مالک بن کعب
“… هنگامی که خبر لشکر کشی عمرو عاص به کشور مصر به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) رسید، مردم را به مسجد فراخواند و آنان را از این خبر آگاه نمود و به یاری محمد بن ابوبکر -حاکم مصر- فراخواند.
فردای آن روز امام(علیهالسلام) در محلی به نام «جرعه» منتظر مردم برای رفتن به مصر شد، اما تعداد نفرات به صد نفر هم نرسید. حضرت چون با بیمیلی مردم به جنگ روبرو شد، شبهنگام در حالی که سخت نگران و افسرده بود، مردم کوفه را سرزنش کرد و از این که از فرامین او پیروی نمیکنند گلایه نمود.
پس از سخنان دردمندانۀ حضرت(علیهالسلام) مالکبن کعب برخاست و گفت: ای امیرالمؤمنین، مردم را با من گسیل فرمای که جای درنگ نیست و اجر و ثواب جز در کارهای سخت و ناخوش داده نمیشود. سپس خطاب به مردم گفت: از خدا بترسید و دعوت امام خود را پاسخ دهید و او را یاری نمایید و با دشمن خود جنگ کنید. سپس عرضه داشت: ای امیرالمؤمنین، ما به سوی ایشان میرویم.
مالک با اطاعت بیچون و چرا از فرمان امام(علیهالسلام) مرهمی بر دل دردمند آن حضرت گذاشت و او را شاد نمود و حضرت بلافاصله به سعد (آزادکردۀ خود) فرمود: «جار بزن و به مردم بگو، همراه مالکبن کعب به مصر بروید».
از آنجا که سفر مصر سخت و دارای حوادث پیشبینی نشدهای بود، مردم کمتر اعلام حمایت کردند، لذا یک ماه طول کشید و حدود هزار نفر زیر پرچم کعب جمع شدند و آن گاه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمود: «حرکت کنید، شما چگونهاید، به خدا سوگند گمان نمیکنم پیش از آن که کار آنان از دست بشود به آنان برسید».
مالکبن کعب با دو هزرا نیرو به جانب مصر حرکت کردند ولی هنوز پنج شب از حرکت آنان نگذشته بود که «حجاج بن عزیۀ انصاری» که همراه محمد بن ابیبکر بود، از مصر آمد و به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) خبر داد که عمرو عاص مصر را فتح کرد و محمد بن ابیبکر را به شهادت رساند.(۱) لذا مالک بدون نتیجه به کوفه بازگشت.”
[اصحاب امام علی علیهالسلام؛ شرح زندگی ۱۱۱۰ صحابی امیرالمؤمنین علیهالسلام، سید اصغر ناظمزاده قمی، بوستان کتاب، ج۲، صص۱۰۷۶-۱۰۷۷]
پینوشت:
۱- ر.ک: شرح ابن ابیالحدید، نشر دارالکتب الاسلامیه، قم، ج۶، ص۸۹-۹۰؛ تاریخ طبری، نشر دارالتراث، بیروت، ج۵، ص۱۰۶-۱۰۸