الهی

 

الهی بر دلم ابواب تسلیم و رضا بگشا

به روی ما، دری از رحمتِ بی‌منتها بگشا

 

رهی ما را به سوی کعبه‌ی صدق و صفا بنما

دری ما را به صوب گلشن فقر و فنا بگشا

 

درون تیره‌ای دارم ز خاطرهای نفسانی

به سینه مطلعی از روزن نور و ضیا بگشا

 

درونِ درد پروردی بده کآید عذابش عَذْب

ببند این دیده‌ی بدبین ما، چشم صفا بگشا

 

از این ناصاف آب درگذر افزود سوز جان

به سوی جویبار دل، ره از عینِ بقا بگشا

 

پَرافشان در هوایت طایران و مرغ دل در بند

پر و بال دلم در آن فضای جان فزا بگشا

 

ز پیچ و تاب راه عشق اندر وادی حیرت

مرا افتاده مشکل‌ها، تو ای مشکل گشا بگشا

 

درِ گنجینه‌ی حقُّ ٱلیقین را، نامِ تو مفتاح

به پیرِ مَسْلَک آموز و جوانِ پارسا بگشا

 

ز غم لبریز و خونْ دل چون صراحی تا به کی «اسرار»

گشاده رو چو جامم ساز و نطق با نوا بگشا

 

 

حاج ملا هادی سبزواری (اسرار) رحمة الله علیه



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

راه گم کردم . . .

 

راه گم کردم، چه باشد گر به راه آری مرا؟

رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟

 

می‌نهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه

خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا

 

راه باریک است و شب تاریک، پیش خود مگر

با فروغ نور آن روی چو ماه آری مرا

 

رحمتی داری، که بر ذرات عالم تافته‌ست

با چنان رحمت عجب گر در گناه آری مرا

 

خاطرم تیره‌ است و تدبیرم کژ و کارم تباه

با چنین سرمایه کی در پیشگاه آری مرا؟

 

 

اوحدی مراغه‌ای



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

مهربان‌ترین

 

کابوس نیست اینکه من از خود فراری‌ام

عینِ خودِ عذاب شده بی‌قراری‌ام

 

لب تشنه‌تر ز بوته‌ی خشکیده در کویر

چشم انتظار بارش ابر بهاری‌ام

 

در شأن کبریایی تو نیست ای خدا

راضی شوی که خلق ببینند خواری‌ام

 

تو مهربان‌ترینی و آقاتر از همه

بگذر زمن، به حقِّ همین اشک جاری‌ام

 

آنی مرا رها کنی از دست رفته‌ام

محبوب من! به دست چه کس می‌سپاری‌ام؟

 

با آنکه در گناه و بدی غوطه‌ور شدم

من حاضرم قسم بخورم دوست داری‌ام

 

ای یارِ آنکه جز تو ندارد رفیق و یار

می‌خواهم از تو با همه‌ی شرمساری‌ام

 

لٰایُمْکِنُ ٱلْفِرٰار ...  مبادا خدای من!

یک آن مرا به حال خودم واگذاری‌ام

 

 

مریم سقلاطونی



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

دوستت دارم

 

همیشه در میان شادی و غم دوستت دارم

چه شعبانُ ٱلْمُعَظّم، چه مُحرّم دوستت دارم

 

دلم با عشق، خویشاوندیِ دیرینه‌ای دارد

از آغاز جهان، از عهد آدم دوستت دارم

 

وضوی گریه می‌گیرم در استغفار و می‌ریزم

به پایت جان که ای جانان دمادم دوستت دارم

 

برای این دل بیچاره، همدم، عاشقت هستم

برای زخم‌های سینه، مرهم، دوستت دارم

 

نگو از چشم من افتاده‌ای من چشم در راهم

که از تو بشنوم یکبار من هم دوستت دارم

 

خودم را بین آغوش تو می‌بینم شبیه حُر

که با اشک خودش می‌گفت نم نم دوستت دارم

 

در این دنیا نبُردی آبرویم را، در آن دنیا

چه خواهی کرد؟! من در هر دو عالم دوستت دارم

 

مرا حتی اگر در آتش خشمت بسوزانی

زنم فریاد در بین جهنم دوستت دارم

 

دلِ دلواپسی دارم، دلی از غصه‌ها سرشار

ولی، یا کاشِفَ ٱلْهَم، کاشف ٱلْغَم، دوستت دارم

 

فراز آخر شعر است و یک اقرار بی‌پایان

مرا بسیار می‌خواهی و من کم دوستت دارم

 

 

رضا خورشیدی‌فر



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

تویی دستگیر

 

ای همه هستی ز تو پیدا شده

خاک ضعیف از تو توانا شده

 

آنچه تغیُّر نپذیرد تویی

وآنکه نمرده‌است و نمیرد تویی

 

هرکه نه گویای تو خاموش به

آنچه نه یاد تو فراموش به

 

روشنی عقل به جان داده‌ای

چاشنی دل به زبان داده‌ای

 

از پی توست این همه امّید و بیم

هم تو ببخشای و ببخش ای کریم

 

چاره‌ی ما ساز که بی‌یاوریم

گر تو برانی به که روی آوریم

 

وین چه زبان، این چه زبان‌دانی است؟

گفته و ناگفته پشیمانی است

 

در صفتت، گنگِ فرو مانده‌ایم

مَنْ عَرَفَ ٱلله، فرو خوانده‌ایم

 

چون خجلیم از سخن خام خویش

هم تو بیامرز به اِنعام خویش

 

یار شو ای مونس غمخوارگان

چاره کن ای چاره‌ی بیچارگان

 

قافله شد، واپسی ما ببین

ای کس ما، بی‌کسی ما ببین

 

بر که پناهیم؟ تویی بی‌نظیر

در تو گریزیم، تویی دستگیر

 

جز درِ تو، قبله نخواهیم ساخت

گر ننوازی تو، که خواهد نواخت؟

 

دست چنین پیش که دارد، که ما

زاری از این بیش که دارد، که ما

 

در گذر از جرم که خواهنده‌ایم

چاره‌ی ما کن که پناهنده‌ایم

 

ای شرف نام «نظامی» به تو

خواجگی اوست، غلامی به تو

 

 

نظامی



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

یا ربّ! ببخش ما را، یا ربّ! ببخش ما را

 

عمری تباه کردم عمرِ گران‌بها را

دیدم رهِ درست و رفتم ره خطا را

 

دشمن مرا صدا زد از دوست غافلم کرد

دنبال غیر رفتم گم کردم آشنا را

 

در سینه آه دارم درد گناه دارم

جز توبه نیست درمان این درد بی‌دوا را

 

هم مرگْ پیش پا وُ هم عمرْ رفته از دست

یا رب ببخش ما را، یا رب ببخش ما را

 

گیرم ز در برانی در پشت در بمانم

غیر از درِ تو دارم یا سیّدی کجا را؟

 

من برده‌ام همیشه کوه گناه بر دوش

تو کرده‌ای هماره با بنده‌ات مدارا

 

از خویش ناامیدم " لٰا تَقْنَطُوا " شنیدم

یأسِ مرا گرفتی دادی به من رجا را

 

هرکس ز پا در افتد بر دامنی زند چنگ

ای خاندانِ عصمت من دامنِ شما را

 

«میثم»، تمام عالم آرند سر به سجده

هرکس گرفته خاکی، تو خاکِ کربلا را

 

 

غلامرضا سازگار



[ پنج شنبه 15 شهریور 1397  ] [ 8:19 PM ] [ KuoroshSS ]

مقصود عاشقان دو عالم لقای توست

 

مقصود عاشقان دو عالم لقای توست

مطلوب طالبان به حقیقت رضای توست

 

هرجا که شهریاری و سلطان و سَروری ست

محکومِ حُکم و حلقه به گوش گدای توست

 

بودم بر آن که عشق تو پنهان کنم ولیک

شهری تمام غلغله و ماجرای توست

 

هرجا که پادشاهی و صدری و سَروری ست

موقوف آستان درِ کبریای توست

 

قومی هوای نعمت دنیا همی پزند

قومی هوای عقبی و ما را هوای توست

 

هرجا سری ست خسته‌ی شمشیر عشق توست

هرجا دلی‌ست بسته‌ی مِهر و هوای توست

 

کس را بقای دائم و عهد قدیم نیست

جاوید پادشاهی و دائم بقای توست

 

گر می‌کِشی به لطف و گر می‌کُشی به قهر

ما راضییم هرچه بُوَد رأی رأی توست

 

امید هر کسی به نیازی و حاجتی ست

امید ما به رحمتِ بی‌منتهای توست

 

هر کس امیدوار به اعمالِ خویشتن

«سعدی» امیدوار به لطف و عطای توست

 

 

سعدی



[ پنج شنبه 1 شهریور 1397  ] [ 12:02 AM ] [ KuoroshSS ]

خواهند اگر ببخشند از مجرمی گناهی

 

خواهند اگر ببخشند از مجرمی گناهی

اوّل ورا نوازند با سوز و اشک و آهی

 

دریای عفو جوشد از اشک دردمندی

اوراق جرم سوزد از آه صبحگاهی

 

اینجا گناه بخشند  کوهی به کاه بخشند

بیچاره من که با خود ناورده پَرِّ کاهی

 

ای وای اگر برای افشای هر گناهم

گردند روز محشر هر عضو من گواهی

 

هرچند روسیاهم با آنهمه گناهم

مشتاق یک نگاهم مولای من نگاهی

 

یا ربّ چگونه سوزد آن کو در آستانت

رخسار خویش سوده بر خاک گاهگاهی

 

بار گناه سنگین ره منتهی به بن بست

در پیش رو ندارم جز باب توبه راهی

 

از من گنه بُوَد زشت از توست عفو زیبا

ای عفو از تو زیبا،  العفو  یا الهی

 

تن خسته، پا شکسته، درها تمام بسته

جز بابِ رحمت تو نَبْوَد مرا پناهی

 

عمری گناه کردم  دل را سیاه کردم

من اشتباه کردم  یا ربّ چه اشتباهی

 

آلودگی دل را با اشک توبه شویم

تا در دلم نماند آثاری از گناهی

 

با کثرت گناهم  مپسند روسیاهم

کآورده‌ام علی را  در عین روسیاهی

سلام الله علیه

مِهر علی ست «میثم» مُهر نجات عالم

بی حبّ او نباشد طاعات جز تباهی

سلام الله علیه
 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ پنج شنبه 25 مرداد 1397  ] [ 10:41 PM ] [ KuoroshSS ]

از دل تنگ گنهکار، برآرم آهی

 

از دلِ تنگ گنهکار برآرم آهی

تا که کوهِ گنهم را بخری با کاهی

 

به سیه رویِ حریمت، زِ ترحُّم یا ربّ

چه شود گر بنمایی،  نظری   گهگاهی

 

خوب دانم که بُوَد سفره‌ی جود تو وسیع

که گدایی بنشیند، به کنار شاهی

 

منِ گمراه کجا، محضر الله کجا

من به خود نامدم اینجا،  تو مرا می‌خواهی

 

به تو وُ جمله صفاتِ تو قسم یا غفّار

همه بدکاریِ من، بوده زِ نا آگاهی

 

بارالها! بنما بر من بیچاره نظر

که فتادم ز گنه خسته به قعر چاهی

 

چه شود گر ز منِ پُر گنه و آلوده

به سر کوی وصالت بنمایی راهی

 

 

حسین رضایی



[ پنج شنبه 11 مرداد 1397  ] [ 11:32 PM ] [ KuoroshSS ]

خواهم به چشمه‌سار دو چشمم وضو کنم

 

خواهم به چشمه‌سار دو چشمم وضو کنم

دل را به یاد تو، ز گنه شستشو کنم

 

بار دگر به درگه لطف تو آمدم

تا با سِرشک و ماتم دیرینه خو کنم

 

من کیستم که با تو کنم گفتگو، مگرـ

رخصت دهی که با تو دمی گفتگو کنم

 

من لایق محبّت تو نیستم، ولی

بگذار رو به آیه‌ی «لٰاتَقْنَطُوا» کنم

 

ماه صیام رفت و نبخشی اگر مرا

من با چه رو به درگه لطف تو رو کنم

 

آورده‌ام شفیع، همه‌ی اهل‌بیت را

تا از حضور تو طلب آبرو کنم

 

باغ دلم ز عطر ولایت صفا گرفت

دیگر کجا سِزد طلب رنگ و بو کنم

 

تا ره به آستان تو جویم، پناهِ خویش ـ

جز درگه حسین کجا جستجو کنم

سلام الله علیه

من سینه چاک عشق حسینم به غیر عشق

این زخم سینه را به چه چیزی رفو کنم

سلام الله علیه

در عید فطر، عیدی خود را ز محضرت

اخلاص در عمل، ز تو من آرزو کنم

 

ذکر جمیل و نابِ «وفایی» ست این سخن

اخلاص ده که زندگیم را نکو کنم

 

 

سید هاشم وفایی



[ شنبه 26 خرداد 1397  ] [ 5:38 PM ] [ KuoroshSS ]