به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته

دل بردنی به این رنگ کاریست دست بسته

چون دست آن گلندام صورت چگونه بندد

گر باغبان ببندد از گل هزار دسته

تا پیش هر خس آن گل افکنده پرده از رخ

چون غنچه در درونم خون پرده بسته

بنشسته با رقیبان رخ بر رخ آن شه حسن

ما را دگر عجایب منصوبه‌ای نشسته

من با حریف عشقت دیگر چگونه سازم

او سالم و توانا من ناتوان و خسته

دریای عشق خوبان بحری نکوست اما

کشتی ما در آن بحر بد لنگری گسسته

دیوان محتشم را گه گه نظاره میکن

شاید در او بیابی ابیات جسته جسته

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:01 PM

 

یار از جعد سمن‌سا مشک بر گل ریخته

یاسمن را باغبان بر پای سنبل ریخته

زا لطافت گشته عنب بیز و مشک افشان هوا

یا صباگرد از خم آن زلف و کاکل ریخته

تاب کاکل داده و افکنده سنبل را به تاب

چهره از خوی شسته و ابر به رخ گل ریخته

در میان شاهدان گل دگر باد بهار

کرده گل ریزی که خون از چشم بلبل ریخته

غافل است از دیدهٔ خون ریز شورانگیز من

آن که خونم را به شمشیر تغافل ریخته

خون گرم عاشقان گوئی ز خواریهای عشق

آب حمام است کان گل بی‌تامل ریخته

محتشم زاری کنان در پای سرو سر کشت

آبروی خویش از عین تنزل ریخته

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:01 PM

 

جلوهٔ آن حور پیکر خونم از دل ریخته

بندهٔ آن صانعم کان پیکر از گل ریخته

مهر لیلی بین که اشگش بر سر راه وداع

همچو باران بر سر مجنون ز محمل ریخته

ترک خونریزی مسافر گشته کز دنبال او

خون دل‌ها بر زمین منزل به منزل ریخته

خون رنگینم که ریزان گشته از چشم پرآب

گوئی از جوی گلوی مرغ بسمل ریخته

غرفه‌ام در گوهر و در بس که چشم خون فشان

از تک بحر دلم گوهر به ساحل ریخته

پیش چشم ساحرت هاروت از شرمندگی

نسخهٔ‌های سحر را در چاه بابل ریخته

صحن میدان کرده رنگ آن خون که در هنگام قتل

گریه‌های محتشم از چشم قاتل ریخته

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:01 PM

 

زهی کرشمهٔ تو را سرمه‌سای چشم سیاه

دو عالمت نگرستن بهای چشم سیاه

دو حاجب تو کمین گاه لشگر فتنه

سپرده‌اند به آن گوشه‌های چشم سیاه

هزار چشم چو نرگس نهاده‌اند بتان

که بنگری و شوندت فدای چشم سیاه

ز خواب بستن من آزمود قدرت خویش

چو شد به غمزه و شوندت فدای چشم سیاه

جلای چهره روز سفید گردد اگر

برآفتاب گمارد بلای چشم سیاه

ستاده چشم برایمانم آن که داده مدام

ز خوان نامه سفیدان غذای چشم سیاه

هزارخانه سیه ساز در کمین دارد

برای محتشم آن مه ورای چشم سیاه

دو چشم محتشم از اشک سرخ گشت سفید

ز بهر چهرهٔ گلگون برای چشم سیاه

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:01 PM

 

باز برخاسته از دشت بلا گرد سپاه

آرزو سایه سپه فتنه جنبت کش شاه

زده بر قلب سپاهی و دلیل است برین

وضع دستارو سراسیمگی پر کلاه

کم نگاه است ز بس حوصله اما دارد

پادشاهانه نگاهی به دل چند نگاه

زان رخ توبه شکن منع نگه ممکن نیست

که شود هر نگه آلوده به صدگونه گناه

دارد ای اختر تابنده به دور تو جهان

روز پر نور دو خورشید و شب تیره دو ماه

گر لب و خط بنمائی به خدا میل کنند

آهوان چمن قدس به این آب و گیاه

زخم ناخورده گذشتم زهم ای سنگین دل

در کمان تیر نگاه این همه دارند نگاه

صحبت ما و تو پوشیده به از خلق جهان

گرچه بر عصمت ما هر دو جهانند گواه

ز انتظار تو غلط وعده‌ام از بیم و امید

همه شب دست به سر گوش به در چشم به راه

منظر دیدهٔ یعقوب ز حرمان تاریک

چهرهٔ یوسف گل چهرهٔ چراغ ته چاه

محتشم رشحه‌ای از لجه رحمت کافی است

گر در آیند به محشر دو جهان نامه سیاه

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:01 PM

 

از نسیم آن خطم در حیرت از صنع اله

کز گل انسان برآورد این عبیرافشان گیاه

شوق بر صبر این سپه بگماشتی گر داشتی

او عنان عشوهٔ خود من عنان دل نگاه

چون به دل بردن درآید دلبر سیمین بدن

از سرو افسر برآید خسرو زرین کلاه

نیست چیزی در مذاق من مقابل با بهشت

غیر از آن لذت که ایزد آفرید اندر گناه

در تصرف عشوه‌ات از چان ستانان دل ستان

وز تطاول غمزه‌ات از تاجداران باج خواه

جز گناه عشق خوش لذت ز هر حرفی که بود

کردم استغفار و برگشتم خدا بر من گواه

ارزن اندر آسیا سالم‌تر است از من که هست

بار عشق او چو کوه و جسم زار من چو کاه

ای شه بالا بلندان کز جمال و خال و خط

کرده حسنت بر زمین و آسمان عرض سپاه

در جهانگیر بست حسنت بی‌امان گوئی که هست

توامان با دولت سلطان محمد پادشاه

شاه جم جاه بلند اقبال کادنی بنده‌اش

می‌زند بالاتر از ایوان کیوان بارگاه

محتشم کایینه دل داده صیقل همچو من

در دعای دولتش بادا موافق سال و ماه

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:01 PM

 

امشب اندر بزم آن پرهیز فرما پادشاه

دیده را ضبط نگه کار است و دل را ضبط آه

از برای یک نگه بر روی آن عابد فریب

می‌توان رفتن به زیر بار یک عالم گناه

بسته چشم آن بت ز من اما کجا آن شوخ چشم

می‌تواند داشت خود را از نگه کردن نگاه

صبر کن ای دل که از لذت چشانیهای اوست

وعده‌های دیر دیر و لطفهای گاه گاه

زان نگه قطع نظر به کز پی تقریب آن

بر رقیبان نیز یک یک بایدش کردن نگاه

داغ مجنون راز وصل آن نیم مرهم بس نبود

کاشکی یک بار دیگر ناقه گم می‌کرد راه

رو به صبر و طاقت و تمکین منازای محتشم

خیل غم چون بر نشیند یک سوار و صد سپاه

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:01 PM

 

ای نرد حسن باخته با آفتاب و ماه

بر پاکبازی توزمین و زمان گواه

من کز بتان فریب نخوردم به صد فسون

صد بازی از دو چشم تو خوردم به یک نگاه

در نرد همتم کنی آن لحظه امتحان

کافتد ز عشق کار به ترک سر و کلاه

نقش مراد نرد محبت که وصل توست

خوش بودی ار نشستی از اقبال گاه گاه

دل می‌رود ز دست بگویند کان حریف

دارد دمی ز بازی ما دست خود نگاه

هرچند عقل بیش حذر کرد بیش خورد

بازی ز مهره بازی آن نرگس سیاه

دیوم ز ره نبرد و پریچهر کودکی

هر دم به بازی دگرم می‌برد ز راه

غالب حریفی از همه رو داده بازیم

در نرد دوستی که مساویست کوه و کاه

تا چند محتشم بود ای شاه محتشم

در حبس ششدر غم هجر تو بی‌گناه

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:01 PM

 

زلف معنبر برفشان گو جان ما بر باد شو

جعد مسلسل بر گشا گو بنده‌ای آزاد شو

چشم مکحل باز کن بر عاشقان افکن نظر

گو در میان مردمان عاشق کشی بنیاد شو

در خانقه سر خوش درآ گو شیخ شهر از دین برا

بگذر به مسجد گو خلل در حلقهٔ زهاد شو

خالی کن اقلیم دلم از لشگر ظلم و ستم

گو در زمان حسن تو ویرانه‌ایی آباد شو

ای در دل غم پرورم صد درد بی‌درمان ز تو

یک مژده درمان بده گو دردمندی شاد شو

از خاطر من بر مدارای ناصح شیرین ادا

کوه غم آن سنگ دل گو محتشم فرهاد شو

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:01 PM

 

ای سرو گلندام که داری کمر از مو

بر مو کمری نیست مناسب مگر از مو

جز کاتب قدرت که رخت را ز خط آراست

کس خط ننوشته است به روی قمر از مو

بر روی تو خط نیست که از جنبش آن زلف

افشان شده بر صفحهٔ گل مشک تر از مو

با تیزی مژگان تو نقاش چه سازد

گیرم که بسازد قلمی تیزتر از مو

جز هندوی چشمت که به مژگان رگ جان زد

فساد ندیدم که زند نیشتر از مو

گفتی اثری در تب عشق از تو نمانده

در آتش سوزنده چه ماند اثر از مو

ترسم نرسد بر بدن محتشم از ضعف

پیکان خدنگ تو که دارد گذر از مو

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:01 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 97

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4802863
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث