یا رب دانی که من بگاه و بیگاه
جز در تو نکردم ز چپ و راست نگاه
حسن تو چو ماه و شاهدان چون آبند
در آب نظر می کنم و بینم ماه
یا رب دانی که من بگاه و بیگاه
جز در تو نکردم ز چپ و راست نگاه
حسن تو چو ماه و شاهدان چون آبند
در آب نظر می کنم و بینم ماه
شبخیز که راز او نگوید با او
شب خیزی او سهل بود ای نیکو
بر خیز به شب راز بگو و بشنو
مقصود ز شبخیزی ما را می گو
بگذر ز حدوث و قدم هیچ مگو
بگذار وجود وز عدم هیچ مگو
از جام جهان نما می عشق بنوش
با ما ز شراب جام جم هیچ مگو
اسم و صفت و مظاهر و مظهر کو
خود نام و نشان و باطن و ظاهر کو
معشوقه و عشق و عاشق آنجا نبود
منظور کجا نظر کجا ناظر کو
گر شه خواهی محرم آن شاه بجو
در راه در آ و یار همراه بجو
گر بنده و سیّدی به هم می طلبی
برخیز و بیا و نعمتاللّه بجو
در بحر در آ و عین ما از ما جو
آن درّ یتیم را در این دریا جو
گویی که کجا مراد خود خواهم یافت
جا را بگذار و جای آن بی جا جو
در بحر در آ درّ یتیم از ما جو
آن درّ یتیم از چنین دریا جو
اسمای اله گنج بی پایان است
گنج ار طلبی از همهٔ اشیا جو
ای مظهر ذات را صفات آمده تو
بل عین صفات را چو ذات آمده تو
بی ذات و صفات کاینات است عدم
ای ذات و صفات کاینات آمده تو
در ساغر ما به جز می ناب نبو
با عاشق مست عقل مخمور که بو
گویی ز فلان چشمه روان آب خوش است
با بحر محیط قطرهٔ آب چه بو
بواب از آن نشانده اند بر در او
تا وا گردد هر که ندارد سر او
صد جان به جوی است نزد جانانهٔ ما
جانی چه بود که باشد آن در خور او