آیا شود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند

 

هر شاعری ست در تب تضمین چشم تو

از بس سرودنی ست مضامین چشم تو

 

چشم جهان به مقدمت ای عشق روشن است

از اولین دقایق تکوین چشم تو

 

ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است

آقا کرشمه‌های نخستین چشم تو

 

از ابتدای خلقت عالَم، از آن ازل

من شیعه‌ام به مذهب و آئین چشم تو

 

می‌شد چه خوب نور خدا را نگاه کرد

از پشت پلکت، از پس پرچین چشم تو

 

امشب شُکوهِ خُلْدِ برین دیدنی شده

وقتی شده ست منظر و آئینه‌ چشم تو

 

گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب

امشب به لطف لهجه‌ی شیرین چشم تو

 

چشم تو آسمان سخا و کرامت است

آقا خوشا به حال مساکین چشم تو

 

حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است

در انتظار لحظه‌ی آمین چشم تو

 

 

آنان که خاک را به نظ کیمیا کنند

آیا شود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند

 

 

خوش عالمی‌ست عالم بٰابَ ٱلْحَوائِجی

با توست  نورِ اعظمِ باب الحوائجی

 

مِهر شماست حلقه‌ی وصل خدا و خلق

داری به دست، خاتمِ باب الحوائجی

 

در عرش و فرش واسطه‌ی فیض و رحمتی

بر دوش توست، پرچمِ باب الحوائجی

 

در آستانه‌ی تو کسی ناامید نیست

آقا برای ما همه باب الحوائجی

 

بی‌شک شفیع ماست نگاه رئوف تو

در رستخیزِ واهمه، باب الحوائجی

 

دیوانه‌ی سخای اَبَا ٱلْفَضلی توام

مانند ماهِ علقمه باب الحوائجی

 

 

صحن و سرات، غرق گل یاس می‌شود

وقتی که میهمان تو عبّاس می‌شود

سلام الله علیه

 

در ساحل سخاوت دریای کاظمین

مائیم و خاک پای مسیحای کاظمین

 

با دست‌های خالی از اینجا نمی‌رویم

ما سائلیم، سائلِ آقای کاظمین

 

رشک بهشتیان شده حال کسی که هست

گوشه نشین جَنَّةُ ٱلْأعلای کاظمین

 

نور الهی از همه جا موج می‌زند

توحیدی است بس که سراپای کاظمین

 

داریم در جوار حرم، حق آب و گل

خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین

 

 

ماریزه خوار صحن و سرای کریمه ایم

این افتخار ماست، گدای کریمه‌ایم

 

 

در سایه سار کوکب مُوسَی بْنِ جعفریم

ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

لطفش به گوشه گوشه‌ی ایران رسیده است

یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

هستی ماست نوکری اهل بیت او

ما خانه زاد زینبِ موسی بن جعفریم

سلام الله علیهم

قم آستانِ رحمتِ آل پیمبر است

در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

با مِهر و رأفتش دل ما را خریده است

ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

چشم امید اهل دو عالم به دست اوست

مات مرام و مَشْرَب موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

حتّی قفس براش مجال پرندگی ست

مدیون ذکر و یا ربِ موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته‌اش

دلخون ز شیون و تبِ موسی بن جعفریم

سلام الله علیهما

 

آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش

با دست بسته غرق سجود است حضرتش

 

 

از طعنه‌های دشمن نادان چه می‌کشید

بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید

 

در بند ظلم و کینه‌ی قوم ستمگری

تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید

 

خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود

در بین این قبیله‌ی عصیان چه می‌کشید

 

با پیکرش چه کرده تب تازیانه‌ها

با حالِ خسته، گوشه‌ی زندان چه می‌کشید

 

شکر خدا که دختر مظلومه‌اش ندید

بابای بی‌شکیب و پریشان چه می‌کشید

 

اما دلم گرفته ز اندوه دیگری

طفل سه ساله گوشه‌ی ویران چه می‌کشید

 

با دیدن سر پدرش در میان طشت

هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌کشید

 

وقتی که دید چشم کبودش در آن میان

خونین شده تلاوت قرآن چه می‌کشید

 

 

می‌گفت با لب پر از آهی که جان نداشت

ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت

 

 

یوسف رحیمی



[ شنبه 10 شهریور 1397  ] [ 12:38 PM ] [ KuoroshSS ]

ای که سر تا به پا صفایی تو

 

ای که سر تا به پا صفایی تو

گلِ گلزار مصطفایی تو

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

همه‌ی کائنات می‌دانند

هفتمین حجّت خدایی تو

 

چشمه‌ی جود و رحمت و کرمی

گوهر بحر کبریایی تو

 

مالک یک جهان دل  همه‌ای

بس که محبوب و دلربایی تو

 

ای طبیب دل همه یاران

که به درد همه دوایی تو

 

شاد شد از قُدُوم تو هستی

ای که غمخوار ماسِوایی تو

 

هر کسی دید چهره‌ات را گفت

آیتِ شمس و وَٱلضُّحائی تو

 

ای که آئینه‌ی پُر از نوری

کعبه‌ی عشق و حق نمایی تو

 

آمدم با بِضاعت مُزْجات

که فرستم به مقدمت صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

به خدا جز خدا گواهی نیست

که مرا جز تو تکیه‌گاهی نیست

 

ای پناه همه  پناهم بخش

که به غیر از درت  پناهی نیست

 

جز فروغ محبّت و کرمت

شب ما را دگر پگاهی نیست

 

گرچه در آستان احسانت

مثل من عبد روسیاهی نیست

 

به نگاه تو جان دهم ای دوست

در بساطم اگر که آهی نیست

 

گهِ میلادِ تو  مرا عیدی

بهتر از جلوه‌ی تو ماهی نیست

 

آگهم من که سوی قرب خدا

غیر راه تو هیچ راهی نیست

 

آمدم با بِضاعت مُزْجات

که فرستم به مقدمت صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

هرچه گویم به مدح تو کم است

عاجز از وصف و مدح تو قلم است

 

دیگر از حق چه نعمتی طلبم

که ولای تو بهترینْ نِعَم است

 

هر که مسکین آستان تو شد

نزد خلق و خدای محترم است

 

کار ما شد گدایی از درِ تو

عادت و خوی و خلق تو کرم است

 

گرچه دور از حریم تو هستیم

دل ما چون کبوتر حرم است

 

ای که دریای سینه‌ات زِ ازل

منبع علم و بینش و حِکَم است

 

جز خدا هر که مدح تو گوید

به خداوندی خدا که کم است

 

تو گل بوستان عشقی و من

که دلم همچو غنچه‌ی سر به هم است

 

آمدم با بِضاعت مُزْجات

که فرستم به مقدمت صلوات

 

اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

 

سید هاشم وفایی



[ جمعه 9 شهریور 1397  ] [ 8:58 PM ] [ KuoroshSS ]

بر روی خاک بس که تنش را کشیده بود

 

بر روی خاک بس که تنش را کشیده بود

خونش به نقطه نقطه‌ی زندان چکیده بود

 

عَجِّلْ وفات و روضه‌ی مادر زیاد داشت

موسَی بْن جعفر این دم آخر بریده بود

علیهما السلام

جسمی که در هجوم بلا  روزِ خوش ندید

حالا به روی تخته چه خوش آرمیده بود

 

جان داد بین غربت و حالا کفن به دست

جمعی برای عرض ارادت رسیده بود

 

هرکس برای دیدنش آمد نمی‌شناخت

از بس شکسته پیکر و از بس خمیده بود

 

صبرش گواه، عاقبتش را رقم نزد

زخم عمیق و درد فراقی که دیده بود

 

او را شبیه جدِّ غریبش زمین زده

دشنام مادری که از اینها شنیده بود

 

جسمش دگر ولی به بیابان رها نشد

جای کفن نصیب تنش بوریا نشد

 

دشمن تنش به مَعْبرِ مَرکب بدل نکرد

معصومه رأسِ غرق به خونی بغل نکرد

 

این هفتمین مصیبت و پیوستِ کربلاست

این دل هر آنچه می‌کشد از دستِ کربلاست

 

 

حمیدرضا محسنات



[ پنج شنبه 23 فروردین 1397  ] [ 6:05 AM ] [ KuoroshSS ]

پر می‌زند دوباره قلم در هوای تو

 

پَر می‌زند دوباره قلم  در هوای تو

چون آسمان گرفته دلش  در عزای تو

 

دیگر صدای ناله‌ی شَبهات رفته وُ

حتّی سَحر بهانه بگیرد برای تو

 

از حال می‌روی  چقَدَر بینِ سجده‌ها

مشتاقِ این عبادتِ شیرینْ  خدای تو

 

با سیلی و شکنجه که افطار می‌کنی

حالا شبیه فاطمه شد روضه‌های تو

علیها السلام

با ناسزا به مادرتان گریه می‌کنی

چون از تبار فاطمه‌ای، ماجرای تو ...

 

موسای ما تویی و فقط با اشاره‌ای

نیلی روان ز چشم ترم با عصای تو

 

بدکاره هم شوم تو مرا خوب می‌کنی

آدم کند مرا نفَسِ ربّنای تو

 

بابَ ٱلْحوائجِ همه‌ی مستمندها

شد مستجاب حاجت ما از دعای تو

 

آیا شود گدای حریم شما شوم؟

هستم دخیلِ دامنِ اِبْنُ ٱلرِّضای تو

 

 

احمد ایرانی نسب



[ چهارشنبه 22 فروردین 1397  ] [ 10:54 PM ] [ KuoroshSS ]

رشته‌ی دل‌های عاشق پشت این در بسته شد

 

رشته‌ی دل‌های عاشق  پشتِ این در بسته شد

بارِ ما از خانه‌ی موسی بن جعفر بسته شد

علیهما السلام

تا خبر آمد غروب از خانه بیرون می‌زند

با هجومِ سائلان  از صبح معبر بسته شد

 

مُشتِ ما را وا نخواهد کرد  وقتی از کرم

مشتِ مسکینِ درش  با کیسه‌ی زر بسته شد

 

آنکه از کار پیمبرها گره وا می‌کند

دست و پایش در غُل و زنجیر آخر بسته شد

 

ای خدا  آزاد بودن پیشکش  این ظلم چیست؟

در قفس حتّی پر و بال کبوتر بسته شد

 

یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد

یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد

 

تازیانه رفت بالا  چشم مادر تار گشت

تازیانه خورد بر تن  چشم مادر بسته شد

 

آه! روی تخته پاره ساق پایش بند نیست

بیش از این حرفی ندارم  روضه‌ها سربسته شد

 

میلاد حسنی



[ چهارشنبه 22 فروردین 1397  ] [ 9:16 PM ] [ KuoroshSS ]

خاک شهر کاظمینت برتر از زر می‌شود

 

تا که لطفت  شاملِ خودکار و دفتر می‌شود

حالِ شعرم  با غزل‌های تو بهتر می‌شود

 

باز در کارم گره افتاد و  مادر گفت که

حلِّ مشکلْ  روضه‌ی موسَی بْنِ جعفر می‌شود

علیهما السلام

مشهد و شیراز و قم  جزءِ وطن‌های من است

عمرِ من  با مِهرِ فرزندانِ تو سر می‌شود

 

«بَضْعَةٌ مِنّیٖ رِضٰا»  فرموده خَتْمُ ٱلْمُرسلین

پس یقینا  مُنکرِ شأن تو ابتر می‌شود

 

تا که تکرار حسین و  زینبِ کبری شود

با رضای تو  فقط معصومه خواهر می‌شود

علیهم السلام

با دو خورشیدِ طلایی  بر فراز آن حرم

خاکِ شهرِ کاظمینت  برتر از زر می‌شود

 

معجزاتِ چشم‌هایت  کارِ خود را کرده است

چون زنِ بدکاره  یک انسانِ دیگر می‌شود

 

چند زندان‌بان  به لطفِ تو مسلمان گشته‌اند

گوشه‌ی زندان برایت نیز منبر می‌شود

 

ساقه‌ی خشکیده‌ی اسلامِ عبّاسی شکست

تاکه زخمِ ساقِ پاهای تو بدتر می‌شود

 

بس که نام مادرت را بُرده‌ بر لب، عاقبت

قاتلت  زخمِ زبان‌های مُکرّر می‌شود

 

با وجودِ پای زخمیّ و غُل و زنجیرِ تن

ایستادن  سختی‌اش چندین برابر می‌شود

 

امرِ تشییع تو را در عرش برپا کرده‌اند

گرچه در ظاهر  به رویِ تخته‌یِ درْ می‌شود

 

 

محمدرضا نادعلیان



[ چهارشنبه 22 فروردین 1397  ] [ 7:20 AM ] [ KuoroshSS ]

بر روی لب‌هایت به جز یا ربّنا نیست

 

بر روی لب‌هایت به جز یا ربَّنا نیست

غیر از خدا، غیر از خدا، غیر از خدا نیست

 

زنجیرها راه گلویت را گرفتند

در این نفس بالا که می‌آید صدا نیست

 

چیزی نمانده از تمام پیکر تو

انگار که یک پوستی بر استخوانی ست

 

زخم گلوی تو پذیرفته ست امّا

زخم دهانت کار این زنجیرها نیست

 

این ایستادن با زمین خوردن مساوی ست

از چه تقّلا می‌کنی؟ این پا که پا نیست

 

اصلا رها کن این پلید بد دهان را

از چه توقع می‌کنی وقتی حیا نیست

 

نامرد! زندان بان! در این زندان تاریک

اینکه کنارش میزنی با پا عبا نیست

 

این تخته‌ی در که شده تابوت حالا

بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست

 

امّا تو را با نیزه‌ها بالا نبردند

پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست

 

علی‌اکبر لطیفیان



[ پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394  ] [ 12:52 AM ] [ KuoroshSS ]

چه گذشته است خدایا به دل مادر من

 

اثری نیست به جا از من و خاکستر من

ای خدا شکر که دور است ز من دختر من

 

گرچه تاریک و مخوف است فضای زندان

عوضِ شمع بسوزد دلِ غم پرور من

 

ای رضا کاش که می‌آمدی و می‌دیدی

چه تراشیده و کاهیده شده پیکر من

 

اثر سلسله بر گردن من جا انداخت

ولی از کینه کسی قطع نکرده سر من

 

تنم آزرده شده، زیر سُم اسب نرفت

چه گذشته است خدایا به دلِ مادر من

 

لبم از روزه شده خشک ولی چوب نخورد

چوب خورده به لبی که به فدایش سر من

 

عمّه‌ام را سر هر کوچه و بازار زدند

یاد این صحنه رَوَد خون، ز دو چشم تر من

 

سعید خرازی



[ پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394  ] [ 12:09 AM ] [ KuoroshSS ]

گویا عزای حضرت موسی بن جعفر است

 

امروز قلب عالم امکان پُر آذر است

لرزان ز تابِ ماتم و غم، عرشِ اکبر است

 

زهرا به باغِ خُلد بُوَد نوحه گر، بلی

گویا عزای حضرت موسی بن جعفر است

 

تنها نه قلب عالم امکان بُوَد ملول

پیوسته عالم از غمِ داغش در آذر است

 

شاهی که ممکنات طفیل وجود اوست

ماهی که گوشه‌ای ز رُخش مِهر انور است

 

قائم مقام ختم رُسل، هادیِ سُبُل

رُکن هُدا، شَهِ دو سرا، نورِ انور است

 

از کینه و عداوت هارون بر آن جناب

چشم رضا خدیو خراسان ز خون تر است

 

مسموم گشت و گوشه‌ی زندان سپرد جان

زین غُصّه داغ بر دل ما تا به محشر است

 

او گرچه جان سپرد به زندان غریب وار

خود نیز خون جگر ز غم جَدّ اطهر است

 

مسموم گشت موسی جعفر ز زهر کین

امّا حسین کشته‌ی شمشیر و خنجر است

 

موسی شهید گشت ولی بی‌کفن نماند

«سیفی» حسین بی‌کفن و غسل و بی‌سر است

 

 

سیفی شیرازی


ادامه مطلب ندارد
[ جمعه 28 فروردین 1394  ] [ 8:55 PM ] [ KuoroshSS ]

درگاه کریم

 

خانه‌های آن کسانی می‌خورد در، بیشتر

که به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیشتر

 

عرض حاجت می‌کنم آنجا که صاحب‌خانه‌اش

پاسخ یک می‌دهد با ده برابر بیشتر

 

گاه‌گاهی که به درگاهِ کریمی می‌روم

راه می‌پویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر

 

زیر دِین چهارده معصومم امّا گردنم

زیر دِین حضرت موسَی بن جعفر بیشتر

 

گردنم در زیر دِین آن امامی هست که

داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر

 

آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است

با سلامش می‌کند قم را معطّر بیشتر

 

قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین

همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر

 

قصدِ این بارِ قصیده از برادر گفتن است

ورنه می‌گفتم از این معصومه خواهر بیشتر

 

من برایش مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم

لطف باباهاست معمولا به دختر بیشتر

 

عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم

بودنم را می‌کنم این‌گونه باور بیشتر

 

مرقدت ضرب المثل‌های مرا تغییر داد

هرکه بامش بیش، برفش .. نه! کبوتر، بیشتر

 

چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است

این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر

 

پیش تو شاه و گدا یکسان‌ترند از هر کجا

این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر

 

ای که راه انداختی امروز و فردای مرا!

چشم بر راه تو هستم روز آخر بیشتر

 

از غلامان شما هم می‌شود دنیا گرفت

من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر

 

بر تمام اهل‌بیت خویش حسّاسی ولی

جان زهرا چون شنیدم که به مادر بیشتر

 

بیشترهایی که گفتم از تو خیلی کمترند ...

 

 

حسین رستمی



[ چهارشنبه 5 فروردین 1394  ] [ 12:28 AM ] [ KuoroshSS ]