یکی از اهداف مهم نظام آموزش عالی کشور، پرورش نیروی انسانی متخصص و مورد نیاز جامعه است. اگر چه دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور دست به تلاشهایی در این زمینه زدهاند، ولی متأسفانه همخوانی نداشتن درسهای دانشگاهی با نیازهای جامعه، باعث شده است که دانشآموختگان از تخصص و کارآیی لازم برخوردار نباشند.
از این رو در سالهای گذشته با توجه به روند افزایش جمعیت و تقاضا برای ورود به دانشگاهها و موسسات آموزش عالی از یکسو و مشکلات اقتصادی دولت از سوی دیگر، مسأله «کارآفرینی» اهمیت ویژهای یافته است.
در این مقاله تلاش شده است نقش دانشگاهها و موسسات آموزش عالی در کارآفرینی مورد بازبینی قرار گیرد زیرا این مراکز به علت داشتن امکانات آموزشی و پژوهشی پیشرفته و نیروهای کارشناس و کاردان میتوانند در بخشهای گوناگون بازار کار فعالیت نمایند، مواد و دستگاههای گوناگون تولید کنند و با ارائه طرحهای تولید سودآور به سازمانهای دولتی و شرکتهای خصوصی، زمینه ایجاد واحدهای مختلف تولیدی را فراهم آورند و از این راه کارآفرین باشند.
در پایان نیز با توجه به مسایل طرحشده ، راهکارهایی برای افزایش کارآفرین دانشگاهها و موسسات آموزش عالی ارائه شده است. آشناسازی داشنجویان با تئوریهای اقتصادی کارآفرینی، ایجاد یا گسترش رشتهها، دورهها، واحدهای درسی و مراکز کارآفرینی دردانشگاهها و پشتیبانی دولت از دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کارآفرین، از جمله این راهکارهاست.
پیشگفتار
یکی از اهداف و وظایف مهم نظام آموزش عالی هر کشور، پرورش نیروی انسانی متخصص و کارآمد مورد نیاز جامعه است. گرچه دانشگاهها و موسسات آموزش عالی کشور تلاشهایی را در این زمینه آغاز کردهاند، ولی متأسفانه به علت نامناسب بودن سرفصلها و عنوان درسهای دانشگاهی با نیازهای جامعه، دانشآموختگان دانشگاهها از تخصص و کارآیی لازم برای تصدی مشاغل مربوطه برخوردار نیستند، زیرا آموختههایشان چندان با نیازهای واقعی جامعه ارتباط ندارد.
از سوی دیگر افزایش جمعیت، افزایش شمار دانشگاهها و موسسات آموزش عالی، ضعف در تدوین و اجرای درست برنامههای توسعه اقتصادی ، نبود برنامهای فراگیر و همهسونگر برای پرورش نیروی انسانی متخصص و مواردی از این دست از مهمترین عواملی است که امروزه به مشکلی با عنوان «اشتغال دانشآموختگان آموزش عالی» تبدیل شده است. بیکاری از پیچیدهترین مشکلاتی است که در زمان حاضر وجود دارد و علیرغم توجه مسئولان برای ایجاد کار، ایران همواره با انبوهی از دانشآموختگان جویای کار روبروست. دانشآموختگانی که با هزینهای هنگفت و چندین سال صرف وقت تخصصهایی کسب کردهاند.
از آنجا که این امر، مشکلی اجتماعی و اقتصادی است و ممکن است در آینده به یک «بحران» تبدیل شود، برای برطرف کردن آن به برنامهریزی درست و هماهنگ نیازمندیم. با توجه به روند رو به افزایش افراد تحصیلکرده از یک سو و مشکلات اجتماعی اقتصادی دولت از سوی دیگر، در طول سالهای گذشته مسأله «کارآفرینی» (enterpreneurship ) اهمیت ویژهای یافته است. از این رو در مقاله حاضر تلاش شده است ابعاد گوناگون آن به گونهای کوتاه مورد بررسی قرار گیرد. از این رو در آغاز واژه «کارآفرینی» تعریف میشود، سپس به بازنگری منابع میپردازیم و آنگاه علتهای اهمیت کارآفرینی بیان خواهد شد.
در بخش دیگر، برنامههای آموزشی دانشگاههای خارج و ایران در زمینه کارآفرینی، نقش تحصیلات در کارآفرینی و مشکلات مربوط به آن بررسی می شود . در پایان نیز بر پایه موارد طرح شده ، راهکارهایی برای اصلاح برنامههای آموزشی به منظور کارآفرین ساختن دانشجویان ارائه میشود.
تعریف کارآفرینی
از کارآفرینی تعاریف گوناگون شده است که برخی از آنها از این قرار است:
· کارآفرینی فرایندی از ارائه اندیشههای تازه و نو، بهرهگیری از امکانات و فرصتهای موجود با تکیه بر دانش، پیشه و کار مربوط به آن و پذیرش خطر است. [1]
· کارآفرینی پلی میان زایش ایده، تولید و انجام خدمات، مبادله اطلاعات و کالا است. [2]
· کارآفرینی عاملی است که عوامل گوناگون را در کنار یکدیگر قرار میدهد تا بهرهبرداری از منابع و فعالشدن آنها در جهت بهرهوری و تأمین منافع ملی میسر گردد و مؤسسات بهرهور و خلاق ایجاد شوند که موجب رشد و توسعه همهجانبه باشند. [3]
· کارآفرینی فرآیندی است که فرد کارآفرین به ایدههای نو و خلاق و شناسایی فرصتهای تازه و با بسیج منابع، مبادرت به ایجاد پیشه و کار و شرکتهای نو، سازمانهای جدید و نوآور و رشدیابنده میکند. این فرآیند که مستلزم پذیرش خطر و ریسک است، منجر به عرضه محصول یا خدمت تازه به جامعه میشود. [4]
· کارآفرینی ناظر به رفتارها و فعالیتهای خطرپذیر و نوآور و بهرهگیری از فرصت هایی و کارآفرینان کسانی هستند که همراه با خطرپذیری، فرصتهایی را غنیمت میشمرند و با تکیه بر اندیشهها و تجربههای خویش راهکارهای تازه برای سودآوری جستجو میکنند. [5]
· کارآفرینی فرآیندی است که منجر به ایجاد رضایتمندی یا تقاضای تازه میشود. کارآفرینی عبارت از فرآیند ایجاد ارزش از راه تشکیل مجموعهای منحصر به فرد از منابع به منظور بهرهگیری از فرصتها است. [6]
از این رو میتوان گفت که کارآفرینی پدیدهای راهبردی و نیرویی هدایتکننده است. کارآفرینی فرآیند بلندمدت آموزشی و پرورشی است که مستلزم برنامهریزی در نظام آموزشی و پژوهشی و اجرای برنامههای از پایگاه خانواده و مدرسه تا دانشگاه و سازمان است و باعث به حرکت درآمدن چرخه فعالیتهای اقتصادی کشور میشود. [7]
کارآفرینی عامل دگرگونی اجتماعی است و به ایجاد مشاغل تازه و بهرهگیری مؤثر از نیروی انسانی و منابع طبیعی میانجامد.
رهآورد این تلاشها، اشتغال و ثبات نیروهای فعال درجامعه، برآورده شدن نیازهای اساسی خانواده مانند خوراک، مسکن، کار، بهداشت، درمان، تحصیل و بالارفتن سطح رفاه عمومی از راه پرداخت مالیات بر درآمد به دولت است، همچنین توزیع مناسب درآمدها در جامعه و کاهش نگرانیهای اجتماعی و گسترش عدالت اجتماعی را در پی دارد [8] و به تجدید حیات ملی میانجامد.
نابرابریهای موجود در زمینه نرخهای عرضه وتقاضای نیروی انسانی متخصص از جمله مشکلات کشورهای در حال توسعه است که افزایش جمعیت را نیز باید بر آن افزود.
افزون بر این، در این کشورها از نیروی کار استفاده بهینه نمیشود و تلاشهای اندکی برای بهرهگیری از این نیروها از جهت تولید و کارآیی و سرانجام بهرهزایی صورت میگیرد.
از سوی دیگر همزمان با افزایش شمار دانشگاهها و موسسات آموزش عالی دولتی و غیردولتی، شمار دانشآموختگان آنها نیز هر سال افزایش مییابد و موجب سرازیر شدن خیل عظیمی از تحصیلکردگان به بازار کار میشود.
از این رو مسأله چگونگی جذب شمار فزاینده بیکاران تحصیلکرده در جامعه، باعث نگرانیها و خواستههایی در خانوادهها شده است.
از یکسو، نهادها، سازمانها و به طور کلی جامعه، از دانشگاهها خواهان نیروی کارآفرین هستند و از سوی دیگر، این امر لزوماً در زمره وظایف و اختیارات آنها نیست.
به سخن دیگر رشد جمعیت، بهرهوری نامطلوب از نیروی کار در کشورهای درحال توسعه و نیز ویژگیهای هماهنگشدن آنها با جامعه موجب مطرح شدن مسأله کارآفرینی شده است. یعنی بیشتر خانوادهها و نهادها از دانشگاهها میخواهند آموزشهایی به فرزندان و دانشجویان آنها داده شود که بتوانند با شرایط پیشبینی نشدهای که ناشی از ماهیت کنونی بازار کار است کنار بیایند، به گونهای که بتوانند در جامعه شغلی بیابند و مفید واقع شوند. به سخن دیگر، جامعه از دانشگاهها انتظار دارد که دانشجویان را به گونهای پرورش دهد که مهارتهای فنی و کاربردی مؤثرتر و به لحاظ عملکرد، هماهنگی بیشتری با بازار کار داشته باشند. زیرا بر خلاف اشتغالزایی، کارآفرینی به پدیدآوردن ارزشهای مادی و اقتصادی یا پیشه و کار محدود نمیشود یعنی هر کس شرکتی تأسیس و شماری را استخدام کرد، لزوماً کارآفرین نیست، بلکه فرد کارآفرین گذشته از اشتغالزایی، رشد و توسعه کشور و بهبود بهرهوری را نیز در نظر دارد. [9]
هر چند دانشگاهها نمیتوانند همه خواستها و نیازهای جامعه را برآورده سازند، اما با توجه به جایگاه پراهمیتشان به ویژه درکشورهای در حال توسعه، میتوانند دست به کارهای سودمندی در این زمینه بزنند و به حل مشکل کمک کنند. از این رو با چند پرسش روبرو هستیم:
1- علل اهمیت کارآفرینی چیست؟
2- دانشگاههای دیگر کشورها چه اقداماتی برای کارآفرینکردن دانشجویان خود انجام میدهند؟
3- دانشگاههای ایران چه کارهایی برای کارآفرینکردن دانشجویان میتوانند انجام دهند؟
در این نوشتار کوتاه تلاش میشود پاسخی به این پرسشها داده شود.
بازنگری منابع
در سالهای اخیر مسأله کارآفرینی از ابعاد گوناگون بررسی شده و کارشناسان در این زمینه مطالبی نگاشتهاند، که مهمترین آنها چنین است:
1- برخی در زمینه ناکارآیی نظام آموزشی کشور بر تربیت دانشجو و دانشآموخته کارآفرین تأکید کرده و خاطرنشان ساختهاند که نظام آموزشی ایران به جای اینکه کارآفرین باشد، عملاً کارجو پرور است. به گونهای که با زحمت زیاد افرادی را تربیت میکند که فقط میتوانند شکافهای شغلی بسیار تعریفشده و ساختمند را پر کنند. [10]
نیز میگویند: از آنجا که نظام آموزشی ایران مبتنی بر یادگیری نیست، افراد کارآفرین در آن کمتر پرورش پیدا میکنند. [11]
برخی نیز به سنجش نظامهای آموزشی از منظر کارآفرینی پرداختهاند. «دیدهبان جهانی کارآفرینی» در مقالهای خاطر نشان ساخته است که نظام آموزشی آمریکا به گونهای است که از هر 6 نفر یک نفر کارآفرین میشود، در کره جنوبی از هر 12نفر یک نفر و در برزیل بر اساس تغییراتی که در نظام آموزشی آن صورت گرفته، قرار است در پایان سال 2005 از هر چهار نفر یک نفر کارآفرین تحویل جامعه داده شود. [12]
2- برخی نیز بر نقش دولت در ایجاد فرهنگ کارآفرینی تأکید کردهاند. از دید آنان، نخستین کار دولت در ایجاد کارآفرینی، جا انداختن این فرهنگ است، یعنی خود دولت باور داشته باشد که نسل کارآفرین، نسل توانمند و تعیینکننده در سطح جامعه است. دومین بحث، بسترسازی برای تربیت و پرورش کارآفرینان است که از دبستان آغاز میشود و تا دانشگاه ادامه مییابد. [13]
آنان در بحث خود در زمینه ایجاد فرهنگ کارآفرینی، در آغاز بر ضرورت تربیت مربیان کارآفرین و سپس بر لزوم ترویج فرهنگ کارآفرینی از سوی رسانههای گروهی مانند صدا و سیما، مطبوعات و برگزاری سمینارهای هدفمند در دانشگاهها تأکید میکنند و آنگاه ضرورت دگرگونشدن نظام آموزشی برای تربیت کارآفرینان را خاطر نشان میسازند. [14]
3- شماری از اندیشمندان بر ضرورت ترویج «الگوی کارآفرینی» در دانشگاها تأکید کردهاند، برای نمونه، بیکاس سانیال یکی از الگوهای تصمیمگیری در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی را «الگوی کارآفرینی» برشمرده است. بر پایه دیدگاه وی این الگو دارای ویژگیهای زیر است:
الف – دانشگاهها کارآفرین و خودگردانند.
ب – خدمات آموزشی، پژوهشی و مشاورهای عرضه می دارند و منابع مورد نیاز را از دانشجویان، دولت، شرکتها، انجمنهای محلی، منطقهای و ... به دست میآورند.
پ – رقابتی بوده و نسبت به هزینه حساس و واجد نظام پاسخگویی هستند. بودجه مورد نیاز را از منابع متعدد کسب میکنند و به همگرایی راهبردی و بهرهبرداری از فنون مدیریتی جدید میپردازند.
هر چند درعمل دانشگاهها به آمیزه و ترکیبی از چهار الگوی یادشده روی میآورند تا خود را با موقعیتهای ویژه هماهنگ سازند، ولی در عین حال این امر نشانگر توجه به کارآفرینی است. [15]
4- برپایه برخی دیگر از منابع، کارفرمایان کنونی در کشورهای صنعتی پیشرفته به دانشآموختگانی تمایل نشان میدهند که بتوانند با تقاضاهای تازه دنیای کار هماهنگ شوند. آنان به کارکنانی نیازمندند که پیش از آنها رفتاری مبتنی بر پیروی از قواعد داشته باشند بتوانند قاعدهسازی کنند. [16]
5- در دیگر منابع نیز ایجاد روحیه کارآفرینی، استقرار نظام آموزشی بر پایه یادگیری، وجود تواناییها و انعطافپذیریهای ویژه، خستگیناپذیری در گسترش اندیشه، نهراسیدن از شکست، خطرپذیری، انعطافپذیری، و نوآوری و ... از جمله ویژگیهای کارآفرینی و کارآفرینان ذکر شده است.
علل اهمیت کارآفرینی
کارآفرینی از محورهای اصلی رشد و توسعه است و از نظر برنامهریزی توسعه اقتصادی و توسعه پایدار دارای اهمیت است زیرا:
1- موجب ایجاد اشتغال میشود.
2- باعث افزایش سود و سرمایه سرمایه گذاران میشود.
3- موجب دگرگونی ارزشها و تحول ماهیت آنها میشود و ارزشهای تازهای به وجود میآورد.
4- موجب پرشدن خلأها و شکافهای بازار کار میشود. یعنی با توجه به دگرگونی شرایط بازار کار و فراهمشدن فرصتهای تازه، تصمیمهای تازهای گرفته میشود.
5- موجب گذار از رکود اقتصادی، جبران عقبماندگیهای اقتصادی و آسانشدن روند رشد و توسعه کشور میشود.
6- عوامل و شرایط لازم را برای تولید کالاها، محصولات و بازاریابی آنها فراهم میسازد.
7- کارآفرینی به هنگام بحران و ناتوانی بخش خصوصی در ایجاد اشتغال میتواند باعث جلوگیری از پس روی اقتصاد شود.
8- باعث تأمین رفاه اجتماعی میشود.
9- موجب رقابت صنایع بویژه صنایع مشابه داخلی با یکدیگر و سرانجام موجب بهبود و بالارفتن کیفیت کالاها میشود.
10-باعث تقویت و تکامل صنایع داخلی میشود و بدین ترتیب زمینه رقابت صنایع داخلی و خارجی فراهم میآید و سرانجام به افزایش صادرات و دریافت ارز برای کشور میانجامد.
11-کارآفرینی موجب به وجود آمدن محصولات، خدمات، روشها، سیاستها، افکار و راهکارهای نو برای حل مشکلات جامعه میشود.
برنامههای آموزشی
نقش آموزش عالی درتوسعه
به طور کلی نظام آموزشی از دبستان تا دانشگاه مهمترین عامل توسعه بویژه توسعه انسانی و تربیت نیروی انسانی متخصص است. آنچه در این زمینه باید مورد توجه واقع شود، این نکته است که آموزشها و کیفیت آنها باید با نیازهای واقعی جامعه تناسب و هم آهنگی داشته باشد.
گرچه آموزش امری معنوی است، ولی نتایج و آثار آن میتواند در راستای اهداف مادی رشد و توسعه اقتصادی نیز به کار رود و چون رشد و توسعه، کل جامعه را تحتالشعاع قرار میدهد، همه تخصصها اعم از علوم انسانی، تجربی یا مهندسی در جهت پیشبرد اهداف موضوعیت پیدا میکند. [17]
اگر نظام آموزش عالی بتواند نقش مهمتری در قبال توسعه اقتصادی ایفا کند، جایگاه آن در جامعه روشنتر خواهد شد. [18] در جوامعی که مراکز آموزشی و پژوهشی، پویا و زنده هستند و با جامعه ارتباط دوسویه دارند. پدیده رشد و توسعه در آنها جدی است و حرکت، نوآوری و ابداع وجود دارد. البته جایگاه واقعی آموزش عالی زمانی مشخص میشود که نقش آن در امر توسعه همهجانبه همچون توسعه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز مورد توجه قرار گیرد. در این شرایط است که میتوان انتظار چشماندازی روشن داشت و به آینده امیدوار بود.
از سوی دیگر با توجه به نقش کارآفرینی در گسترش فعالیتهای نوآورانه اجتماعی و اقتصادی، امید میرود دانشگاهها با تلاش بیشتر، برنامههای متناسب برای تربیت نیروهای متخصص و کارآفرین تنظیم و اجرا کنند. زیرا اساسیترین عامل پایداری نظام آموزش عالی(دانشگاه)، پرورش و آمادهساختن نیروی انسانی کارآمد، شایسته و ماهر به منظور پاسخگویی به نیازهای واقعی جامعه در زمینههای گوناگون است، نظامی که میتواند دانشجویان را به عنوان نوآوران، اندیشمندان، حرفهشناسان، و حتی مخترعان، تربیت و به جامعه عرضه کند. [19] روشن است زمانی دانشگاهها میتوانند به جامعه یاری رسانند که بتوانند با پیشرفتهای دانش و تکنولوژی هماهنگ باشند. [20]
پیشینه کارآفرینی درجهان
به لحاظ اهمیت و نقش کارآفرین و کارآفرینان در روند رشد و توسعه کشور در دهه گذشته، دانشگاههای کشورهای در حال توسعه و پیشرفته با توجه به نیازها و امکانات خود، برنامههای آموزشی و پژوهشی ویژه و متنوعی برای آموزش و تربیت کارآفرینان به اجرا گذاشتهاند. به سخن دیگر، همچنان که اقتصاد کشور، قوانین و مقررات و نیازهای بازار کار، دگرگونی و تحول مییابند، نظامهای آموزش عالی نیز در تلاشند تغییراتی در برنامههای خود ایجاد کنند و با توسعه اقتصادی و بازار کار هماهنگ شوند، زایر هدف از اجرای طرح کارآفرینی در دانشگاهها، پرورش دانشجویانی است که بتوانند پس از دانشآموختگی شغل تازهای همراه با نوآوری و ابتکار ایجاد کنند.
از این رو امروزه آموزش کارآفرینی به یکی از مهمترین و گستردهترین فعالیتهای دانشگاههای خارجی تبدیل شده است. آنچه در این دورهها بیشتر مورد توجه قرار گرفته است، اهداف آموزشی، مناسببودن محتوای دورههای آموزشی، کارآفرینانه بودن شیوههای تدریس، ایجاد و گسترش مفهوم و فرهنگ کارآفرینی در محیط دانشگاه، ایجاد تحرک برای توسعه اقتصادی، ترغیب دانشگاهها به برگزاری دورهها و کارگاههای آموزش کارآفرینی، گسترش پژوهشها در خصوص کارآفرینی و کارآفرینان، حمایتهای اطلاعاتی، مشاورهای و مالی لازم به منظور راهاندازی فعالیتهای کارآفرینانه از سوی دانشجویان و دانشآموختگان، ترکیب اعضای برگزارکننده دورهها و فعالیتهای آموزشی کارآفرینی، اثر بخشی دورههای کارآفرینی و تطبیق و هماهنگی دورههای آموزشی و موارد یاد شده با یکدیگر به منظور تربیت دانشجویان و دانشآموختگان کارآفرین است.
بر همین پایه در دهه 1980، دانشگاهها بر حسب ویژگیهای گروههای دانشجویی و نیازهای محلی، منطقهای و ملی، همزمان با افزایش شمار دورههای آموزشی درخصوص روند کارآفرینی، برنامههای آموزشی و پژوهشی متعددی نیز برای سازمانهای خصوصی و عمومی طراحی و اجرا کردهاند. دولتهای اروپایی نیز حمایتهای ویژهای از فعالیتهایی که به تشویق کارآفرینی در جوانان منجر میشود، روی آوردهاند.
در آمریکا نیز آموزش کارآفرینی در چارچوب دورههای دانشگاهی و از سوی مؤسسههای ویژه مورد توجه بسیار قرار گرفته است. کانادا و برخی از کشورهای آسیایی چون فیلیپین، هند و مالزی نیز گامهای اساسی در جهت پشتیبانی از فعالیتهای کارآفرینی برداشتهاند. این حمایتها در برگیرنده راهنماییهای عملی، مشاوره، ارائه تسهیلات مالی و برگزاری دورههای ویژه در خصوص کارآفرینی در دانشگاهها یا خارج از آنهاست. [21]
بدین ترتیب با ارزیابی درسها و دورههای گوناگون آموزشی کارآفرینی میتوان گفت در موارد یاد شده تلاشهای زیادی در زمینه ارائه آموزش مربوط به کارآفرینی، کسب تخصصها و مهارتهای لازم در جهت بهرهمنده از فرصتهای اقتصادی، القای خطر مخاطرهپذیری در فعالیتهای کارآفرینانه و تقویت نگرشها و تمایلات در راستای پذیرش دگرگونیهای به عمل آمده است.
تحصیلات و کارآفرینی
یکی از موضوعهای مورد توجه پژوهشگران این است که آیا افراد، کارآفرین به دنیا میآیند یا از راه تحصیلات، کارآفرین میشوند. این نکته اهمیت و نقش تحصیلات را در کارآفرینی بیشتر نمایان میسازد.
هورنادی(Hornadoy ) و تایکن(Tieken ) در بررسیهای خود دریافتهاند که بسیاری از کارآفرینان موفق احساس میکنند پیش از نسل جوان کنونی، تحصیلات اهمیت کمتری برای کارآفرینان داشته است. با وجود این، اکنون به علت رشد بالای فناوری و رقابت تنگاتنگ، آموزش اهمیت ویژهای پیدا کرده است.
وسپر(Vesper ) درخصوص تحصیلات معتقد است کارآفرینانی که احتمال شکستشان بیشتر است، کسانی هستند که تجربه دارند، اما تحصیلات ندارند. دومین گروه از کارآفرینان که احتمال شکست آنها حتی بیشتر از دسته اول است، کسانی هستند که آموزش دیدهاند، ولی تجربه ندارند. برعکس، آن کارآفرینانی که هم تجربه دارند و هم آموزش دیدهاند، پرسودترین فعالیتها را رهبری میکنند. [22]
جنینگز و همکارانش نیز گرچه تحصیلات دانشگاهی را یک پیش ضرورت برای موفقیت نمیدانند، اما در عین حال پیشنهاد میکنند که بهتر است برای رشد و ارتقاء در سلسله مراتب شرکتهای بزرگ و رهبری شرکتهای خانوادگی، تحصیلات دانشگاهی و آموزشهای مدیریتی نیز مورد توجه قرار گرید. [23]
پیشینه کارآفرینی در ایران
در ایران تا آغاز برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، به کارآفرینی توجهی نشده بود. اما در این برنامه به علت وجود بیکاری گسترده بویژه در میان جوانان و دانشآموختگان دانشگاهها و پیشبینی تشدید این معضل در دهه 1380، کارآفرینی مورد توجه قرار گرفته است.
بر اساس بند 2-الف، راهکارهای اجرایی بخش آموزش عالی مندرج در جلد دوم پیوست شماره 2 لایحه برنامه پنج ساله سوم توسعه، کارآفرینی و کارآمدی دانشجویان و دانشآموختگان از راه تحول برنامهها و شیوههای آموزشی تأکید شده است. لذا به منظور توسعه و ارتقای سطح کارآفرینی، بویژه ابعاد آموزشی و پرورشی دانشجویان و دانشآموختگان مقاطع گوناگون تحصیلی و فراهمآوردن مشارکت هر چه بیشتر دانشگاهیان در توسعه کشور، آییننامه طرح توسعه کارآفرینی در دانشگاههای کشور تهیه و برای اجرا به دانشگاهها ابلاغ شد.[۲4]
توسعه کارآفرینی در برنامه مورد اشاره در سطح وزارتخانههای علوم، تحقیقات و فناوری، بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، جهاد کشاورزی و صنایع و معادن و نیز جهاد دانشگاهی مطرح و در حال اجراست.
وزارت علوم، تحقیقات و فناوری مسئولیت اجرایی«طرح توسعه کارآفرینی در دانشگاههای کشور» را که به اختصار «کاراد» نامیده میشود، به سازمان سنجش آموزش کشور واگذار کرده است. این سازمان نیز از اواخر سال 1379 نسبت به سازماندهی آموزش کارآفرینی در دانشگاههای مجری طرح اقدام نموده است. [25]
اهداف کارآفرینی
اهداف طرح توسعه کارآفرینی در دانشگاههای کشور که به منظور ترویج، پژوهش و آموزش و پرورش کارآفرینان صورت میگیرد، به شرح زیر است:
الف- ترویج روحیه و فرهنگ کارآفرینی و بالابردن شناخت جامعه دانشگاهی بویژه دانشجویان نسبت به کارآفرینی، کارآفرینان و نقش آنها در رونق اقتصادی، ایجاد اشتغال و رفاه
ب- ترغیب و جذب جامعه دانشگاهی به دورههای آموزش کارآفرینی
پ- گسترش پژوهشهای دامنهدار در خصوص کارآفرینان، پروژههای کارآفرینی، محیط و فضای کارآفرینان و دیگر زمینههای مربوط به آن با توجه به شرایط و ویژگیهای ایران [26]
مشکلات کارآفرینی
دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی برای اجرای طرح کارآفرینی با مشکلاتی روبهرو هستند که عمدهترین آنها را میتوان چنین برشمرد:
1- امروزه بیشتر درسهای دانشگاهی بویژه در رشتههای علوم انسانی به شیوه نظری ارائه میشود و تلاش جدی برای کاربردی کردن آنها نشده است. بیشتر دانشجویان یک رشته مطالب درسی را حفظ کرده و امتحان میدهند و سرانجام موفق به گرفتن مدرک میشوند.
از این رو بیشتر فارغالتحصیلان دانشگاهها با نیازهای بازار کار هماهنگی و همخوانی ندارند و تخصصها و مهارتها همجهت و همسو با نیازهای بازار کار شکل نمیگیرد. به علت کاربردی نبودن درسهای دانشگاهی بویژه در رشتههای فنی، دانشآموختگان آمادگی برای کار ندارند.
2- از دیگر مشکلات در زمینه اشتغال، نهادینه نشدن فرهنگ کارآفرینی در سطوح گوناگون جامعه است. متأسفانه به جای ایجاد فرهنگ کارآفرینی، فرهنگ کارمندپروری در جامعه رشد و گسترش یافته است که این امر با توجه به پایین بودن ظرفیت جذب نیرو در ادارهها و سازمانها مشکلاتی پدید آورده است.
3- بازار کار هماهنگ با تحولات علوم و تکنولوژی در حال دگرگونی است. از این رو بازار کار به برخی تخصصهای تازه نیازمند است که لزوماً دانشآموختگان دانشگاهها در دوران تحصیل فرا نمیگیرند.
4- محدودیت اختیار مدیران دانشگاهها در زمینه برگزاری درسهای کارآفرینی و برنامهریزی بلند مدت برای کارهای اشتغالزا، منجر به کاهش ابتکار و نوآوری میشود. از اینرو، ناگزیر به برنامهریزی در کوتاهمدت میشوند. برنامهریزیهای کوتاه مدت نیز به کاهش ابتکارهای کارآفرینانه با آثار درازمدت میانجامد.
5- مشکل دیگر، نبود ارتباط میان دانشگاهها و مراکز تولیدی و صنعتی است، به گونهای که امروزه به رغم ایجاد و گسترش دانشگاههای صنعتی، حلقههای پیوند آنها با صنعت و تولید چندان شکل نگرفته است.
در واقع تا زمانی که ارتباط دانشگاه و صنعت به درستی شکل نگیرد، نمیتوان به پیشرفت و توسعه جدی کشور امیدوار بود.
6- ناآشنایی جوانان با بازار کار و مشارکت نداشتن فعال بخش خصوصی در زمینههای پژوهش، توسعه، فعالیتهای تولیدی و کارآفرینی از دیگرمشکلات است.
کارهای انجامشده
دانشگاههای کشور به تدریج اقدامات لازم در زمینه اجرای این طرح را آغازکردهاند. این فعالیتها در زمینههای آموزشی، پژوهشی و خدماتی است.
آموزش کارآفرینی در دانشگاهها معمولاً دارای دورههای پایه، عمومی و اختصاصی بوده و در دانشکدههای گوناگون با توجه به نوع دانشکده دارای محتویات متفاوت است.
هم اینک شماری از دانشکدههای مدیریت و بازرگانی واحدهای کارآفرینی و برنامههای گوناگون سازماندهیشده ارائه میدهند و نیز در چند دانشگاه، مراکزکارآفرینی درمحیط دانشگاهی ایجاد شده است. [27]
امروزه آموزش کارآفرینی آرامآرام جای خود را در درسها و رشتههای گوناگون دانشگاهی باز کرده است، چراکه در این دورهها ویژگیها و اقدامات لازم برای رشد، بقا و کارآفرین ساختن سازمانها، شرکتها و اداره های کوچک و بزرگ در نظر گرفته شده است. فعالیتهای آموزشی در دانشگاهها با برگزاری دورههای آموزش کارآفرینی آغاز شده است.
دانشگاههای مجری این طرح در زمینههای پژوهشی نیز مبادرت به تهیه و اجرای طرحهای پژوهشی گوناگون در زمینه کارآفرینی کردهاند.
در زمینه خدماتی ومشاورهای نیز میتوان به مورادی مانند انتشار کتابها، مقالهها، نشریهها، خبرنامهها، برگزاری همایشها و سخنرانیها، کارگاههای آموزشی، نمایشگاههای کتاب، تکثیر فیلمهای آموزش کارآفرینی و کارآفرینان و طراحی و تکثیر پوسترها ، بروشورها، تراکتهای آموزشی و تبلیغاتی مربطو به آن اشاره کرد.
از این رو میتوان گفت که این امر در چند سال گذشته در دانشگاههای ایران نیز آغاز شده ولی برای ساماندهی آن نیاز به برنامهریزی منسجمو هماهنگ است و امید میرود که این امر یعنی آموزش و تربیت کارآفرینان با تلاش بیشتر و برنامههای مناسب صورت گیرد. [28]
پیشنهادها
چنانکه گفته شد، افزایش چشمگیر بیکاری بویژه در میان گروههای تحصیلکرده زنگ خطر را برای مقامات کشور به صدا در میآورد و از این رو ضروری است که برای حل این مشکل برنامهریزی دقیق، فراگیر و درازمدت صورت گیرد.
«کارآفرینی» یکی از این راههایی است که شایسته است به عنوان اقدامی پایدار در جهت اشتغالزایی در اولویت قرار گیرد به گونهای که مردم بویژه جوانان را چنان تربیت کند که توانایی اقدام وعمل مناسب همراه با انعطافپذیری و پذیرش موقعیتهای شغلی ناامن و پیچیده را در بازار کار داشته باشند و بتوانند مشاغل تازهای همراه با نوآوری و خطرپذیری شایسته ایجاد کنند.
در این راستا، دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی دولتی به علت داشتن اعضای هیأت علمی ثابت و امکانات پژوهشی پیشرفته در سطحی که مراکز غیردولتی به سختی توان فراهم کردن آنها را دارند میتوانند در زمینه تولید دانش و تکنولوژی با شتاب حرکت کنند، در مورد نظامهای صنعتی پیشرفته پژوهش کنند و از دستاوردهای آنها بهرهمند شوند.
این مراکز با در اختیار داشتن امکانات پیشرفته و مؤسسات پژوهشی میتوانند در زمینه تولید مواد، دستگاهها و قطعات گوناگون فعالیت کنند، با ارائه طرحها و مشاورههای لازم به سازمانها و شرکتهای دولتی و غیر دولتی، زمینه ایجاد شرکتها و واحدهای تولیدی سودآور را فراهم آورند، دانشجویان را با گذراندن دورههای آموزشی ویژه برای هماهنگی با نیازهای در حال تحول جامعه آماده سازند و از این راه زمینههای کارآفرینی را در جامعه فراهم کنند.
دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی برای رسیدن به این هدف باید در برنامههای آموزشی و درسی خود، آموزشهای کارآفرینی را مورد توجه قرار دهند و گامهای اساسی درجهت پشتیبانی از اقدامات و فعالیتهای کارآفرینی بردارند.
این گامها میتواند دربرگیرنده موارد زیر باشد:
1-دانشگاهها و مؤسات آموزش عالی بایدتلاش کنند تا دانشجویان را با دانش و تئوریهای اقتصادی و کارآفرین آشنا سازند، تا آنها را در موقعیت مناسبی برای شناخت عوامل اقتصادی و غیراقتصادی مؤثر در رشد وتوسعه کشور قرار دهند و دانشجویان بتوانند به بینش و وسعت نظر کافی برای درک پدیدههای توسعه علمی واقتصادی دست یابند. این پدیدهها در برگیرنده کسب دانش و درک مفاهیم مدیریت اقتصادی و موارد زیر میشود:
شناسایی فرصتها و چگونگی بهرهگیری از آنها، چگونگی دستیابی به منابع اقتصادی، کسب دانش و مهرات در کاربرد فنون تحلیلی و مدیریتی مانند توانایی تحلیل یک موقعیت اقتصادی، ترکیب یک طرح عملیاتی، تعیین و تقویت ظرفیت استعداد و مهارتهای کارآفرینی.
در درسهای یادشده باید تلاش شود تا در دانشجویان انگیزه و روحیه کارآفرینی ایجاد شود. افزون بر اینها سعی شود دانشجویان را خودباور و شجاع، نوآور و خلاق، مسئولیتپذیر و هدایتگر، استقلالطلب و آیندهنگر و توانمند در رویارویی با ابهام و خطرپذیر و متکی به نفس بارآورند.
در همین راستا باید تلاش شود دانشجویان را به دنبال ایدههای نو بکشانند تا برای رسیدن به اهداف خود قادر به کنار گذاشتن روشهای معمول باشند و راهکارهای تازهای بیازمایند، توانایی کشف و ارزیابی پرشتاب فرصتها، تصمیمگیری درست و بجا، گردآوری منابع و برنامهریزی برای فعالیتهای اشتغالزا و توسعه وگسترش آنها بیابند و نگرشهای آنها به گونهای سازماندهی شود که در شرایط گوناگون توانایی پذیرش دگرگونیها را داشته باشند.
2- ایجاد یا گسترش رشتههای، دورهای، واحدهای درسی و مراکز کارآفرینی در دانشگاهها و سازماندهی این مراکز در قالب شبکههای کارآفرینی ضروری است. در این برنامهها باید مناسببودن محتوای دوره آموزشی، گزینش مفاهیم درسی مفید و مناسب، استفاده از فنون گوناگون برای بهبود عملکرد آموزشی و کیفیت یادگیری دانشجویان در مراحل مختلف آموزشی مورد توجه قرار گیرد.
دورههای ویژه آموزشی نظری و عملی میتواند دربرگیرنده دورههای مقدماتی و عالی باشد. تدریس این درسها در دانشکدههای بازرگانی و مهندسی ضروری است.
برنامهریزی برای تربیت کادر آموزشی کارآفرینی در دانشگاهها نیز باید در این راستا مدنظر قرار گیرد.
3-ایجاد یا گسترش مراکز کارآفرینی در دانشگاهها و سازماندهی آنها در قالب شبههای کارآفرینی ضروری است. به سخن دیگر، باید سازمانها و تشکیلاتی در دانشگاهها ایجاد شود که دانشجویان افزون بر فعالیتهای آموزشی و پژوهشی، در فعالیتهای اقتصادی نیز مشارکت داده شوند. ایجاد کارگاههای خوداشتغالی در دانشگاهها باعث میشود که دانشجویان گذشته از کار کردن به هنگام تحصیل، تجربههای همخوان با رشته تحصیلیشان نیز با توجه به امکانات کنونی دانشگاهها پیش از فارغالتحصیل شدن به دست آورند.
4- یکی ازعلومی که با وجود گستره وسیع آن در عرصه صنعت و اقتصاد کشور و ایجاد فرصتهای شغلی، کمتر مورد استفاده قرار میگیرد، بیولوژی است.
ایجاد نظام آموزشی و پژوهشی در زمینه بیولوژی کاربردی با توجه به شرایط اقلیمی کشورمان میتواند در بسیاری موارد به بومیسازی فناوریهای پیشرفته و کارآفرینی منجر گردد. تربیت تکنسین بیولوژی کاربردی که هنوز جای آن در برنامههای آموزشی کشورمان خالی است باید مورد تأکید قرار گیرد. این امر میتواند یکی از راهکارهای مناسب برای حل بخشی از بیکاری جوانان باشد.
در این خصوص ایجاد دانشکده علوم زیستی کاربردی به منظور توسعه آموزشهای علمی و کاربردی بیولوژی پیشنهاد میشود.
5- دانشکدههای مدیریت تلاش کنند به دانشجویان رشتههای مدیریت، مجموعهای از دانش و مهارتهای مدیریت و فناوری و کارآفرینی مرتبط با صنایع کوچک بیاموزند.
افزون بر این، دانشگاهها باید بتوانند مستقیماً یا از راه تأسیس نهادهای وابسته به عنوان مرکز اجاد و پرورش شرکتهای مورد بحث عمل کنند و با فراهم آوردن امکانات و تسهیلات لازم، هر چند اندک، در مراحل نخستین تولد و رشد آنها، هزینه و ریسک تأسیس شرکت برای کارآفرینان را کاهش دهند.
شرکتهای یاد شده باید بتوانند در یک فرآیند تکاملی هر چه زودتر از دانشگاه مستقل و در مدت معینی به شرکتهای خصوصی تبدیل شوند و پس از آن، دانشگاهدر پوشش توافقنامههای مربوطه از آنها پشتیبانی کند ضمن اینکه شرکتهای نیز در صورت موفقیت در بازار میتوانند به تحقیقات دانشگاهی کمک کنند.
6- راهنمایی علمی، بسترسازی، حمایتهای مشاورهای و مالی لازم از طرحهای کارآفرینانه دانشجویان و استادان ضروری است. این حمایتها و تسهیلات بویژه در مورد طرحهایی که به مرحله اجرا رسیده، بیشتر لازم است. افزون بر این، شناسایی کارآفرینان موفق دانشگاهی و معرفی الگوهای دانشگاهها و دانشآموختگان کارآفرین به دانشجویان نیز به گرایش بیشتر دانشجویان به ارائه چنین طرحهایی میانجامد.
7- دولت باید تلاش کند از دانشگاها و مؤسسات آموزش عالی کارآفرین پشتیبانی کند. این پشتیبانی میتواند به شکل سیاستگذاری، ایجاد انگیزه، برنامهریزی، تأمین امنیت سیاسی و اقتصادی و تصویب قانون مربوطه صورت گیرد. افزون بر این، دولت باید با تسهیل روابط علمی و صنعتی مربوط با کارآفرینی درحوزه تکنولوژیهای گوناگون، جریان نوآوری در سطح کشور را در قالب نظام ملی نوآوری انسجام بخشد.
8- ایجاد یک بانک اطلاعاتی نیز باید مورد توجه باشد زیرا فراهم ساختن اطلاعات لازم برای آگاهی استادان و دانشجویان از نیازها ومسایل کاری رشته تخصصیشان در رشد و ایجاد روحیه کارآفرینی آنها بسیار مؤثر است. از این رو ایجاد بانکهای اطلاعاتی در این دانشگاهها ضروری است. چنین بانکهایی میتوانند اطلاعات لازم را برای آشنایی با اقدامات و فعالیتهای کارآفرینانه در اختیار دانشجویان قرار دهند.
منابع
[1] - رحیمی،حسین،«ضرورت آموزش کارآفرینی در دانشگاهها»، چکیده مقالات چهل و چهارمین نشست رؤسای دانشگاهها و مراکز علمی- تحقیقاتی کشور.(1)، تهران:مؤسسه پژوهش وبرنامهریزی آموزش عالی،1380 ، ص 61.
[2] - هاشمی، حمید،«سرمایههای جاودان»، ویژهنامه همایش کارآفرینی و فناوریهای پیشرفته، تهران: مؤسسه توسعه دانش وپژوهش ایران ،1380 ،ص126
[3] -همان ص 126.
[4] - مقیمی، فضلا..،«کارآفرینی،سنجش و پژوهش»، گاهنامه مرکز مطالعات سازمان سنجش آموزش کشور، شماره سوم،بهار 1381،ص7.
[5] - جهانگیری، علی،«دولت کارآفرین»، مدیریت دولتی، شماره 51 ، 1380، ص 51.
[6] - احمدپورداریانی، محمود، کارآفرینی، تهران: شرکت پردیس 57 ، 1379، ص ن.
[7] هاشمی، پیشین، ص 127.
[8] - همان ص 126.
[9] صدیق، محمدجعفر، «نقش انکوباتورها در بسترسازی کارآفرینی برای دانشآموختگان دانشگاهها»، چکیده مقالات چهل و چهارمین نشست رؤسای دانشگاهها و مراکز علمی و تحقیقاتی کشور(2)، تهران: مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، 1380، ص 64.
[10] - ویژهنامه همایش کارآفرین و فناوریهای پیشرفته «گفتگو با عقیل ملکیفر»، تهران : مؤسسه توسعه دانش و پژوهش ایران، 1380، ص 52 .
[11] - همان ، ص 53.
[12] - ویژهنامه همایش کارآفرینی و فناوریهای پیشرفته، «گفتگو با کامبیز طالبی»،تهران: مؤسسه توسعه دانش و پژوهش ایران،1380، ص 17.
[13] -همان ص 22.
[14] - همان ص 23.
[15] بیکاس سی سانیال،«تحول در سیاستگذاری و اعمال مدیریت در آموزش عالی»، ترجمع داوود حاتمی، فصلنامه پژوهش و برنامهریزی در آموزش عالی، شماره 1 و 2 (شماره مسلسل 15 و 16 )، سال ششم، بهار و تابستان 1377، ص 12.
[16] - محسنی، منوچهر، «دانشگاه و بستر رشد تاریخی از نظر ساختارها و نقشها»، مجموعه مقالات سمینار دانشگاه، جامعه و فرهنگ اسلامی(1)، تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1378، ص 366.
[17] - اطاعت، جواد، «آموزش و توسعه»، اطلاعات سیاسی – اقتصادی، سال سیزدهم، شماره یازدهم و دوازدهم(شماره مسلسل 44-143 )، مرداد و شهریور 1378، ص 214.
[18] - تسنیمی، عباسعلی، وسجادی، سید مهدی«شیوههای ارتقای جایگاه آموزش عالی دولتی»، مجلس و پژوهش، شماره 23، سال پنجم، دی و بهمن1376، ص 290.
[19] - تسلیمی، محمد سعید،« به سوی بازشناسی و تبیین مجدد نقش دانشگاه»، دانش مدیریت، شماره 47، سال دوازدهم، زمستان 1378، ص 3 .
[20] - فرهنگی، علیاکبر، و حسینی، سیدحیدر، « رهبری و مدیریت در دانشگاهها» ، همان ، ص 36.
[21] - پورداریانی، احمد، پیشین، ص 176.
[22] - همان، ص 110.
[23] - همان.
[24] - مقدمه آییننامه طرح توسعه کارآفرینی در دانشگاههای کشور(کاراد)، شماره2519/11 مورخ27/3/1381 ، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری.
[25] - مقیمی، پیشین، ص 8.
[26] - آییننامه طرح توسعه کارآفرینی در دانشگاههای کشور(کاراد)، ص 1.
[27] - عسگری، ناصر، « توسعه کارآفرینی در دانشگاهها »، سنجش و پژوهش، گاهنامه مرکز مطالعات سازمان سنجش آموزش کشور، شماره سوم، بهار1381، ص 10.
[28] - رحیمی، غلامحسین، « سازماندهی آموزش کارآفرینی در دانشگاهها»، چکیده مقالات چهل و چهارمین نشست رؤسای دانشگاهها و مراکز علمی و تحقیقاتی کشور(2)،تهران: مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، 1380، ص50 .
برگرفته از: اطلاعات سیاسیـاقتصادی
کارآفرینی اگرچه یک شغل نیست و ترویج فرهنگ آن در جامعه ، ابتدا موجب افزایش بیکاری می شود ، اما موتور توسعه است و بیکاری های پنهان را نه تنها آشکار و درمان می کند ،بلکه باعث پیشگیری از آن نیز می شود .در اینجا این سوال مطرح می گردد که اگر کارآفرینی یک شغل نیست و نتیجه کار او نیز ممکن است بیکاری را افزایش دهد ، پس کارآفرینی چیست و کارآفرین کیست ؟ چرا آنها را موتور توسعه اقتصادی نامیده اند ؟ آیا کارآفرینی انواع مختلفی دارد؟ آیا ویژگی های روان شناختی و جمعیت شناختی کارآفرینان اقتصادی ، سیاسی ،اجتماعی با هم تفاوت دارند؟ و.....
مفهوم کارآفرینی
واژه کارآفرینی در زبان فارسی واژه ای است نو که معنای لغوی آن ، شنونده یا خواننده ناآشنا به مفهوم اصلی آن را ، که ترجمه انگلیسی Entrepreneurship است به اشتباه می اندازد. این واژه اغلب در اذهان ، مفهوم اشتغالزایی و ارتباط مستقیم و ذاتی با کار (آن هم از نوع فیزیکی آن ) را تداعی می کند، در حالی که کارآفرینی به معنی حقیقی خود تعاریف مختلف و متنوعی دارد. به طورکلی می توان گفت که اساس و جوهره اغلب تعاریف ارائه شده در فرهنگ غرب به مفهوم " فرآیند خلق ثروت" یا "تخریب خلاق" می باشد که طبیعتا چنان فرآیند و چنین تخریبی توام و همراه با ریسک است .
متاسفانه عده ای در کشور ، کارآفرینی را به عنوان یک شغل معرفی می کنند و آنها را در کنار کارگر ، مدیر، مهندس ،پزشک ،خلبان ،وکیل ،جوشکار و.... قرار می دهند و عده ای دیگر آن را شغل آفرینی می دانند، عده ای دیگر کارآفرین را کسی می دانند که فقط بتواند کارگاه یا کارخانه یا شرکتی را تاسیس ،راه اندازی و مدیریت نماید و ریسک آن را متقبل شود. عده ای دیگر فقط فقط صاحبان کسب و کارهای کوچک و نوآور را کارآفرین می دانند و عده ای شالوده کار را در عصر فرا صنعتی " کارآفرینی " و در عصر صنعت " استخدام " معرفی می کنند،عده ای دیگر کارآفرینی را مترادف با شغل آزاد و کارآفرین را به معنی کارفرما و سرمایه دار تلقی می کنند .علاوه بر برداشت های غلط فوق که در ایران رایج شده است در جهان نیز وجه مشترک و بستر تمام تعاریف ، تفاسیر و ابعاد مختلف کارآفرینی منحصر به کار و اقتصاد می شود، به عبارت دیگر تاکنون کارآفرینی، در جهان فقط در حوزه کسب و کار و آن هم در بعد اقتصادی مطرح بوده است و آنجایی هم که از کارآفرینی اجتماعی ، سیاسی و یا فرهنگی صحبت شده است عمدتا به معنی کشف ،جذب و بهره برداری از فرصت های سیاسی ،فرهنگی و اجتماعی درآمدزا و سودآور بوده است نه صرف کارآفرینی اجتماعی ، سیاسی و یا فرهنگی.
به عبارت دیگر وقتی در غرب صحبت از کارآفرینی اجتماعی می شود عمدتا منظور این است که از طریق کسب و کار، درآمدی برای امور اجتماعی و عام المنفعه حاصل نمایند و یا ساختار اجتماعی ، سیاسی یا فرهنگی کشورشان را برای تسهیل و حمایت از کارآفرینی اقتصادی تغییر ، اصلاح یا تکمیل نمایند.
در فرهنگ غرب وقتی صحبت از کارآفرینی فرهنگی می شود، منظور این است که کسب و کار تازه ای در عرصه فرهنگ ایجاد کنند و یا برای افزایش فروش محصولات فرهنگی استراتژی کارآفرینانه را به کار گیرند و .... به هر حال در آن فرهنگ ، هدف از کارآفرینی فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ، تخریب خلاق در اصالت ،رسالت ،روش ها ،مولفه ها و ساختار فرهنگ ، اجتماع یا سیاست نیست و تقریبا هر آنچه که به این نام مطرح می شود نهایتا به منظور تقویت کارآفرینی اقتصادی است . برای روشن تر شدن موضوع لازم است بدانیم که ادبیات کارآفرینی نشان می دهد کارآفرینی تاکنون از طریق مدل استقرایی تعریف و تبیین گردیده است ؛ یعنی همانطور که در شکل زیر دیده می شود ابتدا شاخص ها و ویژگی های شخصیتی و رفتاری افراد موفق در کسب و کار مورد شناسایی قرار گرفته و سپس بر اساس آن مولفه ها، ابعاد، مفاهیم ، فرضیه ها و مدل هایی را برای کارآفرینی طراحی و ارائه نموده اند.بدین ترتیب و با این رویکرد یا روش که مدل استقرایی نامیده می شود کارآفرینی فقط در بعد اقتصادی تعریف و تبیین شده است و لذا فقط رفتار کارآفرینانی مورد بررسی و شناخت قرار گرفته است که در حوزه کسب و کار فعال بوده اند.
اما از آنجایی که حوزه فعالیت های کارآفرینانه محدود به امور کسب و کار نمانده و به مرور این قلمرو گسترش یافته ،وقت آن رسیده است که از روش قیاسی به موضوع کارآفرینی نگاه شود یعنی ابتدا گمانه زنی ، نظریه پردازی ،مدل سازی و فرضیه پردازی شود و سپس مفاهیم و ابعاد و مولفه های کارآفرینی شناسایی و تبیین گردد تا نهایتا به رفتار کارآفرینانه برسیم که تنها به حوزه کسب و کار محدود نمی باشد و می توانید رفتار کارآفرینانه را در حوزه سیاسی ،فرهنگی ،اجتماعی نیز به معنی حقیقی و محض آن یعنی بدون زمینه و فعالیت های اقتصادی و جدا از فرصت های درآمدزا شناسایی و تعریف نمایید. به عنوان مثال کارآفرینی فرهنگی با این رویکرد یعنی خلاقیت و نوآوری یا تخریب خلاق در فرهنگ جامعه نه در محصولات فرهنگی یا به عبارت دیگر ایجاد چیزی ارزشمند در فرهنگ جامعه و کارآفرینی اجتماعی یعنی تخریب خلاق در سازو کارها، قوانین ،عرف و عادات و رسوم یا مناسبات و روابط اجتماعی و....... بدین ترتیب رفتار کارآفرینان فرهنگی ،سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی به طور جداگانه شناسایی ،تعریف و با یکدیگر تطبیق داده خواهند شد.
بر اساس رویکرد قیاسی ، تعریف کارآفرینی عبارت است از ارزش کارآفرینی و کارآفرین کسی است که بتواند ارزشی را در جامعه خلق نماید؛ چه ارزش مادی ، چه ارزش معنوی ، سیاسی ، فرهنگی یا اجتماعی ، بنابراین کارآفرینان اجتماعی کسانی هستند که در صدد شناسایی و رفع نیازهای جامعه اند و در این راه از اعتبار اجتماعی خود مایه می گذارند و برای رسیدن به هدف و ماموریت خود دست به ایثار و از خود گذشتگی می زنند ، همچنان که کارآفرینان سیاسی در صدد شناسایی نیازها و خلاء های سیاسی جامعه هستند و می کوشند تا موانع سیاسی موجود را جهت رشد و توسعه جامعه و استقرار عدالت و دموکراسی شناسایی و از سر راه بردارند،البته از طریقی نو و کارآفرینانه و بالاخره کارآفرینان فرهنگی افرادی هستند که ارزش های فرهنگی را در جامعه خلق ، کشف و یا احیا می نمایند. در هر صورت هر یک از کارآفرینان اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی همچون کارآفرینان اقتصادی دائما در جست و جوی نیازها و فرصت ها هستند تا از طریق خلاقیت ،ریسک پذیری و رهبری ، ارزشی را در جامعه ایجاد و خلاء یا نقصی را دفع و اصلاح نمایند .بنابراین می توان گفت : کارآفرینی یک شغل نیست که فقط در بعد اقتصادی و آن هم در حوزه کسب و کار مطرح باشد بلکه فراتر از آن یعنی یک سبک زندگی یا یک فرهنگ است که همواره همراه کارآفرین است و بر تمام شئونات زندگی او تاثیر می گذارد؛ از جهان بینی و ایدئولوژی و انتخاب دین وی گرفته تا انتخاب همسر ، شغل و حرفه و روش انجام کارهایش . لذا کسی که دارای ویژگی های کارآفرینانه است الزاما نباید وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرینی شود .همانطور که افراد زیادی در حوزه های فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی فعالیت می کنند و دارای ویژگی های کارآفرینانه است الزاما نباید وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرینی شود.همانطور که افراد زیادی در حوزه های فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی فعالیت می کنند و دارای ویژگی های کارآفرینانه هستند ولی صاحب کسب و کاری نیستند و یا بر عکس افراد زیادی هستند که در موقعیت های کارآفرینانه قرار دارند یعنی صاحب کسب و کاری هستند اما رفتار کارآفرینانه ندارند. لذا یک خانم خانه دار ، یک محصل ، یک نویسنده ، یک خبرنگار ، یک استاد دانشگاه ، یک سیاستمدار ، یک کارخانه دار ، یک روحانی ، یک تاجر یا یک کارگر می تواند رفتار کارآفرینانه داشته باشد یا نداشته باشد. بطور کلی می توان گفت کارآفرینان به سبک خاصی زندگی می کنند، با عینک خاصی به جهان نگاه می کنند و به روش خاصی با مسائل و مشکلات و پدیده ها برخورد می کنند .آنها یک زندگی کارآفرینانه دارند که ممکن است در این زندگی کسب و کار کارآفرینانه ای داشته باشند یا نداشته باشند.مشخصات چنین زندگی ذیلا توضیح داده می شود.
زندگی کارآفرینانه
زندگی کارآفرینانه زندگی است که جستجوگری ،تکاپو و تلاش مستمر و بی وقفه برای رسیدن به کمال ،اساس آن است . زندگی ای که باید دائما در جستجوی میان برها باشی و خلاقیت جوهره آن است . زندگی ای که هیچ گاه به وضع موجود اکتفاء نمی شود و در حالیکه باید با یک چشم به آینده بنگری با چشم دیگرت باید به دنبال شکار ایده ها و فرصت ها از گذشته و حال باشی .زندگی که در آن شوق و صراحت و نشاط و صداقت و مثبت اندیشی آذوقه راه و سفر است . سفری سخت و خطرناک و مهیج و پایان ناپذیر .زندگی که در آن ارزش فرصت ها بسیار بیشتر از ارزش طلاست . زندگی که در آن امروزت با فردایت یکسان نیست و هر لحظه باید تصمیمی جدی و سرنوشت ساز بگیری . زندگی که بی توجهی به شرایط محیطی هر لحظه نقاط قوتت را تبدیل به نقاط ضعف می کند.زندگی ای که در آن شکست مفهومی دیگر دارد و گاهی باید عمدا راه اشتباه را طی کنی تا به جواب درست برسی .زندگی که ارزش ها و قوائد آنرا همواره باید زیر ذره بین قرار دهی و از نو ارزیابی و ارزش گذاری کنی .زندگی که اغلب توام با حیرت و ابهام است و گاهی با وجود آنکه هدف داری تا رسیدن به آن ،از آن بی خبری .زندگی که در آن تا آنجا باید احساساتی شوی که منطقت اجازه می دهد .در این زندگی باید پازلی را حل کنی که تصویر نهایی آن را ندیده ای ، با این وجود امیدوار هستی و ندایی از درون همواره تو را به سمت چشم انداز هدایت می کند .زندگی که در آن عشق رسیدن به مقصد خواب را از چشمانت می گیرد و برای موفقیت حتما باید اول طعم شکست را بچشی .زندگی که اگر برای آینده ات برنامه ای نداشته باشی دیگران برایت برنامه ریزی می کنند. زندگی ای که برای پول درآوردن اول باید از پول چشم پوشی کنی تا بتوانی نانی به کف آری و به غفلت نخوری . زندگی که در آن موفقیت بذر شکست را با خود نمی پاشد، بلکه برعکس شکست ها بذر موفقیت با خود می پاشند، زندگی که در آن اساسا شکست به معنی واقعه ای است که هنوز فوائد آن تبدیل به سود نشده است و معیارهای موفقیت با معیارهای رایج سنجیده نمی شود . زندگی که در آن شوخی و مزاح و بازی گاهی جدی تر از جدی است و امور بسیار جدی گاهی شوخی تر از شوخی می شوند. زندگی که در آن بیشتر فکر می کنی که چطور فکر کنی تا به اینکه به چیزی فکر کنی ، یک سوال خوب و به جا بهتر از هزارها پاسخ خوب و به جا ارزش دارد و بیشتر از آنکه به موضوع فکر کنی به انتخاب موضوع و تعریف صحیح آن فکر می کنی .زندگی که در آن با وجود اینکه می دانی رسیدن به کمال به کوشش نیست به جوشش است ولی تا می توانی می کوشی و در این راه دو درصد گفته ، برایت چو نیم کردار ارزش ندارد.
بلکه کارآفرینی یک سبک زندگی است ،زندگی که در آن خواستن چیزی ، هنگامی خواستن بحساب می آید که آن را بخواهی و برای آن اقدامی بکنی و توانستن هنگامی اتفاق می افتد که نمی توانم را فراموش کرده باشی .زندگی که در آن بجز اندیشه هیچ چیز کاملا در اختیار تو نیست و برای مسلمان ماندن باید هر لحظه ایمانت را تازه گردانی .زندگی که برای بقا، در کسب و کار باید حرف نویی برای گفتن داشته باشی و بدون خلاقیت محکوم به فنا خواهی بود .ضمن اینکه همواره نگران این هستی که مبادا اختراع هایت وسیله ای تکامل یافته برای رسیدن به هدفی تکامل نیافته باشد.زندگی که در آن چیز تازه ای بدست نمی آید مگر اینکه تازه ای برایت کهنه شود.
در این زندگی تصور و خیال برتر از دانش است، زندگی که در آن خلاقیت به معنویت می انجامد و معنویت به خلاقیت . زندگی که در آن خودشناسی یعنی خداشناسی و خودشناسی یعنی آگاهی از کارکرد سیستم فراشناختی ذهن و کنترل آن ،در این زندگی است که افراد به فرا آگاهی می رسند و بادقت در فهم خود و رسیدن به خویشتن خویش یک ساعت تفکرشان بهتر از سال ها عبادت می شود.زندگی که در آن سازمان ها پاسخ های درست به سوال های غلط نمی دهند و هر کارمند و مدیری یاد می گیرد که چطور یاد بگیرد و چطور فراموش کند، در این زندگی سازمان ها می دانند که فراتر از کارکنانشان نمی توانند بروند و به خوبی یاد گرفته اند تا زمانی که به روش های قبلی تفکر می کنند نمی توانند بروند و به خوبی یادگرفته اند تا زمانی که به روش های قبلی تفکر می کنند نمی توانند سبک مدیریت و سازمان خود را توسعه و بهبود بخشند،آنها می دانند که مسائل امروزشان با راه حل های دیروز حل نمی شود و حل مسائل امروز با راه حل های روز نیز برایشان کارساز نیست چون آنها باید مسائل آتی خود را با راه حل های آتی اما امروز حل کنند.
زندگی کارآفرینانه یعنی زندگی که تنها از سمت چپ مغز استفاده نمی شود ،بلکه سمت راست مغز بطور مستمر و فعال مورد استفاده قرار می گیرد و سبک های مختلف تفکر بطور آگاهانه انتخاب و در حل مسائل بکار می رود .زندگی ای که در آن عقل به اندازه ای رشد می یابد که دست خود را به عاقلتر از خود می دهد و بعضی اوقات دستش را به دل می دهد و می گوید از این جا به بعد کار من نیست .زندگی ای که در آن کل نگری و جزءنگری ،محافظه کاری و ریسک پذیری ، واقعیت ها و آرمان ها ،نظم و نوآوری و بسیاری از این قبیل اضداد با هم جمع می شوند و کارآفرین کامل جمع اضداد نامیده می شود.در این زندگی سازمان ها بر اساس شایسته سالاری کارکنان خود را انتخاب می کنند و از بوروکراسی اداری ، مقررات خشک و کنترل سخت گیر و جزءنگر و همچنین روابط رسمی و از بالا به پایین و انحصار اطلاعات پرهیز می شود ، ضمن اینکه شکست های باور کارکنان و مدیران مورد شناسایی و تشویق قرار می گیرد. در این زندگی شناخت و توسعه قالب های ذهنی اهمیت خاصی دارد و خردمند به کسی گفته می شود که اندیشه خود را به اصرار صحیح نداند و به آنچه که نفسش (قالب های ذهنی اش ) برای او می آراید اطمینان نکند، در این زندگی به اشخاص گفته می شود که دارای اعتماد به نفس بالایی هستند که بتوانند:
-با دیگران کار کنند،
-حداقل برخی از کارها را بهتر از دیگران انجام دهند،
خود را با موقعیت های تازه و افراد جدید انطباق دهند،
-در کارهایی که ابتدا دشوار به نظر می رسد ، مهارت پیدا کنند ،
-در شرایطی که اطلاعات کافی وجود ندارد تصمیم گیری کنند،
--به دیگران کمک کنند و از آنها حمایت نمایند،
-اگر فعالیت های گذشته شان مطابق انتظارشان نباشد آنها به طور موثری اصلاح کنند.
با این اوصاف است که کارآفرینان می گویند خداوند جسم انسان را حکیمانه طراحی کرده است ، طوری که نه بتواند به خود تیپا بزند و نه دست تایید به پشت خود بزند، بله زندگی کارآفرینانه زندگی ای است که کانون توجه افراد بیشتر به سمت فرصت ها هدایت می شود تا تهدید ها و با مهارت های خاصی تهدیدها به فرصت تبدیل می شوند و افراد به خوبی می دانند که فرصت ها دیر به دست می آیند و زود از دست می روند .در این زندگی همه کارها به نحو احسن انجام می شود حتی اگر آن کار ساختن سنگ لحد باشد و سازمان ها حقیقتا مشتریان خود را دوست دارند و در ارضای نیازهای آنها اکتفا به اظهارات آنها نمی کنند بلکه در جستجو و کشف نیازهای پنهان مشتریان خود هستند ، نیازهایی که مشتریان دارند ولی از آن بی خبرند.
زندگی کارآفرینانه به معنی زندگی است که در آن دیدن یعنی تجربه تفسیر نشده واقعیت و افراد می دانند که گاهی چشم ها به دارنده خود دروغ می گویند و خرد خیانت نمی کند کسی را که از او پند و اندرز بخواهد ، به عبارت دیگر افراد مراقب هستند تا فقط چیزهایی را نبینند که دلشان می خواهد ببینند یا آمادگی دیدن آن را دارند ،بلکه با چشمان خود بدون تعبیر و تفسیر ببینند.
در این زندگی مغز مزرعه آخرت است و دروغگو دشمن خدا ، ضمیر ناخودآگاه منبع باارزشی است که ارتباط با آن و استفاده از اطلاعات نهفته در آن یک مهارت محسوب می شود ،البته مهارتی قابل آموزش . در این زندگی افراد می دانند که نمی توانند باد را کنترل کنند اما می توانند بادبادنشان را تنظیم کنند و با پوست و گوشت و استخوان معنی این جمله را درک کرده اند که در بند آنی که در پی آنی .
کارآفرینان در این زندگی گاهی تقلید را بدتر از اشتباه می دانند و برعکس دیگران اگر به حد کافی به مشکل نزدیک شوند خود را قسمتی از مشکل نمی بینند،چون با ذهنی آگاه مسائل و مشکلات را شناسایی و تعریف کرده اند.
در زندگی کارآفرینانه حتما حق با اکثریت نیست و وقتی همه بر ضد شما هستند شما یا کاملا برحق هستید یا کاملا در اشتباه . در این زندگی معیار موفقیت در کسب و کار با معیارهای رایج تفاوت دارد یعنی اگر پولی از کارتان بدست نیاورید تا زمانی که کاری را انجام می دهید که آن را دوست دارید یک موفق حقیقی محسوب می شوید و گاهی در این زندگی می توانید بدون سخت کارکردن ، شرافتمندانه پولدار شوید.در این زندگی انسان برای موفقیت آفریده شده است و اشتباهات و شکست ها موفقیت هایی برای آموختن محسوب می شوند و موفقیت به عنوان یک سفر تلقی می گردد نه یک مقصد.
بله در زندگی کارآفرینانه ، حقیقت از اشتباه بهتر کشف می شود تا از سردرگمی و اغتشاش و 75 درصد موفقیت در چنین زندگی ای " به موقع حاضر شدن است " . در چنین زندگی ای انسان تا خود را شکست خورده نپندارد شکست نمی خورد و شکست ها بهای پیروزی ها محسوب می شوند.
در این زندگی همواره باید در تلاش برای تشخیص و تفکیک واقعیت ها از واقعیت نماها بود و جایی که مدارا درشتی باشد ،درشتی باید کرد و جایی که عقل به کار ناید دیوانگی . در زندگی کارآفرینانه کسی از ریسک های معقول و متوسط نمی ترسد چون همه برای بارش باران دعا کرده اند لذا از رعد و برق یکه نمی خورند ، آنها فقط وقتی جهت و مسیری موجود باشد حرکت نمی کنند بلکه خیلی اوقات صرفا حرکت می کنند تا یک جهت و مسیری را تولید کنند .آنها می گویند : تو پای در راه بنه هیچ مگوی خود راه گویدت چون باید رفت . در این زندگی تولید راه های جدید از انتخاب راه های موجود مهمتر است و علاوه بر درست بودن موضوعات ، به پرمایه گی آنها نیز توجه می شود لذا فقط به قسمت های "آه " " به موضوعات توجه نمی شود بلکه قسمت " وه " آنها نیز اهمیت خاصی دارد.
در زندگی کارآفرینانه هیچ کس به هیچ چیز بسنده نمی کند و کسی را پیدا نمی کنی که بجوید و بلاخره نیابد، اما به یافته ها نیز اکتفاء نمی شود .در چنین زندگی ترتیب امور مهم نیست بلکه نتیجه کار اهمیت دارد و طبقه بندی ، علامت گذاری و تعاریف پدیده ها ثبات و اهمیت چندانی ندارد یا به عبارت دیگر برای پدیده ها یک جامه برای همیشه دوخته نمی شود ، بلکه با تفکر خلاق مرتب جامه انها دریده می شود. در این زندگی همه افراد فرآِیند خلاقیت را طی کرده اند و به خوبی می دانند که چه وقت و چطور از ضمیر ناخودآگاه خود استفاده کنند .آنها می دانند که ضمیر ناخودآگاه ،حقایق ،داده ها آثار و نشانه های زیادی را از محیط دریافت می کند که ضمیر آگاه به دلیل قالبهای ذهنی به انها بی توجه است و از این منبع به نحو احسن استفاده می کنند ، در این زندگی هیچ چیز مثل " هیچ چیز " سودمندترین و دردسترسترین منبع برای خلاقیت نیست و افراد به خوبی می دانند که خیلی چیز ها قبل از اینکه خواصشان شناخته شود ،چیزهای بی ارزشی بوده اند و لذا از چیزهایی که در حال حاضر بی ارزش تلقی می شوند بی تفاوت و به راحتی نمی گذرند و لذا قادرند چیزهای با ارزشی از هیچ ایجاد کنند ( منظور چیزهایی است که مردم دیگر آنها را هیچ می شمارند.)
در زندگی کارآفرینانه افراد به خوبی معنی جمله زیر و آثار آن را درک می کنند و لذا راه فرار از آن را یاد گرفته اند ، " شما آن چیزی که فکر می کنید نیستید بلکه شما چیزی هستید که فکر می کنید دیگران راجع به شما چنین فکر می کنند ".
در این زندگی خوش بینی و تفکر مثبت بیشتر از سبک های دیگر زندگی جریان دارد و همین امر باعث می شود که هر مشکلی را یک فرصت ببینید ، کارها به تعویق نیافتد ، افراد طفره نروند، هیچ کس در جستجوی اشتباهات دیگران نباشد و از شکایت کردن و غرولند و ناله خبری نباشد . در این زندگی کمتر ریشخند کردن ، طعنه زدن و چوبکاری کردن را می بینید و از بی انصافی ، خودخواهی و احساس زرنگی کردن دیگران بیشتر درامانید.
یکی از نشانه های بارز این زندگی نشاط است که موجب از بین رفتن افسردگی و بدبینی و غم و ترس می شود .در این زندگی بخاطر تفکر مثبت از بدزبانی ،تهمت و بی حرمتی به مقدسات افراد پرهیز می شود و از عصبانیت و کینه توزی و به دنبال آزار رساندن و انتقام گرفتن خبری نیست .افراد مشغول ریز بینی و نکوهش و قضاوت دیگران نیستند.
در سبک های زندگی دیگر ، افراد چیزهایی را می بینند و می گویند "چرا؟" اما در زندگی کارآفرینانه افراد یاد می گیرند که چیزهایی که هرگز وجود نداشته است ببینند و بگویند " چرا نه "،در زندگی کارآفرینانه بیشتر از تفکر واگرا استفاده می کنید تا همگرا و باید چراهای دوران کودکی را دوباره آغاز کنید اما نه در مورد چیزهای ناشناخته بلکه در امور بدیهی و دانسته های دوران بزرگی چون به قول وایتهد ؛ به عهده گرفتن تجزیه و اتحلیل امور عادی ، واضح و بدیهی احتیاج به ذهنی غیر عادی دارد و به قول کاسپر ، کشف ناشناخته ها ،عملی جسورانه است اما از آن جسورانه تر زیر سوال بردن ناشناخته ها است . در این زندگی مغز انسان به مثابه یک سیستم انبارداری که همواره اولین خروجی از آن ، اولین ورودی به آن است که کار نمی کند بلکه خروجی آن قابل تغییر و کنترل است در این زندگی اولین نگاه به موضوعات و پدیده ها به معنی درست ترین نگاه و بهترین موضع نیست بلکه هر نفس نو می شود دنیا و ما و همچنین دم به دم در تو در خزان است و بهار در اوج این زندگی مصداق واقعی بیت زیر خواهی شد :
سبزه گردی ،تازه گردی در نویی
گر تو خاک اسب جبریلی شوی
در این زندگی بازی و بازی گوشی فقط اختصاص به بچه ها ندارد و خیال پردازی به معنی وقت تلف کردن یا تنبلی و دیوانگی نیست و همچنان که جدی بودن یک ارزش است ، شوخی و تفریح و مزاح هم باارزش است . بله در زندگی کارآفرینانه هر مشکلی با پول و تفکر علمی حل نمی شود و همچنان که عقل و منطق و عملگرایی و عدد و رقم و محاسبه خوب است ، احساس و هیجان و بصیرت و کشف و شهود هم لازم است ، چون می دانی که :
نو ز کجا می رسد کهنه کجا می رود
گرنه ورای نظر عالم بی منتهاست
در این زندگی خلاقیت شرط انسانیت است و هر زمان از غیب نو نو می رسد و از جهان تن برون شو می رسد . در این زندگی ندایی به تو می گوید :
تازگی و جنبش طوبیست این
همچون جنبش های خلاقی است این
در زندگی کارآفرینانه سازمانها در جستجوی افراد خیلی باهوش نیستند آنها می دانند که هوش زیاد لزوما خلاقیت بالا به همراه نمی آورد، بازار یابی این گونه سازمان ها بازار یابی واکنشی نیست که در صدد رفع نیازهای اظهار شده مشتریان باشد به عبارت دیگر آنها شرکت های بازار محور نیستند بلکه شرکت های بازار ساز هستند که از طریق بازار یآبی خلاق در صدد شناسایی و رفع نیازهای واقعی و پنهان مشتریان هستند . در این زندگی افراد فرآیند امکان سنجی ایده هایشان دچار وسوسه اقتصادی نمی شوند و قبل از اینکه مسائل فنی و امور مربوط به بازار طرح هایشان را بررسی کنند مسائل مالی و اقتصادی را مطرح نمی کنند آنها اگر پنج ساعت برای قطع درختی وقت داشته باشند 5/4 ساعت آن را صرف تیز کردن تبرشان می کنند.
در زندگی کارآفرینانه اموری که افراد درباره آنها تعصب بخرج می دهند امور نیستند که بدون چون و چرا پذیرفته باشند و بخاطر حرف مردم بیهوده زنجیر به گردن خود نمی اندازند:
از برای آنکه گویندت زهی
بسته ای بر گردن جانت زهی
در این زندگی مردم یک عمر بدبختی نمی کشند تا به دیگران ثابت کنند خوشبختند. در زندگی کارآفرینانه ریسک معقول و حساب شده جایگاه خاصی دارد و افراد می دانند که از یک دوره بزرگ با دو پرش کوتاه نیم توانند بگذرند و بازرگان ترسو از سود بی نصیب است .در زندگی کارآفرینانه افراد کارهایی را که ضرر ندارد انجام می دهند چون ممکن است سود داشته باشد و کارهایی را که سودی ندارند انجام نمی دهند چون ممکن است ضرر داشته باشد اما کارهایی که نه ضرر دارد و نه سود و یا هم ضرر دارد و هم سود در مورد آنها بررسی ، دقت ،مشورت و آزمایش می کنند. در این زندگی افراد بیشتر از آنکه به قدرت (کنترل و تسلط بر دیگران ) داشته باشند نیاز به موفقیت دارند و لذا می کوشند کارهایشان را به بهترین وجه انجام دهند، در این راه به استاندارد ها و انتظارات و رضایت دیگران اکتفاء نمی کنند.زندگی کارآفاینانه زندگی ای است که افراد به هنگام مواجه شدن با مشکلات ، علت آن را ابتدا در خود جستجو می کنند نه در دیگران یا محیط و پیشقدم بودن در امور سخت و پیچیده از ویژگی های افراد تربیت شده در این زندگی است ،افرادی که خود انگیخته بار می آیند و انگیزه کار را از خود کار می گیرند نه از محیط ، پول یا دیگران . در زندگی کارآفرینانه هر چه سن بیشتر می شود خلاقیت و کارآفرینی افزوده می شود چون با مهارت های فکری که افراد پیدا می کنند قادر می شوند تجربه هایشان را به امور دیگر تعمیم ندهند.
در این زندگی افراد متوجه می شوند که اگر کارها را با یقین شروع کنند در پایان به شک می رسند ، اما اگر با شک شروع کنند به یقین خواهند رسید و به خوبی فهمیده اند که شک منزلگاه خوبی نیست بلکه سکوی پرش مناسبی است . در زندگی کارآفرینانه یادگیری و حل مسئله فرآیندی دائمی و مادام العمر است
زندگی کارآفرینانه زندگی ای است که در آن مرز بین تعطیلات و ایام کاری و شب و روز از بین می رود و کار و تلاش و پایداری و پویایی اساس آن است . زندگی ای است که در آن 75 درصد موفقیت در گرو به موقع حاضر شدن است .بله زندگی کارآفرینانه مثل رانندگی با سرعت بالا در جاده یخبندان است ، زندگی ای که هر کس پا در آن بگذارد سنگ های زیادی به طرفش پرتاب می شود سنگ هایی از طرف علماء ،روحانیون ،مسوولین دولتی ،اقوام ،مردم کوچه و بازار ،همکاران ، زیردستان ، بالادستان ،دوستان و...از طرف همه کسانی که کلیشه ای فکر می کنند . اما اگر کسی با این سبک آشنا شده باشد و آن را پذیرفته باشد به مرور یاد می گیرد که چطور با این سنگ خانه بسازد ،خانه ای که وقتی ستون های آن زده شد همه مخالفین برای نوشتن نام خود بر سر درآن به صف می شوند.
در زندگی کارآفرینانه افراد منتظر نمی مانند که ایده طلایی به ذهنشان خطور کند یا جرقه ای سهمگین و پر تلالو در ذهنشان زده شود و بعد کار را شروع کنند بلکه کار را با ایده ای نسبتا کوچک که تنها بتواند آنها را در آغاز کار از خطر محفوظ دارد شروع می کنند تا بتوانند به تدریج بزرگ و بزرگ تر و کامل و کامل تر نمایند . در این زندگی به لباس های کهنه وصله نو دوخته نمی شود . مدیران سازمان ها در این زندگی فقط یک چکش ندارند بلکه جعبه ابزار مجهزی در اختیار دارند ،که انواع مختلفی از ابزارها در آن وجود دارد .در این سازمان ها انجام صحیح کارها به انجام کارهای صحیح تبدیل می شود و داشتن تکه ای کوچک از کیکی بزرگ به تکه ای بزرگ از کیکی کوچک ارجحیت می یابد. در زندگی کارآفرینانه ساختار سازمان ها ساده می شود اما نقش افراد پیچیده تر و صراحت در سازمان به معنی گفتن مطلبی نیست که رئیس علاقه به شنیدن آن دارد همچنان که شایستگی به معنی اطاعت بی چون و چرا نیست ، در چنین زندگی ای آرمان سازمان ها را مدیران ارشد تعیین نمی کنند بلکه همه کارکنان در تبیین آرمان مشترک سازمان نقش دارند و به همین دلیل است که سازمان آنها تبدیل به سازمان ما می شود.
در زندگی کارآفرینانه علم ناقص خطرناک تر از نادانی است و همه می دانند که بزرگترین اشتباهات را بزرگترین دانشمندان مرتکب شده اند، لذا از این خبر یکه نمی خورند که سیصد سال ، تمام دانشمندان عالم مساحت مثلث را اشتباه حساب می کردند.آنها می دانند که علم بشر ابطال پذیر است چون همواره در حال تغییر، رشد ، اصلاح و یا تکمیل است و لذا علم را برای خود بت نمی کنند و ضمن برخورداری از علم حضوری ، علم حصولی را جزء با ارزش ترین امور زندگی خود می دانند و همواره از خدای خود می خواهند که :
قطره دانش که بخشیدی ز پیش
متصل گردان به دریاهای خویش
کارآفرینی در اسلام
در فرهنگ کارآفرینی تظاهر به کار مسخره ترین امور محسوب می شود و کارهای گروهی به معنای حقیقی آن در سازمان ها رایج است و لذا تفاوت کارگروهی با گروه های کاری بر همه روشن است .در زندگی کارآفرینانه افراد مشغول ارزش آفرینی به معنی عام آن می شوند به عبارت دیگر یا ارزش های مادی می آفرینند (کارآفرینان اقتصادی ) یا ارزش های معنوی (کارآفرینان اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی ) و لذا می توان گفت زندگی کارآفرینانه زندگی است که فرد حازم در اسلام دارد.برای روشن تر شدن موضوع معانی مختلف حزم و حازم ارائه می گردد:
حزم : محکم کردن کار و اجتناب از فوت آن است .
احتزام :کسی که کمرش را با ریسمان ببندد.
حازم : آدم دور اندیش کاردان .
حازم : کسی که امروزش را اصلاح کند و برای فردایش چاره ای تدارک و مهیا کند.
حزم : پشتکار توام با اعتماد به نفس
حزم : حفظ آن چیزی است که به دشواری به دست آوردی و ترک چیزی است که به آن اکتفا نمودی .
حازم :عاقلی است دارای قدرت شناخت (تمیز دهنده ) و صاحب تجربه و سبک
حزم : مثل سیل شدیدی است که پستی و بلندی های زمین را در بر می گیرد.
حزم : مثل سیل شدیدی است که پستی و بلندی های زمین را در بر می گیرد.
حزم : زمین سنگلاخ بلندی است که حیوانات و انسان ها نمی توانند از آن بالا روند مگر با تلاش و جهد بسیار
حزم : نتیجه مدیریت فکر و ذهن است .
موفقیت به حزم است و حزم به مدیریت فکر و ذهن و ذهن به راز داری است .
رای و نظر زیاد است ولی حزم کم است .
حزم: یعنی شک (الحزم مساده الظن )
حزم : دارایی است و سستی ،نابودی و ناداری است .
حازم : من ( حضرت علی ) نزد مادرم حیدر نامیده شده ام و حیدر کسی است که حازم خیراندیش است .
حزم : منتظر فرصت شدن و عجله هنگامی که وسائل آن مهیا می شود.
حازم : کسی است که با روزگار خویش مدارا کند.
حزم : نگاه به عاقبت کار و مشورت با صاحبان عقل است .
حازم : کسی است که از امکانات موجودش خوب استفاده کند و کار امروز را به فردا وامگذارد.
حازم : کسی است که تجربه ها را استوار سازد و سختی ها و گرفتاری ها او را صیقل دهد و پاک کند.
حازم ترین افراد کمترین درخواست را از مردم می کند.
کسی که حزمش کم باشد عزم و اراده اش ضعیف است .
در این زندگی است که هنر را در جملات زیر می خوانی و در کربلا اوج آن را می بینی .
Art is , having a vision to see the world differently and skill to portrate it.
هنرمندی که دورنمای خود را با خون خودبه چه زیبایی بر پرده زمان و بوم دل های آزادگان عالم ترسیم کردو آن را با صدای هل من ینصرنی به گوش جان من و شما رساند.بله در این زندگی خلاقیت به معنی شناسایی نیازهای سطح بالای انسان یعنی نیاز خود شکوفایی که اولیاء و انبیاء بهتر از همه آنها را برای نوع بشر شناسایی ،معرفی و رفع نمودند.
در این زندگی است که پرده پندار دریده می شود و دنیا و آخرت ، عقل و دل ،علم ، و عمل ، ماده و معنا ، روح و جسم با هم تنیده شده و به یک زبان می گویند : سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر.
آن وقت است که کارت عار نمی شود و زبانت مار ، حسادتت رقابت می شود و رقابتت بی رحم نمی شود.آن وقت است که تلاش می کنی تجارت بدون رضایت نکنی و رضایت بدون تجارت به دست نیاوری ، آن وقت است که واقعا موتور توسعه می شوی و کار و عبادتت یکی می شود ، قدرت فرصت ها را می دانی و نمازت نمازمی شود و سوالت جواب .
منبع: روزنامه همشهری
اگر در دهه هفتاد میلادی و پس از وقایع ناامیدکننده انقلاب فرهنگی، اقتصاددانی به چین سفر میکرد، بعید بود که بر روی رشد اقتصاد چین حاضر به شرط بندی شود . در آن ایام، چین کشوری فقیر بود که ایدئولوژی رسمی آن خصومت زیادی با نظام بازار داشت . اما به تدریج اتفاقاتی افتاد كه تولید ملی چین را كه در سال1998 نصف روسیه بود، در 10سال بعد به 2برابر روسیه رساند .
همچنین سرمایه فیزیکی، انسانی و منابع طبیعی اندکی داشت و در عین حال از زیادی جمعیت رنج میبرد. چین ظرف دو دهه آخر قرن بیست توانست تصویر فوق را تغییر شگرفی دهد. متوسط نرخ رشد اقتصادی آن در این مقطع 9درصد بود. پیامد آن این بود که ظرف بیست سال درآمد سرانه آنها 4 برابر شد .
بنابراین چین از یک کشور فقیر به کشوری در حال توسعه با درآمد سرانه پایین تبدیل شد. نکته جالب این است که ثمرات این رشد اقتصادی نصیب توده مردم نیز شد .
تعداد کسانی که زیر خط فقر قرار داشتند از 250میلیون نفر (یعنی یک سوم جمعیت ) به کمتر از 50میلیون نفر (یعنی کمتر از یک بیست و پنجم جمعیت) کاهش یافت .
ظرف بیست سال نرخ امید به زندگی نیز از 64 سال به 70 سال ارتقا یافت. موفقیت اقتصادی چین در این مقایسه به شکل بهتری ظاهر میشود: در سال 1988 تولید ناخالص داخلی چین نصف روسیه بود اما 10 سال بعد دو برابر روسیه شد. در اوایل دهه هشتاد میلادی درآمد سرانه هند و چین برابر بود اما در اواخر قرن بیستم درآمد سرانه چین دو برابر هند گردید .
با رشد اقتصادی چین، نباید مانند نمونه دیگر کشورهای در حال توسعه که موفق به رشد اقتصادی شدند برخورد كرد. چین واقعا یک نمونه خاص است .
جمعیت چین به تنهایی از 15 کشور عضو اتحاد جماهیر شوروی بیشتر است. در سال 2000 تولید ناخالص داخلی آن بیشتر از مجموع همه کشورهای درحال گذار بوده است . بسیاری چنین پیشبینی میکنند که در سال 2015 اقتصاد چین از حیث عدد مطلق تولید ناخالص داخلی خواهد توانست از آمریکا پیشی بگیرد .
در این صورت چین به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل خواهد شد و مجد و عظمت تاریخی خود را که در اواسط قرن نوزدهم از دست داد مجددا کسب خواهد کرد .
همه این تغییرات مرهون اصلاحات اقتصادی چین است. در اوایل دهه 90 اجماع نسبتا عجیبی در میان اقتصاددانان در مورد اصلاحات اقتصادی ایجاد شد. تقریبا همه بر ثباتسازی، آزادسازی و خصوصیسازی و دموکراتیک کردن عرصه سیاست تاکید میکردند. اگرچه شاید برخی این اقدامات را برای گذار به اقتصاد بازار کافی نمیدانستند اما کسی در لزوم آنها تردید نداشت. تجربه تلخ اروپای شرقی چنان زنده و پیش رو بود که مجالی برای مخالفت باقی نمیگذاشت .
راهی که چین در اصلاحات اقتصادی خود پیمود نافی این امر بود که تنها از طریق اجرای خصوصیسازی، آزادسازی و... میتوان به سمت اقتصاد بازار گذار کرد .
اگرچه مسوولان چینی به توصیه اقتصاددانان در مورد ایجاد ثبات در اقتصاد، بازکردن درهای کشور بر روی تجارت و سرمایهگذاری خارجی گوش دادند اما مواردی را هم که نقض كردند بسیار عجیب بود. چین توانست بدون اینکه به طور کامل آزادسازی نماید و خصوصیسازی و دموكراتیک کردن سیاست را پیش بگیرد به توسعه اقتصادی دست یابد .
در بادی امر بسیاری چنین تصور میکردند که اگر آزادسازی قیمتها به شکل ناقص انجام شود و نظام برنامهریزی مرکزی همزمان حفظ شود، نه تنها رشدی به وقوع نخواهد پیوست بلکه اخلال در نظام بازار بیشتر خواهد شد. همچنین برخی تصور میکردند که بدون خصوصیسازی و صیانت از حقوق مالکیت انگیزههای اقتصادی برای فعالیت ایجاد نخواهد شد .
علاوه بر آن برخی تصور میکردند که بدون اصلاحات سیاسی، پشتیبانی سیاسی لازم از نظام بازار ایجاد نخواهد شد و توسعه اقتصادی آسیبپذیر خواهد ماند. عملکرد رشد اقتصادی چین کاملا مغایر با این پیشبینیها ب
در رابطه با اصلاحات اقتصادی چین، دو نگرش غلط اما کاملا رایج وجود دارد که باید نسبت به آنها هشیار بود :
تصور غلط اول این است که بسیاری میپندارند رشد چین صرفا مرهون سرمایهگذاری خارجی و صادرات بوده است. در این راستا برخی بر نقش چینیهای مقیم خارج و هنگکنگ و تایوان بیش از مقدار واقعی تاکید میکنند .
واقعا اگر اهالی یک کشور که در خارج از آن زندگی میکنند میتوانند چنین تغییرات بدیعی را ایجاد کنند، چرا چنین اتفاقی در آلمان نیافتد. مگر غیر از آنست که آلمان غربی اقتصاد قدرتمندی بود و توانایی بسیار بیشتری نسبت به چینیهای مقیم خارج داشت؟ پس چرا امکان رشد آلمان شرقی فراهم نشد؟ در مورد سرمایهگذاری خارجی نیز خیلی اغراق شده است .
سرمایهگذاری خارجی در چین تنها از سال 1993 شروع به رشد اساسی نمود و در بالاترین حد خود به رقم 10درصد کل سرمایهگذاری انجام شده در چین رسید. بسیاری تصور میکنند که توسعه چین مرهون صادراتی بود که در استانهای ساحلی آن انجام میشد .
این تصور کاملا غلط است. استانهای داخلی چین نیز به موازات استانهای ساحلی آن در رشد اقتصادی چین سهیم بودند. یکی از تبعات منفی این تصور این است که تصور میشود باز بودن اقتصاد به تنهایی مفید خواهد بود بلکه این کار منوط به آن است که در داخل تغییرات مهمی صورت گیرد .
تصور غلط دیگر این است که گمان میرود موفقیت چین صرفا مرهون اصلاحات کشاورزی آن بود . تردیدی نیست که اصلاحات کشاورزی چین توفیق بزرگی بود .
در این اصلاحات مکانیزم آزادسازی قیمتها نقش مهمیداشت اما تنها عامل نبود . سرمایهگذاریهای عظیم چین دردهه 70 در زیرساختها و تحقیق و توسعه مرتبط با کشاورزی منجر به افزایش بهرهوری در دهه 80 گردید. یکی از دلایل اینکه اصلاحات کشاورزی چین خیلی برجسته میشود این است که با توصیههای استاندارد اقتصاددانان در مورد اصلاحات اقتصادی بسیار سازگار است. باید توجه داشت که بهرغم اهمیت اصلاحات کشاورزی، موفقیت اصلی چین در بخشهای دیگر بود .
در دهه هفتاد میلادی، بیش از 70درصد نیروی کار چین در بخش کشاورزی مشغول به کار بودند. در سال 2000 این رقم به 50درصد کاهش یافت. در اواخر دهه 90 سهم ارزش افزوده کشاورزی در تولید ناخالص داخلی 16درصد بود که وضعیتی مشابه با لهستان و شوروی سابق را نشان میداد .
درست است که موفقیت اصلاحات کشاورزی موجب ایجاد پس انداز و عرضه نیروی کار برای بخش صنعت گردید اما باید تغییراتی در بخش صنعت و دیگر بخشهای انجام میشد تا این نیروی کار و پسانداز در آنجا به کار افتد .
چشماندازی از نهادها
اقتصاددانان معمولا رشد را مرهون نیروی کار و سرمایه (فیزیکی و انسانی) همچنین بهرهوری میدانند اما بهرهوری خود عاملی درونزا است که از رشد تکنولوژی، مکانیزم انگیزشی موجود و نحوه تخصیص منابع تاثیر میپذیرد .
در اواخر قرن بیست، رویکرد نهادگرایی جدید ایجاد شد که نه تنها بر اصلاح قیمتها بلکه بر اصلاح نهادها تاکید میورزید. به اعتقاد آنها توجه صرف بر آزادسازی، خصوصیسازی و ثباتسازی کافی نیست بلکه نهادها نقش مهمیدر پایداری رشد دارند .
معمولا نهادهای موجود در آمریکا الگوی مطلوب قلمداد میشوند و وضعیت نهادی کشورهای دیگر در مقایسه با آمریکا ارزیابی میشوند. معمولا هرچه وضعیت نهادی یک کشور در حال توسعه متفاوت از وضعیت مطلوب یعنی نهادهای موجود در آمریکا باشد، عقبماندگی آن کشور به این عقبماندگی نهادی نسبت داده میشود .
نسخههای ارائه شده نیز کاملا معطوف به این امور است : حقوق مالکیت را صیانت کنید، سیستم مالی را تقویت کنید، فساد اداری را برچینید ... .
نکته مهم این است که این روش به تنهایی نمیتواند عملکرد اصلاحات اقتصادی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه را توضیح دهد . به عنوان مثال چین و روسیه از حیث وضعیت نهادی بسیار مشابه هم هستند، اما عملکرد اقتصادی بسیار متفاوتی دارند .
شاهد این مدعا تلاشهایی است که در بانک جهانی بهمنظور ساخت شاخص وضعیت نهادی صورت میگیرد. هرگاه در یک رگرسیون این شاخص با رشد اقتصادی سنجیده میشود برخی کشورها نظیر چین، کره، اندونزی و تایلند خارج از خط رگرسیون قرار میگیرند که نشان میدهند وضعیت آنها سازگار با این منطق نیست .
مشكل این مطالعات این نیست كه نهادها را مورد توجه قرار نمیدهند بلكه مشكل آنها این است كه میان مسیر و مقصد خلط میكنند. صرف مطالعه وضع مطلوب و نهادهای ایدهآل كافی نیست بلكه باید دید چگونه میتوان نهادهای مناسب برای طی كردن فرآیند گذار را فراهم نمود .
در این تحلیل ضروری است تا شرایط اولیه را در نظر گرفت چرا كه هر سیاست و توصیهای باید با در نظر گرفتن آن باشد در غیر این صورت هزینههای گذار بسیار زیاد خواهد بود .
نكته مهم در اصلاحات اقتصادی چین در این امر است كه آنها با نوآوری خود نهادهایی برای گذار از وضع گذشته به اقتصاد بازار ایجاد كردند. این نهادهای مخصوص دوران گذار دو كاركرد مهم داشتند :
كارآیی اقتصادی را افزایش میدادند،
رابطهای بردبرد میان مسوولان سیاسی و عاملان اقتصادی ایجاد میك
اصول كلی افزایش كارآیی اقتصادی و همساز كردن منافع مسوولان سیاسی و عاملان اقتصادی معلوم است اما چگونگی انجام آن مشخص نیست .
برای چگونگی محقق كردن این خواستها فضای زیادی در اختیار برنامهریزان و سیاستگذاران وجود دارد كه آنها باید با توجه به شرایط اولیهای كه از آنجا گذار آغاز میشود و شرایط خاص بستر سیاسی و اقتصادی كه در آن اصلاحات صورت میگیرد، مسیر گذار را مشخص كنند. از این حیث نهادهای ضروری برای گذار مشخص و استاندارد نیستند و میتوانند كاملا متنوع باشند .
به دلیل شرایط اولیه و شرایط خاص سیاسی اقتصادی شاید بهترین گزینه قابل اجرا نباشد. در این موارد باید از دومین گزینهها استفاده نمود .
در ادامه چهارگونه از اصلاحات موفق چین و یك نمونه از شكستهای دولت چین در اجرای اصلاحات اقتصادی را مرور خواهیم كرد و نشان خواهیم داد كه چگونه با نوآوری در ایجاد نهادهای خاص برای طی كردن دوران گذار، رشد حیرت انگیز چین ممكن شد و این كشور از وضعیت سابق خود به سمت اقتصاد بازار گذار نمود .
آزادسازی قیمتها از طریق بازارهای موازی
همه میدانند كه آزادسازی قیمتها میتواند انگیزههای كافی برای تولید و ارتقای كارایی ایجاد كند اما در چین بدلیل شرایط اولیه كشور در هنگام شروع گذار، این امر به شكل خاصی انجام شد .
در مدل چینی، عاملان اقتصادی موظف بودند همانند گذشته بر اساس برنامهریزی مركزی مقداری خاص با قیمتی خاص از كالاها و خدمات مختلف را تولید كنند اما میتوانند تولیدات مازاد بر این سهمیه را در بازار آزاد به قیمتهای بازار به فروش رسانند .
حسن انجام این كار این بود كه بازندهای برای انجام اصلاحات برجا نمیگذارد چرا كه اولا دولت میتواند مانند گذشته منابع مورد نیاز خود را به دست آورد. علاوه بر آن مبادلهای میان عاملان اقتصادی برقرار میشود كه بر اساس آن افراد به تولید كالاهایی میپردازند كه حداكثر كارایی را در آن دارند و میتوانند سهمیه مقرر خود را از دیگری خریداری كرده و به دولت پرداخت كنند .
نكته مهم در این روش این است كه از اطلاعات موجود حداكثر استفاده ر ا میكند و اجرای آن نیاز به اطلاعات جدیدی ندارد. علاوه بر آن نیاز بهایجاد نهادهای جدید نیست بلكه میتوان از نهادهای موجود استفاده كرد . علاوه بر آن تقابلی میان دولت و عاملان اقتصادی وجود ندارد بلكه در این وضع وجود دولت لازم است تا این مبادلات را سامان دهد .
این روش در بخش كشاورزی چین به كار گرفته شد. به كشاورزان چینی طبق سهمیه بذر و كود به قیمتهای دولتی داده میشد و از آنها مقدار مشخصی تولید به قیمت دولتی خریداری میگردید. مازاد بر این تولید، كشاورزان میتوانستند نهادههای تولید را از بازار آزاد خریداری كرده و تولید مازاد خود را در بازار آزاد به فروش رسانند .
آثار اجرای این سیاست این بود كه تولید گندم در سال 1978بالغ بر 8/304میلیون تن میشد اما در سال 1988 این رقم به 1/394 میلیون تن رسید كه رشد 30درصدی را نشان میدهد و نشان میدهد تا چه حد با اجرای این سیاست كارایی اقتصادی افزایش یافته است .
به همین سیاق تولید زغال سنگ در فاصله سالهای 1981 تا 1989، از 293میلیون تن به 628میلیون تن ارتقاء یافته است. اجرای این سیاست موجب شد اشتغال غیردولتی از 9/48میلیون نفر در سال 1978 به 85/204میلیون نفر در سال 1994 ارتقا یابد .
مالكیت غیرمتعارف بنگاههای اقتصادی
فرآیند گذار اقتصادی در برخی كشورهای بلوك شرق به دلیل نبود بخش غیردولتی و خصوصی نشدن بنگاههای دولتی با شكست مواجه شد. مشكلات خصوصیسازی در برخی از این كشورها آن چنان حاد بود كه مشخص شد ایجاد شركتهای خصوصی جدید بسیار موثرتر از خصوصی كردن شركتهای موجود است .
ضمن تایید این نكته كه شركتهای جدید موتور محرك رشد در كشورهای اروپای شرقی و چین بودند، باید توجه داشت كه مالكیت این شركتهای جدید در چین متعلق به بخش خصوصی یا دولت مركزی نبود بلكهاین شركتها به دولتهای محلی تعلق داشتند و در فاصله 1979 تا 1993 این شركتها توانستند رشد خیرهكننده چین را آغاز كنند .
در سال 1993 سهم بنگاههای بخش خصوصی در تولید صنعتی تنها 15درصد بود اما سهم شركتهای متعلق به دولتهای محلی به رقم 42درصد میرسید
در سال 1993تعداد شركتهای شهر و روستایی (TVE) به رقم 5/1میلیون و تعداد شاغلان آن به 52میلیون نفر میرسید. سهم آنها از كل تولید روستایی 72درصد و از كل اشتغال روستایی 58درصد بود. ویژگی خاص این شركتها چه بود؟ درست است كه مداخله دولت و مالكیت دولت معایب خاصی به همراه دارد اما مزایایی نیز به همراه خواهد داشت .
این مزیت مهم صیانت از اموال آنهاست. در كشورهایی كه حاكمیت قانون برقرار نیست و به حقوق مالكیت احترام گذاشته نمیشود، یكی از راههای حفظ اموال شركتها وابسته شدن به دولت است .
به عنوان مثال در چین حتی طی سالهایی كه اصلاحات اقتصادی را شروع كرد در سه مقطع موج حمله دولت به شركتهای خصوصی به راه افتاد و تحت عناوینی چون مبارزه با بورژوازی و مبارزه با آلودهكنندگان فضای اجتماعی و خشكاندن ریشه بحران تیان آن من به حقوق شركتهای «خصوصی» دست اندازی شد .
در چنین شرایطی كه محیط برای مالكیت بنگاهها امن نیست پناه بردن به حصار دولتهای محلی میتواند موثر باشد. حسن دیگر این شیوهاین است كه انگیزه كافی برای دولتهای محلی فراهم میشود تا كالاهای عمومی مورد نیاز فعالیتهای اقتصادی به میزان كافی عرضه شود .
در برخی كشورها كه دولت حقوق مالكیت را چندان به رسمیت نمیشناسد، با سودآور شدن فعالیتهای اقتصادی یك شركت، مالیاتهای بیش از اندازه تحمیل میشود و عملا همه ثمرات یك بنگاه توسط دولت غارت میشود .
برای مواجهه با این امر خیلی از شركتها ناچار میشوند تا حسابداری صوری را در كنار حسابداری واقعی ایجاد كنند و آمار و ارقام واقعی خود را پنهان سازند . حال وقتی كه شركتها متعلق به دولتهای محلی باشد، انگیزه انجام این اقدامات شدیدا كاهش مییابد .
علاوه بر اینها مشخص شد كه در سال 1985در شركتهایی كه متعلق به دولتهای محلی بودند 46درصد درآمد بهدست آمده پس از كسر مالیات مجددا در آنها سرمایهگذاری شده بود. این قبیل اقدامات زمینه رشد و گسترش آنها را فراهم آورد .
در كنار شواهد فوق، بررسیهای آماری نشان میدهد كه افزایش سهم چنین شركتهایی در مقایسه با شركتهای بخش خصوصی، موجب رشد درآمد دولت مركزی میشود. بنابراین یكی از خلاءهای اصلی كشورهای در حال توسعه كه همانا نبود مكانیزم جامع دریافت مالیات باشد، به نحوی منتفی میگردد .
این امر بهویژه در كشورهای در حال گذار كه دست به خصوصیسازی بنگاههای بزرگ دولتی میزنند بیشتر صدق میكند. در این كشورها بخش عمدهای از درآمدهای مالیاتی دولت از محل شركتهای بزرگ دولتی بهدست میآید اما با خصوصیسازی آنها، امكان اخذ مجدد همان میزان مالیات فراهم نمیشود در حالیكه در چین با ابداع انجام شده این مشكل تا حد زیادی حل شد .
علاوه بر این هزینه اخذ مالیات از شركتهای متعلق به دولتهای محلی كمتر از شركتهای خصوصی است. لذا با این مكانیزم هزینه كمتری به دولت تحمیل شده است. همچنین وقتی شركتها متعلق به دولتهای محلی هستند انگیزه دست اندازی دولت مركزی بهاین درآمدها كمتر شده و درآمدهای این شركتها در همان محلها هزینه میشود و به نفع طبقات شهری باز توزیع نمیگردد .
ایده بهكارگیری شركتهای شهر و روستا نمونهای دیگری از این امر است كه میتوان از نهادهای موجود برای گذار به اقتصاد بازار استفاده كرد. این شركتها در حالتی در گذشتهایجاد شده بودند تا از طریق آنها مزارع به صورت جمعی كشت شوند .
پیامد این تصمیم افت شدید تولید چین در اوایل دهه 60 بود كه منجر به مرگ 20میلیون چینی در اثر گرسنگی شد. همچنین در دو موج صنعتی شدن كه در دهه 60 و 70 توسط دولت مركزی چین براه افتاد برخی شركتهای محلی بهراه افتاد كه اكثر آنها در موج اول ناموفق بودند .
شركتهای شهر و روستا از بقایای این نهادهای موجود شكل گرفتند و توانستند موتور رشد اقتصاد چین شوند . 3 طراحی نهادهای مالی كارآمد
معمولا هرگاه سخن از اصلاحات اقتصادی مطرح میشود سهگانه ثبات سازی، آزادسازی و خصوصیسازی تكرار میشود اما عنصر مهمی كه معمولا مغفول میافتد «دولت» است. یكی از عوامل كلیدی در رشد اقتصادی رفتار دولتها است. دولتها میتوانند دستانی غارتگر داشته باشند و ثمرات فعالیت اقتصادی بنگاه را تصاحب كنند .
از سوی دیگر میتوانند دستان یاری رسان داشته باشند و به رشد و شكوفایی اقتصادی آنها كمك كنند. در این مورد نقش دولتهای محلی بسیار مهم است. مساله كلیدی در مورد اینكه دولتهای محلی كدام شیوه عمل را انتخاب كنند این است كه رابطه آنها با دولت مركزی چگونه شكل گرفته باشد .
مقایسه روسیه و چین از این حیث آموزنده است. هر دو كشور بزرگ هستند و روسیه اصلاحات اقتصادی متداول یعنی خصوصیسازی و آزادسازی قیمتی بیشتری نسبت به چین انجام داده اما همواره دولتهای محلی روس به عنوان مانعی برای رشد اقتصادی آنها شناخته میشوند در حالیكه در چین دولتهای محلی پشتیبان رشد اقتصادی و فعالیتهای اقتصادی انجام شده ارزیابی میشوند .
دلیل این تفاوت چیست؟ دلیل آن نوع رابطه مالی میان دولت مركزی و دولت محلی است. اصلاحات مربوط بهاین رابطه در اوایل دهه 80 آغاز شد .
سهم هزینههای دولتهای محلی نسبت به كل هزینههای دولت در فاصله سالهای 1971 الی 1975 معادل 46درصد و در فاصله سالهای 1976 الی 1980 معادل 50درصد بوده است . پس از انجام رفرم این نسبت كماكان 50درصد باقی ماند اما ماهیت هزینهها تغییراتی جدی كرد. این تغییرات از دو جهت صورت گرفت :
قبل از انجام اصلاحات، دولتهای محلی برای انجام هزینه اختیاری نداشتند و بهكل باید با نظر دولت مركزی هزینههای خود را انجام میدادند اما بعد از انجام اصلاحات در سیستم مالی این اختیارات به دولتهای محلی واگذار گردید .
تا پیش از انجام اصلاحات یادشده، همه درآمدها توسط دولت جمع میشد و اصطلاحا همه از یك ظرف كه همانا درآمدهای تجمیع شده بود هزینه میكردند .
با انجام اصلاحات قرار بر این شد كه حساب هر منطقه جدا نگهداری شود. علاوه بر این بودجه دولتهای محلی شامل چند بخش شد كه یك بخش آن توسط دولت مركزی تخصیص مییافت .
بخش دیگری از آن مربوط به درآمدهای محلی میشد كه هموارهدرصد ناچیزی از این درآمدهای محلی در اختیار دولت مركزی قرار میگرفت اما بقیه در دست دولت محلی باقی میماند تا با استفاده از آن بتواند كالاهای عمومی ایجاد كند. دولتهای محلی وقتی میدیدند كه با ارائه كالاهای عمومی میتوانند درآمد بیشتری برای خود كسب كنند، انگیزه بیشتری برای این كار پیدا میكردند .
دقیقا عكس این حالت در روسیه رخ داد بهاین معنی كه با افزایش هزینه شهرها در روسیه، بودجه تخصیص داده شده به آنها كاهش شدیدی یافت .
محدود كردن دست دولت بدون كاهش دادن به درآمدهایش همواره یكی از موانع توسعه، عدم پایبندی دولت به وعدههایش عنوان میشود. دولتها وعده میدهند كه بنگاهها در یك منطقه شروع به كار كنند و همواره از مالیات معاف خواهند بود اما وقتی این بنگاهها به سودآوری میرسند دولتها وسوسه میشوند تا سهمی از درآمد بنگاهها را مال خود سازند .
این امر از طریق مصادره كردن بنگاهها یا تحمیل مالیاتهای سنگین میسر میشود. لذا مقوله متعهد كردن دولتها یكی از دغدغههای اساسی بنگاههای اقتصادی و فعالیتهای آنها به شمار میرود .
طبیعی است كه دود این كار نهایتا به چشمان خود دولت خواهد رفت چرا كه با كاهش انگیزه عاملان اقتصادی، درآمدشان كم میشود و امكان مالیاتگیری دولت كاهش خواهد یافت. بنابراین یكی از مسائل اصلی برای حركت به سمت توسعه این است كه چطور میتوان دولت را محدود كرد؟ یكی از راههای انجام این كار محدود كردن دولت از حیث اطلاعات است .
هرگاه دولت اطلاعات كمی در مورد میزان درآمد بنگاههای خصوصی داشته باشد امكان مالیاتگیری كمتری نیز خواهد داشت. پنهان داشتن میزان اطلاعات از دید دولت از طریق سیستم بانكی چین میسر میشود. در سیستم بانكداری چین، تا همین اواخر نیازی به ارائه كارت شناسایی برای باز كردن حساب پسانداز نبود .
لذا صاحبان پساندازهای مختلف ناشناس باقی میماندند و دولت از حجم ثروت افراد بیاطلاع میماند. در كنار آن دولت محدودیت معاملات نقدی را ملغی نمود بنابراین امكان مبادله اقتصادی بدون اینكه حسابهای آن از طریق نظام بانك دولتی چین قابل ردیابی باشد فراهم شد .
تا قبل از انجام این اصلاحات در سال 1978، میزان درآمدهای نقدی حدود 6درصد تولید ناخالص داخلی بود اما این رقم تا سال 1990 به عدد 13درصد رسید .
وقتی مبادلات نقدی شكل گرفت و میزان ثروت افراد برای دولت نامشخص شد، مالیاتگیری دقیق ممكن نبود لذا دولت ناچار بود یك رقم ثابت را به عنوان نرخ مالیات تعیین كند و از همه با این نرخ مالیات بگیرد. حال از آنجا كه این نرخ واحد میتوانست به اقشار ضعیف فشار فوق العاده اعمال كند و موجب شورش و اغتشاش آنها شود، دولت در تعیین این نرخ محتاطانه رفتار كرده و ارقام كمی را به عنوان نرخ مالیات تعیین میكرد .
به این ترتیب درآمد مالیات دررفته زیادی برای ثروتمندان چینی باقی میماند كه میتوانستند از طریق آن حجم زیادی از ثروت خود را مجددا سرمایهگذاری كنند .
این امر موجب شد تا سهم هزینههای دولت از تولید ناخالص داخلی در فاصله سالهای 1978 تا 1996 ، از 31درصد به 11درصد كاهش یابد اما عدد مطلق هزینههای دولت به دلیل رشد سریع اقتصاد ظرف بیست سال دوبرابر شد. (در این فاصلهاندازه اقتصاد پنج برابر شده بود) در كنار این شبه درآمدی از طریق بانكها برای دولت فراهم میشد زیرا موجودی حسابها رشد شدیدی داشت .
در سال 1978 سهم پسانداز خانوارها در بانك به تولید ناخالص داخلی 6درصد بود اما این نسبت در سال 1996 به رقم 56درصد رسید و در سال 1998 از مرز 65درصد عبور كرد. مقایسه روسیه و چین از این حیث جالب است .
در هر دو كشور طی فرآیند اصلاح ساختار، نسبت درآمد دولت به تولید ناخالص داخلی افت كرد. در هر دو كشور كارآفرینان ثروت خود را پنهان میكردند، در چین این كار از طریق سپردن پول نقد به بانك میسر میشد ولی در روسیه درآمدها صرف مبادله كالاها میشد .
در روسیه تورم بالا بود و فرار سرمایه رخ میداد كه به نفع بانكهای سوئیس و خزانه داری آمریكا تمام میشد اما در چین تورم كم بود و تحرك سرمایه با محدودیت روبهرو بود .
باید توجه داشت كه حفظ حسابهای ناشناس در بانكهای چین قبل از انجام اصلاحات اقتصادی نیز ممكن بود اما به دلیل محدودیت فعالیت بخشخصوصی اهمیت چندانی نداشت ولی بعد از ایجاد بخشخصوصی قوی این امر اهمیت خود را پیدا كرد و نقش مهمی در رشد و توسعه چین ایفا كرد. در مقابل آن روسیه قرار دارد كه آنها نیز سنت حفظ حسابهای ناشناس را در اختیار داشتند اما هنگام شروع اصلاحات اقتصادی به منظور ایجاد شفافیت و عمل به نسخههای جهانی آن را ملغی ساختند .
لذا مافیای روسیه كه دارای سروسری با بانكها بودند به راحتی توانستند از میزان ثروت افراد اطلاع یافته و از آنها اخاذی كنند
حركت از نهادهای دورانگذار به نهادهای مطلوب
باید توجه داشت كه اقدامات چین در ایجاد نهادهای مذكور صرفا برای دورانگذار بود و آنها میدانستند كه این نهادها عمر كوتاهی دارند و موقتی هستند و با رشد اقتصاد باید آنها را كنار زده و نهادهای مطلوب و استاندارد جهانی را ایجاد كنند .
دلیل این امر آنست كه نهادهایگذار هزینههای زیادی را تحمیل میكنند و منافع كمتری را ایجاد میكنند. به عنوان مثال حفظ بازارهای موازی دیگر چندان مطلوب نخواهد بود و تداوم برنامه ریزی مركزی صرفا هزینه زا است. در مورد شركتهای شهروروستا مشكل اساسی نبود انگیزه مدیریتی كافی است .
بنابراین اگر این شركتها خصوصی نمیشد در بلندمدت قدرت رقابت جهانی نمییافت. حفظ حسابهای بانكی ناشناس میتوانست امكان فساد و پولشویی را فراهم سازد كه برای رشد مضر است. با این ملاحظات مشخص میشود كه تداوم حیات این نهادها چندان میسر نبود .
سیستم بازارهای موازی تا سال 1994 تقریبا ور افتاد چرا كه با بزرگ شدن حجم بازار آزاد،اندازه بازار كنترل شده دیگر چندان اهمیت نداشت و به راحتی حذف گردید. علاوه بر آن با حذف این بازار كوچك امكان جبران زیان كسانی كه از آن منتفع میشدند فراهم بود .
مثلا در دهه 90 كوپن غذا به كلی منسوخ شد و دولت معادل نقدی آن را به شهرنشینان پرداخت كرد .
شركتهای شهرو روستا نیز در دهه 90 پس از اصلاح قانون اساسی چین كه بر اساس آن بخشخصوصی رسمیت یافت، خصوصی شدند .
با رسمیت یافتن بخشخصوصی دیگر نیازی به این امر نبود تا از طریق این شركتها از حقوق مالكیت صیانت شود. علاوه بر آن با شروع فعالیت بخشهای خصوصی قوی در چین امكان رقابت این شركتها كمتر میشد بنابراین باید انگیزههای اقتصادی قویتری مییافتند كه خصوصیسازی این انگیزهها را فراهم كرد .
یكی از انگیزههای تعلق این شركت به دولتهای محلی برخورداری از درآمد آنها بود. قرار بر این شد تا درآمد حاصل از خصوصیسازی این شركتها كماكان به دولت محلی تعلقگیرد و دولت محلی بتواند مالیاتی را بر میزان فروش آنها وضع كند تا منافعش كماكان ادامه یابد .
در كنار آن این تمهیداتاندیشیده شد كه چنین درآمدهایی در اختیار دولتهای محلی باقی بماند و با دولت مركزی تقسیم نشود. لذا دولتهای محلی هم با خصوصیسازی آنها موافقت كردند .
سیستم مالی دولت چین و توافقات آن با دولتهای مركزی نیز نمیتوانست برای طولانی مدت دوام بیاورد. آنها در سال 1994 نظام مالیاتی بزرگی را ایجاد كردند كه سازگار با الگوهای جهانی بود. بر اساس سیستم جدید ما .
منبع: سایت آفتاب
چند جنبه مشترك در همه تعاریف كارآفرینی وجود دارد: ریسكپذیری، خلاقیت، استقلال و پاداش .
كارآفرین كیست؟
كارآفرین كسی است كه فرصتی را كشف و برای پیگیری و تحقق آن، سازمان مناسبی را ایجاد می كند .
كارآفرین كسی است كه عمدتاً به منظور كسب سود و رشد، كسب و كاری را تاسیس و اداره می كند كه مشخصات اصلی آن نوآوری و مدیریت استراتژیك است .
كارآفرین كسی است كه سیاستگذاری كسب و كار با اوست و به حساب خود ریسك مالی آن را به عهده می گیرد .
كارآفرین كسی است كه موسسه اقتصادی، خصوصاً كسب و كاری را كه معمولاً مستلزم ابتكار و ریسك قابل توجهی باشد سازماندهی و اداره می كند .
وجوه مشترك كارآفرینان
ریسك پذیری (ریسك های متوسط و حساب شده )
نیاز به توفیق
نوآوری، خلاقیت، ایده سازی
اعتماد به نفس
پشتكار زیاد
آرمان گرایی
پیشقدم بودن
فرصت گرا بودن (بیشتر در جستجوی فرصتها هستند تا تهدیدات )
نتیجه گرا بودن
اهل كار و عمل بودن
آینده گرایی
صفات اشخاص كارآفرین
كارآفرینان اعتدال در میزان خطر را ترجیح می دهند. فعالیتهای بامیزان خطر معتدل، آنهایی هستند كه مهارت و كوشش شخص نقش اصلی را ایفـا می كند. ممكن است شرایط مساعد هم در آن نقشی داشته باشد، اما تاثیر آن به وسیله مهارت و كوشش شخصی به حداقل رسیده تا نتیجه كار جزء مسئولیتهای خود شخص باشد .
كارآفرینان از خطر استقبال می كنند، در صورتی كه خطر محاسبه شده باشد. به عبارت دیگر، آنها مسئولیت فعالیتهایی را كه در آنها هیچ امكان موفقیتی وجود نداشته باشد و یا یك خودكشی مالی باشد را به عهده نمی گیرند. كارآفرینان برای قبول خطر باید جرأت داشته باشند و بدین وسیله سرنوشت خود را رقم مــی زنند .
اما در شرایط نامطمئن تمام جوانب را برای حل مشكلات در نظر گرفته و بنابر تناسبشان، آنها را طبقه بندی می كنند. كارآفرینــان مسئولیت شخصی را قبول مـــی كنند .
یكی از انگیزه های اصلی برای دنبال كردن آینده، كارآفرینی است. او ترجیح می دهد كه خودش تصمیم بگیرد و در جریان آن، تمام كوشش، دانش، مهارت و سرمایه خود را نیز به كار می گیرد .
اگر شكست بخورد، فقـط مـیتواند خود را مقصر بداند و اگر موفق بشود، فقط صلاحیت كارآفرینی خود را تایید كرده است .
كارآفرینان اعتماد به نفس دارند. كارآفرینان به خاطر اعتماد به نفس خود، شهرت دارند. آنها براین باورند كه می توانند انتظاراتی كه از آنها هست برآورده كنند. به عبارت دیگر، آنها امكان موفقیت خود را بیش از آن چیزی كه هست، در نظر می گیرند . ظاهراً كارآفرینان واقعی به خاطر اعتماد به نفس بالایی كه در خود می بینند و برای دیگران غیرقابل لمس است، موفق می شوند .
كارآفرینان به دنبال بازتاب عملكرد خود هستند. كارآفرینان به خاطر آگاهی از وضعیت موجود به دنبال بازتاب عملكرد خود چه خوب، چه بد، هستند. بدون داشتن این اطلاعات ادامه كار برای آنها خیلی مشكل است .
كارآفرینان در هر كاری كه انجام می دهند، هدفگرا هستند. بدین ترتیب كه آنها همیشه به فكر اهداف طولانی مدت خود بوده و كارهایی كه امروز انجام می دهند، در راستای اهداف آینده شان است. آنها همیشه چیزی را مورد هدف قرار داده و اهداف آنها معمولاً عادی نیستند. به همین خاطر دیگران آنها را بلندپرواز مـــــی نامند .
كارآفرینان، همیشه به دنبال مبارزه بوده و احساس اكتساب را دوست دارند. بنابراین استانداردهای بالایی را برای كار خود در نظر می گیرند. آنها محصولاتی با كیفیت بالا تولید و بر اساس مرغوبیت و راندمان رقابت می كنند. آنها از مواجه شدن با رقابت ترسی ندارند و در حقیقت از رقابت لذت می برند .
كارآفرینان نوآور هستند و همواره در مقابله با موقعیتها از راهها و روشهای جدید استفاده مــی كنند . آنها از توانایی خود در خلاقیت لذت می برند. از تصورات و ابتكارات شخصی خود برای یافتن راههای جدید و كنار هم گذاشتن چیزها استفاده می كنند. آنها پر از پرسش هستند .
كارآفرینـان خستگی را زیاد احساس نمــــی كنند. در برابر مشكلات به دنبال راه حل گشته و سریعاً برای حل آنها اقدام می كنند. آنها می دانند با كار موثر، به اهداف خود خواهند رسید .
وظایف كارآفرین
هشت وظیفه برای كارآفرین وجود دارد :
از موقعیتهای محیط آگاه می شود
برای استفاده از این موقعیتها خود را به خطر می اندازد
برای كار سرمایه گذاری می كند
نوآوریها را معرفی می كند
كار و تولید را نظم می بخشد
تصمیم می گیرد
برای آینده برنامه ریزی می كند
محصولات خود را با سود می فروشد
انگیزه های مهم كارآفرینی
سه انگیزه اولیه باعث می شود كه افراد، كارآفرین شوند :
نیاز به پیشرفت
علاقه به آزادی و استقلال
احتیاج به رضایت شغلی
سرچشمه كارآفرینی
كارآفرینان از كجا می آیند؟ اشخاص چگونه كارآفرین می شوند؟ آیا كارآفرینان زاده شده یا ساخته می شوند؟ زمانی بود كه تصور می شد كارآفرینان به جای ساخته شدن، متولد می شوند .
صفات آنها به قدری نادر بودند كه در هر جایی یافت نمــی شدند. امروزه، شواهد كافی وجود دارد كه نشان دهد صفات كارآفرینی را می توان با آموزش، پرورش داد .
نقشهای كارآفرینان در جامعه
كارآفرینان نقشهای ذیل را در جامعه ایفا خواهند كرد :
عامل اشتغال زایی
عامل انتقال فناوری
عامل ترغیب و تشویق سرمایه گذاری
عامل شناخت، ایجاد و گسترش بازارهای جدید
عامل تعادل در اقتصادهای پویا
عامل كاهش بوروكراسی اداری (كاهش پشت میزنشینی و شوق عمل گرایی و ...)
عامل نوآوری و روان كننده تغییر
عامل تحریك و تشویق حس رقابت
عامل ساماندهی منابع و استفاده اثربخش از آنها
منبع: سایت آفتاب
كارآفرینی برای توسعه اقتصادی یك جامعه به عنوان یكی از ارزانترین ابزارها بابهترین نتیجه و بیشترین كارآیی مطرح است و فرهنگ لازم برای این منظور از اهمیت خاصی برخوردار است . در این مقاله به روش تحلیل توصیفی مفهوم كارآفرینی در سه سطح فردی ، سازمانی و ملی موردمطالعه و بررسی قرار گرفته است . ویژگیهایی نظیراعتماد به نفس ، ریسك پذیری ، انعطاف پذیری ، خوش بینی و ... به عنوان عوامل فردی ،ویژگیهایی نظیر ریسكی بودن ، نوآوری ، انعطاف در برنامه ریزی و تمركز بر نتیجه و...به عنوان عوامل سازمانی و ویژگیهایی نظیر گروه گرایی ، سنت پرستی و كمال گرایی وسودپرستی به عنوان عوامل ملی ، شناسایی شده است .
مقدمه
تربیت نیروی انسانی و آموزش در جامعه باهدف بهره برداری آتی از این نیرو صورت می گیرد. اما امروزه بسیاری از جوانانی كه دردانشگاهها و مراكز علمی كشور به تحصیل مشغولند امیدوارند كه پس از فراغت از تحصیل هرچه سریعتر وارد "بازار كار" شوند. عبارت "بازار كار" عبارتی است بسیار حساس ، وبرداشت جوانان از این عبارت ، یكی از عوامل حیاتی موثر در آینده كشور به حساب می آید.متاسفانه امروزه "بازار كار" در اذهان بسیاری ازجوانان و دانشجویان كشور یكسری پستهای ازپیش تعیین شده ، و به عبارتی یكسری "صندلیهای پیش ساخته ای " تعبیر می شود كه درجامعه منتظر آنهاست . اما دیدگاه كارآفرینانه نسبت به پدیده اشتغال ، تاحد زیادی از مشكلات جوانان در مواجهه با آینده ، خواهدكاست . یك چنین دیدگاهی می تواند در پوشش تحولات فرهنگی لازم برای توسعه كارآفرینی در كشور،حاصل شود .
هدف این مقاله ، بررسی و تحلیل جنبه های مختلف فرهنگ كارآفرینی و ارزیابی اقدامات لازم برای پیاده سازی آن است . در این راستا سعی بر آن است كه با تحلیل ویژگیها، ارزشها،هنجارها، و دانش لازم برای استفاده برنامه ریزی شده از كارآفرینی به عنوان ابزار توسعه اقتصادی ،گامی درجهت ایجاد زمینه لازم برای اقدامات كارشناسی برداشته شود .
كارآفرینی سازمانی مستقل
كارآفرینی از دو دیدگاه موردبررسی قرارگرفته است و دانشمندان دودسته افراد كارآفرین را از یكدیگر مجزا و مشخص كرده اند: كارآفرینان مستقل یا فردی و كارآفرینان سازمانی یا اداری .
پیتر دراكر بیشتر كارآفرینی را از دیدگاه نخست مدنظر قرار داده و در تعریف خود ازكارآفرین می نویسد : "كارآفرین فردی است كه فعالیت اقتصادی كوچك و جدیدی را با سرمایه خود شروع می كند". "احمدپور داریانی -پایان نامه دكتری مدیریت صفحه 27 ".
با وجود تفاوتهای بین كارآفرینی سازمانی ومستقل ، به دلیل كلیت عوامل موردبررسی ، دراین مقاله واژه كارآفرینی در معنای عام یعنی ، درهر دو مفهوم فردی و سازمانی ، به كار می رود .
فرهنگ كارآفرینی
ازجمله اقدامات لازم برای به كارگیری ابزاركارآفرینی در سطح كلان ، بسترسازی است . ویكی از مهمترین جنبه های آن ، ایجاد فرهنگ كارآفرینی است .
بستر فرهنگی ، به عنوان عاملی زیربنایی ، و یاحتی مبنا و اساس سایر بسترهای لازم برای كارآفرینی ، مستلزم تحولات عمیقی در شناخت ،باورها، حقوق ، آداب و رسوم و اخلاق یك ملت است .
فرهنگ سازمانی ازجمله خرده فرهنگهای یك جامعه است كه به دلیل ارتباط بسیار نزدیكی كه با كارآفرینی دارد، بر این پدیده تاثیرگذار است .
كارآفرینی به عنوان یكی از ویژگیهای فردی انسان ، از بعد فردی نیز، مستلزم بستر وچارچوب شخصیتی متناسب با این پدیده است .كارآفرین ، نیازمند برخی ویژگیهای شخصیتی ذاتی و یا اكتسابی است ، كه نقش بسزایی درموفقیت وی به عهده دارد .
فرهنگ كارآفرینی از بعد فردی
فرهنگ كارآفرینی در سطح خرد در قالب ویژگیهای شخصیتی یك فرد، متبلور می شود.مانند تواناییهای رهبری و مدیریت ، بر سر ذاتی یااكتسابی بودن ویژگی كارآفرینی ، در بین صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد. در یك دیدگاه افراطی ، ولف معتقد است : "افرادی كه دارای خمیرمایه كارآفرینی هستند، كارآفرین می شوند و افرادی كه دارای اینگونه ویژگیهای طبیعی و شخصیتی نباشند، به هیچ وجه كارآفرین نخواهندبود". "احمدپور - صفحه 76 "
این نگرش نمایانگر اهمیت وافر ویژگیهای شخصیتی در شكل گیری كارآفرینی است . در این رابطه صاحبنظران اذعان می دارند كه عوامل شخصیتی و سبك فردی از اهمیت فراوانی برخوردار است . "رس و آنوالا 1986". در مقابل باید توجه داشت كه اگر كارآفرینان هم مهارتها راكسب كرده و هم ویژگیهای ذاتی لازم برای ارزیابی ریسك را دارا باشند، دیرتر دچار یاس می شوند. و به عبارتی چنانچه كارآفرینان هم آموزش ببینند و هم دارای ویژگیهای ذاتی باشند،كمتر دچار تنزل می شوند. "آرتور لیپر 1988"بنابراین ویژگیها و مهارتهای اكتسابی ، عامل مهمی در شكل گیری شخصیت كارآفرین به حساب می آید .
ازنظر بروس جی وایتینگ ، افراد كارآفرین دارای 19 ویژگی هستند كه آنها را ازنظرشخصیتی از افراد عادی یا سایر افراد جامعه مجزا می كند .
اعتمادبه نفس پشتكار انرژی زیاد
اتخاذ ریسك حساب شده نیاز به موفقیت خلاقیت ابتكار انعطاف پذیری واكنش مثبت در مقابل چالشها استقلال خوش بینی ادراكی بودن دارای منابع كافی دارای مهارتهای متعدد سودگرا توانا در برخورد بامردم دوراندیشی رهبری پویا مسئول وپاسخگو در مقابل انتقادات
اعتماد به نفس : اعتماد به نفس از مهمترین ویژگیهای كارآفرین است كه منجر به تقویت حس اعتماد وی نسبت به تواناییهای درونی ، می شود.این ویژگی ، یكی از عوامل شخصیتی موثر براستقامت و پشتكار نیز به حساب می آید. اعتمادبه نفس به عنوان مشوق افراد برای طرح ایده های نو و جسارت لازم برای پروراندن آن ، حتی ازدارابودن دانش كافی نیز اهمیت بیشتری دارد.افراد باید نسبت به ایده خود تعهد و اعتمادداشته باشند .
پشتكار و استقامت : به خاطر مشكلات و موانع موجود بر سر راه اقدامات كارآفرینانه ، پشتكار واستقامت بسیار در خلق محصول ، فرایند یاشركت جدید از ملزومات موفقیت كارآفرین به حساب می آید. "موفقیت بعضی كارآفرینان وحتی در مواردی موفقیت افسانه ای آنان ، ناشی ازاستقامت در تحلیل هایی از ریسك و بازده است كه بنابر دیدگاه كارآفرین بر توقف فعالیتهای وی تاكید می كند". "آرتور لیپر 1988 ".
اتخاذ ریسك حساب شده : ریسك پذیری ازویژگیهای كلیدی كارآفرینی است و محافظه كاری منجربه عملكرد منفعل و تقلید از دیگران خواهدشد. گام برداشتن در آینده ای نامطمئن وحركت در تاریكیها، فرصتهایی را به كارآفرین نشان می دهد كه شاید به راحتی برای دیگران قابل درك نباشد .
موفقیت در كارآفرینی به واسطه دونشانه عمده قابل شناسایی است : 1 - دستیابی به اهدافی كه كارآفرینان برای شركت خود تعریف می كنند. 2 - سودآوری ریسكی . شركتهایی با این نشانه های موفقیت ، نمایشگر ویژگیهای خاصی هستند: الف - در شروع كار متحورانه "VENTURE TASK" خود، منابع خویش را به ریسك می گذارند. ب - نقاط قوت و ضعف خودرا در موقعیتهای متحورانه می شناسند. ج -ارزشهای عمومی متحورانه در شركت دارند..."كارل ج سامسوم و میخائیل آگوردون 1993 ".
آرتورلیپر در مقاله خود در اشاره به یكی ازنگرشهای فكری لازم برای كارآفرینی می نویسد:"ازدست دادن پول و فرصتهای شناخته شده ،بخشی از فرایند كارآفرینی است . و آخر دنیابه حساب نمی آید ".
بنابراین كارآفرینی مستلزم ریسك بوده ومنابع سازمان یا فرد كارآفرین دائما در خطر باختن قرار دارد. و این زیان زمانی كه مقدمه پیروزیهای بعدی قرار گیرد، جزیی از كارآفرینی به حساب می آید. سودآوری به عنوان یكی از نشانه های موفقیت سازمانهای كارآفرین ، از بازده بالابه دست می آید. در یك دنیای رقابتی ، بازده بالامستلزم ریسك بالا است ، و ریسك پذیری كارآفرین و قدرت تحمل خطرات و شكستهای احتمالی است كه به وی قدرت می دهد به فعالیتهای ریسكی با بازده بالا بپردازد .
نیاز به موفقیت : عموما افراد كارآفرین در تلاش برای دستیابی به توسعه تكنولوژیك وكمال جویی هستند ولی افرادی كه كارآفرین نیستند، به واسطه این انگیزه درونی برانگیخته نمی شوند. چنانچه بنابر ویژگیهای شخصیتی یك فرد، موفقیت محرك انگیزشی قوی برای وی نباشد، تلاش برای دستیابی به موفقیت ، وپشتكار وی در این جهت ، روبه افول خواهدگذاشت . البته چنانچه موفقیت دركارآفرینی به مفهوم پیروزیهای مالی تعبیر شود،به عنوان یك علت ، تاثیر كمتری در كارآفرینی خواهد داشت . به عبارت دیگر برای اینكه كارآفرین موفق باشد، باید موفق بودن - به عنوان یك انگیزه - در مسائل ماورای پولی درك شود.یك كارآفرین حتی بدون موفقیت در دستیابی به سطوح بالای سود مالی می تواند موفق به حساب آید. و این در صورتی اتفاق خواهدافتاد كه تعریف وی از موفقیت چیزی غیر از معیارهای پولی بوده و زندگی تجاری خود را برمبنای این معیارها برنامه ریزی كند .
انعطاف پذیری : علاوه بر ویژگیهای پیش گفته ،كارآفرینی ، نیازمند نوعی انعطاف پذیری است .انعطاف پذیری در كارآفرینی ، در دید اندیشمندان بیشتر در بعد تطبیق ایده با شرایط متحول محیطی مطرح است . چرا كه كارآفرین بیشتر باایده ، طراحی و توسعه آن سروكار دارد. در این رابطه آرتور لیپر معتقد است باتوجه به تحولات و تغییرات عمیق محیطی حاكم بر عملكردكارآفرین ، اهداف و استراتژی های فردی وی برای دستیابی به ایده موردنظر باید متناسب با محیطحاكم ، انعطاف لازم را داشته باشد. حتی گاهی لازم می شود كه كارآفرین ، ایده یا رویای اولیه خویش را نیز از موضع خود، خارج كند .
چالشی بودن هدف یك سازمان یا یك واحدسازمانی از ملزومات انگیزشی آن واحد یاسازمان به حساب می آید. هدفی كه به راحتی قابل دستیابی باشد، نیازی به فعالیت ندارد و هدفی كه بیش از حد سخت باشد، انگیزه فعالیت را كاهش می دهد. حال هدف یك كارآفرین ، ایده اوست .این ایده باید چالشی باشد. و چالشی بودن ایده وشدت آن بسته به شرایط محیطی باید تغییر كند."یك كارآفرین باید منطقا فردی غیرمنطقی باشد""ایساك ادیزس 1998 ".
خوش بینی : خوش بینی به عنوان یكی دیگر ازعوامل فردی ، در كارآفرینی مطرح است . جایی كه همه چیز مایوس كننده و تمام شرایط علیه هدف نهایی ماست ، آنچه می تواند امید به حركت را در كارآفرین ایجاد كند، خوش بینی اوست . جروم لملسون یكی از افراد ایده پروراست . او اختراعاتی در زمینه های متعدد داشته است . وی معتقد است موفقیتش حاصل خوش بین بودن اوست . البته نه خوش بینی بیش ازحد، كه خوش بینی محتاطانه . مردم همیشه اظهار می دارند كه ایده آنها "كارآفرینان " قابل اجرانیست . برای غلبه بر چنین منفی نگریهایی ، شمانیازمند مقداری خوش بینی هستید "فرنالد1988". بنابراین ، تفاوت عامه مردم با كارآفرینان و یكی از دلایل عدم موفقیت آنان در كارآفرینی ،نداشتن خوش بینی لازم است . پس می توان خوش بینی را یكی از عوامل مهم فرهنگی درارتقای كارآفرینی دانست . البته لملسون تاكیددارد كه هرگونه خوش بینی كه به نوعی ساده لوحی منتهی شود را نمی توان به عنوان یك نگرش كارآفرینانه درنظر گرفت . احتیاط به عنوان مكمل خوش بینی ، كارآفرین را مجهز به نوعی هوشیاری در برخورد با شرایط ریسكی می كند .
ویژگیهای مذكور در فوق و عواملی از این قبیل ، دیدگاههایی در فرد كارآفرین ایجاد می كندكه به شرح ذیل است :
نگرشهایی در كارآفرینان سازمانی
خواستار آزادی و دسترسی به منابع است ;
اهداف نهایی او سه تا پانزده ساله است ;
از كار خسته نمی شود; درمورد سیستم بدگمان اما درمورد قدرت خود برای غلبه برسیستم خوش بین است ; علاقه مند به ریسك متوسط است ; درمورد خود تحقیق و ارزیابی می كند. "علاقه مند به بازخورد است ";
نشانه ها و علائم موقعیت فعلی را به بازی می گیردو به علائم آزادی ارج می نهد; مشتری وسرپرست خود را راضی نگه می دارد .
فرهنگ كارآفرینی در سطح سازمانی
همانطور كه قبلا ذكر شد، سازمان به عنوان یك خرده سیستم اجتماعی ، نزدیك ترین رابطه را با كارآفرینی دارد. بر این اساس ، فرهنگ سازمانی اثر زیادی روی پدیده كارآفرینی خواهدگذاشت . در این رابطه مارك ویور "1988"می نویسد : نگرش ویژگیهای رفتاری ، رایج ترین روش در جستجوی افراد كارآفرین است . امابعضی ها یك دیدگاه اقتضایی برای آن مطرح كرده اند. كه این دیدگاه واكنش مناسب به شرایطرا باعث می شود. دراكر "1985" آن راتحت عنوان "تعهد به اجرای سیستماتیك نوآوری " كه منجر به موفقیتهای كارآفرینانه می شود، مطرح كرده است . در نگرش اقتضایی ،اقدامات و عملكردهای مختلف سازمانی نسبت به تجزیه وتحلیل رفتاری مناسب تر است .
جامع ترین فهرست از ویژگیهای سازمانهای كارآفرین كه منعكس كننده فرایندها، ارزشها،ویژگیهای ساختاری و... مرتبط با فرهنگ سازمانی است در ذیل آمده است .
ویژگیهای سازمانهای كارآفرین
ریسك پذیر هستند; نوآور باقی می مانند ;
بر نتایج تمركز دارند; كارهای فنی انجام می دهند; انعطاف را حفظ می كنند; به سازمان به عنوان یك سیستم نگاه می كنند ;
تغییر را خوب می پندارند; اشتباهات رامی پذیرند و از آن یاد می گیرند; معتقدندمدیران از هیچ ، چیزها می سازند و برانگیخته می شوند .
سازمانهای ریسك پذیر كارآفرین : سه ویژگی اصلی سازمانهای كارآفرین ریسك پذیری ،نوآوری ، و پیشرو بودن است ... "بروس آربارینجر و آلن سی بلودورن 1999 ". در اینجادانشمندان ریسك پذیری را در كنار نوآوری وپیشرو بودن ، برای سازمانهای كارآفرین لازم دانسته اند. در سطح عوامل فردی فرهنگ كارآفرینی ، اتخاذ ریسك حساب شده ، به عنوان یكی از مهمترین ویژگیهای كارآفرین ، بررسی شد.فعالیت چنین افرادی در سازمانهایی با جومحافظه كارانه ، اجازه انجام كارهای متهورانه را ازآنها سلب می كند، و این خود، عامل مهمی دركاهش انگیزش آنهاست . به نظر بارینجر وبلودورن "1999" برای اینكه سازمان كارآفرین باشد، و برای نتیجه بخشی فعالیت افراد كارآفرین سازمان باید دائما با شناخت فرصتهای جدید وانجام اقدامات لازم برای شكار این فرصتها وبه دنبال آن كنترل بیشتر بر محیط، سودآوری خودرا افزایش دهد. ولی سازمانهای محافظه كار دربرنامه ریزی خود هرگز به فرصتهای جدید،نمی اندیشند. با وجود اینكه برنامه ریزی استراتژیك ممكن است در سازمانهای محافظه كار به اندازه سازمان كارآفرین پیچیده باشد، با وجود این در این سازمانها تاكیدی برشناخت فرصتها و مناسب بودن ایده های جدیدنمی شود .
تغییر و تحول ، ریسك از دست دادن قدرت را برای صاحبان آن در سازمان به دنبال دارد. ارائه ایده های جدید و به دنبال آن شناخت فرصتهامی تواند منجر به تغییراتی گردد كه آینده مشخصی ندارد. بنابراین سازمانهای موفق به دلیل ابهام نسبت به آینده تغییر، ایده های جدید راسركوب می كنند. این عامل بازدارنده كارآفرینی ،فرایند نوآوری در سازمان را سركوب می كند،مگر اینكه جو حاكم بر سازمان جوی ریسك پذیربوده و افراد حاضر باشند برای امتحان ایده ها وفرصتهای جدید، تن به خطر دهند. در چنین جوی است كه سازمان می تواند افراد كارآفرین رادر خود بپروراند .
سازمانهای نوآور كارآفرین : نوآوری از عمده ترین ملزومات كارآفرینی در سازمانها به حساب می آید.نوآوری در سازمانها، به عنوان وجهه ای از فرهنگ سازمانی ، با عوامل مختلفی مانند ساختار، آزادی و رویه های سازمانی ، ارتباط پیدا می كند. هامرش در سال 1978 به این نتیجه رسید كه نوآوری هدفمند "TARGETED INNOVATION" ،به عنوان یكی از ویژگیهای كوچك ، برای ورودآنها به بازار جدید، تاثیر قابل توجهی دركارآفرینی سازمانی دارد. رندال شومر در سال 6891 ارتباط بین آزادی و تشویق ناشی ازعوامل ساختاری و رویه های سازمانی بااستقلال ، و به دنبال آن نوآوری را مطرح كرده وبرای ایجاد افراد كارآفرین در سازمان ، مدلی ارائه كرده كه اثر رویه های سازمانی و ساختار را بر استقلال و نهایتا نوآوری در سازمان نشان می دهد. در این مدل ، بالا وپایین بودن فعالیت كارآفرینی به سطح نوآوری سیستماتیك در سازمان برمی گردد .
سازمانهای كارآفرین بر نتایج تمركز دارند: منطق استقلال در كارآفرینی كه در بالا به عنوان ابزاری برای ایجاد جو نوآوری و نهایتا رشد كارآفرینی مطرح شد، این است كه انتظار ما از فرد كارآفرین ،باید برخاسته از نتیجه عملكرد وی باشد،براساس این منطق ، كارآفرین باید در تعیین روش بهتر برای دستیابی به هدف ، از آزادی لازم برخوردار باشد. در این جایگاه ، تمركز بر نتیجه به عنوان یكی از ابعاد فرهنگ كارآفرینی درسازمان ، در قالب مفهوم كنترل سازمانی تحلیل می شود. هدف یك سیستم كنترل ، اطمینان ازانطباق استراتژیهای سازمانی با اهداف و مقاصداز پیش تعیین شده ، می باشد. "لورنچ ، مورتون وگوشال 1986 "
فرهنگ كارآفرینی در سطح ملی
فرهنگ جامعه در سطح ملی با تاثیرات قابل توجهی كه بر ویژگیهای اكتسابی فرد می گذارد، وهمچنین محدودیتها و فرصتهایی كه برای سازمانها ایجاد كند، اثرات قابل توجهی بر فرایندكارآفرینی می گذارد .
فرهنگ گروه گرایی به عنوان مشوق كارآفرینی :كارل ج .سامسوم و میخائیل آگوردون تحقیقی درباره تفاوت فرهنگ دانشگاهیان و بازرگانان وتاثیر آن بر كارآفرینی انجام دادند. محققان دربررسی ویژگیهای فرهنگی دانشگاهیان ، فعالیت آنان در یك محیط گروه گرا را به عنوان پدیده موثربر كارآفرینی مطرح می كنند. گروه گرایی درویژگیهای فرهنگی كشوری مانند ژاپن دربارزترین حالت خود، در ایده زایی متبلورمی شود . حل گروهی مسایل چه در زمینه تجاری ، یا غیرتجاری منجر به نوعی فرایندطوفان مغزی و به دنبال آن ، ارائه ایده های جدیدمی گردد. این ایده ها زمانی كه با همفكری افراد بادیدگاههای مختلف به نتایج جدیدی منجر شود،عامل تقویت كننده كارآفرینی به حساب خواهدآمد. گسترش چنین ویژگی فرهنگی دریك جامعه از یك طرف به دلیل اثراتی كه برنگرش فردی به جای می گذارد، و از طرف دیگربا ایجاد فرصتها یا محدودیتها و تغییر ارزشهای سازمان به طور غیرمستقیم ، پدیده كارآفرینی رامتاثر می كند .
نقل از : http://www.imi.ir/
باتوجه به ویژگی ها ومختصات بارز این عصر كه عصرتلاقی انقلابات عظیم فناورانه همچون ظهور وهمه گیرشدن تكنولوژیهای اطلاعاتی،نانوتكنولوژی وتكنولوژی زیستی نام گرفته و بادیگرمظاهرانقلاب دیجیتالی والكترونیكی كه بسیاری ازنظامات اجتماعی بالاخص ماهیت كسب وكارهاوبرخی دیگرازتعاملات اجتماعی ،اقتصادی وفرهنگی جوامع رادستخوش تغییرات بنیادین قرارداده وبسیاری ازشالوده های استواردیرین رانیزمتزلزل نموده است وباعنایت به تغییرات شتابناكی كه درعرصه های متعددزندگی انسانی درشرف روی دادن است وجامعه گسترده ی جهانی راباچالش های جدی رویارونموده است،چالش هایی همچون رویارویی باپدیده ی عظیم جهانی شدن باهمه پیامدها وابعادآن مانندروی كارآمدن سازمانها ومجامع قدرتمند جهانی،اتحادیه ها وپیمان های گسترده فرا منطقه ای،شركت های غول پیكر فراملیتی ویكپارچگی بازارها،تغییر فرهنگ وهویت ملی كشورهاوحاكمیت فرهنگ وهویت دیجیتالی،حاكمیت نظم سایبرنتیكی،تحقق "دهكده ی جهانی"وظهور"من جهانی" و"امتزاج وهیبریدیتی نژادی"درعرصه های اجتماعی،همچنین تغییرگسترده ی پاره ای از مفاهیم وكاركردها وایجادپارادایم های نوین بخصوص درعرصه های اجتماعی-اقتصادی ....همه وهمه حكایت ازلزوم توجه به تابیر راهكارهای نوینی جهت سازگاری وبرون رفت وگذار ازتلاطمات وامواج خروشان تحولات گسترده وپیامدهای آن ونیز هموارساختن مسیرروبه تعالی وعبورظفرمندانه كاروان ترقی واعتلای جامعه به سرمنزل مقصد توسعه ورشد وشكوفایی دارد.
كارآفرینی بعنوان یكی ازاستراتژی های اثربخش درمحیط عصرحاضر،الگویی كارامدجهت حصول به اهداف توسعه اقتصادی-اجتماعی قلمداد می گردد.امروزه از آن بعنوان موتورمحركه ی توسعه ونیز عامل ایجادمزیت رقابتی درجهت رشد وبقای جوامع نام برده می شود به گونه ای كه آن بعنوان یكی ازشاخص های مهم حتی دربین ممالك پیشرفته وتوسعه یافته موردنظر وامعان اندیشمندان واقع گردیدو همه ی این مزایا ودستاوردهای درخشان متكی به وجودویژگی های متعالی درانسان های توانمند،متعهد،خودباور ومسئولیت پذیر بنام كارآفرین كه واجد مختصات گرانسنگی همچون: پیشگامی،نوآوری وخلاقیت،آینده نگری،تعهد،اعتمادبه نفس بالا،استقلال طلبی وتعالی جویی میباشند.
آنان انسان های پاك نهادی هستند كه بعنوان سرمایه های عظیم انسانی منشا وموجدتاثیرات حیاتی درروند پیشرفت جامعه وكشور می باشند.انسان كارآفرین عموداستواربنیان سترگ توسعه است كه دارای امتیازات وشایستگی های والایی می باشدو باكمك آن توان زایدالوصفی درپاسخگویی به نیازهای جدید وروبه تزایدجامعه ازطریق ایجاد وشناسایی فرصت های مغتنم محیطی ونیزمهار وكنترل تهدیدهای ناخواسته ی موجود وتقلیل آثارمخرب وكاهنده ی آن دارد.اوهمچنین ازطریق درك بالای شرایط والزامات محیطی وازراه بكارگیری مهارت های متعدد وویژگی های برجسته ی كارآفرینانه وتركیب وانسجام آنها باعوامل ویافته های ارزشمندمحیطی توان خلق وایجادآثار وفواید ومزایای منحصربفردی راپیدا می كندكه منجربه رفاه وآسایش وسعادت وآرامش همه ی آحادجامعه میگردد.اوفردی است كه به تعبیرشیوای"جفر ی تیمونز"از هیچ همه چیز خلق میكندودرسرشور وشوق خلقت را می پروراند.كارآفرینان را می توان عاملان قدرتمند تغییر نامید كه تسریع بخش وتسهیل گر دگرگونی ها وتحولات بنیادین در جوامع می باشند.
آنان ارتقا دهنده منابع ازسطحی به سطح دیگر می باشندتاارزش افزوده ی بیشتری رااستیصال نمایند وتحرك بخش عوامل اقتصادی محسوب می گردند.آنها همچنین به ارتقای بهره وری به عنوان اكسیرحیات بخش كشورهاپرداخته وازراه اشتغال كارآمد ومولد همه ی عوامل به رشد وتوسعه ی بسیاری ازشاخص ها كمك نموده وبه بسیاری از ناهنجاری ها،اضطرابات وناامنی های اجتماعی خاتمه می بخشند.كارآفرینان سرمایه های عظیم وبی بدیل انسانی برای جوامع تلقی می گردند كه بااتكا به تلاش ها وتوانمندی های بالای آنان كاستی ها وناملایمات اقتصادی –اجتماعی از آن جوامع رخت برمی بندند.ُ
باشناسایی ودرك این ویژگی ها واوصاف متعالی دركارآفرینان وبكارگیری آنها بواسطه آنان ،امروزه ازكارآفرینی به عنوان یكی ازكارآمدترین عوامل مزیت آفرین نام برده شده وتوصیه میگردد كه لازم است تاآن بعنوان یك راهبردحیاتی موردتوجه وعنایت ویژه ملت ها ودولت ها واقع گرددودرراه اعتلای فرهنگ غنی كارآفرینی وباهدف بهره مندی ازتمام ظرفیت ها وتوانمندی های بالفعل وبالقوه كارآفرینانه فارغ ازهرگونه تعلقات وگرایشات وبدوراز هرگونه قشری نگری وجزیره ای عمل نمودن،همه ی نهادها،دستگاه ها ،موسسات ودست اندركاران بطورمنسجم ومنطبق باآمیزه های برآمده ازرویكرد سیستمیك باتمام توان وپتانسیل های موجود درجهت آموزش ،ترویج وتوسعه واقعی آن درسطح همه ی لایه ها واقشار اجتماع همت گمارند.
این مهم بالاخص درجامعه ی ایرانی كه ازجهت اشتغال وبهره وری ومهارت یافتگی نیروهای آماده برای كاردارای كاستی های زیادی میباشد وازتبعات نامطلوب آن نظیرناامنی های اجتماعی واضطراب ها وناملایمات رنج می برد بسیارحایز اهمیت خواهد بود ولذا توصیه میشود بعنوان راه برون رفت ازوضعیت بوجود آمده بویژه آسیب های اجتماعی وچالش هایی كه ازآن ناحیه كشور رامتاثرساخته است ازاشاعه وترویج كارآفرینی وبكارگیری كارآفرینان به طرز چشمگیرحمایت گرددكه دراین رهگذر همه ی نهادهای اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی-آموزشی وایدئولوژیكی مسئولیت دارند تابه حمایت همه جانبه ودلسوزانه ازاین قشرمتعهد،تلاشگر،مجاهد وخستگی ناپذیربرآمده وعرصه راجهت حضورومشاركت فعالانه وپرثمرآنان آماده ساخته تاكارآفرینان بدورازهرگونه دغدغه ومشكلی وباتمام توان وقواازراه نوآوری وخلاقیت وباورود به عرصه های جدید كسب وكاررونق وتوسعه رابه جامعه ارزانی داشته ودرراه شكوفایی وپویایی وتعادل اقتصادی ونیز تامین امنیت اجتماعی ، كشوروملت رابه سوی آینده درخشان ومتعالی رهنمون سازند.آینده ای كه برازنده ی شان وعظمت دیرین ملت بزرگ وتاریخ ساز ایران باشد.كشوری كه مهد انسان های فرهیخته ومتعهد است وبه جرات می توان ادعا نموداگرسیاست های حمایت،هدایت وترویج كارآفرینی راباجدیت وبه گونه ی اصولی ومستمر بكارگرفت یكایك شیرمردان وشیرزنان این مرز پرگهرمصادیق واقعی وحقیقی كارآفرینی اطلاق خواهندگشت وهركدام پشتوانه وسرمایه ی عظیم وبی بدیلی درراه كسب جایگاه واقعی جهانی برای این كشورخواهندگردید.چه اینكه این مدعا به كرات ازسوی ایرانی متعهد وفرهیخته به اثبات رسید ودراین موردتاریخ انگشت تحیرگزیده است.
بدیهی است دراین راستا مسئولیت ونقش بی بدیل نهادهای علمی،آموزشی،پرورشی نظیرنظام آموزش وپرورش عمومی،دانشگاهها ومراكزآموزش عالی،حوزه های علوم دینی،رهبران دینی وفرهنگی،نخبگان ودانشمندان وفرهیختگان وتریبون های عمومی مانندمساجد،پایگاههای نمازجمعه،صداوسیما وارباب جراید ورسانه ها بیش ازدیگرآحادجامعه بسیارحیاتی وكارامد خواهدبود.
اینك كه به این حقیقت واقف گردیدیم كه اعتلا وشكوفایی وعظمت وتضمین آینده ملت وكشوردرگرو اشاعه وترویج كارآفرینی بعنوان استراتژی مهم توسعه می باشدبرهمگان فرض است تادرایجاد وبسط وگسترش "نهضت ملی كارآفرینی "كه خوددرراستای "نهضت عظیم علمی "دركشوراست ازهمه توان وظرفیت ها ومساعدتها استفاده نموده وبعنوان یك باورملی وعزم استوارعمومی آن را دركشورنهادینه نموده تامنجر به غروروافتخارملی گردد.بنابراین پیشنهاد می گرددكه به منظوربهینه نمودن تلاشها وباهدف تحقق همه ی آرمانهای كارآفرینانه لازم است ضمن عنایت ویژه به مقوله كارآفرینی بعنوان یك میثاق ملی درراه توسعه،شكوفایی ورشد واعتلای كشور" كمیته ملی كارآفرینی" كشور متشكل ازدلسوزان عرصه ی سیاست ،فرهیختگان وفرزانگان حوزه ودانشگاه ،نخبگان ملی دربسترمتعالی تعلیم وتربیت تشكیل گردیده تامسولیت ساماندهی وانسجام همه ی تلاش ها وكوششها ی لازم درراه نهادینه سازی فرهنگ متعالی كار وكارآفرینی
راعهده دارگردیده ونقش هماهنگ كننده وراهبردی رادرجهت تجمیع فعالیت ها وفراهم كردن بسترهای لازم ونیز احتراز ودوری ازهرگونه موازی كاری ها بعهده گیرد.
دراین صورت میتوان امیدوار شدكه این الگوی كارآمدبصورت خودجوش توسط آحادملت پذیرفته شده ونهضت عظیم تلاش ومجاهدت درراه شكوفایی واعتلای اقتصادی- اجتماعی تارفع كلیه كاستی ها وبه بارنشستن كلیه تدابیر وتمهیدات كارآفرینانه فراگیرخواهدگردید وجامعه رادرحصول به همه ی ارزش های كارآفرینانه درراه زدودن لكه های فقر وتوسعه نیافتگی ونیز خشكاندن ریشه های ناامنی واضطراب های اجتماعی یاری می نماید.
وبرآحادملت نیز فرض است تا كارآفرینان رابه سان دلیرمردان عرصه های تلاش ومجاهدت وسربازان فداكار وحماسه آفرین جبهه های سرافرازی پاس بدارند ویار ویاور آنان ودوشادوش آنها ازبذل عنایت ومهربانی ومهرورزی نسبت به آنان دریغ نورزند.
درخاتمه این نوشتاردگرباره به جهت نقش ورسالت عظیم نهادهای علمی ،مجامع دانشگاهی ،نخبگان واساتید ومعلمان ومربیان معظم ونیزاصحاب قلم ورسانه ها درراه اعتلای فرهنگ كارآفرینی ونیزبارز نمودن نقش كارآفرینان بعنوان عاملان واقعی تحول وشكوفایی جامعه تاكید می گرددكه بعنوان یك الزام وضرورت انكارناپذیرهمه این عزیزان كه درمراحل مختلف وبمراتب دلسوزی وتعهد خودرانسبت به پیشرفت وسعادت ملت ابرازداشته اندوهمواره دغدغه ونگرانی اعتلای ملی رااعلام نموده اندبایدبعنوان پیش قراولان وپیشگامان این نهضت عظیم درخط مقدم طلایه داران راستین وحامیان حقیقی این حركت تعالی آفرین گردند
سیدنبی اله حسینی
مدرس كارآفرینی دانشگاه
ری کراک در جستجوی کار به شیکاگو رفت و به فروشندگی در یک خرازی فروشی مشغول شد پس از اینکه کار او در این شرکت کوچک دوامی نیافت به یک گروه موسیقی که معروفیتی در شیکاگو داشت پیوست و به نواختن پیانو پرداخت.
اندیشه حقیر ، انسان را حقیر نگه می دارد
در سال 1920 در شرکت " لیلی تولیپ " که لیوان و فنجان می ساخت کاری بدست آورد. حس ششم ری موجب شد که بتواند مقاومت مردم را در برابر فرآورده ای جدید در هم شکند و استفاده از این فرآورده را یک ضرورت جلوه دهد . او ایمان داشت اگر حقیر فکر کند ، حقیر باقی خواهد ماند وچنین چیزی را نمی خواست . او با برنامه فشرده ای که برای خود در نظر گرفته بود ،همه روزه ازساعت هفت صبح کیفی را به دست می گرفت که پر از نمونه های لیوان کاغذی بود . آنگاه در پی بازاریابی و گرفتن سفارش های جدید ، پیاده روهای شیکاگو رابا گامهایی استوار زیر پا می گذاشت . درحوالی ساعت پنج بعد از ظهر که اغلب مردم از کار بر می گشتند تا پس از کار وتلاش روزانه استراحت کنند ، ری به ایستگاه رادیو شیکاگو می رفت تا به عنوان یک پیانیست رسمی در جمع نوازندگان پیانو بنوازد . کار، طولانی وفشرده بود ، اما او بی امان وخستگی ناپذیر تلاش می کرد . کراک از نظر جسمانی مثل بیشتر مردم بود ، اما آموخته بود که استقامت وپایداری را در خود بپروراند . در همان سال ری کراک بر حسب اتفاق با ارل پرنیس ، مهندسی که چند بستنی فروشی در نقاط گوناگون شهر بانام "قصر پرنیس "دائر کرده بود وکراک لیوان های بستنی فروشیهای او را تأمین می کرد ملاقات کرد . پرنیس برای ساخت دستگاه مخلوط کن شش گردونه وچند منظوره مقدماتی را فراهم کرد و به کراک پیشنهاد کرد که نمایندگی انحصاری فروش آن را در سراسر کشور به عهده گیرد وسود حاصله را به تساوی قسمت کند ، در نتیجه در سال 1948 موفق شد رکورد فروش مخلوط کن را به 8000 دستگاه برساند و این هنوز نخستین قدم بود. دو نفر از مشتریان کراک برادران مک دونالد بودند. ری کراک در سفری به لس آنجلس موفق شد که رستوران مک دونالد را از نزدیک ببیند . او وقتی کیفیت در خط تولید همبرگر، نظافت و سرعت سرویس دهی آنهارا دید بشدت تحت تاثیر قرار گرفت. او معتقد بود که حیف است چنین امکاناتی محدود به یک نقطه باشد . کراک با طرحی که از پیش آماده کرده بود نزد برادران مک دونالد شتافت تا پیشنهاد تاسیس رستورتنهای مشابهی را در سراسر کشور بدهد. این طرح سود دوجانبه ای داشت : از سویی درامد برادران مک دونالد را افزایش می داد و از سوی دی گر کراک می توانست فروش مخلوط کن های خود را به حداکثر برساند. طبق این قرارداد 1.9 در صد از درامد همه رستورانها به کراک تعلق می گرفت که 5 % از آن مبلغ را می بایست به برادران مک دونالد بپردازد. بر اساس ماده ای از قرارداد با ایجاد هر نمایندگی ، 950$ به کراک پرداخت می شد . مدت قرارداد کراک با برادران مک دونالد 10 سال بود که بعد ها به 99 سال تغییر یافت . به این ترتیب در سال 1955 ری کراک نخستین رستوران خود را در غرب امریکا دائر کرد . ری کراک ضمن اداره رستوران ، فروش مخلوط کن را نیز ادامه می داد و با درامد حاصل از آن اجاره رستوران و حقوق کارکنان را می پرداخت. او هر روز خواب آلود براه می افتاد تا کارکنان خود را در کارها کمک کند ، او می گوید :
نظافت دستشوئی ، توالت و کف سالن را هرگز عار نمی دانم
در سال 1956 هشت رستوران جدید در نقاط مختلف کشور به رستورانهای او اضافه شد. فروش مخلوط کن به کراک فرصتی داد تا از آشپزخانه هزاران رستوران در سراسر کشور بازدید کند و از این تجربه ها در اداره نمایندگیهایش سود جوید . هدف اصلی ری کراک درتمام این مدت تأسیس شبکه بزرگی از رستوران هایی بود که از نظر کیفیت ، پاکیزگی وخدمات ، نمونه باشند . کراک برای تسریع رشد و توسعه رستوران های زنجیره ای خود فکر تازه ای کرد ، او به مالکانی که املاکشان در گرو بانک بود اعلام کرد که اگر زمینهایشان را به او اجاره دهند هر ماه اقساط وام انها را خواهد پرداخت صاحبان املاک بی درنگ این پیشنهاد را می پذیرفتند زیرا با پذیرفتن این پیشنهاد املاک راکد و بی فایده آنان درآمد زا می شد. کراک تصمیم گرفت دایره ای از افراد مهم از جمله حسابداران، وکالی دعاوی و مشاوران مالی را گرد اورد.
موفقیّت بیشتر تشکیلات من، حاصل انتخاب مناسب افرادی است که برای کارهای مهم و کلیدی برگزیده ام.
بزرگترین مشکل پیش روی کراک این بود که رستورانهای مک دونالد متعلق به برادران مک دونالد بود و تنها در چارچوب یک قرارداد در اختیار وی قرار داشت در حقیقت کراک بایستی با پرداخت مبلغی به برادران مک دونالد قرارداد را لغو می کرد و سرقفلی های همه رستورانهای مک دونالد را به خود اختصاص می داد. برادران مک دونالد برای واگذاری حق امتیاز خود دو میلیون و هفتصد هزار دلار درخواست کرده بودند و ری کراک چنین مبلغ کلانی را دراختیار نداشت.
ری کراک با دریافت وام و جلب حمایتهای مالی توانست مبلغ را فراهم کند . اگرچه ری کراک نخستین قدم بزرگ را در راه توانگری برداشت اما هنوز با موفقیت نهایی فاصله زیادی داشت ، او با موانع حقوقی و اداری زیادی روبرو بود و ناگزیر بود باردیگر ثابت کند که مدیر بزرگی است . در سال 1977 هنگامیکه کراک تصمیم گرفت خاطرات خود را بنگارد مک دونالد 4177 رستوران در آمریکا و 21 رستوران در خارج از کشور داشت . به محض اینکه ری کراک تمام امتیاز مک دونالد را بخود اختصاص داد مقرراتی سخت و جدی را حاکم بر مدیران و کارکنان رستورانهایش کرد . این استراتژی نقش بزرگی را در موفقیت او بازی کرد . توجه او به جزئیات امر باور نکردنی بود . رشته ای از امور به ظاهر جزئی و پیش پا افتاده می تواند موفقیت یا شکست فرد را در پی داشته باشد . تلاش بی وقفه کراک حاصل وسوسهء سوزان او برای نیل به مقصود بود .
ری کراک تا پایان زندگی فعال و تمام وقت خود را صرف پیدا کردن محلهای مناسبی برای تاسیس رستورانهای جدید کرد . شرکت مک دونالد هواپیمایی را خریده بود که ری کراک با آن بر فراز شهرها به پر واز در می آمد و به کاوش و جستجو می پرداخت تا نقاط مناسبس را برای تاسیس رستوران بخصوص در اطراف کلیساها و مدارس پیدا کند . دردی که در ناحیه ران حس می کرد می توانست هر کس دیگری را زمین گیر کند اما او از حضور در دفتر کار و رفتن به مسافرتهای پیاپی برای بازرسی رستورانها دست برنداشت . او معتقد بود درد و رنج قابل تحمل تر از تنبلی و بطالت است . در روزهای پایان عمرش شخصی با طعنه گفت : برای کسی که میلیونها دلار ثروت انباشته است ، سخن گفتن درباره موفقیت دشوار نیست . ری کراک با تندی پاسخ داد : فراموش نکن که من هم مثل دیگران ، هر بارفقط یک جفت کفش را می توانم بپوشم.
سمیرا برو مند نیا
منبع: arbm.blogfa.com
موفقیت افراد بیش از آنكه به میزان هوش آنها بستگی داشته باشد به میزان اشخاص بستگی دارد .
همه ما بیش از آنكه متوجه خود باشیم محصول تفكرات پیرامون خویش هستیم پس باید این تفكرات را تقویت كنیم.
امرسون می گوید : مردان بزرگ كسانی هستند كه می دانند اندیشه ها بر جهان حكم می رانند.
میلتون در بهشت گمشده می گوید : ذهن بر تخت خود نشسته است و می تواند درون خود بهشتی از جهنم و جهنمی از بهشت بر پا كند.
كسانی كه خود را در رده دوم می بینند ، زندگی و كارهایشان هم در رده دوم باقی می ماند.
نگذارید فكرتان علیه شما به كار افتد ، در عوض كوشش كنید كه آنرا به خدمت بگیرید.
اولین رمز موفقیت ایمان و اعتقاد به تواناییهای خویش است.
افراد موفق آدمهای معمولی هستند كه از اعتماد به نفس و ایمان بیشتری برخوردارند.
پایداری و پشتكار95% از توانایی را تشكیل می دهد
از انیشتین پرسیدند : یك مایل چند فوت است؟ پاسخ داد :چرا باید مغزم را از اطلاعاتی پر كنم كه می توان در عرض دو دقیقه از هر كتاب مرجعی یافت. پس اطلاعات بهینه و به جا را در فكر خود جایگزین اطلاعات بیهوده سازید.
ذهن انسان برای فكر كردن است نه برای انبار كردن اطلاعات.
اقدام ترس را از میان بر می دارد.
برای موفقیت و نفوذ بهتر به میان دیگران اقدامات زیر را در زندگی روزمره به كار گیرید:
· همیشه در ردیف های جلو بنشینید.
· مستقیماً به چشم دیگران نگاه كنید.
· بلند و قاطع سخن بگویید.
· خنده رو باشید.
· انعطاف پذیر باشید.
14. برای نفوذ بر قلب های افراد نكات زیر را به كار گیرید:
· افراد در هر سنی كه باشند تشنه تعریفند.
· در تعریف از دیگران زیاده روی و مبالغه ننمایید.
· خودتان را آنگونه كه هستید بنگرید و دیگران را آنگونه كه باید باشند بنگرید.
15. وقتی كه فكر كنید چیزی غیر ممكن است فكرتان در پی آنست كه دلایلی بیابد كه این مطلب را اثبات كند ، ولی هنگامی كه ایمان داشته باشید ، ایمانی حقیقتی انكار نشدنی است ، فكرتان راه های انجام آن كار را می یابد.
16. وقتی كاری را شروع می كنید ، زیاد مهم نیست كه از آن چه میدانید ، مهم این است كه وقتی كارتان را شروع می كنید ، چه چیزهایی یاد می گیرید و چه طور از آنها استفاده می نمایید.
17. انسان های بزرگ گوش كردن را به انحصار خود در می آورند.
18. انسان های كوچك حرف زدن را به انحصار خود در می آورند.
19 . رهبران بزرگ بیشتر وقت خود را صرف نصصیحت شدن می گذرانند تا نصیحت كردن.
20. برای به حركت در آوردن دیگران اول باید خودتان را به حركت در آورید.
21. برای موفق بودن باید احساس ارزشمند بودن كنید.
22. نكات مهم زیر را برای موفق شدن به كار ببندید:
· قدر دانی و تشكر را از یاد نبرید.
· تعریف و تجید از دیگران را از یاد نبرید.
· افراد را محترمانه مورد خطاب قرار دهید.
· افتخارات را در انحصار خویش قرار ندهید.
23. موفقیت هر شخص به حمایت دیگران بستگی دارد.
24. در حد اقل 90% عامل محبوبیت ، به مراتب بیشتر از مهارت مد نظراست.
ده عامل موفقیت از نظر لیندون جانسون رئیس جمهور پیشین امریكا:
سعی كن اسامی افراد را به خاطر بسپاری . بی مبادلاتی در این كار ممكن است نشانه بی علاقگی نسبت به آنها باشد.
فرد راحتی باش تا هیچكس به معاشرت با تو احساس ناراحتی و اجبار نكند.
این احساس را به خود تقویت كن كه "هر چه پیش آید خوش آید" در این صورت هیچ چیز نمی تواند آرامش تو را به هم بزند.
خودپرست نباش و بیهوده تظاهر نكن كه همه چیز را می دانی.
خصوصیاتی در خود پرورش بده كه جالب توجه باشند و باعث شوند مردم به اثر معاشرت با تو به برداشتهای ارزشمندی برسند.
شخصیت خود را زیر ذره بین ببر تا بتوانی عوامل ناهنجار را از آن خارج كنی.
آنقدر دوست داشتن مردم را تمرین كن كه این كار برای تو یك عادت شود.
همیشه از فرصتهایی كه برای تبریك گفتن به افراد،اظهار همدردی در غمها و ناكامی هایشان پیش می آید استفاده كن.
به مردم قدرت روحی بده تا محبت بی ریای خودشان را نثار توكنند.
كیوان ملكی
منبع: arbm.blogfa.com
مراكز رشد فناوری، محیط های گلخانه ای برای فعالیت های مؤسسات نوآور و فناور فراهم می آورند. در اینگونه فضاها، بنگاه های اقتصادی با اطمینان بیشتر و خطرپذیری كمتر ایده های خود را محقق خواهند ساخت. آشكار است كه فعالیت موفق و اثربخش این مؤسسات كه به كارآفرینی اشتغال زایی مولد خواهد انجامید، به وجود شرایط مطلوب محیط كسب و كار در بیرون از مراكز رشد نیز كاملاً وابسته است. متأسفانه نابسامانی محیط كسب و كار از اساسی ترین مشكلات بخش خصوصی در كشور و بزرگترین عامل مانع اشتغال و كارآفرینی محسوب می گردد.
بر این اساس لازم است مدیران و سیاست گزاران پارك های علم و مراكز رشد فناوری كه بدون تردید موفقیت آنها به كامیابی مؤسسات تحت پوشش آنها گره خورده است، علاوه بر تدارك فضایی مناسب برای فعالیت مؤسسات در داخل مركز رشد، برای ساماندهی محیط كسب و كار پیرامونی نیز در راستای حمایت حداكثری از فعالیت های اقتصادی شركت های عضو تلاش نمایند.
از مؤثرترین اقدامات جهت كمك به توان اقتصادی مؤسسات مستقر در مراكز رشد فناوری، تشكیل شبكه های حمایت و همكاری در میان ادارات دولتی و نهادهای عمومی است. شبكه های همكاری و پشتیبانی از دو جهت می توانند یاریگر شركت های مستقر در پارك های علم و فناوری باشند.
نخست آنكه ادارات دولتی مشتری اصلی خدمات مهندسی، مشاوره ای، طراحی و نرم افزاری ارائه شده از سوی اینگونه شركت ها می باشد و تعهد نهادهای عمومی به خرید خدمات مورد نیاز از این شركت ها می تواند تأثیر چشمگیری در توسعه فعالیت های اقتصادی آنها داشته باشد.
علاوه بر این كمك به حل مشكلات این شركت ها در مؤسسات دولتی به طور ویژه و رسیدگی خاص به مسائل و مطالبات ایشان می تواند به طور چشمگیری در كارآیی شركت ها مؤثر باشد.
تجربه فعالیت پارك های فناوری ایران در سال های اخیر به خوبی نشان داده است كه حمایت پارك ها به تنهایی نمی تواند به طور كامل به موفقیت مؤسسات تحت پوشش بینجامد. بلكه لازم است، با ملاحظه نابسامانی های شدید محیط كسب و كار در كشور، مدیران پارك های مراكز رشد و پارك های فناوری با كمك به تشكیل شبكه های قوی همكاری و حمایت، به كاستن از خطرپذیری راه اندازی فعالیت های شركت های نوآور و فناور یاری رساند
نویسنده: علی اكبر قیومی ابرقوئی
منبع: itan.ir
تـفـاوت فـاحـش درآمد سرانه ایــرانــیهــا بــا ســوئـیـســیهــا ریـشــه در تـفــاوت مـدیـریـت و کارآفرینی دارد. هنگامی که در گزارشی دیدم که سوئیس سالانه 3 درصد شکر جهانی را از چغندر قند و ما هم تقریبا بـه هـمـیـن مـیـزان چـغـنـدر قـنـد را استحصال میکنیم، در مـقایسه دریافتم که سوئیسیها از 17هزار هکتار زمین با بازده 1/70 تن در هکتار و در هر هکتار 12 تن شکر در مزرعه تولید میکنند تعجب آن است که درآنجا تنها 2 کارخانه وجود دارد که متوسط ظرفیت تولید روزانه آنها 6800 تن اســت. ،امــا در ایــران بــه جــای 17 هــزار هـکـتــار زمـیــن کـه سوئیسیها در اختیاردارند، 190 هزار هکتار آن سالانه زیر کـشت چغندر قند میرود و در ایران به جای 2 کارخانه قـنـد، 34 کـارخـانـه قـند وجود دارد که این تعداد کارخانه روزانه فقط 2025 تن به طور متوسط ظرفیت دارند و به جــای 70 تــن بــازدهـی در هـکـتـار فـقـط 26 تـن در هـکـتـار محصول میدهند! همچنین به جای 12 تن شکر در مزرعه فـقـط 26/4 تـن شـکـر در مـزارع ایـرانـی بـه ازای هـر هـکـتـار مـحـصـول نهایی دارد. این آمارها اشکال کار را به خوبی روشن میکند. آیا به راستی همه کارها را باید دولت انجام بـدهـد؟
ریـیـس یـکـی ازNGOهای صنعتی که تا بخواهید حـرّاف و مـیـان تـهـی اسـت و خـودش فـکـر میکند کسی است فقط طلبکارانه دایم میگوید باید دولت این چنین کند، مجلس آن چنان کند... برای این قبیل افراد بهانه گیر سـؤال آبـراهـام لـیـنـکـلـن، جان اف کندی و امام خمینی را تکرار میکنم که به جای این که بگویید کشورتان برای شما چه کـرده است، بـگـویـیـد شـمـا بـرای کـشـورتـان چه کردهاید؟
پـرسش این است که در زمینه مدیریت و کارآفرینی Management enterpreneurship آقـایـان NGOهـا، دانـشـمـنـدان، اقتصادخوانان تاکنون چند طرح اجرایی که قابلیت تطبیق با فرهنگ خودمان داشته بـاشـد را ارایـه دادهانـد. پـرسش دیگر از چنین افرادی این است که مدیریت چیست؟ مدیریت عبارت است از :
1- ( (Effective management isانجام کار از طریق دیگران
2- (working throught others) انجام کار با دیگران و از طریق آنان (Working with and through others)
3- تصمیم گیری (decision making) ایـن فـرآیـنـد باید منجر به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی بر مبنای یک نظام ارزشی پذیرفته شده، میباشد کـــــــه انجام درستکارها (doing thing right) از طریق برنامهریزی، سازماندهی، بسیج منافع و امکانات، هدایت و کنترل عملیات برای دستیابی به هدفهای تعیین شده امکان پذیر میباشد برای رسیدن به این هدف باید به نکات زیر توجه کرد:
1- مـدیـریـت یـک فـراگـرد (process) است، یعنی تـغـیـیــر بــه سوی هدف با استـفاده از سازو کار بـا خـود
2- (Feedback Mechanism) مدیریت بر هدایت تشکیلات انسانی دلالت دارد.
3- مدیریت مؤثر مبتنی بر تصمیم گیری مناسب و دستیابی به نتایج مطلوب است.
4- مدیریت کارا، متضمن تخصیص و مصرف مدبرانه منابع است.
5- مدیریت برفعالیتهایی هدفدار، تمرکز دارد.
در اینجا کارآمد (efficient) و موثر (effective) را معنی کنم. مـؤثـر یـعـنـی کـسـب هـدف (Goal Achievement) یـعـنـی انـجـام کارهای درست (doing the right things) و کارآمد (efficient) یا انجام کار با کمترین هزینه و در کوتاهترین مدت زمان با حفظ کیفیت (quality-time- cost)
یک بار دیگر به تولید چغندر قند و استحصال شکر از آن در ایران و سوئیس نگاه کنید و سوالات زیر را در ذهنتان مرور کنید و بپرسید چرا؟
1- جایگاه ورزش و مدالهای رنگارنگ (طلا، نقره، برنز) ورزشی در میادین گـونـاگـون در کـشـوری کـه یـک دهـم ، جـمـعیت دارد در مـقـایـسـه با ما چقدر است؟
2- جایگاه سوئیس در تولید ساعت در دنیا کجاست؟ جایگاه تخصصی کشور ما که فـــرش اســـت در کــجـــاســـت؟
3- جـــایــگــاه ســوئـیــس در بــانـکــداری در کـجــاسـت؟ مـا کـجـا هـسـتـیـم؟
4 - جـایـگـاه سوئیس در تولید دارو در کجاست؟ ما کجا هستیم؟
5- جــایـگــاه ســوئـیـس در تـولـیـد سـلاحهای پـدافـنـد هـوایـی کجاست؟ ما کجا هستیم؟
6- سوئیس چند شرکت دارد که در فهرست پانصدگانه مجله فورچون جای دارند ما چـنـد شـرکـت داریـم. در ایـران چنین شرکتهایی اصلا نداریم.
7- جایگاه سوئیس در تولید شکلات و قهوه در کجاست؟ ما کجا هستیم؟
نگارنده پیشنهاد میکند در شرایـطی که بی سابقهترین درآمد نفتی در سالهای اخیر که خزانه دولت وارد شده است ایـن مــنابـــع نبایـد از بین بــرود بـلـکــه دانـشـمـنـدان، اقـتـصـاددانـان و مـدیـران بـا سـابقه باید ریشه پیشرفت دیگر کشورها از یک سو مطالعه کنند و از سوی دیگر ریشه عقب ماندگی و در جا زدن کشور خودمان را شناسایی و برای جهش اقتصادی و پیوستن به قافله تمدن شتابان جهان چارهای بیندیشیم.
نویسنده : حسین علویراد
برگرفته از: روزنامه همبستگی
ایجاد شبكه تجاری چیست؟
شبکه سازی فقط دست دادن، معرفی کردن و شناساندن خـود به دیگران نیست، بلکه همه چیز مربوط می شود به حــضــور فــعـال، راسـتی و درستـی و اهتـمـام در بـراوردن نـیـازهـای افراد. باید کارکنانی را در کنار هم جمع کنید که هــیچ گاه اجازه خروج از خط مشی های تعیین شده را به خود ندهند.
در حقیقت چیزی که این کار را دلچسب و قابل توجه می کند، شباهت بسیار زیاد آن با ورزش است. می پرسید چگونه؟ ساده است؛ برخی از افراد ممکن است که تصور کنند شما باید 93 گل بزنید و یا 216 امتیاز بگیرید تا برنده بشوید اما هدف شما هیچ یک از دو مورد ذکر شده نیست؛ بلکه شما فقط می خواهید جام قهرمانی را از آن خود نمایید و به عبارت دیگر مسیری را که برای خود تعیین نموده اید تا آخرین مرحله دنبال کرده و در طول راه منحرف نشوید.
بنابراین باید هم تیمی های خود را انتخاب کنید، هم جوان و هم مسن. این کار را آنقدر انجام دهید تا تک تک آنها این فرصت را پیدا کنند که شوت بزنند و گل کنند. شاید یک فرد خاص به هیچ وجه نتواند گل بزند، اما اگر شما هیچ گاه به او اجازه این کار را ندهید، ممکن است ناراحت و مضطرب شود. پس اشکالی ندارد برای یکبار به نتیجه بازی فکر نکنید و به او نیز اجازه شوت زنی بدهید.
آیا شبكه سازی تجاری اینقدر ساده و واضح است؟ البته که نه؛ در ورزش هویت هم تیمی ها و تیم رقیب کاملا روشن است و هدف هر دو گروه به طور کامل از پیش تعیین می شود، می توان گفت یک طرف سفید است و طرف مقابل سیاه و جایی برای شک و شبهه وجود ندارد. اما در عرصه کار و تجارت، در بهترین حالت ممکن همه چیز خاکستری به نظر می رسد. در حقیقت هم تیمی ها به راحتی می توانند تبدیل به رقبا شوند. در ورزش تیم ها قرارداد می بندند، اما در تجارت قرارداد شما در روزنامه ها بسته می شود و ممکن است روزی تبدیل به خنجری بر علیه خودتان شود.
یکی دیگر از تفاوت های عمده این است که ورزشکاران تمام سال تمرین می کنند تا بتوانند در لیگ های پایان سال شرکت کنند. اما کسب و کار برای یک فصل معین صورت نمی پذیرد. البته درست است که شرکت ها در پایان هر فصل و همچنین در انتهای سال مالی، نتایج بدست آمده را بررسی می کنند اما بر اساس تئوری ها، کمپانی ها باید هر لحظه نسبت به عملکرد و خط مشی کلی ارزش و اهمیت قائل باشند. به همین دلیل تنها بزرگان و با تجربه ها می توانند در این روند پر تنش زنده باقی بمانند و برخی افراد سست عنصر تصمیم می گیرند مسیر زندگی خود را تا حد امکان از این چالش ها دور نگه دارند، و بازیی را شروع کنند که مهارت کافی در آن را داشته باشند.
گمراه شدن
آیا انسان ها خودخواهانه برخورد می کنند؟ خوب باید گفت به طور آگاهانه این کار را انجام نمی دهند، بلکه این خصیصه در ذات آن نهفته است. به هر حال باید زنده بمانند.... درست مثل گفته داروین: ' قانون جنگل' . این امر برای بسیاری از افراد سرلوحه تمام تلاش هاست به همین دلیل چنین افرادی هیچ گاه متوجه نمی شوند که چرا شما باید به کسی کمک کنید. آنها تصور می کنند که شما این کار را برای تصاحب موقعیت شغلی شان، پول و مال آنها و یا خانم هایشان انجام می دهید. یا شاید برای بدست آوردن همه انها! اما نه اینطور نیست.
شما اندیشه های بزرگتری را در سر می پرورانید. و می دانید که برای رسیدن به آنها باید تا آنجا که می توانید به مردم خدمت کنید. شاید ایده های خوبی برای کار داشته باشید اما تا زمانی که آنها را عملی نکنید هیچ گاه به رشد و شکوفایی نخواهید رسید.
حال اگر شخصی در عرصه کاری از شما پیشی گرفت، تکلیف چیست؟ می توانم بگویم که تعداد کارهایی که قادر به انجام آن هستید، بی شمار است. با غبطه خوردن و اظهار ناراحتی فقط نسخه از بین بردن خودتان را می پیچید. بهترین کاری که می توانید انجام دهید این است که رویدادهای تلخ را به عنوان یک تجربه و یا درسی که هرگز فراموش نخواهد شد، نگهداری کنید و به راه خود در مسیر موفقیت ادامه دهید.
جالب ترین نکته این است که اگر آن افراد مجددا شما را ملاقات کنند، از دیدنتان متعجب می شوند و تلاش می کنند تا بفهمند چه نقشه ای برایشان در ذهن خود کشیده اید. شما باید فقط در مسیر خوشبختی خود گام بردارید، به زندگی شیرین خود ادامه دهید و اجازه دهید دیگران نیز از زندگی شان لذت ببرند. رفتار بخشش آمیز شما به اندازه کافی آنها را خجالت زده می کند.
مدیریت خواسته ها
اولین چیزی که باید به ذهن بسپارید این است که شما برای کمک به مردم کار می کنید و بله، باید در این راه 'نام خود را جاودانه' کنید. اما پیش از اینکه بیش از حد از خود راضی شوید و در مقابل انجام این امور انتظار داشته باشید تا ماه و خورشید را در دستانتان قرار دهند، مطمئن شوید که دنبال کار آنها هستید و به اندازه کافی اعتماد به نفس دارید. در غیر اینصورت هیچ چیز نخواهید بود جز یک وعده تو خالی.
در نتیجه اگر می خواهید آخر ماه یک فیش حقوقی ثابت داشته باشید و به دنبال کار خود بروید، باید بگویم که شبكه سازی تجاری اصلا به درد شما نمی خورد. اما اگر دوست دارید که ' محرک و پر انگیزه' باقی بمانید، تلفن همراهتان دائما در حال زنگ زدن باشد، و صندوق پیام های اینترنتی پر از نامه باشد، به انجام این کار ادامه دهید.
همه این حرف ها در مورد چیست؟
چه سوال خوبی. ما همانطور که تجربیات مختلف را با شما در میان می گذاریم و شما را تشویق به کمک کردن می نماییم، باید این را هم بگوییم که شما جزء گروه نجات نیستید. همه چیز مربوط می شود به موقعیت شغلی. اینکه شما تا چه حد توانایی باز کردن درهای بسته را دارید. میان آشنا بودن با یک شرکت و رازدار یک شرکت بودن فرق بسیار زیادی وجود دارد. ما این موضوع را در مقاله های بعدی به تفصیل شرح خواهیم داد.
چیزی که لازم است: شهرت، توانایی جلب توجه و اعتماد دیگران، ایجاد انگیزه در آنها برای سرمایه گذاری، و برخورد مناسب با مقامات ارشد می باشد. البته جای تاسف است؛ چرا که بسیاری از بازرگانان جوان به هیچ وجه شانس قرار گرفتن در چنین جایگاه و سمتی را پیدا نمی کنند.
تمام قواعد و ضوابط صنفی در این امر خلاصه می شود که شما به جوان تر ها نیز اجازه شرکت بدهید، و آنها را با پیچ و خم های مختلف آشنا کنید. اما اگر تصور می کنید که می توانید به راحتی از آنها سبقت بگیرید و آنها را از مسیر بازی حذف کنید، باید بگویم که بهتر است این کار را کنار بگذارید و برای خود شغل بهتری پیدا کنید.
کارت ویزیت
داشتن کارت به نوبه خود حائز اهمیت است، اما این کارت ها عملا کاربرد خاصی ندارند. بله در بعضی مواقع اتفاق می افتد که شما نیاز مبرم به آنها پیدا می کنید اما در اکثر موارد بهتر است زمانی که شخص خاصی را ملاقات می کنید سریعا کارت خودتان را از جیبتان در نیاورید ( مانند خیلی از تازه کارها). شما می خواهید با گفتار و عقاید خود بر روی طرف مقابل تاثیر بگذارید، نه با طراحی و جنس کارت. زمانی که صحبت های شما در نظر او جالب به نظر برسند او انگیزه پیدا می کند تا شما را بیشتر بشناسد ... و دوست دارد هر چه سریعتر این کار انجام پذیرد، اجازه دهید تا او از شما در خواست کارت کند نه اینکه خودتان بلافاصله کارتتان را تقدیم او کنید. در این مرحله او ابتدا خودش کارتش را در اختیار شما قرار می دهد و شروع می کند به معرفی خود. و اگر شما او را پیش از معارفه می شناختید و او شما را نمی شناخت، این امر یک امتیاز برای شما محسوب می شود و می توانید از همان آغاز خود را برنده میدان بدانید.
مردم را با خود شریک کنید
تصور می کنیم که شما به اندازه کافی کارت تجاری جمع کردید، و با افراد متفاوتی ارتباط برقرار کرید؛ حال نوبت به انجام چه کاری می رسد؟ آیا پشت میز خود مینشینید و همه چیز را برای خودتان نگه می دارید یا اینکه دارایی ها را با دیگران تقسیم میکنید؟
نگه داشتن همه چیز برای خود، نه تنها در کوتاه مدت هیچ سودی به شما نمی رساند بلکه از گسترش شبکه شما نیز جلوگیری می کند. روی این تئوری کار کنید: شما افراد مختلفی را از مراکز متفاوت می شناسید و حالا باید کاری کنید تا آنها هم با یکدیگر آشنا شوند. زمانی که این کار صورت پذیرد، شبکه شما نیز گسترش پیدا خواهد کرد. و چه سود دیگری عاید شما می شود؟ همه متوجه می شوند که شما فرد انسان دوستی هستید و قصد کمک کردن به دیگران را دارید.
جمع بندی
تعداد کمی هستند که توانایی انجام کارهای بزرگ را دارند. و حتی افراد کمتری هستند که می توانند با روسای شرکت های مختلف در یک اتاق بنشینند، دیدگاههای خود را عرضه کنند، و برای یک کار بزرگ برنامه ریزی نمایند.
اگر شما بتوانید توجه مقامات ارشد را جلب کنید و آنها را نسبت به سرمایه گذاری و یا خرید محصولات خود مشتاق کنید، آنها به طور حتم خوشحال می شوند تا شما را در کنار خودشان نگه دارند. و این یعنی تجارت شبکه ای؛ درآوردن کارت و تقدیم کردن آن به آنها کاری را از پیش نمی برد زیرا آنها روزانه بیش از 100 عدد از این کارت ها را از افراد مختلف دریافت می کنند. کاری کنید تا آنها از شما سوال کنند: ' تو چه کسی هستی؟'
مربوط به مردم می شود
این نوع تجارت در کنار مردم معنا پیدا می کند. شما برای آنها و در کنار آنها کار میکنید. دیگران اصلا دوست ندارند شما وقتشان را با وعده های توخالی هدر دهید. در نتیجه آنها را به نشست هایی دعوت کنید که بتوانند با افرادی ملاقات کنند که مدت ها در انتظار دیدن انها بوده اند.
متواضع باشید
همه کارها را تنها به خاطر شخص خودتان انجام ندهید. زمانی که من در مدرسه درس می خواند اطرافم پر بود از افراد خودخواه. آنها در همه جا هستند. حتی همین حالا که مشغول خواندن این مقاله هستید ممکن است تعداد زیادی از آنها در اطراف شما باشند. آنها همه جا پراکنده شده اند و شما هیچ کاری در این رابطه نمی توانید انجام دهید. اما همیشه به خاطر داشته باشید که اگر گاه گاهی فداکاری کنید، هیچ چیز از دست نخواهید داد. این کار در دراز مدت نتایج مطلوبی را برای شما به همراه دارد.
از همه چیز سود ببرید
مطمئن باشید که کاری که در حال انجام دادن آن هستید برای شما سود و منفعت دارد. مردم را بشناسید و راههای کسب و کار را یاد بگیرید و فقط به این دلیل که خودتان را جزء مقامات ارشد تصور می کنید به دیگران نگویید سرم شلوغ است. توانایی شما از روی نتایجی که بدست می آورید، محک زده می شود بنابراین از روی هوش و ذکاوت تصمیم بگیرید و بگذارید دیگران شما را از روی مدارک و نتایج بدست آمده، قضاوت کنند.
منبع: irstudy.com
زندگی ماتسوشیتا پر از فراز و نشیب بود. كثرت این فراز و نشیبهاست كه او را از دیگران متمایز میكند. فرازها و كامیابیهایی كه تنها یكی از آنها كافی است تا هر انسان معمولی را دچار غرور كند و موانع رشد و پیشرفت او گردد. نشیبها و شكستهایی كه تنها یكی از آنها در تمام زندگی میتواند انسان را از حركت باز دارد. نه لذت كامیابیها و نه مشقت شكستها هیچكدام نتوانست ماتسوشیتا را از آنچه كه در ذهن خود پرورانده بود، باز دارد، این است رمز موفقیت این مرد بزرگ .
رمز موفقیت ماتسوشیتا
ماتسوشیتا علت موفقیت خود را چنین توصیف میكند: «كلید كامیابی در پدید آوردن محصول، داشتن درجه دكترا، یا داشتن بودجه كلان در واحد پژوهش و گسترش نبود. بلكه در تلاش، زحمت كشیدن و عرق ریختن كاركنان شركت بود». وی رویكردی جدید و متفاوت از زمان خود به كاركنان خود داشت. از نظر وی، سرمایههای یك سازمان، كاركنان آن هستند. توجه به «خرد گروهی»، «نظام بخشی»، «تعیین مأموریت سازمان»، از شیوههای مدیریتی وی به شمار میآیند؛ شیوههایی كه پس از گذشت چندین دهه از پیادهسازی آنها توسط ماتسوشیتا، در سازمانهای كنونی مطرح میگردند .
با توجه به نحوه زندگی و عملكرد ماتسوشیتا، وی علاوه بر خصوصیاتی همچون خلاقیت، خطر پذیری، تلاش، فروتنی كه ویژگی مشترك كارآفرینان دیگر نیز میباشد، دارای ویژگی فوقالعادهای بود كه میتوان آن را رمز موفقیت وی نامید و آن هم «ظرفیت بالا برای برانگیختن دیگران است ».
ویژگی مدیریتی ماتسوشیتا
توجه به خرد گروهی
پیاده سازی نظام بخشی در سازمان
كاهش هزینه
تولید فراوردههایی كه بهتر از فراوردههای موجود در بازار است، بطوری كه به قیمت كمتر از نرخ بازار به فروش برسند
ساعت كار متمادی
صرفه جویی در همه موارد
سازمان باید از راههای ابتكاری كه از راه عدالت و انصاف هم دور نگردد تأمین مالی شود
با كاركنان طوری رفتار گردد كه گویی اعضاء خانواده هستند
سرعت در كار
توجه به تبلیغات
اندیشیدن در قالب گسترده بازرگانی و نه در قالب وظیفه باریك خویش
اصول اعتقادی ماتسوشیتا
خدمت به مردم: فراهم آوردن فراوردهها و خدمات با كیفیت بالا به قیمت عادلانه و معقول تا از این راه به راحتی زندگی و شادمانی مردم در سراسر جهان یاری داده شود .
انصاف و امانت: منصف بودن در همه داد و ستدهای بازرگانی و رفتار شخصی و همواره به داوریهای آزاد پرداختن و رها شدن از پیش پندارها .
كار گروهی برای غایت همگانی: گردآوری تواناییها و قدرت اراده برای انجام دادن هدفهای مشترك در فضای اعتماد متقابل و رعایت كامل آزادی و استقلال فردی .
كوشش خستگی ناپذیر برای بهتر كاركردن .
احترام و فروتنی: احترام به حقوق دیگران، حفظ نظم اجتماعی .
همسازی با قوانین طبیعی: پیروی از قوانین طبیعی و سازگار ساختن اندیشه و عمل با اوضاع در حال تحول و دگرگونی، تا از این راه در همه كوششها، پیشرفت و كامیابی تدریجی ولی پیوسته باشد .
حقشناسی در برابر نعمتها .
دیدگاه فلسفی ماتسوشیتا
انسان به طور ذاتی موجودی خوب و مسئول است .
نژاد انسان برای رشد و پیشرفت، چه مادی و چه معنوی، ظرفیت بالایی از خود نشان داده است
انسان قدرت گزینش دارد .
ما دارای ظرفیت بكار بردن منابع مادی و فكری برای رویارویی با دشواریهای زندگی در جهان هستیم. حل موضوعات دشوار، بیش از هر چیز به ذهن و شوق یادگیری نیاز داریم .
منبع :modir1.blogfa.com
پاسخ به این سوال به راحتی پیدا نمیشود و اصلاو به واقع نمیتوان پاسخ شسته رفته و مطلق را جستجو کرد. خصوصیات شخصیتی یک کارآفرین،بسته به این که چه کسی دارد حرف میزند، یا مثبت است یا منفی. برای آنهایی که میخواهند همه چیز راحت و آماده برایشان فراهم شود، احتمالا نظر خوبی به یک کارآفرین ندارند. وقتی که آنها میبینند خانواده یک کارآفرین در دوران تلاش و کوشش مثلا پدر خانواده در عرصه کارآفرینی و بازاریابی، چندان راحت و مرفه زندگی نمیکنند، با خودشان میگویند که این شخص خودخواه بوده به فکر هیچکس نیست .
اما سیاستمداری که از این کسب و کارهای کوچک سود میبرد به گونه دیگری این اشخاص را وصف میکند. به عقیده او اینان افرادی شجاع، خلاق و مستعد هستند که میخواهند در این اوضاع نابهسامان اقتصادی از هیچ شروع کنند و نه تنها خودشان سود کرده کسب و کارشان را رونق دهند، بلکه فرصتهای شغلی هم خلق کنند .
بیشتر مردم باور دارند که کارآفرینان بدون ترس ریسک میکنند. ولی بیشتر کارآفرینان عقیدهای مخالف این دارند. معمولا با خود میگویند: ایده من بینقص است و کسب و کار من هرگز با خطر و ریسکی مواجه نمیشود. در واقع شاید بهتر باشد که بگوییم کارآفرینان سعی می کنند چیزی را باور کنند که میدانندهمیشه یا اصلا واقعیت ندارد. به عبارتی توانایی این کار را دارند و این گفته دقیقتر از آنست که بگوییم این کارآفرینان بهتر میتوانند با ریسک ها کنار بیایند یا این که شجاعت این کار را دارند .
باید اعتراف کنم من هم که دارم این حرفها را میزنم نیز این ویژگی را دارم. حتی زمانی که تازه ایده کارآفرینی به ذهنم خطور کرده بود و طرح و ایدههایم را هم ننوشته بودم، باور داشتم که کارم بیعیب و نقص خواهد بود و ایدهام معرکه است! ومتاسفانه تنها وقتی که پول کم میآورید و در اصل به دردسر مشکلات مالی میافتید، چشمهایتان به درستی واقعیت جهان اطراف را خواهند دید. حالا اینجاست که میتوان کارآفرین واقعی را از آنهایی که کارها را سرسری گرفتهاند و تنها خیالبافی کردهاند، بازشناخت . یک کارآفرین واقعی راهکارها و استراتژیهایش را تغییر میدهد و با انعطافپذیری و قبول تغییر شرایط قبلی، ایدهها و لوازم تازهای را به کار میگیرد تا کسب و کارش را حفظ کرده ارتقا دهد. اگر این کسب و کار سیر و روند پیشرفت را پیش گیرد، به این دلیل است که صاحب آن در آن دوران آشفته و بحرانزده تغییرات را پذیرفته و با راهکارهایی مناسب خود را با این تغییر و تحولات سازگار کرده است. اگر که این کسب و کار از شرایط دشوار سالم بیرون آمد و رو به توسعه و بهبود رفت، عالی و خوشحالکننده است. ولی اگر شکست خورد،یک کارآفرین حقیقی از پا نمینشیند. اندکی استراحت میکند و سپس با یک ایده جدید و بهتر باز میگردد. همانطور که گفتم نظرات وعقاید گوناگونی درباره مفهوم کارآفرینی، کارآفرینان و ویژگیهای آنان وجود دارد که بسیاری مبهم هستند و تعداد بیشتری به کلی اشتباه. در زیر چند تا از آنها را آوردهایم: 1- آگاهی از علم و دانش مدیریت برای شروع یک کسب و کار و کارآفرینی ضروریست .
اصلا این طور نیست! اکثر افرادی که دانشآموخته علوم مدیریتی هستند،کارآفرینان ناموفقی از آب در میآیند. مدیریت یعنی این که هنگام انجام یک کار ثابت و مرسوم که بارها و بارها امتحانش را پس داده، از قوانین و روندهای ثابتی اطاعت کنید و این همان چیزیست که کارآفرینان با آن میانه خوبی ندارند. اکثریت آنها بر پایه ایدهای جدید کار میکنند و به خاطر این به کارآفرینی روی آورده اند که از دست مدیرشان خلاص شوند. اما هدف اول و آخر کارآفرینها این است که مدیر شوند و این همان علتی است که در مقطعی از فعالیت آنها باعث سقوط کسب و کارشان میشود و آن هنگامی است که کسب و کار رونق گرفته توسعه مییابد و به یک مدیریت حرفه ای نیاز پیدا میکند .
2- یک کارآفرین باید بتواند دیدگاهی درست و متعادل و واقعگرایانه از گزینهها و فرصتهای پیش رویش کسب کند .
بله این درست است، اما این دیدگاه و بینش از همان اول کار به دست نمیآید . باید وارد جریان کار بشوید و سرمایه و پولتان را به کار بیندازید تا این واقعیات را دریابید. البته این ورود به پروسه کارآفرینی هم شرط دارد و بدون یک طرح سرمایهگذاری کسب و کار تازهتان محکوم به فناست. طرحی که با آن شروع میکنید، باید بارها و بارها مرور شده باشد، دربارهاش فکر و مشورت کرده باشید و در یک کلام، بیگدار به آب نزنید .
3- گفته شده که 90 درصد کسب و کارهای جدید و نوپا موفق نخواهند شد .
این یکی دیگر خندهدارترین این باورهاست. آمار نشان داده که نزدیک به 50 درصد کسب و کارهای کوچک میتوانند حداقل تا پنج سال بعد از شروع کارشان، همچنان ادامه دهند و این رقم برای کسب و کارهای آنلاین و خانگی بسیار بالاتر است .
By:Rob Spiegel
مترجم: آذین صحابی
برگرفته از : روزنامه تفاهم
هوش کافی دارید؟ به قدر کافی خشن هستید؟ شجاعت لازم را دارید؟ حمایت لازم را چه؟ دارید؟ اگر این شرطها را دارید، پس میتوانید یک کسبوکار راه بیندازید. اگر به قدر کافی خرفت باشید، دیگر لازم نیست شجاع هم باشید. اگر هوش و درایت لازم را دارا باشید، مهم نیست خشن باشید یا نه. بیشتر کسب و کارها قبل از این که موفقیت لازم را به دست بیاورند، شکست میخورند. اما سوال اینجاست که آیا اگر این کارآفرین کمی بیشتر پول میداشت، شکست نمیخورد؟ یا حداقل این قدر زود شکست نمیخورد؟ اگر شما بار اول شکست بخورید، چه چیزی لازم دارید تا بار دوم موفق شوید؟ پول بیشتر؟ درایت بیشتر؟ کمی شانس یا مقداری جسارت؟ وقتی کسی کاری را شروع می کند، قطعا نمیتوان مشخص کرد که او در این کار موفق میشود یا نه. بیل گیتس از دانشگاه هاروارد انصراف داد و با همکاری رفیقش، پل آلن، مایکرو سافت را به راه انداخت .
کسی فکرش را هم نمیکرد که این دو نفر این قدر موفق شوند. من مطمئنم که پدر و مادرهایشان از این که آنها از هاروارد انصراف دادهاند، خیلی ناراحت بودند. وقتی که من کسب و کاری به راه انداختم، دو نفر مرا راهنمایی میکردند. یکی از آنها انتظار داشت که من موفق شوم. دیگری زیاد خوشبین نبود چون اعتقاد داشت من طاقت مواجهه با ناملایمات کار تجارت را ندارم. شرکت اول من 10 سال با موفقیت کار کرد و بعد از 10 سال من آن را فروختم. چون واقعا دیگر طاقت ناملایمات کار را نداشتم. هر دوی این مشاوران درست گفته بودند. من خوششانس بودم؟ موفق بودم؟ بدبخت شده بودم؟ بله؛ همه اینها درست است. وقتی به گذشته نگاه میکنم، میبینم که مشتریان خوبی نداشتم. پول فراوانی هم نداشتم. چند پروژه اول هم خوب کار نکردند و بازده ضعیفی داشتند. بیشتر پول میدادم تا پول دربیاورم. اما جا نزدم. مرتبا به راهم ادامه دادم و پیش رفتم تا بالاخره ورق برگشت. وقتی شرکت دومی را به راه انداختم، همه چیز تغییر کرده بود. اعتماد به نفس کامل داشتم. راهم را کاملا میشناختم. زندگیام کامل بود. ازدواج کرده بودم و سه فرزند داشتم. پول درمیآوردم و به تعطیلات میرفتم. خانهای از خودم داشتم. افقهای دورتری را میدیدم. شش ماه کارم راکد ماند. آن شش ماه کند و سخت گذشت. سپس کار جدیدی را شروع کردم. در این یکی از ابتکارات و ابداعات خودم استفاده کردم. به تنهایی و در خانه خودم کار کردم. مهارتهای یگانهای داشتم که مردم به آنها احتیاج داشتند. این رویه به خوبی پیش رفت. هنوز هم خوب پیش میرود. ممکن است بارها شکست بخورم. شکست حتی برای بیل گیتس هم پیش میآید. اما موفقیتهایش آن قدر زیاد است که این شکستها آن قدرها هم به چشم نمیآید. جان لنون، یکی از اعضای گروه موسیقی «بیتلز» بود. در یکی از سفرهایش به ایالات متحده، خبرنگاری از او پرسید علت موفقیت بیتلز چیست؟ او گفت: «اگر میدانستم، خودم یک گروه تشکیل میدادم و آن را مدیریت میکردم.» در عرض این چند سال، چیزهای زیادی یاد گرفتهام. یکی از آنها مربوط به تعیین هدف است. در ابتدا هدف محدود و کوچکی برای خود تعیین کنید. آنچه را که عمیقا آرزوی دسترسی به آن را دارید، برای خود تعیین کنید. باید هدفی را تعیین کنید که واقعا به آن ایمان دارید چون باید برای رسیدن به این مقصد، ساعات زیادی کار کنید، باید گاهی اوقات از خانوادهتان بگذرید و به این هدف بپردازید. از هر فرصتی استفاده کنید. به کوچکترین امکان موفقیت توجه کنید و هرگز دست از کار نکشید؛ هرگز .
By: Rob Spiegel مترجم: آذین صحابی برگرفته از: روزنامه تفاهم |