بشارت رمضان

 

دل مرده‌‌ایم و یاد تو جان می‌دهد به ما

قلبیم و بودنت ضربان می‌دهد به ما

 

ماه خدا دو مرتبه بی‌ماهِ روی تو

دارد بشارتِ رمضان می‌دهد به ما

 

برگرد! ای که لحظه‌ی افطار، عاقبت

یک روز دست‌های تو نان می‌دهد به ما

 

روزی سه بار غرق غریبی و بی کسی‌ست

حسّی که بی‌تو وقت اذان می‌دهد به ما

 

این ماه، فرصتی‌ست که باز عاشقت شویم

ماه خدا دوباره زمان می‌دهد به ما

 

ما میهمان جدّ تو هستیم «جانْ حسین»

نامی که اشک‌های روان می‌دهد به ما

 

بی‌شک حواله‌ی همه امسال کربلاست

رزقی که آخر رمضان می‌دهد به ما

 

 

محمدعلی بیابانی



[ پنج شنبه 30 مهر 1394  ] [ 7:31 PM ] [ KuoroshSS ]

عالم همه مست از گل رخسار حسین است (علیه السلام)

 

عالم همه مست از گل رخسار حسین است

ذرّات جهان در عجب از کار حسین است

 

دانی که چرا خانه‌ی حقّ گشته سیه پوش

یعنی که خدای تو عزادار حسین است

 

تا هست جهان هست به فرمان الهی

جبریل امین حاجبِ دربار حسین است

 

جِنّ و مَلک و حور و پری در طلب فیض

مأمور پذیرایی زوّار حسین است

 

دانی که خرید از دل و جان، جان جهانی

با دادن جانی به جهان کار حسین است

 

سرمایه‌ی آزادگی و مردی و غیرت

از کوشش و از همّت و پیکار حسین است

 

آن سر که شود شافع ما نزد خداوند

آن سر، سر پُر نور و گهربار حسین است

 

نِیْ بندگی کس کن و نِیْ بنده‌ی کس باش

کاین پند گرانمایه ز گفتار حسین است

 

هر کس به جهان گشته گرفتار نگاری

عمری‌ست که «ژولیده» گرفتار حسین است

 

ژولیده نیشابوری



[ پنج شنبه 30 مهر 1394  ] [ 6:19 AM ] [ KuoroshSS ]

الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم

 

الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم

نه تنها سر برایت، بلکه از سر بهتر آوردم

 

پِیِ ابقاء قدْ قامَتْ به ظهر روز عاشورا

برای گفتن الله اکبر، اکبر آوردم

 

برای کُشتن دونان به دشت کربلا یا ربّ

چو عبّاس همایون‌فر، امیر لشگر آوردم

 

پیِ آزادی نسل جوان از بند استعمار

برادر زاده‌ای چون قاسم فرُّخ‌فر آوردم

 

علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست

ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردم

 

اگر با کشتن من دین تو جاوید می‌گردد

برای خنجر شمر ستمگر حنجر آوردم

 

برای آنکه قرآنت نگردد پایمال خصم

برای سُمِّ مرکب‌ها، خدایا پیکر آوردم

 

علی انگشتر خود را به سائل داد امّا من

برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم

 

به پاس حُرمت بوسیدن لب‌های پیغمبر

لبانی تشنه یا ربّ بهر چوب خیزر آوردم

 

حَسَن را گر که از لَخت جگر آکنده شد طشتی

من اینک سر برای زینتِ طشت زر آوردم

 

برای آنکه همدردی کنم با مادرم زهرا

برای خوردنِ سیلی، سه ساله دختر آوردم

 

منِ«ژولیده» می‌گویم، حسین بن علی گفتا:

الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم

 

ژولیده نیشابوری



[ چهارشنبه 29 مهر 1394  ] [ 8:10 PM ] [ KuoroshSS ]

گنج و تنگ‌دستی

 

ما تو را بی‌توشه نفرستاده‌ایم

آنچه می‌بایست دادن داده‌ایم

 

دست دادیمت که تا کاری کنی

دِرهمی گر هست دیناری کنی

 

پای دادیمت که باشی پا به جای

وارهانی خویش را از تنگنای

 

چشم دادیمت دلت ایمن کند

بر تو راه زندگی روشن کند

 

آن که جان کرده‌ست بی‌خواهش عطا

نان کجا دارد دریغ از ناشتا

 

این توانایی که در بازوی توست

شاهد بخت است و در پهلوی توست

 

آنچه گفتی نیست، یک یک در تو هست

گنج‌ها داری و هستی تنگ دست

 

عقل و رأی و عَزْم و همّت، گنج توست

بهترین گنجور، سعی و رنج توست



[ چهارشنبه 29 مهر 1394  ] [ 6:44 PM ] [ KuoroshSS ]

خواهد رسید . . .

 
 
 
 
گر بمانَد نزدِ حق، یک روز از عمرِ جهان
 
طالبِ خونِ خدا، صاحبْ زمان خواهد رسید
 
 
محمود ژولیده


[ سه شنبه 28 مهر 1394  ] [ 5:16 AM ] [ KuoroshSS ]

من عاشق تنهاییم، تو هرچه می‌خواهی بگو

 

با من بگو تا کیستی،  مِهری؟ بگو، ماهی؟ بگو

خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟  اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو

 

راندم چو از مِهرت سخن، گفتی بسوز و دم مزن

دیگر بگو از جان من، جانا چه می‌خواهی؟ بگو

 

گیرم نمی‌گیری دگر،  زآشفته‌ی عشقت خبر

بر حال من گاهی نگر، با من سخن گاهی بگو

 

ای گل پِیِ هر خس مرو، در خلوت هر کس مرو

گویی که دانم، پس مرو، گر آگه از راهی بگو

 

غمخوار دل ای مِیْ نیی، از درد من آگه نیی

والله نیی،  بالله نیی،  از دردم آگاهی بگو

 

بر خلوت دل سرزده، یک ره درآ ساغر زده

آخر نگویی سرزده، از من چه کوتاهی؟ بگو

 

من عاشق تنهایی‌ام،  سرگشته‌ی شیدایی‌ام

دیوانه‌ی رسوایی‌ام،  تو هرچه می‌خواهی بگو

 

مهرداد اَوِستا



[ جمعه 24 مهر 1394  ] [ 11:35 PM ] [ KuoroshSS ]

شاید که آمدی گذر ما نیامدی

 

این هفته هم گذشت تو امّا نیامدی

خورشیدِ خانواده‌ی زهرا نیامدی

 

از جاده‌ی همیشه‌ی چشم انتظارها

ای آخرین مسافرِ دنیا نیامدی

 

صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم

آمد غروب، رفت و تو آقا نیامدی

 

از نازِ چشم‌های تو اصلا بعید نیست

شاید که آمدی گذرِ ما نیامدی

 

امروزمان که رفت، چه خاکی به سر کنیم

آقای من اگر زد و فردا نیامدی

 

غیبت بهانه‌ای ست که پاکیزه‌تر شویم

تا روبرویمان نشدی تا نیامدی

 

« یَا بْنَ الْحَسَن بیا » ی قنوتم وظیفه است

دیگر به ما چه آمده‌ای یا نیامدی

 

علی‌اکبر لطیفیان



[ جمعه 24 مهر 1394  ] [ 8:56 PM ] [ KuoroshSS ]

ألْعَجَلْ یا مُنتقِم یا حضرتِ صاحبْ زمان

 

در نگاهِ مشتری گر جنسِ درهم خوب نیست

می‌خری امّا تو بارم را  اگر هم خوب نیست

 

مشتری وقتی تو باشی سودِ عالی با من است

گرچه اینجا صحبت از سود و ضرر هم خوب نیست

 

دور از تو هستم و شد حاصلم بی‌حاصلی

آفتاب هر وقت کم باشد ثمَر هم خوب نیست

 

در رهِ دیدارِ تو باید که سختی‌ها کشید

آری آری وصلِ تو بی‌دردِ سر هم خوب نیست

 

در قنوت نیمه شب باید که پیدایت کنم

انتظارِ یار بی‌اشکِ سَحر هم خوب نیست

 

گرچه باشد ناز کردن رسمِ معشوقان ولی

این یک عاشق بیاُفتد از نظر هم خوب نیست

 

تا نکُشته زخمِ هجرانت مرا کاری بکن

ای طبیبا زخمِ بی‌درمان و مرهم خوب نیست

 

با رضا (علیه السلام) در وقت جان دادن به بالینم بیا

منتظر باشد نگاه مُحتضَر هم خوب نیست

 

ضربه‌ی سیلی جای خود، اینکه بیافتد مادری

بین کوچه پیشِ چشمان پسر هم خوب نیست

 

* * *

تا بگیری انتقامِ مادرِ قامتْ کمان

ألْعَجَلْ یا مُنتقِم یا حضرتِ صاحبْ زمان



[ جمعه 24 مهر 1394  ] [ 6:25 PM ] [ KuoroshSS ]

بدون ترک گنه انتظار بی‌معناست

 

بدونِ ترکِ گنه انتظار بی‌معناست

امیدِ دیدنِ روی نگار بی‌معناست

 

تمامِ زنده دلی‌ها ز اشکِ نیمه شب است

بدون فیضِ سَحَر درکِ یار بی‌معناست

 

دگر به دوریِ آقا  نموده‌ایم عادت

وگرنه بر دلِ مجنون، قرار بی‌معناست

 

خزانِ عُمر رسید و بهارِ ما نرسید

بدونِ تو گلِ نرگس بهار بی‌معناست

 

بهای زندگی ما رضایتِ یار است

وگرنه گردشِ لیل و نهار بی‌معناست

 

پیاله‌ام شده خالی  ولی یقین دارم

گلایه در حرمِ سفره‌دار بی‌معناست

 

سلام بر شهدایی که بی‌نشان رفتند

برای عاشقِ زهرا (سلام الله علیها) مزار بی‌معناست

 

قاسم نعمتی



[ جمعه 24 مهر 1394  ] [ 6:01 PM ] [ KuoroshSS ]

آقا بیا و غُصّه‌ی ما را تمام کن

 

لطف شماست اینکه گرفتار ماتمیم

در سایه‌ی نگاه شما زیر پرچمیم

 

گمراه می‌شدیم اگر چشمتان نبود

از رحمتِ شماست اگر سینه می‌زنیم

 

گفتی بیا و گریه برای غریب کن

گفتی که در حسینیه هم ناله‌ی همیم

 

سهمی ز اشک‌های شما رزق ما شده

دریا دلیم و زنده از این اشکِ نم نمیم

 

مادر مرا ز مِهر شما شیر داده است

مدیون روضه‌های نفس گیر مادریم

 

وقتی که آسمان و زمین گریه می‌کند

ما نیز خون جگر ز مصیبات اعظمیم

 

با لحن دلبرانه‌ی ناحیه خواندنت

تا لحظه‌ی ظهور شما زار می‌زنیم

 

آقا بیا و غُصّه‌ی ما را تمام کن

ما غُصّه‌دار زینب و آن قامتِ خمیم

 

در روزگار غیبتتان طبق امرتان

سربازهای گوش به فرمان رهبریم

 

دنیای غرب راه به جایی نمی‌برَد

وقتی که ما صحابه‌ی خورشیدِ مشرقیم

 

آقا چه می‌شود ز دعای تو بنگریم

زوّار کربلایی ماه محرمیم

 

مصطفی هاشمی‌نسب



[ جمعه 24 مهر 1394  ] [ 5:05 PM ] [ KuoroshSS ]