خدا وقتی نخواهد . . .

 

خدا وقتی نخواهد، عمر دنیا سر نخواهد شد

گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد

 

و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی‌افتد

و باغی از هجوم داس‌ها پرپر نخواهد شد

 

خدا وقتی نخواهد دانه‌ای کوچکتر از باران

گلی بالارونده مثل نیلوفر نخواهد شد

 

وَ کِرم کوچکی .. پروانه‌ای زیبا، وَ کوهی سخت ..

عقیق و شیشه و آیینه و مرمر نخواهد شد

 

خدا وقتی بخواهد، می‌شود .. وقتی نخواهد، نه ..

گلی بازیچه‌ی طوفان غارتگر نخواهد شد

 

خدا وقتی بخواهد، غیر ممکن می‌شود ممکن

ولی وقتی نخواهد، واقعاً دیگر نخواهد شد

 

 

مریم سقلاطونی



[ دوشنبه 11 آبان 1394  ] [ 11:18 AM ] [ KuoroshSS ]

ای خدا . . .

 

ای خدا ای رازدار بندگان شرمگینت

ای توانایی که بر جان و جهان فرمانروایی

ای خدا ای همنوای ناله‌ی پروردگانت

زین جهان تنها تو با سوز دل من آشنایی

 

اشک می‌غلطد به مژگانم ز شرم روسیاهی

ای پناه بی‌پناهان، مو سپیدِ روسیاهم

بر در بخشایشت اشکِ پشیمانی فشانم

تا بشویم شاید از اشک پشیمانی گناهم

 

وای بر من با جهانی شرمساری کی توانم

تا به درگاهت برآرم نیمه شب دست نیازی

با چنین شرمندگی‌ها کی ز دست من برآید

تا بجویم چاره‌ی درد دلی از چاره سازی

 

ای بسا شب، خواب نوشین، گرم می‌غلطد به چشمم

خواب می‌بینم چو مرغی می‌پرم در آسمان‌ها

پیکر آلوده‌ام را خواب شیرین می‌رباید

روح من در جستجویت می‌پرد تا بیکران‌ها

 

بر تن آلوده منگر روح پاکم را نظر کن

دوست دارم تا کنم در پیشگاهت بندگی‌ها

من به تو رو کرده‌ام بر آستانت سر نهادم

دوست دارم بندگی را با همه شرمندگی‌ها

 

مهربانا با دلی بشکسته رو سوی تو کردم

رو کجا آرم اگر از درگهت گویی جوابم

بی‌کسم در سایه‌ی مهر تو می‌جویم پناهی

از کجا یابم خدایی گر به کویت ره نیابم

 

ای خدا ای رازدار بندگان شرمگینت

ای توانایی که بر جان و جهان فرمانروایی

ای خدا ای همنوای ناله‌ی پروردگانت

زین جهان تنها تو با سوز دل من آشنایی

 

مهدی سهیلی



[ چهارشنبه 6 آبان 1394  ] [ 7:45 PM ] [ KuoroshSS ]

سایه‌ی مهرت وسیع

 

گرچه خیلی چیزها می‌دانی از من . . هیچ وقت

کم نکردی لطف خود را آنی از من هییچ وقت

 

خوبی‌ات باران یک‌ریز و گناه من بزرگ

تو ندیدی غیر نافرمانی از من هیچ وقت

 

من ندیدم از تو غیر از چشم‌پوشی و کرم

تو ولی جز زشتی و نادانی از من هیچ وقت

 

من دلم هرجایی است و سایه‌ی مهرت وسیع

آفتابی . . رو نمی‌گردانی از من هیچ وقت

 

با وجود بار سنگین گناه و معصیت

برنداری سایه‌ی رحمانی از من هیچ وقت

 

من بیابانی دَرَنْدَشتم که هرگز رد نشد

کاروانی از گل و بارانی از من هیچ وقت

 

آتش عشق تو روشن باد در قلبم عزیز

از تو می‌خواهم که این حیرانی از من . . هیچ وقت

 

 

مریم سقلاطونی



[ جمعه 2 مرداد 1394  ] [ 6:33 AM ] [ KuoroshSS ]

ای مرحم قلب خسته ی من

 
 
ای عفو تو شاملِ گناهان                      کوی تو پناهِ بی پناهان
 
ای مرحم قلب خسته ی من               ای رازِ دلِ شکسته ی من
 
بر خسته دلان شفای دردی                محروم نکرده دردمندی
 
بنگر ز گنه چه تیره روزم          چون شمع به درگهت بسوزم


[ پنج شنبه 1 مرداد 1394  ] [ 1:25 PM ] [ KuoroshSS ]

یا الهی العفو

 

بر عفو بی‌حسابت این نکته‌ام گواه است

گفتی که یأس از من بالاترین گناه است

 

من غرق در گناهم مسکین و روسیاهم

تنها تویی پناهم «لاتَقْنَطُوا» گواه است

 

هرگز نمی‌پسندی در بر رویم ببندی

آخر کجا گریزد عبدی که بی‌پناه است

 

در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم

مویم شده سفید و پرونده‌ام سیاه است

 

بازآمدم به سویت برگشته‌ام به کویت

این بنده‌ی فراری محتاج یک نگاه است

 

من عهد خود شکستم من راه خویش بستم

ور نه به جانب تو هر سو هزار راه است

 

یک جمله با تو گفتن ذکر هزار سال است

یک لحظه بی‌تو بودن یک عمر اشتباه است

 

یک یا الهی العفو جبران جرم یک عمر

یک شام قدر با تو بِهْ از هزار ماه است

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ چهارشنبه 31 تیر 1394  ] [ 5:47 AM ] [ KuoroshSS ]

خدایا . . .

 

خدایا به جاه خداوندی‌ات

که بخشی مقام رضامندی‌ات

 

طمع نیست از کِشت بی‌حاصلم

به خشنودی‌ات کار دارد دلم

 

بسی شرمسارم ز نفس فضول

ز طاعت مُکدّر، ز عصیان ملول

 

که نیک و بدم هر دو نَبْوَد روا

چو عصیان بُوَد طاعتم ناسزا

 

ندارم به جز عفو چیزی به کف

شد از کف مرا نقدِ فرصت تلف

 

به درگاهت آورده‌ام عجز خویش

سر از شرمِ بی‌برگی افکنده پیش

 

نگیری چه‌سان دست افتاده‌ای

که خود از کرم هستی‌اش داده‌ای؟

 

به یک عمر در نعمتت زیستم

گدای درت نیستم، کیستم؟

 

اگر هست بنما دَرِ دیگرم

وگر نه به حرمان مران زین درم

 

در افتادگی از که خواهم مدد؟

مدد از که افتادگان را رسد؟

 

که عصیان به کوی کریمان برند

گنه هدیه آرند و غفران برند

 

به هر حاجتم از تو امیدوار

که هم فیض‌بخشی، هم آمرزگار

 

 

حزین لاهیجی



[ چهارشنبه 31 تیر 1394  ] [ 5:16 AM ] [ KuoroshSS ]

افسوس

 

کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس

لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس

 

کرم و لطف تو چون سایه به دنبالم بود

من به دنبال دل خویش دویدم افسوس

 

تو مرا فاش به هنگام گنه می‌دیدی

من تو را دیدم و انگار ندیدم افسوس

 

تو ز لطف و کرم خود نبریدی از من

من در امواج گنه از تو بریدم افسوس

 

تو مرا عفو نمودی که به نارم نبری

من ز عفو تو خجالت نکشیدم افسوس

 

خرمن عمر پراکنده شد و رفت به باد

منِ غفلت زده یک خوشه نچیدم افسوس

 

چشم دادی و ندیدم که ندیدم هیهات

گوش دادی نشنیدم نشنیدم افسوس

 

آشنا بودی و نشناختمت در همه عمر

که ز تو، غیرِ تو را می‌طلبیدم افسوس

 

«میثم» از تیر گنه گشته وجودم چو کمان

سرو بودم ولی افسوس خمیدم، افسوس

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ سه شنبه 30 تیر 1394  ] [ 5:38 AM ] [ KuoroshSS ]

دلِ بیدار

 

یا رب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده

چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده

 

هر سر موی حواس من به راهی می‌رود

این پریشان سیر را در بزم وحدت بار ده

 

نشئه‌ی پا در رکابِ مِیْ، ندارد اعتبار

مستی دنباله‌داری همچو چشم یار ده

 

مدتی گفتارِ بی‌کردار، کردی مرحمت

روزگاری هم به من کردارِ بی‌گفتار ده

 

در دل تنگم ز داغ عشق شمعی برفروز

خانه‌ی تن را چراغی از دل بیدار ده

 

 

صائب تبریزی


ادامه مطلب ندارد
[ یک شنبه 28 تیر 1394  ] [ 9:54 PM ] [ KuoroshSS ]

دلت را خانه‌ی ما کن

 

دلت را خانه‌ی ما کن، مُصفّا کردنش با من

به ما دردِ دل افشا کن،  مداوا کردنش ما من

 

اگر گم  کرده‌ای  ای دل، کلید استجابت را

بیا یک لحظه با ما باش،  پیدا کردنش با من

 

بیفشان قطره‌ی اشکی، که من هستم خریدارش

بیاور قطره‌ای اخلاص، دریا کردنش با من

 

اگر درها به رویت بسته شد، دل بد مکن بازآ

درِ این خانه دَقُّ الْباب کن، وا کردنش با من

 

به من گو حاجت خود را، اجابت می‌کنم آنی

طلب کن آنچه می‌خواهی مُهیّا کردنش با من

 

بیا قبل از وقوعِ مرگ، روشن کن حسابت را

بیاور نیک و بد را، جمع و مِنْها کردنش با من

 

چو خوردی روزی امروز ما را، شکر نعمت کن

غم فردا مخور، تأمین فردا کردنش با من

 

به قرآن آیه‌ی رحمت فراوان است، ای انسان

بخوان این آیه را، تفسیر و معنا کردنش با من

 

اگر عمری گُنه کردی مشو نومید از رحمت

تو  توبه نامه  را بنویس امضا کردنش با من

 

ژولیده نیشابوری



[ سه شنبه 9 تیر 1394  ] [ 3:09 AM ] [ KuoroshSS ]

دیدار خدا

دیدارِ خدا  بُوَد  مُیَسَّر         با دیده‌ی دل، نه دیده‌ی سَر

 

 

خواندم که یکی فضا نوردی

برگشت ز جَوّ  لاجوردی

 

می‌گفت که در فضا خدا نیست

ردِّ  قدمِ  فرشته‌ها  نیست

 

گشتم  به  هوا  خدا  ندیدم

آوای  فرشته‌ها  ندیدم

 

از من که بَرَد به او پیامی

آقای فضا نوَردِ نامی

 

با  چند  قدم  هوا  پریدن

نتوان مَلَک و خدای دیدن

 

بر طارُمِ چرخ اگر نشینی

هرگز به خدا، خدا نبینی

 

دیدارِ خدا  بُوَد  مُیسَّر

با دیده‌ی دل، نه دیده‌ی سر

 

تن در ره عشق ناتوان است

این کارِ بزرگ، کارِ جان است

 

منسوب به:

پروفسور سید حمید مولانا



[ یک شنبه 7 تیر 1394  ] [ 10:40 PM ] [ KuoroshSS ]