هفتاد و دو زمزمند اما تشنه !

Image result for ‫امام حسين عليه السلام‬‎

از هرم عطش لبان گلها تشنه
از شرم فرات مانده اینجا تشنه

اینجا چه عجیب داستانی شده است
هفتاد و دو 
 
زمزمند اما تشنه !

"سید حبیب حبیب پور"

 





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 13 آبان 1395  ] [ 7:45 AM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

هفتاد و دو بار اتفاق

Image result for ‫امام حسين عليه السلام‬‎

در سینه ، هزار اشتیاق افتاده است

در دل ، غم سنگین فراق افتاده است

یک قصه ی عاشقانه در این صحرا
هفتاد و دو
بار  اتفاق افتاده است

"
سید حبیب حبیب پور"

 





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 13 آبان 1395  ] [ 7:43 AM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

صد شکر دارد گریه آقا بر غم تو م

Image result for ‫امام حسين عليه السلام‬‎

صد شکر دارد گریه آقا بر غم تو م
شکی زده بر عرش زهرا مادر تو
یک سال این دوری مرا آزرده کرده
آقا صفایی دارد این محرم تو
وقت نشستن در عزای تو همیشه
بوسیده ام با اشکهایم پرچم تو
جان می دهم هر شب میان روضه هایت
تا صبح می گیرم نفسها با دم تو
من خواهشی دارم ز تو ارباب خوبم
تا زنده ام باشم اسیر ماتم تو
زهرا دعا کرده گرفتار تو باشم
یک خلق روزی می خورند از این کم تو
حتی کلیسا هم برایت دم گرفته
ناقوس غم سرکرده آقا در غم تو  





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 13 آبان 1395  ] [ 7:40 AM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

و قطره قطره تمام فرات را گل کرد

Image result for ‫امام حسين عليه السلام‬‎

و نیم دیگر خود را نشست و کامل کرد
و قطره قطره تمام  فرات را گل کرد
لبان ماهی تشنه درون گهواره 
میان شرم نگاهش دوباره دل دل کرد
نشست پای عطش تا که دل به دریا زد
قنوت آب خودش را شبیه ساحل کرد
دعا نمود و نگاهی به خیمه ها انداخت
و مشک خالی خود را پر از فضائل کرد
لبان تشنه و چشمان آب دیده او
به چشمهای همه آب دیده نازل کرد 
و من به دست تو ایمان می آورم عباس...
خدا نوشت و خودش را ضمیر فاعل کرد

"علیرضا محبوبی زاده - سیرجان"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 13 آبان 1395  ] [ 7:36 AM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

مؤمن از عشق است، و عشق از مؤمن است

Image result for ‫امام حسين‬‎

هر که پیمان با هوالموجود بست

گردنش از بند هر معبود رست

مؤمن از عشق است، و عشق از مؤمن است

عشق را ناممکن ما ممکن است

عقل، سفاک است، و او سفاک‌تر

پاک‌تر، چالاک‌تر، بی‌باک‌تر

عقل در پیچاک اسباب و علل

عشق، چوگان باز میدان عمل

عشق، صید از زور بازو افکند

عقل، مکار است و دامی می‌زند

عقل را سرمایه از بیم و شک است

عشق را عزم و یقین، لاینفک است

آن کند تعمیر، تا ویران کند

این کند ویران، که آبادان کند

عقل چون باد است ارزان در جهان

عشق، کمیاب و بهای او گران

عقل، محکم از اساس چون و چند

عشق، عریان از لباس چون و چند

عقل می‌گوید که خود را پیش کن

عشق گوید امتحان خویش کن

عقل با غیر آشنا از اکتساب

عشق از فضل است و با خود در حساب

عقل گوید: شاد شو، آباد شو

عشق گوید: بنده شو، آزاد شو

عشق را آرام جان، حریت است

ناقه‌اش را ساربان، حریت است

آن شنیدستی که هنگام نبرد

عشق با عقل هوس پرور چه کرد؟

آن امام عاشقان، پور بتول

سرو آزادی ز بستان رسول

الله الله، بای بسمالله پدر

معنی ذبح عظیم آمد پسر

بهر آن شهزاده خیرالملل

دوش ختم المرسلین، نعم الجمل

سرخ رو، عشق غیور از خون او

شوخی این مصرع از مضمون او

در میان امت آن کیوان جناب

همچو حرف قل هو الله در کتاب

موسی و فرعون و شبیر و یزید

این دو قوت از حیات آید پدید

زنده، حق از قوت شبیری است

باطل، آخر داغ حسرت میری است

چون خلافت، رشته از قرآن گسیخت

حریت را زهر اندر کام ریخت

خاست آن سر حلوه خیر الامم

چون سحاب قبله باران در قدم

بر زمین کربلا بارید و رفت

لاله در ویرانه‌ها کارید و رفت

تا قیامت، قطع استبداد کرد

موج خون او، چمن ایجاد کرد

بهر حق در خاک و خون گردیده است

پس بنای لا اله گردیده است

مدعایش سلطنت بودی اگر

خود نکردی با چنین سامان سفر

دشمنان چون ریگ صحرا، لاتعد

دوستان او به یزدان هم عدد

سرَ ابراهیم و اسماعیل بود

یعنی آن اجمال را تفصیل بود

عزم او چون کوهساران استوار

پایدار و تندسیر و کامگار

تیغ، بهر عزت دین است و بس

مقصد او حفظ آئین است و بس

ما سوالله را مسلمان بنده نیست

پیش فرعونی سرش افکنده نیست

خون او تفسیر این اسرار کرد

ملت خوابیده را بیدار کرد

تیغ لا چون از میان بیرون کشید

از رگ ارباب باطل، خون کشید

نقش الاالله بر صحرا نوشت

سطر عنوان نجات ما نوشت

رمز قرآن از حسین آموختیم

زآتش او شعله‌ها اندوختیم

شوکت شام و فر بغداد رفت

سطوت غرناطه هم از یاد رفت

تار ما از زخمه‌اش لرزان هنوز

تازه از تکبیر او ایمان هنوز

ای صبا، ای پیک دور افتادگان!

اشک ما بر خاک پاک او رسان

"اقبال لاهوری "





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 11 آبان 1395  ] [ 11:51 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

این ماه محرم است

Image result for ‫حسين امام‬‎

 

در سینه ی خود داغ فراوان دارد
آب است ولی آتش سوزان دارد
این ماه محرم است و این ابر دلم
ابری که تمام سال باران دارد 

"پروانه بهزادی آزاد"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 11 آبان 1395  ] [ 11:39 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

ای عشق!

Image result for ‫امام حسين‬‎

ای عشق! بوسه گاه لبت را به من بده

ای پرده شاعرم ،ادبت را به من بده!

یک ذرّه آفتاب ،چشیدم دلم گرفت

لطفاً شراب تلخ شبت را به من بده

بر خوان عشق، بنده ی ناشکر هستی ام

سیر از محبّتم، غضبت را به من بده

امروز من پیامبر قوم سایه ام

فردا جلال و جاه رَبَت را به من بده

بذری عمیق در دل یک انجماد آه!

بی تاب رویشم، طربت را به من بده

با«کوثر» امتحان کن، اگر سینه ام نسوخت

«تبت یدا ابی لَهَبَت » را به من بده





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 11 آبان 1395  ] [ 11:27 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

ای مرثیه خوان! ز چشم و ابرو بگذر

Image result for ‫امام حسين‬‎

1-

چون خونِ خدا، بیا مسلمان باشیم

یا حداقل، شبیه سلمان باشیم

مولا، سگ آستان نمی‌خواهد مَرد!

او کرده قیام، تا که «انسان» باشیم

2-

من خون خدا، شکوه بسم الله

گوینده‌ی «لا اِلهَ اِلا اللهَم»

در سینه اگر محبت من داری

ارباب مخوان مرا، که عبداللهم

3-

گفتی به من ارباب! خطا گفتی تو

شرمنده شدم ز دوست، تا گفتی تو

من بنده‌ام و مقام من جز این نیست

شرک است به بنده ای «خدا» گفتی تو

4-

غافل تو ز لا اله الا اللهی

هرگز به حریم «او» نداری راهی

در وادی شرک می‌روی، گمراهی

در عشق، اگر شدی حسین اللهی

5-

وقتی که حسین را تو «سین» می‌خوانی!

در تعزیه، روضه‌ی حزین می‌خوانی

یعنی که حماسه را غلط می‌فهمی

وقتی که ز کوه این چنین می‌خوانی

6-

ای مرثیه خوان! گزافه گفتن کفرست

با لهجه‌ی دین، خرافه گفتن کفرست

اسلام دو نور عترت و قرآن است

جز این، سخنی اضافه گفتن کفرست

7-

با کرب و بلا، سراب می‌بافی تو

یک پرسش بی جواب می‌بافی تو

مفهوم حسین را نمی‌فهمی، حیف

با خون حسین، آب می‌بافی تو!

8-

ای مرثیه خوان! ز چشم و ابرو بگذر

از خال لب و کمند گیسو بگذر

این مرد بزک کرده! ابو فاضل نیست

تکبیر بگو! از این هیاهو بگذر

9-

غافل ز کرامت مُحرّم هستیم

دلداده‌ی بزم سوگ و ماتم هستیم

با خنجر جهل، سر بُریدیم از عشق

ما ابن زیاد و ابن مُلجم هستیم!

10-

ای مرثیه خوان! ز های و هو می‌گویی

از رأس بریده و گلو می‌گویی

از داغ اسارت و تنور و گودال

پس کی ز حسین ُسرخ رو می‌گویی!؟

11-

ای مرثیه خوان! ز نور جانت خالی ست

از پرتو معرفت، جهانت خالی ست

این روضه نمی‌دهد به ما حالی چون :

از عشق و حماسه، داستانت خالی ست

12-

در مرثیه‌ات، حسین تنها «سین» ست!

در کرب و بلا، شکسته ای غمگین ست

تو تاجر گریه ای و جای شک نیست

از تلخی سوگ، کام تو شیرین ست!

13-

این روضه وضو ندارد و زیبا نیست

دنیا زده است، شیعه‌ی مولا نیست

این «سین» که تو خوانده ای، به قرآن سوگند!

در سوره‌ی سرخ ظهر عاشورا نیست

14-

ای مرثیه خوان! نگاه تو زیبا نیست

چون روح تو، از تبار عاشورا نیست

گفتی سبب قیام دریا، آب است!

این روضه، شناسنامه دریا نیست

15-

ای مرثیه خوان! روضه غفلت کافیست

با ذکر خرافه، کسب شهرت کافیست

از خون خدا، برادر من! شرمی

با سکه‌ی کربلا، تجارت کافیست

16-

ای مرثیه خوان! روح تو نورانی نیست

آیینه در این روضه که می‌خوانی نیست

بر روی حماسه می‌زنی سیلی تو

با دست خرافه، این مسلمانی نیست!

17-

ای مرثیه خوان! کرب و بلا ماتم نیست

میراث حسین، درد و داغ و غم نیست

جان مایه‌ی نهضت حسینی این ست :

«هر کس که به ظلم تن دهد، آدم نیست»

18-

ای مرثیه خوان! زبان عاشورا باش

هم قبله‌ی کاروان عاشورا باش

با لهجه‌ی سرخ عشق، همچون زینب

بر خیز و حماسه خوان عاشورا باش

"رضا اسماعیلی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 11 آبان 1395  ] [ 11:19 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

و من به دست تو ایمان می آورم عباس...

Image result for ‫امام حسين‬‎

 

و نیم دیگر خود را نشست و کامل کرد
و قطره قطره تمام  فرات را گل کرد
لبان ماهی تشنه درون گهواره 
میان شرم نگاهش دوباره دل دل کرد
نشست پای عطش تا که دل به دریا زد
قنوت آب خودش را شبیه ساحل کرد
دعا نمود و نگاهی به خیمه ها انداخت
و مشک خالی خود را پر از فضائل کرد
لبان تشنه و چشمان آب دیده او
به چشمهای همه آب دیده نازل کرد 
و من به دست تو ایمان می آورم عباس...
خدا نوشت و خودش را ضمیر فاعل کرد

"علیرضا محبوبی زاده - سیرجان"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 11 آبان 1395  ] [ 11:16 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

یک خلق روزی می خورند از این کم تو

Image result for ‫امام حسين‬‎

صد شکر دارد گریه آقا بر غم تو م
شکی زده بر عرش زهرا مادر تو
یک سال این دوری مرا آزرده کرده
آقا صفایی دارد این محرم تو
وقت نشستن در عزای تو همیشه
بوسیده ام با اشکهایم پرچم تو
جان می دهم هر شب میان روضه هایت
تا صبح می گیرم نفسها با دم تو
من خواهشی دارم ز تو ارباب خوبم
تا زنده ام باشم اسیر ماتم تو
زهرا دعا کرده گرفتار تو باشم
یک خلق روزی می خورند از این کم تو
حتی کلیسا هم برایت دم گرفته
ناقوس غم سرکرده آقا در غم تو 


"علی الواریان"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 11 آبان 1395  ] [ 11:14 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

در سینه ، هزار اشتیاق افتاده است

Image result for ‫امام حسين‬‎

در سینه ، هزار اشتیاق افتاده است

در دل ، غم سنگین فراق افتاده است

یک قصه ی عاشقانه در این صحرا

هفتاد و دو بار  اتفاق افتاده است

"سید حبیب حبیب پور"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 11 آبان 1395  ] [ 11:12 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

اشک

Image result for ‫امام حسين‬‎

هست در چشمِ عاشقان تا اشک

روضه آغـاز می شود بـا اشک

دست انـداخت و به نام عـلی

آمـد از پشتِ پـلک بـالا اشک

نـام اربـاب آمده کـه گذاشت

بعدِ یـک سـال پـا به دنیا اشک

نـام اربـاب آمـد و نـشنـاخت

بـاز در چشمِ مـن سـرا پـا اشک

پـس بـه نـامِ حسین مـی ارزد

دو سـه تـا قطره اش به دریا اشک

بـه امـیـدِ شـفـاعتـت هـم نـه!

از شـمـا ذکـرِ روضـه، از مـا اشک

جــمـع گـردیـده آتــشِ دوزخ

تـا شد از جـمـع چشـم، منـها اشک

تا کـه از گـونـه خـورد روی زمیـن

گـشـت در روضـه اربـاً اربـاً اشـک

پـس بـه نـام لبـانِ خـشـک عـمـو

بـنـویـسـد مـشـک، بـابـا، اشـک

کــاروانــی رسـیـده اسـت از راه

کـه گـرفتـه است چـشمِ مـا را اشک

اشــک ریــزِ تـوام خـدا را شـکـر

مـن مـریـضِ تـوام خــدا را شـکـر 

"مهدی رحیمی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 11 آبان 1395  ] [ 11:10 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

قصه عاشورائي

آب را به روی بچه های آسمان بسته اند. لبهای زنها و کودکان خشکیده است. مرد مامور می شود تا مشک آبی به اهل حرم برساند. مثل عقابی بر یالهای اسب سوار می شود و به سمت دریا کشیده می شود.

فصل برگریزان است و مرد می‌ خروشد و برگ‌های زرد در زیر سمهای اسبش له می شوند.
پشت سرش ابری سیاه سرفه می کند؛‌ پیش رویش دریایی تشنه منتظر ایستاده است.
مرد با شتاب می‌تازد و راه در پشت سرش گم می‌شود . 
ابرها همچنان می‌غرند و او بی هیچ واهمه ای همچنان پیش می‌رود.
کم کم دریا برایش آغوش باز می کند. موج ها به احترامش برمی‌خیزند. فرشته‌های نگران، لبخند می‌زنند.
لب‌های ترک خوررده مرد، همچون کبوتری به سمت خنکای آب پر می‌کشند.
دست‌های ماتم زده مشک، با آب آشنا می شود.
صدای نوزادی شش ماهه دل مرد را می‌لرزاند. از جا کنده می‌شود.
نگاه شعله‌ورش به سمت خیمه های افروخته می‌چرخد.
مرد تشنه، مشک سیراب را به دوش می‌ اندازد.
حالا پشت سرش دریایی نگران، پیش رویش برگریزان...
حالا ساقی مست است و میخانه در آتش!
ابری هراسان با دلی سیاه می‌غرد!
برگ‌های زرد زیر پاهای اسبش می شکنند و مرد به سمت کودکان تشنه می تازد.
رعدی می غرد و تیری به چشمهای بی تابش بوسه می زند.

برق شمشیری از پشت سر بازوان رشیدش را نشانه می رود. مشک به گریه می افتد.

ساقه نخلی می بیند و می شکند.
گلوی مشک خشک می‌شود. مرد از فراز آسمان به زمین می افتد. پشت آسمان خم می شود. صدای ناله ای از عرش بگوش می رسد.

اسبی بدون سوار خون چکان و سوگوار به سمت خیمه های سوخته از عطش قدم بر می دارد.
دو دست که خنکای آب را چشیده‌ اند، کنار ساحل جا می‌مانند.
صدای چند کودک؛ سوار بر شانه‌های باد؛ نزدیک می‌شود:
_: عمو جان! ... عمو جان! ... عمو!


"عبدالرحیم سعیدی راد"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 11 آبان 1395  ] [ 11:06 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

آتش همیشه

Image result for ‫امام حسين‬‎
خورشید،  یک شراره کوچک از این غم است
این آتش همیشه، که در جان آدم است
غم،  دوزخی که در دل من شعله  می کشد
صد دجله هم نشاندن یک شعله را کم است
در حیرتم فرات از این غم چرا نسوخت
این غم که شعله ناک تر از صد جهنم است
خورشید ، شاهد است چه کردند با حسین(ع)
از شرم،  بنگرید  به پیشانی اش نم است
آن شب، چراغ خیمه هم از شرم، پلک بست
وقتی که دید غیرت و مردانگی کم است
هفتاد  و دو ستاره  و  یک آفتاب سرخ
منظومه ای شهید که نامش محرم است
سوزی نداشت شعر من، ای محتشم ! بخوان:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است

"حسین عبدی – گرگان"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ سه شنبه 11 آبان 1395  ] [ 11:04 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

می كنم گریه برات های های های های

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

می كنم گریه برات های های های های

اگه كربلا نیام وای وای وای وای

وعده ی ما دوباره كنار میدون مشك اباالفضل

بریم اونجا بخونیم با گریه روضه ی اشك اباالفضل

كربلاتُ كه دیدم دیگه دنیا برام یه عالمیه

دلمُ جا گذاشتم رو پله های تل زینبیه

می كنم گریه برات های های های های

اگه كربلا نیام وای وای وای وای

می خونن پیر غلامات كه خدایی شدن عشقه

توی سالهای جوونی كربلایی شدن عشقه

اگه تو دوستم نداشتی كربلا ایم نمی كردی

اگه من رو نمی خواستی نینوا ایم نمی كردی

می كنم گریه برات های های های های

اگه كربلا نیام وای وای وای وای

كربلا یه عالمیه روی تل زینبیه

كیه زیر خنجر شمر،این حسین بن علیه

می كنم گریه برات های های های های

اگه كربلا نیام وای وای وای وای

 





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:46 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

مدینه حسینت کجا می‌رود؟

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

مدینه حسینت کجا می‌رود؟
اگر می‌رود شب چرا می‌رود؟
غریب وطن نیمه‌شب از وطن
غریبانه پیش خدا می‌رود
دلِ شب خدا را صدا می‌زند
چرا ساکت و بی‌صدا می‌رود؟
اجل پیش رو، مادرش فاطمه
به دنبال او از قفا می‌رود
به تعجیل رو در کجا می‌برد؟
مگـر سـر بـرای خدا می‌برد؟
صدای جرس آه جان بر لب است
جگرسوز چون ناله زینب است
«طرماح» یک لحظه محمل مران!
خدا را که وقت نماز شب است
نفس‌ها همه نال? یا حسین
دعاها همه سوز و تاب و تب است
به هر منزلی مرگ چشم انتظار
به هر محملی نغم? «یارب» است
شما هم چو مرغ شب ای ناقه‌ها
بنـالیـد بـا زینـب ای ناقـه‌ها
شب است و بیابان پر از ولوله
مدینه دعا کن به این قافله
همانا به شوق وصال خدا
گرفتند از دیگران فاصله
خدا رحم آرد به حال رباب
که بر کف گرفته کمان حرمله
پدر را ببرّند لب تشنه سر
پسر را ببندند در سلسله
شرار جگر شمع محمل شده
نـوای جـرس آتش دل شده
مدینه دعا کن برای حسین
که خالی بوَد در تو جای حسین
مدینه مدینه دگر نشنوی
دل شب صدای دعای حسین
مدینه به اهل مدینه بگو
که فرداست روز عزای حسین
خدایت دهد صبر ام‌البنین
که عباس گردد فدای حسین
دلش یاد رخسار پیغمبر است
نگاهش به روی علی‌اکبر است
مدینه دعا کن که این انجمن
بیایند بار دگر در وطن
از آن بیم دارم که دخت علی
ز شش یوسف آرد یکی پیرهن
از آن بیم دارم که رأس حسین
لب تشنه گردد جدا از بدن
از آن بیم دارم که پرپر شود
چو گل پیکر قاسم‌بن‌حسن
الهــی بــه دنبــال ایــن کاروان
بوَد روز و شب اشک «میثم» روان





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:43 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

یک چائـــ ے ریزِ مجلســ ـــت از شاه بـرتـر است

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

عالم بدونــ ه روضــ ه ات از صفـــ ــر کمتر است
یک چائـــ ے ریزِ مجلســ ـــت از شاه بـرتـر است
بر سینــ ه میزنم کــ ه درِ سینـــ ه وا کنی
بــا ذره اے ز مـعرفتــ ـــت آشنــ ــا کنی
اصــ ـــلاً مـــرا برای غمــ ــت آفـریـده انـد
با ذکر یا 「حُ س ی ن」 بــ ه گـل من دمیده انـد





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:40 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

وقتی برای گریه دلم تنگ می شود

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

وقتی برای گریه دلم تنگ می شود

لب با دم حسین هماهنگ میشود

تنها نه دل به یاد تو میسوزد ای حسین

از روضه هایت آب دل سنگ میشود

ای بهترین بهانه برای گریستن

بی تو حنای گریه چه بیرنگ می شود

کافیست لحظه ای دلم از تو جدا شود

دیگر کمیت زندگی ام لنگ میشود

جز در مسیر هیئت تو پا نی نهم

وقتی برای گریه دلم تنگ میشود





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:39 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

خاک ازحُرمت شش گوشه او حُرمت یافت

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

پیش ازآنی که عزادار محرم باشی

سعی کن درحرم دوست تو محرم باشی

خاک ازحُرمت شش گوشه او حُرمت یافت

گرشوی خاک رهش قبله عالم باشی

منزلت نیست ترا بی مدد مهرحسین

گرچه موسی شوی و عیسی مریم باشی

گرچه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن

سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی

همره زمزم اشکی که ترا بخشیدند

می توان مُحرم بیت لله اعظم باشی

شادی هردوجهانت بخدا تأمین است

گردراین ماه عزا همسفر غم باشی

صاحب بزم حسین است، علی وزهرا

نکند غافل ازاین محفل ماتم باشی

به همان دست وسروسینه مجروح قسم

شرط عشق است براین زخم تومرهم باشی





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:37 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

مولا حسین جانم

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

عزیز فاطمه بر درگه عفوت سرآوردم

گناهی از تمام کوه ها سنگین تر آوردم

به جای دست گل با دست خالی آمدم اما

دلی صد پاره تر از لاله های پرپر آوردم

نشد تا از فرات آب آورم از بحر طفلانت

ولی بر حنجر خشکیده ات چشم تر آوردم

غبارم کن به بادم ده مرا دور سرت گردان

فدایم کن که در میدان ایثارت سرآوردم

سرشک خجلت از چشمم چو باران بر زمین ریزد

زبان عذر خواهی بر علی  اکبر آوردم

همین ساعت که بر من یک نظر از لطف افکندی

به خود بالیدم و مانند فطرس پر درآوردم

بده اذنم که خم گردم ببوسم دست عباست

که روی عجز بر آن یادگار حیدر آوردم

چه غم گر جرم من از کوه سنگین تر بود آقا

که سر بر آستان اطرت پیغمبر آوردم

--

آمدم بر آستانت سر نهم سامان بگیرم

دل دهم دلبر بیابم جان دهم جانا بگیرم

آمدم در کربلایت تا کنم جان را فدایت

بگذرم زین دار فانی عمر جاویدان بگیرم

آمدم پایت ببوسم تا مگر دستم بگیری

آمدم دردم بگویم وز کفت درمان بگیرم

از حضورت شرمسارم ان قدر امیدوارم

کز عطایت می توانم بخشش عصیان بگیرم

میهمان بودی تو ای دل من برویت راه بستم

ون ندانستم نباید راه بر مهمان بگیرم

دست رد بر سینه ام نگذارو بگذر از گناهم

تا به راحت سینه را در معرض پیکتن بگیرم

--

تو سروی بر عالم یا مولا من سر به زیرم

آرزو دارم از خجالت اینجا بمیرم

گریانمو نالانم من حر پشیمانم

مولا حسین جانم

ای همه ی هستم عشقت هستم گرفته

ای یوسف زهرا مادرت دستم گرفته

گریانمو نالانم من حر پشیمانم

مولا حسین جانم

--

آمدم تا سر نهم بر خاک پایت یا حسین

جان خود سازم به قربان وفایت یا حسین

آمدم سوی تو ای مولای من عبد ذلیل

بنگر جلوئی تا ازعطایت یا حسین

آمدم همچو گایان بر در احسان تو

کن نظر شاهادر انی م بر گدایت یاحسین

--

من آن حر گنهکار تو هستم

که اول به رویت راه بستم

عطا دیدم خطا کردم خدارا

نمک خورم نمکدانرا شکستم

خاداند ببخشی یا نبخشی

ز فعل خویش تن شرمنده هستم

از آن روزی که من ره بر تو بستم

لزهرا و زینب را شکستم

ز پاافتادم از بار گناهم

بگیر ای زاده ی زهرا تو دستم

به جان زینبت از در مرانم

که در کویت به امیدی نشستم

نه من حرم نهسردار سپاهم

غلام و جاننثار اکبر هستم

کرامت بین که بااین رو سیاهی

ز جام عشق خود کردی تو مستم

همان آغاز ره بری دلم را

خااند که ممنون تو هستم

---

حرم ای میوه ی قلب زهرا

به ابی انت و امی یا مولا

یا مجیبالدعوات-سروجانم به فدات

یا حبیبی یا حسین

خجلم از تو و از اهل حرم

آمدم پیش تو ای بحر کرم

قبله ام روی تو شد کعبه ام کوی تو شد

یا حبیبی یا حسین

آمدم من به امید کرمت

سر من باد فدای قدمت

روسویت آوردم که فدایت گردم

یا حبیبی یا حسین

من گنهکارو پشیمان هستم

من همانم که راهت بستم

گرنبخشی گنهم-پیش حق رو سیهم

یا حبیبی یا حسین

یا حسین این منو این بار گناه

این تو و لطف تو ای ثارالله

روسیاه آمده ام به پناه آمده ام

یا حبیبی یا حسین

گرنبخشی گنهم را چه کنم

پیش پیغمبرو زهرا چه کنم

من فدایی شده ام کربلایی شده ام

یا حبیبی یا حسین





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:33 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

الوداع ای حرم خون خدا

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

الوداع ای حرم خون خدا

الوداع پادشه کرب و بلا

الوداع ضریح شش گوش آقا

الوداع ای شهدای سر جدا

الوداع گریه و شور و زمزمه

الوداع شاه شهید علقمه

الوداع سینه زنا ، گریه کنا

الوداع عاشقای کرب و بلا

الوداع ای حرم امن خدا

الوداع ای سرزمین نینوا

الوداع ای سرزمین خاک و خون

ناله انا الیه راجعون





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:32 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

خواب دیدم

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

خواب دیدم خواب این که مرده ام

خواب دیدم خسته و افسرده ام

روی من خروارها از خاک بود

وای قبر من چه وحشتناک بود

تا میان گور رفتم دل گرفت

قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

ناله می کردم ولیکن بی جواب

تشنه بودم تشنه یک جرعه آب

بالش زیر سرم از سنگ بود

غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود

خسته بودم هیچ کس یارم نشد

زان میان یک تن خریدارم نشد

هرکه آمد پیش حرفی خواند و رفت

سوره حمدی برایم خواند و رفت

نه شفیقی نه رفیقی نه کسی

ترس بود و وحشت و دلواپسی

آمدند از راه نزدم دو ملک

تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا بگو اسم تو چیست

آن یکی فریاد زد رب تو کیست

ای گنهکار سیه دل بسته پر

نام اربابان خود یک یک ببر

در میان عمر خود کن جستجو

کارهای نیک و زشتت را بگو

گفتنم عمر خود کردی تباه

نامه اعمال تو گشته سیاه

ما که ماموران حق داوریم

نک تو را سوی جهنم می بریم

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود

دست و پایم بسته در زنجیر بود

نا امید از هر کجا و دلفکار

می کشیدندم به خفت سوی نار

ناگهان الطاف حق آغاز شد

از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان

نور پیشانی اش فوق کهکشان

چشمهایش زندگانی می سرود

درد را از قلب آدم می زدود

گیسوانش شط پر جوش و خروش

در رکابش قدسیان حلقه بگوش

صورتش خورشید بود و غرق نور

جام چشمانش پر از شرب طهور

لب که نه سرچشمه آب حیات

بین دستش کائنات و ممکنات

خاک پایش حسرت عرش برین

طره ای از گیسویش حبل المتین

بر سرش دستار سبزی بسته بود

بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

در قدوم آن نگار مه جبین

از جلال حضرت عشق آفرین

دو ملک سر را به زیر انداختند

بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه

آمده اینجا حسین فاطمه

صاحب روز قیامت آمده

گوئیا بهر شفاعت آمده

سوی من آمد مرا شرمنده کرد

مهربانانه به رویم خنده کرد

گفت آزادش کنید این بنده را

خانه آبادش کنید این بنده را

اینکه اینجا این چنین تنها شده

کام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است

گریه کرده بعد شیرش داده است

بارها بر من محبت کرده است

سینه اش را وقف هیئت کرده است

اینکه می بینید در شور است و شین

ذکر لالائیش بوده یاحسین

دیگران غرق خوشی و هلهله

دیدم او را غرق شور و هروله

با ادب در مجلس ما می نشست

او به عشق من سر خود را شکست

سینه چاک آل زهرا بوده است

چای ریز مجلس ما بوده است

خویش را در سوز عشقم آب کرد

عکس من را بر دلش قاب کرد

اسم من راز و نیازش بوده است

خاک من مهر نمازش بوده است

پرچم من را بدوشش می کشید

پا برهنه در عزایم می دوید

اقتدا بر خواهرم زینب نمود

گاه میشد صورتش بهرم کبود

بارها لعن امیه کرده است

خویش را نذز رقیه کرده است

تا که دنیا بوده از من دم زده

او غذای روضه ام را هم زده

اینکه در پیش شما گردیده بد

جسم و جانش بوی روضه می دهد

حرمت من را به دنیا پاس داشت

ارتباطی تنگ با عباس داشت

نذر عباسم به تن کرده کفن

روز عاشورا شده سقای من

گریه کرده چون برای اکبرم

با خود او را نزد زهرا می برم

هر چه باشد او برایم بنده است

او بسوزد ، صاحبش شرمنده است

در مرامم نیست او تنها شود

باعث خوشحالی اعدا شود

در قیامت عطر و بویش می دهم

پیش مردم آبرویش می دهم

آنکه بالاتر به روز سرنوشت

میشود همسایه من در بهشت

آری آری هر که پابست من است

نامه اعمال او دست من است

 





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:29 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

بی دعوت بی منت (شعری متفاوت از سید خوشزاد )

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

 

دلا بزم حسین بن علی دعوت نمی خواهد

اگر خواهی بیا این آمدن منت نمی خواهد

به هنگام عزاداری ریا را دور کن از خود ،

که اینجا معرفت می خواهد و شهرت نمی خواهد

اگر خواهی که هیئت را کنی بازیچه دستت

حسین از مردمان بی خرد بیعت نمی خواهد

به زور و پول نتوان هیئتی ها را کنی تطمیع

حیا کن شرم کن بزم عزا قدرت نمی خواهد

مگو اشک فلانی حقه بازی هست و نیرنگ است

فضولی تا به کی خاموش باش صحبت نمی خواهد

به کنج خانه خوشزاد است و ذکر یا حسین زیرا

که نوکر نوکر است و مجلس و هیئت نمی خواهد

برگرفته از کتاب قفل شکسته

سید حسن خوشزاد





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:13 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

شعر سینه زنی امام حسین (ع) به همراه فایل صوتی سبک نوحه

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

یه خدا و یه جهان و یه خیابون که بین الحرمینه
دو تاگنبد دو تا مرقد که برای ابالفضل و حسینه
لک لبیک (3) حسین عزیز زهرا

  بیا تا یه سیب سرخو بو کنیم

میون گریه یه آرزو کنیم

اگه قسمت شد بریم به کربلا

حرمو با مژمون جارو کنیم

خدا رو شکر که می تونیم نوکرای عزیز زهرا باشیم
سینه زنها چی می شه تا یه محرم همه کربلا باشیم
لک لبیک (3) حسین عزیز زهرا
شب بارون با دل خون دل مجنون هوا لیلا رو داره
شب گریه زیر بیرق دل عاشق هوا کربلا داره
لک لبیک (3) حسین عزیز زهرا
روی دوشم علم تو توی قلبم همیشه حرم تو
یعنی میشه که ببینم روی چشمام یه روزی قدم تو
لک لبیک (3) حسین عزیز زهرا
جان ارباب دل بی تاب از کوچیکی تب و تاب تو داره
از همون وقت چشمای من آرزوی یه شب خوابتو داره
لک لبیک (3) حسین عزیز زهرا

 

دانلود سبک نوحه





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:11 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

تذکره کرب و بلا

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

تقدیم به ارباب بی کفن

من مریض توام و از تو دوا می خواهم

ای  مسیح دل من از تو شفا می خواهم

از ازل مٌحرم کوی تو شدم یا مولا

در طواف حرمت سعی و صفا می خواهم

حج من دور سرت چرخم و حاجی گردم

تا فدای تو شوم اذن خدا می خواهم

در سرازیری قبرم که مرا خاک کنند

من به جای کفنم شال عزا می خواهم

روز محشر که کسی جور کسی را نکشد

از خداوند شفاعت تو را می خواهم

تا که ناکام نمیرم به جهان تا هستم

از تو یک تذکره کرب و بلا می خواهم

یا علی مدد

 





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:09 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(علیه السلام)

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

یک وقت زخانه ات جوابـــــم نکنـــی              با لفظ برو خانه خـــــرابم نکــنی

می ترسم از آن لحظه که روز عرصات            در زمره نوکـــران حـــسابم نکنی

پیش نظر سینه زنانت محـــــــــشـر              بیچاره رو ســـیه خطـابــــم نکــنی

نزدیکی درب دوزخ  آقــــای بهـــشت        با بستن پلک خود عذابــم نکـــنی

سوگنــــد به جـــان مــادرت ای آقــــا         شرمنـــده روی بــوتـرابــــم نکـــنی

فردای قیامت ســــر حــــوض کوثـــــر       با هـــرم نگاه خویش آبــــم نکــــنی

ای ساقی تشنه لب دلت مـــی آید     مهمان پیاله ای شــرابـــم نکـــنی ؟

وحید قاسمی





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:07 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

ما اشک را ز پاکی مادر گرفته ایم

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

امام حسین(ع)-مناجات

 

ما اشک را ز پاکی مادر گرفته ایم

این زندگی ز چشمه ی کوثر گرفته ایم

اذن ورود ما به بهشت خداست اشک

ما از بهشت هدیه فراتر گرفته ایم

اشک غم حسین بُود، خود بهشت ساز

ما بعد روضه زندگی از سر گرفته ایم

آنکه شنید نام حسین و نریخت اشک

دوری از او به امر پیمبر گرفته ایم

ما در کفن ز تربت او نور می بریم

رزق سفر ز خاک همین در گرفته ایم

ما بی حسین پست ترینِ خلایقیم

با نام اوست رتبه ی برتر گرفته ایم

ما در میان روضه ی او تحت قُبه ایم 

حاجات خود به روضه مکرر گرفته ایم

تا  آب می خوریم صدا می زنیم حسین

این امر از سکینه ی اطهر گرفته ایم

"جواد حیدری"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:05 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

چشم ما تا که به زخم بدنت گریان است

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

 

امام حسین(ع)-مناجات

 

چشم ما تا که به زخم بدنت گریان است

اشک ما گوهر رخشان یم عرفان است

به همان آیه که خواندی به سر نیزه قسم

خون پاک تو، حیات دگر قرآن است

دین ز خون بدنت جامۀ گلگون پوشید

گرچه در دامن صحرا بدنت عریان است

حوض کوثر شود از اشک محبان تو پر

ساقی اش دست خدای اَحد منّان است

هرکه را نیست به دل داغ تو، داغش به جگر

هر کجا نیست عزاخانۀ تو زندان است

کفن عاشق تو، پیرهن سینه زنی است

خاک زنجیر زنت، درد مرا درمان است

آب تا روز قیامت جگرش می سوزد

که تو خود خضر حیاتی و لبت عطشان است

اولین روضۀ جانسوز تو را خوانده خدا

اولین گریه کن تو پدر انسان است

حَیَوان بهر تو گریند، خدا می داند

منکر گریه به تو پست تر از حیوان است

چه به دوزخ ببرندش، چه به گلزار بهشت

چشم "میثم" به جراحات تنت گریان است

"غلامرضا سازگار"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 12:03 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

بی‌ تو یك‌ لحظه‌ نخواهم‌ همۀ‌ دنیا را

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

امام حسین(ع)-مناجات

بی‌ تو یك‌ لحظه‌ نخواهم‌ همۀ‌ دنیا را

با تو آسوده‌ كنم‌ طی‌، سفر عقبی‌ را

لحظاتی‌ كه‌ به‌ زیر علمت‌ سینه‌ زدم‌

حس‌ نمودم‌ به‌ خدا مرحمت‌ زهرا را

كاش‌ امروز بیاید گل‌ نرگس‌ ز سفر

تا كه‌ زیبا بكند با فرج‌ عاشورا را

همه‌ امید من‌ این‌ است‌ به نام‌ زینب‌

راضی‌ از خویش‌ كنم‌ قلب‌ تو ای‌ مولا را

شادی‌ هر دو جهانم‌ به‌ خدا از غم‌ توست‌

غم‌ تو می‌بَرد از دل‌ همۀ‌ غم ها را

"جواد حیدری‌"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 11:59 AM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

امام حسین(ع)-مناجات

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

بده در راه خدا، من به خدا محتاجم

من به بخشندگی آل عبا محتاجم

از قنوت سحر مادرتان جا ماندم

پسر حضرت زهرا به دعا محتاجم

مهربان كاش زهیری بغلم می كردی

من به آغوش پُر از مِهر شما محتاجم

فطرس نفس مرا گوشه ی چشمی كافی ست

با پر و بال شكسته به شفا محتاجم

شوق پرواز بده روح زمین گیر مرا

به جنون سر ایوان طلا محتاجم

دود این شهر مرا از نفس انداخته است

به هوای حرم كرببلا محتاجم

چه قدر گریه كنم تا نبری از یادم!؟

در سراشیبی قبرم به شما محتاجم

"وحید قاسمی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 11:57 AM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

امام حسین(ع)-مناجات

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

تو که یک گوشۀ چشمت غم عالم را بُرد

نم اشکت گنه حضرت آدم را برد

از بهشت تو چه گوییم که از روز ازل

روضه ات را که خدا خواند؛ جهنم را برد

شیشۀ عطر شما در دل آدم که شکست

عطر انفاس بهشتت دل آدم را برد

هر که از کرببلا رفت محرم را باخت

هر که در کرببلا ماند محرم را برد

زمزم کعبه پس از کرببلا شیرین شد

اشک شش ماهۀ تو شوری زمزم را برد

تو که رفتی به خدا چادر خیمه افتاد

و سپس باد جفا معجر مریم را برد

کینه های عرب از بدر و حنین و اُحدت

ساربانی شد و انگشتر خاتم را برد

آه انگشتر تو دست جسارت افتاد

بعد از آن پیرهنت نیز به غارت افتاد

"رحمان نوازنی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 11:56 AM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

ناله ی لب تشنه

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

گر جگر خشک شود، خشکی لب ها حتمی ست

رفتن ناله ی لب تشنه به بالا حتمی ست

آب اگر یافت نشد، مرگ ربابِ بی شیر

بر سر درسِ جگر سوز الفبا، حتمی ست

قطره ی آب اگر نذرِ سر او بکند

بر علی اصغرمان معجزه ای سا، حتمی ست

بدنِ غیرت اگر که عرق سرد کند

خیس تب هم بشود، شعله ی رگ ها حتمی ست

دختر شاه بخواهد، احدی مانع نیست

طلب آب کند، حلّ معما حتمی ست

العطش باز اگر بر جگری لطمه زند

مشک اگر پاره شود، مُردن سقا حتمی ست

آب اگر موج زند باز هم ایمان دارم

این که او لب نزده بر لب دریا حتمی ست

بی کُله خود اگر بر سر او ضربه زنند

از روی اسب، زمین خوردن آقا حتمی ست

ناله ی ابنیَ العباسِ زنی ثابت کرد

این که او شد پسر حضرت زهرا، حتمی ست

تیرانداز هر آن قدر که ناشی باشد

تیر خوردن به تو با این قد و بالا حتمی ست

دست دادی و به تو بال بهشتی دادند

لفظ طیّار تو در جنت اعلی حتمی ست

گر روی خاک بلا پا بکشی

به حسین بن علی، خنده ی اعدا حتمی ست

اگر آقا نبَرد پیکرتان را به حرم

تکه تکه شدن این قد رعنا حتمی ست

گر نیایی به حرم، ای همه غیرت، بی تو

آتش شعله ور و دامن زن ها حتمی ست

"سعید توفیق"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 11:53 AM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

امام حسین(ع)-مناجات

Image result for ‫امام حسين علي اصغر كربلا‬‎

 

نوای نینوا را دوست دارم

صدای آشنا را دوست دارم

اگر جام بلا از چشم یار است

من این جام بلا را دوست دارم

دعا یعنی تکلّم با خداوند

تکلّم با خدا را دوست دارم

اگر چه خارم و از خار کمتر

گل باغ وفا را دوست دارم

محبّت را عجب، حال و هوایی ست

من این حال و هوا را دوست دارم

نمی دانم کی ام آن قدر دانم

علیّ مرتضی را دوست دارم

خدا می داند، ای آل محمّد!

که من تنها شما را دوست دارم

چو ممزوج است با عطر حسینی

نسیم نینوا را دوست دارم

خدایا روز محشر باش شاهد

حسین و کربلا را دوست دارم

شود "میثم" که مولایت بگوید

که این بی دست و پا را دوست دارم؟





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ دوشنبه 10 آبان 1395  ] [ 11:48 AM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

نذر حضرت رقیه(س)

Image result for ‫حسين‬‎

 تا به جای خیمه ات آتش بگیرم گریه کن

تا برای تشنگی هایت بمیرم گریه کن

 

لحظه لحظه نازنین داغ برادر دیده ای

داغ قاسم ،داغ اصغر ،داغ اکبر دیده ای

 

شانه کن آرام موهای برادر را عزیز

ای گل تازه به روی گونه اش شبنم بریز

 

ردپای اشک ها بر گونه اش جا مانده است

کودکی در کنج یک مخروبه تنها مانده است

 

غربتش یاد آور تنهایی شیر خداست

کودکی که مظهر مظلومیت در کربلاست

 

دختری که از شتر افتاد با صورت زمین

گوشهای پاره ی بی گوشوارش را ببین

 

کودکی با دست بسته، کودکی با پای خرد

کودکی که سیلی اصحاب آتش را شمرد

 

نا مسلمان کودکی می سوزد از این داغ ها

طاقت طفلی کجا و ضربه ی شلّاق ها

 

ضجّه زد فریاد کرد از عمق جان آهی کشید

تا سر خونین بابا را درون طشت دید

 

کودکی تنها میان دردها جان می دهد

مرگ دارد ضجّه هایش را به پایان می برد

 

کودکی که نور چشم وارث پیغمبر است

از تبار مصطفی از نسل پاک حیدر است

 

وارث کوثر کجا و تشنگی های مدام؟

کاروانی می برد این خستگان را سوی شام

 

این جماعت در تمام عمر تنها بوده اند

یادگاران نبی در دست دنیا بوده اند

شب عاشورا 1392

"ایران طبیب"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 8 آبان 1395  ] [ 10:34 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

قرص ماه

Image result for ‫حسين‬‎

کنار سینه زن ها قرص ماه است

بساط چای و نذری روبراه است

ولیکن یادمان باشد همیشه

درون تکیه ها غیبت کناه است

"عبدالرحیم سعیدی راد"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 8 آبان 1395  ] [ 10:31 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

زبان حال کبوتر کربلا با کبوترهای بقیع و مشهد

Image result for ‫حسين علي اكبر‬‎

کبوترهای بقیع و حرم امام رضا!

کفترم ، مثل شما پر می کشم رو کربلا

درد دلهای شما دو هم زبون رو شنیدم

من باچشمای خودم بقیع و مشهد رو دیدم

ولی کاش می شد بیاین زایر کربلا بشید

بیاین و با غم من یک کمی آشنا بشید

اینجا دوتا گنبده نزدیک بین الحرمین

حرَم آقام اباالفضل و آقام امام حسین

مثه ماه و خورشیدن،  از همه کس دل میبرن

کشتی نجاتن و آدمو ساحل میبرن

اینجا هر جا که بری پر از صدای زینبه

پر گریه های یک دخترک تشنه لبه

اینجا اشکای امام حسین و اکبر رو دیده

اینجا یک غنچه ی نشکفته تو خاکش خوابیده

کبوترهای بقیع و حرم امام رضا!

دلشو اگه داری،  ی روز بیاین به کربلا





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 8 آبان 1395  ] [ 10:30 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

برا ی حضرت علی اکبر(ع)

Image result for ‫حسين علي اكبر‬‎
کسی که عاشق چشمان مست دریا شد
پرید سمت خدا سمت عشق زیبا شد
چه سرنوشت غریبی /طلوع کن خورشید
خدا نوشته تورا تا که آب رسوا شد
شبیه حضرت خورشید آسمانی بود
که رود تشنه شد و غرق در معما شد
غروب تلخ علی اکبر (ع)آسمان پژمرد
شکست پشت پدر درد عشق معنا شد
پرید روح پیمبر زمین ترک برداشت
دوباره مثل خدا کربلا چه تنها شد.

"زهرا رفیعی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 8 آبان 1395  ] [ 10:27 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

از ابتدای مُحرّم ندیده جز خوبی

Image result for ‫حسين‬‎

از ابتدای مُحرّم ندیده جز خوبی

هر آنچه دیده در این غم ندیده جز خوبی

خرابه رفته و مهمان سنگ و چوب شده

میان آتش و خون هم ندیده جز خوبی

رقیّه در دل صحرا و خارها حتّی

به ضرب سیلی محکم، ندیده جز خوبی

شهیدِ اشک حسین است و کربلا گل سرخ

کسی به گریه‌ی شبنم ندیده جز خوبی

نوای زخم ربابت رسیده «تا» ملکوت

به شکوه‌های تو عالم ندیده جز خوبی

کسی که بیرق او نام سرخ عاشوراست

به زیر سایه‌ی پرچم ندیده جز خوبی

"سیدسکندر حسینی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 8 آبان 1395  ] [ 10:23 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

عموی باوفا عباس

Image result for ‫حسين‬‎

 

1

عموی باوفای خیمه، عباس!

تویی شور و صفای خیمه، عباس

بیا از علقمه برگرد شاید

نلرزد شانه‌های خیمه، عباس

2

الا ای پیکر صد چاک! عباس!

دلت پاک و روانت پاک! عباس!

فدای قطره قطره آب مشکت

که می‌ریزد به روی خاک! عباس!

3

به شام تیرگی فانوس عشقی

کلام عشق در قاموس عشقی

کجا لب تشنه‌ی آبی ابالفضل!؟

تو دریا نه که اقیانوس عشقی

4

غمت از سینه صبر و تاب می‌برد

ز چشم عشق، رنگ خواب می‌برد

تو تشنه ماندی و بعد از تو ای کاش

تمام رودها را آب می‌برد!

5

من و یک دل دلی پر درد_ عباس!

میان اینهمه نامرد، عباس!

تمام خیمه‌ها چشم انتظارند

دوباره در حرم برگرد، عباس!

6

وفا و عشق، مانده زنده از تو

تمام قلب‌ها آکنده از تو

تو تشنه ماندی و بعد از تو ماندند

تمام رودها شرمنده از تو

"سید حبیب حبیب پور"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 8 آبان 1395  ] [ 10:19 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

شعر خون

Image result for ‫حسين‬‎

پای حرفش ، مرد باید تادم آخر بماند

دست یاری داد اگر، باید که یاریگر بماند

شعر خوب آغاز شد ، حیف است بگذارم که بی عشق

بی نشان " انما ... " در دفترم ابتر بماند

شعر را با عطر سبز سوره ی کوثر نوشتم

تا کلامم در رکاب حضرت حیدر بماند

برنخیزد هیچگاه از خواب مستی هر غریبی

ساعتی در بارگاه ساقی کوثر بماند

خوانده هر کس دفتر تاریخ را ، هرگز ندیده ست

جنگ های کمتر از یک روز در دفتر بماند

از میان اینهمه جنگی که در تاریخ رخ داد ،

ماجرای کربلا باید شگفت آور بماند

چند خون باید بریزد بر زمین از بی گناهان

تا کماکان مفسدی در صدر بر مصدر بماند

اعتنا بر این تقاضا آن قدَر مردی نمی خواست

اینکه بر نعش برادر ساعتی خواهر بماند

دختری می گفت النگوهای من مال تو اما

دست کم بگذار بر روی سرم معجر بماند

قصد و منظور خدا از خلقت کرببلا چیست؟

خواست بر روی زمین یک قسمت از محشر بماند

بحث ، بحث خیمه و در نیست تنها ، دیدی آیا

چیزی از آتش به غیر از دود و خاکستر بماند؟

علت این ناله ی کشدار درها چیست وقتی

سهمی از بغض ملائک روی میخِ در بماند

هیچکس از راز تقدیر الهی نیست آگاه

اینکه سرداری چنان اینگونه بی یاور بماند

"سید محمد امین جعفری حسینی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 8 آبان 1395  ] [ 10:16 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

شب را کنار زد.

Image result for ‫حسين‬‎

شب را کنار زد...و سحر آفریده شد

چشمی زدی به ماه نظر آفریده شد

 

از چهره‌ات جنون و جنان را جلا زدند

از چشم هات شور و شرر آفریده شد

 

وقتی خدا به برق نگاهت اشاره کرد

خورشید کی بنام هنر آفریده شد

 

قبل از تو بیستون خبر از تیشه ای نداشت

با تو به شکل تیشه، خبر آفریده شد

 

با کربلا نگاه تو را قاب کرد و بعد

پیغمبری به شکل بشر آفریده شد

 

غیرت که ذره پرور کوی دل تو بود

آتش فرو نشست و ظفر آفریده شد

 

تاریخ آن زمان همه شمشیر بود و تیر

پلکی زدی به غیظ، سپر آفریده شد

 

دل واژه‌های یوسف لیلا شنیدنی ست

چشمی در انتظار تو، تر آفریده شد

.....

 

آری جهان بهانه‌ی غم را بلد نبود

با این دلیل تلخ... سفر آفریده شد

"شبنم فرضی زاده"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ شنبه 8 آبان 1395  ] [ 10:13 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

خورشید زانو می­‌زند

Image result for ‫حسين امام‬‎

خورشید زانو می­‌زند پیش نگاهش

هر شب ستاره می‌­چکد از چشم ماهش

آرامش آبی‌­ترین دریاست انگار

زیبایی لبخندهای گاه­گاهش

فصلی ست بی مانند، مهر آذین و باران پوش

باغی ست از گل های زیبا در پناهش

آنگونه می تازد که گویی گشته پنهان

خورشید پشت پرده ای از گرد راهش

حتی هوس انداخت تیر دشمنش را

بوسیدن یاقوت چشمان سیاهش





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:26 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

اذان سرمه می‌گویند

Image result for ‫حسين امام‬‎

اذان سرمه می‌گویند در چشم شبستانَش

صدای صبح می‌پیچید به صحن شبنمستانَش

 

ز فرط تازگی زخم خدا را بی‌کفن دیدم

شنیدم با حصیر کهنه نتوان کرد پنهانش

 

تماشا می‌کنم از بین انگشتان بهشتش را

مبادا انگشتری را ساربان دزدد ز رضوانش

 

غرورش یک سروگردن ز شام و کوفه برتر بود

نخواهد دید چشمِ تیغ هم سر در گریبانش

 

نه تنها خون عشاقش به امر او چکد بر خاک

خبر دارم که بوده دشمنش هم تحت فرمانش

 

دلی که بشکند جای حسین است و به این معنا

خدا شب‌های جمعه می‌شود انگار مهمانش

 

عقیق از خون و دُر از اشک، مقتل جمعه بازار است

دمِ اصلی هیاهو بود و غارت گشت دکانش

 

ز بس در دست و دل‌بازی قیامت کرده در مقتل

برای غارت غفران طمع کرده است شیطانش

 

به کوفه حرف آخر را به دست حرمله دادند

که روشن کرده تکلیف گلو را تیر و پیکانش

 

چه حالی یابد آن بانوی سینه‌چاک یا حیدر

اگر مُثله ببیند جسم صد چاک شهیدانش

 

سر هر کوچه‌ای نام شهیدی روضه می‌خواند

به لطف شاه ری کرب و بلا گردیده تهرانش

 

اگر با کدخدای جاهلیّت تیغ در تیغیم

اگر هرگز نمی‌ترسیم از کابوس و هذیانش

 

خدا مستغنی از هر کدخدایی کرده آقا را

نبیند نیزۀ تهدیدِ غربی‌ها هراسانش

 

بگو با کدخدا فرماندۀ ما اهل عاشوراست

بگو هرگز نخواهد رفت ایران تحت فرمانش

 

بگو فرماندۀ ما رنگی از خون خدا دارد

نخواهد داد دست بیعتی بر آل مروانش

 

چه باک از کدخدا وقتی خدا با کربلایی‌هاست

نشد روح خدا محبوس در بند جمارانش

 

رها از قید و بند مرزها پیچیده در عالم

اگر باور نداری از یمن بین تا به لبنانش

 

حرم کی بی‌مدافع مانده یارب غیر عاشورا

خدا برکت دهد بر غیرت مردان افغانش

"احمد بابایی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:23 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

اِلَّـــا الَّـــذینِ مُغتَـــنَم ...

Image result for ‫حسين امام‬‎

بند اول: اِلَّـــا الَّـــذینِ مُغتَـــنَم ...

اِکسیرِ نامِ تو کـه به دَشتِ عَـدَم وزید

هستی ظهور کرد وُ در آیینه دَم وزید

 

هر غنچه‌ای که می‌شکفد «قل هو الله» است

هو ... هو .... که لَمعه لَمعه «صَمَد» در صَنَم وزید

 

در مَحبَسی که « اَلشُعَرا » ریشه کرده بود

« اِلَّا الَّذینِ » موجِزِتان
مُغتَنَم وزید

 

از رودِ رودکی به نِیِ بَلخ زد ... وَز آن

بر شاه بیتِ مَشعَرِ باغِ اِرَم ... وزید

 

وَز جانبی که رازِ بلیغت در آن گم است

ترجیعِ بَند بَندِ دِلِ «مُحتَشَم» وزید

 

کِلکَت پس از تَجَسُّسِ دیرینه‌ی غزل

بر «منزوی» رسید وُ قلم ... در قلم ... وزید

 

افتاد هر دو دَستِ عَلَم ... خود عَلَم ولی

شوریده سر به ساحِلِ «بَحرِ کَرَم» وزید

 

یا رب! شفیعِ روزِ جزا کیست جز حسین؟

تو جانِ جانِ جانی وُ جان: نیست جز حسین!!

بند دوم: تصنیف صامت ...

در رَشحه‌ی تَبی که به سیمای « اصغر » است

عَزمِ « جهادِ اکبرِ » مولا مُصَوَّر است

 

اِحرام بَست وُ « حِلّ » وُ « حَرَم » سر به پای او

یعنی که جانِ کعبه همین سَروِ بی سر است

 

« تقصیرِ مو » کجا ... شَرَفِ «
حَلقِ » او کجا

قصدش « وقوف در عَرَفاتی » دلاور است

 

بینِ « صفا » وُ « مَروه » کدامین سلوک وُ سعی

با سَعیِ بینِ خیمه وُ علقم برابر است؟!

 

ای از « تَمَتُّعِ » دو جهان دیدنِ تو بس

از عُمر وُ « عُمره » غَمزه‌ی چشم تو خوشتر است -

 

تیری سه شعبه .. حَلقِ علی ... انعکاسِ خون

در مُشتِ یار .. رشته‌ی تَسبیحِ پرپر است

 

ما بینِ عرش وُ فرش از آن لحظه تا هنوز

یاقوتِ سرخِ خونِ محمد شناور است

 

موجی که در زمینه‌ی تصنیفِ صامتش

هر صحنه‌ای بداهه‌ی تنزیلِ محشر است

 

در فَهمِ آن صَغیرِ ز عالم کبیرتر

« صُغرا » مچین که مَحشر « کُبرا »
مُصَغَّر است

 

عقلِ هزار پیر و پیمبر در این مقام

مَحوِ عروجِ مُرتَعِش آن کبوتر است

 

گیراترین چکامه‌ی حیرت: سکوت بود

دامــانِ سَروِ باغ پُر از : شـاه تــوت بود

بند سوم: در حیرت فرات ...

گم گشته‌ام دوباره که پیدا کنم تو را

در من نهان شدی که هویدا کنم تو را

 

ای ماه - آذرخش! دمی مکث کن بتاب!

تا یوسفِ هزار زلیخا کنم تو را

 

لاجرعه‌ام به سر مکش ای سُکرِ سینه چاک!

بگذار ... جُرعه .. جُرعه .. تمنّا کنم تو را

 

سقای مَستِ سوختگانِ عَلَم به دوش!

بابُ المُرادِ دیر وُ مُصَلّا کنم تو را

 

خورشیدِ مهر! در شبِ بیدارِ بیدلان

آیینه‌ی شکفته‌ی رویا کنم تو را

 

بینِ خیام وُ علقمه بر بومِ ریگ‌ها

رنگی زدم که مَظهرِ دریا کنم تو را

 

مشکی کشیده‌ام که به دندان بگیری‌اش

در حیرتِ فرات تماشا کنم تو را

 

چشم سبو: مُشَبَّک وُ .. بازو: دو جوی خون

تا در بسیطِ هوش .. مُعَمّا کنم تو را

 

فریــادِ « یا اَخـای » تو بر بیکـران نشست

آن کوه وُ آن شکوهِ غریب از کمر شکست

بند چهارم: رشته‌ی مریم ...

« هوی » حسین هادیِ هوهوی رودهاست

جاری شدن به مبداءِ کُلِّ وجودهاست

 

« سینش » به سازِ – خَطّیِ - ادوار
کوک نیست

زیرا طنینِ – دایره وارِ – سرودهاست

***

پی کرده‌اند جانِ جِنان را .. نه ناقه را!

این چشمه .. کوثر است که چَنگِ ثمودهاست!!

 

در فرقه فرقه کردن وُ تحریفِ روزگار

مصداقِ تامِ آلِ سعودی: جهودهاست

 

تکنیک .. فست فود .. تَوَهُّم .. دُخانِ صَمغ

محصولِ این فضا: هَپَروتی شهودهاست

***

بر کوه خورد وُ باز صدایم کمانه کرد!

- آفاقِ باز - درخورِ بالا عمودهاست !!

 

این سَرنَخی که جوهرِ تحـریر یـافته

مریم به عشق رشته وُ عیساش بافته

رشته‌ی مریم: نخ بسیار باریک که حضرت مریم رشته و  از زیادی خوبی و نازکی ضرب المثل شده، همچنین بافته‌ی حضرت عیسی که
بسیار سفت و نظیف بوده به این جهت در تعریف و مبالغه‌ی پارچه گویند (مریم رشته، عیسی
بافته) اما مراد شاعر علاوه بر معنای لغت نامه‌ای و مألوف، رشته‌ی توحید و
یکتاپرستی است که از ابراهیم خلیل الله به نوادگانش یعنی حضرت موسی و حضرت عیسی و
حضرت خاتم المرسلین و در نهایت به ائمه معصومین رسیده است
.

بند پنجم: قیاسِ مَعَ الفارِق ...

نامِ حسین آمد وُ عقل از سَرَم پرید

بر جُلجُتای نیزه سر از پیکرم پرید

 

چون مرغ بِسمِلی که زَنَد دست وُ پا به خون

پرها ز بال‌هایم وُ بال از پَرَم پرید

 

از این پری که ریخته، بالی که سوخته

یالَلعَجَب! ردیفِ مَنِ دیگرم پرید

 

روحم ز تن جدا شد وُ همدوش نیزه‌ها

تا اوجِ نینواییِ نیلوفرم پرید

 

از آستانِ شاهدِ لب تشنه تا شهود

رنگ از عذارِ شاپرکِ پَرپَرم پرید

 

سیرِ شهودِ آن سَرِ شوریده با غزل؟!

این فکرِ خام از سَرِ شعرِ تَرَم پرید

 

تشبیهِ آن « صدا » به « شمیم » از سَرِ خطاست

از زیرِ بارِ فهمِ « عَرَض »، « جوهَرَم » پرید

 

این بوی عطر نیست که پیچیده در جــهان

فریاد « هَل مِن ... » است که آید ز نای جان

بند ششم: وَ اِن یَکاد ...

سر: بر فرازِ نیزه وُ گیسو: به جنگِ باد

تن: شرحه شرحه بر لَبِ گودالِ خون چکاد

 

با یک کرشمه صیدِ دو صد جبرئیل کرد

سیمرغِ قاف، جلوه‌ی آیینه‌ی جهاد

 

او از نوادگانِ خلیلِ پیمبر است

آزاده‌تر از او به جهان مادری نزاد

 

یارب! نگینِ عیسی وُ یَحیا چه خوش نشست

بر خاتمِ رسولِ اولوالعزمِ این بلاد

 

در تار تارِ زُلفِ  پریشانِ رأسِ او

توفان: سلام خوانَد وُ صَرصَر: « وَ اِن یکاد »

 

یعنی که « نورِ واحِدِ » این خاندانِ پاک

مُستَثنی است تا به قیامت از انجماد

 

آنک به نـای نـی غـزلی عـاشقانه رُست

در جامِ خاوَران .. مُـلِ خاورمیانه رُست

بند هفتم: حَبلُ المَتین

در گوشه‌ی اُفُق .. پُلِ رنگین کمان زدی

هفتاد و دو ... بهشتِ زُمُرُّد فِشان زدی

 

تا پاسدارِ خونِ تو خونِ خدا شود

بُطلان به خَطِّ کوفیِ « خَطِّ اَمان » زدی

 

رنگِ شَفَق گرفته به خود آفتابِ ظُهر

با این خضابِ سرخ که بر خیزران زدی

 

خون از نَهادِ سنگ خروشید و خواست تا

رودی دُژَم شود .. که به یالَش .. عِنان زدی

 

هر جا دلی به سانِ عَقیقِ یَمَن گُداخت

مِهرِ وِلا وُ مُهرِ وِلایت بر آن زدی

 

بر لَکّه‌های خونیِ چشمانِ اشکبار

پیرایه‌ای زِ حُزن وُ شَعَف توأمان زدی

 

ای عشق در حمایتِ حِصنِ حَصینِ تو

فتـح الفتوح .. بیرقِ حَبلُ المَتینِ تو !!

بند هشتم: أنَا العَبد ...

(من) بازتابِ اَشهَدِ در خون تپیده
است

هر صبح وُ شام .. آن سَرِ بر نی دمیده است

 

من: «مَن یَزید» دارد وُ از هر شریعه‌اش

فَوّاره‌ای به سَمتِ عَطَش قَد کشیده است

 

- اتمامِ حُجَّت است – که این خونِ
سَرمَدی

بر تیغ و تیرِ شِمر و صِنان‌ها چکیده است

 

نفیِ أنَا الحق است أنَا العَبدِ فارِسَش

اُفتادنی چنین ... تِمِ تاکی رسیده است!!

 

(من) .. یوسف است ... یوسفِ گمگشته‌ی
– خلیل

من .. اخگریست کز دِلِ – آذر – جهیده است

 

(من) .. مشهد است .. مَشهدِ حق ..
مَشقِ معرفت

(من) بر شهود .. در – شَهِد اَلـلَه
– رسیده است

 

این من، مَنِ اَثیریِ دریای فطرت است

چون گوهری که بَطنِ صَدَف آرمیده است

 

(من) در زنی چو زینبِ زهرا شکفته شد

این دُر بـه نـامِ دُرّه‌ی مَرضیّه سُفته شد

بند نهم: تَـلِّ حضور ...

بر در زدم هَوار که دیوار بشنود

در تار و پودِ آینه زَنگار بشنود

 

حاشا کسی که مشقِ هَلاهِل نکرده است

« اَحلی مِنَ العَسَل » ز لَبِ یار
بشنود

 

گوشی فراهم آر که آنسوی دیدن است

چشمی که از شکافِ شبِ تار ... بشنود

 

شاید ندای قُدسیِ آفاقِ ذات را

« زید بن اَرقَمی »، « حُرّی » این
بار بشنود

 

اورادِ فَصل پنجم « اَمَّن یُجیب » را

باید که چشمِ سوّمِ اَبصار ... بشنود !!

 

بیتی، شهید باش ... صَنَم واره‌ی غَزَل !

بانگی برآر ... شاهِدِ دیدار ... بشنود

 

بیتی، شهید باش ... که هر دَم صدات را

از هر کرانه « سِیِّدُالاَحرار » ... بشنود

 

تا چند قَرن دردِ « دو پَهلویِ » زخم را

پَهلویِ یاس از « در وُ مسمار » بشنود ؟!

 

تا چند شرم قسمتِ تقدیرمان شود

ابرارِمان جسارتِ اشرار ... بشنود؟

 

یعنی که دورِ جام به دُردی کشان دهید

منـظورِ بَنـدِ آخــرِ مــا را نـشان دهید

بند دهم: خروجی معراج ...

شمس الرکاب! زینِ شرف را یراق کن

رخصت ز حق گرفته وُ رَفعِ نفاق کن

 

فتحی وَرای سیرِ فروبسته‌ی زمان

در بیکرانِ علمِ خدا با بُراق کن

 

ای ماهِ هاشمی نسبِ غایب از نظر

از در ... درآ ... به ختمِ فراق .. اشتیاق کن

 

اذنِ دخول می‌طلبم نورِ بی زوال!

لطفی به حال وُ روزِ مَنِ در محاق کن

 

« شق القمر » ورودیِ معراج بود، حال

کاری برای خاتمه  مالایُطاق کن

 

تا خون عاشقی بِدَوَد در رگِ جهان

اوقاتِ تنگ را پُرِ عطرِ  وِفاق کن

 

از ابرِ نینواییِ ما بینِ پلک ها

با سازِ اشک، عزمِ (حجازِ عراق) کن

 

یعنی برای اینکه قیامت به پا کنی

با صیحه‌ی فرات، یَمِ سینه چاق کن

 

کـرب و بـلا خـروجیِ معـراجِ جَـدِّ تـوست

در موج موجِ سَرمَدی اش جَزر و مدِّ توست

"علیرضا الفبایی"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:19 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

راه نجات از هجوم طوفان‌

Image result for ‫حسين امام‬‎

حسین، راه نجات از هجوم طوفان‌هاست

حسین، ساحل آرامش پریشان‌هاست

 

فقط نه محرم درد دل مسلمان‌هاست

حسین، سنگ صبور تمام انسان‌هاست

 

طبیب عشق مسیحا دم است از ذکرش

فدای درد کسی که دلیل درمان‌هاست

 

کسی که تشنه‌ی او مانده‌اند دریاها

کسی که حسرت جاری... امام باران‌هاست

 

نبود و نیست کسی مثل او که خون خداست

وجود نامی او افتخار دوران‌هاست

 

«هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک»

خوشم به بودن مردی که مرد میدان‌هاست

 

مرا برای رسیدن، به پا نیازی نیست

که بای بسمل این روضه، ختم عرفان‌هاست

 

سیاه‌پوش محرّم، همیشه زنده دل است

عزا و اشک حسینی، طراوت جان‌هاست

 

بگو به مدعیانی که عشق را کشتند

بهار، منتقم ظلمت زمستان‌هاست





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:17 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

اگر یاد تو را کم داریم

Image result for ‫حسين امام‬‎

سال تا سال اگر یاد تو را کم داریم 

باز خوب است که یک ماه محرّم داریم

 

باز خوب است غمت هست وگرنه با ما

غم صاحب نفسی نیست، اگر هم داریم

 

غم ما پیش غمت، قطره‌ای از دریاهاست 

شرممان باد که خیر سرمان غم داریم

 

نسب از کوفه‌ی نامرد نداریم، ولی

خوی کوفی عوضش قدر مسلّم داریم

 

عهد بستیم و شکستیم ولی با این حال

ما فقط باز تو را همدم و محرم داریم

"رضا احسان پور"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:13 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

معمّای حسین

Image result for ‫حسين امام‬‎

عقل، سرگشته و حیران معمّای حسین 

نرسد دست تخیّل به بلندای حسین

 

گره از بغض کسی وا نشود جز با اشک 

اشک حلّال معمّاست، معمّای حسین

 

بهتر از آب حیات است، بپرسید از خضر

اشک هر کس که رسیده است به امضای حسین

 

من که مشهور به آزادگی‌ام، مفتخرم 

که شده زندگی‌ام نذر تمنّای حسین

 

نیست بر لوح دلم جز الف قامت او 

بر زبانم نرود غیر الفبای حسین

 

دل من وقف حسین است، حسینیه‌ی اوست 

نگرفته است و نگیرد احدی جای حسین

 

چشم تا روشن از این است که او را دیده است

پس چرا باز شود جز به تماشای حسین؟!

 

جان و مال و پدر و مادرمان، قربانش

هر چه داریم و نداریم، گوارای حسین

 

«عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد»

عشق، هفتاد و دو مرد است که همپای حسین...

 

شعر عاجزتر از آن است که قادر باشد

اندکی فهم کند معنی والای حسین

"رضا احسان پور"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:10 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

اهل هیات خوب می‌فهمند

Image result for ‫حسين امام‬‎

اهل هیات خوب می‌فهمند حال خوب را 

فرق بین اشک خوب و اشک نامرغوب را

 

یازده ماهی به امّید محرّم زنده‌اند 

عاشقند از کل سال این ماه شهرآشوب را

 

هیچ ترتیبی و آدابی ندارد اشکشان 

بغض بر هم می‌زند هر شیوه و اسلوب را

 

تن، سیاه از داغ دل، دل‌هایشان غرقاب خون

همچنان آتش که سوازنده است جان چوب را

 

صبرشان کم نیست امّا داغ از آن سرتر است

بسته حتّی دست صبر و طاقت ایّوب را

 

شور می‌گیرند و می‌چرخند و بر سر‌ می‌زنند 

آه تا مداح‌ها آن نوحه‌ی سرکوب را...

 

هر کسی یک گوشه چون پروانه، مستی می‌کند 

شمع هم گِردش ندیده این همه مجذوب را

 

تکیه‌ها مثل کلیسا از مسیحی‌ها پر است

تازه می‌فهمند گویا معنی مصلوب را

 

دست خالی از در هیات کسی بیرون نرفت 

می‌دهد ارباب وقتی حاجت مطلوب را

"رضا احسان پور"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:05 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

عشق...

Image result for ‫حسين امام‬‎

عشق هر قدر هم آسان بشود، سخت‌تر است

هر چه از وسعت آن شرح شود مختصر است

 

روی منبر، دم از ایثار زدن، کاری نیست

که عمل کردن و برخاستن از جا هنر است

 

روی گلگون تو ای عقل کجا، عشق کجا؟ 

سرخی عشق فقط سرخی خون جگر است

 

«عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد»

که فقط اوست که از عشق و بلا با خبر است

 

او، حسین است که عالم همه دیوانه‌ی اوست

عقل از روز ازل در پی او دربه‌در است

 

نامه دادند «بیا»... آمد و او را کشتند

خطّ این قوم همان‌قدر که زیباست، شر است

 

مانده سرگشته‌ی قربان شدنش ابراهیم

تیغ این بار سر از هر چه پسر با پدر است...

 

عشق، هفتاد و دو امضا شده با خون خدا

عشق از بعد حسین است اگر مفتخر است

"رضا احسان پور"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:03 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]

گریه به دشت بلا

Image result for ‫حسين امام‬‎

باز آمدم که گریه به دشت بلا کنم

دردی مگر برای دلم دست و پا کنم


باز آمدم به گریه بشویم درون خویش

جان را به نور عشق گل روشنا کنم


باز آمدم که قفل دل تیره بشکنم

باز آمدم کبوتر دل را هوا کنم


حمدی برم به درگه دادار بنده وار

حق نمک به سفره ی مولا ادا کنم


باید شبانگهان به در حضرتش روم

بند تعلق از همه جز دوست وا کنم


باز آمدم که صاف تر و تازه تر شوم

باز آمدم که دین خودم را ادا کنم


از درگهش براند اگر این غریب را

راه کجا بگیرم و رو بر کجا کنم


باید وضوی تازه بگیرم ز جوی خون

وقت است هر نماز که خواندم قضا کنم


تحمیدیه سرایم و نعت رسول او

دل را روان به بارگه مصطفا کنم


زان پیش تر که گویم اقرء به نام عشق

باید که روی جانب غار حرا کنم


باید طواف کعبه روم چرخ خون زنم

آنگاه ذبح نفس به کوی منا کنم


بازآیم و به مروه سلامی دگر دهم

چرخی زنم به هروله سعی صفا کنم


باید سیاه پوش غم مرتضی شوم

باید که یاد از علی مرتضا کنم


باید که با غدیر و فدک همسفر شوم

باید که نوحه در غم خیرالنسا کنم


شد اول محرم و پیراهن سیاه

بر قامت شکسته دل بی نوا کنم


باز آمدم که زیر علم های کربلا

جان را شهید تشنه لب کربلا کنم


باید که سنج و طبل بکوبم در این بلا

باید به پا دوباره خیام عزا کنم


فریاد سرخ از جگر تشنه برکشم

غمناله ها برآورم و گریه ها کنم


باید دوباره ریشه ی دل را زنم در آب

باید حیات تازه ای از نو بنا کنم


باز آمدم که ترس بریزد برون ز دل

تا باز دست در دهن اژدها کنم


یک السلام نذر حسین شهید کن

تا صد سلام بر همه ی انبیا کنم


زیر خیام کرببلا تکیه می دهم

بر آن سرم که مدحت آل عبا کنم


وقتی سخن به نام حسین و علی رسد

باید که جبرئیل امین را صدا کنم


جبریل پاسخی به صدایم نمی دهد

الا که دل به نام حسین آشنا کنم


نام حسین حاضر و حی است و زندگی ست

در آزمون مرگ مبادا خطا کنم


از جنس دردهای شهیدان تشنه لب

دردی مگر برای دلم دست و پا کنم


باید زنم به معرکه تنها و بی سپاه

ظلم یزیدیان همه را برملا کنم


ای وای من اگر به مرام حرامیان

بر زرق و برق دنیی دون اعتنا کنم


باید مس وجود شود سرخ مثل خون

با گریه خاک را به نظر کیمیا کنم


چشم دلم به سمت خدا باز می شود

صبحی اگر غبار تو را توتیا کنم


هر شام با زیارت وارث روم به خواب

هر صبحدم سلام به خون خدا کنم


وقت سحر به روضه ی یا لیتنا رسم

افطار گریه با رطب ربنا کنم


چون یاد آیدم ز شهیدان بی ریا

بر قامت دلم کفن از بوریا کنم


زین پیش مرده بودم و دور از حضور و شور

عمری به خون نشستم و گفتم چها کنم


امروز راه زنده شدن درک کربلاست

باید دوباره تشنه لبان را صدا کنم


درمان دردهای جهان درد کربلاست

من آمدم به درد، دلم را دوا کنم


گر شمر روزگار بیاید به کارزار

مختار می شوم طلب خونبها کنم


خونگریه هاست در دل من بیشمار لیک

شرم آیدم که قصه به پیش شما کنم


حافظ کرم نمود و کلامیم هدیه کرد

تا خوبتر روایت آن ماجرا کنم


"گر سنگ از این حدیث ببارد عجب مدار"

صاحبدلم حکایت دل خوش ادا کنم


یارب اشاراتی بنما با عنایتی

در لجه های خون و خطر تا شنا کنم

 

یارب دلی به نزد تو آورده ام ببخش

خیر و صلاح خویش الهی عطا کنم

 


یارب بهشت ماست همین گریه بر حسین

باز آمدم که گریه به دشت بلا کنم

"علیرضا قزوه"





دومين سوگواره عاشورايي راسخون

[ پنج شنبه 6 آبان 1395  ] [ 11:00 PM ] [ مهدی زارع ]
[ نظرات (0) ]