باده بده ساقیا! ولی ز خُمِّ غدیر
چنگ بزن مُطربا! ولی به یاد امیر
تو نیز ای چرخ پیر! بیا ز بالا به زیر
دادِ مَسَرَّت بده، ساغر عشرت بگیر
بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد
که زُهره در آسمان به نغمه دمساز شد
محیط کون و مکان، دایره ی ساز شد
سَرور روحانیان، هُوَ ٱلْعَلِیُّ ٱلْکبیر
وادی خُمِّ غدیر، منطقه ی نور شد
یا ز کف عقل پیر، تجلّی طور شد؟
یا که بیانی خطیر ز سِرِّ مَستور شد؟
یا شده در یک سَریر، قَرانِ شاه و وزیر؟
چون به سر دست شاه، شیر خدا شد بلند
به تارک مهر و ماه، ظِلِّ عنایت فکند
به شوکت فَرّ و جاه، به طالعی ارجمند
شاه ولایت پناه، به امر حق شد امیر
مژده! که شد میر عشق، وزیر عقل نخست
به همّت پیر عشق، اساس وحدت درست
به آب شمشیر عشق، نقش دوئیت بشست
به زیر زنجیر عشق، شیر فلک شد اسیر
فاتح اِقلیمِ جود به جای حیدر نشست
یا به سپهر وجود نَیِّر اعظم نشست؟
یا به محیط شهود مرکز عالم نشست؟
روی حسودِ عَنود، سیاه شد همچو قیر
جلوه به صد ناز کرد لیلی حُسْن قِدَم
پرده ز رخ باز کرد بدْر منیر ظُلَم
نغمهگری ساز کرد معدن کُلّ حِکَم
یا سخن آغاز کرد عَنِ ٱللَّطیفِ ٱلْخبیر
به هر که مولا منم، علیست مولای او
نسخه ی اسما منم، علیست طُغرای او
سِرِّ مُعمّا منم، علیست مَجْلای او
محیط انشا منم، علی مَدار و مدیر
طور تجلّی منم، سینه ی سینا علیست
سِرِّ اَنَا ٱلله منم، آیت کبری علیست
درّه ی بیضا منم، لؤلؤ لالا علیست
شافع عُقبیٰ منم، علی مُشار و مُشیر
حلقه ی افلاک را، سلسله جنبان علیست
قاعده ی خاک را، اساس و بنیان علیست
دفتر ادراک را، طراز و عنوان علیست
سید لولاک را، علی وزیر و ظهیر
دایره ی کُنْ فَکان، مرکز عزم علیست
عرصه ی کون مکان، خطّه ی رزم علیست
در حرم لامکان، خلوت بزم علیست
روی زمین و زمان به نور او مُسْتَنیر
یوسف کنعان عشق، بنده ی رخسار اوست
خِضر بیابان عشق، تشنه ی گفتار اوست
موسِیِ عِمران عشق، طالب دیدار اوست
کیست سلیمان عشق، بر در او یک فقیر
ای به فروغ جمال، آینه ی ذُوٱلْجَلال
«مُفتقر» خوش مَقال، مانده به وصف تو لال
گرچه بُراق خیال در تو ندارد مجال
ولی ز آب زلال، تشنه بُوَد ناگزیر
آیة الله محمد حسین غروی اصفهانی رحمة الله علیه