به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

لینک های سایت

امیر مرزبان

ولی یعنی صاحب و ولایت یعنی سرپرستی

ولی یعنی محب و ولایتی بودن یعنی دوستی

ولی یعنی...

تا تاریخ هست، معنای این کلمه را باید جست؛ که در آغاز تنها کلمه بود. کلمه ساحتی است به اندازه همه آن چه هست و نیست یا آن چه باید باشد و نباشد! و کلمه چه بگوید آن زمان که می بیند حتنی خدا هم به کسی مباهات می کند که معمای ناب اوست! جبرییل، شادمان به گسترش کلمات خوانده می شود. زمین با چشم های خودش بارش کلمه را بر جبین آفرینش خواهد دید.

ساعت گلچرخ به مدار جذبه رسیده است! این تپش های دل جبرییل است وقتی قنوت عشق را می بیند؛ این سکوت عرش است، پیش دریای سخا، و خدا می داند کدامین لحظه را انتخاب کند. خم که می شود، صدای دردمندی مسجد عشق را می آکند، و او که بی خود و با خدای خود است، بی آن که از اتصال به مبدأ جدا شود، با رقه ای از کرم، و شهابی از جود و سخا را به چشمان مشتاق ما می ریزد.

چه کردی ای مرد که نگین انگشتر تو می شود آفتاب، و ما چرخ می خوریم در سایه سار دستانت؟ چه دلی داری مرد! و خدا چه خوب می دانست کدام لحظه را انتخاب کند و جبریل چه سرمست آمده بود و آیه آیه تکلم می کرد رازی را که جز او و خدا و فرشتگان، فقط محمد صلی الله علیه و آله می دانست و علی...

بگو محمد! از علی بگو و از کرم بگو؛ از علی بگو و قنوت؛ از علی بگو و ولایت. بگو محمد! از رکوعی بگو که پشت آسمان را خم می کند! بگو، از علی بگو، و مژده ولایت او را که جبرییل آورده، با جان های ما قسمت کن! بگو! اینک زمان گفتن همه حرف هاست! بگو: «إِنّما ولیکم...

ادامه مطلب
سه شنبه 31 شهریور 1394  - 2:46 AM

سید علی اصغر موسوی

سجّاده اش همیشه رو به عرش، باز بود؛ امّا نزدیک بینانِ تنگ نظر، ابوتراب را از آنِ عالم ناسوت می دانستند، عالَمی که عطرآگین از قدوم مبارک حضرتش بود و از همراهی جنابش مسرور!

وقتی سجاده اش را می گشود و آماده نماز می شد، «عطر لا فتی»ی حضورش، فضای خاک را فرا می گرفت و ساکنان آسمان برای اقتدا به حضرت، از همدیگر سبقت می گرفتند! تا مگر تواضع کلامش، مشام جان آنان را با عطر عاشقانه های «علی علیه السلام » آشنا سازد؛ عاشقانه هایی که تنها می توانست از بیانِ خاشعانه علی جاری شود؛ علی!

علی و نماز؛ دو یار جدا ناشدنی، دو آیت عظیم الهی، و دو اقیانوس بی کران، آکنده از گل واژه های: قَدْ أَفْلَحَ الْمُوءْمِنُونَ؛ الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ (مومنون: 1 و 2)

خدا را چون علی روح نماز است
در رحمت به سوی شیعه باز است
علی آیینه عشق الهی
علی مصداق اعجاز «نماز» است
رکوعش شاهد انفاق، کایشان
نگاهش هر زمان مسکین نواز است!

محنت کشیده ای از راه می رسد؛ پروانه سان به دنبال عطر سخاوت و دست توانای کریمی می گردد که خداوند به خصلت آسمانی اش می نازد: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُوءْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ. (مائده: 55)

خوشا چنین اولیایی: خداوندی که زندگی را، بودن را، و افتخارِ انسان بودن را به ما ارزانی داشته است!

پیامبری که آیینه رحمت خداوندی است، و چلچراغ هدایت بشر به سوی سعادت، به سوی رهایی از تمام ناراستی ها و زشتی ها!

و «سرور ولایت مداری» که در نماز، برترین؛ در انفاق و زکات، سخی ترین؛ و در امامتِ امت، صبورترین؛ و در برقراری عدالت تواناترین مردم بود. جوانمردی که حتی در رکوع، همنوع نیازمند خویش را بی بهره از بخشش نمی گذارد:

برو ای گدای مسکین، درِ خانه علی علیه السلام زن! که نگین پادشاهی، دهد از کرم گدا را
درود بی کران و هماره خداوند (جلّ جلاله) بر مولایی که سریر خاک را به دیبای کاخ ترجیح داد و هم کلامی مسکینان را برگُزید تا در سایه عنایات علوی اش کسی احساس غربت ننماید!

ادامه مطلب
سه شنبه 31 شهریور 1394  - 2:46 AM

اعظم جودی

شب، رنگ و بوی تیغ های آخته دارد؛ شبی که عیار دل ها، در نلرزیدن است، شبی که عیارمردانگی یاران محمد صلی الله علیه و آله را می سنجد.

امشب، همه تاریخ است. آیا عمر نبوت، در خانه محمد صلی الله علیه و آله به پایان می رسد؟

آیا پیام خدا، در رختخواب محمد صلی الله علیه و آله به قتل می رسد؟! امشب، تمام همت توحید، جای محمد صلی الله علیه و آله خواهد خوابید. وای من! فرشته ها دل در دل ندارند. وای من! تاریخ دل شوره گرفته است.

امشب تمام قدرت کفر، به سوی خانه محمد صلی الله علیه و آله حمله می کند، اما چه باک، وقتی تمام توحید یعنی علی علیه السلام در خانه اوست!

 

منبع: اشارات - اسفند 1386، شماره 106 - هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه

ادامه مطلب
سه شنبه 31 شهریور 1394  - 2:44 AM

محمدکاظم بدرالدین

این یک قاعده کلی است: هر جا که علی علیه السلام باشد، رخدادی جاوید هست. امشب نیز نفس های متبرک علی علیه السلام ، حادثه ای سبز را رقم زده است.

در بستر امشب، تنها رشادت علی علیه السلام بیدار است و پهن دشت شب را اشتیاق علی علیه السلام به پیامبر پر کرده است. دلباختگی های علی علیه السلام ، پیامبر را بدرقه کرده است به سوی انتشار آیین روشن.

هجرت، در سایه فداکاری های امیر ایثار، بر قدوم مبارک پیامبر بوسه می زند. پیامبر هجرت می کند با قلب تپنده علی علیه السلام که همیشه و هر جا همراهِ اوست.

شمشیرهای ناامید
از بذرهایی که در دلِ امشب کاشته شده است، فردا حقیقتی به نام علی علیه السلام بر خواهد خاست. نه، فردا دیر است؛ همین نیمه های شب، شمشیرهای ناامید ابوجهلْ صفتان، طلوع علی علیه السلام در بستر شب را می بینند و از این شرم زدگی، برای خود مرثیه می سازند. فردا دیر است. تازیانه های سهمگین امشب، دقایقی دیگر بر سر معاندان بدکیش فرود می رود که حساب کار دستشان باشد و بدانند تا علی علیه السلام هست، جای پیامبر خالی نمی ماند. بدانند که «لیلة المبیت»، ترجمان همه فداکاری هاست و حمایت علی علیه السلام ، هماره پیرامون پیامبر خیمه زده است.

فردا دیر است. همین امشب، با هزارتوی ظلمتش، برای مخالفان کافی است.

چهره شب، مقابل همه به یک حالت نیست. برای این تیره اندیشان، بسیار کاری تر از شمشیرهاشان عمل می کند، تا با زخمی همیشگی و سرافکندگی بی شمار و دستی خالی باز گردند.

ادامه مطلب
سه شنبه 31 شهریور 1394  - 2:44 AM

محبوبه زارع

آخرین حربه، همین نقشه شوم است. اینکه از هر قبیله دستی در ریختن خون رسول شریک باشد تا قریش، قدرت انتقام نداشته باشند. بیچاره اصحاب شیطان که عبث ره می پویند و غافلند از اینکه «واللّه ُ خَیْرُ الْماکِرینَ.» مکر خدا را پیش از این خدا بر رسول خود افشا کرده است و پیامبر آن را بر یار وفادار خود علی علیه السلام .

در بستر خورشید
قرار است امشب علی علیه السلام در بستر پیامبر بخوابد تا مشرکین از خروج رسول الله صلی الله علیه و آله از مکه باخبر نشوند. خانه در محاصره کفار است و علی علیه السلام آسوده و رها در بستر پیامبر... در چند قدمی مرگ... .

حوالی صبح، مشرکان به خانه هجوم می آورند و به بستر می شتابند. علی علیه السلام در بستر می نشیند. شمشیرهای عریان بر فراز سرش، تشنه خونند و او آسوده و صریح به چشمان خشمگین کافران می نگرد.

فریاد می زنند: «پس محمد صلی الله علیه و آله کجاست؟!»

با لبخندی از جنس یقین، پاسخ می دهد: «مگر او را به من سپرده بودید که سراغش را از من می گیرید؟!» هنوز شمشیرها در غلاف فرو نرفته اند که کفار، شکست دوباره خود را به هم اعتراف می کنند.

هدیه خداوند
مباهات خداوند بر فرشتگان، حدیثی دیگر است: «از مردم کسی هست که جان خویش را در راه رضایت خداوند می فروشد و خدا بر بندگان مهربان است».

جبرئیل این آیه را بر رسول نازل کرده است تا شأن علی علیه السلام را در لیلة المبیت و مقامی را که در آسمان تجلی داده است، به ثبت برساند. گرچه پیامبر از ازل بدین شبِ ایثار واقف بود.

ادامه مطلب
سه شنبه 31 شهریور 1394  - 2:43 AM

به قیمت جان

محمدعلی کعبی

دور شو ای قلب جهان، از حوالی شمشیرهای برهنه!

منادی نظریه آزادی و عقلانیت! دارالندوة را به آخر خط رسانده ای، اما باید بمانی؛ اگرچه ترور در سال چهارده بعثت مانند عقاب، بر فراز کوه صبر نعره می کشد.

ندایت را به نقطه ای دیگر ببر؛ به جایی که هیچ کس مانع رسیدن باران به کویر نشود؛ کبوتران فریاد لااله الااللّه ، شکنجه نشوند و صدای تو به تمام جهانیان برسد.

آخرین سفارش ها را در گوش ذوالفقار خود زمزمه کن و برو!

امشب در بستر من بخواب و آن پارچه سبزی را که من هر شب روی خود می کشیدم، بر روی خود بکش تا «تصور کنند من در بستر آرمیده ام».

مبادا دیوارهای نیمه کاره تمدن اسلامی، از مهربانی دست های تو محروم شوند!

برو که به قیمت جانم نخواهم گذاشت این اتفاق بیفتد.

حضرت فضیلت های بی نظیر
می دانم که ترس دیر زمانی است در وجود تو مرده است. ترس، زیر سلطه ایمان تو رنگ می بازد و مفاهیم بلند، از عمق سینه چراغانی ات، به پرواز درمی آیند.

آینه بی مثال من! بمان و تاریخ را عوض کن.

بگذار مرگ، سرازیر شود! می دانم که به خاطر آنچه در قلبت می تپد، می ایستی.

بگذار شمشیرهای تشنه به خون، از متن تمامی قبایل جاهلیت، بر ضد حقیقت بشورند!

تا تو هستی، می دانم که تمدن اسلامی به ساخته شدن ادامه خواهد داد.

ای حضرت فضیلت های بی نظیر، ای جان محمد! بمان؛ همان گونه که من می روم.

این دو حرکت در مقابل، نقطه اشتراکی دارند به نورانیت آفتاب؛ به وضوح روزهایی که از متن لیلة المبیت متولد می شوند؛ به حلاوت آیه ای که بعدها رهروان راهت مدام تلاوت خواهند کرد:

«وَمِنْ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللّه ِ وَاللّه ُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ».

 

منبع: اشارات - اسفند 1386، شماره 106 - هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه

ادامه مطلب
سه شنبه 31 شهریور 1394  - 2:42 AM

محمدکاظم بدرالدین

 

زمان تولد گام های نور از مکه به یثرب است. بال های لطیف قاصدک، خبر برده اند و یثرب را به راه شوق کشانده اند.

یثرب، خوش میزبانی است که درِ شادمانه ترین آغوش ها را برای ورود واژه های رحمت گشوده است. یثرب، از هم اکنون که بشارت بهار به او داده اند، به رنگ تصنیف های زیبا درآمده است. روزهایی مانده تا آرزوی یثرب به مقصد برسد و اینک، رویدادی زلال و شفاف در بیابان های تشنه «مکه به یثرب» جاری است.

برای بیابان های راه، عبور همین نفس های سبز، به منزله زیباترین بهار روی زمین است که ندیده اند.

آنقدر این اتفاق حاویِ درخشندگی است که عشق می آید و رد پای به شنزار جا مانده را توتیای چشم می کند و از توشه های روشن، بهره می برد. از این واقعه سپید، هنوز دهان غار به شگفتی و بُهت باز مانده است.

 

رهاورد سفر

اهمیت هر هجرتی در بروز نتیجه آن است. رهاورد این سفر آنقدر معطر است که هنوز پس از قرن ها، بوی خوشش از لابه لای کتب قرآنی برمی خیزد.

میوه هجرت رسول مهر، بیداری و زنده دلی انسان از روی نسخه شفابخش قرآن و وحی عاشقانه بود.

هجرت آمد تا بشر، برای رهایی، فاصله ها را بردارد و مشمول سپیدترین روزها شود.

هجرت آمد تا قلم، با درک شمّه ای از آن، ره پوی دیار پاکی ها شود و لهجه سرسبز جاودانگی را بیابد.

 

منبع: اشارات - اسفند 1386، شماره 106 - هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه

ادامه مطلب
سه شنبه 31 شهریور 1394  - 2:41 AM

میثم امانی

 

این شب پرستان سیاه دل، می خواهند چراغ های نیمه شب را بشکنند؛ می خواهند جلوی خورشید را بگیرند تا رسالت ازلی خویش را فرو بگذارد و به صف سیاره های خاموش بپیوندد.

این غربت پرستان بادیه نشین، می خواهند آخرین اجاق مانده شقایق را در سرما و سوز جاهلیت صحرا بُکشند و در کوران ظلمت، فتیله نور را پایین بکشند.

اینان، بر خاکستر تشنگی ننشسته اند که قدر کوزه های گوارای آب را بدانند؛ به مصیبت روزهای سخت گرفتار نیامده اند تا قدر عافیت روزهای خویش را بدانند. اینان را روزنه امیدی در خانه وجدانشان نمانده است. دل هایشان از دوده سیاه تر و چشم هایشان از مرداب تباه تر شده و جرقه عشق، سرداب های سخت وجودشان را در نمی گیرد. از اینان کناره بگیر؛ «وَاهْجُرْهُمْ هِجْرا جَمِیلاً».

 

محکم تر قدم بردار

قدم های مصمم تو در این سرزمین بی رهگذر، جاده هایی را هموار می کند که بعدها جغرافیای تمدن بزرگ اسلامی خواهد شد.

قدم هایت را محکم بردار که با این قدم ها، شالوده های یک تاریخ دیگر استوار خواهد گشت و نخستین کلمه های فرهنگ، بر کاغذهای سفید و خالی جان و روان آدم ها نگاشته خواهد شد.

قدم هایت مقدس اند؛ زیرا امتداد قدم های ابراهیم خلیل اند در بنیان گذاری توحید؛ امتداد قدم های موسای کلیم اند در نجات مستضعفان مصر؛ امتداد قدم های یوسف کنعان اند از قعر چاه تا اوج جاه.

با این قدم ها، زمان عوض خواهد شد و از تقویم شاهنشاهان خودپرست، نشانی به جا نخواهد ماند. قدم هایت را محکم بردار که رد قدم های تو، نشانه های هدایت اند در این برهوت بی بر. آنان که پس از تو خواهند آمد، به این قدم گاه ها تأسی خواهند کرد و در این راه، به گونه ای خواهند رفت که تو رفته ای.

 

هجرت؛ راهی که تا صلاح و فلاح موعود امتداد دارد

زمین، از این پس بر مدار چشم های تو خواهد چرخید و قدم های تو، صراط مستقیم را به عقربه ها نشان خواهد داد.

زمین، از این پس از مشرق الوهیت سر بر خواهد آورد و در مغرب الوهیت سر فرو خواهد برد؛ زیرا مشرق و مغرب، هر دو از آن خداست و همه سو به سوی خداست. این هجرت مقدس، آخرین رنج های ریخته بر دوش نبوت است و از این پس دیگر هجرت ها، عبور از خویش است به سمت خدا.

این هجرت مقدس، نماد سلوک های عاشقانه پس از توست؛ نماد توبه های نصوح و نماد بی قراری های عطشناک جان های شیفته در حسرت دیدار. این هجرت مقدس، قدم های اول صلاح و فلاح است و از این پس، تا صلاح و فلاح موعود، ادامه خواهد داشت.

 

منبعاشارات - اسفند 1386، شماره 106 - هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه

ادامه مطلب
سه شنبه 31 شهریور 1394  - 2:40 AM

هجرت
محبوبه زارع

پیمان دوم عقبه، زمینه هجرت پیامبر به یثرب را فراهم کرده است.

دین، جلو افتاده و رسول الله صلی الله علیه و آله به دنبالش، قدم در وسیع ترین مسیر رسالت خویش گذاشته است.

به دهکده «قبا» می رسد. آن سو در مکه، علی علیه السلام در نقطه بلندی ایستاده و فریاد برآورده: «هرکس نزد محمد صلی الله علیه و آله امانت و سپرده ای دارد؛ از من بگیرد».

و این یعنی پیامبر به این زودی ها به مکه باز نخواهد گشت.

رنج و گنج
سیزده سال از بعثت گذشته. اگرچه آوازه اسلام و ندای وحی که فطرت مردمان را مخاطب قرار داده بود، اهل مدینه را به دنبال رسول الله صلی الله علیه و آله فرستاده، اما خوب می دانند که راه سختی را برگزیده اند. گنج هرچه باارزش تر باشد، رنجش افزون خواهد شد. حال آنکه انصار مدینه، گران بهاترین گنج هستی را طلب کرده اند.

برادری
یاران صفه، اصحاب عاشقی اند که دعوت اسلام را با همه هستی خویش لبیک گفته اند. هجرت، میلاد اعتقادی راسخ در حمایت از پیامبر است و در این مجال، مهاجر و انصار، هر دو روزهای تولد درون خویش را سپری می کنند. وقت آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله ، میان دو بال اسلام، مهاجر مکه و انصار مدینه، عقد اخوت جاری کند. همه را با هم برادر کند و خود را با علی علیه السلام که مثل هارون است نسبت به موسی علیه السلام !

مبدأ تاریخ
هجرت، مرحله شکوفایی نهال دین در مزرعه تاریخ است. کدام دلیل جاودان تر از این مرحله برای انتخاب مبدأ تاریخ و کدام تاریخ، عمیق تر از یگانگی دو قوم در حمایت از آیین خداوند در زمین؟! هجرت، نقطه عطف قرآن است؛ نقطه پیوند تنزیل و عمل، نقطه وحدت دل ها با هم؛ وحدتی که تفسیر روشن توحید است و توحیدی که ریشه در عشق دارد.


منبع:  اشارات - اسفند 1386، شماره 106 - هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه

ادامه مطلب
سه شنبه 31 شهریور 1394  - 2:39 AM

شبی که خوابیده بودی، بیدارتر از همه بیدارمردمان خواب رفته دل، شبی که سکوت کرده بودی، آرام و مطمئن در برابر غوغای سردرگمی قومی معاند که برای قتل پیامبر رحمت و هدایت، دسیسه ها چیده بودند، شبی که چهل شمشیر عریان را با سینه ای بی سلاح، پیشواز کردی و دریای آرامش روحت، توطئه های قوم غافل را بی اثر ساخت؛ لیلة المبیت را می گویم که تورا مصداق این آیه قرآن ساخت:

«وَ مِنَ الناسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتغاءِ مَرْضاتِ اللّه ِ و اللّه رؤُفٌ بالْعِباد؛ برخی از مردم با خدا معامله نموده و جان خود را برای رضایت خدا از دست می دهند خدا به بندگان خود مهربان است.

می فرمودی: «وَ اللّه ِ لَوْ تَظاهرتِ الْعَرَبُ عَلی قِتالِی لَما وَلَّیْتُ عَنْها؛ به خدا سوگند اگر همه عرب بر قتال من پشت به پشت هم دهند از پیش رویشان به عقب بر نمی گردم.

یلان و نام آوران قریش، در میدان نبرد با تو، گریزان، به کوره راه های هراس پناهنده می شدند و می گفتند: «گویا ملک الموت در جایی است که علی حضور دارد.»

ای آفریننده حماسه بی همتای لیلة المیت! ای مهاجم بی بازگشت و ای رزمنده رو در روی جبهه های نبرد! ای خیبرشکن و ای فاتح بدر و خندق! ای شکافنده صف های سپاهیان بی شمار دشمن! ای تکیه گاه قدرتمند اسلام در میدان های مبارزه! ای سینه گشاده رویارویی با مرگ سرخ!

برایم از تفسیر این واگویه های درد بگو! وقتی با چاه به گلایه های دردآلود می نشستی و می گفتی: «نگاه کردم دیدم غیر از خاندان خودم نه معینی دارم و نه مدافعی و نه مساعدت کننده و یاوری... چشمان پر از خس و خاشاک را روی هم گذاشتم و استخوان در گلو، آب دهان را فرو بردم و با فرو بردن خشم، بر امری که تلخ تر از حنظل و دردآورتر از نوک شمشیر برای قلب بود، صبر کردم.»

چشمان نمناک از غصه های تدریجی امّا سهمگین سکوت تلخ 25 ساله را در گلو نگه می داشتی و جریان موّاج کلام بلیغ و روشنگرت را در دریای تعهّدت محو می ساختی.

حنظل صبر بر جهل حا کمان جاهلِ مدّعی دین را می چشیدی و دم بر نمی آوردی. زیر شمشیر دشمنان قسم خورده که در کمین یل خانه نشین کوفه نشسته بودند، همان رو به صفتانی که گروه گروه یال و کوپال پوشالی شان را به رخ فاتح خیبر و صاحب ذوالفقار می کشیدند، بر دیو خشم غلبه می کردی تا شیرازه شوکت اسلام از هم نپاشد.

ای یگانه ترازوی اعتدال دین در جاذبه و دافعه، نبرد و سکوت، سطوت و سخاوت، اقتدار و مهربانی، قهر خدایی و مهر الهی!

بگذار با نجوای «صعصعه»، دل نوشته ام را به پایان برسانم، آن گاه که بر بالین جنازه مولایش، دستی بر قلب سوگوارش نهاد و با دست دیگرش خاک بر سر پاشید و گفت: «با تو پشت مؤمنان محکم شد و راه ها روشن گشت و سنت ها به پا ایستاد و با ذوالفقار، به گاه ترس و وحشت حمله می بردی و پشت ستمگران را می شکستی. بنیان های شرک و سستی را در هم فرو می ریختی و گمراهان را در خاک و خون می کشیدی. به خدا سوگند، که زندگی ات کلید خیر بود و قفل شر. اگر مردم از تو پذیرفته بودند، از آسمان و زمین نعمت ها برایشان می بارید، اما آنان دنیا را بر آخرت برگزیدند».

 

منبع: اشارات - آذر 1382، شماره 55 - بر شاخه های نور(سیمای خورشید)

ادامه مطلب
سه شنبه 31 شهریور 1394  - 2:37 AM

خط سبز تو محال است که از دل برود این نه نقشی است که هرگز ز مقابل برود

از امیرالمؤمنین علی(ع) که می خواهی بنویسی، گویی جوهر قلم خشک می شود. واژه ها درمی مانند و به حقارت خود در برابر عظمت آن وجود برتر اعتراف می کنند.

علی(ع) را چگونه می توان توصیف کرد؛ او که خداوند درباره اش چنین تعهد نمود: «علی پرچم هدایت، کانون نور ایمان و پیشوای اولیاءالله و نور برای هر کسی است که مرا اطاعت کند».

و خاتم المرسلین(ص) در وصفش فرمود: «هرکس بخواهد به حضرت آدم(ع) در علمش بنگرد و به نوح(ع) در تقوایش، و به ابراهیم(ع) در بردباری اش و به موسی(ع) در هیبتش و به عیسی(ع) در عبادتش، بنگرد به علی بن ابی طالب».

و خویش را این گونه به تصویر کشید: «نه فراوانی مردم در پیرامونم باعث افزایش عزت برای من است، و نه پراکنده شدن آنان عامل وحشت و هراس برای من».

و علی(ع) بزرگ مردی است که فروغ تابناک مطلق عالم هستی، دلش را روشن کرد و خدا را دریافت و او را در همه لحظات زندگی اش دید...

علی(ع) عالی ترین نمونه انسان کامل امروز و فردای تمام ناشدنی است، که حتی بزرگان عالم مادی نیز چنین اعتراف کردند:

«شبلی شمیل» پیش تاز مکتب مادی گری در برابر عظمت علی(ع) زانوی ادب بر زمین می نهد و می گوید: «پیشوا؛ علی بن ابی طالب، بزرگ بزرگان، یگانه نسخه ای است که نه شرق و نه غرب، نه در گذشته و نه امروز صورتی مطابق این نسخه ندیده است».

و «جبران خلیل جبران» سرگشته و حیران زده چنین می نویسد: «... او (علی) از این دنیا رخت بربست؛ در حالی که رسالت خود را به جهانیان نرسانیده بود. او چشم از این دنیا پوشید، مانند: پیامبرانی که در جوامعی مبعوث می شدند، که گنجایش آن پیامبران را نداشتند و به مردمی وارد می شدند که شایسته آن پیامبران نبودند و در زمانی ظهور می کردند، که زمان آنان نبود. خدا را در این کار حکمتی است که خود داناتر است».

و به راستی علی(ع) هم چنان ناشناخته مانده است؛ همان گونه که مردمان زمانش هم او را نشناختند...؛ چرا که بشر هنوز از زندان خودخواهی ها رهایی نیافته است و برای همین است که «میخاییل نعیمه» صاحب نظر و متفکر انسانی مسیحی عرب می گوید: «هیچ مورخ و نویسنده ای هر اندازه هم که از نبوغ و رادمردی ممتاز برخوردار باشد، نمی تواند تصویر کاملی از انسانی بزرگ، مانند پیشوا علی(ع) در مجموعه ای که حتی دارای هزاران صفحه باشد، ترسیم نماید و دورانی پر از رویدادهای بزرگ مانند دوران او را توضیح دهد. تفکرات و اندیشه های آن ابرمرد عربی و گفتار و کرداری را که میان خود و پروردگارش انجام داده است، نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده است. تفکرات و ایده ها و گفتار و کردار او خیلی بیش از آن بوده است که با دست و قلم و زبان وی بروز کرده، و در تاریخ ثبت شده است».

و علی(ع) حقیقت مطلقی است که حیات اصیل و منطقی انسان را با همه بایستگی ها و شایستگی هایش به تصویر کشیده است؛ شخصیتی در حدّ اعلای کمال با زیبایی روحی غیر قابل ترسیم و بالاتر از افق فرهنگ و علم و خواسته های معمول بشری...

از علی(ع) چگونه باید یاد کرد که در قالب های محدود بشری نمی گنجد؛ همان گونه که جرج جرداق می گوید: «آیا انسان بزرگی مانند علی(ع) را می شناسی که حقیقت انسانی را به عقول و مشاعر بشری آشنا بسازد؛ آن حقیقت انسانی که سرگذشتی چون ازل و آینده ای باقی، چون ابدیت، و ژرفایی بس عمیق دارد که هر یک از صاحبان عقول و نفوس بزرگ، مطابق روش و طبع خود، آن را درک می کند و دیگر انسان های عادی بدون این که خود بدانند در سایه آنان زندگی می کنند...».

علی(ع) را عقول بزرگ باید بشناسد، اما آیا آنان نیز آن گونه که باید شناخته اند؟!...

ای علی که جمله عقل و دیده ای شمّه ای واگو از آن چه دیده ای

«حسن بن یسار بصری» دانشمند قرن اول هجری در وصف علی(ع) می گوید: «علی بن ابی طالب، ربانی امت اسلامی و دارای عظمت و سابقه منحصر و نزدیکی با پیامبر اکرم.(ص) او هرگز از امر الهی غفلت نورزید و در راه دین هیچ ملامتی در او تأثیر نداشت».

و علی(ع) هیچ ملامتی را نمی پذیرفت؛ چرا که شیفته ی خداوند بود: «به علی دشنام ندهید؛ زیرا او شیفته و بی قرار در ذات خداوندی است».

و علی(ع) قله بلند فضایل و کمالات انسانی بود: «امتیازات انسانی علی(ع) از لحاظ عظمت و جلال و شهرت در آن حدی اعلا است که شرح کردن و بحث و تفصیل دادن آن ها ناروا و بیهوده است... من چه بگویم در حق مردی که دشمنانش نتوانستند عظمت ها و فضایل او را منکر شوند و همه آنان به برتری شخصیت او اعتراف نمودند... من چه بگویم درباره مردی که همه فضیلت ها به او منتهی می شود و هر مکتب و هر گروهی خود را به او منسوب می سازند، آری او است رییس همه فضیلت ها!».

و علی(ع) را همه تعظیم می کنند، حتی همه مذاهب غیر اسلامی که او را می شناسند ـ و لو اندکی ـ و او را دوست دارند...

و عظمت شخصیت علی(ع)؛ یعنی صدق محض بودن؛ یعنی رهایی از هرگونه تمایلات سرنگون کننده، و آزادی از همه زنجیرهای خودخواهی و سنت های بی اساس قومی و ...

علی(ع)؛ یعنی عمری تلاش برای نجات انسان ها از درد «از خود بیگانگی»!

علی(ع)؛ یعنی عمری سوختن برای آشنا ساختن انسان ها با «من» حقیقی شان!

علی(ع)؛ یعنی عمری کوشش برای بازگرداندن انسان ها به «خود» از دست رفته شان!

... و این همان رنجی بود که عمری بر دوش کشید؛ رنج جهالت مردمان ...

و علی(ع) مظهر شایسته ی بنده ی ناب بود که «یقین» با ذره ذره وجودش در هم آمیخته بود و خود می فرمود: «اگر همه پرده های پندار به کنار رود، یقین علی(ع) افزوده نگردد». و این عشق علی(ع) به ذات حق بود، همان که علامه محمدتقی جعفری(ره) درباره اش چنین سرود:

عرف الإلــه کــان رآه بعینه فرای بقلب خاضع متطوّع

هذا علــی أن عرفـت بـحـقه أو ما عرفت کیانه المتلفع

إن کنت تسئل عن تراب لازب فاسئل أباه هادی المستطلع

او خدا را چنان شناخته بود که گویی با چشم می دید، اما به چشم قلب.

او خدا را با قلبی سرشار از خضوع و لبریز از اطاعت دریافته بود.

او علی(ع) است، اگر حق او را شناخته باشی و بتوانی کیان در هم پوشیده اش را دریابی.

اگر جایز می شمری که از تراب چسبنده (گل سرشت آدم) سؤال کنی، پس از پدر آن، از هادی دانا بپرس، از اباتراب؛ علی(ع).

 

منبع: نامه جامعه - شهریور 1387 - شماره 48 - أبا تراب

ادامه مطلب
سه شنبه 31 شهریور 1394  - 2:36 AM

اشاره
با نگاهی کوتاه به سیره خلفای بنی امیه، به خوبی فهمیده می شود که روش آنان در حکمرانی بر پایه زورگویی و خفقان برای تثبیت پایه های قدرت بنا نهاده شده بود تا با اتخاذ این شیوه، مردم را از اندیشه انقلاب دور و نیز اهل بیت را منزوی و مردم را از اطراف آنان پراکنده کنند.

ادامه مطلب
دوشنبه 30 شهریور 1394  - 7:10 PM

می گریم و می گریم و باران نمی گیرد
جز نامتان چیزی درونم جان نمی گیرد

در ذهن من رویای دیدار شما ماناست
داغ دلم جز با شما درمان نمی گیرد

وقتی بیایی ذهن پویای قلم ها را
طوفان وهم انگیز نام و نان نمی گیرد

تاریکی محضی که در من رو به افزونی ست
جز با حضور روشنت پایان نمی گیرد

آقا چرا طعم تمام جمعه ها تلخ است؟
آقا چرا آدینه را عرفان نمی گیرد؟

آقا فضای سینه چشم انتظاران را
عطر شمیم روضه رضوان نمی گیرد؟

از دوری ات بی طاقتم، آنسان که حتی اشک
از دیده مشتاق من فرمان نمی گیرد؟

تبعیدی فصل فراقم، رو به پاییزم
می گریم و می گریم و باران نمی گیرد.

 

سعیده خلیل نژاد(رتبه دوم مسابقه جوانه های خیال)

ادامه مطلب
دوشنبه 30 شهریور 1394  - 7:03 PM

بر من گذر کن، خوب من! تا جان بگیرم
از ابر جودت مژده باران بگیرم

ای آنکه صبر و مهربانی زاده توست
هر عارفی را دیده ام دلداده توست

ای مهر تو در روح و جانم جاودانه
مضمون شوق انگیز نجوای شبانه

آئینه دار عصمت زهرای اطهر
گفتار و رفتارت یقینا مثل حیدر

نامت سپید برف و سبز کوهساران
عطر نفس های دل انگیز بهاران

تو شعر نابی، در رگ اندیشه جاری
من یکّه تاز لحظه های بی قراری

مشتاق پروازم که بال و پر ندارم
غیر از شما یاری گر دیگر ندارم

وقتی تصور می کنم باغ جنان را
یادم می آید جمعه های جمکران را

برگرد تا چشم دل من باز گردد
فصل جدیدی در زمین آغاز گردد

آدینه ها پشت سر هم... کی می آیی؟
بی تو چه دلگیرند و مبهم... کی می آیی؟

 

سعیده خلیل نژاد(رتبه دوم مسابقه جوانه های خیال)

ادامه مطلب
دوشنبه 30 شهریور 1394  - 6:58 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 9

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 108009
تعداد کل پست ها : 730
تعداد کل نظرات : 18
تاریخ ایجاد بلاگ : جمعه 23 دی 1390 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 20 دی 1400 

نویسندگان

www.ziaossalehin.ir