خداوند از او راضی نمیشود.
حجاج گفت: احسنت، بسیار خوب! قبول کردم. اما به چه دلیل او را بر پدر انبیاء ابراهیم خلیل برتری میدهی؟
حره گفت: خداوند او را در این آیه برتر میداند، میفرماید:و اذ قال ابراهیم رب ارنی کبف تحی الموتی قال اولم تومن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی(42) هنگامی که ابراهیم گفت: خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟ فرمود: مگر ایمان نیاوردهای؟! عرض کرد: چرا، ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.
ولی مولای من علی علیه السلام، در این باره سخنی فرموده که دوست و دشمن این سخن را از او نقل کردهاند. که فرمود:لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا: اگر از جلوی چشمم تمام پردهها برداشته شود چیزی بر یقین من افزوده نمیشود، چنین سخنی را قبل از علی علیه السلام و بعد از او نگفته است.
حجاج: احسنت یا حره! آفرین بر تو ای حره بسیار خوب، حالا بگو، به جه دلیل او را برتر موسی کلیم الله میدانی؟
حره: وقتی که به موسی خبر دادند طرفداران فرعون تصمیم دارند که وی را به قتل برسانند.فخرج منها خائفا یترقب(43): موسی از مصر خارج شد و به سوی مدین رفت. در حالی که ترسان بود، که به او برسند و به قتلش برسانند.
ولی علی علیه السلام در لیله المبیت در رختخواب پیغمبر خوابید بدون آنکه ترس و واهمه داشته باشد در حالی که صد در صد خطر داشت، خداوند به عنوان قدر دانی از آن بزرگوار این آیه را نازل نمود.و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله(44) برخی از مردم جان خود را در مقابل رضای خدا میفروشند.
حجاج: احسنت، آفرین بر تو ای حره! اما چگونه او را از داود بالاتر میدانی؟
حره: خداوند با این آیه او را از داود بالاتر میداند می فرماید:یا داود انا جعلناک خلیفهفی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله(45): ای داود! تو را در روی زمین جانشین قرار دارم، میان مردم به راستی حاکم باش و از هوای نفس پیروی نما که گمراه میشوی.
حجاج پرسید:
قضاوت داود در چه موضوع بود؟
حره گفت: دو نفر پیش داود آمدند که یکی باغستانی از انگور داشت و دیگری گلهای گوسفند، صاحب باغ مدعی بود که این مرد گوسفندانش را در باغ من رها کرده و انگور را چرانده و شکایت به داود کرد.
داود گفت:
گوسفندها را میفروشند معادل زیانی که به باغ وارد شده میدهند تا باغ به صورت اول برگردد.
سلیمان پسر داود گفت: نه، پدر! صاحب باغ از منافع گوسفند از قبیل شیر و پشم استفاده میکند. تا ضررش جبران گردد.
خداوند در این آیه میفرماید:ففهمناها سلیمان(46) - چون در این قضاوت اشتباه پیش آمده بود - ما حکم آن جریان را به سلیمان آموختیم.
ولی مولای من علی علیه السلام فرمود، از من سوال کنید از بالای عرش و از زیر آن، پیش از آن که مرا از دست دهید. در روز فتح خیبر خدمت پیامبر رسید پیامبر روی ببه حاضرین نموده، فرمود: از همه شما داناتر و واردتر به احکام قضاوت، علی است.
حجاج: آفرین بر تو ای حره! خوب دلیل آوردی. اما به چه علت او را بر سلیمان برتر میدانی؟
حره: خداوند در این آیه او را برتری داده، میفرماید:ربی هب لی ملکا لا تنبغی لا حد غیری(47) خدایا مرا سلطنتی بده که شایسته دیگری بعد از من نباشد.
ولی مولای ما امیر المؤمنین گفت: طلقتک یا دنیا ثلاثا لا حاجه لی الیکدنیا! من تو را سه طلاقه کردم، نیازی به تو ندارم.
حجاج: آفرین! برتو ای حره! اکنون بگو، به چه دلیل او را از عیسی برتر میدانی؟
حره: خداوند در این آیه به او برتری داده، به عیسی بن مریم میگوید:(48)
آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا، جز خدای یگانه، انتخاب کنید؟
عیسی گفت: منزهی تو، من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست بگویم، اگر چنین سخنی را گفته باشم تو میدانی، تو از آنچه در روح و جان من است آگاهی و من از آنچه در ذاتپاک تو است آگاه نیستیم. زیرا تو با خبر از تمام اسرار و پنهانی ها هستی، جز آنکه تو دستور دادهای نگفتهام. روی این حساب، قضاوت را درباره آنان که عیسی و مادرش را دو خدا میدانند، تا روز قیامت به تاخیر انداخت.
اما امیر المومنین علی علیه السلام گروه نصریه را (49) که به خدایی علی علیه السلام قائل بودند مجازاتشان کرد و قضاوت را به قیامت نگذاشت.
اینها فضائل علی علیه السلام است که قابل مقایسه با فضائل دیگران نمیباشد.
حجاج: احسنت یا حره! آفرین بر تو ای حره! که از عهده جواب خوب برآمدی! اگر چنین نبود تو را میکشتم.
سپس جایزهای به او داد و با احترام او را به منزل خود برگرداند. رحمت خدا بر چنین بانویی باد.(50)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، بازتاب عمل
در آستان مسجد کوفه خدمت امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) رسیدم سلام گفتم، حضرت پاسخ داد.
عرض کردم: پند بده.
فرمود: ای نوف! أحسن یحسن الیک: خوبی کن تا با تو خوبی شود.
- یا امیرالمؤمنین بیفزا!
- ارحم ترحم: رحم کن تا رحمت کنند.
- یا امیرالمؤمنین بیشتر بفرما!
- خوب بگو تا به خوبی یادت کنند.
- بیفزا!
- از غیبت اجتناب کن که خوراک سگان دوزخ است.
سپس فرمود: ای نوف! دروغ میگوید کسی که گمان دارد حلال زاده است و دشمن امامان از اولاد من است، دروغ میگوید کسی که گمان دارد حلال زاده است و زنا را دوست دارد و یا بر نافرمانی خدا شب و روز جسور است...
ای نوف! صله رحم کن تا خدا عمرت را زیاد کند و خوش خلق باش تا خداوند حسابت را سبک گیرد.
ای نوف! اگر میخواهی روز قیامت با من باشی هرگز کمک ظالمان مباش.
ای نوف! هر که ما را دوست دارد روز قیامت با ما است و اگر کسی سنگی را دوست بدارد با او محشور میگردد.
ای نوف! مبادا خود را برای مردم خوب نشان دهی و به نافرمانی خدا بر آیی تا خدا روزی که ملاقاتش کنی رسوایت کند.
ای نوف آنچه به تو گفتم، نگهدار تا به خیر دنیا و آخرت برسی.(44)
امید است ما نیز این پندهای گرانقدر را آموخته و به آنها عمل کنیم.
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، با چه کسی همنشین باشیم
یاران! بکوشید خود را دوست خدا کنید و به او نزدیک شوید.
یاران گفتند:
یا روح الله! به چه وسیله خود را دوست خدا کنیم و به او نزدیک شویم؟
فرمود:
به وسیله دشمن داشتن گنهکاران، با خشم بر آنان خشنودی خدا را بجویید.
گفتند:
در این صورت با چه کسی همنشین باشیم؟
فرمود:
1. با آن کس که دیدنش شما را به یاد خدا اندازد.
2. و گفتارش به اعمالتان بیفزاید.
3. و اعمالش شما را به یاد آخرت سوق دهد. (118)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، با این گونه افراد چه میشود کرد
سخن به این جا که رسید خانه بر من تنگ شد و از شدت ناراحتی نزدیک بود از خشم منفجر شوم. تصمیم گرفتم برخیزم و او را زیر لگد بگیرم که به یاد اشاره امام علیه السلام افتادم، خود را نگه داشتم.
در اینجا امام علیه السلام به او فرمود: اهل کجایی؟
گفت: اهل بصره. فرمود: این کسی که تو از او حدیث نقل میکنی و نامش را به عنوان جعفر بن محمد امام صادق علیه السلام او را میشناسی؟
گفت: نه.
- امام: از او هیچ حدیثی شنیدهای؟
حضرت: این حدیثهایی که نقل کردی به نظر تو همه درست است؟
گفت: آری.
امام: این حدیثها را کی شنیدهای؟
مردم: یادم نیست، ولی این حدیثها در شهر و دیار ما مشهور است و کسی در صحت آن شکی ندارد.
حضرت فرمود:
اگر خود جعفر بن محمد را ببینی و به تو بگوید:
من این حدیثها را نگفتهام، همه آنها که از من نقل میکنی دروغ است، باور میکنی؟
مرد با کمال پررویی گفت: نه.
امام علیه السلام فرمود: چرا؟
مرد گفت: چون عدهای بر راست بودن آنها شهادت دادهاند که اگر یکی از آنها برای آزادی کسی از بردگی گواهی دهد، شهادتش پذیرفته میشود.
امام علیه السلام فرمود:
اکنون از من حدیثی بشنو و بنویس:
بسم الله الرحمن الرحیم، پدرم از جدم نقل کرد.
مرد در اینجا گفت: نامت چیست؟
حضرت فرمود: از نامم چه میپرسی، بنویس!
همانا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
هر کس بر ما خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دروغ بندد خداوند او را در روز قیامت یهودی کور برانگیزد و اگر دجال را ببیند از پیروان او میشود و اگر او را درک نکند و بمیرد، در قبر به او ایمان میآورد....
این حدیث را هم بدون چون و چرا نوشتند و رفتند.
سپس امام علیه السلام با چهره گرفته از اطاق بیرون آمد، آنگاه به من فرمود:
گفتار این گروه را شنیدی، چه حدیثهای دروغین نقل میکنند؟!
عرض کردم: اینها خودشان چه هستند که حدیث شان چه باشد. اصلاً قابل اهمیت نیستند.
فرمود: نکته مهم این است که پیش روی خودم بر من دروغ میبندند و از من آنچه را نقل میکنند که اصلاً من نگفتهام و کسی از من نشنیده است و عجیبتر از آن که میگویند: اگر امام صادق علیه السلام خودش هم این حدیثها را انکار کند، بگوید آنها را من نگفتهام، سخن او را نمیپذیریم، و او را تصدیق نمیکنیم، با این گونه افراد چه میشود کرد؟! خدا مهلتشان ندهد(103).
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، آینده وحشتناک
چگونه خواهید بود آن وقت که زنهایتان فاسد و جوانانتان فاسق شوند و شما امر به معروف و نهی از منکر نکنید؟
گفتند: یا رسول الله! مگر ممکن است چنین چیزی پیش بیاید؟
حضرت فرمود:
آری بدترین از این، چگونه خواهید بود آن روز که مردم را به کارهای زشت امر کنید و از کارهای خوب باز دارید؟
گفتند: یا رسول الله! مگر چنین چیزی میشود؟
فرمود:
آری، از این بدتر چگونه خواهد بود حال شما زمانی که ببینید کار خوب در نظر مردم زشت و کار بد خوب است.(16)
امروزها این صفات خطرناک در جامعه ما دیده میشود باید خیلی مواظب بود.
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، ایمان یک بانو و قطرهای شراب
روزی در مجلس آن حضرت نشسته بودم بانویی به نام امخالد که از بانوان متعهد و نیکوکار بود وارد شد و عرض کرد:
من برای معالجه به پزشکان عراق مراجعه کردم. آنها معالجه را در خوردن شراب دانستهاند و گفتند:
مقداری شراب را با قاووت نرم شده گندم بریان مخلوط کن و بخور بهتر میشوی.
اکنون به حضورتان آمدهام تا ببینم آیا برای معالجه مرضم خوردن شراب را جایز میدانید، شراب بخورم یا نه؟ از شما کسب تکلیف میکنم.
حضرت فرمود:
با آنکه دکترها شراب را داروی مرضتان میدانند چرا نمیخوری؟
گفت: من در مذهب شما هستم و از شما اطاعت میکنم، اگر بفرمایید بخور، میخورم وگرنه، نمیخورم. زیرا فردای قیامت اگر بپرسند چرا شراب خوردی در پاسخ میگویم: امام جعفر صادق دستور داد و اگر بگویند: چرا نخوردی و مردی، میگویم: امام جعفر صادق نهی کرد.
آنگاه امام صادق علیه السلام رو به من کرد و فرمود:
ای ابابصیر! آیا میشنوی این بانو چه میگوید؟
ایمان و تقوای این بانو آن چنان محکم است، و به اندازهای تابع دستورات دین اسلام میباشد که هنگام بیماری و دستور پزشک نیز بدون اجازه ما از خوردن شراب خودداری میکند.
سپس به او فرمود:
به خدا سوگند اجازه نمیدهم حتی یک قطره از آن بخوری، و اگر بخوری پشیمان میشوی وقتی که روح تو به اینجا با دست اشاره کرد به گلوگاه برسد.
سه بار فرمود:
آیا فهمیدی؟
زن در پاسخ عرض کرد: آری.
امام سه بار گفت: آری قطرهای از شراب دریای محبت خاندان پیامبر را آلوده میکند و از کار میاندازد(91).
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، آیا قلب برادرت با ما بود
امام علیهالسلام فرمود:
آیا قلب و فکر برادرت با ما بود؟
گفت: آری!
امام علیهالسلام فرمود: بنابراین او نیز در این جنگ همراه ما بوده است.
آنگاه افزود: نه تنها ایشان بلکه آنها که در صلب پدران و در رحم مادرانشان هستند، اگر در این نبرد با ما هم فکر و هم عقیده باشند، همگی با ما هستند که به زودی پا به جهان گذاشته و ایمان و دین به وسیله آنان نیرو میگیرد. (16)
ادامه ندارد
داستان های بحارالانوار ، آیا خداوند میتواند جهان را در یک تخم مرغ جا دهد
آیا پروردگار شما میتواند زمین و آسمان را در یک تخم مرغ جا دهد به طوری که نه جهان کوچک شود و نه تخم مرغ بزرگتر گردد؟ امام رضا (علیه السلام) فرمود:
پروردگار من شبیه این کار را انجام داده است و جهان پهناور را در مردمک چشمت قرار داده است در حالی مردمک دیده ات کوچکتر از یک تخم مرغ است، تا وقتی بگشایی آسمان و زمین را و آنچه ما بین آنهاست، هم را به خوبی مشاهده میکنی، این خود نمونه قدرت خداوند است، جلو دیدهات را تا آن اندازه وسیع قرار داده و مردمک چشم تو با آن همه کوچکی، همه آسمان و زمین و آنچه در آنها است به آسانی ببینی و او قادر بود دیدگانت را کور و نابینا کند. با این پاسخ آن مرد را قانع ساخت و دیگر حرفی نزد و رفت.(107)
البته پاسخ جنبه اقناعی داشته که امام با بیان نمونهای از قدرت بی پایان پرودگار در موارد ممکن، او را از آنچه که نا ممکن و محال است منصرف گردانیدهاند.
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))