تولد سیاسی فقه/نشریه حیات
تولد سیاسی فقه

درس گفتاری از استاد حجة الاسلام علی محمدی در باب جریانشناسی فقه حکومتی
پیشنوشت:
حجت الاسلام علی محمدی پژوهشگر گروه اصول فرهنگستان علوم اسلامی قم میباشد. ایشان از شاگردان حجت الاسلام میرباقری هستند و در زمینۀ موضوعاتی چون تمدن اسلامی، فقه حکومتی، تحول در علوم انسانی و علم دینی به تحقیق و پژوهش مشغول هستند.
حکومتی که ادعایش مستظهر بودن و برخورداری از پشتوانه دینی است، ناگزیر از این است که بتواند استناد تصمیمات خود را به آن دین تمام کند چون اگر چنین استنادی تمام نشود، بدون شک یک جریان سیاسی و بیپشتوانه است. نکته، نکته مهمی است که اگر قرار است ولی فقیه و جریان فقاهت در تصمیمات حکومتی حضور پیدا کند باید رابطه خیلی وسیعی بین فقاهت و تصمیمات اجتماعی و مدیریت اجتماعی وجود داشته باشد.
مفهوم و تصویر شما از حکومت دینی حاکم است بر تصویر شما از فقه حکومتی. یعنی هر تصویری که شما از جریان دین در جامعه و حاکمیت داشته باشید آن تصویر در حقیقت در حکم سقف و فضای اتمسفری است که شما قرار است در فضای آن، فقهی را تعبیه کنید به اسم فقه حکومتی. هر چه که شما در رابطه دین و حکومت و مفهوم حکومت دینی تحلیل کردید سایه میاندازد روی بحث فقه حکومتی شما.
سابقهی بحث فقه حکومتی به این معنایی که ما داریم بحث میکنیم مسلماً مفهومی است که بعد از انقلاب اسلامی پدید آمده است و جامعهی شیعه به آن احساس نیاز کرده است ولی مفهوم عام فقه حکومتی سابقه عمیقی در فقه شیعه دارد و میشود گفت اساساً همسال و همپایهی خود فقه است. به همین خاطر از زمان رسولالله و ائمه اطهار شما میبینید که فقه ناظر به سیاست کار دارد و فقه تنه میزد به فضای سیاسی. یک تعبیری حضرت آقا دارد که بعضاً کم به آن توجه میشود. آقا میگوید یک فصل مهم از زندگی ائمهی اطهار که مغفول مانده است مبارزهی حادّ سیاسی تمام ائمه اطهار است. ما بعضاً فکر میکنیم فقط چند ائمهی اول فقط با حکومت رابطه داشتند و مثلاً در زمان امام سجاد این رابطه افت میکند ولی این اشتباه است. نشانهاش هم این است که امام سجاد علیالظاهر دعا زیاد میخواندند ولی دستگاه سیاسی از همین دعاها احساس خطر میکرده است. همچنین است در زمان امام باقر و امام صادق و سایر ائمه. حالا وقت نیست که این مسئله را باز کنیم ولی باید برگردیم و یک بار تاریخ ائمه را با این نگاه بخوانیم.
خلاصهی عرضم این است که جریان فقه شیعه با وجود ائمه سیاسی که ما داشتیم گره سیاسی خورده است. به همین خاطر با این نگاه سابقه ارتباط فقه و سیاست برمیگردد به خود زمان فقه و اصلاً فقه سیاسی متولد شده است. ولی وقتی نگاه میکنیم به جریان تشیع با توجه به ظرفیت حاکمیتی که پیدا کرده و دورهی انزوایی که داشته و مهجوریت و محرومیتی که شیعه داشته تصویر از فقه حکومتی در حدود و صغور خودش کاملاً متفاوت است با این چیزی که الان ما داریم درک میکنیم و به آن احساس نیاز کردهایم.
این خلاف چیزی است که جریان روشنفکری مخصوصاً آقای کدیور بیان میکند. ایشان وقتی که رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک میشود یک طرحی را در چند دفتر منتشر میکند. ایدهاش این بود که اساساً سیاسی شدن فقه شیعه نتیجه یک سری آدمهای تندرو چون محقق کرکی و ملااحمد نراقی در زمان صفویه بوده است و اصلاً درک از ولایت فقیه از آن جا متولد شده است و بعد شروع کرده است به انجام دادن یک سری تحقیقات مفصل. من در این بحث خیلی کاری به رابطه فقه و حکومت و مسائل حکومتی فقه در قبل از انقلاب ندارم چون نمیخواهیم الان یک بحث تاریخی به سیر تطور مسئله داشته باشیم. سعی میکنم نظریاتی که حال حاضر است را کمی باز کنم تا برای دوستان روشن شود که درک از حکومت دینی حکومت میکند بر درک از فقه حکومتی.
جریان اول: رویکرد فقه الحکومة
یکی از جریانهایی که الان جدی است و میشود ریشهاش را با این قرائتی که مخصوصاً الان پیدا کرده در زمان مشروطه و این دور سوم مواجهه ما با تمدن مدرن و تمدن غرب پیدا کرد، بحث تلقی فقه نظام سیاسی است. یعنی فقهالحکومه. یعنی فقه حکومتی، فقهی است که موضوعش ساختار حکومت است. یعنی مسئله فقه حکومتی حکومتداری و ساختار حکومت است. مسائل اصلیش چیست؟ این که حق حاکمیت با کیست؟ حق قانونگذاری با کیست؟ استارت این نگاه در دوران مشروطه خورده شد. که آیا حق حاکمیت حق فقیه است؟ حق سلطان است؟ یا حق مردم؟ و اگر حق حاکمیت با خداست و میرسد به ولی فقیه آن وقت دامنه اختیاراتش تا کجاست؟ نسبت بین فقیه و ولایت او و احکام او کجاست؟
مثلاً میرزای نائینی وقتی وارد این بحث میشود بررسی میکند که ما یک سری احکام ثابت داریم که مخصوص هستند. اینجا حق اعمال حاکمیت فقیه نیست. یک جاهایی «مالا نص فیه» است. در این جاها فقیه میتواند اعمال نظر کند. همچنین است بحثهای ثابت و متغیر که دامنه ولایت فقیه در این موارد تا کجاست؟ آیا در اسلام ولایت برای فقیه جعل شده است یا نه ما از باب امور حصبه میپذیریم. مثلاً کسی مثل جناب آقای خویی عمدتاً قائل به این است. مگر آن یک نظریهای که در آخر عمرشان دارند که به بحث پذیرش ولایت فقیه در یک حوزههایی تغلیب شده است. خلاصه این نگاه سؤالاتش از این قبیل است. آیا مردم حق انتخاب دارند؟ حق انتصاب دارند؟ یا نه این کاری که میکنند بیعت است در واقع؟ ساخت بیعت است که ما مثلاً به صورت انتخابات برگزارش میکنیم. سؤالاتی حول تنظیم اختیارات فقیه و مردم. این یک تلقی از فقه حکومتی است که مسلماً آن چیزی که ما از فقه حکومتی میخواهیم این بحث نیست نه این که این فقه بد است بلکه محدود کردن فقه حکومتی به فقهالحکومه کار غلطی است.
جریان دوم: فقه حکومتی به موضوعات تکلیف حکومت میپردازد
یک قرائت دیگری از فقه حکومتی در حال حاضر وجود دارد که اتفاقاً خیلی هم گسترده است. اصلاً جریان فقاهت سنتی ما نگاهش به فقه حکومتی، یا قرائت اولی است که گفتیم یا این قرائتی است که میخواهم عرض کنم. این قرائت میگوید فقه حکومتی موضوعش فقط ساختار حکومت و اختیارات مردم و حکومت نیست بلکه هر آن چه که مبتلا به یا موضوعات تکلیف حکومت است. مثلاً موضوعاتی از قبیل بیمه. جامعهای تا وقتی حکومتی ندارد مسئله داشتن یا نداشتن بیمه بیمعناست چون تشکیل بیمه نیاز به مقدورات حکومتی دارد. یا مثلاً مسئله بانک، سیستم اقتصادی، تغییر نظام آموزشی. مشکلی که این نگاه دارد این است که موضوعات حکومت را بخشی نگاه میکند. فقه حکومتی را بابی جداگانه از بابت عبادات و معاملات میداند. در واقع معتقد است تقسیم فقه به حکومتی و غیرحکومتی تقسیمی از ناحیه موضوع است.
در این نگاه نیاز به روش جدید برای فقه حکومتی مطرح نمیشود. میگویند فقه روشش اصول است و این علم لابشرط از موضوع است. مسائل فقه حکومتی را مسائل مستحدثه برای حکومت میداند. مثلاً همین بحث فقه هستهای که مطرح میشود را کاملاً در این نگاه دارند میبینند. شوراهای فقهیای که در بورس، بانک و … وجود دارند نتیجهی همین نگاه هستند. یعنی این نگاه از داخل کتابها وارد اجتماع شده است و تمام ظرفیت خود را به ظهور رسانده است. تلقی شورای نگهبانی از دین نتیجهاش میشود ایجاد شورای نگهبان ساختاری و شوراهای فقهی در ساختارها. این همان عرض بنده است که تصویر ما از حکومت دینی سایه میاندازد روی تصویر ما از فقه حکومتی. این نگاه به فقه حکومتی کارآمدی خوب خود را به ظهور رسانده است اما آن چیزی که ما برای تمدن و حکومت اسلامی میخواهیم چیز دیگری میطلبد. چیز بزرگتر است. این نگاه به فقه حکومتی متناسب با آن نیست.
جریان سوم: رویکرد حکومتی به احکام دین در مقابل رویکرد فردی
نگاه دیگر به فقه حکومتی این است که فقه حکومتی به مثابه یک رویکرد کلان و یک رویکرد جامع نسبت به تمام ابعاد فقه است. نگاه اول فقه حکومتی را فقهالحکومه و فقهی که موضوعش حکومت است میدید. نگاه دوم موضوع فقه حکومتی را مسائل مبتلا به حکومت میدانست. این رویکرد اساساً میگوید فقه حکومتی یک رویکرد جدید در برابر رویکرد فردی به فقه است. تمام مسائل را میشود با این دو رویکرد بررسی کرد. یک بار با رویکرد حکومتی و یک بار با رویکرد فردی.
در رویکرد حکومتی هر مسألهای را که میخواهیم بررسی کنیم در این فرض بررسی میکنیم که ما واجد یک حکومت دینی هستیم و در فرض تحقق حکومت دینی ما باید چکار کنیم. یعنی مسأله بودن و نبودن حکومت دینی را میبرند در خود موضوع و به عنوان جزءالموضوع آن را بررسی میکنند. این نگاه در بیانات حضرت آقا هم ریشه دارد که میفرماید فقه حکومتی یک رویکرد است که شما باید ماءالحمام را هم با رویکرد حکومتی استنباط کنید. از آدمهای شاخص این رویکرد جناب آقای علیدوست و قبل از ایشان جناب آقای مهریزی -که مقالهای دارند ایشان که انصافاً مقاله خوبی است ده پانزده سال پیش این را نوشته است که انصافاً به آن کم توجه شده است- هستند.
این نگاه مرز بین نگاه سنتی و نگاه تحولخواه به فقه است و یک گام به جلو است اما هنوز در این نگاه این بحث مطرح نیست که مسألهها، مسألههای به هم پیوسته و شبکهوار است. این نگاه فقط مسائل را در فرض بودن حکومت بررسی میکند. مثلاً در نگاه های اول و دوم نگاه به نماز این است که یک فرد جدای از این که در چه جامعه و حکومتی است، چه احکامی را باید رعایت کند اما در این نگاه نماز را برای فردی میبیند که در جامعهای قرار دارد که داعیهی تمدنسازی دارد و قرار است با تمدن رقیب رقابت کند. این نگاه همانند نگاههای اول و دوم نیست که توجهی به نظامسازی و برنامهریزی و سرپرستی امور حکومت و جامعه ندارند و تنها پاسخگو و توجیهکنندهی مسائل هستند. این نگاه نگاهی است فعال نه منفعل.
جریان چهارم: رویکرد فقه نظامساز
نگاه بعد رویکرد فقه نظامساز است که شهید صدر آن را مطرح کرد و به نظامات اجتماعی توجه کرد. دوستان! قبل از اینکه هر کسی را برویم و بببنیم که چه پاسخی دارد میدهد، مهمتر از آن پاسخش آن طرح مسألهای است که میکند. اساساً ظرفیت هر پاسخ تابعی است از ظرفیت طرح مسأله. مثلاً وقتی میخواهیم طرحهای توسعه انقلاب اسلامی را در جریان مدافعان انقلاب اسلامی ببینیم، قبل از این که برویم پاسخها را ببینیم، برویم ببینیم که در چالش بین انقلاب اسلامی و دنیای مدرن چه چالهای میکنند. این چاله است که ظرفیت پاسخش را معین میکند. مسأله انقلاب اسلامی در مقابل تمدن مدرن را توضیح بدهد تا ببینیم از یک بینش تمدنی برخوردار است یا دارد مسأله را در حد یک سری تکنولوژی و یک سری موضوعات کاهش میدهد.
شهید صدر طرح مسألهاش نسبت به تمدن مدرن از نگاه سنتیِ فقاهتی بالاتر است و جریان مدرنیته را در حد موضوعات و مسائل تقلیل نمیدهد. نمیگوید من با بانک مواجهم حالا آیا این معاملاتش تحت عقود اسلامی میرود یا نه. این نگاه فقه سنتی است. مسأله را میآورد روی بحث نظامات اجتماعی. میگوید مسائل مستحدثه مدرن برای انقلاب اسلامی موضوعات مدرن نیست بلکه نظامات مدرن است و دارد برای ما نظام درست میکند و ما با نظامات اجتماعی مواجهیم و اگر بخواهیم این را نادیده بگیریم درگیری ما با مسائل و موضوعات مدرن ما را دچار خُردبینی میکند. ما با جزئینگری نمیتوانیم به جنگ نظامات برویم. تا در شرایط اجتماعی و نظامات اجتماعی حاکم نباشیم، منفعل و توجیهگر خواهیم بود. شهید صدر در «اقتصادنا»، یک سری بحثهای بسیار مهم روشی در استنباط نظام دارد. یعنی شهید صدر این مطلب را بیان میکند که علم اصول باید متناسب مسأله جدید تحول پیدا کند. این نکته مهمی است که برای تغییر در رویکرد فقه تحول در روش استنباط نیاز است.
جریان پنجم: رویکرد فقهالاداره
نگاه بعد به فقه حکومتی، فقهالاداره است. این نگاه معتقد است اساساً دین جریان هدایت و ولایت است. و اساساً همیشه برای تحقق آرمانهای خودش مدیریت میکند و شیب اجتماعی ایجاد میکند. این درک از مستمر بودن جریان دین در جامعه تلقی دیگری از فقه حکومتی در این نگاه ایجاد کرده است. این باز همان عرض بنده است که تلقی از دینی شدن حکومت محیط بر درک از فقه حکومتی است. در این نگاه دینی شدن در جریان ولایت است و اساس جریان ولایت در جامعه به صورت تدریج رخ میدهد. «یخرجهم من الظلمات الی النور». فقه، قواعدِ این خروجِ تدریجیِ ما را از وضعیت موجود به وضعیت نورانی تعیین میکند و باید چنین نقشی را ایفا کند. نه صرفاً نظامات جهانشمول و ایستا درست کند یا فرض کنید به موضوعات مختلف به صورت مجزا نگاه کند. جامعه را یک کل متغیر میبیند. یک سری نظامات اجتماعی پویا که هدایت جامعه جز از طریق هدایت این نظامات امکانپذیر نیست. لذا در این نگاه درک از نظامات و تحول آنها موضوع فقه حکومتی است. نگاه فقهالاداره به جامعه این است که جامعه ساختارهایی دارد که ایستا نیستند بلکه در حال تغییرند و دقیقاً به همین دلیل نیازمند برنامه توسعه هستند. حال این برنامه توسعه یا تحت ولایت اجتماعی الهی است یا تحت ولایت اجتماعی طاغوت.