کعبه‌ی امید

 

اینجا فروغ عشق و صفا موج می‌زند

نور خدا به صحن و سرا، موج می‌زند

 

اینجا که طورِ جلوه و سینای ایزدی‌ست

از هر کرانه نور خدا موج می‌زند

 

اینجا مَطافِ اهل زمین است و آسمان

وز شهپر فرشته فضا موج می‌زند

 

لبیک از زبان اجابت توان شنید

در این فضا که نور دعا موج می‌زند

 

اینجا که رشک هشت بهشت است و هفت چرخ

از شش جهت فروغ ولا موج می‌زند

 

از جلوه‌ی جلال تو، ای مظهر کمال!

نور صف در آینه‌ها موج می‌زند

 

در کوی تو که ساحل امن است و عافیت

دریای بی‌کران صفا موج می‌زند

 

ای کعبه‌ی امید که در بارگاه تو

نور امید در همه جا موج می‌زند

 

 

دستی به دستگیری دل‌ها دراز کن

وین عقده‌ها ز کار دل خسته باز کن

 

 

ای آستان تو حرم کبریا شده

وی خاک آستانه‌ی تو ماسِویٰ شده

 

ای فرش آستانه‌ی تو، شهپر مَلک

وی خاک راه تو به نظر کیمیا شده

 

ای کعبه‌ی امیدِ خلایق، که درگهت

رشک منا و مروه ز سعی و صفا شده

 

ای زائر حریم تو در بارگاه قدس

مشمول فیض و رحمت بی‌منتها شده

 

رنگین کمان مهر به چرخ جلال توست

یا قامت سپهر به تعظیم تا شده؟

 

معصومه‌ی شفیعه‌ تویی، اِشفعی لنا

ای شُهره در شفاعت اهل ولا شده

 

گویم مدیح تو که ز لطف تو تا کنون

بر روی من هزار در بسته واشده

 

گل‌های طبع من ز نسیم عنایتت

خرم شده، شکفته شده، دلربا شده

 

 

تا بارگاه تو حرم اهل بیت باد

ما را اگر غمی‌ست غم اهل بیت باد

 

 

محمّدعلی مجاهدی



[ جمعه 9 آبان 1393  ] [ 9:01 PM ] [ KuoroshSS ]

خواهر حریف هجر برادر نمی‌شود

 

جود و کرامت از کرمش جاودان شده

هرچه دخیل هست به سویش روان شده

 

جبریل هم اگر برسد در حریم او

حس می‌کند که وارد صحن جنان شده

علیه السلام

او ظاهرش بتول ولی باطنش علی ست

در پشت آن جمال، جلالی نهان شده

سلام الله علیهما

از چه تمام فاطمه‌ها عمرشان کم است

دنیا چرا به «فاطمه» نامهربان شده

سلام الله علیها

خواهر حریف هجر برادر نمی‌شود

بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده

 

با احترام آمد و با احترام رفت

هر آنچه شأن اوست در اینجا همان شده

 

دور و برش فرشته نگهبان مَعْجَرش

پس ما فدای زینب بی‌پاسبان شده

سلام الله علیها

گاهی میان محمل نامحرمان شهر

گاهی میان محمل بی‌سایبان شده

 

شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد

شکر خدا برادر تو خیزران نخورد

 

 

علی اکبر لطیفیان



[ سه شنبه 27 آذر 1397  ] [ 9:01 PM ] [ KuoroshSS ]

اینجا حضور فاطمه احساس می‌شود (سلام الله علیها)

 

چشمِ دلم  به سمت حرم باز می‌شود

با یک سلام  صبحِ من آغاز می‌شود

 

پَر می‌کشد دلم  به هوای طواف تو

وقتی که لحظه، لحظه‌ی پرواز می‌شود

 

قفلِ دلم  شکسته کنار درِ حرم

از مرقدت دری به جَنان باز می‌شود

 

فهمیده‌ام  زِ حکمتِ ایوانِ آینه

اینجا دلِ شکسته سبب ساز می‌شود

 

کو چشمِ روشنی که ببیند در این حرم

هر روز چند مرتبه اعجاز می‌شود

 

 

از بس کریمه‌ای دلِ من  یاکریمِ  توست

قلبِ تپنده‌ی حرمِ قم، حریمِ توست

 

 

اینجا بهشتِ دخترِ موسَی بْنِ جعفر است

از نَفْحِه‌ی شهود و تجلّی مُعطّر است

سلام الله علیهما

برپا شده‌است مکتب قرآن و اهلِ بیت

دارُٱلْعُلومِ مریمِ آلِ پیمبر است

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اینجا کلیدِ عِلم و فِقاهت، ارادت است

خاکِ درِ حریمِ تو  علّامه پرور است

 

چشمِ امیدِ عالِم و عاشق به سوی توست

اینجا چقدر چشمه‌ی جوشانِ کوثر است

 

تنها پناهگاهِ دلم  صحنِ آینه است

وقتی دلم از آه زمانه مُکَدَّر است

 

هر شب  کنارِ مرقد تو  یک مدینه دل

دنبالِ قبرِ مخفیِ زهرای اطهر است

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

صحنِ تو غرقِ بوی گُلِ یاس می‌شود

اینجا حضورِ فاطمه احساس می‌شود

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

با آنکه هستْ  هر دو جهان  مالِ فاطمه

اینجا دمیده  کوکبِ اقبالِ فاطمه

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

بی اختیار پای ضریحت رسیده است

هر زائری که آمده دنبالِ فاطمه

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

دارد تمامِ مرقدِ تو  بوی آسمان

اینجاست  سایه سار پَر و بالِ فاطمه

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

فرمود  آشیانه‌ی اَمنِ الهی است

صحن و سرای تو، حرمِ آلِ فاطمه

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

خورشیدِ آلِ فاطمه از راه می‌رسد

هر سالِ ما  اگر که شود  سالِ فاطمه

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

ای عمّه‌ی امامِ زمان! کاش در حرم

یک صبحِ جمعه لایقِ دیدار می‌شدم

 

 

خاتونِ مُلْکِ اَرْض  و سَما،  اِشْفَعیٖ لَنٰا

محبوبه‌ی حبیبِ خدا اِشْفَعیٖ لَنٰا

 

آرامش و قرارِ دلِ ثامِنُ ٱلْحُجَج

ای زینبِ امام رضا  اِشْفَعیٖ لَنٰا

 

عصمتْ دخیل بسته به پَرهای چادرت

ای آفتابِ حُجْب و حیا  اِشْفَعیٖ لَنٰا

 

در هر سحر به سوی ضریحِ اجابتت

می‌آورم دو دستِ دعا  اِشْفَعیٖ لَنٰا

 

روی سیاه و بارِ گناهانِ ما کجا

لطف و کرامتِ تو کجا  اِشْفَعیٖ لَنٰا

 

مِهر و وِلایتت  شده حَبْلُ ٱلْمَتینِ ما

در صبحگاهِ روزِ جزا  اِشْفَعیٖ لَنٰا

 

 

یَوْمُ ٱلْحِساب، تو همه امیدِ شیعه‌ای

تنها نه شیعه  اهلِ جهان را شفیعه‌ای

 

 

با حُبِّ تو  کسی که دلش را مَحَک زده

طعنه به پارسایی حُور و مَلَک زده

 

سرشار  از زلالیِ نورِ یقین شود

در مرقدِ مُنوّرِ تو  قلبِ شک‌زده

 

از چشمه‌های فیض تو سیراب می‌شود

هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده

 

تنها نه چشمِ آدمیان  بر عطای توست

بر گنبدِ تو  دستِ توسّل  فَلَک زده

 

شب‌های جمعه  طُوفِ حرم می‌کنم  ولی

گویا کسی  به زخمِ دلِ من  نمک زده

 

دارد  ضریحِ اطهرِ تو  بوی کربلا

قلبم  برای دیدن شش‌گوشه  لک زده

 

 

امشب  گره گشاست  دمِ  یا رضا رضا

در دستِ توست  تَذْکِرِه‌ی کربلای ما

اللهم صل علیٰ علیِّ بن موسی الرضا المرتضی ...

 

یوسف رحیمی



[ پنج شنبه 21 تیر 1397  ] [ 9:30 PM ] [ KuoroshSS ]

حضرت معصومه ما را کربلایی می‌کند

 

حضرتِ معصومه ما را کربلایی می‌کند

همچو بابش از مُریدان دلربایی می‌کند

 

مُردگان را زنده گرداند نگاهش تا ابد

نیست این بانو خدا، امّا خدایی می‌کند

 

نورِ حقّ، سیمای حقّ، آوای حقّ، أُختُ ٱلرِّضا

بی‌سبب هرگز نباشد گر عطایی می‌کند

 

در حریمش دل بگیرد پَرْ چو مرغان در هوا

دُختِ موسی دم به دم ما را هوایی می‌کند

 

این حرم دارد به جَنّت تا به محشر سَروَری

مِسِ جان داری بیاوَر  . .  او طلایی می‌کند

 

من یقین دارم، خدا داند که بی‌بی از کرَم

هر که را مهمان کند قطعا رضایی می‌کند

 

ای «بداغی» پیش هر خار و خَسی زانو مزن

خوش به حالش هر که در اینجا گدایی می‌کند

 

سیروس بداغی



[ پنج شنبه 9 مهر 1394  ] [ 11:54 PM ] [ KuoroshSS ]

دلخوشم من که در این صحن و سرا آمده‌ام

 

خسته از بارِ گناه، نزدِ شما آمده‌ام

فارغ از خوفم و مَمْلو زِ رجا آمده‌ام

 

بر درت حضرتِ معصومه منِ بی سر و پا

همچو بیمار به دنبال شفا آمده‌ام

 

دُختِ موسیٰ نِگهی کن به من از جود و کرَم

من درْ این خانه به امیدِ عطا آمده‌ام

 

ترسم این است که من را نخری دُختِ علی

زان که ای دوست پُر از جرم و خطا آمده‌ام

 

شک ندارم که رضا می‌نگرد حال مرا

زان که پابوسِ تو جانانِ رضا آمده‌ام

 

این حرَم تُربتِ زهراست و یا جنّتِ حقّ

بی‌بی اصلا تو بگو من به کجا آمده‌ام؟

 

دل نبندم به نمازم به قیامم دَمِ مرگ

دلخوشم من که در این صحن و سرا آمده‌ام

 

سیروس بداغی



[ چهارشنبه 8 مهر 1394  ] [ 9:17 PM ] [ KuoroshSS ]

دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم

 

دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم

محتضر، خسته، از این بی‌کسی ایامم

 

از همان کودکی‌ام روزی من هجران شد

چهارده سال هم از وصل پدر ناکامم

 

از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟

شده تسکین به همین نامه کمی آلامم

 

چقدر خوب شد اینجا سر و کارم افتاد

میهمان قم و این سلسله‌ی خوش نامم

 

چشم ناپاک نیفتاده سوی محمل من

فکر آوارگی زینب و شهر شامم

 

جز سلام، از همه یک بی‌ادبی نشنیدم

سر بازار ندادست کسی دشنامم

 

 

داغ‌ها دیدم اگر بی‌کس و تنها نشدم

دست بسته سر هر کوچه تماشا نشدم

 

 

عزتم را نشکستند خیالت راحت

غیرتم را نشکستند خیالت راحت

 

پر خاکی ننشسته است روی چادر من

حرمتم را نشکستند خیالت راحت

 

مثل کوفه وسط خطبه‌ی من کف نزدند

صحبتم را نشکستند خیالت راحت

 

دست بر سینه مؤدب همه ره وا کردند

شوکتم را نشکستند خیالت راحت

 

با لگد باز نکردند در بیت النور

خلوتم را نشکستند خیالت راحت

 

 

قم کجا، شام کجا، غربت سادات کجا

سر بر نیزه و دروازه‌ی ساعات کجا

 

 

دختر فاطمه، بازار، خدا رحم کند

چادر پاره و انظار خدا رحم کند

 

ما که از کوچه فقط خاطره‌ی بد داریم

شود این حادثه تکرار خدا رحم کند

 

یک زن و قافله و خنده‌ی نامحرم‌ها

بر اسیران گرفتار خدا رحم کند

 

یک شبه پیر شدی یا ز تنور آمده‌ای

یک سر و این همه آزار خدا رحم کند

 

نیزه‌داران همه مستند نیفتی پایین

حنجرت خوب نگهدار خدا رحم کند

 

گیسویت کم شده و این جگرم می‌سوزد

بر من و زلف خم یار خدا رحم کند

 

ظرف خاکستر یک عده هنوز آتش داشت

شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند

 

دست انداخت یکی پرده‌ی محمل را کند

جلوی چشم علمدار خدا رحم کند

 

راهمان از گذر برده فروشان افتاد

این همه چشم خریدار خدا رحم کند

 

زنی از بام صدا زد که کدام است حسین

نوبت من شده اینبار خدا رحم کند

 

یک نفر گفت اگر بغض علی را داری

سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند

 

 

قاسم نعمتی



[ سه شنبه 15 اردیبهشت 1394  ] [ 7:52 PM ] [ KuoroshSS ]

سال‌ها منتظر روی برادر بودم

 

روی قبرم بنویسید که خواهر بودم

سال‌ها منتظر روی برادر بودم

 

روی قبرم بنویسید جدایی سخت است

این همه راه بیایم، تو نیایی سخت است

 

یوسفم رفته و از آمدنش بی‌خبرم

سال‌ها می‌شود از پیرهنش بی‌خبرم

 

روی قبرم بنویسید ندیده رفتم

با تن خسته و با قد خمیده رفتم

 

بنویسید همه دور و برم ریخته‌اند

چقدر دسته‌ی گل روی سرم ریخته‌اند

 

چقدر مردم این شهر ولایی خوبند

که سرم را نشکستند خدایی خوبند

 

بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد

به خداوند قسم بال و پرم سنگ نخورد

 

چادرم دور و برم بود و به پایی نگرفت

معجرم روی سرم بود و به جایی نگرفت

 

من کجا  شام کجا  زینب بی‌یار کجا؟

من کجا  بام کجا  کوچه و بازار کجا؟

 

بنویسید که عشاق همه مال هم‌اند

هر کجا نیز که باشند به دنبال هم‌اند

 

گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید

من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید

 

روی قبرش بنویسید برادر بوده

سال‌ها منتظر دیدن خواهر بوده

 

روی قبرش بنویسید که عطشان نشده

بدنش پیش نگاه همه عریان نشده

 

بنویسید کفن بود، خدایا شکرت

هر چه هم بود بدن بود خدایا شکرت

 

یار هم آن قدَری داشت که غارت نشود

در کنارش پسری داشت که غارت نشود

 

او کجا  نیزه کجا  گودی گودال کجا؟

او کجا  نعل کجا  پیکر پامال کجا؟

 

* * *

بنویسید سری بر سر نِیْ جا می‌کرد

خواهری از جلوی خیمه تماشا می‌کرد

 

علی‌اکبر لطیفیان



[ شنبه 11 بهمن 1393  ] [ 6:49 PM ] [ KuoroshSS ]

عطر مزار مادر سادات می‌رسد

 

ابری شده‌ست حال و هوای نگاهتان

بُغضِ غروب می‌چکد از هر نگاهتان

 

دلتنگی غمی چقدر موج می‌زند

در اشک‌های نیمه شب گاه‌گاهتان

 

چشمان صحن آینه هم تار می‌شود

با غربتی که می‌چکد از اشک و آهتان

 

همراه گریه‌های تو از دست می‌رویم

پائین پای روضه‌ی شالِ سیاهتان

 

عطر مزار مادر سادات می‌رسد

از یاس‌های هر سَحرِ بارگاهتان

 

فردا چه خاک‌های ندامت به سر کند

امروز هر دلی که نشد خاک راهتان

 

اینقدر که پُر از تبِ اندوه و ناله‌ای

شاید دلت گرفته به یاد سه ساله‌ای

 

می‌گفت چشم‌های ترَش درد می‌کند

قدش خمیده و کمرش درد می‌کند

 

از بس که سوخت دامن معصوم خیمه‌ها

حتی نگاه شعله ورش درد می‌کند

 

طوفان تازیانه و باران سنگ‌ها

بی‌خود که نیست بال و پرش درد می‌کند

 

می‌سوخت غرقِ حسرتِ خورشیدِ نیزه‌ها

خُب پس بگو چرا جگرش درد می‌کند

 

از لطف دست‌های نوازش‌گری که بود

دیگر تمام موی سرش درد می‌کند

 

آرامِ قلبِ خسته‌اش از دست رفته بود

چشم به خون نشسته‌اش از دست رفته بود

 

یوسف رحیمی



[ شنبه 11 بهمن 1393  ] [ 4:35 PM ] [ KuoroshSS ]

بابُ المراد شاه و گدایی بزرگوار

 

خاتون شهر آینه‌هایی بزرگوار

زهرای شهر یثرب مایی بزرگوار

 

چشم مَلَک ندیده دمی سایه‌ی تو را

ناموس بارگاه خدایی بزرگوار

 

این قوم را به راه حقیقت کشانده‌ای

موسای بی‌عبا و عصایی بزرگوار

 

بر شانه‌های باد، جهاز تو حمل شد

فرمانرویای مُلْکِ صبایی بزرگوار

 

گم کرده‌ایم کعبه‌ی حاجات و آمدیم

نزد شما که قبله‌نمایی بزرگوار

 

من گریه می‌کنم که نگاهی کنی مرا

آری همیشه عقده گشایی بزرگوار

 

باران رحمت ازلی سهم مان شده

بی‌شک دلیلِ فیض شمایی بزرگوار

 

بانوی مهربان کدامین قبیله‌ای؟

امشب بگو که اهل کجایی بزرگوار

 

خُلْقت شبیه پیرِ کریم عشیره است

اَلْحق ز نسل شیر خدایی بزرگوار

 

فهمیدم از شلوغی صحن و سرایتان

هر لحظه مَأْمَن فقرایی بزرگوار

 

فرقی نمی‌کند چقدر نذر می‌کنند؟

بابُ الْمُرادِ شاه و گدایی بزرگوار

 

اینجا مریض‌ها همگی خضر می‌شوند

سرچشمه‌ی حیات و بقایی بزرگوار

 

از لَحْن گریه کردن زوّار واضح است

در قم، بقیع اهل بُکایی بزرگوار

 

یادت نمی‌رود چه قراری گذاشتیم

محشر دم بهشت بیایی بزرگوار

 

وحید قاسمی



[ جمعه 10 بهمن 1393  ] [ 10:20 PM ] [ KuoroshSS ]

خواهر سلطان عالم کار سلطان می‌کند

 

تو مسیحا زاده امّا دختر موسی شدی

مریم قِدّیسه‌ی ذرّیّه‌ی طاها شدی

 

یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم

قبله‌ی عرشی‌ترین سجّاده‌ی دنیا شدی

 

بوسه بر دست تو بر سادات واجب می‌شود

چون ستون عصمتُ الله بَنِی الزَّهرا شدی

 

در میان شوره‌زار قم بهشتی ساختی

مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا شدی

 

جانماز غرق نورت گوشه‌ی عرش خداست

در تقرُّب بر خدا بالاتر از بالا شدی

 

وحی نازل بر لبانت استناد هر حدیث

مثل بِنْتُ الْمُصطفی صدّیقه‌ی کبری شدی

 

پیش پایت دیدنی باشد قیام موسوی

با جلال فاطمی خاتون بی‌همتا شدی

 

ناز چشمان تو و ذِکْرِ فِدَاهای پدر

کو رسول الله بیند ثانی زهرا شدی

 

خواهر سلطانِ عالم کارِ سلطان می‌کند

بر حسینِ خانواده زینبِ کبری شدی

 

خنده‌ی معصوم تو آرامشِ جانِ رضا

بهترین تمکین قلبت صوت قرآن رضا

 

از همان اوّل دلت گشته گرفتار رضا

بین صحن چشمهایت نقش رخسار رضا

 

جنس بی‌قیمت که جایش در حریم یار نیست

عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا

 

یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ

عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا

 

در تمام عرضه‌های بندگی پاک تو

همچنان آیینه‌ای پیداست رفتار رضا

 

تا میان خطبه ها تفسیر قرآن می‌کنی

کاملا باشد کلامت عین گفتارِ رضا

 

آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی

در حریم عاشقی باشی علمدار رضا

 

هر که عمری خاک بوسی حریمت را کند

تا قیامت می‌شود محرم به اسرار رضا

 

ای کریمه چاره‌ای کن لحظه ی جان دادنم

دیده‌ام روشن شود هنگام دیدار رضا

 

روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من

آبرو داری بود کار تو و کار رضا

 

دلخوشم خاک حریم تو نشسته بر سرم

خاکساری تو می‌گردد شفیع محشرم

 

تا که دل را آهِ سینه راهی قم می‌کند

با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می‌کند

 

آه چون از دل برآید کار آتش می‌کند

بی‌محابا رخنه‌ای در جان هیزم می‌کند

 

آن ضریحی که بُوَد گرم طوافش جبرئیل

حضرت حق قبله‌ی حاجات مردم می‌کند

 

هر که دارد عقده در دل یادِ قبری گمشده

هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می‌کند

 

با سلامی نم نمِ اشک از دو دیده می‌چکد

کاسه‌ی خالی ما لبریز از خُم می‌کند

 

نیمه شب‌ها در حرم تا صحن گردی می‌کنم

ناگهان دل یاد قبله گاه هفتم می‌کند

 

لفظ خواهر گوئیا مأنوس گشته با بلا

خون زینب در رگان تو تلاطم می‌کند

 

کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش

جستجوی یار زیر نیزه و سُم می‌کند

 

با وجودی که حدودِ مَقْتَلش را دیده بود

باز هم جسم عزیزِ مادرش گم می‌کند

 

قاسم نعمتی



[ جمعه 10 بهمن 1393  ] [ 9:28 PM ] [ KuoroshSS ]