سر به مُهر کربلا می‌برد در سجّاده‌اش

 

یک کم از اشک تو در میزان دریا کم نبود

پیش غم‌های تو  غم‌های دو عالم  غم نبود

 

سَر به مُهر کربلا می‌بُرد در سجّاده‌اش

آن که پیش هیچ کس  غیر از خدایش خم نبود

 

بعد قرآن در نزول آیه‌های مُحکمات

هیچ نطقی در جهان  چون خطبه‌ات مُحکم نبود

 

پلک بر هم می‌زدی کرب و بلا می‌شد مرور

مَقتلی کامل‌تر از چشمت در این عالم نبود

 

روضه‌ی در پرده‌ات این بود که، در طول راه

غیر تو با عمّه جانت هیچ کس مَحرم نبود

 

گرچه کُشتت ذرّه ذرّه شمر، با سَمِّ هُشام

در حقیقت قاتلت هم شمر بود و هم نبود

 

با حساب روضه‌ی گودال و ظهر و خیمه‌ها

علّت اصلی مرگت حتم دارم سَم نبود

 

 

مهدی رحیمی



[ پنج شنبه 12 مهر 1397  ] [ 7:23 PM ] [ KuoroshSS ]

ای روح عشق، معنی خلد برین، حسین (سلام اللّه علیه)

 

ای روح عشق، معنی خُلْدِ بَرین، حسین

راز و نیاز روز و شب راغبین، حسین

سلام الله علیه

ما در کنار تو همه آسوده خاطریم

واضح‌ترین تجلّی حِصْنِ حَصین، حسین

سلام الله علیه

هیئت اگر نبود هدایت نمی‌شدیم

روحی فداک، حضرت عشق آفرین، حسین

سلام الله علیه

اوّل خدا برای تو روضه گرفته است

اوّل گریست بهر تو روحُ ٱلأمین حسین

سلام الله علیه

ما نوکران مادر فضل و کرامتیم

ما برا بخر به حرمت أُمُّ ٱلبنین، حسین

سلام الله علیه

محشر همه به دور شما سینه می‌زنیم

با این نوا و زمزمه‌ی دلنشین، حسین . .

سلام الله علیه

بنده بدون گریه مقرّب نمی‌شود

این نکته نزد ما شده عینُ ٱلیقین، حسین

سلام الله علیه

یک سال می‌شود که به فکر زیارتیم

ما را به کربلا برسان اربعین، حسین

سلام الله علیه

عمری ست آه ما همه از آه زینب است

در گوش ماست سوز ندایی حزین، حسین

سلام الله علیهما

رحمی به حال خواهر خود کن مقابلش

پرپر نزن، نکش بدنت را زمین، حسین

سلام الله علیه

بالای نیزه رفتی و از حال رفته است

در پای نیزه خواهر خود را ببین، حسین

سلام الله علیه

 

محمّدجواد شیرازی



[ پنج شنبه 12 مهر 1397  ] [ 6:21 AM ] [ KuoroshSS ]

جاده و اسب مهیاست، بیا تا برویم

 

جاده و اسب مهیّاست، بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم

 

ایستاده ست به تفسیر قیامت زینب

آن سوی واقعه پیداست بیا تا برویم

سلام الله علیها

خاک، در خون خدا می‌شکفد می‌بالد

آسمان، غرق تماشاست بیا تا برویم

 

تیغ، در معرکه می‌افتد و برمی‌خیزد

رقص شمشیر چه زیباست، بیا تا برویم

 

از سراشیبی تردید اگر برگردیم

عرش، زیر قدم ماست بیا تا برویم

 

دستِ عباس، به خونخواهی آب آمده است

آتش معرکه برپاست بیا تا برویم

سلام الله علیه

زره از موج بپوشیم و ردا از طوفان

راه ما، از دل دریاست بیا تا برویم

 

کاش، ای کاش! که دنیای عطش می‌فهمید

آب، مهریه‌ی زهراست بیا تا برویم

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

چیزی از راه نمانده ست چرا برگردیم

آخر راه، همین جاست بیا تا برویم

 

فرصتی باشد اگر، باز در این آمد و رفت

تا همین امشب و فرداست بیا تا برویم

 

 

ابوالقاسم  حسین‌جانی



[ چهارشنبه 11 مهر 1397  ] [ 5:19 AM ] [ KuoroshSS ]

آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست

 

قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست

با قضا گفت مَشیّت که قیامت برخاست

 

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت

آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست

 

نه بقا کرد ستمگر نه بجا ماند ستم

ظالم از دست شد و پایه‌ی مظلوم بجاست

 

زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست

بلکه زنده است شهیدی که حیاتش ز قفاست

 

دولت آن یافت که در پای تو سر داد ولی

این قبا راست نه بر قامتِ هر بی‌سر و پاست

 

تو در اوّل، سر و جان باختی اندر ره عشق

تا بدانند خلایق، که فنا شرط بقاست

 

مُنْکَسِف گشت چو خورشیدِ حقیقت به جمال

گر بگریند ز غم دیده‌ی ذرّات رواست

 

رفت بر عرشه‌ی نِیْ تا سرت ای عرش خدا

کرسی و لوح و قلم بهر عزای تو به پاست

 

 

فؤاد کرمانی



[ سه شنبه 10 مهر 1397  ] [ 5:56 AM ] [ KuoroshSS ]

کشتی نجات

 

لطف حسین ما را  تنها نمی‌گذارد

گر خلق وا گذارد، او وا نمی‌گذارد

سلام الله علیه

او کشتی نجات و  کشتی شکسته ماییم

مولا به کام غرقاب  ما را نمی‌گذارد

 

هَلْ مِنْ مُعینِ او را  باید جواب دادن

شیعه امام خود را  تنها نمی‌گذارد

 

زهرا به دوستانش قول بهشت داده

بر روی گفته‌ی خویش  او پا نمی‌گذارد

سلام الله علیها

ما و فِسُرده حالی  مولا نمی‌پسندد

مسکین و دست خالی  مولا نمی‌گذارد

 

از بس گناهکاریم  ما مستحق ناریم

باید که سوخت ما را  زهرا نمی‌گذارد

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

سید رضا مؤیّد



[ دوشنبه 9 مهر 1397  ] [ 6:03 AM ] [ KuoroshSS ]

رحمت واسعه

 

عاشقِ درد، همان درد بُوَد درمانش

زخم گردد  پَرِ پروازِ همای جانش

 

نازم آن خانه به دوشی که پس از طیِّ طریق

تیغ عشق تو کند در یَمِ خون، مهمانش

 

روح عاشق که عروجش گذرد از ملکوت

مرغ عشق است و بُوَد لانه‌ی تن زندانش

 

این حسین است، حسین است، حسین است، حسین

که به توحید دهد روح تن عریانش

سلام الله علیه

سینه‌ی بحر کشد شعله به یاد عطشش

بر دل آب بُوَد، داغ لب عطشانش

 

اوست آن قاری قرآن که پس از بوسه‌ی وحی

بوسه‌ی چوب بُوَد، اجر لب و دندانش

 

روز محشر که غضب از همه سو موج زند

رحمتِ واسعه، جاری بُوَد از دامانش

 

پای میزان چون کمر بهر شفاعت بندد

نَبُرَد قاتل او هم  طمع از احسانش

 

رحمت و عفو دو قطره بُوَد از خون گلو

وسعت حشر بُوَد، گوشه‌ای از میدانش

 

آنچنان سینه سپر کرد و مقاوم استاد

که به هم خورد گره، زخم تن از پیکانش

 

گشت قربانی و هفتاد و دو قربانی داد

جان ما، جان همه خلقِ جهان، قربانش

 

پُر ز آیات شد آن مُصْحَفِ زهرا، «میثم»!

بس که با تیر نوشتند به تن، قرآنش

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ یک شنبه 8 مهر 1397  ] [ 6:04 AM ] [ KuoroshSS ]

ما را نسیم پرچم تو زنده می‌کند

 

ما را نسیم پرچم تو زنده می‌کند

زخمی ست دل که مرهم تو زنده می‌کند

 

خشکیده بود چند صباحی قنات عشق

این چشمه را ولی غم تو زنده می‌کند

 

آه ای قتیل اشک، نفس‌های مرده را

شور تو، روضه و دم تو زنده می‌کند

 

ای خونبهای عشق، چه خوش گفت پیر ما:

اسلام را مُحرّم تو زنده می‌کند

 

ما با غذای نذریتان رشد کرده‌ایم

جان را عطای حاتم تو زنده می‌کند

 

آقا جسارت است، ولی داغ شیعه را

انگشتر تو، خاتم تو زنده می‌کند

 

بالای تل هم آتش این قوم خفته را

آن خواهر مُکرّم تو زنده می‌کند

 

این کشته‌ی فتاده به هامون حسین اوست

خود را به اسم اعظم تو زنده می‌کند

سلام الله علیه

فردای محشر و غم و طوفان و تشنگی

ما را امیدِ زمزم تو زنده می‌کند

 

 

عبّاس احمدی



[ شنبه 7 مهر 1397  ] [ 5:14 AM ] [ KuoroshSS ]

خون خدا را فقط ذات خدا خون بهاست

 

زخم گلوی حسین چشمه‌ی خون خداست

خون خدا را فقط ذات خدا خون بهاست

سلام الله علیه

آنکه ز خون گلو داده به قرآن حیات

کشته‌ی او را اگر کشته بخوانی خطاست

 

مُصْحَفِ آیات نور پیکر صد چاک اوست

آینه‌ی حُسْنِ او آن سر از تن جداست

 

ما همه ذُریّه‌ایم  سلسله‌ی عشق را

طینت ما شعله‌ای از عطش کربلاست

 

شیعه ز باران اشک  می‌کند ایجاد سیل

شیعه به دریای خون  طالب خون خداست

 

شیعه حیات ابد  از دم شمشیر یافت

شیعه به اوج عطش  تشنه‌ی جام بلاست

 

شور که شد با شعور، شور حسینی شود

گریه‌ی با معرفت، معرفت کبریاست

سلام الله علیه

بزم وصال حسین در دل دریای خون

سیر عروج حسین از سَرِ نی تا خداست

سلام الله علیه

زخم جوانان او خنده‌ی فتح است و بس

خون علی اصغرش خون همه انبیاست

سلام الله علیه

هر نیِ نیزار عشق  فاش ندا می‌دهد

هرکه حسینی بُوَد، رگ رگ او نینواست

سلام الله علیه

گریه‌ی «میثم» خورَد آب ز خون حسین

فانی معراج خون، ساقی بزم بقاست

سلام الله علیه

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ جمعه 6 مهر 1397  ] [ 5:48 AM ] [ KuoroshSS ]

هرچند دادم از دست حال عبادتم را

 

هرچند دادم از دست حالِ عبادتم را

از من نگیر هرگز عرض ارادتم را

 

هرجوره خوب بودی با این بدِ گنهکار

اما ادا نکردم حقِّ رفاقتم را

 

چیزی ز نعمت تو از سفره‌ام نشد کم

با لطف خود ندیدی کفرانِ نعمتم را

 

مشغول هیچ بودم، دنبال هیچ رفتم

صرف شما نکردم، افسوس، همّتم را

 

هرچه فرار کردم دنبالِ من دویدی

آغوش باز کردی دیدی خجالتم را

 

آلوده‌ام ولی من گریه کن حسینم

خرج حسین کردم ساعت به ساعتم را

سلام الله علیه

دست سه ساله دادم من آبروی خود را

کی می‌دهد رقیّه  برگِ زیارتم را

سلام الله علیها

زینب بلند می‌گفت ای آفتاب نیزه

گودال تو رقم زد روز اسارتم را

سلام الله علیها

 

سید پوریا هاشمی



[ پنج شنبه 5 مهر 1397  ] [ 5:27 AM ] [ KuoroshSS ]

به نام نامی سر

 

به نام نامی سر، بسمه تعالی سر

بلند مرتبه پیکر، بلند بالا سر

 

فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد

که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر

 

قسم به معنی لٰایُمْکِنُ ٱلْفرار از عشق

که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر

سلام الله علیه

نگاه کن به زمین، مٰا رَأَیْتَ إِلّٰا تن

به آسمان بنگر، مٰا رَأَیْتَ إِلّٰا سر

 

سری که گفت: من از اشتیاق لبریزم

به سرسرای خداوند می‌روم با سر

 

هر آنچه رنگ تعلّق، مباد بر بدنم

مباد جامه، مباد کفن، مبادا سر

 

همان سری که یُحِبُّ ٱلْجَمال محوش بود

جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر

 

سری که با خودش آورد بهترین‌ها را

که یک به یک، همه بودن سروران را سر

 

زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان

حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر

 

سپس به معرکه عابس، أَجَنَّنیٖ گویان

درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر

 

بنازم أُمِّ وَهَب را، به پاره تن گفت

برو به معرکه با سر ولی میا با سر

 

خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید

گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر

 

چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید

به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد

همان سری ست که برده برای لیلا سر

 

همان که احمد و محمود بود سر تا پا

همان سری که خداوند بود، پا تا سر

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد

پر از علی شود آغوش دشت، سر تا سر

سلام الله علیه

میان خاک، کلام خدا مقطعه شد

میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر

 

حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ی اسب

چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر

 

تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود

به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر

 

جدا شده است و سر از نیزه‌ها در آورده است

جدا شده است و نیفتاده است از پا سر

 

صدای آیه‌ی کهف الرقیم می‌آید

بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر

 

بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام

که آفتاب درآورده از کلیسا سر

 

عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت؟

به چوب، چوبه‌ی محمل، نه با زبان، با سر

 

دلم هوای حرم کرده است می‌دانی

دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر

 

 

سید حمیدرضا برقعی



[ دوشنبه 2 مهر 1397  ] [ 5:45 AM ] [ KuoroshSS ]