خودت هم نمیدانی
اما
شوری غذای امروز و
سوختگی ته دیگ دیشب هم
تقصیر توست !!
گناه من چیست
که یاد تو
تمام روز
همه جای این
چهار دیواری را
راه میافتد دنبال من و
هی خودش را
هُل میدهد لای خیالاتم ؟!
راستی گفته باشم
پریروز هم
کم دردسرم نداده ای ...
وادارم کردی
کلید بیاندازم به در خانه ی
همسایه و
زیر لب به قفل سمج لعنتی
ناسزا بگویم !!
خیالت بیرون از خانه هم
بی کار نمیماند
گاهی دست میبرد توی لیست خریدم !
گاهی ایستگاههای مترو را جا به جا میکند
گاهی با شانه های من به عابران تَنه میزند
و ...
بدتر از همه
گاهی این زن همیشه مغرور را
وادار به ریختن اشک در ملاء عام میکند

