ذره‌ی خاکم و با عشق تو زر می‌گردم

 

ذره‌ی خاکم و با عشق تو زر می‌گردم

نامت آید به میان زیر و زبر می‌گردم

 

کفتر جلد حریم توأم آقا، یعنی

هر کجا می‌روم آخر به تو برمی‌گردم

 

گفت در روضه به دنبال چه می‌گردی تو؟

من به دنبال تو می‌گردم اگر می‌گردم

 

راه عشق تو نه راهیست که ایمن باشیم

پس کجایی که به دنبال خطر می‌گردم

 

سروری نه که به دنبال گدایی هستم

من گدای تو شوم از همه سر می‌گردم

 

 

حمیدرضا محسنات



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

گفته بودم که دل یار شکسته نشود از دستم

 

گفته بودم که دل یار شکسته نشود از دستم

غفلتم باعث این شد که غریبانه دلش بشکستم

 

هرچه کردم نشوم علت رنجیدن او باز نشد

بارها من دل زهرایی او را ز گناهم خستم

 

گفتم اینبار، که برنامه‌ی من می‌نگرد خوشحال است

لیک اشکش به دلم گفت که من روسیهم، من پستم

 

قدر یک دوست نشد حرمت او حفظ شود می‌دانم

بیخودی آمدم و بر در او توبه و پیمان بستم

 

هرکجا مد نظر داشت نبودم که کنم یاری او

سر آن سفره که راضی نبود رفتم و من بنشستم

 

با همه روسیهی آبرویم را به خدا حفظ نمود

بارها من به زمین خوردم و آمد بگرفت این دستم

 

با همه جرم و گناهی که ز من سر زده می‌داند

به ابوالفضل قسم چشم به راه فرج او هستم



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

بی‌حال و هوای تو چه حالی؟ چه هوایی؟

 

جز ذکر توأم نیست ثنایی و دعایی

بی‌حال و هوای تو چه حالی؟ چه هوایی؟

 

بی‌زخم تو محروم بود سینه ز مرهم

گر درد نبخشی، چه طبیبی؟ چه دوایی؟

 

بگذار که چون گرد به خاکت بنشینم

تا بر سر پایم بگذاری، کف پایی

 

از مرتبه و قدر و جلالش نشود کم

گر پادشهی چشم گشاید به گدایی

 

عمری گذراندیم و دریغا که ندیدیم

روزی که ز ما سر نزند، جرم و خطایی

 

از گوش کر خود، گله داریم و گرنه

هر لحظه به ما از تو رسیده است، صلایی

 

مرغان هوا، خلق زمین، ماهی دریا

هر یک به زبانی ز تو گویند ثنایی

 

ایمن شده از روز مکافات و نگفتیم

هر لحظه‌ی این عمر بود روز جزایی

 

افسوس که در کوی تو بودیم و نبودیم

از پرتو حسنت، نگرفتیم ضیایی

 

 

غلامرضا سازگار



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

تو دهی راه کسی را که پناهش ندهند

 

تا کسی را به سر کوی تو راهش ندهند

گریه و سوز دل و ناله و آهش ندهند

 

روشنی نیست به چشم و دل بی چشم و دلی

از شب زلف تو تا روز سیاهش ندهند

 

کوه طاعت اگر آرد به قیامت زاهد

بی تولای تو حتی پر کاهش ندهند

 

به غباری که ز کویت به رخم مانده قسم

هر که خاک تو نشد عزت و جاهش ندهند

 

دیده صد بار اگر کور شود بهتر از آن

که به دیدار تو یک فیض نگاهش ندهند

 

کافر و مؤمن و غیرِ خودی و دشمن و دوست

هیچ کس نیست که در کوی تو راهش ندهند

 

تو نوازش کنی آن را که پناهش ندهند

تو دهی راه کسی را که پناهش ندهند

 

تلخی عشق حلاوت ندهد «میثم» را

تا که سوز سحر و اشک پگاهش ندهند

 

 

غلامرضا سازگار



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

بیمار دو چشم تو به دنبال دوا نیست

 

بیمار دو چشم تو به دنبال دوا نیست

غیر از تو کسی یار دل خسته‌ی ما نیست

 

ما را که به جز یار نداریم اگر که

از درگه دلدار برانند روا نیست

 

امر همه عالم به سر زلف تو بند است

کو پادشهی که سر کوی تو گدا نیست

 

خوشبخت‌تر از ما چه کسی هست که رزقش

از سفره‌ی معشوق به جز جام بلا نیست

 

تو از جگر سوخته‌ی ما خوشت آید

در آنچه بُوَد میل دلت چون چرا نیست

 

ما بادیه نوشیم و همه دار بدوشیم

یک لحظه دل ما ز غم دوست جدا نیست

 

بدتر ز من روسیه پست کسی نیست

بهتر ز تو ای خسرو خوبان به خدا نیست

 

 

مجید خضرائی



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

اشک و مناجات و دعا را دوست دارم

 

اشک و مناجات و دعا را دوست دارم

این حالتِ خوبِ بُکا را دوست دارم

 

من دین خود را از رسولُ الله دارم

زهرا، علی و مجتبی را دوست دارم

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

مشهد، حرم، پائین پا، صحنِ گوهرشاد

این گنبد و گلدسته‌ها را دوست دارم

 

از تو چه پنهان باز دلتنگ حسینم

خیلی هوای کربلا را دوست دارم

 

آرام کُنجِ دِنْجِ روضه می‌نشینم

هیئت، مُحرّم، روضه‌ها را دوست دارم

 

بالا نیاوردم سرم را تا ببینی

این گریه‌های بی‌صدا را دوست دارم

 

گریانِ دستِ بسته‌ی زینب بیا . . آه

من گریه کردن با شما را دوست دارم

 

 

وحید محمدی



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

عاشق آن صخره‌هایم ماه را هم دوست دارم

 

عاشق آن صخره‌هایم ماه را هم دوست دارم

کفش‌هایم کو؟ که من این راه را هم دوست دارم

 

اشک با من مهربان است و تبسم مهربان‌تر

شور و لبخند و دریغ و آه را هم دوست دارم

 

گرچه خارم، گاه‌گاهی راه دارم در گلستان

گرچه خاکم، خاک آن درگاه را هم دوست دارم

 

عاشقم بر ذکر «یا رحمان» و «یا حنّان» و «یا هو»

ذکر «یا منّان» و «یا الله» را هم دوست دارم

 

یوسفی گم کرده‌ام چون روزهای عمر و هر شب

سر فرو بردن درون چاه را هم دوست دارم

 

با غریبان زمین هر لحظه در خود می‌گدازم

راستش این غربت جانکاه را هم دوست دارم

 

شنبه‌ها تا جمعه‌ها را داغدار انتظارم

حسرت آن جمعه‌ی ناگاه را هم دوست دارم

 

گرچه مرگ - این خلوت نایاب - را هم می‌ستایم

زندگی - این فرصت کوتاه - را هم دوست دارم

 

 

علیرضا قزوه



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

یا رب که کارها همه گردد به کام ما

 

یا رب که کارها همه گردد به کام ما

نور حضور خویش فروزد امام ما

 

ما باده‌ی محبّت او نوش کرده‌ایم

ای بی‌خبر ز لذّت شرب مدام ما

 

هرگز نمیرد آنکه از این باده زنده شد

ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما

 

ای باد اگر به کوی امام زمان رسی

زنهار عرضه دار به پیشش پیام ما

 

گو همّتی بدار که مخمور فرقتیم

شاید برآید از مِیِ وصلِ تو کام ما

 

از اشک در ره تو فشاندیم دانه‌ها

باشد که مرغ وصل بیفتد به دام ما

 

«فیضت» به صبح و شام ز جان می‌کند سلام

پیکی کجاست تا برساند سلام ما؟

 

 

مُلّا محسن فیض کاشانی



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

به کسی جز توأم ای دوست امیدی نبود

 

به کسی جز توأم ای دوست امیدی نَبُوَد

خوشتر از وعده‌ی وصل تو نویدی نبود

 

جز نگاه تو که هر غمزده را تسکین است

شب حرمان مرا نور امیدی نبود

 

تا به کی بسته بود باب فرج مهدی جان

غیر دست تو بر این قفل کلیدی نبود

 

با تو هر شام بود امت ما را شب قدر

بی تو بر ملت ماتم زده عیدی نبود

 

خود توئی شاهد حال شهدا کآنها را

غیر نام تو به لب گفت و شنیدی نبود

 

خانه‌ای نیست که ماتم زده‌ی داغی نیست

کوچه‌ای نیست که با نام شهیدی نبود

 

 

سیدرضا مؤیّد



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

من که با گوشه‌ای از چشم تو خرسند شوم

 

من که با گوشه‌ای از چشم تو خرسند شوم

نگهم کن که در این آینه پابند شوم

 

بی تو در ظلمت محض است دلم ای خورشید

با نگاه تو پُر از نور خداوند شوم

 

سبب رنجش تو بوده همه اعمالم

کاش یک دفعه تو را باعث لبخند شوم

 

بِأبیٖ أنْتَ وَ أُمّیٖ، ز خدا می‌خواهم

که فدایی تو با همسر و فرزند شوم

 

گرچه سخت است ولی با نگه تو بگذار

آنچه در مدح غلامان تو گویند شوم

 

همه شب اشک فشان گفت «وفایی» ای دوست

کاش مانند همین حرف که گفتند شوم

 

" دل من پشت سرت کاسه‌ی آبی شد و ریخت

کی شود پیش قدم‌های تو اسپند شوم "

 

 

سیدهاشم وفایی



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]