چشمه‌ی اسلام

 

به منبر می‌رود دریا، به سویش گام بردارید

هَلا! اسلام را از چشمه‌ی اسلام بردارید

 

مبادا از قلم‌ها جا بیفتد واژه‌ای اینک

که بر منبر قدح کج کرده ساقی، جام بردارید

 

«سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز

بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید

 

اَلا ای شاعران! چشمان او آرایه‌ی وحی است

برای ما از آن باران کمی الهام بردارید

 

نسیم صبح صادق می‌وزد از گیسوی صادق

از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید

 

به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می‌گوید

غلام خسته‌ام خفته، قدم آهسته بردارید

 

اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد

به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید

 

« رُوِیَّ عَنْ اِمام جعفر الصادق لَهُ الرَّحمه ...»

به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید

 

به جای حج به سوی کربلا رفتن خدا جویی‌ست

کفن باید به جای جامه‌ی احرام بردارید

 

اگر در گوش نوزادی اذان می‌خوانْد، می‌فرمود

که با آب فرات و تربت از او کام بردارید

 

میان شعله‌ها آیات ابراهیم می‌سوزد

میان گریه ختم سوره‌ی انعام بردارید

 

 

سیدحمیدرضا برقعی



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

بانی روضه‌ی سقّا

 

گرچه شوال ولی داغ مُحرّم با اوست

پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست

 

مثل جدّش شده در کُنیه «اباعبدالله»

در بقیع است ولی کربُبَلا هم با اوست

 

شیعه را کربُبَلا گرچه علمداری کرد

جعفری مذهبمان کرده وُ پرچم با اوست

 

من اگر مورم اگر هیچ ولی می‌دانم

« او سلیمانِ زمان است که خاتم با اوست»

 

زندگی‌نامه‌ی او سطر به سطرش روضه‌ست

که مصیبات همه عالم و آدم با اوست

 

در غمش اشک، اگر ریخت اگر جاری شد

بانی روضه‌ی سقّاست و زمزم با اوست

 

لفظی از «کوچه» در این مرثیه محزون‌تر نیست

وارثِ محنتِ زهراست اگر غم با اوست

 

 

محسن ناصحی



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

رسم مدینه

 

از مِهر، آسمانِ مدینه اثر نداشت

من سفره‌ام کباب، به غیر از جگر نداشت

 

«ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم»

جز داغِ دل نصیب، جگر بیشتر نداشت

 

بردند اگر به بزم عدو نیمه‌شب مرا

آنجا یزید و چوبِ تر و تشتِ زر نداشت

 

از کودکانِ لرزه به پیکر فتاده‌ام

یک تن امید دیدن روی پدر نداشت

 

گویی مدینه رسم شده خانه سوختن

سهمی دگر ز مادر خود این پسر نداشت

 

غم نیست خانه‌ام اگر آتش گرفت، شکر

گر خانه سوخت، فاطمه‌ای پشت در نداشت

 

 

علی انسانی



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

اسرار جهان

 

در مَطْلَعِ شعرِ تو نچرخانده زبان را،

لطف تو گرفت از من بیچاره امان را

 

شد دشمن تو مُعترف، انگار خداوند،

در گوش تو گفته همه اسرار جهان را

 

با رایحه‌ی خِطِّه‌ی سرسبز عبایت

کوتاه کن از باغ دلم دست خزان را

 

با امر تو هرچند در آتش ندویدم

هرچند فدای تو نکردم سر و جان را،

 

هرچند مُرید تو شدن شأن زُراره است

ای کاش که این عاشق بی‌نام نشان را ...

 

بگذار که تا ظِلِّ بنی‌ساعده یکبار

من جای تو بر دوش کشم کیسه‌ی نان را

 

ماندم که دَرِ خانه‌ات آن روز چرا سوخت

آتش که نسوزانْد تنِ خادمتان را

 

در کوچه زمین خوردی و شعر از نفس افتاد

سخت است تحمّل کند این داغ گران را

 

با لحن حجازی شبی از حضرت موعود

خواهیم شنید از حرمت صوت اذان را

 

 

حسین عباس‌پور



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

سخن عشق

 

تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟

از تو ننویسم و هر بار پشیمان باشم؟

 

پاک کردی عرق شرم ز پیشانی مست

پس روا نیست من اینگونه پریشان باشم

 

کیمیا خاک کف پای غلامان شماست

کیمیایی بده تا «جابر حیّان» باشم

 

نَمْی از چشمه‌ی «توحیدِ مُفَضّل» کافی‌ست

تا به چشمان تو یک عُمر مسلمان باشم

 

غم حدیثی‌ست که در چشم تو جریان دارد

باید از حادثه‌ی چشم تو گریان باشم

 

مثل این بیت برایت حرمی می‌سازم

تا در آیینه‌ی ایوان تو حیران باشم

 

حرف آیینه و ایوان شد و دلتنگ شدم

کاش می‌شد حرم شاه خراسان باشم

 

«صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود»

کاش در صبح ظهور آینه گردان باشم

 

 

محمد میرزایی بازرگانی

سید محمدجواد میرصفی



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

ای دو صد یوسف صدیق به صدق تو گواه

 

ای دو صد یوسف صدیق به صدق تو گواه

ای علوم همه با کوهِ کمالت پَرِ کاه

دو جهان زنده‌ی چشم تو به یک نیم نگاه

تا زمان هست تو از گردش چرخی آگاه

شهریارانْ  سَرِ کوی تو گدای سر راه

شیخ والای ائمه ولیِ امرِ اِلٰه

 

صدق تابنده چراغی بود از مکتب تو

علم تا علم شود بوسه زند بر لب تو

 

عرشیان دسته‌ای از خاک نشینان توأند

فرشیان از همه سو دست به دامان توأند

علم‌ها گوهری از لعل دُر افشان توأند

حلم‌ها ذکر خوشی بر لب خندان توأند

بحرها تشنه‌ی یک قطره‌ی باران توأند

سروْ قدّانِ جهان  سر به گریبان توأند

 

علم از روز ازل سائل دیرینه‌ی توست

آنچه در سینه‌ی خلق است در آیینه‌ی توست

 

لاله‌ای نیست که از دامن بستان تو نیست

طایری نیست که در باغ ثنا خوان تو نیست

آیه‌ای نیست که محتاج به برهان تو نیست

گوهری نیست که از بحر خروشان تو نیست

ذرّه‌ای نیست که از مِهر درخشان تو نیست

پدر شیمی  جز جابرِ حیّان تو نیست

 

علم تو مشعل و خلق و دو جهان انجمنی

آیة الکرسی از کرسی درسَت سخنی

 

سرّ سرّ و علن از توست امام صادق

فیض هر انجمن از توست امام صادق

حُسْنِ خُلقِ حَسن از توست امام صادق

سبزی این چمن از توست امام صادق

سیر چرخ کهن از توست امام صادق

همگان را سخن از توست امام صادق

سلام الله علیه

تا که این چار اُم و هفت اَب و نُه طاق است

مؤمنِ طاق تو در عالم هستی طاق است

 

دهر دانشگه و استاد سخن دانش تو

کلِّ قرآن سخنِ داور و برهانش تو

حق به دور تو کند گردش و میزانش تو

مؤمنِ پاک بُوَد پایه‌ی ایمانش تو

دردِ جان نیز طبیبش تو وُ درمانش تو

علم نور است ولی مشعل تابانش تو

 

تا زمان هست و به هر مرحله می‌تازد علم

از تو می‌گوید و دائم به تو می‌نازد علم

 

پیشروتر بسی از دورِ زمان مکتب توست

ثمر خون حسین بن علی بر لب توست

راه حق مذهب تو مذهب تو مذهب توست

آسمان شیفته‌ی زمزمه‌های شب توست

نفَس سوختگان شعله‌ی تاب و تب توست

نور قرآن ز درخشندگی کوکب توست

سلام الله علیهما

اهلِ توحید که این قدرِ مُجلّل دارند

هرچه دارند ز توحیدِ مُفَضَّل دارند

 

باغبانی و بود مُلک جهان گلزارت

گرم تا دامنه‌ی حشر بُوَد بازارت

گوهر وحی فرو ریخته از گفتارت

بوسه‌ی علم بُوَد بر لب گوهر بارت

دیدن روی خداوند بُوَد دیدارت

ای طبیبان همه خلق جهان بیمارت

 

ای خوش آن یار که تو یار و طبیبش باشی

خوشتر آن درد که تنها تو طبیبش باشی
 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ یک شنبه 4 آذر 1397  ] [ 7:06 AM ] [ KuoroshSS ]

گویا عزای صادق آل پیمبر است

 

زین ماتمی که چشم ملائک ز خون تر است

گویا عزای صادق آل پیمبر است

 

یا رب چه روی داده، کزین سوگِ جانگداز

خَلقی  پریش خاطر  و دل‌ها  پُر آذر است

 

مُلْک و مَلَک  به ناله و افغان و اشک و آه

چون داغدار  حضرتِ موسَی بْن جعفر است

سلام الله علیهما

خون می‌رود  ز فرط غم از چشم شیعیان

زیرا که قلبِ عالَم امکان مُکَدَّر است

 

منصور، شاد گشت ز قتلِ خَدیوِ دین

امّا به خُلْد، غمزده زهرای اَطهر است

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

او گرچه کُشت  خسرو دین را  ولی به دَهر

نامش به ننگ  تا به ابد  ثبت دفتر است

 

تن  درنداد  بر ستم و  این کلامِ نَغْز

بر پیروانِ  حقّ و عدالت  مقرّر است

 

آزادمرد، تن به زبونی نمی‌دهد

مرگ از حیات  در نظر مرد  خوش‌تر است

 

تنها نه اشکبار چشمِ «صفا» زین عزا بُوَد

دل‌های شیعیان همه از غم مُکَدَّر است

 

 

علی سهرابی تویسرکانی (صفا)



[ دوشنبه 18 تیر 1397  ] [ 11:07 AM ] [ KuoroshSS ]

بارها سینه‌ی سوزان مرا سوزاندند

 

بارها سینه‌ی سوزان مرا سوزاندند

وقت و بی‌وقت دل و جان مرا سوزاندند

 

هر شب و نیمه شب آزار دلم می‌دادند

در خفا قلب پریشان مرا سوزاندند

 

سر سجّاده اهانت به نمازم کردند

بر لبم آیه‌ی قرآن مرا سوزاندند

 

پا برهنه  بِرُبُودند  مرا از حرمم

حُرمت پیری و عنوان مرا سوزاندند

 

ناسزا پیش دو چشمم که به مادر گفتند

به خدا عزّت جانان مرا سوزاندند

 

من به دنبالِ سَرِ اَسْترِشان، ذکر به لب

سوز ذکر لب عطشان مرا سوزاندند

 

از غم مادر خود بی‌سروسامان شده‌ام

که به کوچه سر و سامان مرا سوزاندند

 

گرچه دیدند که بر کرب و بلا می‌گریم

بازهم دیده‌ی گریان مرا سوزاندند

 

به خدا بر جگرم زهر جفا مرهم بود

گرچه از کینه  دل و جان مرا سوزاندند

 

 

محمود ژولیده



[ دوشنبه 18 تیر 1397  ] [ 12:36 AM ] [ KuoroshSS ]

کاش .. ز کرم گوشه‌ی چشمی به تو و ما می‌کرد

 

آن که در هر نفَسی مُعجزِ عیسیٰ می‌کرد

مُرده را با دم جانبخش خود احیا می‌کرد

علی نبینا و آله و علیه السلام

صادقِ آلِ محمّد،  که به دانشگه او

صد فَلاطونِ زمان، درسِ خود انشا می‌کرد

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ای بسا عالمِ عامِل،  به مدینه شب و روز

درکِ فیضْ از دو لبِ حجّتِ یکتا می‌کرد

 

مرکز دایره و دانش و تقویٰ می‌شد

هر که شاگردی آن حجّتِ والا می‌کرد

 

شیعه‌ی مخلصِ او، همچو خلیلِ رحمان

در دلِ آتشِ افروخته مَأْویٰ می‌کرد

 

نارِ افروخته را مِهرِ امام صادق

بر مُحِبّش زِ کرَم لاله‌ی حَمْریٰ می‌کرد

سلام الله علیه

جذبه‌ی حُسْنِ ازل داشت که دیدارش را

از خداوند، طلبْ حضرتِ موسی می‌کرد

علی نبینا و آله و علیه السلام

خِضْر از خاکِ درش آبِ بقا می‌طلبید

عیٖسیٖ از او لبِ جانبخش تمنّا می‌کرد

علی نبینا و آله و علیه السلام

کاش آن کعبه‌ی مقصود در عالم، ای دل

زِ کرَم گوشه‌ی چشمی به تو وُ ما می‌کرد

 

کاش آن جانِ جهان با قلم احسانش

سنَد نوکری ما وُ تو امضا می‌کرد

 

کاش در ماتم جانسوز امام صادق

چشمه‌ی چشم مرا، اشک چو دریا می‌کرد

سلام الله علیه

ای «ترابی»!  به مدینه،  به سرِ تربت او

ناله بر غربت او،  لاله‌ی صحرا می‌کرد

 

 

حسین ترابی



[ سه شنبه 5 تیر 1397  ] [ 11:08 PM ] [ KuoroshSS ]

اهلِ عالم! مذهبِ ما جعفری‌ست

 
 
 
نورِ دانش از چراغِ  علمِ تو
 
لاله می‌روید ز باغِ  حِلم تو
 
 
این شعار ما به هر بام و دری‌ست
 
اهلِ عالم!  مذهبِ ما  جعفری‌ست


[ دوشنبه 16 آذر 1394  ] [ 9:40 AM ] [ KuoroshSS ]