انواع خطا گر چه خدا میبخشد
هر اسم عطیهای جدا میبخشد
در هر آنی حقیقت عالم را
یک اسم فنا یکی بقا میبخشد
انواع خطا گر چه خدا میبخشد
هر اسم عطیهای جدا میبخشد
در هر آنی حقیقت عالم را
یک اسم فنا یکی بقا میبخشد
از لطف تو هیچ بنده نومید نشد
مقبول تو جز مقبل جاوید نشد
مهرت بکدام ذره پیوست دمی
کان ذره به از هزار خورشید نشد
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
شوری برخاست فتنهای حاصل شد
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطرهٔ خون چکید و نامش دل شد
تا ولولهٔ عشق تو در گوشم شد
عقل و خرد و هوش فراموشم شد
تا یک ورق از عشق تو از بر کردم
سیصد ورق از علم فراموشم شد
این گیدی گبر از کجا پیدا شد
این صورت قبر از کجا پیدا شد
خورشید مرا ز دیدهام پنهان کرد
این لکهٔ ابر از کجا پیدا شد
دلخسته و سینه چاک میباید شد
وز هستی خویش پاک میباید شد
آن به که به خود پاک شویم اول کار
چون آخر کار خاک میباید شد
از چهرهٔ عاشقانهام زر بارد
وز چشم ترم همیشه آذر بارد
در آتش عشق تو چنان بنشینم
کز ابر محبتم سمندر بارد
گر غره به عمری به تبی برخیزد
وین روز جوانی به شبی برخیزد
بیداد مکن که مردم آزاری تو
در زیر لبی به یا ربی برخیزد
عارف بچنین روز کناری گیرد
یا دامن کوه و لالهزاری گیرد
از گوشهٔ میخانه پناهی طلبد
تا عالم شوریده قراری گیرد
من صرفه برم که بر صفم اعدا زد
مشتی خاک لطمه بر دریا زد
ما تیغ برهنهایم در دست قضا
شد کشته هر آنکه خویش را بر ما زد