رزق شب دوم
شعر قبلی دکتر محمدحسین رضوی پور:
http://darvishi.rasekhoonblog.com/show/311043
رزق شب دوم؛ شب ورود کاروان ابی عبدالله به صحرای کربلا
میآید از ره کاروانی از غریبی
پیچیده فریاد و فغانی از غریبی
آری همان صحرای میقات است اینجا
میعاد دیدار و ملاقات است اینجا
مردان همه در فکر کوچی آسمانی
مست از شراب ناب عمر جاودانی
با پیر خود عهد وفاداری ببستند
پیوند خود با عالم فانی گسستند
مستند و شاد از بادهی پاک بهشتی
سر خوش در این وادی، در این خاک بهشتی
اما خدایا رحم کن بر حال زینب
کس نیست آگه از غم و احوال زینب
دیدهاست زینب در ازل تقدیرها را
دیدهاست رقص شوم این شمشیرها را
میداند این صحرا پر از خار است، ای وای
آری حسینش بیکس و یار است، ای وای
دیدهاست دژخیمی به گل خنجر کشیده
دستی ز روی غنچهها معجر کشیده
دیدهاست سر از نخلهای مست افتد
اینجا یلی از اسب خود بیدست افتد
دیدهاست فردا غرق در خون است این دشت
از خون آل ا... گلگون است این دشت
اینجا سکینه دامن اکبر بگیرد
لیلا غمِ گهوارهی اصغر بگیرد
زینب اگرچه سینهای بیکینه دارد
رنج هزاران سال را در سینه دارد
میداند اینجا میرسد فردا به پیری
آه از زمانه، از جدایی، از اسیری