هوای قلب من..
امشب هوای سرد تنهاییست..
دل من یاد تو افتاد..
چقدر جای دلت خالیست..
حضورت گر کنارم نیست..
نگاهت گر به سویم نیست..
ولی جای قدمهایت هنوزم...
در دلم باقیست....


هوای قلب من..
امشب هوای سرد تنهاییست..
دل من یاد تو افتاد..
چقدر جای دلت خالیست..
حضورت گر کنارم نیست..
نگاهت گر به سویم نیست..
ولی جای قدمهایت هنوزم...
در دلم باقیست....
" به امید آنکه گل زیبای هیچ پیوند عاشقانه ای در سایه ی عادت و روزمرگی از یاد نرود "
تو حواست نبود !
تمام این سالها
این من بودم
که به آن گلدان بلوری پشت پنجره
میرسیدم ...
تو فراموشت شده !
من اما خوب یادم هست
روزی باهم این گل را کاشته بودیم
خیلی قبلتر از اینکه
تو حواست نباشد !
قبل روزهایی که
عادت نکرده بودیم
به هرروز دیدن و
داشتن همدیگر ...
روزهایی که سقف مشترک
بالای سرمان نداشتیم
و تقریباً هیچ چیز مشترک
دیگری غیر از آن گلدان !!
تو تازه جان گرفته بودی
از رویاهای شانزده سالگیم
بی اسب و لباس سپید
بیرون زده بودی !
درست همرنگ آرزوهایم ...
راستی از کی دیگر حواست نیست ؟؟
از کی دستهایم را گم کرده ای ؟؟
از کی ...؟؟
میدانم تو بی گناهی
تقصیر این همه قبض است و صاحب خانه و...
که حواست را ازمن و
گلدانمان دزدیده اند
کاش میشد دوباره برگردیم
به همان روزهای
بی هیچ چیز مشترک ...
کاش میشد
گفت و گوی دو جنین تو رحم مادر....!!!
اولی میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟
دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم
اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده.
دومی: شاید مادرمونم ببینیم
اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش
دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه.
اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.
دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی....
این مکالمه چقدر آشناس....!!!
تا حالا بودن خدا را اينطوري و به همين سادگي حس نكرده بودم؛
مطلبی برای تامل👌
مادرم همیشه میگفت
هرگز
تمام خودت را
برای هیچ مردی خرج نکن !!
من اما
خساست مادرم را به ارث نبرده ام
حیف ...!
شاید حالا
کمی از خودم
ته جیب هایم باقی مانده بود
من دلم میخواهد
باتو به سرزمین احساسم سفرکنم
برایت عاشقانه بسرایم وتو
مست ازاین عشق
خیره به چشمانم
دستانم را بگیری
و بابوسه ای
شعری تازه برلبانم بسرایی
من دلم میخواهد
من باشم و توباشی و عشق
ودیگرهیچ
ند ثانیه !
فقط چند ثانیه بیشتر بمان !!
کار چشمانم هنوز
تمام نشده !
باید کمی بیشتر
از نگاهت
به حافظه ام بسپارم
برای ساعتهای دلتنگی بی امان
برای شبهای بی ستاره ام
برای وقتهایی که نیستی
برای روزهایی که ندارمت
فقط
چند
ثانیه
بیشتر
بمان ...
هی پاییز!
حواست را جمع کن…
دور تو وتمام عاشقانه هایت را خط میکشم…
اگر با آمدنت او حتی یک سرفه کند!
معجزه یعنی
در محال ترین جای ممکن
به گذارت ، گذر کنم !!
معجزه یعنی
میان این همه عصر و دوره و
سیاره و جهان موازی
همسان تو ، انسان باشم !!
معجزه یعنی
تمام حجم حافظه ام ازتو خالیست
اما چشمانت ...
چشمانت پرنورترین
ستاره ی آشنای آسمان هرشبم باشد !!
معجزه یعنی
من اینجایم و تو از میان
این همه آسمان
ماه کامل این پنجره ی همیشه خالی باشی !! ...