محور : فقر اقتصادی
به نظر شما ، مبانی فلسفی تفکرات امام در طرح مسئله جنگ فقر و غنا چه بوده است ؟ چرا امام در آن زمان این مسئله را مطرح کردند ؟
دکترکوشکی: مبنای فلسفی نمی دانم دارد یا ندارد، چون یک پدیده ی غیر فلسفی است . یک پدیده سیاسی – اجتماعی و به نوعی حتی اقتصادی است. امام در واقع افقی را در طول تاریخ بشر از ابتدا و انتهایش در واقع می دیدند. که این افق را در بیان خیلی سادهٰ یک رویارویی دائمی حق و باطل می توانیم اسم بگذاریم. الآن ما به فرهنگ دینی هم نگاه کنیم متوجه می شویم که اهالی جبهه حق در طول تاریخ عموماً کسانی بودند که ما آنها را مستضعفین می گوییم. و در واقع طبق نظریه پایان تاریخ شیعه قرار است که اینهایی که مابه آنها مستضعفین می گوییم وارثین زمین بشوند . یعنی برنده نهایی نبرد بشریت بین حق و باطل، مستضعفین اند به تعبیر قرآن. حالا در این افق دینی و قرآنی، امام آمدند با بهره گرفتن از همین مفاهیم قرآنی برای جبهه حق و باطل مصادیق بیرونی تعیین کردند. جبهه استضعاف و استکبار، مستضعفین و مستکبرین و حالا این مستضعفین کسانی بودند که حضرت امام در واقع به عنوانی یک عالم دین تلقی شان این بود ٰ دین آمده تا مستضعفین را زنده بکند و مستضعفین را به حقوق ازدست رفته شان برساند و جبهه استکبار و طاغوت را از زیاده طلبی هایش منع کند و سرجای خودش بنشاند. خوب طبیعی است که با چنین افقی، امام حالا برای بحث مستضعفین مصادیقی را معرفی کردند،برای نمونه ی بیرونی از جبهه حق یک مصادیقی را معرفی کردند که این هم مستضعفین اقتصادی بودند و یک کسانی که در طول سال های سال حکومتهای مختلف، تعبیری که امام داشتند شهنشاهی ۲۵۰۰ ساله در کشور ما . حالا این یک استعاره است. کسانی که در طول تاریخ مضروبین بودند همیشه، پابرهنه گان مضروب دیکتاتورها. حالا این پابرهنه گی هم در بعد اقتصادی خودش نمود می داد و هم در بعد سیاسی و اجتماعی . کسانی که انسانیت شان نادیده گرفته شده. کسانی که اجازه داده نشده به حقوقشان دست پیدا کنند. کسانی که علیرغم همه این مشکلات در جبهه حق پافشاری کردند و برای حق فداکاری کردند. یعنی تعریف مستضعین و پابرهنه گان مضروب دیکتاتورها از نگاه امام کسانی نیست که راضی شده اند به ظلم پذیری. بلکه کسانی است که علیرغم ظلمی که به آنها می شود همیشه در صحنه دائمی مقابله با ظالم بوده اند. حالا بر هر شکلی که امکانش راداشتند تلاش کردند با ظلم مقابله کنند. خوب در این افق امام در واقع پدیده ای به نام جنگ دائمی فقر و غنا را مطرح می کنند که آن غنا،ٰ غنای استکباری است. و آن فقر،ٰ فقر ناشی از استضعاف است. فقر ناشی از تنبلی نیست . فقر ناشی از عدم عقلانیت نیست. و آن غنا هم به معنای غنای استکباری است نه اینکه هرکسی که برخوردار باشد . حالا در این افق، حضرت امام می آیند انقلاب را انقلاب مستضعفین معرفی می کنند. آن هم مستضعفین در بعد بین المللی، انقلابی که در بعد بین المللی می خواهد مدافع حقوق مستضعفین باشد، انقلابی که مستکبرین را در یک جبه جهانی به چالس می کشاند.حالا بخشی ا این مستضعفین به تعبیر امام در واقع محرومینی هستند که در درون کشور ما و همچنین در سایر کشور ها فرقی نمی کند. کسانی هستند که از حداقل حقوق انسانی خودشان بازداشته شده اند. و اتفاقاً علیرغم همین، محرومیت باز هم به ماندن در جبهه حق پافشاری می کنند. و به همین خاطر هم هست که امام این عده را در واقع که علی رقم همه محرومیت ها و همه مشکلات هنوز حمایت می کنند از جبهه حق که در این راه حاضرند که فداکاری کنند همان ولی نعمتان اند مثل آن بخش از جامعه ما ، جامعه روستایی جامعه عشایری طبقات محروم شهری ما که مثلاً بار جنگ و انقلاب را به دوش داشتند. امام نظام را متعلق به اینها می دانستند و خادم اینها می دانستند این یک فضای کلی است که در این فضا امام اصرار دارند که جبهه حق مصداق داشته باشد که مصداقش می شود جبهه جهانی مستضعفین و مستضعفین مصداق خروجی و بیرونی اش می شود بخش محرومینی که حالا چه در بعد سیاسی از حقوق خودشان محروم مانده اند و اجازه مشارکت به آنها داده نشده.که در بعد اجتماعی در واقع نتوانستند حضوری را که در اجتماع باید داشته باشند یا آن ارج و قربی را که باید داشته باشند ، داشته باشند. که جبهه مقابل اینها می شود اشرافیت، چه در بعد اقتصادی که از حقوق خدادادی شان محروم مانده اند
چطور تا قبل از اینکه امام مطرح کنند، این مسئله به این شکل مطرح نشده است؟
دکترکوشکی: این برمی گردد به نگاه جامع امام که امام در واقع در همان حالی که به یک عالم دینی نگاه می کردند به یک نگاه تاریخی هم داشتند و مباحث دینی را نه فقط در افق فقر و اصول مصطلح و یا مثلاً حتی عرفان مصطلح و یا در تفسیر مصطلح. بلکه در یک افق تاریخی می دیدند و این افق تاریخی اتفاقاً دینی است و درون دینی است یعنی بیرون دین نیست. در واقع این نگاهی بود از آن نگاه ناب شیعی که پیامبر، حضرت امیر و سایر ائمه معصومین تأکید داشتند که ماها خودمان را جزئی یک منازعه بزرگ تاریخی بدانیم و اینکه مثلاً در ادعیه ما منعکس هست . در دعای ندبه عرض کنم که در زیارت وارث ، در زیارت امین الله که می آید سلسله انصار جبهه حق را به علم صفوت الله می رسانند یعنی آن نگاهی را که اتفاقاً ادعیه شیعه تأکید دارند به اینکه این جبهه یک جبهه ای است که به تعبیر دعای ندبه همه خوبان عالم از اول تا آخر درش بودند، از آدم و نوح تا امام زمان. و این نگاه، امام می آید در واقع آن را زنده می کند. زنده می کند یعنی اینکه جامع بشری، جامعه اسلامی و شیعی را به این حقیقت مغفول مانده ارجاع می دهد، حقیقتی که اتفاقاً جزء ذات شیعه است.
امام می فرماید که امروز جنگ ما جنگ فقر و غناست. چرا امام لفظ جنگ برای این بحث استفاده می کند چرا اصلاً جنگ؟
دکترکوشکی: ببینید این منازعه از آن نظر جنگ گفته شد که اتفاقاً جالب است که امام جای دیگر می گوید جنگ ما ، جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی شناسد. یعنی امام به بعد فیزیکال جنگ خیلی تکیه ندارد. اما امامی که می گوید جنگ فقر و غنا همان امام می گوید جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی شناسد. یعنی می خواهد تلقی رایج از جنگ را جنگ های فیزیکی که بر سر خاک است کلاً پاک کند از ذهن مخاطب و بگوید جنگ ما یک جنگ اعتقادی است. امام بارها این واژه را به کار برده . در بسیج بزرگ اعتقادی ما می خواهند بسیج سربازان جهان اسلام را راه بیندازد. صحبت از این است که این فقر و غنا، فقر و غنای صرفاً اقتصادی نیست و امام در آن بعد خاص در آن مرحله خاص در آن مرحله خاص که بحث پذیرش قطعنامه است. و در واقع روزهای آخر سال آخر جنگ است امام می خواهند جامعه را متوجه این حقیقت کنند که درست است که ما یک جنگ فیزیکال را داریم خاتمه می دهیم اما تصور نکنیم که کار ما تمام شده . اینکه امروز جنگ ما جنگ فقر و غنا است این به معنی این نیست که دیروز نبوده است . این تأکیدی است بر اینکه ماجرا ادامه دارد و پایان گرفتن فیزیکی جنگ ما و حزب بعث عراق و جهان پشنوانه حزب بعث عراق بودند به معنی خاتمه یافتن مبارزه نیست. کما اینکه امام می گویند تا کفر باشد مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.
چارچوبی که امام در آن جنگ فقر و غنا را را مطرح می کنند چیست؟
دکترکوشکی: امام این را می دانند که اصلا هدف از خلقت جهان این است که انسان ها در چارچوب اختیار و عقلانیت خودشان به تکامل برسند و طبق آموزه های دینی ما آدمها در این مرحله باید منازعات و مبارزات زیادی را پشت سر بگذارند و در این مبارزه پیروز شوند. مبارزه با خودشان و درونشان و مبارزه با آن موانع بیرونی که در راه تکامل وجود دارد که یکی از بزرگترین موانع بیرونی در مسیر تکامل بحث استکبار است یعنی این تعبیری که ما داریم که زندگی جز عقیده و جهاد نیست این یک تعبیر است یک توصیفی ست از این منازعه دائمی یعنی انسانی که می خواهد هدف خلقت را محقق کند و به تکامل برسد باید هم بتواند در مبارزه با درونیات خودش به پیروزی برسد و هم در مبارزه با موانع بیرونی.
اینکه امام بعد از بحث فقر و غنا، بحث استضعاف و استکبار را مطرح می کند یعنی اینها در یک چارچوب قرار دارند؟
دکترکوشکی: اینکه در این چارچوب دینی نمی شود کسی به تکامل دست پیدا کند مگر اینکه مبارزه کند که عرض کردم این مبارزه بخشی درونی ست و بخشی از آن بیرونی، این مبارزه بیرونی با کسانی ست که اجازه تکامل به انسانها نمی دهند، به کسانی ست که طاغوت شدند و مانع رشد و تکامل بشریت. حالا اینها می توانند بعد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی را همه با هم داشته باشند، نظامهای دیکتاتوری، نظامهای شاهنشاهی، نظامهای سرمایه ای و نظامهای دمکراتیک، همه اینها می توانند باشند. امام در این چارچوب و نگرش جامع دینی این مبارزه را مطرح می کند.
طبق تعریفی که شما از استضعاف و استکبار کردید، آیا نگاه طبقاتی به این موضوع نحوه ورود مناسبی برای جنگ فقروغناست؟
دکترکوشکی: نه، عرض می کنم نگاه طبقاتی نیست. نگاه به دو نوع تفکر است، تفکری که خودش را بنده خدا می داند و مطیع او و طبقه ای که خودش را برتر از این می داند که مطیع و بنده کسی باشد و خودش را محور جهان می داند.
آیا می شود این مساله را صرفا اقتصادی دانست یا می شود وجوه دیگری ( اجتماعی و فرهنگی) برایش قائل شد؟
دکترکوشکی: نه همه جانبه است، استکبار و استضعاف بیشتر از اینکه بار اقتصادی داشته باشد، بار سیاسی و اجتماعی دارد. صحبت سر این است که کسانی خودشان را محور می دانند و خود این پدیده را در مفاهیم دین، ما می گوییم استکبار و طاغوت و کسانی که مستکبر باشند و طاغوت باشند این حق را به خودشان می دهند که در زمین خدایگانی کنند و بقیه را مطیع خودشان کنند، به بقیه ظلم کنند در همه ابعاد و اجازه بروز شخصیت به دیگران ندهند و حقوق اقتصادی دیگران را در انحصار خودشان بگیرند و حقوق سیاسی آنها را به نفع خود مصادره کنند و در واقع آدمها را به ابزارهایی تبدیل کنند برای رسیدن به هدف خودشا. این نگاه، نگاه صرف اقتصادی نیست و این فقر و غنا هم بحث فقر و غنای اقتصادی فقط نیست.
با توجه به وضعیت دانشگاه های ما و وضعیت علوم انسانی( اقتصادی- اجتماعی- سیاسی) راه های ورود علمی به این موضوعات چطور می تواند باشد؟
دکترکوشکی: ما با علوم فعلی به هیچ جا نمی توانیم برسیم چون علوم فعلی اتفاقا باهدف خدمت در جهان استکبار طراحی شده اند و مستکبرین آن را طراحی کرده اند. علم اقتصاد فعلی، علم مدیریت فعلی و .. اصلا مقوم همین دیدگاه و جبهه استکباری اند.
اصلا جایی برای مساله فقروغنا هست؟
دکترکوشکی: در علوم فعلی پدیده فقروغنا کاملا پدیده ایده آلیستی و بی ارزش است، ارزش پرداختن ندارد. اصا علمی نیست. ما باید به دنبال علومی باشیم که منطبق بر ارزشهای دینی مان راه تقویت جبهه حق و جبهه مستضعفین و فقر و در مقابله جبهه جهانی غنا، استکبار و طاغوتها نشان بدهند.
اگر امکان دارد بیشتر باز کنید که ورود علمی به این حوزه چطور می تواند باشد؟
دکترکوشکی: در حوزه سیاست آن چه که امروز ما می خوانیم توصیفاتی ست از امری طبیعی به نام ابرقدرتها و اینها را علمی می دانند در حالی که مثلا در حوزه سیاست ما باید با رویکردی دینی به سیاست از پایه و بن معانی سیاست را تغییر بدهیم و دیگر گونه تعریف کنیم. سیاست فعلی ، سیاستی ست که قدرت را پایه میداند کما اینکه علم اقتصاد فعلی،علمی ست که سرمایه را محور می داند، خوب، در نگاه های الهی انسان و تکامل او محور است چه در سیاست و چه در اقتصاد و چه در جامعه و انسان ذیل توحید و ذیل خداوند معنا دارد نه انسان رها شده. اگر ما همین تفاوت را نگاه کنیم متوجه می شویم که عملا علم اقتصاد،سیاست و روابط بین الملل و جامعه شناسی فعلی برای توضیح و تبیین همین وضع نا به هنجار فعلی بنا شدند و مستخدم وضع فعلی اند. دقیقا باید به دنبال بنا نهادن علم اقتصاد و علم سیاست و علم مدیریت و علم جامعه شناسی و علوم انسانی باشیم که از ابتدا انسان را ذیل خداوند و ذیل توحید تعریف کنند و انسان معطوف به تکامل الهی را تعریف کنند و از آنجا علم شان بنا بگذارند. آن وقت دیگر معنی اقتصاد عوض می شود، اقتصاد دیگر سود انگاری نیست،سیاست قدرت طلبی نیست، جامعه شناسی انسان رها شده در جامعه و وانهاده به خودش نیست، مدیریت تلاش برای بهره وری ماکزیمم نیست، متفاوت می شود.
پس شما معتقدید برای ورود علمی به این مسائل باید علوم جدید تولید شود بعد وارد شویم؟
دکترکوشکی: بله،در فضای علوم موجود نمی شود به جایی رسید.
پس تا وقتی علوم تولید نشده باشد نمی شود وارد این مباحث شد؟
دکترکوشکی: بله آن علوم باید درست شود،اصلا خود درست کردن شما، کار علمی ست اینطور نیست که یکی درست کند ما برویم دنبال آن. خود ما این علوم را تولید می کنیم و از معارف دینی مان استخراج می کنیم،خود این می شود کار علمی.
برای جمع بندی اگر مبحثی مانده بفرمایید؟
دکترکوشکی: ببینید،نگاه دین این نیست که به فقرا و محرومین کمک کنیم این مسکن است. نگاه این است که خودباوری را بین محرومین و مستضعفین ایجاد کنیم تا خودشان برای رفع محرومیت قیام کنند. قرآن می کوید ما مستضعفینی را که تلاش نکردند برای رفع استضعافشون مواخذه می کنیم می گوید: چرا شما برای اینکه به استضعافتون غلبه کنید جهاد نکردید؟ چرا هجرت نکردید؟ شما هم در آتش هستید چون مستضعفینی بودید که وضع موجود را پذیرفته بودید . نگاه دین ان است که محرومین را به افقی از لحاظ تفکر برسانند که محرومین خودشان دایه دار مبارزه با استکبار و طاغوت شوند و به همین خاطر نگاه صدقه ای در دین ما جایی ندارد البته به عنوان مسکن مقطعی ما می توانیم کمک کنیم چه به فقرای سیاسی چه به فقرای اجتماعی و چه به فقرای اقتصادی اما این راهبرد نیست یک تاکتیک مقطعی و کوتاه مدت است و در واقع کرامت انسانی در دیدگاه دینی ما به گونه ای ست که می گویند تلاش کنیم ذهن مستضعفین را بارور کنیم و زنده کنیم کما اینکه خداوند پیامبرش را می فرستد که چه کند؟«هو الذی بعث فی امیین رسولا منهم آیاته و یذکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» خدا برای انکه جامعه ی از همه چیز محروم عربستان و بشریت را زنده کند پیامبری را برایشان می فرستد که چه کار کند؟«یتلوا علیهم آیاته …» ذهن شان را دگرگون کند. وقتی ذهن انسانهادگرگون شود می توانند هم به فقر غلبه کنند و هم به استضعاف سیاسی غلبه کنند و هم به استضعاف اجتماعی.
منبع: سایت ولی نعمتان
محور : فقر
قیام عاشورا به عنوان بزرگترین نقطه «حیات انقلابی» تشیع از جهات مختلف همواره مورد توجه قرار گرفته است ابعاد نظری این فرازمندترین نقطه تاریخ حماسه یکی از مسائلی است که نقطه شروع تحلیل ها درباره آن محسوب می شود تبیین هدف و مخاطب گیری عاشورا در طول تاریخ در منظر تشخص حسین بن علی(ع) نیز طوری پررنگ است که در بسیاری از سخنان آن حضرت از آغاز حرکت کاروان عاشورا تا شب دهم متجلی است. نوشتار حاضر برداشتی از کتاب «حسین عقل سرخ» از آثار حسن رحیم پور است که بخشی از آن با عنوان حسین از مستضعفان می گوید به تحلیل بخش هایی از خطبه حضرت امام حسین(ع) در منا پرداخته است. اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.
سلام بر حسین بن علی(ع) که امروز به ظاهر از میان بشریت رفتند اما درواقع، سکان فرماندهی همه انقلاب های عدالت خواهانه تاریخ بشر را در دست گرفتند. بسیاری، در طول این هزار و چند صد سال خواسته اند خون حسین بن علی(ع) و اصحابش را شست وشو کنند؛ انگار که اتفاقی نیفتاده یا اتفاقی عادی بوده است مثل همه اتفاقاتی که می افتد؛ اما نتوانسته اند. و سلام می گوییم بر ساحت قدسیه، زینب کبری(س) که از امروز بعدازظهر، فرمانده تاریخی انقلاب است و این جهاد بزرگ به ایشان محول می شود و خود در حضور یزید فرمودند که من در کربلا، چیزی جز زیبایی و شکوه ندیدم. به راستی باید گفت که بخشی از این زیبایی هم شاهکار خود زینب(س) و مدیون مقاومت زیبای ایشان بود. زینب(س) زیبا عمل کرد و عاشورا و ماجرای عاشورا را تمیز از آب درآورد و نگذاشت قضیه در کربلاو دشت بین نواویس و کربلامحدود و محصور بماند و همان جا دفن بشود. درواقع، زینب کبری(س) عاشورا را از یک ظرف محدود زمانی و مکانی بیرون کشید و وارد کل تاریخ کرد و از آن حفاظت و حراست فرمود.
خطبه امام حسین(ع) در منی در چند منبع شیعی آمده و در تحف العقول هم ثبت شده و کاملانشان می دهد که سیدالشهدا(ع) از مدت ها قبل می دیدند که شیب سیاسی و اجتماعی به سمت کربلاست و عطر عاشورا در فضا هست و از این رو افکار عمومی را از مدت ها قبل آماده می کردند و اخطارهای قبلی می دادند و زمینه را می ساختند برای اتفاقی که قرار است چند ماه بعد بیفتد. در آن خطبه، چنان چه دیروز عرض شد، ایشان به صراحت خطاب به علما و نخبگان، روشنفکران و مفسران قرآن، اصحاب پیامبر(ص)، تابعین موثر و معتبر و در جمعی نزدیک به نهصد تن از بزرگان، سخنرانی تاریخی و بسیار مهمی کردند که نوعی محاکمه و استیضاح بزرگان جهان اسلام و اصحاب و علما و قراء قرآن و مفسران اسلام بود و نه فقط یک سند سیاسی- تاریخی بلکه یک سند شرعی و عقیدتی است و به آن ها فرمودند اتفاقاتی که دارد می افتد، چیزهایی نیست که از چشم شما پنهان مانده باشد؛ چرا سکوت می کنید؟ شما حق ندارید بی تفاوت باشید؛ زیرا اکنون، یا من کلمه حق را می گویم که باید به من ملحق شوید و یا شعار باطل می دهم که باید مرا متقاعد کنید. در هر صورت، سخنان مرا باید بشنوید و اگر ما را سزاوار حق حاکمیت و حق مقاومت و حق انقلاب و شورش در برابر اینان می دانید، بروید و مردم شهرهایتان را برای مبارزه، بسیج و به سمت ما فراخوان کنید تا به ما ملحق شوند.
همه این ها نشان می دهد که سیدالشهدا(ع) قیام را از مدت ها قبل از عاشورا، آغاز کرده بود. فرمود: «من می ترسم که اگر دیر بجنید، اسلام بیش از این کهنه شود و ارزش ها مندرس گردد و از رواج بیفتد و همه آن شعارها و عظمت ها و اصولی که به خاطر آن ها سال ها قیام شد و شهید دادیم و مبارزات وسیعی صورت گرفت، همه، بیات بشود و اصلاح امور، دیر بشود. می دانیم که گاهی یک اقدام اگر به موقع، انجام بشود، موثر است اما اگر پس از موقع و دیرهنگام انجام گردد، حتی اگر ده برابر، انرژی بگذارید، دیگر تاثیری ندارد؛ چنان که نهضت انتقامی توابین و نمونه های دیگر بعد از ماجرای کربلا، تاثیری در سرنوشت مسلمین نگذاشت. یعنی کوفیان توبه کردند که چرا در همراهی با سیدالشهدا(ع) کوتاهی یا حتی خیانت کرده بودند و نهضت توابین در کوفه برای جبران عاشورا پا گرفت و هزاران تن هم کشته شدند؛ ولی دیگر این خون ها فایده ای نداشت؛ حال آن که همانان اگر دو سال- سه سال قبل یا در عاشورا حاضر بوده و همان جا شهید می شدند، بسیار موثر بود و شاید سرنوشت جهان اسلام تغییر می کرد. پس از عاشورا، همه قیام های متعدد اما نابهنگامی که در انتقام فاجعه عاشورا انجام گرفت، همه بی ثمر بود و ذکر برخی از آنان حتی در تاریخ هم نمانده است. این تجربه نشان می دهد که «درست بودن عمل»، کافی نیست؛ بلکه «بهنگام بودن» آن نیز لازم است و عمل صحیح، در زمان خودش باید انجام بشود. این موضوع بسیار مهمی در همه مبارزات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و تربیتی است و همه جا صدق می کند. عمل صحیح، قبل از وقت هم نباید باشد؛ چون میوه نارسیده را نباید چید، بعد از وقتش هم دیر خواهد بود. استدلال امام حسین(ع) هم همین بود که من می ترسم که عقاید و ارزش ها کهنه شود؛ این زخم، کهنه شود و اصول کم کم از سکه بیفتد و گوش ها نشنوند و به تدریج همه، گوش ها را به روی حرف حساب ببندند و به روی حرف های ناحساب، باز کنند و این اتفاقی بود که بعدها افتاد. امام فرمودند: خیانتی که روحانیون یهود و مسیح به توحید و عدالت- که شعار همه انبیاء(ع) بوده- کردند، همان خیانت را شماها نسبت به اسلام دوباره مرتکب نشوید. فرمود: خداوند مگر درخصوص احبار نگفت: لولاینهاهم الربانیون؛ یعنی چرا مردان خدا وقتی فساد و بی عدالتی را در جامعه می دیدند، وقتی تبعیض و دروغ و خیانت را می دیدند، سکوت کردند و اعتراض نکردند؟ گفته سیدالشهداء(ع) به این معناست که این آیات، منحصر به روحانیون یهودی و مسیحی نیست؛ شما علمای اسلام نیز مخاطب همین آیات هستید. زیرا شما بر سر اسلام همان بلایی را می آورید که آنها بر سر ادیان الهی پیشین آوردند و با این سکوتتان و کوتاهی در همکاری با من، اسلام را ضایع می کنید. شما می ترسید و به ظلمی که پیش چشم شما اتفاق می افتد نگاه می کنید و نهی نمی کنید؛ زیرا به دنبال نام و نان و موقعیت هستید و می خواهید به هر قیمت، زنده بمانید یا می ترسید که با شما برخورد کنند. این سازش، یا رغبه و یا رهبه صورت می گیرد. فرمود: از خدا بترسید، از مردم نترسید، از صاحبان قدرت نترسید. آیات قرآن را هم برآنان خواندند، و عرض شد که دراین سخنرانی، حضرت فرمودند که دعوت به اسلام باید همراه با «رد مظالم» باشد. رد مظالم به معنی عقب زدن ستم ها و جبران بی عدالتی هاست. همچنین فرمود که دعوت به اسلام باید توام با «مخالفه الظالم» باشد؛ یعنی درگیرشدن با ستمگر هم لازم است و صرفا نباید کلی گویی کنید که ما با ظلم مخالفیم؛ بلکه باید ظالم را پیدا کنید و یقه اش را بگیرید. این فرمایش حضرت سیدالشهداء(ع) در خطبه منی است. چون همه بزرگان اصحاب می گفتند: آقا، ما به طورکلی قبول داریم، صحیح می فرمایید، ما فرموده های شما را قبول داریم و در کل، درست است! اما سیدالشهداء می فرمود که این «به طورکل» فایده ای ندارد و باید به طور جزء و مشخص، درگیر بشوید. کلی گویی و تکرار واضحات، کافی نیست، باید درگیر شوید. دیگر با سخنرانی نمی شود و کلی بافی، کافی نیست.
جالب است که حضرت از موارد اصلی امر به معروف و نهی از منکر که جزو فلسفه قیام عاشورا است «قسمه الفیء والغنائم» را ذکر می کنند که همان توزیع عادلانه ثروت های عمومی و بیت المال و نیز گرفتن مال از اغنیا و ثروتمندان و هزینه کردن آن به نفع فقرا و محرومین و کاهش فاصله های طبقاتی است.
سیدالشهداء(ع) می گویند: «این تکلیف شرعی شما بود و کوتاهی کردید و من برای همین حقوق و حدود ضایع شده، قیام می کنم. شماها در جامعه احترام دارید و این احترام شما هم ناشی از عملکرد خودتان نیست؛ بلکه به خاطر پیامبر(ص) و به احترام دین و انتساب شما به دین و به خداست. مردم جلوی پایتان بلند می شوند و شما را بر خود ترجیح می دهند. «یوثرکم من لافضل لکم علیه و لایدلکم عنده». کسانی که هیچ خدمتی به ایشان نکرده اید و هیچ فضیلتی هم برایشان ندارید، باز شما را برخود مقدم می دانند و می گویند: شما جلوتر بفرمایید. این احترام و اعتبار را از کجا آورده اید؟ از دین. ولی کجا خرجش می کنید؟ در راه خودتان خرج می کنید. این اعتبار اجتماعی را خرج نمی کنید. مثل حاکمان و شاهدان، با دبدبه و کبکبه رفت و آمد می کنید و به تکلیف شرعی خود عمل نمی کنید. آیا می دانید که همه این اعتبار و احترامی که درجامعه دارید، بدان خاطر بوده است که مردم از شما توقع دارند که به حق خدا قیام کنید؟! اما چنین نکردید و در بیشتر حقوق خدا کوتاهی کرده و به تکلیفتان عمل نکردید: «عن اکثر حقه تقصرون»
تضییع حق محرومین
سپس فرمود: «اما حق الضعفا فضیعتم و اما حقکم بزعمکم فطلبتم» حق ضعفا را ضایع کردید و پیش چشم شما، مستضعفین و فقرا و محرومین پامال شدند و شما را برنیاشفتید؛ اما درباره حقوق و منافع خودتان مجامله نکردید و همه آن را مطالبه کردید. هرجا سخن از منافع خودتان است، محکم می ایستید و هرجا سخن از حقوق محرومین و ضعفاست، کوتاه می آیید. امام حسین(ع) به اصحاب پیامبر(ص) فرمود: «فلامالابذلتموه» نه مالی در راه دین، بذل کردید و نه در راه خدا و انقلاب و جهاد و عدالت، انفاق کردید. «ولانفسا خاطرتم للذی خلقها ولاعشیره عادیتموها فی ذات الله»؛ نه حتی جانتان را یک بار هم در راه خالق این جان، به خطر انداختید؛ یک سیلی برای دین نخوردید و نه به خاطر خدا با قوم و خویش هایتان که فاسد بودند، در افتادید. همه این کوتاهی ها را کردید؛ اما با وجود این، آرزوی بهشت الهی و همنشینی پیامبر(ص) در آخرت را هم دارید! «انتم تتمنون علی الله جنته و مجاوره رسوله»؛ می خواهید در بهشت، همنشین پیامبران و انبیاء هم باشید در حالی که من منتظر انتقام الهی برای شما هستم. حال که نه شما خود، اهل اقدام هستید و نه وقتی ما اقدام می کنیم، حاضرید از ما طرفداری و حتی یک دفاع خشک وخالی کنید، چگونه امید بهشت دارید؟!»
فراموشی میثاق رسول الله
فرمود: «شما، مردان الهی و مجاهد را اکرام نمی کنید. شما که به نام خدا و به خاطر خدا درمیان مردم محترمید و مردم به احترام پیامبر(ص) به شما احترام می گذارند، چرا در راه پیامبر(ص) فداکاری نمی کنید؟ «قد ترون عهودالله منقوضه فلاتفزعون» می بینید که پیمان های الهی همه نقض شده و زیرپا انداخته شده و فریاد نمی زنید. «اما انتم لبعض ذمم ابائکم تفزعون» اما همین که به یکی از پیمان های پدران خودتان ذره ای جسارت می شود، فریاد می زنید. میثاق رسول الله(ص) در این جامعه، تحقیرشده و کورها، لال ها، زمین گیرها، بیچاره ها و محرومین در شهرها رهاشده اند و کسی به فکر محرومین و بیچاره ها نیست. کسی به اینان رحم نمی کند.»
امام بلافاصله بعد از این که از تحقیرشدن میثاق رسول الله(ص)سخن می گویند، بحث محرومین را پیش می کشند که چگونه در شهرها رها شده اند. پس معلوم می شود که این بحث، از مفاد اصلی پیمان رسول الله(ص) است.
انزوای علمای دین
فرمود: «لافی منزلتکم تعملون ولامن عمل فیها تعتبون» نه در آن منزلت الهی که دارید، به تکلیف خود عمل کنید، یعنی نه خودتان اهل عمل اید و نه از کسی که عمل می کند و اهل عمل است، حمایت می کنید. این همه احترام و حرمت را برای چه می خواهید؟ برای چه وقت می خواهید؟! کجا می خواهید خرجش کنید؟ «بالادهان و المصانعه عندالظلمه تعملون». (دهن به معنی روغن است. ادهان، روغن مالی یا همین ماست مالی کردن است که ما در زبان فارسی، به کنایه از سازشکاری وسهل انگاری می گوییم.) شما همه چیز را ماست مالی می کنید. مصانعه همان سازشکاری است. می فرماید که شما با ستمگران سازش کردید برای آن که خودتان امنیت داشته باشید. به خاطر امنیت خود، همه ارزش ها را فدا کردید. جانتان و منافعتان، از دین خدا نزد شما عزیزتر است. اینها همه محرمات الهی بود که می بایست ترک می شد و شما می بایست نهی می کردید و نکردید. شما از بقیه مردم وضعتان در آخرت، بدتر است. مصیبت شما بیشتر است؛ زیرا مجرای حکومت باید در دست علمای الهی باشد، حکومت باید در دست علمای دین باشد (و همین عبارت سیدالشهداء(ع) یکی از اسناد ولایت فقیه است که امام (رض) به آن استناد کرده اند. «مجاری الامور و الاحکام بایدی العلماء بالله» یعنی مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین برحلال و حرام خداوند هستند، اما این مقام را از شما گرفتند و امروز حکومت در اختیار علمای الهی نیست. «انتم المسلوبون تلک المنزله» می دانید چرا از شما گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند و شما علمای صالح را از قدرت بیرون کنند.؟! زیرا شما زیرپرچم حق، متحد نشدید، پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با این که همه چیز روشن بود. «ما سلبتم ذلک الابتفرقکم عن الحق بعد البینه الواضحه. لو صبرتم علی الاذی و تحملتم فی ذات الله…» اگر حاضر بودید که زیربارشکنجه و توهین و اذیت مقاومت کنید و در راه خدا رنج ببرید، حکومت در دست شما می بود، اما شما حاضر نیستید رنج ببرید. «ولکنکم مکنتم» شما در برابر بی عدالتی و ستمگران، تمکین و امور الهی و حکومت را به اینان تسلیم کردید، حال آن که آنان به شبهات، عمل می کنند و طبق شهوات خود حکومت می کنند و دین را از حکومت تفکیک کرده اند. چه چیزی اینان را بر جامعه اسلامی مسلط کرده است؟! «سلطهم علی ذلک فرارکم من الموت» فرار شما از مرگ، اینان را بر جامعه مسلط کرده است. شما از مرگ می ترسید، از شهادت می گریزید و همین فرار شما از کشته شدن باعث شد که آنها بر جامعه مسلط بشوند. شما به زندگی دنیایی چسبیده اید حال آن که این زندگی از شما جدا می شود؛ ولی شما نمی خواهید از آن جدا شوید؛ اما بدانید که هرکس در راه خدا کشته نشود، عاقبت می میرد. آیا گمان می کنید که اگر شهید نشوید، تا ابد می مانید؟ اگر شهید نشوید، مدتی بعد باید با ذلت بمیرید. شما دست از دنیا برنمی دارید؛ اما دنیا دست از شما برخواهد داشت. پس تا دیر نشده، شما علمای الهی، جانتان را در خطر بیندازید، از حیثیت تان در راه دین و ارزش ها مایه بگذارید و فداکاری کنید».
مذمت بزرگان اسلام
سیدالشهدا رو به بزرگان اسلام می گویند: «اسلمتم الضعفاء فی ایدیهم»؛ شما این ضعفا، مستضعفین، فقرا و محرومین را دست بسته و کت بسته تحویل دستگاه ظلم داده اید و تسلیم اینان گرده اید. «فمن بین مستعبد مقهور»؛ گروه هایی از مردم، برده اینان شده اند و مثل برده های مقهور و شکست خورده، در زیر دست و پای آنان له می شوند. «و بین مستضعف علی معیشته مغلوب»؛ عده ای هم مستضعف و فقیر و بیچاره اند و نان شبشان را هم نمی توانند تهیه کنند. «یتقلبون فی الملک بآرائهم.»؛ آن ها هم هرگونه می خواهند، حکومت می کنند و این محرومین بیچاره در این جامعه، بی پناهند. «فی کل بلد منهم علی منبره خطیب یصقع.»؛ در هر شهری عده ای را گماشته اند که افکار عمومی را بسازند و به مردم دروغ بگویند. «فایدیهم فیها مبسوطه والناس لهم خول.»؛ دستشان کاملاباز است و مردم هم زیردست و پای این ها دست بسته افتاده اند و نمی توانند از خود دفاع کنند. «لایدفعون یدلامس»؛ مردم نمی توانند دستی را که به سمتشان می آید تا به آن ها زور بگوید، عقب بزنند و قدرت دفاع از خود ندارند. شما همه این صحنه ها رامی نگرید و برنمی آشوبید که چرا فقرا و محرومین در شهرها بی پناه و گرسنه افتاده اند؟ «جبار عنید علی الضعفه شدید»؛ اینان عده ای آدم های ستمگر و معاندند. صاحبان قدرتی هستند که علیه ضعفا و محرومین بسیار خشن عمل می کنند و به روش غیراسلامی حکومت می کنند و متاسفانه بی چون و چرا هم اطاعت می شوند؛ در حالی که نه خدا را می شناسند و نه آخرت را قبول دارند: «مطاع لایعرف المبدی و المعید فیها عجبا.»؛ واقعاً عجیب است. چرا من تعجب نکنم؟ تعجب می کنم از شما که این زمین زیر پای ظالمان، صاف و پهن و رام است و حتی یک پستی و بلندی پیش پایشان نمی بینند که لااقل یک بار زمین بخورند و جامعه اسلامی، بی دفاع زیر گام آنان افتاده است. یک عده غاش و خائن، حکومت می کنند، عده ای باج بگیر ستمگر حکم می رانند «و عامل علی المومنین بهم غیررحیم.»؛ و کارگزاران حکومت هم بویی از عاطفه و مهربانی و انسانیت نبرده اند و شما باز هم ساکتید.»
امام در پایان همین منبر می گویند: «خدایا، تو می دانی که این قیام ما، له له زدن برای سلطنت، تنافس در قدرت و گدایی دنیا و شهرت نیست؛ بلکه تنها برای سر پا کردن نشانه های دین تو قیام کرده ایم. این علامت های راهنمایی و تابلوهای راه را انداخته اند و من می خوام دوباره این تابلوها را- که راه دین را نشان می دهد- بر پا کنم. قیام من برای این است که مردم گیج و گمراه شده اند و باید آگاه شوند و باید خون مان را به صورت این خواب زده ها بپاشیم تا بیدار شوند.»
در زیارت شهدای کربلاهم آمده است که «مردم اینک در حیرت و ضلالت اند و دیگر تحلیلی از اوضاع ندارد که چی به چی است و خون شما، تحلیل شفافی از اوضاع به مردم، ارائه کرد و مردم از حیرت و ابهام خارج شدند. حسین(ع) می گوید: من می خواهم دوباره مردم بفهمند که چه خبر است؛ ولو خون من ریخته بشود. خدایا، من برای دوباره سر پا کردن نشانه های دین تو و اصلاح علنی در سرزمین تو قیام کرده ام. امام(ع) به «اصلاح علنی»، اشاره می کنند؛ یعنی اصلاح یواشکی و قابل تحریف نه، بلکه اصلاح علنی و ظاهر، می کنیم تا بندگان مظلوم تو، امنیت پیدا کنند، مردم، امنیت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بیابند و به حدود و احکام و قوانین تو و سنت پیامبر تو در حکومت، عمل بشود که اکنون عمل نمی شود و خطاب به اصحاب فرمود: بعد از همه این حرف ها اگر شما حضار و هم پیمانان و هوادارانتان یاریمان نکنید، بدانید که این ستمگران بیش از این بر شما مسلط خواهند شد و آن قدر پیش می روند تا نور پیامبر(ص) را به کلی خاموش کند. در هر صورت اگر به ما نپیوندید خدا ما را بس است (حسبناالله و نعم الوکیل) من با شما اتمام حجت کردم حال آن که می دانم که نمی آئید. گفتم و می دانم که شما جهاد نخواهید کرد.
منبع : جنبش عدالت خواه دانشجویی
محور : فقر
امين رشتي نارسيس*
توجه به مسئله فقر و توزيع درآمد در تمامي کشورهايي که از نظر درآمدي و درجه توسعه يافتگي در رتبه هاي اول جهاني قرار دارند از اهميت ويژه اي برخوردار است. فقر در قالب يک کلمه، مي تواند ابعاد وسيعي از مشکلات مختلف جامعه را نشان دهد. در کشورهايي که در حال عبور از يک اقتصاد سنتي به اقتصاد مدرن هستند، به دليل تغيير در ساختار کل اقتصاد و توزيع جديد منابع، وضعيت فقر و لطمات ناشي از آن در بعد وسيعتري مشاهده مي شود. پس مسئله شدت فقر و آسيب پذيري ناشي از آن در کشورهاي در حال توسعه و نيز کشورهاي عبور از مرحله توسعه، به اين باز مي گردد، که در جوامع سنتي يک روش حمايتي خيريه اي و ايلي وجود داشته که در آن معمولا خانوارهاي غني، روساي قبايل و يا کدخدايان، خود را موظف به حمايت از اقشار فقير و تنگدست جامعه خود مي دانستند.
حال در دوران گذار و افزايش شهرنشيني و زندگي صنعتي نوع اين حمايت نيز تغيير يافته و در طيف وسيعتري، زير نظر دولت به بعد ملي تبديل شده است. در کشور ما نيز که گامهاي اوليه در زمينه توسعه برداشته مي شود، اين معضل بزرگ، جامعه را تهديد مي کند.
مقاله حاضر سعي دارد وضعيت فقر و توزيع درآمد را در گروههاي مختلف جامعه بررسي نموده و با مقايسه مقاطع مختلف زماني، شرايط رفاهي خانوارها را در اين مقوله مورد مطالعه قرار دهد؛ اما قبل از هرگونه بحثي لازم است يک تعريف مناسب از فقر و توزيع درآمد ارائه شود. متاسفانه در بسياري از متون و ادبيات اقتصادي اين دو کلمه مترادف يکديگر قرار دارند و حتي باور برخي از اقتصاددانان نيز بر اين قرار گرفته که فقر و توزيع درآمد نامناسب به يک معنا مي باشد، در حاليکه اين دو، از نظر مفهومي با هم متفاوت مي باشند. به اين صورت که توزيع نامناسب درآمد به معناي فقر نبوده و توزيع مناسب درآمد نيز به معني فقدان فقر نمي باشد ...
متن کامل در پژوهشنامه اقتصادي- شماره 2 (کتاب دوم) 1380
«سی. کی. پراهالاد» (C. K. Prahalad)، اندیشمند مشهور هندیالاصل است که از سال 1995 تا به امروز، همه ساله در رده یکی از 10 متفکر خلاق و برجسته جهان در حوزه مدیریت کارآفرینی قرار دارد.(1) شهرت اصلی او به خاطر ایدههای خلاقانهای است که با هدف سازگارسازی فعالیتهای کارآفرینانه و سودآورانه شرکتهای خصوصی با سیاستهای کمک به فقرا ارائه نموده است.
ایده اصلی «پراهالاد» آن است که صاحبان کسبوکارهای مختلف، میتوانند با اختصاص بخشی از کسبوکار خود به طراحی کالاها و خدمات مورد نیاز فقرا، طراحی شیوههای توزیع مناسب برای رساندن کالاها به مناطق فقیرنشین و نیز بهکارگیری ایدههایی به منظور ایجاد موقعیتهای شغلی ویژه فقرا در شرکت خود، بدون آنکه از سود خود بکاهند، به فقرا کمک کنند.
«پراهالاد» علاوه بر سالها تدریس در دانشکده مدیریت بازرگانی دانشگاه میشیگان آمریکا، سابقه فعالیت به عنوان مشاور تجاری تعداد زیادی از شرکتهای بزرگ فراملیتی را نیز در کارنامه خود دارد. علاوه بر این، «پراهالاد» عضو هیاتمدیره 2 شرکت بزرگ هندی (به نامهای NCR و «هندوستان له ور») میباشد که برنامههای فقرزدایی بزرگی را در هندوستان در دست اجرا دارند؛ برنامههایی که هم به لحاظ تجاری و سودآوری موفق بودهاند و هم به لحاظ کمک به فقرا.
متن زیر، اولین قسمت از سلسله مقالاتی است که برگرفته از مقالات، سخنرانیها و سایر نوشتههای مختلف «پراهالاد» بوده و کوشش میکند تا آن بخش از اندیشههای وی که قابلیت اجرا توسط شرکتهای خصوصی ایرانی را دارد، به شکل خلاصه و به زبانی نه چندان تخصصی ارائه نماید:
>>>
ادامه مطلب
محور: فقر اقتصادی
كنفرانس بین المللی "فقر در جهان اسلام" با هدف بررسی علت ها و راه حل های این معضل در كوآلالامپور برگزار شد. در این گردهمایى 57 مقاله علمى به زبانهاى انگلیسى و عربى مورد بحث و بررسى قرار گرفت و در پایان اعضاى شركت كننده در گردهمایى مواردی را به اتفاق آراء به تصویب رساندند.
الف: موضوع كنفرانس:
كنفرانس بین المللى فقر در جهان اسلام و جوامع «علتها و راه حلها» با سر فصل هاى هاى تعیین شده توسط كمیته برگزار كننده بشرح ذیل:
1 ـ ابعاد سیاسى فقر و راه حلهاى آن در جهان اسلام
2 ـ ابعاد اقتصادى فقر و راه حلهاى آن در جهان اسلام
3 ـ ابعاد روحى وروانى فقر و راه حلهاى آن در جهان اسلام
4 ـ ابعاد اجتماعى و فرهنگى فقر و راه حلهاى آن در جهان اسلام
5 ـ مسئله فقر در اقلیتهاى مسلمان و مهاجرین و علتهاى ایجاد آن
6 ـ جهانى شدن و مسئله فقر در جهان اسلام
7 ـ زن مسلمان و نقش او در پیشرفت ملتهاى اسلامى
8 ـ مبارزه با فقر در مالزى در حال حاضر
>>>
ادامه مطلب
محور : فقر اقتصادی
یکی از محدودیتهای عمدهای که فقرا با آن روبهرو هستند دسترسی به اعتبارات است. برای دورهگردان فقیر شهری دسترسی به اعتبارات میتواند به معنای شانسی برای ذخیره کردن بیشتر کالا باشد تا بتوانند اقلام مورد نیاز مشتریان را تحویل دهند و سرانجام بتوانند از یک دورهگرد کوچک شهری نامطمئن به یک فروشنده مطمئن شناخته شده تبدیل شوند.
برای دهقانان فقیر روستایی دسترسی به اعتبارات میتواند بهمعنای شانس خرید احشام و لوازم مورد نیاز و نیز در اختیار داشتن کالای سرمایهای محدود باشد که آنها را قادر میسازد تا حد زیادی بهرهوری خود را بهبود بخشند، محصولات زراعی خود را متنوع سازند و از طریق تولید غلات نقد شدنی برای بازار به سمت کشاورزی تجاری و سرانجام از یک دهقان حاشیهای به یک مزرعهدار تجاری تبدیل شوند. برای کارگران فاقد زمین فقیر روستایی، دسترسی به اعتبارات میتواند به معنای شانسی برای یادگیری مهارتها و خرید مواد اولیه (مانند پارچه) و ابزار (مانند چرخ خیاطی) باشد که سرانجام به بازرگانی موفق تبدیل شوند.
در یک تله فقر سرمایه در گردش، یک کارآفرین خرد مقدار بسیار کمی ذخیره انبار دارد تا بتواند در فروش بسیار مولد باشد. برای مثال، وی طرحها و اندازههای مختلفی را که مشتریان خواستار آن هستند در اختیار ندارد. اما این به معنای آن است که وی درآمد خالص بسیار کمی دارد که بتواند منابع مورد نیاز برای ذخیره بیشتر انبار را در آینده به آن اختصاص دهد.
>>>
ادامه مطلب
محور : فقر اقتصادی
آتیلا یایلا*، ترجمه: آیدین فرنگی
«چرا بعضی کشورها فقیر هستند؟» پرسش مذکور در اصل سوال درستی محسوب نمیشود؛ زیرا پرسشگر ثروتمند بودن را قاعده و فقیر بودن را استثناء در نظر گرفته است.
به بیان دیگر در منطق و ادراک نهفته در پس این سوال، ثروتمند بودن وضعیتی طبیعی و عادی به حساب آمده و فقیر بودن انحرافی از شرایط طبیعی؛ در حالیکه پژوهشهای صورت گرفته در تاریخ اقتصاد کاملا عکس آن را نشان میدهد. فقیر بودن در طول تاریخ وضعیت عمومی انسانها بوده و ثروتمند بودن چیزی خارج از این وضعیت فراگیر. بدین ترتیب شکل درست پرسش چنین خواهد شد: «چرا بعضی کشورها ثروتمند هستند؟» البته به دلیل سادگی فهم مساله بهتر است بخش دومی را هم به سوال بالا اضافه کنیم: «چرا بعضی کشورها ثروتمند و برخی دیگر فقیر هستند؟»
ادامه مطلب
محور : فقر و اقتصاد
بحران سياستگذارى و لزوم مشاركتهاى مردمى
دكتر غلامعلى شرزهاى
چكيده پديده فقر على رغم سياستهايى كه به منظور مقابله با آن به كار گرفته شده است، همچنان به صورت يك معضل اقتصادى - اجتماعى مطرح مىباشد. اين مقاله ضمن طرح اين سوالات كه آيا تداوم پديده فقر به علت كافى نبودن كوششهاى به عمل آمده مىباشد يا سياستهاى به كار گرفته شده خود عملا به تداوم فقر كمك نموده است؟ لزوم بازنگرى اساسى در روشها و ديدگاهها را در زمينه چگونگى حل اين مشكل مورد بحث قرار مىدهد.
مقدمه على رغم موفقيتهاى زيادى كه در زمينه بهبود زندگى انسان نصيب جامعه بشرى گرديده است، شايد بتوان ناتوانى در مبارزه با پديده فقر را يكى از بزرگترين ناكاميهاى سياستگذاران قرن حاضر دانست، و اين پديده با تمام جلوههاى ناخوشايند آن انسان را در آستانه ورود به قرن بيست و يكم همچنان همراهى خواهد كرد. سؤال مهمى كه در اين ارتباط مطرح مىباشد اين است كه چرا كوششهاى انسان كه بسيارى از غير ممكنها را در اين قرن ممكن ساخته است، عملا در زمينه ريشه كن كردن فقر و تامين نيازهاى اساسى بخش قابل ملاحظهاى از ساكنين كره زمين ناكام مانده است؟ با توجه به اينكه حداقل در نيمه دوم قرن حاضر مقابله با فقر در قالب برنامهها و سياستهاى توسعه اقتصادى مورد توجه اقتصاد دانان و سياستگذاران توسعه بوده است، لازم است كه دلايل اين ناكامى مورد توجه و تجزيه و تحليل قرار گيرد. آيا تداوم پديده فقر به علت كافى نبودن كوششهاى به عمل آمده مىباشد يا سياستهاى به كار گرفته شده خود عملا به تداوم فقر كمك نموده استيا اصولا رسالت ريشه كن كردن فقر فراتر از وظايف دولتها بوده و نيازمند يك بازنگرى اساسى در روشها و ديدگاهها در زمينه چگونگى مقابله با اين پديده مىباشد؟ با توجه به اين سؤالات اساسى، در اين مقاله ضمن ارايه نقاط قوت و ضعف سياستهايى كه مىتواند سياستگذاران را از نظر اقتصادى در تلاش به منظور محقق نمودن رسالت مبارزه با فقر كمك نمايد، دلايل لزوم مشاركتهاى مردمى در قالب فعاليتهاى فردى با انگيزههاى مذهبى و فعاليتهاى گروهى و سازمان يافته براى موفقيتآميز نمودن اين تلاشها مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
بحران سياستگذارى
يكى از مشكلات اساسى در اجراى سياستهاى مربوط به كاهش فقر شناسايى دقيق افراد نيازمند مىباشد. بدون شناسايى دقيق خانوارهاى فقير موفقيتسياستهاى فقرزدايى با ترديد رو به رو خواهد شد. از يك طرف ناتوانى دولتها در شناسايى خانوارهاى نيازمند يكى از عوامل عمده در عدم تغيير قابل ملاحظه در چگونگى توزيع درآمد در جامعه بوده و از طرف ديگر اين ناتوانى باعثسلب اعتماد افراد پردرآمد و در نتيجه باعث كاهش رغبت آنان در پرداخت مالياتها، كه براى تامين منابع مالى اجراى سياستهاى فقرزدايى ضرورى است، مىشود. بطور مشخصتر سياستهاى فقرزدايى در ارتباط با شناسايى خانوارهاى فقير مىتواند با دو مشكل متفاوت و در عين حال مرتبط با يكديگر رو به رو باشد.
اول: ارايه نشدن كمك به كليه خانوارهاى نيازمند، اين مشكل مىتواند ناشى از عوامل زير باشد: 1- معمولا اطلاعات لازم در مورد خانوارهايى كه واقعا نيازمند هستند به اندازه كافى وجود ندارد. 2- هزينه جمعآورى اطلاعات لازم در مورد خانوارهاى كم درآمد قابل ملاحظه است. 3- هزينه اجرايى ارايه كمكهاى مستقيم به خانوارهاى نيازمند زياد است.
لازم به ذكر است كه عدم تمايل برخى از خانوارهاى نيازمند به شناخته شدن به منظور حفظ حرمت اجتماعى خويش اين ناتوانى دولت در شناسايى خانوارهاى كم درآمد را تشديد مىنمايد. بدين ترتيب درجه موفقيتسياستهايى كه به صورت پرداخت كمكهاى نقدى يا غير نقدى به صورت مستقيم يا غير مستقيم به خانوارهاى فقير به مورد اجرا گذاشته مىشود، در گرو ميزان حل اين مشكل مىباشد. اما با توجه به عوامل فوق ميزان موفقيت اين سياستها در كاهش فقر قابل ترديد مىباشد. به همين دليل دولتها معمولا به جاى آن كه منابع مالى موجود را به پرداختهاى نقدى يا غير نقدى به صورت مستقيم يا غير مستقيم به افراد نيازمند اختصاص دهند از سياست پرداختيارانه به برخى از كالاها و خدمات در سطح عمومى نيز پيروى مىكنند تا بدين ترتيب نگران شناسايى كليه خانوارهاى فقير نباشند.
دوم: گرچه اجراى سياست پرداختيارانه نيازى به شناسايى مستقيم خانوارهاى فقير ندارد، اما واضح است كه اين سياست علاوه بر خانوارهاى فقير ساير خانوارهايى كه لزوما نيازى به دريافت كمك ندارند را نيز تحت پوشش قرار مىدهد و از اين لحاظ حجم منابع ملى را كه براى اجراى اين سياست ضرورى استبطور قابل ملاحظه افزايش مىدهد. بدين ترتيب به نظر مىرسد كه حل مشكل اول در گرو پذيرش مشكل دوم مىباشد اما اجتناب از مشكل دوم عملا به تشديد مشكل اول مىانجامد. آيا راه حلى براى گريز از اين وضعيت دشوار وجود دارد؟ اين سؤالى است كه در قسمتبعد به بررسى آن مىپردازيم. جهتگيرى سياستهايى كه براى خروج از اين وضعيت دشوار ارايه مىشود عمده حول محور هدفمند نمودن روشهاى مقابله با فقر مىچرخد بطورى كه بتوان كمكها را در عين حال كه هزينه شناسايى افراد نيازمند كم باشد، تا حد امكان به اين افراد محدود نمود. از جمله اين سياستها مىتوان به استفاده از معيارهاى جانشين ميزان درآمد به جاى درآمد براى تشخيص افراد نيازمند و سياستيارانه خود هدفمند اشاره نمود كه در اين جا نخست توضيحاتى در مورد آنها ارايه مىدهيم و سپس به ارزيابى ميزان موفقيت آنها در دسترسى به اهداف مورد نظر مىپردازيم.
معيارهاى جانشين درآمد
گرچه درآمد يك معيار مناسب براى تعيين كسانى كهبايد به آنان كمك نمود مىباشد و در همين ارتباط نيز كوششهاى زيادى به منظور تعيين خط فقر به عمل آمده است، اما دسترسى به چنين اطلاعاتى همانطور كه قبلا نيز به آن اشاره شد، چندان ساده نيست. حال به جاى استفاده از يارانه عمومى كه مشكل دوم را در پى دارد، توصيه اين سياست اين است كه در مناطق شهرى از معيارهايى مانند محل سكونت و در مناطق روستايى از شاخص زميندار بودن يا نبودن به جاى ميزان درآمد براى تشخيص افراد فقير به منظور ارايه كمك به آنان استفاده كرد. در شهرها معمولا يك منطقه به عنوان منطقه فقيرنشين شناخته مىشود و مىتوان كمكها را به اهالى آن جا اختصاص داد يا در مناطق روستايى كمكها را به خانوارهاى فاقد زمين ارايه نمود. البته بايد توجه داشت كه معيارها لزوما به همين دو محدود نبوده و مىتوان از معيارهاى ديگرى مانند بىسرپرستبودن خانوار و يا نظاير آن براى اين منظور استفاده نمود. بدين ترتيب نيازى به اطلاع از سطح درآمد فرد وجود نداشته و در نتيجه انتظار مىرود كه از يك طرف هزينههاى اجرايى اين سياست كاهش يافته و از طرف ديگر كمكها به افراد غير نيازمند ارايه نگردد. گرچه انتظار مىرود كه روش فوق تا اندازهاى مشكل اول را كه مربوط به شناسايى افراد فقير استحل نمايد، اما تجربيات عملى در كشورهاى مختلف نشان مىدهد كه استفاده از معيارهاى جانشين درآمد مشكلات تازهاى را براى سياستگذاران ايجاد نموده بطورى كه لزوما كاهش هزينههاى فقرزدايى را به دنبال نداشته است. از جمله اين مشكلات ايجاد تغيير در رفتار برخى از مردم به منظور استفاده از كمكهاى دولت مىباشد. براى مثال مىتوان به افزايش طلاق به منظور استفاده از برنامههاى كمكرسانى دولتبه خانوارهاى بىسرپرست و رها كردن شغل به منظور استفاده از كمكهاى فقرزدايى دولت اشاره نمود. علاوه بر اين تمام كسانى كه در يك منطقه خاص زندگى مىنمايند لزوما از يك سطح درآمد برخوردار نيستند و در نتيجه اين سياست نيز با مشكل دوم كه ارايه كمك به افراد غير نيازمند مىباشد، رو به رو است.
سياستيارانه خود هدفمند
در اين سياست كه در برخى از كشورها به جاى يارانه عمومى به كار گرفته شده است عملا يارانه به كالاهايى تعلق مىگيرد كه عمده توسط گروههاى كم درآمد به مصرف مىرسد. گرچه در اين سياست ظاهرا كالاهايى كه مشمول يارانه مىشود توسط كليه افراد جامعه قابل خريدارى است اما طراحى و نحوه اجراى آن به گونهاى است كه انتظار مىرود كه افراد غير نيازمند داوطلبانه از مصرف آن كالاها خوددارى نمايند. بطور مشخصتر اين سياست در مورد كالاهايى به كار گرفته مىشود كه در عين اينكه مورد نياز افراد كمدرآمد باشد جذابيت لازم را براى افراد پردرآمد نداشته و در نتيجه اين افراد خود به خود از مصرف آنها خوددارى نمايند. لازم به توضيح است كه اين سياستبيشتر در مورد كالاهايى كه غير همگن بوده و با كيفيتهاى متفاوت ارايه مىشوند قابل اجرا است. براى مثال اين سياست در مورد گروه خوراكيها كه تامين آن براى افراد كم درآمد ضرورت اساسى دارد به كار گرفته مىشود. چرا كه در گروه خوراكيها خصوصيت غير همگن بودن كالاها بطور بارز وجود دارد و خود به خود افراد پردرآمد از مصرف مواد خوراكى با كيفيت پايين خوددارى مىنمايند. بنگلادش يكى از اولين كشورهايى مىباشد كه از اين سياست استفاده نموده است. در اين كشور آرد ذرت را به جاى آرد گندم با قيمت كم ارايه مىنمايند. همچنين در تونس روغن خوراكى، شكر و شير با توجه به سليقه افراد ثروتمند و فقير با كيفيت متفاوت ارايه مىشود. همچنين در كشورهاى مراكش و مصر با پرداختيارانه به يك نوع آرد كه رنگ آن تيرهتر مىباشد و بيشتر توسط خانوارهاى كم درآمد مورد استفاده قرار مىگيرد هزينههاى يارانه را بطور قابل ملاحظه كاهش دادهاند. در ايران نيز اين سياست در مورد برخى از مواد خوراكى مانند گوشتيخزده يا برخى از انواع برنج وارداتى به مورد اجرا گذاشته مىشود. البته بايد توجه داشت كه سياست پرداختيارانه عمومى با مواد خوراكى نيز تا اندازهاى و البته بطور ناقص از صوصيتخود هدفمندى برخوردار است چرا كه قيمت كالاها را كاهش داده و آنها را براى افراد فقير قابل دسترسى مىنمايد. اما اشكال سياستيارانه عمومى اين است كه بطور مطلق منابع بيشترى را به افراد پردرآمد در مقايسه با افراد كم درآمد منتقل مىنمايد، زيرا گرچه با افزايش درآمد، سهم مصرف مواد خوراكى در بودجه خانوارهاى پردرآمد كاهش مىيابد اما ميزان مصرف آنان بطور مطلق بيشتر است. بدين جهت لازم است كالاهايى كه به خصوص مورد توجه افراد كم درآمد مىباشد از يارانه بيشترى برخوردار گردد تا اين سياستبتواند در انتقال منابع به خانوارهاى كم درآمد وفقيتبيشترى داشته باشد. كالاهايى كه با افزايش درآمد به ميزان كمترى توسط يك خانوار خريدارى مىگردد بهترين نمونه براى پرداختيارانه خود هدفمند مىباشد. از نظر اقتصادى اين قبيل كالاها از كشش درآمدى منفى برخوردارند كه از اين خصوصيت مىتوان براى انتخاب كالاهاى مورد نظر به منظور پرداختيارانه استفاده نمود. سياستيارانه خود هدفمند از مزاياى قابل ملاحظهاى برخوردار است و در مقايسه با ساير سياستها مىتواند نقش مؤثرترى در حل وضعيت دشوار موجود در رابطه با سياستهاى فقرزدايى داشته باشد.
مزايا و اشكالات سياست "يارانه خود هدفمند"
الف: مزايا
1- هزينههاى اجرايى اين روش در مقايسه با روشهايى كه در آن لازم است اطلاعات دقيقتر از وضعيت درآمدى افراد نيازمند در اختيار باشد، كمتر است. علاوه بر اين با بررسيهاى ساده مىتوان كالاهايى را كه بيشتر مورد توجه افراد فقير بوده و بايد به آنها يارانه پرداخت گردد، تعيين نمود. 2- اين روش انعطاف لازم را براى ايجاد تغيير در شرايطى كه وضعيت اقتصادى ثابت نيست دارا مىباشد. براى مثال چنانچه قيمت كالاهاى مشابه كه داراى كيفيتبالاترى است افزايش يابد، افراد اين امكان را خواهند يافت كه از كالاى جانشين كه ارزانتر است و توسط دولتبه آن يارانه پرداخت مىشود استفاده نمايند. علاوه بر آن با توجه به انعطافى كه اين روش دارا است اين امكان وجود دارد كه يارانه پرداختى به آن را بطور تدريجى حذف نمود. 3- با توجه به اينكه كالاهاى مشمول يارانه توسط خود افراد انتخاب مىشود، نيازى به مداخله دولتبراى پذيرش كالا توسط افراد نيست و در نتيجه اين روش از نظر سياسى نيز مقبوليتبيشترى خواهد داشت. 4- اين امكان وجود دارد كه به مواد خوراكى با محتواى تغذيهاى، يارانه بيشتر پرداخت گردد و در نتيجه علاوه بر كاهش فقر اهداف تغذيهاى را نيز دنبال نمود.
ب: اشكالات
1- افراد بسيار فقير ممكن است عملا نتوانند از كالاى ارايه شده بطور مؤثر استفاده نمايند. البته اين اشكال بيشتر در مواردى خواهد بود كه اين افراد به دليل دور بودن از مراكز توزيع يا نداشتن درآمد كافى براى پرداخت امكان دسترسى به كالاى ارايه شده را نداشته باشند. 2- اين امكان وجود دارد كه از كالاهاى مشمول يارانه براى تهيه كالاهاى مورد مصرف افراد ثروتمند استفاده شود. براى مثال در مراكش از آرد كاملا تصفيه نشده كه با يارانه عرضه مىشود براى تهيه آرد مرغوب توسط بخش خصوصى استفاده مىشود و عملا مورد استفاده افراد فقير قرار نمىگيرد. با توجه به نكات فوق اين سؤال مطرح مىشود كه تا چه اندازه سياستيارانه خودهدفمند مىتواند در كاهش فقر مؤثر باشد؟ مطالعات موجود حاكى از آن است كه اين سياستبه خصوص در كشورهايى كه با توزيع نابرابر درآمد رو به رو بوده و كالاهايى را كه داراى كشش كم نسبتبه درآمد دارند مشمول يارانه مىنمايند از تاثير بيشترى برخوردار مىباشد. اما در هر حال على رغم اشكالات فوق سياستيارانه خودهدفمند از سياست پرداختيارانه عمومى بهتر است. تجربه كشورهايى مانند تونس و مصر نشان مىدهد كه چنانچه كالاهاى مورد نظر براى يارانه بدرستى انتخاب شوند هزينههاى يارانه بطور قابل ملاحظه كاهش مىيابد. براى مثال در مصر با اجراى اين سياست هزينه يارانه خوراك از 5/19 درصد كل هزينههاى دولت در سال 1981 به 3/5 درصد در سال 1993 رسيده است. همچنين در مراكش اجراى اين سياست هزينه يارانه آرد را از 8/1 درصد توليد خالص داخلى به 34/0 درصد كاهش داده است و اين در حالى است كه خانوارهاى نيازمند نيز بطور مؤثرترى تحت پوشش قرار گرفتهاند. البته بايد توجه داشت كه مطالعات نشان مىدهد كه در بهترين شرايط حدود يك سوم كمكهايى كه بدين طريق ارايه مىشود نهايه نصيب كسانى مىشود كه واقعا نيازمند نيستند (مشكل دوم) . با توجه به نكات فوق مىتوان تا اندازه زيادى به پيچيدگى سياستهاى مقابله با فقر توسط دولتها و همچنين دلايل ناكافى بودن اين سياستها براى حل اين پديده ناخوشايند پى برد. با توجه به اين پيچيدگيها و ناكاميها در سالهاى اخير نقش مشاركتهاى مردمى به منظور مقابله با پديده فقر مجددا مورد توجه قرار گرفته است. نقش مشاركت مردمى در كاهش فقر همانطور كه ملاحظه گرديد على رغم تغيير و تحولاتى كه در نحوه اجراى سياستهاى مقابله با فقر به عمل آمده است، جوامع همچنان با اين پديده رو به رو بوده و اين سياستها نتوانسته استبطور كامل اين مشكل را حل نمايد. بر اين اساس جوامع مختلف شاهد احياى نقش مشاركتهاى مردمى مبتنى بر انگيزههاى خير خواهانه يا اعتقادات مذهبى به عنوان يك حركت مؤثر اما مكمل سياستهاى دولت در جهت كاهش فقر بودهاند. مشاركتهاى مردمى مىتواند يا به صورت گروهى و سازمان يافته و در چهارچوب قوانين و مقررات خاص و يا به صورت فردى و سازمان نيافته در جهت اهداف مورد نظر عمل نمايد.
الف: نقش مشاركت فردى
فعاليتهاى فردى در ارتباط با فقرزدايى در مقايسه با سياستهايى كه در قسمتهاى قبل مورد بررسى قرار گرفت، داراى چند مزيت مىباشد. با توجه به اينكه كمكهاى فردى مبتنى بر انگيزههاى شخصى است، لذا اين گونه كمكها بر اساس شناسايى قبلى صورت گرفته و در نتيجه نيازى به صرف هزينه به منظور شناسايى افراد فقير و هزينههاى اجرايى نداشته، بنابراين منابع موجود بسرعت و دور از ديوان سالارى دولتى به افراد نيازمند انتقال مىيابد. علاوه بر اين در چهارچوب كمكهاى خيرخواهانه فردى كمك به افراد غير نيازمند غير قابل تصور خواهد بود و بدين ترتيب كمكهاى فردى با وضعيت دشوار كه سياستهاى فقر زدايى با آنها رو به رو هستند مواجه نخواهد بود. اما در مقابل كمكهاى فردى با چند مشكل اساسى همراه است. از يك طرف با توجه به توان مالى افراد ميزان اين گونه كمكها لزوما كافى نبوده و از طرف ديگر نمىتوان به استمرار آن اميدوار بود. علاوه بر اين كمكهاى فردى براى تشخيص و تعيين اولويتها به منظور ارايه كمكهاى لازم در جهت كاهش فقر اطلاعات كافى ندارد و حتى چنانچه چنين اطلاعاتى به علت وجود شناخت از وضعيت افراد فقير در دسترس باشد، ميزان منابع مالى موجود كه در اختيار افراد خير قرار دارد لزوما پاسخگوى اينگونه نيازها نمىباشد. در ارتباط با كمكهاى فردى به منظور كاهش فقر اين نكته قابل توجه است كه در شريعت اسلام در جهت ايجاد و تقويت انگيزههاى افراد به منظور مشاركت در امر فقرزدايى آنان را به وقف نمودن اموال، واگذارى ملك، بخشش، صدقه دادن، وصيت، نذر، تشويق نموده و حتى از كفارات نيز به همين منظور استفاده شده و حتى در رديف عبادات قرار گرفته است. چنانچه چنين كمكهايى در جامعه گسترش يابد و افراد ثروتمند بطور جدى خود را مقيد به انجام آن بدانند، مشكلات مربوط به كافى و مستمر نبودن اين گونه كمكها تا اندازه زيادى مرتفع مىگردد. البته لازم به توضيح است كه مسايل مربوط به عدم وجود اطلاعات كافى در تعيين و تشخيص اولويتها فراتر از وظايف افراد در جهت امر فقرزدايى بوده و در اين ارتباط در اسلام نيز اين امر از طريق دريافتخمس و زكات به عهده حكومت اسلامى قرار گرفته است.
ب: نقش مشاركت گروهى و سازمان يافته
باتوجه به ناكام ماندن سياستهاى فقرزدايى در كاهش قابل ملاحظه فقر و با توجه به كافى و كارا نبودن كمكهاى فردى در اين زمينه، در سالهاى اخير كوششهاى زيادى به منظور بسيج مشاركت مردمى در چهارچوب سازمانهاى غير دولتى در برخى از كشورها به عمل آمده است. سازمان غير دولتى بنابه تعريف «سازمانى است كه بطور قانونى توسط مردم تاسيس شده و بدون انتظار سود در جهتحمايت از افراد نيازمند فعاليت مىنمايد.» عملكرد اين سازمانها نشان مىدهد كه دامنه فعاليت آنها بسيار متنوع مىباشد. از جمله فعاليت اين سازمانها مىتوان به كاستن فقر از طريق ايجاد اشتغال، ارايه خدمات بهداشتى و آموزشى و تغذيه براى افراد نيازمند، ايجاد تاءسيسات زيربنايى و بهداشتى و آب آشاميدنى در مناطق فقير نشين روستايى و كمك به خانوارهايى كه در جريان سياستهاى تعديل اقتصادى با فقر و كاهش قدرت خريد مواجه مىگردند اشاره نمود. عضويت در اين سازمانها داوطلبانه بوده و با توجه به غير انتفاعى بودن و ايجاد ارتباط نزديك با مردم و جذب كسانى كه مايلند در سطح محله در شهرها و روستاها فعاليت نمايند به موفقيت اين سازمانها كمك نموده است. اين سازمانها از طريق تاءسيس "صندوقهاى سرمايهگذارى اجتماعى" كه منابع مالى آن را مشاركتهاى مالى مردمى و دولت و همچنين استفاده از امكانات مالى بينالمللى تشكيل مىدهد، فعاليتخود را اداره مىنمايند. اما نكته اساسى در موفقيت اين سازمانها توانايى آنها در بسيج مشاركت عمومى به منظور بهرهگيرى از امكانات موجود در سطح محله و بدون اتكا به دولت مىباشد. چرا كه يكى از دلايل اساسى فقر در جوامع مختلف عدم وجود خودباورى و عدم آگاهى مردم نسبتبه وجود تواناييهاى بالقوه در حل مشكلات اقتصادى است. اين موضوع از اين نظر حايز اهميت است كه سياستهاى فقرزدايى كه توسط دولتبه مورد اجرا گذاشته مىشود كه قبلا نيز به آن اشاره گرديد، خود مىتواند موجب تغيير رفتار افراد گرديده و به جاى "فقرزدايى" عملا به "فقيرزايى" تبديل گردد. حل اين مشكل تنها از طريق جلب مشاركت افراد نيازمند در پروژههاى مربوط به فقرزدايى، افزايش توانمندى و سطح آگاهى و خودباورى آنان امكانپذير است. البته بايد توجه داشت كه تحقق مشاركت فعال در يك جامعه مستلزم ايجاد تغييراتى در ساختار سياسى كشور نيز مىباشد. در اغلب موارد تصميمات متمركز نمىتواند به رشد اقتصادى كه در ضمن با توزيع عادلانه درآمد نيز همراه باشد و در نتيجه به كاهش فقر بينجامد جامه عمل بپوشاند. تصميماتى از قبيل اعمال سياستهاى تعديل در سطح كلان، تغيير ساختارى در مالكيت در روستاها، تغيير در ساختار نظام مالياتى، توسعه بهداشت و آموزش و ايجاد امنيت غذايى كه در تعديل ثروت و كاهش فقر مؤثر مىباشند، زمانى مؤثرتر خواهد بود كه از روشهاى (شيوههاى) غير متمركز در جهت جلب نظر و مشاركت فعال كسانى كه از اجراى اين برنامهها منتفع مىشوند برخوردار باشد. بدون ايجاد اين تغييرات و بدون استفاده از توانمنديهاى موجود در سطح محله در شهر و روستا، به هر ميزان كه منابع مالى توسط دولتها در جهت فقرزدايى اختصاص يابد براى حل اين مشكل كافى نخواهد بود.
خلاصه و نتيجه گيرى
پديده فقر عليرغم سياستهايى كه بمنظور مقابله با آن بكار گرفته شده و منابعى كه براى كاهش آن تخصيص يافته است، همچنان به صورت يك معضل اقتصادى - اجتماعى مطرح بوده و نيازمند يك بازنگرى اساسى در نحوه مبارزه با آن مىباشد لذا لازم است دلايل عدم موفقيت در كوششهاى به عمل آمده در فقرزدايى مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. آيا تداوم پديده فقر به علت كافى نبودن كوششهاى به عمل آمده استيا سياستهاى به كار گرفته شده خود عملا به تداوم فقر كمك نموده و يا اصولا ريشه كن كردن فقر نيازمند يك بازنگرى اساسى در روشها و ديدگاهها در زمينه چگونگى حل اين معضل مىباشد؟ موفقيتسياستهايى كه به اين منظور توسط دولتها به كار گرفته مىشود از يك طرف مستلزم شناسايى دقيق افراد نيازمند و انتقال منابع به آنان بوده و از طرف ديگر بايد اين سياستها بتواند بطور مؤثر از انتقال اين منابع به كسانى كه نيازى به اين گونه كمكها ندارند جلوگيرى نمايد. مطالعات موجود حاكى از آن است كه تحقق همزمان اين دو هدف بسادگى امكانپذير نبوده و سياستهايى از قبيل پرداختيارانه و يا كمكهاى مستقيم به افراد فقير عملا با يك وضعيت دشوار رو به رو استبطورى كه به علت هزينه زياد شناسايى اين افراد، دولتبه سياست پرداختيارانه عمومى روى آورده، اما در عمل با هدر دادن منابع به صورت كمك به افراد غير نيازمند رو به رو شدهاند. كوششهايى كه به منظور حل اين معضل به عمل آمده است عمده در قالب هدفمند نمودن اين سياستها بوده است. استفاده از سياستيارانه خودهدفمند و ارايه كمكهاى مستقيم با استفاده از شاخصهايى كه با هزينه شناسايى كمترى همراه باشد از جمله اين سياستها مىباشد. گرچه اين سياستها تا اندازهاى امكان حل معضل فقر را افزايش داده است، اما تجربه كشورهاى مختلف نشان مىدهد كه تا حل كامل پديده فقر همچنان فاصله زيادى وجود دارد. بر اين اساس لازم است كه مشاركتهاى مردمى در قالب فعاليتهاى فردى و گروهى و سازمان يافته به عنوان فعاليتهاى مكمل با سياستهاى به كار گرفته شده توسط دولتها مورد توجه قرار گيرد. تقويت انگيزههاى فردى در قالب توصيههاى مذهبى به منظور تعديل ثروت و توجه به وضعيت افراد فقير و انجام فعاليتهاى تشكل يافته در قالب سازمانهاى غير دولتى، كه لزوما متكى بر منابع مالى دولتها نيستند و ايجاد روحيه خودباورى و توانمندى در افراد فقير در چهارچوب بهرهگيرى از امكانات در سطح محله و تقويت انگيزههاى مشاركت از جمله مواردى است كه براى ريشهكن كردن فقر بايد مورد توجه قرار گيرد.
منبع : نامه مفيد - سال 6
محور : فقر و اقتصاد
دكتر فرشاد مؤمنى چكيده 1
ارزيابى نسبتبودجه ساليانه با روند فقر به دو صورت امكانپذيراست:اول به صورت بررسى ميزان تخصيصها در امورى كه فقر را تحتتاثير قرار مىدهد.دوم به صورت تمركز بر جهتگيرىها و سياستهاى اتخاذ شده.در تجربه بودجه ريزى كشورمان همواره رويكرد اولى در دستور كارقرار داشته و به همين خاطر معمولا آسوده خاطرى سياستگزاران دركوتاه مدت به همراه داشته است زيرا گمان مىبردهاند كه باتخصيص منابع براى اشتغال و نيازهاى اساسى مردم ديگر جائى براىنگرانى نيست در حالى كه عملكردها معمولا نتايج معكوسى را نشانداده است. اين مقاله با تاكيد بر جهتگيرى دوم و انواع راهگشايىهاى آن، نارسايىهاى رويكرد اولى را از طريق بررسى تجربهشكستخورده تعديل ساختارى در ايران مورد اشاره و بررسى قرارداده است.
...
ادامه مطلب
محور : فقر و اقتصاد
سعيد فراهنىفرد
چكيده
امروزه بسيارى از كشورهاى جهان اسلام مواجه با فقر و توسعه نيافتگى مىباشند. عوامل گوناگون سياسى، اقتصادى و فرهنگى در پيدايش اين پديده مؤثر بودهاند. در ميان عوامل اقتصادى، حاكميت نظام بهره نقش تعيين كنندهاى در تشديد فقر داشته است. در دهههاى اخير، اين معضل، در كنار دغدغه دين باورى، دانشمندان مسلمان را بر ترسيم الگوهاى بانكدارى بدون ربا واداشته است. تحقق نظام بانكى بدون ربا همراه با اجراى ساير ابعاد نظام اقتصادى اسلام به رفع فقر از اين جوامع مىانجامد. در اين نوشتار عوامل اقتصادى پيدايش فقر و راههاى درمان آن را در چارچوب الگوى بانكى مبتنى بر مشاركت را به بررسى گذاشتهايم.
...
ادامه مطلب
محور : فقر و اقتصاد
محمدرضا يوسفى
چكيده 1
هدف از نوشتار حاضر، دستيابى به نگرش فقيهان و نحوه مواجه آنان با پديده فقر و بخصوص فقر مطلق مىباشد. لذا پاسخ سؤالاتى مانند حكم مبارزه با فقر، وظيفه توانگران و دولت در برابر فقر، دامنه اين وظيفه، اولويتيا عدم اولويت مبارزه با فقر مطلق نسبتبه ساير لايههاى فقر در چارچوب و حوزه رسالت اين نوشتار است.
...
ادامه مطلب
محور : فقر و اقتصاد
ناصر قرباننيا
چكيده ما در اين مقاله، از زاويه ديد جرمشناسى، نظرى به فقر افكنده، تاثير آن را بر بزهكارى مورد كاوش قرار دادهايم. ترديدى نيست كه كاستن از تعداد جرائم در هر جامعه، در گرو شناخت عوامل مؤثر در بروز جرائم مربوط به آن جامعه و ستيافتن به راه حل صحيح مبارزه با عوامل فساد و ريشهكن ساختن آنهاست. بدون شناخت اين عوامل نمىتوان برنامه مناسبى براى سالمسازى اجتماعى ترسيم و اجرا نمود. هرگز نمىتوان به رابطه عليت تامه بين يك عامل اجتماعى و جرم دستيافت و شايد هيچ پديده اجتماعى به تنهايى جرمزا نباشد، بلكه اقتران چندين عامل و نيز ضعف سيستم كنترل درونى و بيرونى به ارتكاب جرم توسط يك شخص مىانجامد، از اينرو ما فقر را تنها به عنوان عاملى كه مىتواند در صورت تحقق عوامل ديگر به جرم منتهى شود، مورد بررسى قرار دادهايم، چنانكه بر اين باوريم كه ثروت انباشته، فرآيند ارزش شدن ثروت، تجملگرايى و فقدان الگوى مناسب مصرف نيز مىتواند جريان تهديدآميز و خطرناكى براى جامعه محسوب گردد.
...
ادامه مطلب
محور : فقر و اقتصاد
دكتر فرشاد مومنى (1)
چكيده
در اين مقاله برخى از نارسائيها و غفلتهايى كه در انديشه و تفكر اسلامى بويژه در بعد اقتصادى بعد از انقلاب روى داده اشاره و سه اشتباه بزرگ مورد توجه قرار مىگيرد. اولين آنها غفلت كم اهميت پنداشتن وجه اقتصادى در نظام اجتماعى اسلام است. دومين اشتباه بزرگ اجراى برنامه تعديل ساختارى است كه متناسبتبا مقتضيات و شرايط كشورهاى توسعه نيافته از جمله ايران نبوده و هزينههاى سنگينى بر كشور ما تحميل نموده سپس به تحليل اشتباه سوم يعنى عدم درك صحيح از نحوه رابطه ميان اصلاحات اقتصادى و سياسى و نسبت ميان آنها مىپردازد و به طور كلى ايده جنگ فقر و غنا از جانب امام خمينى (ره) به عنوان راهگشاى اشتباهات گذشته و منشا آثار و بركات براى آينده مطرح مىگردد. و در پايان به ويژگيهاى نظريه جنگ فقر و غنا در كلام امام پرداخته مىشود.
...
ادامه مطلب
محور : فقر اقتصادی
مقايسه مفاهيم فقر و مسكنتبا دو مفهوم فقر مطلق و نسبى
تقديم به امام موسى صدر و آنان كه نشاندن لبخند بر رخسار زرد محرومان را راه و رسم زندگى خويش مىدانند آنان كه به «انسان» مىانديشند.
محمدرضا يوسفى 1
چكيده فقر يكى از زشتترين چهره هاى جوامع انسانى است. اما با همه تلخى فقر، ادبيات اقتصادى، فقهى آن وسعت لازم را نيافته است. در اين نوشتار، ابتدا دو مفهوم فقر مطلق و فقر نسبى تبيين شدهاند. فقر مطلق به ناتوانى از تامين حداقل سطح درآمدى معيشتى معين كه به منظور ادامه بقا براى تامين سه نياز جسمانى اصلى يعنى خوراك، پوشاك و مسكن ضرورى است، اشاره دارد و فقر نسبى به ناتوانى از دستيابى به سطح معيشتساير مردم اطلاق مىشود. بر خلاف تعريف كيفى فقر، تعريف كمى و عملياتى آن با مشكل روبروست. دو واژه فقر و مسكنت در فقه خصوصا در مصارف زكات مورد بحث قرار گرفتهاند. اين دو واژه به دو مرحله درآمدى دلالت مىكنند. فقر مطلق به مرحله نخستياد شده قابل تطبيق است. در نتيجه اين تطبيق به نظر مىرسد، زمينه بحث پيرامون نحوه مواجهه فقيهان بايد پديده فقر مطلق و بررسى ادله فقهى مبارزه با فقر مطلق فراهم شده است.
...
ادامه مطلب