شعر شب نهم از دکتر رضوی پور
رزق شب نهم؛ برای عباس، شهید راه ولایت
واویلتا واویلتا بر آل حیدر
شد غرق خون زیباترین تمثال حیدر
وقتی میان ظهر خون، شق القمر شد
دست حسین بن علی سوی کمر شد
فریاد حسرت از خیام خون به پا شد
وقتی که دستان ابوفاضل جدا شد
وقتی سه شعبه رو به سوی مشک بارید
از سنگ و چوب و آسمان هم اشک بارید
بعد از تو دیگر در جهان شادی نمانده
ام البنین را دیگر اولادی نمانده
این خیمهها بیتو نگهبانی ندارد
دیگر حسینت بعد تو جانی ندارد
حالا صدا کن: یا اخا ادرک برادر
برخیز ای مولا بیا، اینجاست مادر
اینجاست تا من را به فرزندی پذیرد
دست مرا هم مثل فرزندش بگیرد
اینجاست تا بر زانوانش سر گذارم
تا سر به روی دامن مادر گذارم
اینجاست تا از غربت حیدر بگوید
از پهلوی بشکسته پشت در بگوید
[ دوشنبه 12 آبان 1393 ] [ 1:41 AM ] [ حمید درویشی شاهکلایی ]